سيماى مؤمن در قرآن و حديث

ابوالفضل بهشتى

- ۳ -


5. اختلال در نظام اجتماع
اجتماع سالم ، اجتماعى است كه همه انسان هاى آن با نشاط بوده و در سرنوشت و امور آن سهيم و شريك باشند و با تعامل و همكارى با ديگر انسان ها، نيازهاى خود و ديگران را تامين كنند. اگر بنا باشد نگرانى هاى روحى بخش عظيمى از عناصر ارزشمند و فعال جامعه ، به ويژه جوانان را - كه منشا آثار و بركات فراوانى هستند - از كار و تلاش باز دارد و به جاى پرداختن به امور پسنديده و خدمت به همنوعان به مفاسد اجتماعى و فحشا روى آورند، و بعضى نيز گوشه انزوا گزيده و از اجتماع فاصله بگيرند، چنين اجتماعى كارش مختل مى شود و حيات بشرى با يك خطر جدى مواجه مى گردد كه اگر اين روند براى زمان طولانى ادامه يابد نابودى انسان ها را به دنبال خواهد داشت .
ضرورت درمان نگرانى ها
با بيان برخى عوارض بد ناراحتى هاى روحى روشن شد كه بشر از اين جهت چه در زندگى فردى و چه در زندگى اجتماعى ، خسارت هاى جبران ناپذيرى مى بيند. براى رفع اين خسارت ها بايد به درمان اين بيمارى روحى پرداخت و از آن رهايى يافت و يا آن را كاهش داد.
براى درمان ، نخست بايد علل و عوامل اين بيمارى ها بررسى شود، آن گاه به راه هاى درمان پرداخت .
عوامل نگرانى هاى روحى
هر چند عوامل ناراحتى هاى روحى بسيار است ، ولى عمده آنها به امور زير برمى گردد:
1. نارسايى هاى معيشت و امور اقتصادى ،
2. مواجه شدن با حوادث تلخ و دردناك ،
3. زوال جوانى و انديشه مرگ و نيستى ،
4. مشاهده تبعيض ها، تفاوت ها، ظلم ها و ستم ها،
5. آرزوها و نرسيدن به آنها.
الف ) نارسايى هاى اقتصادى
در جهان كنونى ، فضا و روح انسان ها را انديشه دنياطلبى و آسايش خواهى و ثروت اندوزى پر كرده است و طبيعى است كه انسان به همه خواسته هاى مادى و مظاهر و مصاديق آن دسترسى پيدا نمى كند و در نتيجه موجب تشويش روحى و افسردگى خاطر مى شود و از درون با شدت گرفتن اين ناراحتى ها، نزاع ها و تضادهاى درونى ، در روح او اختلال ايجاد مى شود و ناراحتى هاى روانى او شكل مى گيرد.
ب ) حوادث تلخ و دردناك
بشر، خواه ناخواه ، در كنار خوشى ها و شيرينى ها و موفقيت ها، دچار شكست ها، رنج ها و مصايب و مشكلات جسمانى و تلخى ها و بلاياى زمينى و آسمانى و ضرر و زيان ها خواهد شد، كه بسيارى از آنها اجتناب ناپذير و غير قابل پيشگيرى است كه اين نيز موجب بروز ناراحتى و فشارهاى روانى و عصبى مى شود.
ج ) زوالجوانى و انديشه مرگ و نيستى
دوران جوانى ، دوران طراوت زندگى است و بيشتر لذتها در سايه نيروى جوانى نصيب انسان مى شود، از اين رو، جوانى ، مرحله اى از زندگى است كه انسان خواهان بقاى آن است و نيز از پيرى كه دوران شكستگى و ضعف و احيانا سربارى است گريزان و از همه اينها بالاتر انديشه مرگ و نيستى و چشم بستن از هستى و اندوخته ها و واگذارى آنها به ديگران چون پتكى كوبنده انسان را رنج مى دهد و فضاى وجود او را هراسناك مى سازد.
د) تبعيض ها و تفاوت ها
انسان كه وارد صحنه اجتماع مى شود مشاهده تبعيض ها و تفاوت ها او را آزار مى دهد. مى بيند بسيارى از مردم به مقام هاى عالى و درخشانى رسيده و از ثروت هاى باد آورده اى برخوردارند و عده اى به خاك و خون كشيده مى شوند و گروهى در سايه زور و تزوير و دروغ و نيرنگ زندگى هايى آسوده و مرفه دارند و بسيارى با زحمت فراوان و تلاشى شبانه روزى ، حتى قادر به تامين زندگى ابتدايى و تهيه قوت لايموت خويش نيستند و يا در سايه يك سرى استعدادها و سرمايه هاى ذاتى به درجات والا و مراتب بلند مى رسند و ديگران به دليل محروميت از اين استعدادها، از رسيدن به چنين مراتبى بى بهره اند و...
هر كدام از اينها نگرانى هاى روحى ايجاد مى كند، زيرا مشاهده اين امور انسان را در انتخاب ((حق و باطل )) مردد ساخته و متحير و سرگردان مى كند كه :

كس نمى داند در اين بحر عميق   سنگريزه قرب دارد يا عقيق
ه ) آمال و آرزوها
انسان پيوسته با آرزوها، خواسته ها و ميل هاى درونى زندگى مى كند و هر لحظه در درون خود آرزوهايى دارد و به امورى گرايش پيدا مى كند، چه آرزوهاى مثبت و سازنده و چه آرزوهاى بازدارنده و منفى . طبيعى است كه انسان به تمام آرزوها نمى رسد. از اين رو، عدم وصول به آنها، زمينه بروز ناراحتى هاى روحى را در شخص ايجاد مى كند.
درمان نگرانى هاى روحى
پس از ذكر برخى از عوامل ايجاد امراض روحى و نگرانى هاى درونى به بررسى راه هاى درمان آن مى پردازيم .
در عصر كنونى بشر در سايه علم و دانش و تكنيك و صنعت به موقعيت هاى حيرت انگيزى دست يافته است تا آن جا كه كرات آسمانى را تسخير كرده و درب هاى فضا را به روى خود گشوده است و نيز توانسته بسيارى از اعضاى كليدى بدن ، مانند قلب و كليه (از نوع مصنوعى اش ) را تهيه و به جاى طبيعى اش استفاده كند و هم چنين تمام وسايل قابل رفاه و آسايش زندگى دنيوى بشر از نظر اطلاع رسانى و ايجاد ارتباط و... را فراهم آورد، ليكن با وجود اين پيروزى هاى چشمگير و شگفت انگيز علمى و صنعتى ، نه تنها هنوز نتوانسته به درمان اضطراب هاى روحى و دغدغه هاى فكرى و نگرانى هاى روانى انسان به طور ريشه اى دست يابد و تنها زير بناى زندگى سعادتمندانه او را - كه همان آرامش روحى و روانى است - جايگزين آن سازد، بلكه به موازات اين پيشرفت هاى علمى و دانش هاى مادى ، موجبات افزايش مشكلات روحى و روانى انسان را به وجود آورده و انسان هاى بيشترى را دچار افسردگى و پريشانى ساخته و او را در ورطه هاى خطرناك ترى انداخته است .
امروزه دنيا براى درمان نگرانى هاى روحى به امورى مانند: تفريح و سرگرمى هاى مثبت و منفى ، درمان و معالجات روان درمانى دست زده ، ولى هيچ كدام قادر به درمان آن نبوده است .
از نظر اقتصادى ، دنيا شيوه هاى مختلفى دنبال مى كند تا انسان ها به زندگى عادلانه اى برسند، ولى به مرور همه آن سيستم هاى اقتصادى با شكست مواجه گشته و فاصله غنى و فقير بيشتر شده و فقر گريبان مردم را گرفته و ثروتمندان به ثروتشان افزوده شده است . حكومت ها و مراكز پليسى و انتظامى ، براى ايجاد فضاى امن نيز از عهده اين هدف عاجزند، در نتيجه انسان نتوانسته در سايه علم و دانش از اين بن بست رهايى يابد.
ايمان ، تنها درمان
در بررسى هاى به عمل آمده ثابت شده است كه نگرانى هاى روحى در جوامع مادى و غير مذهبى و يا فاقد ايمان به خدا به مراتب بيشتر از جوامعى است كه خدا و ايمان بر آنها حاكم است و نزد روان شناسان مسلم و قطعى است كه اكثر بيمارى هاى روانى - كه ناشى از ناراحتى هاى روحى و تلخى هاى زندگى است - در ميان افراد غير مذهبى ديده مى شود و افراد مذهبى به هر نسبت كه ايمان قوى و محكم داشته باشند، از اين بيمارى ها مصون ترند. از اين رو يكى از عوارض زندگى عصر حاضر- كه در اثر ضعف ايمان مذهبى پديد آمده است - افزايش بيمارى هاى روانى و عصبى است .
آنهايى كه به خداى دادگر و توانا و جهان پرنشاط اخروى ايمان دارند و دنيا را مزرعه و آزمايشگاه آخرت مى دانند، هيچ گاه دچار ياءس و نااميدى و حيرت و سرگردانى نمى گردند و زرق و برق دنيا آنها را نمى فريبد، و محروميت هاى راه حق ، آنان را از پاى در نمى آورد، بلكه با اميد فراوان به سوى ترقى و تامل گام بر مى دارند و به خود نيرو مى دهند كه :
در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم   سرزنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور
گرفتارى هاى روحى انسان ناشى از فاصله گرفتن از خدا و اعتقادات صحيح مذهبى است ، از اين رو، دور شدگان از مذهب و خدا در معارف دينى به عنوان ((ستمكاران جاهلى )) ياد شده اند. امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد:
و لا تكونوا كجفاة الجاهليه ، لا فى الدين يتفقهون و لا عن الله يقبلون .(52)
مانند ستمكاران جاهلى نباشيد كه نه در دين مى انديشند و نه به ياد خدا هستند.
پس در هر جامعه اى كه در آن نور ايمان به خدا حكمفرما نباشد، جامعه اى جاهلى است ، زيرا جاهليت گاهى سنتى است ، مانند دوران قبل از اسلام و گاهى جاهليت مدرن است ، مانند جوامع به اصطلاح متمدن غرب ، كه دين و خدا در آن به فراموشى سپرده شده و دستخوش تاءويل ها و توجيهات ناروا گرديده و باعث افزايش ناراحتى هاى روحى و امراض درونى شده است . اظهارات روان شناسان نامى شاهد اين ادعاست :
((يونگ )) روان شناس سوئيسى در كتاب انسان معاصر در طلب روح درباره بيماران روحى مى گويد:
بيماران روحى كه از 35 سال به بالا داشتند، حتى يك نفر هم يافت نمى شد كه مشكل روانى او در آخرين مرحله تحليل به ايمان مذهبى مربوط نگردد، بهتر است بگويم هر فردى از آنان به علت فقدان آنچه كه دين زنده به اشخاص مى دهد بيمار شده است و هيچ يك از آنها از نظر دينى و مذهبى ، خويش را باز نيافتند و واقعا درمان نشده اند.
و نيز دكتر ((لينگ )) روان شناس ديگر مى گويد:
دريافتم كه مردم بى دين خودخواه تر، خودبين تر، متلون تر، غمگين تر و ناكام تر از آنهايى هستند كه ايمان مذهبى دارند.
اين واقعيتى است كه در چهارده قرن قبل ، قرآن با بيانى كوتاه ايراد فرمود:
الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب (53)
آنها كسانى هستند كه ايمان آورده اند، و دل هايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام ) است آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.
و نيز مى فرمايد:
الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون .ممم (54)
آنان كه ايمان آوردند و ايمان خود را با شرك و ستم نيالودند، ايمنى تنها از آن آنهاست و آنان هدايت يافتگانند.
و در آيه ديگر مى فرمايد:
هو الذى انزل السكينه فى قلوب المؤ منين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و لله جنود السموات و الارض و كان الله عليما حكيما.(55)
او كسى است كه سكينه و آرامش را در دل هاى مؤ منان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان افزوده شود در حالى كه لشكر آسمانها و زمين از آن خداست و خداوند دانا و حكيم است .
جالب اين كه در بعضى روايات ، سكينه به ((ايمان )) تفسير شده است ممم (56) و در بعضى ديگر به ((نسيم بهشتى )) كه آرام بخش است . در سفينه البحار از امام باقر (عليه السلام ) آمده است كه :
ان المؤ من يبتلى بكل بليه و يموت بكل ميته الا انه لا يقتل نفسه (57)
مؤ من به هر مصيبتى ممكن است گرفتار آيد، يا به هر نوع مرگى بميرد، ولى هرگز خودكشى نمى كند.
قرآن نيز مى فرمايد:
ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوه و آتوا الزكوه لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (58)
كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام دادند و نماز به پاى داشتند و زكات را پرداخت نمودند، برايشان پاداشى است در نزد پروردگارشان و حزن و غمى بر آنها نيست و غصه اى ندارند.
از آيه فوق چنين استفاده مى شود كه ثمره ايمان ، زوال خوف و غم و افسردگى منفى در جان انسان است كه دو عامل باز دارنده انسان به ويژه جوانان از تكاپو و تلاش ‍ هستند.
امير مؤ منان (عليه السلام ) براى زدودن اين دو وصف مى فرمايد:
ما فات مضى و ما سياءتيك فاءين   قم فاغتنم الفرصة بين العدمين (59)
آنچه از دست رفت گذشت (براى او نبايد غمگين باشى ) و آنچه مى آيد پس كجاست ؟ (براى او نبايد ترس و اضطراب داشته باشى ) برخيز و فرصت را در بين دو عدم (گذشته و آينده ) مغتنم بشمار.
ايمان نيرويى است كه ياءس و نااميدى و حزن و خوف را - كه سبب از دست رفتن فرصت ها بدون هيچ بهره اى است - از بين مى برد. ايمان با كاشتن بذرهاى اميد، توكل ، عدم ياءس از رحمت خدا و... در دل مؤ من ، او را همواره با شور و نشاط نگاه مى دارد.
نيز آن امام همام (عليه السلام ) خطاب به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايد:
اطرح عنك واردات الهموم بعزائم الصبر و حسن اليقين (60)
اندوه هايى كه بر تو وارد مى شود با صبر و يقين از خود دور كن .
ايمان و آرامش خاطر
اگر ايمان هيچ ثمرى جز همين آرامش نداشت ، كافى بود كه انسان با تمام وجود از آن استقبال كند تا چه رسد به ثمرات و بركات ديگر.
در آيات و روايات گذشته ، اين اثر ايمان روشن شد، اما بين ايمان و آرامش خاطر چه رابطه اى است ؟ با اندك تامل و تعمقى در چگونگى رفع نگرانى هاى روحى و روانى در سايه ايمان به خداى حكيم و دادگر و ايمان به روز واپسين و بهشت و جهنم ، اين رابطه روشن مى شود و نيز رابطه اثر ايمان در آرامش خاطر نيز از دقت در معارف دينى و نقش ‍ آن در چگونگى ايجاد نفس مطمئنه روشن مى شود، زيرا همين كه مؤ من دست لطف و حمايت خدا را پيوسته بر سر خويش احساس مى كند ((و كان الله عليما حكيما)) و يارى فرشتگان را در وجود خويش لمس مى كند ((لله جنود السموات و الارض )) ديگر خوف و اضطراب و غمى به دل راه نمى دهد.
و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين (61)
و سست نشويد و غمگين نگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد.
خداوند در اين آيات مى فرمايد: اگر با خدا باشى ، تمام قواى زمين و آسمان در اختيار توست و خداوند نيازها و مشكلات و گرفتارى هايت را مى داند و از تلاش و اطاعت و بندگى تو باخبر است و با ايمان به اين نويدهاى الهى چگونه ممكن است آرامش خاطر بر وجود انسان حاكم نگردد؟ قطعا با اين منش و معرفت ، امور نگران كننده و اضطراب آور روحى از جان و دل بشر رخت بر مى بندد، زيرا عوامل ذكر شده و ديگر عوامل - كه مجال بيان آن نيست - آن گاه موجب افسردگى و اضطراب و نگرانى ها مى شوند كه انسان از فلسفه خلقت و ايمان به خدا و معاد فاصله بگيرد.
اما در مكتب ايمان و اعتقاد به خدا و معنويت و عالم واپسين ، انسان براى هر چيزى از اين عالم حسابى معين قائل است و به وجود خداى دادگرى معتقد است كه همه امور زير نظر و ديد او و با تدبير حكيمانه و اراده او كنترل و عملى مى شود و براى هر امرى تقديرى خاص از جانب آن دادگر يگانه است . طبيعى است كه آن امور نگران كننده در فرد با آن ذهنيت و بينش الهى ، نگرانى و اضطراب ايجاد نمى كند و او را نمى رنجاند، زيرا به فرموده امير مؤ منان على (عليه السلام ) ((الدنيا دار مجاز لا دار قرار))(62) دنيا معبر و گذرگاه و خانه بين راه است نه قرارگاه دائمى و ابدى . و بر اساس كلام ارزشمند پيامبر صلى الله عليه و آله كه مى فرمايد: ((الدنيا مزرعه الاخره ))(63) دنيا را كشتزار و مزرعه آخرت مى داند. بنابراين ، دنيا و آنچه در آن است را لهو و لعب مى داند و طبيعى است كه با اين بينش روحانى و غير مادى نسبت به دنيا و مظاهر فريبنده و زوال پذير آن ، نرسيدن به آرزوهاى پوچ دنيايى با توجه به فرموده امام حسن (عليه السلام ) كه مى فرمايد: ((كن لاخرتك كاءنك تموت غدا،(64) نسبت به امور آخرتت به گونه اى باش كه گويا فردا مى ميرى )) نسبت به امور دنيا هيچ ارزشى قائل نيست و در نتيجه آنچه از امور دنيوى از دست مى رود موجب آزردگى او نمى شود و او را ناراحت و غمگين نمى سازد. و بالاتر اين كه ، دست پرورده مكتب ايمان به خدا، به جهت آثار سوء و زيان بار دنياطلبى و مال پرستى و شهوت رانى ، ريشه آرزوها و اشتهاهاى باطل دنيايى را در خود مى سوزاند و از ورود چنين آرزوهايى به قلمرو زندگى و روحش جلوگيرى مى كند.
امير مؤ منان (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان اءخوف ما اءخاف عليكم اثنان ، اتباع الهوى و طول الامل (65)
ترسناك ترين چيزى كه براى شما مى ترسم دو چيز است : متابعت هواى نفس و آرزوى طول و دراز.
هم چنين در پيشامدهاى ناگوار و مصايب دردناك و حوادث تلخ ، با توجه به بينشى كه مؤ من از تقديرات و وعده ها و پاداش عظيم الهى براى صابران در مشكلات دارد، همه اين امور شيرين مى شود و در سايه مقام ((رضا)) با وارستگى تمام بر آنها لبخند مى زند و با ذكر و ياد خدا و عبادت و انس با پروردگار، در مقابل اين امور، صبر پيشه مى كند، هم چنين چهره مرگ در بينش مؤ من با آنچه در چشم فرد بى ايمان است فرق مى كند، زيرا در انديشه مؤ من ، مرگ ، نيستى و فنا نيست ، بلكه انتقال از دنياى فانى و گذرا به دنيايى باقى و پايدار و نورانى است و نيز انتقال از فضاى كوچك به فضاى بزرگ و بى نهايت است و مرگ براى انسان هاى مؤ من سازنده و كنترل كننده از كج روى ها و انحرافات است ، و با كوشش هاى شبانه روزى در انجام اعمال صالح خود را براى عالمى روشن و سعادتمند آماده مى كند. دست پروردگان مكتب توحيد چون امير مؤ منان (عليه السلام ) كه مى فرمايد: والله لابن اءبى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه (66) ، سوگند به خدا انس پسر ابوطالب به مرگ بيشتر است از انس نوزاد به پستان مادرش )) نه تنها از مرگ نمى گريزند كه به استقبال مرگ مى روند و نه تنها انديشه مرگ ، آنان را آزرده نمى سازد كه شاد مى كند، چرا كه مرگ را لقاء الله و ديدار معشوق ابدى مى دانند. آرى ، اهل ايمان ، تربيت شدگان مكتب حسينى اند كه در روز عاشورا وقتى كه بر او بسيار سخت و طاقت فرسا شده و از هر طرف مورد هجوم تيرها و نيزه هاى كينه و مرگ قرار گرفته بود با آرامش و اطمينان قلب و چهره اى گشاده فرمود:
مرگ جز پلى نيست كه شما را از سختى و ناراحتى ، به بهشت هاى گسترده و نعمت هاى بى پايان مى رساند، كدام يك از شماست كه آرزوى انتقال يافتن از زندانى به كاخى را نداشته باشد؟(67)
اهل ايمان الگوهايى چون امام خمينى رحمه الله دارند كه در پايان عمر بابركت و شكوهمند خود با همه فراز و نشيبها و سختى ها و ناملايمات فرمود:
اكنون با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا، از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوى جايگاه ابدى سفر مى كنم .ممم (68)
بنابراين ، تنها درمان اين مرض كشنده ، روى آوردن به خدا و اعتقاد به روز واپسين است ، چرا كه غفلت از خدا، زندگى را براى انسان زندان خواهد كرد. قرآن مجيد مى فرمايد:
و من اءعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا(69)
و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت .
اما زندگى تواءم با ايمان به خدا، سكينه و آرامش بر قلب ها مى بخشد و نه تنها با تمام ناملايمات مبارزه مى كند، بلكه از بعض آنها استقبال مى كند و از تقديرهاى الهى ، در آنان ياءس و نااميدى و تغيير سوء ايجاد نمى شود. قرآن مجيد مى فرمايد:
ما اءصاب من مصيبه فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل اءن نبراءها ان ذلك على الله يسير # لكيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا يحب كل مختال فخور.(70)
هيچ مصيبتى (ناخواسته ) در زمين و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اين كه همه آنها قبل از آن كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خدا آسان است . اين به سبب آن است كه براى آنچه از دست داده ايد تاسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد و خداوند هيچ متكبر فخر فروشى را دوست ندارد.
و نيز تمام اين ناملايمات و مشكلات - اعم از مالى و غير مالى - را آزمايش الهى مى داند:
و لنبلونكم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين الذين اذا اءصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون .(71)
قطعا همه شما را با امورى چون : ترس ، گرسنگى ، ضرر مالى و جانى و كمبود ميوه ها آزمايش مى كنيم و بشارت بده به استقامت كنندگان ، آنان كه وقتى مصيبتى به آنها برسد مى گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم .
و گاه سختى ها، رنج ها، دردها و مصايب را عطاياى ارزشمند الهى مى داند، چرا كه بعضى از آنها در روايات اسلامى به عنوان عامل ارتقاى درجات در عالم آخرت معرفى شده است .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان العبد ليكون له عند الله الدرجه لا يبلغها بعمله فيبتليه الله فى جسده اءو يصاب بماله اءو يصاب فى ولده فان هو صبر بلغه الله اياها.(72)
بنده را در نزد خدا درجه اى است كه ممكن است به وسيله عملش به آن نرسد. در اين هنگام خداوند او را به يك نوع گرفتارى در بدن يا مال يا فرزندانش مبتلا مى كند اگر صبر و شكيبايى كرد، خداوند او را به آن درجه نايل مى كند.
و نيز مى فرمايد:
لو يعلم المؤ من ما له من الاجر فى المصائب لتمنى اءنه قرض بالمقاريض .ممم (73)
اگر مؤ من عظمت پاداش مصايب (در صورت صبر) را بداند آرزو مى كند كه با قيچى ها قطعه قطعه گردد.
اين گونه آيات و روايات بسيار است ولى براى پرهيز از طولانى شدن ، اين بحث را در همين جا به پايان مى بريم .
نقش ايمان در اخلاق
اخلاق ، عبارت است از مجموعه ملكات نفسانى و صفات و خصايص روحى . در حساسيت تربيت اخلاقى همين بس كه در آن ، سر و كار با نفسى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در نيمه هاى شب ، پيشانى خويش بر آستان ربوبى مى ساييد و با چشمانى گريان و آهى سوزناك عرض مى كرد:
اللهم لا تكلنى الى نفسى طرفه عين (74)
پروردگارا! يك چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار.
آيا با اين نفسى كه معصومين (عليهم السلام ) از شر او به خدا پناه مى بردند و هر لحظه دل به ميلى مى سپارد چه بايد كرد؟
آنچه مسلم است ، رها شدن از شر نفس و گام برداشتن در راه حق چيزى نيست كه به اين سهولت ميسر باشد وگرنه از آن تعبير به ((جهاد اكبر)) يا ((جهاد افضل )) نمى شد و فاتحان اين نبرد را ((قهرمانان )) نمى ناميدند.
بدون ترديد، بر سر مبارزه با چنان نفس سركشى ما نيازمند پشتوانه اى محكم همراه با اراده آهنين مى باشيم و آن ، چيزى جز ((ايمان به مبدا و معاد)) نيست .
قطعا حالت دو نفر كه يكى معتقد به خدا و جهان واپسين و زندگى پس از مرگ و ديگرى منكر آنهاست در كسب فضايل اخلاقى و سجاياى روحى متفاوت است .
آن كس كه منكر خدا و روز رستاخيز است و تصور مى كند خدايى نيست و بعد از مرگ نابود مى شود و هر چه نيكى كرده از بين مى رود، هرگز خود را ملزم به كارهاى نيك و كسب كمالات ارزنده انسانى نمى داند و از ارتكاب جرايم و مفاسد و جنايات خوددارى نمى كند.
اما آن كه براى جهان هستى ، خدايى دادگر و براى پس از مرگ ، جهان پر فر و شكوه و حساب و كتابى قائل است ، اين اعتقاد او را از ارتكاب گناه - چه نهان و چه آشكار - باز مى دارد و از رذايل اخلاقى و زشتى ها دور مى سازد و به كارهاى نيك و كسب كمالات روحى و انسانى سوق مى دهد، بنابراين ، از ايمان مى توان به عنوان بزرگترين پشتوانه اخلاق نام برد.
علامه شهيد، آيه الله مطهرى رحمه الله مى فرمايد:
آن چيزى كه پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پيدا كند، انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را پيش مى گيرد و سود را كنار مى زند تنها ((ايمان )) است ، يعنى ايمان به خود عدالت و ايمان به خود اخلاق .
چه وقت انسان به عدالت به عنوان يك امر مقدس و به اخلاق به عنوان يك امر مقدس ايمان پيدا مى كند؟
آن وقت كه به اصل و اساس تقوا، يعنى ((خدا)) ايمان داشته باشد، بنابراين بشر عملا به آن اندازه به عدالت پاى بند است كه به خدا معتقد است ، آن اندازه عملا به اخلاق پاى بند است كه به خدا ايمان دارد.
مشكل عصر ما همين است . گمان مى كنند علم كافى است ، و اگر عدالت و اخلاق را بشناسيم و به آنها عالم باشيم ، كافى است كه اخلاقى و عادل باشيم ، ولى عمل نشان داد كه اگر علم منفك از ايمان بشود نه تنها براى اخلاق و عدالت مفيد نيست ، بلكه مضر هم هست . مصداق قول سنايى : ((چو دزدى با چراغ آيد گزيده تر برد كالا)).