نفس به اعتبار عقل علمى ، نظرى است و در اين شاءن ، از مبادى
عاليه متاءثر مى شود و با استفاضه از مافوق به تعقلات دست مى يازد و او را در اين
مسير چهار مرتبه است . و به اعتبار ديگر قوه عملى است كه در بدن تاءثير مى نمايد كه
آن را نيز چهار مرتبه است . مراتب عقل نظرى عبارت است از عقل هيولانى و عقل بالملكة
و عقل بالفعل و عقل بالمستفاد. و مراتب عقل عملى عبارت است از تجليه ، تحليه ،
فناء. كه فنا را مراتب ثلات محو و طمس و محق است .
7- عقل هيولانى ، بالملكة ، بالفعل ،
بالمستفاد:
انسان را در بين موجودات شاءنيتى است كه تواند از قوت به فعليتى رسد كه صاحب
مقام عقل بالمستفاد گردد كه اين طريق استكمال نفس ناطقه است . نفس در ابتداى فطرت
خويش از همه علوم خالى است و فقط قابليت استكمال دارد كه در اين مقام او را عقل
هيولانى گويند كه مى تواند همه صور علوم را بپذيرد لذا او را به هيولاى اولاى مادى
تشبيه كرده اند؛ يعنى همانگونه كه هيولى قابل پذيرفتن صور طبيعى از بسائط و مركبات
مطلقا مى باشد و با هر يك آنها تركيب اتحادى در وجود پيدا مى كند، هكذا نفس انسانى
قابل پذيرفتن صور علوم و معانى است كه با آنها اتحاد وجودى يابد.
پس از عقل هيولانى ، با آشنايى به اوليات و بديهيات عقل بالملكه مى گردد و اين علوم
اوليه ، كه آنها را معقولات اولى نيز گويند، آلت اكتساب نظريات كه معقولات ثانيه و
علوم مكتسبه اند، مى باشند كه نفس به واسطه و اعداد آنها اينها را كسب مى كند و
بدآنها قدرت اكتساب و ملكه انتقال به نشاءه معقولات ثانيه پيدا مى كند كه
((ملكه )) همان ملك و قدرت است .
سپس عقل بالفعل مى شود، و آن گاهى است كه نفس ملكه و اقتدار بر استحضار علوم نظرى
را تحصيل كرده است و به منت و ملكت حاصل در خويش هر وقت بخواهد تواند نظريات را به
دست آورد كه او را عقل بالفعل تعبير مى كنند كه از قوت به فعل رسيده است .
و چون خود معقولات ثانيه ، كه كمالات علمى و معارف نورى عقلى اند، در نزد گوهر نفس
حضور بالفعل يافته اند، حضور اين معقولات را عقل بالمستفاد گويند، از اين جهت كه آن
حقائق علمى از مخرج نفوس از نقص به كمال - كه او را به زبان فلاسفه و حكما عقل
فعال و به زبان مذهبيون روح القدس و جبرئيل مى گويند - استفاده شده است .
هر يك از عقل هيولانى و بالملكه و بالفعل قوه اى از قواى نفس اند ولى عقل بالمستفاد
قوه نيست بلكه نفس حضور معقولات ثانيه بالفعل در نزد نفس است .
و اين مراتب عقل را به اختلاف انسانها تجليات گوناگون است .
نفس در مرحله عقل هيولانى اگر قدسى باشد استعداد آن را دارد كه به مرتبه عقل قدسى و
روح قدسى برسد. و كسى را كه رتبت روح القدس است انسان كامل است . و عقل هيولانى را
به عقل منفعل نيز تعبير آورند، چه نسبت صورت علميه با عقل هيولانى فوق انفعال است
كه نسبت فعل به فاعل است كه اشتداد وجودى آن است به انوار علوم و معارف كه به او
افاضه مى گردد.
و در مقام عقل بالفعل نفس را استعدادى تام است كه با موجود مجرد مفارق پيوند مى
يابد. و او را امكان استعدادى نيست و هيچ نحوه قوه در او راه ندارد.
و با حصول عقل مستفاد، اتصال به عقل فعال مى باشد و در اين مقام او را سزاوار وحى
مى دانند.
8- عقل از ديدگاه روايات :
حديث سوم از كتاب عقل و جهل كافى از امام صادق (عليه السلام ) است كه بعضى
از اصحاب عرض مى كنند: قال : قلت له : ما العقل ؟ قال :
((ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان ))
قال : قلت : فالذى كان فى معاوية ؟ فقال : تلك النكراء تلك الشيطنة و هى شبيهة و
ليست بالعقل .
در شرح مولى صالح بر كافى بر شرح قول حضرت كه فرمود: العقل
ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان آمده : هذا
التعريف اشارة الى القوة النظرية المسماة بالعقل النظرى ، و الى القوة العملية
المسماة بالعقل العملى ، اذ بالاولى يعلم المعارف الالهية و الاحكام الشرعية و
الاخلاق الحسنة النفسانية ، و بالثانى يعمل بها و يهذب الظاهر و الباطن . و بالعلم
و العمل يتم نظام عبادة الرحمن و اكتساب الجنان كه يشهد به الذوق السليم .
گويد: اين تعريف حضرت براى عقل اشاره به عقل نظرى و عملى است كه با اولى معارف الهى
و احكام شرعى و اخلاق حسنه را مى فهمد و با عقل عملى بدان عمل مى كند و ظاهر و باطن
را تهذيب مى نمايد. و با علم و عمل نظام عبادت رحمن و اكتساب جنان تمام مى شود.
تعريف عقل به كنه آن چون براى سائل متعسر بود؛ لذا حضرت به بعضى از خصوصيات آن
اشاره فرمود كه در حقيقت عقل در بخش علمى و عملى به منزله دو بال پرواز انسان به
معارج كمالات است .
در انسان سلطان قواى انسانى عقل است و عقل مظهر اسم شريف الهادى است كه در طريق
صراط مستقيم الهى است . در مقام وهم كه مظهر اسم شريف مضل است .
از اين عقل ، به عقل ناقص تعبير شده است و او از سنخ خود، حقايق نوريه را طلب مى
كند كه بدنبال عبادت رحمن و كسب جنان است .
بهشتى كه به حقيقت آراسته باشد به انواع نعم و زنجبيل و سلسبيل ادراك معقول است .
دوزخ با عقاب و اغلال ، متابعت اشغال جسمانى است .
اگر مدارك سبعه در ادراك آيات الله صرف شود و به تمكين رسند و عقل هم كه باب هشتم
است بالفعل شود، چون ابواب ثمانيه هشت بهشت شوند.
حقيقت انسان را به جهت تعلقش به ماوراى ماده ، يعنى موجودات مجرد عقلى ، عقل و روح
گويند كه شاءنى از شئون انسان است كه انسان را با ديار كلى و مرسلات آنسويى ، آشنا
مى نمايد يعنى روى به طرف حق دارد. لذا با بسم الله الرحمن الرحيم در طريق مستقيم
حق تعالى قرار دارد كه صراط عقل بسم الله است .
صراط مستقيم چيست ؟
خط مستقيم كوتاه ترين مسافت ميان دو نقطه است كه راه راست ميان مبداء و
منتهى است . و قرآن صورت كتبيه انسان كامل است و به راست ترين راه هدايت كننده است
. ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم (اسراء /10)
و قرآن عين صراط مستقيم است . و ان هذا صراطى مستقيما
فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله (انعام /156) هر كس كه حقيقت
قرآن را در خود پياده كند راه مستقيم به سوى هر خير را پيموده است . و هر كس به هر
اندازه كه واجد آن است به همان مقدار قرآن و انسان است و به انسان كامل تقرب جسته
است .
قرآن ماءدبه و ادبستان انسان كه نگاهدار حد او است و براى تقويم انسان نازل شده است
كه تا انسان به صورت اصلى انسانى اش محشور شود. و اين صراط همان جسر و پل كشيده شده
بين جنت و نار است كه از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است .
اين پل به لحاظ عقل عملى ، عدالت متوسط بين افراط و تفريط است كه از شمشير تيزتر
است ؛ و به لحاظ عقل نظرى در علم توحيد و فروع آن از مو باريكتر است . و در حقيقت
اين صراط بين جنت و نار همان انسان كامل است . فتدبر.
اطلاقات صراط مستقيم
1- يكى از اطلاقات آن دين الهى است ؛ كه دين عبارت از جعل و تنظيم اسرار
تكوينى و طبيعى مسير تكاملى انسانى است كه بر طبق ناموس آفرينش و متن حقيقت و
واقعيت خارج به لسان سفراى الهى كه اهل طهارت و عصمت و امام قافله انسانيت اند بيان
شده است و همان صراط مستقيم و صراط الى الله و صراط الله است . ((ان
ربى على صراط مستقيم )) كه چون صراط مستقيم بازگو شود به
صورت دين در مى آيد و چون دين را در خارج پياده كنيم متن صراط مستقيم و مسير الى
الله و صراط الله است .
و اين صراط يك راه و يك حقيقت بيش نيست . پس دين يكى بيش نخواهد بود.
((ان الدين عند الله الاسلام )). و
دين و ديندار كه راه و راه پيما است هر دو يك حقيقتند كه دين دار خود متن صراط
تكامل انسانى است و انسان كامل كه واسطه فيض الهى و امام قافله انسانى است متن همين
دين و صراط است . (نصوص الحكم ص 448).
2- يكى از بطون اطلاقات صراط مستقيم صورت انسانى است . در حديثى از حضرت وصى (عليه
السلام ) و نيز از امام باقر (عليه السلام ) منقول است كه فرمودند:
الصورة الانسانية هى اكبر حجج الله على خلقه ... و هى الطريق
المستقيم الى كل خير. صورت انسانى بزرگترين حجتهاى خداوند بر خلقتش است و او
راه راست به سوى هر خير است .
نفس ناطقه انسانى به لحاظ تعلقش به ماوراء طبيعت ، صراط مستقيم الهى است كه همه
انبياء و اولياء الله در مسير تكاملى اين صراط كه جدول وجودى آنها است به طرف حق در
قوس صعود ارتقاء وجودى و روحى يافته اند. در دروس معرف نفس بهترين راه براى وصول به
عالم مجردات عقلى را نفس ناطقه انسانى يافته اند كه كوتاهترين راه است و آن جدول
وجودى هر شخص است كه با من كيستم و خروج از عادت باز مى شود كه يكى از بطون معانى
((اهدنا الصراط المستقيم )) نيز بشمار
مى آيد.
3- در حديثى صراط به پيامبر و آل حضرتش معنى شده است . ابن بابويه در كتاب معانى
الاخبار و توحيد از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرد كه از حضرت در معنى صراط
مستقيم سوال شد حضرت فرمود: ((هو امير المومنين (عليه السلام
))).
و از امام سيد الساجدين على ابن الحسين عليهماالسلام روايت شد كه فرمود:
نحن ابواب و نحن الصراط المستقيم .
و عن جعفر بن محمد عليهماالسلام قال : قول الله عزوجل صراط
الذين انعمت عليهم ، يعنى محمدا و ذريته .
4- صراط مستقيم انسان كامل است .
5- صراط مستقيم قرآن كريم است . الركتاب انزلناه اليك لتخرج
الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد (ابراهيم
2-3).
همانگونه كه در بحث عقل عرض شد كه در روايات عقل به آنچه كه حضرت حق به او مورد
عبادت قرار مى گيرد و بدان اكتساب جنان مى شود معرفى گرديد و اين همين معناى شريف
را مى رساند كه عقل در صراط مستقيم الهى است و به منزله بال پرواز انسان به ملكوت
عالم است .
ترك عيسى كرده خر پرورده اى |
|
لاجرم چون خر برون پرده اى |
طالع عيسى است علم و معرفت |
|
طالع خر نيست اى تو خر صفت |
ناله خر بشنوى رحم آيدت |
|
پس ندانى خر خرى فرمايدت |
رحم بر عيسى كن و بر خر مكن |
|
طبع را بر عقل خود سرور مكن |
طبع را هل تا بگريد زار زار |
|
تو از و بستان و وام جان گذار |
سالها خر بنده بودى بس بود |
|
زانكه خر بنده ز خروار پس بود |
هم مزاج خر شدت اين عقل پست |
|
فكرش اينكه چون علف آرد بدست |
گردن خرگير و سوى راه كش |
|
سوى رهبانان و رهدانان خوش |
دشمن را هست خر مست علف |
|
اى بسا خر بنده كز وى شد تلف |
گر ندانى ره هر آنچه خر بخواست |
|
عكس آن را كن كه هست آن راه راست |
در ديوان حضرت مولايم به صنعت تعريب در مورد نكوهش نفس آمده است :