سيماى مؤمن در قرآن و حديث

ابوالفضل بهشتى

- ۱ -


نام كتاب : سيماى مؤ من در قرآن و حديث
نام نويسنده : ابوالفضل بهشتى
يك حديث
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :
ليس شى ء اءكرم على الله تعالى من المؤ من ؛
هيچ چيزى نزد خداى متعال گرامى تر از مؤ من نيست .
نهج الفصاحه ، ح 2399.
مقدمه
قدرت هاى استعمارى با هدف از بين بردن فرهنگ دينى مسلمانان به ويژه جوانان كشورهاى اسلامى ، و متلاشى كردن قدرت هاى متمركز اسلامى هم چون حكومت عثمانى ، چهره هاى لائيك و ضد دين و دست پرورده خويش ، مانند كمال آتاتورك در تركيه و رضاخان در ايران به آنان تحميل كردند كه محصول اين نقشه شوم ، تهى ساختن مسلمانان از فرهنگ و معارف اسلامى و مبتلا ساختن آنان به رذايل اخلاقى و بى بند و بارى و فساد بود.
با پيروزى انقلاب اسلامى به رهبرى قائد عظيم الشان انقلاب حضرت امام خمينى رحمه الله حركت خانمانسوز و فرهنگ منحط استعمارى متوقف و به جاى آن اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله در جامعه پديد آمد، به طورى كه جايى براى خودنمايى فرهنگ فاسد غرب باقى نگذاشت ، ليكن دشمن پس از چندى از اين پيروزى بزرگ و با عظمت ، با وقوف به حركت توفنده و استكبارستيزى آن با طراحى و اجراى جنگ تحميلى خواست تا كام مردم را تلخ كند و آنان را براى هميشه از اين حركت توفنده و تحول روحى و اخلاقى پشيمان سازد، اما به خواست خدا با يكپارچگى و ايثار مردم ، استكبار جهانى در اين جبهه نيز ناكام ماند. از اين رو، در صدد بر آمد تا از شيوه هاى گوناگونى بهره گيرد كه در اين ميان ، جبهه فرهنگى ، مقام نخست را در سياست گزارى دشمن احراز كرد و در وضعيت بازسازى كشور با گشودن فضاى سياسى - فرهنگى به روى دگرانديشان سكولار و ليبرال هاى وطنى و آزادى ستون پنجم در عرصه فرهنگ اهداف شوم و پليد خود را دنبال كرد. بنابراين ، تهاجم فرهنگى به عنوان آخرين ابزار و حربه دشمن به ميدان پيكار آمد! و در اين ميان بخشى از طيف جوان ايرانى به دلايلى چون كم تجربگى و الگوطلبى و نوگرايى ، با ابزارهاى مرئى و نامرئى مدرن و شيطانى ، در خاكريز نخست اين تهاجم جاى گرفت .
اينك براى نجات جوانان از چنين گردابى مهلك و مقابله با اين تهاجم فرهنگى گسترده و حساب شده ، راه حل هاى بسيارى پيش روست ، از جمله :
- روشنگرى و تبيين منافع و مضار ابزارهاى گمراه كننده .
- اهتمام جدى به كانون خانواده .
- تسهيل ارضاى مشروع غريزه جنسى .
- سامان دادن پيگير به امور اقتصادى و معضل اشتغال .
- سپردن امور فرهنگى به دست با كفايت عناصر كاردان ، آزاد انديش مسلمان .
- طرد غربزدگان از پست هاى كليدى و...
ليكن مهم ترين و كارآمدترين راه حل ها - در كنار امور ياد شده - كاشتن بذر ايمان در دل ها و نماياندن عظمت خداوند و كوچك دانستن غير او و دل بستن به حقايق هستى و بى اثر شمردن ما سوى الله و خلاصه ، سوق دادن انسان به ويژه نسل جوان ، به عرصه معنويت و ايمان است كه اين كتاب در صدد گام برداشتن در اين مسير است ، آن هم از زاويه اى خاص .
اميد است در سايه الطاف الهى و توفيقات ربوبى و عنايت حضرت ولى عصر (عج ) مفيد واقع شود و در اين راه توفيقى نصيب گردد. و ما توفيقى الا بالله .
محورهاى اساسى و موضوعات كلى اين مجموعه در ترسيم سيماى مؤ منان از ديدگاه قرآن و احاديث ، عناوين زير مى باشند:
1. مفهوم و تعريف ايمان ،
2. آثار و فوايد ايمان ،
3. راه به دست آوردن ايمان ،
4. اوصاف و نشانه هاى اهل ايمان ،
5. جايگاه و پاداش اهل ايمان .
در پايان لازم مى دانم از راهنمايى هاى سودمند اعضاى محترم شوراى كتاب مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى و محقق سخت كوش جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاى رضا مختارى و نيز تلاش هاى خالصانه سرپرست محترم آن مركز حضرت حجه الاسلام و المسلمين آقاى سيد محمد كاظم شمس و همكاران تقدير و تشكر كنم .
ابوالفضل بهشتى
فصل اول : مفهوم و تعريف ايمان
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله :
ما من شى ء اءحب الى الله من الايمان ،
چيزى نزد خداوند محبوبتر از ايمان نيست .
بحارالانوار، ج 64، ص 71.
مفهوم ايمان
ايمان از ماده ((اءمن )) و مصدر باب افعال به معناى اعتقاد، گرويدن ، تصديق و انقياد است .
پس در تعريف ايمان مى توان گفت : ايمان ، اعتقاد و اطمينان قلبى كامل و روشن به يك مطلب ، شخص ، فكر و يا يك مسلك در دين است .
در اصطلاح شرع - كه به آن ايمان مذهبى نيز گفته مى شود - عبارت است از: اعتقاد قلبى ، اقرار زبانى و عمل كردن اعضا به اركان دين و قبول شريعت .
امير مؤ منان (عليه السلام ) در تبيين ايمان مى فرمايد:
الايمان تصديق بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالاركان (1)
ايمان تصديق به قلب و اظهار و اعتراف به زبان و عمل به جوارح و اعضاست .
همان گونه كه ملاحظه مى شود، ركن اساسى ايمان در مفهوم لغوى و شرعى آن ، تصديق و تسليم است ، اما تسليم قلب و دل ، نه تسليم تن و زبان تنها، و حتى تسليم عقل و فكر نيز كفايت نمى كند كه براى توضيح بيشتر به بيان مراحل تسليم مى پردازيم :
مراحل تسليم
تسليم داراى سه مرحله است :
1. تسليم تن 2. تسليم عقل 3. تسليم دل .
هر يك از مراحل سه گانه را با مثالى بيان مى كنيم :
الف ) هر گاه دو نفر در نيروى جسمى با يكديگر به رقابت بپردازند، آن كه در اين نبرد شكست مى خورد از ستيز و جنگ باز مى ايستد و تسليم فرد غالب مى شود، اين نوع تسليم ، تسليم ((تن و جسم )) است .
ب ) اگر دو نفر با يكديگر به مباحثه علمى بپردازند و يكى با قدرت منطق و استدلال طرف مقابل شكست مى خورد، از بحث و مباحثه باز مى ايستد و تسليم مى شود، اين گونه تسليم ، تسليم ((عقل و فكر)) است .
ج ) مرحله ديگر، تسليم ((قلب و دل )) است . چه بسا كسى در مقابل فردى ، به دليل قدرت فوق العاده جسمى اش ، از نظر قدرت بدنى تسليم شود و نيز به سبب قدرت علمى بالاى او، در برابر منطق و استدلال قوى او از نظر عقل و فكر و انديشه تسليم گردد، ولى قلب و دل او تسليم نباشد. و اين پايانش از تعصب و عناد و لجاج و يا براى حفظ منافع شخصى است . تسليم عقل و دل آن گاه به وجود مى آيد كه انسان فراتر از تسليم تن و عقل با تمام وجود تسليم شود، اگر اين مرحله از تسليم تحقق يابد، ايمان - كه همان تسليم قلب و دل است - به وجود آمده است ، زيرا حقيقت ايمان ، تسليم قلب و دل است .
شاهد قرآنى
شاهد روشن اين كه ، شيطان از نظر قرآن ، خدا را مى شناخت و به خالقيت او اعتقاد داشت كه به خداوند مى گويد:
((خلقتنى من نار و خلقته من طين ))(2)
مرا از آتش آفريدى و آدم را از گل .
و هم به روز رستاخيز اعتراف داشت و از خداوند خويش چنين فرجام مى خواهد: ((اءنظرنى الى يوم يبعثون ))(3) .
پروردگارا! مرا تا روز قيامت مهلت بده .
و نيز به انبيا و معصومين (عليهم السلام ) معرفت و شناخت داشت كه گفت :
فبعزتك لاءغوينهم اءجمعين الا عبادك منهم المخلصين (4)
به عزت تو قسم ! كه همه فرزندان آدم را گمراه مى سازم ، مگر بندگان خالص شده ات را.
مراد از بندگان خالص شده ، انبيا و معصومين (عليهم السلام ) و اولياى الهى هستند.
پس شيطان به اصول دين (توحيد، عدل ، نبوت ، امامت و معاد) اعتراف داشت وليكن قرآن مجيد او را ((كافر)) معرفى مى كند ((و كان من الكفرين ))(5)
پس شناخت و معرفت - كه همان تسليم فكر و ادراك و عقل است - براى ((مؤ من شدن )) كافى نيست ، زيرا چيز ديگرى لازم است و آن تسليم قلب و روح است كه شيطان مرحله سوم از تسليم را نداشت و در نتيجه از صف مؤ منان خارج و به صف كافران پيوست .
رابطه اسلام و ايمان
از آنچه در باب حقيقت ايمان و اسلام (6) مورد اختلاف واقع شده دو موضوع زير بيشتر چشمگير است :
الف ) مفهوم اسلام و ايمان و فرق آن دو،
ب ) احكام اسلام و ايمان .
مفهوم اسلام و ايمان
مفهوم لغوى اسلام ، همان انقياد و خضوع است ، و مفهوم لغوى ايمان - همان گونه كه ذكر شد - اذعان ، تصديق و اطمينان مى باشد.
آرا و نظريات
در مفهوم شرعى اسلام و ايمان ، آرا و نظريات مختلفى وجود دارد كه از ميان آنها چهار نظريه قابل طرح است .
1. اسلام همان تسليم ظاهرى و زبانى ، و ايمان اعتقاد قلبى و باطنى است ، و سخن امام صادق (عليه السلام ) كه مى فرمايد: ((الاسلام قبل الايمان ))(7) اسلام پيش از ايمان است )) شاهد بر اين معناست . البته اين دو معنا در صورتى از آن دو واژه اراده مى شود كه در مقابل يكديگر قرار گيرند و گوينده در مقام تقسيم باشد، اما هر گاه جدا از هم ذكر شوند ممكن است اسلام بر همان چيزى اطلاق گردد كه ايمان بر آن اطلاق مى شود، يعنى هر دو واژه در يك معنا استعمال گردد.
از جمله آياتى كه ايمان ، بر اسلام اطلاق شده آيه زير است :
لا يحزنك الذين يسرعون فى الكفر من الذين قالوا آمنا باءفواههم و لم تؤ من قلوبهم (8)
گفتار كسانى كه به سوى كفر شتاب مى كنند. تو را غمگين نسازد، آنان آنچه را كه در دل قبول ندارند به زبان جارى مى سازند.
در جمله ((آمنا باءفواههم )) ماده ايمان در اسلام استعمال شده و ايمان زبانى همان اسلام است . و از اين دست آيات آيه زير است :
فاءخرجنا من كان فيها من المؤ منين # فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين (9)
از آن (دهكده اى كه قرار بود بر آن بلا نازل كنيم ) مؤ منان را خارج كرديم ، و در آنجا جز يك خانه (خانواده لوط) خانه مسلمان و مؤ منى پيدا نكرديم .
در اين آيه شريفه مسلمانان به معناى مؤ منان استعمال شده است .
شاهد و مستند قرآنى فرق بين اسلام و ايمان ، آيه ((اعراب )) است كه مى فرمايد:
قالت الاءعراب آمنا قل لم تؤ منوا و لكن قولوا اءسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم (10)
عرب هاى باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم . بگو: شما ايمان نياورده اند ولى بگوييد اسلام آورده ايم ، اما هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است .
همان گونه كه ملاحظه مى شود در اين آيه ، پيامبر از سوى خداوند مامور است به گروه ((بنى اسد)) را مى گفتند - كه براى استفاده از زكات تظاهر به دين مى كردند و به زبان شهادتين - بگويد: شما اسلام آورده ايد، نه ايمان . بنابراين ، تفاوت اسلام و ايمان در اين است كه در اسلام ، شكل ظاهرى دارد، و هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند در مسلك مسلمانان وارد مى شود. ولى ايمان يك امر واقعى و باطنى و قلبى است و جايگاه آن دل است نه زبان و ظاهر انسان .
مرحوم علامه طباطبايى رحمه الله در تفسير ارزشمند الميزان ذيل آيه فوق مى گويد:
از مفاد اين آيه فرق ايمان و اسلام ظاهر مى شود كه ايمان معنايى است قائم به قلب و اسلام امرى است قائم به زبان و جوارح ، و آن تسليم شدن و خضوع زبانى با اظهار شهادت به توحيد و نبوت و نيز انجام اعمال ظاهرى و مناسك دينى چه قلبش با آن اعمال همراه باشد يا نباشد(11) .
نيز اين معنا از كلام نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى شود كه مى فرمايد:
الاسلام علانيه و الايمان فى القلب (12)
اسلام امرى آشكار و روشن است ، ولى ايمان در قلب و دل است .
2. اسلام عبارت است از: اقرار زبانى توام با اعتقاد قلبى ، و ايمان عبارت است از: اقرار زبانى توام با اعتقاد قلبى به علاوه عمل به وظايف دينى .
شاهد بر اين معنا روايتى است از امام رضا (عليه السلام ) كه فرمود:
الايمان اقرار و عمل ، و الاسلام اقرار بلا عمل (13)
ايمان ، اعتراف توام با عمل است ، ولى اسلام ، اقرار بدون عمل است .
و نيز امام رضا (عليه السلام ) در رساله اى كه اسلام را براى مامون خلاصه مى كند فرق اسلام و ايمان را چنين بيان مى فرمايد:
و اءصحاب الحدود مسلمون لا مؤ منون و لا كافرون (14)
كسانى كه كيفر الهى بر آنها جارى مى گردد، مسلمانانند، نه مؤ منان و نه كافران .
اما آنان مسلمانند، زيرا در قلب و زبان اقرار به حقانيت اسلام دارند، اما مؤ من نيستند، چرا كه اساس اسلام همان عمل به قوانين آن است و فرد گنهكارى كه حد الهى بر او جارى مى شود طبعا يك رشته تكاليف الهى را زير پا گذارده است . ضمنا در اين معنا، ايمان در برابر عصيان و گناه ، و اسلام در برابر كفر به كار رفته است .
هم چنين حديث زير - كه در كتب حديثى شيعه و سنى وجود دارد - شاهد بر همين معناست كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
لا يسرق السارق حين يسرق و هو مؤ من ، و لا يزنى الزانى حين يزنى و هو مؤ من ممم (15)
دزد در حالى كه دزدى مى كند و زناكار در حالى كه مرتكب زنا مى شود مؤ من نيستند.
3. در ايمان ، علاوه بر آنچه در اسلام شرط است . ولايت و شناخت و قبول اوصياى رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز شرط مى باشد.
از جمله مستندات اين تعريف فرمايش امام صادق (عليه السلام ) است كه بعد از بيان اسلام - كه اقرار به توحيد و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و انجام دادن وظايف مذهبى است - مى فرمايد:
الايمان معرفه هذا الامر، مع هذا، فان اءقر بها و لم يعرف هذا الامر كان مسلما و كان ضالا(16)
ايمان ، يعنى اين كه شخصى به ولايت ما معتقد باشد، اگر به آنچه گفته شد اعتراف كند ولى با ولايت ما آشنايى نداشته باشد، مسلمان گمراهى خواهد بود.
4. منظور از اسلام در لسان شرع همان حالت خضوع و تسليم در برابر خداى جهان و اعراض از هر گونه شرك است ، و منظور از ايمان ، اذعان به خدا و تصديق او و آنچه مربوط به اوست ، مانند رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله ، روز رستاخيز و كتب آسمانى .
نقطه مقابل اسلام در اين تعريف ، شرك و الحاد، و نقطه مقابل ايمان ، كفر - كه انكار همه يا برخى از اصول - است .
براى مفهوم اسلام با اين بيان به دو آيه استناد مى شود:
1. قل انى اءمرت اءن اءكون اول من اءسلم و لا تكونن من المشركين (17)
بگو: من ماءمورم نخستين كسى باشم كه اسلام مى آورد و هرگز از مشركان مباش .
2. لا شريك له و بذلك اءمرت و اءنا اول المسلمين (18)
(خداى يگانه ) همتايى ندارد و به پرستش او مامورم و من نخستين مسلمانم .
تامل در اين دو آيه به خوبى نشان مى دهد كه منظور از اسلام با تمام مشتقاتى كه دارد عبارت از همان تسليم و خضوع در برابر خدا و اجتناب از هر نوع شرك است .
و براى مفهوم ايمان در بيان گذشته نيز مستنداتى ذكر شده است كه به دو آيه اشاره مى كنيم :
1. و من يتبدل الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل (19)
هر كس ايمان را با كفر جايگزين كند، از راه راست منحرف شده است .
2. ان استحبوا الكفر على الايمان (20)
كفر را بر ايمان ترجيح دادند.
در اين آيات ، ايمان در برابر كفر به كار رفته و نكته آن اين است كه ايمان حالت اذعان و تصديق به يك چيز است ، همچنان كه كفر حالت انكار و جحد به چيزى است .
بررسى و ارزيابى
در تعاريف چهارگانه گذشته مشاهده شد كه براى هر يك از آنها ادله و مستنداتى ذكر شده ، ليكن براى ايجاد تفاهم بين آنها لازم است خلاصه بيان علامه طباطبايى رحمه الله در تفسير الميزان ، ذيل آيه مباركه و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه ممم (21) آورده شود تا پس از آن به نتيجه گيرى و جمع بندى مورد نظر دست يابيم .
ايشان مى فرمايد: اسلام و ايمان مراحل و درجاتى دارند.
مرتبه اول اسلام ، قبول اوامر و نواهى شريعت است با جارى كردن شهادتين بر زبان . و مرتبه اول ايمان ، آن است كه در قلب اين شهادتين جاى بگيرد و دل و روح آدمى تسليم شود به طورى كه از عقل و تعقل و تفكر بگذرد و در عمق جان انسان بنشيند. كه عمل به اغلب وظايف دينى از لوازم اين درجه از ايمان است . مستند اين درجه از اسلام و ايمان آيه ((اعراب )) مى باشد.
مرتبه دوم اسلام ، تسليم قلب به همه عقايد و معارف و احكام تفصيلى اسلام است به طورى كه به همه آنها حالت انقياد و تسليم دارد، البته چون عصمت ندارد، از نظر عمل ممكن است در اين درجه از اسلام خطا و گناه كند.
قرآن مجيد مى فرمايد:
الذين آمنوا بآياتنا و كانوا مسلمين (22)
متقين كسانى هستند كه به آيات ما ايمان آورده و (بعد از ايمان ) اسلام آورندگان بودند.
در اين جا اسلام بعد از ايمان قرار گرفته است .
در آيه ديگر مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافه (23)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد (پس از ايمان ) وارد اسلام شويد و سلم و تسليم كامل به دست آوريد.
از تاءخر اسلام بر ايمان در اين دو آيه معلوم مى شود كه اسلام مرحله دوم است كه پس از ايمان مرحله اول به دست مى آيد. و مرحله دوم ايمان ، اعتقاد دل به همه حقايق دينى است به طورى كه همه آنها را جدا جدا باور نموده و هيچ شك و تزلزلى به آنها در قلبش وجود ندارد.
خداى تبارك و تعالى خطاب به اهل ايمان مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا هل اءدلكم على تجاره تنجيكم من عذاب اءليم تؤ منون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باءموالكم و اءنفسكم (24)
آيا مى خواهيد راهى به شما نشان دهم كه از عذاب الهى نجاتتان دهد؟ به خدا و رسول او ايمان آوريد و در راه خدا با جان و مالتان جهاد كنيد.
خداوند در اين آيه با ارائه راه مى خواهد مؤ منان از مرحله تسليم دل و درجه اى از ايمان ، به مرحله بالاترى از تسليم دل و درجه اى برتر از ايمان دست يابند.
انسانى كه واجبات را انجام مى دهد و محرمات را ترك مى كند، دلش به اين اندازه تسليم شده ، ولى با اين حال قواى حيوانى او كاملا كنترل نشده و تسليم نگرديده است . حالاتى بيهوده بر او مستولى مى شود، يا در برابر قضا و قدر الهى و مصايب و مشكلات زندگى هنوز تسليم محض نشده است ، به عبارت ديگر، در برابر اوامر تشريعى تسليم شده ، ولى در برابر خواسته ها و مقدرات تكوينى خداوند تسليم نشده است ، يعنى هر گاه به اين درجه رسيد، به سومين درجه از درجات اسلام رسيده است .
قرآن كريم مى فرمايد:
فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى اءنفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما(25)
به پروردگارت سوگند كه آنها مؤ من نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند و كاملا تسليم باشند.
در اين آيه خداوند سوگند ياد مى كند كه اينان آن گاه كه تو را حكم قرار دادند و در برابر حكم تو - چه به سود آنان باشد و چه به زيانشان - هيچ گونه تنگدلى و اعتراضى نداشته باشند، كاملا تسليم تو شده اند.
و نيز مى فرمايد:
اذ قال له ربه اءسلم قال اءسلمت لرب العالمين (26)
در آن هنگام كه پروردگارش به او گفت : اسلام بياور (و در برابر حق تسليم باش ، او فرمان حق را از جان و دل پذيرفت و) گفت : در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم .
احتمالا اين اسلام ، مرحله عالى تسليم در برابر پروردگار متعال باشد.
سومين مرتبه از مراتب ايمان مرحله اى است كه از تمام مراحل لغو و بيهوده اعراض كند و اخلاق فاضله اى چون رضا، تسليم ، صبر، زهد تمام عيار، ورع كامل و حب و بغض ‍ فى الله را به طور كامل دارا باشد و چنين كسى مقام بالايى پيموده كه علاوه بر انجام واجبات و ترك محرمات ، هر چه براى او پيش آيد تسليم است و قبلا هيچ شكايت و اعتراضى نداشته باشد.
خداوند مى فرمايد:
قد اءفلح المؤ منون الذين هم فى صلاتهم خاشعون والذين هم عن اللغو معرضون ممم (27)
مؤ منان رستگار شدند، آنانى كه در نمازشان خضوع دارند و از لغو و بيهودگى روى گردانند.
((لغو)) مراحلى دارد و احتمالا در اين جا كه در كنار خشوع در نماز ذكر شده مراد لغوى چون اعتراض و گله كردن در پيشامدهاست و هرگز در قلبشان خطور نمى كند كه ؛ چرا خداوند اين صحنه بلا را برايش پيش آورده است ؟!
و اين درجه از ايمان ، درجه بسيار فوق العاده اى است كه قلب تسليم محض است .
چهارمين درجه از درجات اسلام كه مقامى است موهبتى نه اكتسابى ، بنده محض بودن است كه خداى را مولاى مطلق بداند به طورى كه در برابر او براى خويش هيچ استقلالى قائل نباشد، يعنى با تمام وجود پذيرفته و عمل او نيز نمايانگر اين حالت وارسته است .
شايد آن اسلامى كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) در دعاى خود پس از ساختن كعبه از درگاه ربوبى درخواست كرد همين مرتبه از اسلام باشد:
ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا اءمة مسلمة لك (28)
پروردگارا! ما را از تسليم شدگانت قرار ده و هم چنين از فرزندان ما امتى پديد آر كه در برابر تو سر تسليم فرود آورند.
حضرت ابراهيم (عليه السلام ) پس از آن كه به اختيار خود دعوت خدا را كه مى فرمايد: ((اءسلم ؛ اسلام بياور)) مى پذيرد و عرض مى كند: ((اءسلمت لرب العالمين ممم (29) ، براى پروردگار عالميان اسلام آوردم ))، اين اسلامى است كه به اختيار ابراهيم (عليه السلام ) است ، اما درخواستى كه در اواخر عمر مى كند و مى گويد: ((و اجعلنا مسلمين لك ...)) درخواست مرتبه اى از اسلام است كه زمام آن به دست او نيست و غير اختيارى است و موهبتى الهى مى باشد كه ((يؤ تيه من يشاء))، به هر كس كه بخواهد مى دهد)).
ايمان مرتبه چهارم بعد از اسلامِ مرتبه چهارم است كه آن حالت و مشاهده عموميت پيدا كرده و در هر حال و زمان آن را دارا باشد و در اين هنگام از اولياى خدا مى باشد كه خداوند درباره آنان مى فرمايد:
اءلا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون الذين آمنوا و كانوا يتقون ممم (30)
آگاه باشيد! به درستى كه (دوستان و) اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند آنان كه ايمان آوردند و (از مخالفت فرمان خدا) پرهيز مى كردند.
اين مرحله از ايمان ، شايد از عهده بشر عادى خارج باشد.
جمع بندى
1. با توجه به مراتبى كه درباره اسلام و ايمان ذكر شد مفاد هر يك از تعريف ها و مفاهيم چهارگانه نيز روشن مى شود، كه هر يك مربوط به يك يا بعض مراتب مذكور است ، مثلا: تعريف اسلام به اقرار زبانى ، مربوط به اولين درجه از مراتب اسلام و پايين ترين مرتبه آن است و يا در تعريفى كه اعتقاد قلبى براى اسلام قيد شده مربوط به درجات بالاتر اسلام است و نيز در آن جا كه اسلام به خضوع و خشوع و تسليم تعريف شد، مربوط به درجات والاتر اسلام و يا منظور اظهار تسليم است نه خود تسليم ، كه در اين صورت مرتبه پايين اسلام را نيز شامل مى شود.
بر اين اساس ، بين اين تعريف ها و تفاوت ها براى اسلام و ايمان ، تسالم و تفاهم ايجاد مى شود.
2. اسلام و ايمان از نظر لغت دو معناى مختلف دارند، حقيقت اسلام همان خضوع و معناى آن اذعان و تصديق است ، پس معناى لغوى اين دو لفظ در لغت يا لسان شرع يكى نيست .
3. رابطه اين دو از نسبت هاى چهارگانه (تباين ، تساوى ، عام و خاص مطلق و من وجه ) بنابر تعريف هاى گذشته متفاوت است .
بر اساس معانى و فرق هاى اول ، دوم و سوم ، رابطه ميان آنها عموم و خصوص است ، يعنى همه افراد با ايمان ، مسلمانند، مؤ من نيست ، زيرا در معناى اول ايمان ، اعتقاد قلبى و در دومى ، پرداختن به وظايف عملى و در سومى شناخت جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله شرط است ، در صورتى كه در تحقق اسلام با تعريف مذكور، هيچ يك از اينها شرط نيست .