شناخت منافقين

على حسينى يكتا

- ۵ -


 2 - بوسيله خود جريان نفاق  
جماعتى كه در زير پرچم توحيد زندگى مى كنند، هيچگاه دچار تفرقه نمى شوند. اما آنجا كه پاى كفر و انانيت به ميان مى آيد، ناگزير تفرقه نيز به وجود خواهد آمد و در دل اين تفرقه ها و تعارضات ، حقايق كشف مى شود و پرده ها كنار مى رود. جريان نفاق نيز از اين قاعده كلى مستثنا نيست . چرا كه بر حسب آيه ...و تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى (226) - و تو ميان ايشان را متحد مى بينى و حال آنكه دلهايشان پراكنده است - منافقين درون خود دچار تعارض و تضاد هستند. زيرا صراط مستقيم يكى است و صراطهاى شيطان بى نهايت و وقتى منافع حزب شيطان در مقابل هم قرار گيرد، درگيريها آغاز مى شود؛ گروهى دست به افشاى گروه ديگر مى زند و اثر طبيعى اين افشاگرى نيز آن است كه آن گروه نيز اين گروه را رسوا مى كند و در نتيجه جريان نفاق ، خود بسترى است براى شناخت آن .
در شرح اين مطلب بايد شيوه سازماندهى جريان نفاق را بشناسيم . منافقين براى آنكه به اهداف اجتماعى خود دست يابند، نيازمند يك تشكل و پيوستگى هستند. نگاهى مجموعه نگر به منافقين راهنماى ما در تحليل بسيارى از وقايع اجتماعى است . قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره مى كند و مى فرمايد: المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض (227) مردان و زنان به هم پيوسته و دوست يكديگرند.
همچنين در سوره مباركه نساء تصريح مى كند كه منافقين اقدام به برپايى جلسات توطئه مى كنند: و يقولون طاعة فاذا برزوا من عندك بيت طائفة منهم غير الذى تقول ... (228) آنها در حضور تو مى گويند فرمانبرداريم ، اما هنگامى كه از نزد تو بيرون مى آيند، جمعى از آنان بر خلاف گفته هاى شبانه جلسات سرى تشكيل مى دهند.
اما اين آيه تشكل اهل نفاق با يك انگيزه واحد انجام مى گيرد؟ واقعيت اينست كه اتحاد منافقين اتحادى تاكتيكى است ، نه حقيقى . به اين معنا كه تشكيلات منافقين مجموعه اى از خرده تشكلهايى است كه هر يك با انگيزه خاصى به گرد هم جمع شده اند. آنچه اين تشكيلات را به هم پيوند مى دهد. مساله مقابله با حكومت دينى است . اما اين وحدت بسيار شكننده است و هر لحظه امكان مى رود كه فرو بريزد. در هنگام تقسيم غنايم يا در كشمكشهاى سياسى اين تشكيلات از هم پاشيده مى شود و هر گروه به طمع رسيدن به موفقيت ، گروه ديگر را خراب مى كند و اين يكى از مهمترين راههاى شناخت منافقين است .
3 - كشف حقيقت نفاق براى خاصه مومنين  
قل اعلموا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنين ... (229) به منافقين ) بگو هر چه مى خواهيد بكنيد كه خدا عمل شما را خواه ديد و همچنين رسول او و مومنان نيز اعمال شما را مشاهده مى كنند.
از كنار هم گذاشتن اين آيه كه اشاره دارد به اينكه خدا و رسول و عده اى از مومنين ، اعمال منافقين را مشاهده مى كنند و آيه و سيرى الله عملكم و رسوله ، ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعلمون (230) كه تنها خدا و رسول او را واقف به حقيقت اعمال منافقين مى داند، استفاده مى شود كه منظور از آن مومنينى كه در اين آيه به آنها اشاره دارد، همان افراد بسيار اندكى هستند كه شاهدان اعمالند، كسانى كه آيه شريفه و كذلك جعلناكم امة لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا (231) - و ما شما را امتى وسط قرار داديم كه شاهد بر مردم باشيد و رسول ، شاهد شماست - به آنان اشاره دارد. (232)
شهدا نيز به معناى قرآنى به كسانى گفته مى شود كه از نعمت ولايت برخوردار باشند (233) شهدا نيز به معناى قرآنى به كسانى گفته مى شود كه از نعمت ولايت برخوردار باشند، (234) و روايات زيادى در اين باب وارد شده است كه منظور از مومنين در آيه 105 سوره توبه را ائمه عليه السلام مى داند. (235)
نكته قابل ذكر آنست كه اين شناخت با شناختى كه عموم مومنين به واسطه آثار و احوال منافقين بدست مى آورند ، بسيار متفاوت است . زيرا آنها در نهايت به مخفى كاريها و دوروييهاى منافقين پى مى برند، اما شناختى كه در اينجا مورد بحث است شناخت حقيقت نفاق است و اين حقيقت است كه براى شاهدان امت مكشوف مى باشد.
4 - بواسطه علامات نفاق  
ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم ولو نشاء لاريناكم ، فلعرفتهم بسيماهم ، و لتعرفنهم فى لحن القول .... (236) آيا اين بيمار دلان پنداشته اند كه خدا كينه هاى درونيشان را بيرون نمى آورد، و ما اگر بخواهيم آنان را به تو نشان مى دهيم ، پس تو ايشان را به علامتهايشان و در لحن سخن گفتنشان خواهى شناخت .
در مجمع البيان ، در ذيل جمله و لتعرفنهم فى لحن القول از ابى سعيد خدرى روايت مى كند كه لحن القول عبارت است از عداوتى كه منافقين با على بن ابيطالب عليه السلام داشتند. ابى سعيد مى گويد: ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله براى شناخت مومنين واقعى از منافقين اين محك را در دست داشتيم كه هر كس على را دوست داشت ، او را مومن مى دانستيم و هر كس دشمنش مى داشت ، مى فهميديم كه منافق است . (237)
و اين نكته درسى است براى تمام اعصار. زيرا عناد با ولايت ، روشن ترين و كلى ترين ملاك و محك براى شناخت منافقين از مومنين است . همچنين از على بن ابيطالب عليه السلام روايت شده كه فرمود: من چهار كلمه گفتم كه خداى تعالى هم در كتابش مرا تصديق فرمود: يكى اينكه من گفتم المرء مخبوء تحت لسانه فاذا تكلم ظهر - انسان زير زبانش پنهان است و چون سخن بگويد ، ظاهر مى شود - خداى تعالى هم در كتابش فرمود: و لتعرفنهم فى لحن القول (238)
به طور كلى مى توان منافقين را بواسطه ويژگيهاى فردى آنها همچون بى غيرتى ، تقدس مآبى ، راحت طلبى و ويژگيهاى اجتماعى آنها همچون ولايت ستيزى ، ايجاد آشوب و دوستى با كفار شناسائى كرد كه اين آخرى يعنى ارتباط با بيگانگان و حمايت از دشمنان از آنها و هم آهنگ بودن برنامه هاى آنها با خواسته هاى استكبارى ، يكى از آسانترين راههاى شناسائى منافقين در دوره ماست كه داراى دشمنان عنود و قسم خورده خارجى هستيم .
5 - وجود خواص اهل حق  
توجه مردم در يك جامعه دينى ، به اولياى دين است و معيار تصميم گيريهاى آنها اهل حق مى باشند. وجود اين خواص ، جدا از حيث افشاگريها و روشنگريهاى آنها، خود ميزانى است براى تميز منافق از مومن . هر كس محبت آنها را به دل داشته باشد، مومن است و هر كس نسبت به آنها عداوت داشته باشد، منافق . زيرا منافق چون نمى تواند با خود اسلام در بيفتد، در نتيجه دشمنى خود با اسلام را در مقابل اولياى جامعه دينى كه عينيت اسلام هستند، ظاهر كند تا با تضعيف آنها مصابيح فياض اسلام را خاموش كند. ابراز اين عداوت نيز مى تواند صورتهاى گوناگونى پيدا كند. در صدر اسلام وجود مقدس على بن ابيطالب عليه السلام معيارى بود براى شناخت منافقين از مومنين . منافقين در هر فرصتى كه مى يافتند، آماج حملات خود را متوجه آن حضرت مى ساختند و اين گستاخى ها و جسارت هاى منافقين نسبت به ايشان ملاكى بود براى اهل ايمان تا منافقين را شناسايى كنند.
در زمان حضرت امير عليه السلام نيز عمار ياسر معيار شناخت منافقين از مومنين بود. زيرا مطابق سخنى كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در مورد او فرموده بود كه تقتلك الفئة الباغية (239) - تو بدست يك گروه تجاوز پيشه كشته مى شوى - بسيارى از نگاهها به عمار بود، تا ببينند كه او در كدام جبهه قرار مى گيرد. حضور او در لشگر حضرت اميرالمومنين عليه السلام در جنگ صفين التهابى در لشگر معاويه انداخت و سبب شد كه عده اى از سپاه معاويه به لشگر حضرت بپيوندند.
جالب آنجاست كه عمار نيز در راستاى همين نقش ، يعنى رسواسازى منافقين با اين اشعار وارد ميدان مى شود كه نحن ضربناكم على تنزيله ثم ضربناكم على تاويله - ما با شما روزى بر سر قرآن و حقانيت آن مى جنگيديم و امروز بر سر تاويل و تفسير آن با شما مى جنگيم (240) - تا بفهماند كه اينها همان دشمنان ديروزند كه امروز در زير لباس قرآن خود را پنهان داشته اند.
البته اين نوع از شناخت منوط به اين است كه چنين خواصى در سطح بالاى ديندارى و داراى ثبات قدم وجود داشته باشد، كسانى مانند عمار كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره او فرمود: ايمان سراسر وجودش را فرا گرفته است . (241) و وقتى اين دسته از خواص تعدادشان كم باشد يا سطح تقواى فردى و اجتماعى آنها در سطح پايينى قرار داشته باشد، اين چنين شناختى مشكل مى شود.
فصل نهم : شيوه هاى برخورد با جريان نفاق 
الف - در صورت توطئه  
اهل نفاق اگر اقدام به توطئه كنند و دشمنى و عداوت خود را ظاهر سازند، حكم بغات و محاربان را دارند و حكم محاربين به تفصيل در كتب فقهى آمده است . البته حكومت دينى نبايد اجازه بدهد كه توطئه كاملا عملى شود و پس از آنكه وضع بحرانى شد ، به مقابله بپردازد. بلكه اگر خبر از بسته شدن نطفه توطئه بيايد و از مراكز بحران مطلع گردد، پيش از آنكه فتنه فراگير شود، بايد به مقابله با آن برخيزد. با نگاهى به سيره نبوى شاهد برخورد قاطع پيامبر صلى الله عليه و آله با اين كانون توطئه هستيم . داستان مسجد ضرار يكى از اين نمونه هاست . داستان از اين قرار بود كه شخصى بنام ابو عامر (242) از شام براى منافقين پيغام فرستاد كه خود را آماده كنند و شروع به احداث مسجدى نمايند تا در اين فرصت او نزد قيصر رفته ، ار او لشگرى گرفته ، به يارى آنها بيايد تا پيامبر صلى الله عليه و آله را از مدينه بيرون كنند.
منافقين نيز براى اينكه خود را براى ورود ابوعامر آماده كنند و همچنين تا آن زمان از مسجد به عنوان پايگاهى براى ترويج كفر استفاده نمايند و نيز با ايجاد محلى در برابر مسجد قبا كه پايگاه اسلام بود، در ميان مسلمين ايجاد تفرقه كنند، شروع به ساخت مسجد ضرار كردند. پس از تكميل بناى مسجد خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده ، گفتند: يا رسول الله ، ما براى افراد مريض و كسانى كه كارشان زياد است و نمى توانند راه دورى را طى كنند تا به مسجد شما بيايند و نيز براى شبهاى بارانى و شبهاى زمستان مسجدى ساخته ايم و ميل داريم تا شما به آنجا تشريف آورده ، در آن نماز بگزاريد و براى ما دعا بفرمائيد. حضرت كه در راه سفر تبوك بودند، فرمودند: من الان در راه سفرم . اگر انشاء الله برگشتم ، به محله شما مى آيم و در مسجد شما نماز مى گزارم . ولى وقتى حضرت از سفر بازگشتند، خداوند متعال آيه 107 سوره توبه و آيات پس از آن را نازل كرد و نقشه خطرناك منافقين را رسوا ساخت . (243)
پس از نزول اين آيات رسول خدا صلى الله عليه و آله عاصم بن عوف عجلانى و مالك بن دخشم را فرستاد و به ايشان فرمود: به اين مسجدى كه مردمى ظالم آن را ساخته اند برويد، خرابش نموده و آن را به آتش بكشيد. و سپس دستور دادند تا جاى آنرا خاكروبه دان كنند .(244)در اين برخورد قاطع ، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به هيچ وجه ملاحظه مسجد بودن آن مكان را ننمودند؛ يعنى اگر مسجد هم با آن همه حرمت و احترامى كه دارد، بخواهد مركز فتنه و فساد گردد، بايد از ميان برود و ساده انديشى است كه ما با زدن برچسب تقدس ، بسيارى از مسائل را در فضائى امن قرار دهيم و از فتنه انگيزى آنها تغافل كنيم .
نمونه اى ديگر از برخوردهاى قاطع پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با كانونهاى توطئه ، برخورد ايشان با جلسه اى است كه در خانه سويلم تشكيل شده بود. در زمانى كه لشگر اسلام خود را آماده مى كرد تا به جنگ روميان برود، خبر رسيد كه گروهى از سران منافقين در خانه سويلم يهودى اجتماع كرده اند تا نقشه اى براى اختلال در كار تجهيز قوا براى مقابله با روميان طراحى كنند. پيامبر وقتى از اين ماجرا خبر دار شد، دستور داد تا اين كانون توطئه را آتش بزنند و طلحة بن عبدالله را با چند تن از اصحاب براى اجراى اين دستور روانه كرد و طلحه خانه سويلم را به آتش ‍ كشيد. (245) اين برخورد حكايت از اقتدارى مى كند كه لازمه حكومت دينى است و بدون آن منافقين عرصه نيرنگ و دسيسه خواهند يافت .
ب - در صورت عدم توطئه  
1 - حذر و احتياط  
نكته اى كه قرآن در برخورد با منافقين بسيار روى آن تاكيد دارد، حذر و احتياط و شناخت نقشه هاى منافقين است . اين همه توصيه به احتياط به علت آن عداوتى است كه دير يا زود آشكار خواهد شد: هم العدو فاحذرهم (246)؛ عداوتى كه در حد كمال است . زيرا بدترين دشمنان انسان كسى است كه واقعا دشمن باشد و انسان او را دوست بدارد: كن للعدو المتكالم اشد حذرا منك للعدو المبارز (247) از دشمن مخفى ، بيش از دشمن آشكار حذر كن .
و هر چه اين نفاق پيچيده تر باشد، احتياط از آن نيز مشكلتر خواهد بود و از اينرو عصر نفاق كه در آن دورويى بر تمام جوانب حيات سايه مى افكند و گرد و غبار فضاى جامعه را در بر مى گيرد، سخت ترين عصر براى امتحان مردم است ، والله يهدى من يشاء و يفضل من يشاء. حذر و احتياط نيز در اينجا به معناى آن است كه افراد جامعه مراقب اعمال منافقين و دسيسه هاى آنها باشند و از ياد نبرند كه بدترين دشمنان آنها منافقين هستند. لازمه احتياط و مراقبت نيز دو عنصر صبر وبصيرت است ؛ صبر كه در خود معناى احتياط نهفته و بصيرت كه سبب شناخت فتنه ها به منظور عكس ‍ العمل به موقع در دوران صبر مى شود.
2 - برخورد با اقتدار و خشونت  
يا ايها النبى جاهد الكافر و المنافقين و اغلظ عليهم ... (248) اى پيامبر، با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير.....
مقصود از جهاد در اين آيه به قول مفسرين ، همان غلظت و خشونت است . زيرا منافقين تا زمانى كه علنا پرچم مبارزه با اسلام را برنداشته اند، حكومت اسلامى نيز اقدام به جهاد مسلحانه عليه آنها نمى كند. لذا منظور از دستور جهاد با منافقين ، اشكال ديگر مبارزه همچون مذمت ، توبيخ ، تحريم ، معاشرت ، تهديد، رسواسازى و در انزوا قرار دادن است . مقصود از و اغلظ عليهم نيز برخورد با اقتدار و بدون نرمش است . (249) لزوم اين اقتدار از آيه 60 سوره انفال نيز استفاده مى شود: و اعدولهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ، ترهبون به عدو الله و عدوكم و ءاخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم ... (250) هر چه نيرو در قدرت داريد، براى مقابله با آنها آماده سازيد و همچنين اسبهاى ورزيده ( براى ميدان نبرد )، تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد، و نيز گروه ديگرى غيز از اينها كه شما آنها را نمى شناسيد و خدا آنها را مى شناسد. كه در اين آيه اشاره به لزوم اقتدار در مقابل دشمنانى مى كند كه از آن تعبير به ءاخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم مى كند، يعنى منافقين .
3 - عدم شفاعت و رضايت  
دو دستور ديگر قرآن در برخورد با جريان نفاق ، نهى از شفاعت كردن براى اين گروه و امر به عدم رضايت از آنهاست . زيرا چه بسا كسانى به اين اميد كه اين گروه به صلاح بازگردند، از آنها حمايت كنند و آنها را در حاشيه امنى قرار دهند. حال آنكه اين دشمنان عنود به هيچ روى حاضر به مصالحه با مومنين نمى باشند. قرآن از سويى از شفاعت كردن براى منافقين نهى مى كند. زيرا جلوگيرى نكردن از فساد و اجازه رشد و نمو به آن دادن ، خود فسادى است كه به آسانى نمى توان از بين برد:
من يشفع شفعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفعة سيئة يكن له كفل منها، و كان الله على كل شى ء مقيتا. (251) كسى كه شفاعت و كمك به كار نيكى كند، نصيبى از آن براى او خواهد بود و كسى كه شفاعت و كمك به كار بدى كند، سهمى از آن خواهد داشت . و خداوند حسابرس و نگهدار هر چيز است .
و از سوى ديگر شعله هاى ناخشنودى و غضب نسبت به آنها را در قلوب مومنين برافروخته مى دارد. زيرا رضايت از منافقين با رضايت از مومنين قابل جمع نيست : يحلفون بالله لكم ليرضونكم و الله و رسوله احق ان يرضوه ان كانوا مومنين . (252) برايتان به خدا سوگند ياد مى كنند كه شما را راضى مى كنند و حال آنكه سزاوارتر اين است كه خدا و رسولش را راضى كنند، اگر ايمان دارند.
4 - روشنگرى و افشاگرى  
وظيفه ديگر در مقابله با منافقين ، روشنگرى و افشاگرى است . البته عيبجويى و افشاى اسرار و گناهان ديگران در اسلام شديدا مورد نكوهش ‍ قرار گرفته است و در برخى روايات افشاى معصيت ديگران به اندازه همان معصيت دانسته شده است . بر اساس فرمايشات علوى ، نه تنها افراد جامعه بايد از افشاى اسرار برادران دينى و انسانى خويش خوددارى كرده و هتك حيثيت آنها را نكنند، بلكه توصيه حضرت آن است كه حكومت هم كه بسيارى از اسرار مردم را مى داند، نبايد آنها را فاش كند.
اما اين حكم تا آنجا اعتبار دارد كه معصيت مزبور فردى باشد و حيطه اثرگذارى آن در شخص محدود شود و آنجا يك فرد يا گروه اقدام به اعمالى كند كه در اثر آن حيثيت كلى جامعه در خطر قرار گيرد، وظيفه خواص ‍ جامعه افشاى اسرار و فعاليتهاى آنهاست . اين روشنگرى سه پيامد دارد : اولا بسترى فراهم مى شود تا اعضاى فريب خورده جبهه نفاق توبه كنند و باز گردند. ثانيا، موجب افزايش شناخت مردم مى شود تا فريب اين گروه را نخورند. ثالثا سبب محدوديت فعاليتهاى منافقين و در انزوا قرار گرفتن آنها مى شود.
5 - آمادگى براى نابودى منافقين  
اهل حق ، همانطور كه منافقين انتظار نابودى آنها را مى كشند، بايد همواره آمادگى و انتظار براى از بين بردن منافقين را در خود حفظ كنند. اين انتظار از سويى ريشه هاى برائت از اين دشمنان خدا را در قلوب مومنين مستحكم مى دارد و از سوى ديگر زمينه فريب خوردن از اين گروه را از بين مى برد. چرا كه در بطن انتظار، نوعى تجديد و تحول و تكامل وجود دارد كه مومنين را براى آخرين نبرد ميان حق و باطل آماده مى سازد و سرانجام اين نبرد كه يا پيروزى است و يا شهادت و اين هر دو سعادتى است براى اهل حق .
قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده او بايدينا، فتربصوا انا معكم متربصون . (253) به ( منافقين ) بگو، آيا ما جز يكى از دو چيز نيكو ( پيروزى يا شهادت ) را انتظار مى بريد، و ما نيز انتظار مى كشيم كه خدا شما را به عذابى از جانب خود يا به دست ما مبتلا سازد. پس منتظر باشيد كه ما نيز منتظريم .
اميد كه اين انتظار به ظهور آن منتظر بپيوندد؛ آن روز كه خورشيد پس از داغى هزاران ساله رخصت مى يابد كه بر ذوالفقار حيدريش بتابد تا با تجلى از صيقل كمانيش ، بشارت صبح را براى عالميان به ارمغان آورد و قلوب شيدا شدگان حضرتش را در طراوت صبحگاهان و از ميان دو تيغ شمشيرش به نظاره ذلت كفر و شرك و نفاق بنشاند.
متى نغاديك و نراوحك فنقر عينا متى ترانا و نريك و قد نشرت لواء النصر ترى اترانا نحف بك و انت تام الملا و قد ملات الارض عدلا و اذقت اعدائك هوانا و عقابا (254) كى باشد آن روز كه هر صبح و شام چشمانمان رو به چشمان زيباى تو بازگردد؟ كجاست آن روز كه تو ما را مى بينى و ما نيز تو را، در حالى كه پرچم فتح را بر فراز عالم برافراشته اى ؟ آيا شود كه تو ما را ببينى كه پروانه سان گرداگرد تو را فراگرفته ايم و تو بر مسند امامت تكيه داده اى و عالم را غرق در عدل و داد كرده اى و دشمنان خويش ‍ را بر خاك مذلت و عقوبت نشانده اى ؟