صحيفه نور جلد ۹

امام خميني رحمه الله عليه

- ۸ -


اشتياق و احساس اينكه بايد براى مردم كار بكنيم مشغولند و مسلما در شما هم همين معنا هست . شـكـى نـيـسـت كـه حـالا ديگر با اينكه يك الزامى عرض مى كنم يك اجبارى ، اينها نيست ، خـودتـان داوطـلبـيد و مشكلاتى اگر هست ، خودتان مشكلات را رفع مى كنيد. بنابراين آن چـيـزى كـه مـايـه دلخـوشـى مـاسـت ايـن اسـت كـه ايـن تحول اسلامى كه با دست خدا پيدا شده است و كسى نمى توانست يك همچو تحولى ايجاد كـنـد خصوصا تحولات روحى كه از امريكا يك عده اى جوان چند وقت پيش از اين آمدند كه ، مـا آمـديـم بـراى هـمين جهاد سازندگى و برويم به دهات ، من به آنها گفتم خوب ، من مى دانـم كه شماها اهل اينكه بتوانيد به يك قدرتى درو بكنيد يا بنائى بكنيد يا چه ، همچو چـيـزى را، هـمـچو قدرتى نداريد، لكن متوجه باشيد كه كار شما چه كار ارزنده اى است ، شـمـا وقـتـى كـه از آمـريـكا آمديد و رفتيد در روستاى فلان و مردم ديدند كه يك دسته از جوان تحصيل كرده آمريكا كه شايد بعضى شان هم مهندس ، بعضى شان دكتر باشند آمده انـد درو مـى خـواهـند بكنند، اين يك روحيه بزرگى به مردم اعطا مى كند كه آن رعيتى كه امـروز يـك جـريـب را مـثـلا درو مى كرده ، فردا دو جريب را درو مى كند. اين ، قدرت مى دهد، خيال نكنيد، خيال نكنيد كه ما كارمان كم است ، كار شما از حيث معنويت خيلى زياد است . وقتى ايـن رعيت ها كه تا حالا هر چه ديده بودند، هى يك سربازى يا يك ژاندار مى برود و اذيت كـند، همين را ديده بودند، يا اخاذى كند، حالابينند كه يك دكترى ، يك مهندسى ، يك محصلى مـى رود، چه از مركز اينجا، چه از خارج مى رود و به اينها كمك مى كند، اينها تاكنون به چـشـم شـان نـخورده بود كه يك دسته از خانم هائى كه در شهرستان زندگى مى كردند، اينها بروند توى اين جمعيت هائى كه دارند درو كنند همراه آنها درو بكنند، همچو چيزى به چـشـممان نخورده بود، به خيالشان نمى آمد، حالا وقتى كه مى بينند يك همچو حس انسانى پـيـدا شـده اسـت و ايـن در سايه اسلام پيدا شده و قدرت هاى ظاهرى نمى تواند يك همچو تـحـولى را بـدهـد، تـحـول اسـلامـى و انسانى است ، اين آنها را همچو دلخوش مى كند كه كـارهـاشـان را و قـدرتـشـان را چـنـد مـقـابـل مـى كـنـد بـنـابـرايـن يـك تـحـول انـسانى و يك تحول روحى حاصل شده است كه اين موجب طمانينه انسان است . موجب اطمينان است .
مـن امـيـدوارم كه اين محفوظ بماند و ملت ما همين طور زنده كه حالا زنده هستند زنده بمانند و ايـن مـمـلكـت را بـا اين زندگى ، با اين هوشيارى مملكت را به پيش ببرند، به طورى كه افـراد خـودشـان ديـگـر راه خودشان را پيدا كرده باشند كه فقدان با اشخاص هيچ خللى وارد نشود. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند، مويد، منصور و مشكلات را رفع كند. البته مـشـكلاتى در دولت هست ، مشكلاتى هست الان زياد و اينها بايد با همت همه رفع بشود و من اميدوارم كه انشاءالله رفع بشود.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
تاريخ : 26/6/58
بـــيـــانـات امـام خـمـيـنـى در جـمـع اعضاى گروه فرهنگى و تربيتى انقلاب اسلامى و اعضاىخانواده هاى شهداى انقلاب
بسم الله الرحمن الرحيم
آتيه روشن و نورانى ايران به بركت تحول روحى ملت
هم سرودى كه خوانديد دلپذير بود و مؤ ثر و راهنما و هم مسائلى كه طرح كرديد. بايد بـگـويـم كـه شـمـا خودتان پيشاپيش راه را رفتيد و مجالى براى اينكه من صحبتى بكنم خـيـلى نمانده است و من به همين جهت دلخوشم كه ملت ما خودش راه را پيدا كرده و دارد راه را مى رود. اين تحول روحى كه در ملت پيدا شده است و در شما جوان ها، مردها،زن ها پيدا شده اسـت ، ايـن مـوجـب امـيـدوارى اسـت و مـن امـيـدوارم كه اين راه را ما به آسانى ، مشكلاتمان كم بـاشـد، بـه آسـانـى ايـن راه را طـى بـكـنـيـم . وقـتـى يـك جـامـعـه مـتـحـول شـد از آن صـورتـى كـه در زمـان طـاغـوت بود به يك صورت اسلامى ، به يك صورت انسانى ، اين كارهائى كه شما انجام مى دهيد انسانى است ، اسلامى است و از روى رضـا و رغـبـت عـمـل مـى كـنـيـد، بـا اشـتـيـاق عـمـل مـى كـنـيـد. ايـن يـك تحول روحى است ، يك تحقق روحانى است كه بايد ما اميدوار به آن باشيم و اميدوار هستيم و اميد است كه آتيه بسيار روشنى را در ايران ببينيم و شما انشاءالله بهترش را ببينيد.
سركوبى روحانيت و دانشگاه گامى مؤ ثر در جهت وابستگى به اجانب
اينها كه گفتيد كه نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، كجامان نقص ندارد؟ كوشش كردند كه نگذارند اين مملكت ، نگذارند اين كشور يك رشد انسانى بكند، يك رشد اقتصادى بكند، يك رشـد فـرهـنـگـى بـكـنـد، يـك رشـد نـظـامـى بـكـنـد. در طـول تـاريـخ و در ايـن پـنجاه و چند سال اخير ماءموريت داشتند اينها براى اينكه ما را عقب نـگـه دارند، نگذارند كه يك دانشگاهى داشته باشيم ، نگذارند كه يك دبيرستان صحيح داشـتـه بـاشيم . يك ماموريتى بود كه آن مراكزى كه از آن مراكز ممكن است كه انسان هاى آگاه پيدا بشوند آن مراكز را نگذارند رشد بكند.
رضـاخـان ، اولى كـه وارد شـد البـتـه بـا صورت اسلامى وارد شد و در مجالس تعزيه دارى و در مـجالس روضه و در تكيه ها در ماه محرم راه مى افتاد دور، تكيه ها هم مى رفت . ابـتـدا ايـن طـورى بـا ايـن اسـلحـه پـيـش آمد، بعد از اينكه قدرتش محكم شد و توانا شد، شروع كرد به كارهائى كه ماءمور بود، در راءس ماءموريتش كوبيدن روحانيون بود. اين مدرسه فيضيه كه ملاحظه كنيد كه
آنـوقـت هـا تـمام حجراتش طلبه داشت ، دو تا طلبه يا سه تا طلبه داشت ، روز هيچ نمى تـوانـسـتـنـد تـو حـجره ها بمانند، قبل از آفتاب حركت كردند تو باغات ، باغهاى شهر و اواخر شب مى آمدند براى اينكه كارآگاه ها و پاسبان ها و اينها مى آمدند اينها را مى بردند كـه لبـاسـشـان را تـغيير بدهند. حمله ها شد به اين طايفه . دانشگاه را نمى توانستند آن وقت روى اينكه مثلا از دنيا يك چيزى داشتند، نمى توانستند به آن ترتيب حمله كنند به آن ، آن وقت از راه تبليغات و از راه تعليمات برخلاف مسلك صحيح پيش آمدند و برنامه هاى اسـتعمارى داشتند. اين دو قدرت را اينها اعتقادشان اين بود كه اگر اينها قوه پيدا بكنند، مـمـكـن اسـت كـه سـايـر مـلت هم دنبال اينها بيايند و نگذارند كارها انجام بگيرد و لهذا در راءس برنامه كوبيدن روحانيت بود و كوبيدن دانشگاهى ها.
اغفال مردم و نابودى اقتصاد مملكت از طريق سالوسى و ادعاى ديانت
در زمـان اين دومى هم كه دنبال اين معنا بود كه با سالوسى ابتدا تا كارها را انجام بدهد و معلم هائى هم در اين باب داشت ، شروع كرد سالوسى از جهاتى ، يكى راجع به اينكه خـودش را بـه ديـانـت مـى بـسـت ، قـرآن چـاپ كـرد، هـر چـند وقت يك دفعه مى رفت در حرم حضرت رضا و مى ايستاد و نماز مى خواند و زيارت مى كرد. اين يك راه بود. يك راه ديگر هـم كـه بـراى طـبـقـات ديـگر پيش گرفته بود اين بود كه ما مى خواهيم اين مملكت را به تمدن بزرگ برسانيم . كتاب (ماءموريت براى وطنم را يكى ديگر نوشته و به ايشان نسبت داده . خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت . اين هم يك دامى بود براى اينكه مردم را غـافـل كـنـد از ايـنـكـه دارد هـمـه چـيزشان را از بين مى برد. از اين طرف اينكه (ما مى خـواهـيم براى ملت چه بكنيم ، و مى خواهيم مملكت را صنعتى اش كنيم . مى گويند كه كلاغ مى گويند كه مثل كبك مى خواست راه برود راه رفتن خودش هم يادش رفت . اين نمى خواست اصـلا مـثـل كـبك راه برود، مى خواست بازى بدهد مردم را. در صدد بودند اينها كه مردم را اغـفـال كنند، سر خوش كنند به اينكه ما مملكت مان بعدها صنعتى مى شود و بعد از يكى دو سـال ديـگـر مـا در، ادعـا بـود ديـگـر، بـعـد از يـكـى دو سـال ديـگـر مـا مـى رسـيـم بـه هـمـان ابـر قـدرت هـا، مـى شـويـم مـثـل ژاپـن !! ژاپـنـى كـه الان بـه آمـريـكـا تـنـه مـى زنـد و صـنعتش در خود آمريكا جلو از آمـريـكاست ، اينها مى گفتند ما مى شويم مثل ژاپن !! چه كردند؟ آن چيزى كه در ايران لازم بود باشد و اقتصاد ايران به او بستگى داشت كه عبارت از كشاورزى بود، از بين رفت . كـشـاورزى را بـه صـورت ايـنـكه ما مى خواهيم ، به اسم اينكه ما مى خواهيم صنعتى كنيم مـملكت را، اول كشاورزيش را از بين بردند. كشاورزى كه از بين رفت اشكالاتى پيدا شد. يكى اينكه ما شديم براى آمريكا يك بازارى براى خريد كالاهاى امريكا، يعنى گندم ها و ساير حبوباتى را كه آنها زيادى داشتند و بايد بريزند به دريا يا بسوزانند، به ما بـه قـيمت اعلا مى فروختند و پول ما را مى گرفتند. يكى ديگر اينكه اين كشاورزها را از اطـراف ايـران كـوچ داد، اين طرح را آورد اطراف تهران و اطراف شهرهاى ديگر، بيشترش در تـهـران . ايـن هـمـه مـحـله هـائى كـه در تـهـران درسـت شـده ، مـحـله گودال ها و محله نمى دانم چه و حصيرها و اين خانه هاى حصيرى و اين خانه هاى چه ، اين
بـيـچـاره هـائى كـه در مـحـل خودشان كشاورز بودند، كشاورزى را از بين بردند به اسم اينكه مى خواهيم ، مى خواهيم مـا اربـاب رعـيـتـى را بـرداريـم ، هـمـه بـشـونـد اربـاب مـا هـم چـقـدر غـافـل ، مـلت مـا هـم چـقـدر حـالا يـا غافل بود يا خوب ، سرنيزه بود، چه ، همه دهقان ، اين بـيـچـاره هـائى كـه الان اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توى سوراخى هستند. آنى كه خـانـه دارد، خـانـه شـان را نـمـى دانم شما ديديد يا نه ، من در تلويزيون يك دفعه ، دو دفـعـه ديدم كه خوب ، اسباب تاءسف است يك سوراخى است ، يك عده اى بچه و بزرگ از تـويـش بـيـرون مـى آيـد. ايـنـهـا دهـقـان هـائى اسـت كـه ايـشـان مـى خواست دهقانشان كند و زنـدگـيـشـان را بكلى به هم زد. مملكت ما را از حيث كشاورزى كه مى توانست خودكفا باشد بلكه صادر كند، مملكت ما از حيث كشاورزى يك مملكت غنى است اگر كشاورزى صحيح در اين مـمـلكـت بـشـود مـمـكـن اسـت آذربـايجان كافى باشد براى همه مملكت ، باقيش بايد صادر بشود، يا خراسان براى همه مملكت كافى باشد و بايد باقيش صادر بشود.
ما الان در زمان ايشان ، نمى دانم شما در روزنامه ها گاهى ديديد يا نه ، خيلى افتخار مى كـردنـد كـه مـا چـنـد صـد، مـثـلا هـزار چـيـز خريديم . اين افتخارشان اين بود كه ما گندم خـريديم ، جو خريديم . يك مملكت را از اين جهت ساقط كرده اند و فرياد هم مى زدند كه ما هـمـچـو هـسـتـيـم كـه گـنـدم و جـو را از آمـريـكـا خـريـديـم و امسال گرسنگى نمى ميريم . اينطور اينها وارد شدند، هم آن قوه هاى ، قدرت هاى انسانى را در ايـن مـمـلكـت مـتـوقـف كـردنـد و يا عقب راندند. من در پاريس كه بودم از جاهاى مختلف ، مـمـالك مـختلف پيش من زياد مى آمدند منجمله آلمان كه خوب نزديك بود، اينهائى كه در اين چيز اتمى بودند و در آنجا كار مى كردند از طرف ايران ، اينها هم آمدند پيش من گفتند كه ايـن كارى كه ما انجام مى دهيم اولا مضر براى ايران است ، ثانيا نمى گذارند ما بفهميم ، مـى خـواهـنـد نـگـه دارنـد بـه يك سطحى كه نتوانيم بفهميم ، اگر هم درست بشود براى ايران مضر است . يك همچو طرح هائى بود، جوان ها را ببرند در خارج نگذارند، الان ، حالا الانـش كـه مـن خـيـلى اطلاع ندارم ، در زمان ايشان اين جوان هاى ما كه مى رفتند در آمريكا و اروپـا و پـخـش شـده بـودنـد در آنـجـا هـمـه جـا را پركرده بودند (از قرارى كه براى ما نـقـل كـردند) ديپلم هائى كه آنها مى دادند، تصديق هائى كه آنها به جوان هاى ما مى دادند غـيـر از آن تـصـديـق هـائى بود كه به خودشان مى دادند. جوان هاى ما را زود به آنها يك تـصديق مى دادند (نخوانده ملا) مال خودشان را دقت مى كردند. اين طور به من كرارا شايد گفته باشند. براى چه ، براى اينكه نگذارند اين رشد بكند، اين قدرت را نگذارند پيدا بـشـود، از ايـن قـدرت آنـهـا مى ترسيدند. همانطورى كه از آخوند اينها مى ترسيدند، از دانـشگاهى هم مى ترسند. اين دو تا را مى خواهند كنار بگذارند. ملت هم اگر اين دو قدرت را نداشته باشد نمى تواند جلو برود و اينها با اين دو قدرت مخالفند.
تـبـليـغ بـر آزادى زن و مـرد، حقه اى پليد به منظور شيوع فحشا و استثمار جوانان حالا الحـمدلله يك تحولى در مملكت ما پيدا شده ، يعنى وقتى كه ملاحظه مى كنيد خانم ها را از آن وضـعـى كـه سـابـق مى خواستند برايشان پيش بياورند به اسم اينكه (آزاد زنان و آزاد !!! مردان فهميدند
همه اش حقه است و بازى . نه مردها آزاد بودند در زمان ايشان ، نه زن ها و نه مطبوعات و نـه راديو و نه هيچى . آزادى در كار نبود. اسم ، صحبتش و تبليغاتش زياد بود. آن آزادى هـم كـه آنـهـا مى خواستند براى مملكت ما (حالا هم بعضى از نويسنده هاى ما پيشنهاد همان را دارنـد) آن آزادى اسـت كـه هـم جـوان هـاى پسر ما را و هم جوان هاى دختر ما را به تباهى مى كـشـد. آن آزادى را آنـهـا مـى خـواهـنـد كه من از اين تعبير مى كنم به آزادى وارداتى ، آزادى اسـتـعمارى ، يعنى يك آزادى كه در ممالكى كه مى خواهند وابسته به غير باشد اين آزادى هـا را سـوغـات مـى آورنـد، هـروئيـن آزاد، مـثـلا مـشـروبـات هـم آزاد، مـحـل فـسـاد كـه مـى دانـيـد آن طـورى كـه مـى گـفـتـنـد از تـهـران تـا آخـر شـميران صدها محل فساد به بدترين فسادها، آن هم آزاد. اينها آزاد اما قلم نه ، بيان هم نه ، اينها آزاد نه . آن آزادى كـه آنـهـا مـى گـفـتند و هى آزاد آزاد مى كردند اين معنا بود كه مشروب فروشى بـيـشـتـر از كـتابفروشى باشد و مراكز فحشا بيشتر از مراكز علم باشد، جوان هاى ما را بـكـشـند به آن مراكز فحشا. جوان است و اول جوانى است وقتى راه باز باشد و تبليغات بـاشـد و آسـان كـنند كار را برايشان ، كشيده مى شوند به آن طرف . وقتى يك جمعيت كه بـايـد بـراى مملكت شان فاعل باشند، مؤ ثر باشند، اين را كشيدند به طرف فحشا، اين ديگر نمى تواند، اين مغز عادت كرده به فحشا، فكر بكند كه نفت ما را كى مى برد، به فكرش نمى آيد هيچ وقت و اينها مى خواهند اينطور باشد.
بحمدالله آنى كه حالا به ما مژده مى دهد همين تحولى است كه پيدا شده ، يعنى جوان ها از آنـطـرف كـشـيـدند به خيابان ها و فرياد زدند بر ضد استعمار و بر ضد ديكتاتورى . حالا هم رشد همچو شده است كه مشغولند خودشان به طور خودكار، بدون اينكه تبليغاتى لازم داشته باشد به طور خودكار مشغولند به اينكه تربيت كنند بچه ها را. تربيت كنيد ايـن بـچـه ها را به تربيت انسانى ، تربيت اسلامى كه همان تربيت انسانى است . اگر ايـن مـملكت مسلمان بشود، تربيت ، تربيت اسلامى باشد، هيچ قدرتى نمى تواند مقابلش بايستد. چنانچه ديديد كه اين قدرت كه شكست داد اين قدرت بزرگ را، همين قدرت ايمان بـود، هـمـين بود كه فرياد مى كردند كه شهادت مى خواهيم . حالا هم دارند هى مى گويند زن ها هم مى گويند، مردها هم مى گويند. اين قدرت بود كه جلوى اين فسادها را گرفت و شكست داد اينها را. اين قدرت را حفظش كنيد.
منطق روحانيت رسيدن به خودكفائى و مخالفت با بى بند و بارى است
اگـر بـخـواهـيد مملكت تان يك مملكتى باشد از خودتان باشد، كشورتان يك كشور سالم باشد، يك كشور مفيد باشد، خودكفا باشد، بايد از اين سوغاتى هائى كه غرب براى ما فـرسـتـادنـد و مـى فـرسـتـنـد، ما اين معنا را گفته بشود كه ما با صنعت خارجى ها يا علم مربوط به صنعتشان مخالفيم ، ابدا مخالف نيستم ، ما با اين آزادى هائى كه از غرب مى آيند و اينها هم دامن به آن مى زنند و آزادى وارداتى است با اين مخالفيم ، اينكه جوان هاى ما را رو به تباهى مى كشيد و به تباهى مى كشد. ما با صنعت مخالف نيستيم ، ما با هيچى مخالف نيستيم . اصلا سر تمدن ، ما مى گوئيم كلاه سر ما مى گذارند، غربى و شرقى
كـلاه سـر مـا مـى گـذاريـد كـه ما مى خواهيم به شما تعليمات بدهيم مى خواهند ما را نگه دارنـد، مـتـوقف كنند، مى خواهند ما را محتاج به مستشار بكنند. نظاممان مستشار داشته باشد، فـرهـنگمان هم مستشار داشته باشد و همه چيزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اينكه بيايند به ما تعليم و تربيت ياد بدهند، بيايند ما را تا يك حدودى نگه دارند، ما با اين مـخـالفـيم روحانيت با ترقى مخالف نيست ، با ترقى محمدرضائى مخالف است ، با اين تمدن ، دروازه تمدن مخالف است ، اين دروازه تمدنى كه همه چيز ما را به باد داد. با اين آزادى آزاد زنـان و آزاد مـردانـى كـه ايـشان مى گويند، مخالفند، نه با آزادى . آزادى سر جـاى خـودش امـا بـى بـند و بارى ؟ آزادى يعنى هر كه دلش مى خواهد هر كارى بكند!! مى خواهند هروئين بكشند، به شما چه !! مى خواهند قمار كنند!! مى خواهند كارهاى زشت بكنند!! بـا ايـن مخالف است روحانيت ، نه با آزادى بيان ، نه با آزادى قلم ، نه با آزادى گفتار، نـه بـا روشـنـگـرى هـا، نـه بـا صـنعت . شما صنعت درست كنيد، كى مخالف باشد؟ اما يك قـضـيه ذوب آهن را حالا چندين سال است كه اينها درست كردند حالا هم مى گويند باز اگر بـخـواهـيم كه ضرر ندهيم ، چند سال ديگر لازم است كه كار بكنيم تا ضرر نكنيم والا در هر ماه چقدر ميليون ضرر ما داريم مى كنيم . ما ضرر مى بريم در اينها. ما چشممان از اينها بدى ديده است . آن چيزهائى هم كه عرضه مى كنند، به صورت خوب عرضه مى كنند، ما از بـاب ايـنـكـه آدمـى هـسـتـيـم كـه مـار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مى ترسد، ما از آن قـبـيل هستيم ، ما از اين پيشنهادهاى اينها مى ترسيم براى اينكه ما از اينها بدى ديديم . ما نـديـديـم هـيچ وقت اينها بخواهند ما را تربيت كنند، ما را مثلا صنعت ياد ما بدهند. صنعتشان ايـن اسـت كـه داريـد مـى بـيـنـيـد كـه ذوب آهـنـشـان حـالا تـا چـنـد سـال ديگر آيا بشود، آيا نشود. حالا ماهى چقدر، چند ميليون ، چند، چقدر ميليون (كه من حالا يـادم نـيست ) ضرر دارد مى دهد. زراعتمان را از آن طرف از بين بردند، فرهنگ را از آن بين بـردنـد، ارتـش را وابـسـتـه كـردنـد، هـمـه چـيـز را در هـم ريـخـتـنـد و اموال هم هر چه توانستند جواهر و هر چه توانستند بار كردند و رفتند و فرار كردند.
كار براى خدا شكست ندارد
انـشـاءالله خـداونـد ايـن تـحـولى كـه بـراى شـمـا حـاصـل شـده اسـت كـه مـايه اميدوارى ماست حفظ كند و شما اين بچه ها را تربيت كنيد و يك هـمـچـو خوى انسانى ، يك همچو تحول روى به روى انسانيت كه در صدد اين هستيد كه اين بچه هائى كه باقيماندند از اين شهدا و موجب تاءثر ما، تاءسف ماست و بايد بگويم يك بار سنگينى است به دوش من وقتى كه ببينم يك بچه پدرش را از دست داده و مى آيد پيش من يا يك پدر پير بچه اش را از دست داده ، لكن آن چيزى كه ما را دلخوش مى كند اين است كه براى خدا بوده است ، چيزى كه براى خداست آسان مى شود، همانطورى كه در اين چيز خـوانـديـد، از كـربـلا شـروع كـرديـد، خـوب ، كـربـلا هـم هـمـيـن مـسـائل بـود امـا بـراى خـدا بود، چون براى خدا بود آسان بود. شما هم انشاءالله براى خـداسـت و هـمـانـطـورى كـه چـيـز خـوانـديـد كـه كـل يـوم عـاشـورا و كل ارض كربلا اين
يـك عـبارت آموزنده است ، نه معنايش اين است كه هر روز كربلاست هر روز بنشينيد گريه بـكـنـيـد. بـبـيـنيد چه كرده ، كربلا چه صحنه اى بوده ، هر روز اين صحنه بايد باشد. مـقـابـله اسـلام بـا كـفـر، مـقـابـله عـدل بـا ظـلم ، مـقـابـله عـدد كـم بـا ايـمـان زيـاد، در مقابل عدد زياد با بى ايمانى . نه از جمعيت كم بترسيد و نه از شكست بترسيد و شكستى تـو كـار نـيـسـت . وقـتـى كار براى خدا باشد، شكست تويش نيست . كشته بشويد بهشتى هستيد، بكشيد هم بهشتى هستيد. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همه مؤ فق باشيد. من خدمتگزار همه تان هستم و دعاگو.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
تاريخ : 26/6/58
بـــيـــانـــات امــام خـمينى در جمع گروهى از پاسداران كميته مركزى و اعضاى خانواده هاىشهداى انقلاب اسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
جـنـت لقـاءالله بـالاتـرين پاداش خادمين اسلام است من نمى دانم با چه بيانى از اين جوان هائى كه در طول اين مدت فداكارى كردند تشكر كنم آنقدرى كه مى توانم عرض كنم اين اسـت كـه اين مطلب براى خداست و ما هم از خدا هستيم (انالله و به سوى او هم مى رويم ، ديـر و زود خـواهـيـم رفت و چه بهتر كه در اين راهى كه داريم قهرا به آن طرف مى رويم بـا يـك تـوشـه باشد و آن توشه ، توشه توحيد است ، توشه خدمت به اسلام است . من نـمـى تـوانم براى خدمتگزارى جوانى كه براى خدمتگزارى به اسلام شب تا صبح ، شب زنـده دارى مـى كـنـد، در حـال خـطـر واقـع مى شود، مجاهده مى كند، ارزش براى اين مان مى تـوانـيـم حـساب بكنيم كه چه ارزش اين چقدر است ، اجرت اين چقد راست مگر غير از خدا مى تواند كسى به اين اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبيعت و زينت هاى طبيعت پاداش يك موجودى است كـه بـراى خـدا قـيـام كـرده است و براى خدا خودش را به خطر انداخته است ؟ آن چيزى كه دل مـا را خـوش مـى كند اين است كه براى شما پيش خداى تبارك و تعالى يك حسابى باز اسـت والا مـا نـمـى تـوانـيم از شماها تشكر كنيم يا خداى نخواسته به شما اجر بدهيم . ما هـمچو قدرتى نداريم ، آنچه هست اين است شما از خدا هستيد، براى خدا هم خواهيد بود و خدا هـم اجـر شـمـا را مـى دهـد. اجـرى كـه خـدا مـى دهـد، آن ارزش دارد، ارزش ‍ عمل شما آن است كه خدا به شما مى دهد، (ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهـم الجـنـه جـنـت ، آن جـنتى ) كه لقاء خداست ، جنتى كه لقاء دوستان خداست ، آن براى شـمـا كـافـى اسـت و از آن كـه گـذشـت ، ديـگر در عالم طبيعت نمى شود براى اعمالى كه بـراى خـداسـت يـك چيزى قرار داد او هر چه مربوط به عالم طبيعت است مادون آن چيزى است كـه بـراى خـداسـت . پـيـشـبـرد و پـيـروزى نـهـضـت بـا اتـصـال و عـنايت قلوب به درياى رحمت الهى و شما براى خدا قيام كرديد و براى خدا هم مجاهده كرديد و براى خدا انشاءالله تا آخر مجاهده مى كنيد و اين نهضت را به پيروزى مى رسـانـيـد بـراى خـدا بـاز. و ايـن لله بـودن شما را به پيروزى رساند والا با يك همچو قـدرت شـيـطـانـى و قـدرت هـاى ديـگرى كه دنبال او بودند، اصرار مى كردند، تشر مى زدند، تهديد مى كردند، شما جوان ها ايستاديد، قدرت ايمان بود كه شما را
جـلو بـرد، نه قدرت طبيعت و مادى ، از حيث ماديت آنها به ما طرف نسبت نبودند. اين كه دنيا را به تحير واداشته است و حساب ها را همه خطا از كار در آورده است اين است كه چطور يك مـلتـى كـه نـه سـاز و برگ دارد، نه نظام ، نظامى در كار نبود كه ، فكرى در اين باب نبود كه ما بخواهيم يك فكر نظامى بكنيم ، يك نيروى نظامى داشته باشيم ، نه نظامى ما داشـتـيـم و نـه سـاز و بـرگ مـقـابـله بـا آنـهـا. شـمـا خيال مى كنيد كه اگر نبود اراده خدا كه منصرف كرد اينها را از اينكه مقابله كنند و نبود آن كـه رعـب در بـسيارى از آنها ايجاد كرد، اينها با يك شب مى توانستند همه تهران را خراب كـنـنـد، هـمـه چـيـز دستشان بود، همه مراكزى كه يك نفر آدم را كه گوشش مى جنبيد همه را بـمـبـاران كـنـنـد، نـه ايـنـكـه بـراى خـدا نـكـردنـد، خـدا اذهان اينها را همچو منصرف كرد و دل هـاى ايـنها را همچو پر از خوف كرد كه دست به آن آلاتى كه بايد بزنند نزدند. اين يـكـى از مـعجزاتى بود كه در اين قضيه واقع شد و معجزه ديگر همين توطئه اى بود كه بـراى كـودتـا در هـمـان شـب هـاى آخـر كـه مـا در تـهران بوديم اينها ديده بودند و قبلش توطئه اين بود كه حكومت نظامى را روز هم اعلام بكنند ما هم هيچ خبر از هيچ نداشتيم . اعلام بـكـنـنـد مـردم توى خيابان ها نيايند، قواى انتظامى هم تمام را بگيرند، تمام خيابان ها و اينها را قواى انتظامى و آلاتى كه آنها دارند، تانك ها را بياورند مستقر كنند و بنابراين بـود كـه در هـمـان شب بريزند و هر كس را كه احتمال بدهند كه اين يك مثلا چيزى هست ، از بين ببرند و بعد هم چه بكنند، ما هم هيچ اطلاع نداشتيم (من حيث لايحتسب ) قضايا واقع شد كه مثلا گفته شد كه بشكنيد اين اعتصاب را، اين نظام را، اين حكومت نظامى را، خوب ، مـردم شـكـسـتـند و آنها نتوانستند كه بياورند چيزشان بكنند، بعد آن درگيرى ها پيدا شد مـرحـوم قـرنـى ، خـدا رحـمتش كند، اينجا بود به من گفت كه مقاتله بين ، جنگ ما بين مردم و قواى دولتى در آن شب سه ساعت و نيم بود. با سه ساعت و نيم دست هاى خالى بر تانك و تـوپ و مـسـلسل و اينها غلبه كرد. اين غلبه ، غلبه الهى بود يعنى نظر خدا بود. اين نـظـر خـدا را حـفـظـش بـكـنيد، خودتان را متصل كنيد به آن درياى بى پايان الوهيت ، قلب هـايـتان را متصل كنيد به مبداء خير، همه چيز از اوست ، او كس همه كس است ، همه پيروزى ها با اراده او حاصل مى شود، همه خوبى ها با اراده او تحقق پيدا مى كند، هر چه بدى هست از مـاسـت و هـر چـه خـوبـى اسـت از اوسـت . خـودتـان را بـه او مـتـصـل كـنـيـد. آن قـطـره هـاى ضـعـيـفـى مـا هـسـتـيـم بـلكـه لاشـى ءايـم ، هـيـچيم ، اما اگر متصل بشويم به آن درياى رحمت الهى ، همه چيز مى شويم ، قدرت پيدا مى كنيم .
روحيه شهادت طلبى ، رحمت و امانتى الهى است
صـدر اسـلام هـم يـك دسـتـه از اعـرابـى كـه نـه نظامى داشتند و نه پرورش نظامى شده بـودنـد و نـه ساز و برگى داشتند، آنها از شما دستورى تر بودند، هر چندتايشان يك شـمشيرى با يك چيز خرمابند، بندشان بود ليف هاى خرما، هر چند تايشان هم يك اسبى و يـك شـتـرى . وضع اين طورى بود عدد هم بسيار كم ، تمام لشكر اسلام سى هزار بود و روم هـا كـه ، رومـى هـا كـه آمـدنـد بـا اسـلام مـواجـه شـدنـد پـيـشـقـر اول آنـهـا شـصـت هـزار تـا بـود، هـمـه لشـكـر اسـلام سـى هـزار، بـه حسب تاريخ پيشقر اول آنها شصت هزار بود
دنـبـالش هـشتصد هزار تا، يا هفتصد هزار. يكى از سرداران اسلام گفت كه ما اگر چنانچه بـخواهيم به طور عادى با اينها مقابله كنيم ، اينها هم طليعه شان كه همان پيشقراولشان باشد در مقابل ما هستند، ما بايد يك كارى بكنيم كه اينها را بترسانيم ، سى نفر همراه من بيايد ما مى رويم با آنها جنگ مى كنيم ، با اين شصت هزار تا جنگ مى كنيم ، باشد؟ گفتند آخـر نـمـى شـود چـون ، بـالاخـره چـك و چـك كـردنـد تـا قـبـول كـرد كـه شـصـت نـفر باشند، شصت تا يك نفرى شبيخون زدند به آنها، شكستشان دادنـد. شـصت هزار جمعيت را شصت نفر مومن ، شصت نفر كه براى خدا داشت كار مى كرد اين طـليـعـه را شـكـسـت دادنـد، اسـباب اين شد كه اين سى هزار جمعيت بر روم غلبه كرد، بر ايـران هم كه غلبه كرد، در صورتى كه آنها همه چيز داشتند، آنها يراق هاى اسب هايشان از قـرارى كه گفتند طلا بوده است لكن ايمان نداشتند، ميانشان تهى بود، هر چه بود يك صورت بود، هر چه بود يك ساز و برگ بود اما ميان تهى بود، اين روحيه در آنها نبود كـه مـا اگر بكشيم هم بهشت مى رويم ، اگر كشته بشويم هم بهشت مى رويم ، اين روحيه در آنـهـا نـبـود، در ايـنها بود و اين روحيه غلبه كرد و من مطمئنم به اينكه شما پيروز مى شـويـد انـشـاءالله بـراى ايـنـكه يك همچو روحيه اى امروز من در بين ملتمان مى بينم ، يك دفـعـه و دو دفعه نبوده است ، از نجف تا اينجا مواجه شدم من باجوان هاى زيبا، جوان هائى كـه اول جـوانى شان است و اينها يكى شان آمد در نجف ، آمد جلو من نشست بنا كرد قسم دادن من را كه شما، قسم ، قسم داد كه من شهيد بشوم ، بعدا كه ما در اينجا آمديم زن اين تقاضا را كـرده ، جـوان هـا ايـن تـقـاضا كرده اند، زنى كه بچه هايش را از دست داده است باز مى گـويد كه من يكى دو تا دارم اين هم مى دهم ، اين روحيه ، روحيه اى است كه اطمينان براى مـا مـى آورد. ايـن بـر هـمـه تـانـك هاى عالم مقدم است ، يعنى پيروز مى شويد. اين روحيه ، روحيه اى است كه خداى تبارك و تعالى انعام كرده است ، مرحمت كرده است ، اين مرحمت الهى را حفظ كنيد، اين امانت است ، اين را كوشش ‍ كنيد محفوظ بماند. مادامى كه اين روحيه الهى ، ايـن هـديـه الهـى در بـين شماها هست از هيچ نترسيد، نگرانى هيچ وقت نداشته باشيد، به فـكر اين نباشيد كه چرا به ما احسنت نگفتند، چرا به ما اجر ندادند، چرا به ما مثلا همراهى نـكـردنـد. خـدا هـمـراه شـمـاسـت ، امـام زمـان سلام الله عليه دعاگوى شماست ، از چه ما مى تـرسـيـم ؟ مـا چـرا بـتـرسـيـم ؟ مـائى كـه راهـمـان راه خـداسـت ، مـائى كـه در مـقابل اين قدرت شيطانى كه همه چيز ما را، اسلام ما را، جوانان ما را، همه چيز ما را از بين بـرد، قيام كرديم ، از چه بترسيم ؟ از اين بترسيم كه كشته مى شويم ؟ خوب ، بشويم ، جوان هاى ما همه كشته شدند. از اين مى ترسيم كه غلبه بكنند؟ غلبه هم بكنند ما ترس نداريم براى اينكه ما حقيم وقتى حق هستيم غالب هم بشويم ما حق هستيم ، مغلوب هم بشويم مـا حـق هـسـتـيـم و انـشـاءالله غـالب مـى شـويـم . مطمئن باشيد، دلتان را به اين مبداء خير متصل كنيد، با خدا مناجات كنيد. اين شب هائى كه در اين تاريكى ها اسلحه ها به دوش است و در ايـن تـاريـكـى هـا راه مـى رويـد دلتـان را بـه آن مـبـدا مـتـوجـه كـنـيـد، مـتـصـل بشويد به آن درياى بزرگ رحمت و از هيچ چيز ديگر باك نداشته باشيد، از هيچ كـس توقع نداشته باشيد، نظرتان هم به هيچ كسى نباشد و غير از آن يك قدرت هم هيچ چيزى نشناسيد. همه اوست ، همه هر چه هست
آنـجـاسـت . خـداونـد انـشـاءالله بـه شـمـا اطـمـيـنـان عـنـايـت كـنـد، ايـمـان كامل عنايت كند، و شماها را در شمار شهداى كربلا محسوب كند و همه ما را موفق كند كه اين وظـيـفـه اى كـه الان بـه دوش هـمـه مـان هـسـت ايـن وظـيـفـه را بـتـوانـيـم خـوب عمل كنيم .
والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته
تاريخ : 27/6/58
بـــيــانـات امـام خمينى در جمع رؤ سا و سرپرست هاى ادارات آموزش و پرورش تهران وشهرستانها
تكرار و تلقين ، يك روش موثر قرآنى براى تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
من مطالبى كه مى خواهم عرض كنم ، مطالب تازه اى نيست ، شما هم اين مطالب را مى دانيد لكـن در گـرفـتارى ها، هر كس گرفتار است ، بايد گرفتارى خودش را تكرار كند. ممكن اسـت در ايـن تـكـرارهـا گاهى يك وضعى پيش بيايد كه به واسطه آن وضع تاثيراتى داشـتـه بـاشـد. شـمـا مـى دانـيـد كـه قـرآن كـتـاب مـعـجـزه اسـت و در عـيـن حـال در قرآن راجع به مسائل ، تكرار زياد است ، البته در هر تكرارى مسائلى طرح شده اسـت امـا بـراى ايـنـكـه بـراى رشد مردم قرآن آمده است و براى انسان سازى ، مسائلى كه بـراى سـاخـتـمـان انـسـان اسـت نـمـى شود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند، بايد هى بخوانند، توى گوشش مكرر كنند. تلقين است ، تلقين با يك دفعه درست نمى شود، بايد اگـر بـخـواهـيـد يـك بچه اى را شما تربيت بكنيد، بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان ، با چند وضع به او بخوانيد، مطلب يكى باشد لكن طرز بيانش اينها به طورى كه در قلب او نقش ببندد.
به تباهى كشانيدن نسل جوان طبق نقشه هاى دقيق استعمار
مـسـائلى كـه مـن مـكـررا عـرض كـردم و حـالا هـم تـكـرار اسـت ايـن است كه گرفتارى ما در طول تاريخ و خصوصا در اين پنجاه و چند سال اخير اين بود كه آنى كه به ميدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ريزى شده بود، برنامه داشت ، همين طور خود به خود واقع نـمـى شـد و هـر جـا را شـمـا ملاحظه كنيد اگر درست مطالعه بشود، انسان مى بيند كه يك بـرنـامـه خـاصى است براى يك مقصد خاص . از اولى كه رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن كـودتـا را كـرد (كـه شايد شماها يادتان نباشد، اكثرا يادتان نيست شايد بين شما كسى بـاشـد يـادش بـاشـد، لكـن مـن يـادم هـسـت و شـاهـد قـضـايـا بـودم ) از اول ، به تدريج البته ، نه يكدفعه ، آنوقتى كه آمد ابتدا شروع كرد همان مقدس بازى هـا كـه پـسرش در مى آورد و سالوسى را آن هم شروع كرد. مثلا در يك محرمى من يادم است كـه گفتند كه همه تكاياى تهران را اين رفته ديدن كرده ، شركت كرده در عزا و خودشان هـم روضه داشتند و مسائل تبليغى و همه اينها را داشتند تا كم كم وقتى مستقر شد، پايش مـحـكـم شد آنوقت آن صورت ديگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد. در قم مجلس اين طورى بود كه آقاى صدوقى يك مجلس
داشـتـنـد قـبـل از اذان صـبـح شـروع مـى شـد، اوايـل اذان تـمـام بـود، آن هـم چـنـد نـفـر و احـتـمـال مى دهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند. تمام چيزهايى كه مربوط به ديانت بـود شـروع كـرد آنـها را يكى يكى جلويش ‍ را گرفت ، شروع كرد با شدت با روحانيت عـمل كرد به طورى كه من در مدرسه فيضيه آنوقت يك درسى مى گفتم ، يك عده چند نفرى بـودنـد، يـك روز كـه رفـتـم يك نفر بود اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند رفـتـنـد بـه بـاغـات . طـلبـه هـاى مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور كه مى گفتند فرار مى كـردنـد به باغات مى رفتند و آخر شب آنوقت ها مى آمدند و بنابراين بود كه اين لباس بـكـلى خـلع بـشـود و آنـها اين جبهه را در زمان او محكم جلوگيرى كردند. در دانشگاه ها كه بـعـدهـا هـم بـاز در زمـان ايـن بـدتـر از او شـد، ايـنـطـور عـمـل نـكـردنـد كـه يـك جور، با شيطنت بيشتر و اخيرا هم در حوزه هاى ما باز با يك شيطنت ديـگـر. در دانـشـگـاه ها دنبال اين بودند كه آنهائى كه مى خواهند بچه ها را تربيت كنند، اشخاصى باشند كه تربيتى كه مى كنند تربيت نباشد، عقب راندن باشد و از حيث اخلاق هـم تـربـيـت اخـلاقـى نـبـاشـد به آن معنائى كه ما مى گوئيم ، تربيت اسلامى توى كار نـبـاشـد، بـلكـه تـبـليـغـاتـى بـاشـد كـه ايـن جـوان هاى ما را تباه كند. (برنامه آنكه از رويهمرفته مسائل كه حالا آدم بخواهد بگويد، يك محتاج به يك كتابى است ) برنامه اين بـود كـه ايـن دو قـشـرى كـه ممكن بود كه براى يك مملكت مفيد باشد و ممكن بود كه ديگر قـشـرهـا هـم دنـبال اين باشند، اين دو قشر را نگذارند كه به كار خودشان به طورى كه شـايـسـته است انجام وظيفه كنند. در طرف روحانيت از باب اينكه اختيار معلم و متعلم به آن وضـع دست آنها نبود، اينجا به يك جور ديگر رفتار كردند، به خلع لباس و به فشار و بـه بردن سربازخانه ها و امثال ذلك كه شكست بدهند حوزه ها را، و در قشر فرهنگ كه اختيارات را دست شان گرفته بودند مى خواستند كه باز، اين فرهنگ را يك فرهنگ دلخواه خـودشـان بـلكـه دلخـواه آنهائى كه مى خواهند استفاده از ما بكنند قرار بدهند و اين دو تا قـوه اى كـه بـه مـنزله قوه مفكره جامعه است از آنها بگيرند و تباه كنند و كسى پيدا نشود كه اگر همه چيز ما را بردند، يك صحبتى بكند يا يك چيزى بنويسد.
رويـهـمـرفـته اگر ملاحظه كنيد، از همه كارهائى كه در آن زمان انجام مى گرفت در زمان ايـن پـدر و پـسـر (در زمـان پـسـر شـايد بيشتر) در يك معنا مشترك بود و آنكه جوان ها را بـكـشـند به غير آنطورى كه بايد تربيت بشوند. اينطور نيست كه ما همچو ساده تصور بـكـنـيـم كـه بدون نقشه قضيه اينطور بشود كه آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ايران بـاز بـاشـد، و ايـنـقدر مراكز فساد در همه جا و خصوصا تهران كه به وضع وحشتناكى مـراكـز فـسـاد، هـر جـورى كـه جـوان مـى پـذيـرد براى آن فراهم كنند و دامن بزنند. نمى تـوانـيم ما باورمان بيايد كه اين مجله ها و اين مطبوعات ، اين مجله هائى كه هم جوان وقتى چـشـمش بيفتد به آن و هم وقتى بخواند، جوان است و به تباهى كشيده مى شود، اين بدون ايـنـكـه نـقـشـه اى بـاشـد و ايـنها من باب اتفاق اينجور شده باشد. مساله اينها نيست . يك طرحى بوده است كه جوان هاى ما را، آنهائى كه مى خواهند، مى توانند تربيت كنند، آنها را يك جورى كنند كه نتوانند، ازشان قدرت تربيت را بگيرند، يا اشخاصى را كه خودشان مـى خـواهـنـد، در دانـشـگـاه هـا و در دبـيـرسـتان و آنجا بگذارند به آنطورى كه مى خواهند تـربـيت كنند و از آن طرف تمام راه هاى تعيش را به روى جوان ها باز كنند كه هر ساعتى كه اين بخواهد يك عيش
و نـوشـى بـكـند برايش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبليغات هم بكنند و عرض كنم اعلام هم بكنند و اينها را بكشند به طرف آن . نتيجه چى مى شد؟ نتيجه ايـن مـى شـد كـه ايـن نـسـل جـوانـى كـه بـايـد بـراى ايـن كـشـور مـفـيـد بـاشـد، ايـن نـسـل جـوان بـى تـفـاوت بـاشـد نـسـبـت بـه مـسـائل جـدى . يـك مـغـزى كـه دنـيال اين رفت كه موسيقى گوش كند (موسيقى كه الان هم قلم ها هست كه خير، موسيقى يك چـيـزى مثلا تربيتى است ) يك مغزى كه دنبال اين رفت كه موسيقى گوش كند و عادت به ايـن كـرد، ايـن مـغـز مـريـض مـى شـود، ايـن نمى تواند فكر اين بكند كه كشورش به چه حـال دارد مـى گـذرد، چـه مـى گـذرد در آن ، ديـگـر دنـبـال ايـن نـيـسـت ، مـثل يك آدم هروئينى مى ماند. اينهائى كه عاديات هست كه انسان به آن عادت مى كند منجمله همين هائى كه ، مثلا سينماهائى كه اينها درست كرده بودند، تاترهائى كـه ايـنـهـا درسـت كـرده بودند، اينها تمام يك نقشه اى بوده است كه ما را، جوان هاى ما را نگذارند به مسائل روزشان ، به مسائل جديشان فكر بكنند، توى ذهن شان هم نيايد همچو فكرى ، همه چيز هم براى آنها فراهم كردند، همه جور هم فراهم كردند. خوب جوان هم وقت جـوانى اش است و وقتى عيش و نوش برايش فراهم باشد كشيده مى شود به آنجا. اينهمه نـقـشـه هـا ايـن بود كه از آن طرف نيروهائى كه مى توانند تربيت كنند جوان ها را، يا از بـيـن بـبـرنـد يـا لااقـل مـحـدودش كـنـنـد و يـك طـورش كـنـنـد كـه روى هـمـان مـسـائل آنها فكرها به كار بيفتد و از آن طرف باز به اين قانع نشدند، جوان ها را از راه هـاى ديـگـر، بـاز كـردن مـراكـز فـسـاد و فـحشا و همه چيز، اينها را به تباهى بكشند با صـورت هـاى مـخـتلف ، با وضع هاى مختلف ، با برنامه هاى مختلف كه همه شركت در اين مـعـنـا داشـتـنـد كـه مـا از آن چـيـزى كه هستيم تهى بشويم ، مغزهاى ما از آنى كه هست تهى بـشـود، بـه جـاى مـغـز آدم جدى يك مغز لهو و لعبى جايش بنشيند، يا يك مغز غربى جايش بـنـشـيـند. آن مقدار از آزادى كه براى مملكت ما در اين زمان ها بود، اين آزادى هاى تباهى آور بـود، آزادنـد كـه شـرب خـمـر كـنـنـد، آزادنـد قـمـار كـنند، آزادند لب دريا زن و مرد با هم بـريزند به جان هم ، آزادند كه در اين مراكز فساد بروند، اينها آزادند. آنهائى كه آزاد نبود، آزاد نيستند كه يك قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملكت بنويسند، آزاد نيستند يك كـلمـه راجـع بـه او بـگـويند. اين (آزاد زنان وآزاد مردان )، درست مى گفت اما آزادى چى بـود؟ آن بـود كـه آنـهـا مى خواستند كه من از آن تعبير مى كنم به آزادى وارداتى ، آزادى استعمارى . اينها نقشه بوده است ، نه اين است كه همين طورى ، مغز خود اين پدر و پسر هم آنـقـدرهـا كار نمى كرد كه بتواند اين چيزها را درست كنند اينها يك چيزهائى بوده است كه مـفـكـرهـا، آنـهـائى كـه در ايـن امـور نـقـشـه دارنـد، در ايـن امـور تـحـصيل كردند، اينها طرح مى كردند و چى مى كردند، آنوقت يك كسى هم براى اين كتاب مـى نـوشـت اسـمـش را هـم مـى گـذاشـت مـثـلا (تـمـدن بـزرگ ) اسـم چـى و آن لاطـائل هـا را مـى نـوشـت بـراى اغـفـال مـا و بـراى ايـنـكـه مـردم را خـيـال كـنـد كـه نـه الحـمـدلله مـا ديـگـر، اگـر يـكـى ، دو سـال ديـگـر ايـشـان بـاشـند، ديگر اينجا مى شود ژاپن ، ديگر مملكت ما مى شود ژاپن كه ادعـايـش هـم هـمين بود كه ما به همين زودى ، همين زودى ما جزو ابرقدرت ها مى شويم . اين مـغـز خـود ايـن كـار نـمى كرد، نقشه اى بود كه آنها مى دادند و چى مى دادند و آنهائى كه اطراف بودند و !!! عرض مى كنم كه !!! داشتند در اطراف و آنها هم براى او مى نوشتند و براى او مى گفتند و ترويج مى كردند.
بروز يك تحول روحى به دست خداوند تعالى براى نجات ملت ايران
اين اجمالى است از اين تفسير پنجاه سال كه موفق هم خوب شدند و جوان هاى ما را هم خوب تـبـاه كـردنـد و اگـر چنانچه به اين منوال مى رفت ، بايد ما ديگر مايوس باشيم از همه چـيـز، لكـن خـداونـد خـواسـت كـه بـه داد اين مملكت برسد. اين خواست خدا بود و يك قدرت مافوق الطبيعه ، هيچ قدرتى نمى توانست يك همچو كارى را، يك همچو چيزى كه در ظرف پـنـجـاه و چـنـد سـال اقلا و به حسب واقع در طول تاريخ ، اين مملكت را به يك جور ديگر درسـت كـرده بودند، اين مرد و زن را يك جور ديگرى درستشان كرده بودند و تربيت كرده بـودنـد، همچو تحولى كه الان هر جا برويد مى بينيد كه انسان هايش غير آن انسان هايند كه بودند. همين جوان هايى كه آنوقت كشيده مى شدند طرف شميران و آن قضاياى شميران ، حالا كشيده مى شوند طرف جاهائى كه جهاد سازندگى است ، همين ، همين جوان ها، همان زن هائى كه آن وقت كه هيچ بى تفاوت بودند راجع به كشور خودشان ، راجع به همه چيز، همين ها هم وارد شدند در ميدان و ديديم كه خوب هم مى توانند انجام وظيفه بكنند.
اين يك تحول روحى بود كه با دست تبارك و تعالى و اراده خداى تبارك و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شديم از يك صورتى كه آنطور بود، به يك صورت ديگرى . از آمـريـكـا يـك عـده جوان چند روز، چند وقت پيش از اين آمده بودند كه ما آمديم براى جهاد سـازنـدگـى . ايـن يك تحولى است ، جوان در امريكا براى عرض بكنم كه بيايد از آنجا راه بـيـفـتـد كـه بـرود توى دهات اينجا براى جهاد سازندگى . من به آنها گفتم كه شما (البـتـه ، هـم آنـهـا، هـم شـمـاهـا، فـرق نـدارد البـتـه شـمـا نـمـى تـوانـيـد مـثـل رعـيت ها برويد و كار بكنيد و شما يك جور ديگر زندگى كرديد اما اين را بدانيد كه وقـتـى ايـن رعـيـت ، ايـن كـشـاورز ديـد از آمـريـكـا يـك عـده مـحـصـل ، يـك عـده مـهـنـدس ، يـك عـده دكـتـر آمـدنـد تـوى صـحـرا مـثـلا كـجـا مـشـغـول شـدنـد بـه درو، ايـن قـدرت فـوق العاده اى به آنها مى دهد يعنى آنها اميدوار مى شـونـد بـه مـمـلكـت خـودشـان ، امـيدوار مى شوند به عرض مى كنم كه نظام خودشان . آن قدرتى كه آنها دارند و فرض كنيد در يك روز پنج ساعت ، شش ساعت كار مى كنند، اينكه شـمـا حـالا آمـديـد و رفتيد و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت كار مى كنند. آنى كه يك جـريـب زمـيـن را درو مى كرد حالا دو جريب زمين را درو مى كند، ضميمه كنيد به اينكه وقتى چـشـم ايـن كـشـاورزها بيفتد كه يك عده زن از توى خانه هايشان در آمدند (كسانى كه خوب هيچ وقت اهل اين كار نبودند كه بروند در جهاد سازندگى و بروند با رعيت ها شركت كنند در چـيـز) وقـتـى كـه بـبـينند اينها كه يك همچو جمعيتى زن ها آمدند برايشان دارند كمك مى كـنـند، اين ارزشش پيش آنها خيلى زياد است ، واقع ارزش هم زياد است ولو كارش كم است ، نـمـى تواند يك زن يك كار مثبت زيادى انجام بدهد لكن ارزش زياد است . كارهائى كه الان مـى شـود، كـارهـاى ارزش دارى است . در نظر من بسيار بعضى از اين كارها ارزش دار است ولو كـم باشد ارزشش زياد است يعنى كم كم اين اسباب اين مى شود كه زياد بشود اين و موج پيدا بكند و
سرتاسر كشور را بگيرد.
امدادهاى غيبى الهى عاملى جهت پيروزى
شما كه به فكر اين هستيد و بوديد به اينكه الان يك فعاليت فرهنگى مثبت انجام بدهيد، شـمـا مـواجـه هـسـتـيـد بـا يـك فـرهـنـگـى كـه فـرهـنـگ خـودتـان نـبـوده اسـت . فرهنگ غير، تـحـمـيـل به ما بوده است . وقتى مواجه با اين هستيد و حالا به فكر اين معنا افتاديد كه ما فرهنگ غير را كنار بگذاريم و فرهنگ خودمان را شروع بكنيم اين خودش يك تحولى است ، يك چيزى است كه خدا اين كار را انجام داده است و من از باب اينكه كارها دارد به يك وضع غير عادى انجام مى گيرد، اگر ما اين قدرت را، ملت ، ملت ما اين قدرت را شكست داد، اين يك امـر عـادى نـبـود كـه مـا حـسـاب كنيم كه يك امر عادى بود !!! و ما جمع شديم يك ما مگر مى توانستيم ؟ اين يك امر مهمى كه خداوند براى ملت ما انجام داد اين بود كه همه اين سران را مـنـصـرف كـرد از ايـنـكـه بـا فـشـار عـمـل كـنـنـد. شـمـا خـيـال كـرديـد كـه اگـر ايـنـهـا مـى خـواسـتـنـد بـا فـشـار عمل كنند و طياره ها را از بالا و عرض مى كنم كه چيزهاى ديگر را از پائين و قواى انتظامى و كـذا، مـا مـى تـوانـسـتـيـم بـه ايـن زودى كـارمـان را انـجـام بـدهـيـم ؟ اگـر هـم مـى شـد مثل افغانستان مى شد كه حالا آن بيچاره ها مبتلا هستند. اما كار يك كارى بود كه بزرگترها تـرسـيـدنـد، خـدا نصر، گاهى نصر به رعب است . در اسلام اينطور بوده است كه گاهى پـيـغـمـبـر اسـلام را نـصـر مـى داد خـدا بـه ايـنـكـه طـرف مـقـابـل مـى تـرسـيد، شايد توى ذهنشان مى آمد كه اين عرب ها ما را مى خورند.اين اينطور بـود، ايـنـطـور بـه نـظـرشـان وحـشتناك مى آمد، يك وقت مى ديدى كه يك گروه زيادى در مـقـابـل چـنـد نـفـر كه اينطور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مى كردند. اين نـصـر بـه رعب بود، در ذهنشان القاء مى شد به اينكه خوب ملت ما را چه مى كند؟ همين جا اينطور بود، اين بزرگ هايشان ترسيدند و اين ترسيدن يك نصرتى بود كه خدا به ما مـرحـمـت فـرمـود. دنـبـال ايـن مـعـنـا، ايـن مـلحـق شـدن هـمـه دسـتـجـاتـى كـه مـال آنـها بود به ما، اين يك امر عادى نبود كه يك وقت ما ديديم كه نيروى زمينى و نيروى هـوائى و نيروى نمى دانم چى و همه اينها متصل شدند يك وقت به خود مردم و كار را آسان كـرد. نـتـوانـستند، آنطورى كه به ما گفتند، بختيار وقتى كه مى خواسته برود امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به او گوش نكردند و در اين آخرى كه يك بناى كودتا داشـتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتى كه روز، حكومت نظامى را اعلام كردند، ما اطلاعى نـداشـتـيـم از چـيـزى ، بعد به ما اطلاع دادند كه اين براى اين بود كه مردم در خيابان ها نـبـاشـنـد، قـوا در آنـجـا جـاگـيـر بشود يعنى همه قواى انتظاميه با جهازاتشان بيايند و خيابان ها را بگيرند و شب بناى بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامى درست كردند شـبش كودتا كنند و هر كس را احتمال بدهند كه يك حرفى بزند، بكشند. اين هم خدا خواست ، مـا هـيـچ اطـلاع از هـيـچ جا نداشتيم ، اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بيائيد بيرون و مردم آمدند بيرون ، آن خنثى شد. آن نقشه اى كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانك هايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براى كار، اين هم خنثى شد، اين هم يك كار غيبى بود، يك كار الهى بود،
هيچ كار بشر اينها نبوده ، همه يك كارهائى بود كه بر خلاف عادت واقع شد.
مسؤ وليت سنگين و شريف تعليم و تربيت ، تداوم رسالت انبيا جهت هدايت انسان
و مـن امـيـدوارم كـه بـا كـوشـش شـمـاهـا نـسـبـت بـه آن وضـعـى كـه داريد، يعنى شماها يك شـغـل بـسـيـار شـريـفـى داريـد، يـعـنـى شـغـل آدم سـازى ، يـعـنـى شـغـل انـبـيا، همه انبيا از اول تا آخر يك كار داشتند و آنكه آدم درست كنند، براى آدم سازى آمـده بـودنـد، بـراى هـدايـت آمـده بـودنـد ايـن شـغـل را الان شـمـا داريـد كـه شـغـل انـبـيـاسـت چـنـانـچـه شـغـلى هـم كـه آقـايـان دارنـد هـمـيـن شـغـل اسـت هـمـان مـقـدارى كـه شـغـل شـريـف شـمـاسـت و شـغـل انـبـيـاسـت ، مـسـؤ وليـت تـان زيـاد اسـت و مـسـؤ وليـت انـبـيـاسـت مـنـتـهـا انـبـيـا مـسـوول بودند و با قدرتى كه داشتند انجام دادند وظايفشان را و ما هم بايد تبعيت كنيم و آنقدرى كه مى توانيم ، آقايان در محيط خودشان ، شما در محيط خودتان اين شغلى كه آدم سـازى اسـت ، آدم سـازى كـنيد، متبدل كنيد اين جوان هائى كه متوجه شدند كه هر چه هست از بيرون مى آيد براى ما، از بيرون مى آيد اما آنهائى مى آيد كه تباه مى كند ما را. آنها هيچ وقـت يـك مـطلبى كه براى ما فايده داشته باشد، هيچ وقت اين را به ما نمى دهند، آنها هر كـارى بـكـنـند يك كارى انجام مى دهند كه براى ما مفيد نباشد يا مضر باشد. اين بايد در فرهنگ توجه به آن داشته باشيد و كوشش بشود كه خودتان را پيدا كنيد. ما گم كرديم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقى را كنار گذاشتيم و هى رفتيم سراغ مفاخر غرب ، آن هم نه آنى كه آنها دارند، آنى كه به ما مى دهند. اگر آنى كه آنها داشتند بسيار خوب ، آنها در جـهـات طبيعى جلو هستند اما آنى كه به ما تحويل مى دهند، آن مستشارى كه مى آيد اينجا مى خواهد فرض كنيد فرهنگ ما را درست كند، اين نمى خواهد براى ما فرهنگ درست كند، اين مى خـواهد يك فرهنگ غربى براى ما درست كند كه در خدمت غرب باشد. آن مستشارى هم كه مى آيـد نـظـامى را مى خواهد درست كند آن هم به !!! يك نظامى مى خواهد درست كند كه در خدمت اسـلام باشد؟! در خدمت مسلمين ؟! در خدمت ملت باشد؟! آن مى خواهد يك چيزى درست بكند كه اگـر همه چيز ما را هم بردند يا مويد باشد، يا كار نداشته باشد. هر چه از غرب براى ما مى آيد، يا از شرق براى ما مى آيد كه سوغات براى ما مى آورند آنهائى است كه ما را تباه كرده است و مى كند.
ما با تربيت و فرهنگ استعمارى مخالفيم ، نه با علوم و مظاهر تمدن
مـا مـخـالف بـا تـرقـيات نيستيم . يكى از تبليغاتى كه بعد از زمان همين محمدرضا از آن اوايل كه وقتى ديد در قم يك شورشى شد، يك جنبشى شد، اين در صحبت هايش كرد كه اين آخـوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اينها مى گويند ما الاغ سوارى مى خواهيم . در يكى از نـطق هايش بود كه من در دنبال او اين صحبت را كردم كه تو اين حرف را كه دارى مى زنى همين وقتى است كه بعضى مراجع ما با طياره رفتند به مشهد، چطور تو مى گويى ما الاغ سـوارى مى خواهيم ؟ ترويج مى كردند يعنى تبليغ مى كردند براى اينكه اين فعاليتى كه ممكن است اين طايفه داشته باشند فلج كنند و آن فعاليت كه ممكن
اسـت جـوان هـا داشـتـه باشند فلج بكنند و آن فعاليتى كه ممكن است معلمين و !!! عرض مى كـنـم كـه !!! دانش آموزها داشته باشند فلج كنند. حالا كه مادر يك همچو مقطع از زمان واقع شديم كه آنها بحمدالله رفتند، ديگر تمام شد كارشان ، جهنم انشاءالله رفتند. حالا كه نـوبـت بـه شـمـا رسـيـده اسـت و شـمـا سرپرستى مى خواهيد بكنيد از فرهنگ ، بايد حالا تـوجـه تـان در ايـن بـاشـد كـه آنـى كـه آنـهـا بـه مـا مـى خـواهـنـد تـحـويـل بـدهـنـد تـحـويل نگيريد، خودتان كار انجام بدهيد. نمى گويم من تمدن آنها را تـحـويـل نگيريد، آنى كه آنها مى خواهند به ما بدهند تمدن نيست . آن ، آنى است كه تباه مى كند ما را، آن همان تمدنى است كه دروازه تمدن به ما مى داد، آن همان است . چه بود؟ هر جـايـش برويد خراب است . الان بيچاره دولت چه بكند؟ اين سد شكسته ، پشت اين سد همه چـيـز خـراب اسـت . خـوب ، نـمـى تـوانـنـد انجام بدهند، اين بايد با كمك همه قشرها انجام بـگـيـرد، يعنى هر كس مشغول هر كارى هست آن كار را خوب انجام بدهد. من نمى گويم شما بـايـد بـرويـد مـثلا يك اداره ماليه را درست بكنيد، نه اين درست نمى شود، شما بايد در فـرهـنـگ كـه هـسـتـيد، فرهنگ را خوب انجام بدهيد، وظيفه هر شخص ، وظيفه خودش را در آن پـسـتـى كـه دارد خـوب انـجـام بـدهد و دو چشمى هم مواظب اين باشد كه كلاه غربى سرش نرود، ما بازى خور هستيم .
كلمه (اسلام ) جامع تمامى ارزش هاى انسان ساز
يكى از خبرنگارها آمد گفت كه (همين چند روز پيش از اين ) در يك مصاحبه گفت كه شما چرا مى گوئيد كه جمهورى اسلامى و حتى دموكراتيكش هم از پهلويش بر مى داريد؟ گفتم اولا ايـنـكـه (آنـكـه به او گفتم ) اولا اينكه اين دموكراتيك و دموكراسى تفسيرهاى مختلف شده اسـت ، ارسـطـو يـك جور تفسير كرده است ، الان هم كه ما هستيم ، غربى هاى سابق يك جور تـفـسـيـر مى كردند، غربى هاى لاحق يك جور، شوروى يك جور تفسير مى كند. ما وقتى يك قـانـون مـى خواهيم بنويسيم ، بايد صريح باشد و معلوم . يك لفظ مشتركى كه هر كس يـك جـورى بـه يـك طـرف مى كشدش ، ما نمى توانيم استعمالش كنيم و ثانيا !!! ما اين را ديگر به شما !!! عرض مى كنم كه !!! ما مثل مار گزيده اى كه از افسار، از ريسمان سفيد و سـيـاه مـى تـرسـد اسـت ، مـا مـار گزيده هستيم ، ما از غرب بد ديديم ، تباه كردند ما را ايـنـهـا، حـالا مـا بـاز بـيـائيـم هـمـان لفـظـى كـه غـربـى دلش مـى خـواهـد، تـحـميل به ما بكند، ما مى ترسيم از اين . ما خودمان لفظ داريم چه داعى داريم به اينكه بـرويـم و ثـالثـا بـه او گـفـتـم ايـن را كـه مـا نـاراحـت مـى شـويـم از ايـنـكـه خـيـال بـشـود كـه اسـلام نـدارد چـيـزى ، تـهـى اسـت از دمـوكـراتـيك به اصطلاح شما، از دموكراسى به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتى اسلام را گفتيم ، همه چيز در آن هست ، آنـى كـه مـا مـى خـواهـيـم هـسـت در آن ، آنـى كه ملت مى خواهد هست در آن . اين قيد گذاشتن مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه ايـن اسـلام تـهـى اسـت از ايـن ، مـا مـى خواهيم يك چيزى هم پهلويش بـگـذاريـم . و مـا نـاراحـت مـى شـويـم از ايـنـكـه شـمـا خـيـال كـنـيـد كه ما نداريم چيزى و بايد حتما از خارج وارد بكنيم آنى كه از خارج وارد مى كـنـنـد آنهائى است كه براى ما مضر است و آنهائى هم ، بيچاره هائى هم كه مبتلاى به اين مرض هستند و قلم را دست شان مى گيرند و هى مى نويسند،

next page

fehrest page

back page