شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)
علامه سيد حسين همدانى درود
آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى
- ۶۰ -
يَا إِلَهِي
لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ، وَ انْتَحَبْتُ
حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي ، وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ، وَ
رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي ، وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ
حَدَقَتَايَ، وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِي ، وَ شَرِبْتُ مَاءَ
الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي ، وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ
لِسَانِي ، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً
مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي .
وَ إِنْ كُنْتَ تَغْفِرُ لِي حِينَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَكَ، وَ تَعْفُو عَنِّي
حِينَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ غَيْرُ وَاجِبٍ لِي بِاسْتِحْقَاقٍ، وَ
لَا أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِيجَابٍ، إِذْ كَانَ جَزَائِي مِنْكَ فِي أَوَّلِ مَا
عَصَيْتُكَ النَّارَ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِي
پروردگارا، اگر گريه مى كردم تا مژگان چشم من مى ريخت و هق هق مى كردم تا صدايم مى
بريد و چندان براى عبادت مى ايستادم تا پاهايم آماس كند و ركوع مى كردم تا استخوان
هاى پشتم از جاى در آيد و براى تو سجده مى كردم تا چشمانم از كاسه به در آيد و خاك
زمين را در دوران زندگى ام مى خوردم و هميشه آب گل آلوده مى نوشيدم و در اين دوران
پيوسته به ياد تو مى بودم تا زبانم گنگ مانده شود، آنگاه از شرمندگى هرگز چشم به
جانب آسمان نمى كردم و مستحق محو حتى يك گناه از گناهانم نمى شدم . اگر در آن هنگام
كه مستوجب آمرزشت مى شوم و تو مرا مى آمرزى و در آن زمان كه مستوجب عفو تو مى گردم
تو مرا مى بخشى . اين آمرزش و بخشش نه به خاطر اين است كه مستحق آنها شده ام و تو
بايد مرا مى بخشيدى و مى آمرزيدى و نه اين كه من شايستگى آن را داشته باشم تا بر تو
واجب شود كه مرا عفو نمايى ، چه اين كه پاداش من در همان اولين گناهم دوزخ است ، پس
اگر مرا عذاب كنى به من ستم نكرده اى ...))
اكنون كه اين اخبار را قرائت كردى و اين كلمات را از ائمه (عليهم السلام ) شنيدى
حكمت اين كه ايشان چنين حقى را پيدا كرده اند و بر تو روشن مى شود، چه اين كه هيچكس
بر خداوند حقى ندارد زيرا كه ايشان بندگان و عبيد او هستند و همه دارايى هاى ايشان
از قبيل جان و اعضا و اموال مملوك اوست ، بلكه حركات و سكنات و خطرات دل آنها نيز
از آن خداست و خداوند در آنها شريكى ندارد، چنان كه حضرت ابراهيم فرمود:
ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين # لا شريك له
(1663) پس چگونه ايشان با اعمال خود مستحق چيزى مى گردند،
وليكن خداى - تعالى - از فضل و رحمت ايشان را اهليت داده و به فضل و منت خود به
ايشان پاداش داده ، نه اين كه مستحق آن باشند، حمد و سپاس خداى راست .
فرمود:
اءساءلك اءن تدخلنى فى جملة العارفين بهم و بحقهم و فى زمرة
المرحومين بشفاعتهم انك اءرحم الراحمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و سلم
كثيرا و حسبنا الله و نعم الوكيل
معرفت بر شناخت با همه ويژگى هاى شى ء گفته مى شود، پس مراد از معرفت ايشان
اين است كه مردم مرتبه ولايت ايشان را در عالم جبلت در درون ايشان به وديعت گذاشته
شده را بشناسند، چه اين كه شناخت ائمه (عليهم السلام ) به لحاظ مرتبه آنها ميسور
احدى نيست ، چگونه مى توان كسانى را شناخت كه نمى توان همه اصناف مردم را با ايشان
سنجيد؟ چه اين كه چنين سنجشى همانند سنجش قطره به اقيانوس است ، چنان كه در
((ابواب الايمان ، و ديگر فقره ها بيان شد.
و از همين مطلب معلوم مى شود كه ما خواهانيم كه ايشان را بشناسيم و نه خدا را، چه
اين كه معرفت خدا تنها با معرفت ايشان ممكن است . و لذا در گفتار حضرت اميرالمومنين
(عليه السلام)(1664)
با سلمان و جندب بيان شد كه ((معرفت من به نورانيت معرفت
خداست )) و ما اين حديث را در ((عارف
بحقكم )) شرح كرديم .
و مراد از ((و بحقهم )) اين است كه
جان و مال را به ايشان وا گذاشت و هيچ چيز را با ايشان عوض نكرد، زيرا بعد از اين
كه بنده فهميد كه ايشان اولياء و خلفاى خدا بر مردم هستند، بايد جان و مال خود را
تسليم كرده و خود را از سلطنت و تصرف در امور مربوطه به خود خلع كند و آنها را وقف
بر طاعت ايشان (عليهم السلام ) نمايد و اين نهايت معرفت ايشان و شناخت حق آنهاست و
كمترين مرتبه معرفت در حديث كتاب احتجاج
(1665) و كتاب خرائج و جرائح با سندهاى خود به كامل بن ابراهيم مدنى
از حضرت امام مهدى (عليه السلام) آمده است : در آن فرمود: ((كسى
به من گفت : اى كامل بن ابراهيم ! من از آن گفته لرزيدم و ملهم شدم كه بگويم : لبيك
اى آقايم !
فرمود: آمدى تا از ولى الله بپرسى كه آيا تنها كسانى كه معرفتى همانند من (به ولايت
) دارند و به مولاى تو قائلند وارد بهشت مى شوند؟
پاسخ دادم : به خدا سوگند! آرى .
فرمود: بنابراين كم اند افرادى كه داخل بهشت شوند، به خدا سوگند عده اى كه به ايشان
((حقيه )) گفته مى شود داخل بهشت مى
شوند.
پرسيدم : ايشان چه كسانى اند؟
فرمود: ايشان كسانى هستند كه چون حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) را دوست دارند
به او سوگند مى خورند، گرچه آن گونه كه حق اوست او را نمى شناسند و فضيلت او را نمى
دانند)).
در كافى حديثى به همين معنا و حديثى ديگر از اين بسيطتر نيز آمده است ، و گمان مى
كنم كه حديث از امام صادق (عليه السلام) باشد. ولى جاى آن را پيدا نكردم تا نقل
نمايم . و بين اين دو مرتبه مراتب فراوان وجود دارد.
در زيارت وداع
فرمود:
فاذا اردت
الانصراف
مراد از ((انصراف )) بيرون آمدن از
حرم شريف است ، زيرا بيرون رفتن از آن شهر و وداع آن زيارت ويژه به خود را دارد،
مجلسى آن را نقل نموده است . اگر اين زيارت را بخواند براى وداع نيز كافى است .
غير از اندكى از زيارت ها بقيه آنها وداعى مخصوص دارند، چنان كه اهل تحقيق مى
دانند.
فرمود:
فقل السلام عليكم سلام مودع
((وداع )) به فتح به معناى ترك
است .
قمى
(1666) از امام باقر (عليه السلام) درباره ((ما
ودعك ربك )) روايت كرد كه فرمود: ((چنان
بود كه جبرئيل مدتى خدمت پيامبر نازل نشد، و اين بعد از نزول اولين سوره قرآن
اقراء بسم ربك
الذى خلق
(1667) بود كه جبرئيل نيامد، خديجه گفت : شايد پروردگارت تو
را رها كرده و جبرئيل را به سوى تو نمى فرستد. خداى - تعالى - آيه
ما ودعك ربك و
ما قلى
(1668) را فرستاد، پس حقيقت وداع به معناى ترك است . و لذا
قيد ((و لاسئم )) را آورد و فرمود:
لا سئم
((سئم )) بر وزن خشن صفت مشبهه
است از ((سئمت من الشى ء)) از باب
((ضرب )) به معناى خسته شدم مى باشد.
فرمود:
و لا قال
((قال )) اسم فاعل از
((قلى يقلى )) به معناى كينه ورزيد.
فرمود:
و لا مال
((مال )) اسم فاعل از
((ملا يملو)) يعنى : تند حركت كند و
يا بدود.
پس مراد از ((السلام عليكم )) به
معناى وداع است نه اين كه به معناى تحيت باشد كه شرح آن در ابتداى زيارت آمده است .
و اين سخن همان گونه كه براى تحيت وضع شده براى وداع نيز وضع شده است . پس مراد از
آن انشاء وداع با اين گفتار است . و لذا آن را مقيد به ((سلام
مودع )) كرده تا تاكيد ((السلام عليكم
)) نمايد. پس ((السلام عليكم
)) به معناى اين است كه من بر شما درود مى فرستم نه اين كه
از شما خسته شده و يا بدم آمده باشد و نيز به معناى اين نيست كه بر فراق شما خشنود
باشم تا با سرعت و يا دويدن از شما دور گردم .
پس حقيقت وداع در عرف اظهار كراهت فراق است و اين كه وداع كننده دوست دارد كه از وى
جدا نشود، چنان كه در زمان ما متعارف است .
شاهد آن كه در بسيارى از زيارت هاى ديگر آمده كه بعد از ((سلام
)) فرمود: ((استودعك الله
)) يعنى آن را وديعه به نزد خدا قرار مى دهد، يعنى همان طور
كه شؤ ون باطنه اى كه شما در نزد خدا داريد محفوظ و مصون است ، من شرافت ظاهرى شما
را كه عبارت از بزرگداشت مشاهد مشرفه و تمايل مردم به زيارت شما و با شكوه كردن
قبور شما و مزين كردن ولايت و به خاك ماليدن بينى دشمنان شماست كه با مسافرت به
قبور شما انجام مى پذيرد تا دلهاى مردم به شما ميل پيدا كند را به خدا مى سپارم .
فرمود:
و رحمة الله و بركاته عليكم اءهل البيت انه حميد مجيد
ظاهر اين است كه از آيه شريفه :
قالت يا ويلتا
اءاءلد و اءنا عجوز و هذا بعلى شيخا ان هذا لشى ء عجيب # قالوا اءتعجبين من اءمر
الله رحمة الله و بركاته عليكم اءهل البيت اءنه حميد مجيد(1669)
يعنى : ((ساره گفت : واى بر من ، آيا من كه زنى پيرم مى
توانم فرزند آورم ؟ و اين شوهرم مردى پير است ، اين چيزى شگفت آور است ، گفتند: آيا
از امر خدا شگفتى مى كنى و رحمت خدا و بركات او بر شما اهل بيت باد! خداوند ستوده و
مجيد است )). اين آيه درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) و
همسرش كه زمان بشارت به ولايت اسحق و از پس وى يعقوب نازل شده است . اين جمله
استينافيه است . يعنى چگونه زائر شما خسته و يا ناخوش آيند و فرارى باشد در رحمت و
بركات خدا بدون هيچ توقفى بر شما فرود مى آيد. و از زمانى كه در صلب آدم قرار گرفته
ايد تا به صلب حضرت ابراهيم (عليه السلام) قرار بگيريد و تا از دنيا برويد، پيوسته
مورد رحمت و مباركى خدا بوده و هميشه رحمت و بركت بر شما و قبور شما و زائران شما
تا روز قيامت فرود آمده و مى آيد. پس اين كه فرمود: ((انه
حميد مجيد)) خواست علت نزول رحمت را بيان كند، به اين كه چون
خداى - تعالى - مجمع همه خوبى هاست و چندان بلند است به طورى كه امكان ندارد كه
چيزى به آن برسد، چنين خدايى شما را مجارى و مظاهر صفات خويش قرار داده . بنابراين
چگونه امكان دارد رحمت و بركات از شما بريده شود.
فرمود:
سلام ولى غير راغب عنكم
ولى به معناى حبيب است . ((رغب ))
اگر با ((عن )) متعدى شود به معناى
روى گردانى است .
فرمود:
و لا مستبدل لكم
چه اين كه هيچ كس نمى تواند با شما برابرى كند تا شما را با آن عوض كند.
فرمود:
و لا موثر عليكم
((ايثار)) به معناى ترجيح دادن
و اختيار است ، يعنى چون كسى نمى تواند بديل و همتاى شما شود، پس وجود كسى كه
رجحانى ندارد و با شما همتا نمى باشد از بين رونده و زائل شدنى است ، چگونه آنها را
بر شما ترجيح دهم ؟
فرمود:
و لا منحرف عنكم
و از شما منحرف نمى شوم . چه اين كه انحراف موجب خسران در دنيا و آخرت مى
شود، چنان كه از ابتدا تا كنون بيان شده است .
فرمود:
و لا زاهد فى قربكم
زهد به معناى ترك با خود نگهدارى است و ضد رغبت مى باشد. چگونه من در خانه
هاى شما خود را نگه داشته باشم در حالى كه همه خيرات در خانه هاى شماست . چه اين كه
شما معدن رحمت هستيد.
فرمود:
لا جعله الله آخر العهد من زيارة قبوركم ، واتيان مشاهدكم
عهد به معناى ملاقات است و از
عهدت فلانا
بمكان كذا آمده . يعنى من با او در فلان مكان برخوردم و آن عهد و برخوردم با
او نزديك است . ((و اتيان شاهدكم ))
عطف بر عهد و بيان آن است .
فرمود:
والسلام عليكم ، و حشرنى الله فى زمرتكم
حشر به معناى جمع شدن با سوق مى باشد و زمره به معناى جماعت هاى پراكنده است
. و گويا از اين عبارت خواسته بفرمايد: خداوند مرا در جمع شما به سوى بهشت عدن كه
از همه بهشتها وسيع تر است سوق دهد، تا اين كه هر يك از شيعيان تو بهشتى وسيع تر از
بهشت ديگر مردم شود كه پهناى آن همانند پهناى آسمان ها و زمين است كه براى متقين
آماده شده است .
فرمود:
و اءوردنى حوضكم
ورود رسيدن به آب است . و مراد از حوض كوثر در امالى
(1670) از ابن عباس روايت شده وى گفت : ((هنگامى
كه سوره اءنا
اءعطيناك الكوثر بر آن حضرت نازل شد حضرت على (عليه السلام) پرسيد: اى رسول
خدا! مراد از كوثر چيست ؟
پاسخ داد: كوثر نهرى است كه خداوند به من كرامت كرد.
على (عليه السلام) پرسيد: اى رسول خدا! اين نهر شريف را براى ما وصف نما.
پاسخ فرمود: بسيار خوب . اى على ! كوثر نهرى است كه آب آن از زير عرش سرچشمه مى
گيرد، آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر و از سرشير نرم تر.
سنگريزه هايش از زمرد و ياقوت و مرجان و علف هايش زعفران و خاكش مشك از فر و پايه
هايش در زير عرش خداست ، آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دستى بر پهلوى
حضرت على (عليه السلام) زد و فرمود: اى على اين نهر از آن من و تو و دوستان تو بعد
از من است )).
فرمود:
و جعلنى فى حزبكم
((حزب )) به كسر به معناى
جماعت است و مراد اين است كه روزى كه مردم با امام خويش خوانده مى شوند، خداوند مرا
از زمره شما نمايد.
و فرمود:
و اءرضاكم عنى
شايد اشاره به آيه شريفه
فسيرى الله
عملكم و رسوله والمومنون
(1671) باشد.
در كافى
(1672) به اسنادش از سماعه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه
گفت : ((از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: چرا رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) را اذيت و آزار مى كنيد؟
مردى پرسيد: چگونه او را آزار مى دهيم ؟
فرمود: مگر نمى دانيد كه كردار شما به او عرضه مى شود؟ هنگامى كه در آن عمل زشتى
ببيند بدش مى آيد. پس رسول خدا را آزار ندهيد، و او را خشنود و مسرور سازيد)).
و از كافى
(1673) به اسنادش به عبدالله بن ابان زيات كه در نزد امام رضا (عليه
السلام) مكانتى داشته روايت كرده كه گفت : ((از امام رضا
(عليه السلام) پرسيدم : براى من و خانواده ام دعا كن . فرمود: مگر چنين نمى كنم ؟
به خدا سوگند هر روز و شب اعمال شما بر من عرضه مى شود. گفت : بر من گران آمد، لذا
حضرت فرمود: مگر قرآن نمى خوانى كه فرمود:
و قل اعملوا
فسيرى الله عملكم و رسوله والمومنون فرمود: به خدا قسم مراد از
((مومنون )) على بن ابى طالب (عليه
السلام) است .
بنابراين مراد از اين فقره اين است كه خدايا مرا توفيق ده تا كارهاى شايسته انجام
دهم تا هنگامى كه اعمالم بر شما عرضه مى شود، شما را آزار ندهم واز من خشنود باشيد.
بنابراين مراد از اين فقره اين است كه خدايا مرا توفيق ده تا كارهاى شايسته انجام
دهم تا هنگامى كه اعمالم بر شما عرضه مى شود، شما را آزار ندهم و از من خشنود
باشيد.
فرمود:
و مكننى فى دولتكم ، و اءحيانى فى رجعتكم ، و ملكنى فى
اءيامكم
شرح اين فقره ها در فقره
و يكر فى رجعتكم
و تمليك فى دولته بيان شد.
در معناى شكر
و فرمود:
و شكر سعيى لكم
حقيقت شكر اين است كه عبد بفهمد كه همه دارايى هاى او از قبيل جان و مال و همه
صفاتش از آن خداى جهانيان است كه شريكى ندرد. چه اين كه خدا درباره حضرت نوح (عليه
السلام) فرمود:
انه كان عبدا شكورا(1674)
قمى
(1675) به اسنادش از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه
((حضرت نوح (عليه السلام) هنگامى كه شب مى كرد و يا صبح مى
شد مى فرمود:
اءمسيت اءشهد اءنه ما اءمسى بى من نعمة فى دين اءو دنيا فانها من الله وحده لا شريك
له له الحمد على بها كثيرا و الشكر كثيرا يعنى : ((من
شب را با اين شهادت شروع مى كنم كه هر نعمتى در اين شب در دين و دنيا دارم از ناحيه
خداى بدون شريك است . خداوند از اين توفيق بر گردن من ستايش هاى فراوان و سپاس هاى
فراوان دارد)).
در كافى
(1676) و عياشى
(1677) از آن حضرت روايت شده كه ((از آن حضرت
پرسيدند: مراد از آيه شريفه
انه كان عبدا
شكورا درباره نوح چيست ؟ فرمود: مراد سخنانى است كه آنها را بسيار مى گفت .
پرسيد: آن سخنان چه بود؟
فرمود: هنگامى كه صبح مى شد مى فرمود:
اءصبحت اءشهدك
اءنه ما اءصبح بى من نعمة فى دين اءو دنيا فانه منك ، وحدك لا شريك لك ، و لك الشكر
هنگامى كه صبح مى شد سه بار مى گفت . و هنگامى كه شب مى كرد نيز سه بار مى فرمود)).
همين روايت با اندك اختلافى در دعا در فقيه
(1678) و علل
(1679) و عياشى
(1680) نقل شده است .
هنگامى كه حقيقت شكر بنده را دانستيد و فهميديد كه مراد از آن فهميدن حقيقت عبوديت
است و مال و جان و همه اضافات وى از آن پروردگار جهانيان است كه بدون شريك مى باشد،
پس شكر خدا عبارت از اين است كه همه نعمت هاى ظاهرى و باطنى و همه چيزهايى را كه از
قبيل جان و مال و متعلقاتش در مسير خدا و طاعت او خرج كرده از آن خداوند بداند و
بفهمد كه خدا همه را از طرف خود داده و خودش خرج كرده ولى براى بنده آنها را حساب
مى كند و به او پاداش مى دهد، همين مفاد گفتار حضرت امام سيد الساجدين (عليه
السلام) در دعاى شكر بود كه قبلا در فقره
فبحقهم الذى
اوجبت لهم عليك و نيز در دعاى او حمزه ((و شكرك قبل
عملى )) آمده است .
فرمود:
و غفر ذنبى بشفاعتكم
قبلا حقيقت شفاعت در فقره ((و رزقنى شفاعتكم
)) و در فقره ((و كنتم شفعائى
)) آمده است .
در حقيقت گناه
و فرمود:
و اءقال عثرتى
بمحبتكم
يعنى گناهانى كه عبد در تنزل مرتكب آن شده را (به واسطه محبت ببخشد) چه اين كه عبد
از حقيقت عبوديت كه مرگ در قبضه خداست و عبد در آن مرحله كسى را غير از خدا نمى
بيند تنزل مى كند چنان كه فرمود:
ضرب الله مثلا
عبدا مملوكا لا يقدر على شى ء(1681)
يعنى : ((خداوند مثل بنده مملوكى را مى زند كه بر هيچ چيز
توانايى ندارد)) و فرمود:
قل ان صلاتى و
نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين # لا شريك له و بذلك اءمرت و اءنا اءول
المسلمين
(1682)
ما در گذشته اين آيه در ضمن فقره ((و اعلام التقى
)) را شرح كرديم ، و گفتيم كه به لحاظ اعتباراتى كه در آن
گرفته شده داراى نام هايى است : 1. ذنب 2. سيئه 3. جرم 4. حوبه 5. تبعه 6. ذلت 7.
عصيان 8. خطا 9. عثرت 10. لمم 11. اثم 12. جنايت و غيره و در مقابل آن اينها قرار
دارد:
1. عفو 2. غفران 3. صفح 4. تجاوز 5. اقاله 6. توبه 7. تكفير و غيره و جدا كردن اين
معانى بسيار دشوار است و اعتبار هر كدام كه مربوط به كدام مرتبه از مراتب بنده اند
سخت است .
پس حقيقت گناه التفات به عالم وجود و مراتب آن است ولو به اذن خدا باشد. و يا شخص
به آن مضطر باشد. چنان كه در فقره ((المعصومون
)) بيان شده است . و مغفرت عبارت از اذن خداى - تعالى - به
عبد در اين كه به عالم وجود تنزل كند، و اين تنزل به عنوان حرفى و آلى باشد و يا
اين كه خداوند خود تنزل عبد به عالم وجود را بر دوش خود بگذارند و آن را كار خويش
به شمار آورد. چه اين كه عبد در اين تنزل مضطر است ، چنان كه حضرت اميرالمومنين
(عليه السلام) در حديثى طولانى كه در نور سوم در فقره ((المعصومون
)) نقل شده و شرح آن گذشت بيان فرمود.
و نيز گفتار حضرت امام سجاد (عليه السلام)(1683)
در دعاى ابى حمزه است كه فرمود:
اللهم اغفر
لحينا و ميتنا شاهدنا و غائبنا ذكرنا و اءنثانا صغيرنا و كبيرنا حرنا و مملوكنا
و نيز فرموده پروردگار
ربنا لا تؤ
اخذنا ان نسينا اءو اءخطاءنا(1684)
و گفته پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
رفع عن امتى
الخطاء و النسيان ... چه اين كه همه امت ها اتفاق دارند بر اين كه از غير
بالغ قلم تكليف برداشته است ، پس چه گناهى دارد كه خداوند او را بيامرزد. و همه
خردمندان بر اين نظرند كه فراموشكار و اشتباه كننده گناهى ندارد و معذورند، بلكه
روايات در اين زمينه فراوان است ، بنابراين بخشش چگونه به كودك و فراموش كننده و
اشتباه كننده تعلق مى گيرد، مگر اين كه همين بيان را در توجيه آن آوريم ، و ما آن
را در ((المعصومون )) بيان كرديم . و
((اقاله )) عبارت از اين است كه
خداوند خود گناه تنزلات عبد به عالم وجود را بر ذمه گيرد، يعنى اگر در اين عالم به
عنوان استقلالى و اسمى تنزل كرده و كوس استقلال و خود محورى زند، آنگاه پشيمان شود
خداوند اين گناه را ببخشد. در فقره
و بموالاتكم
تقبل الطاعة المفترضة بيان شد كه سر اين كه حب و ولايت آل محمد (عليهم
السلام ) چگونه گناهان را جبران كرده و آنها را مى پوشاند چيست ؟
فرمود:
و اءعلى كعبى بموالاتكم ، و شرفنى بطاعتكم ، و اءعزنى بهداكم
كعب به معناى شرف و علو است .
يعنى خداوند شرافت و علو مرا در بلندترين مراتب ايشان قرار دهد يعنى در بهشت قرار
دهد و مرا به طاعت شما در دنيا شريف گرداند، و به هدايت شما مرا عزت دهد، مراد از
عزّ غلبه است ، يعنى خداوند هدايت مرا در بلندترين مرتبه آن قرار دهد تا هدايت من
بلند و عالى و شامل همه مراتب آن گردد. مراتب هدايت در فقره ((القادة
الهداة )) بيان شده است . گويا اين دو فقره تفصيل آن فقره
نخست بوده و اجمال آن را روشن مى سازد.
فرمود:
و جعلنى ممن ينقلب مفلحا منجحا غانما سالما معافى غنيا فائزا
برضوان الله و فضله و كفايته ،باءفضل ما ينقلب به اءحد من زواركم و مواليكم ، و
محبيكم ، و شيعتكم
فلاح رستگارى به سعادت هاى معنوى است و ((نجاح
)) رستگارى به نعمت هاى معنوى است .
در معناى نيت
فرمود:
و رزقنى الله
العود ثم العود ثم العود ثم العود اءبدا
ما اءبقانى ربى بنية صادقة ، و ايمان
و تقوى و اخبات
حقيقت نيت ايمان و كفرى است كه در دل مى گذرد و شاكله قلب است . چه اين كه فرمود:
كل يعمل على
شاكلته
و در كافى
(1685) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
((نيت بهتر از عمل است ، آگاه باشيد نيست همان عمل است .
آنگاه آيه كل
يعمل على شاكلته
(1686) را تلاوت فرمود. يعنى بر نيت خود عمل مى كنند)).
در كافى
(1687) و عياشى
(1688) از آن حضرت روايت شده است كه
انما خلد اءهل
النار فى النار لاءن نياتهم كانت فى الدنيا اءن لو خلدوا فيها اءن يعصوا الله اءبدا
و انما خلد اءهل الجنة فى الجنة لاءن نياتهم كانت فى الدنيا اءن لو بقوا فيها اءن
يطيعوا الله اءبدا فبالنيات خلد هولاء و هولاء ثم تلا قوله تعالى قل كل يعمل على
شاكلته ؛ اهل آتش در آتش جاودانند، چه اين كه نيت ايشان اين بود كه اگر در
دنيا جاودان باشند خداوند را نافرمانى نمايند. و اهل بهشت به اين جهت در بهشت
جاودانند كه نيات ايشان اين بود كه اگر در دنيا بمانند پيوسته و براى هميشه خداوند
را پيروى و اطاعت كنند. پس به واسطه نيت ها آن عده و اين عده جاودان شده اند. آنگاه
آيه شريفه كل
يعمل على شاكلته را تلاوت فرمود)).
بيان روايت اين است كه عمل بدون نيت و به لحاظ خود عمل نه فرمانبردارى است و نه
نافرمانى ، بلكه هنگامى كه به طور آگاهانه و ايمان قلبى به خدا انجام شود و بفهمد
كه خداوند مستحق است تا پيروى از اوامر و نواهى او شود، طاعت است .
و اگر عمل به طور آگاهانه از روى شك به خدا و يا شك در اين كه آيا خداوند مستحق
پيروى از اوامر و نواهى است و يا ناشى از انكار ربوبيت خدا و استحقاق وى انجام شود،
معصيت و نافرمانى است ، مثلا اگر كسى شراب بخورد و اعتقاد داشته باشد كه اين آب است
، هيچ گونه عتاب و عقابى ندارد، ولى اگر آب بنوشد و معتقد باشد كه اين شراب است
نافرمانى و تجرى كرده است . و اگر پيامبرى را بكشد و معتقد باشد كه وى مومن است ،
نافرمانى و عصيان كرده است . همين كشف مى كند كه مناط فرمانبردارى و نافرمانى انجام
فعل نيست بلكه مناط در صدور فعل از نيست است ، نيت است كه انسان را وادار به انجام
كارى مى كند كه عنوان طاعت و يا معصيت مى گيرد.
به همين خاطر فقها اتفاق كرده اند كه در جايى كه علم نداشته باشد و يا فراموش نموده
و يا اشتباه نموده و يا مضطر و مجبور بوده است ، عتاب و عقابى ندارد. گرچه در همه
اين صور قصد به فعل داشته است . چه اين كه قصد در موارد فوق ناشى از نيتى نشده كه
كفر و يا ايمان باشد، پس حقيقت نيت شاكله قلب است ، اين شاكله ممكن است كفر و يا
ايمان و غيره باشد.
اگر لباس قلب ايمان به خدا و وجوب فرمانبردارى و ترك مخالفت خدا باشد، قصدى كه از
چنين دلى بر مى خيزد ثواب است . اگر چه آن فعل در خارج تحقق نيابد.
و اگر لباس قلب كفر و گمراهى باشد قصد به فعل بلكه فعلى كه در پى آن مى آيد سودى
ندارد بلكه معصيت است و بر آن عقاب مى شود، چه اين كه در ملك مالك حقيقى بدون اجازه
و رضايتش تصرف كرده است . و لذا امام (عليه السلام) فرمود: ((اين
عده دينى ندارند و آن عده عتابى بر ايشان نيست )) چنان كه
بيان شد و سر آن روشن گرديد و روايات آن در ضمن فقره ((و
عظمت النعمة )) و
و بموالاتكم
تقبل الطاعة المفترضة بيان شد.
|