صحيفه نور جلد ۷

امام خميني رحمه الله عليه

- ۴ -


تاريخ : 16/3/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان دانشگاه شيراز  
دانشگاه ، مركز تعيين سعادت و شقاوت ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
دانشگاه مركز سعادت و در مقابل ، شقاوت يك ملت است . از دانشگاه بايد سرنوشت يك ملت تـعـيين بشود. دانشگاه خوب ، يك ملت را سعادتمند مى كند و دانشگاه غير اسلامى ، دانشگاه بد، يك ملت را به عقب مى زند. در رژيم سابق شايد از همه جنايت ها، جنايت اينكه دانشگاه را بـه طـور صـحـيح نگذاشتند عمل بكند شايد از همه جنايات بالاتر باشد. آنچه كه در اسـلام مـطـرح اسـت امـوال نـيـست ، ماديات نيست ، معنويات است كه بايد از دانشگاه به همه اقشار سرايت بكند يعنى ، چه دانشگاه شما و چه دانشگاه روحانيون ، اين دو قشر هستند كه تـربـيـت امت به عهده اين دوقشر است ، اين دو قشر از همه قشرها عملشان شريفتر و از همه قـشـرهـا مـسؤ وليتشان بيشتر است ، عمل شريف ، براى اينكه مركز انسان درست كردن است دانشگاه بايد مركز درست كردن انسان باشد، چه دانشگاه روحانى و چه دانشگاه شما و اين يـك امـرى بـوده اسـت كـه انـبيا عليهم السلام ماءمور بر همين امر بوده اند كه انسان درست كـنـنـد. كـتـب آسـمانى ، همه كتب آسمانى ، براى انسان ساختن آمده است . اگر انسان ساخته بشود، همه چيز به صورت معنويت در مى آيد يعنى ماديت هم به صورت معنويت در مى آيد. بـعـكـس ، اگـر چـنـانـچـه قـشرها شيطانى باشند و از دانشگاه ما و شما انسان هاى منحرف بيرون بيايد، معنويات هم به صورت ماديات در مى آيد، فانى در ماديات مى شود.
رسالت انبيا، الهى كردن انسان ها در همه ابعاد و جوانب
آن چـيـزى كـه انـبـيـا مـى خواستند اين بود كه همه امور را الهى كنند. تمام ابعاد عالم را و تمام ابعاد انسان را كه خلاصه عالم است ، عصاره عالم است ، انبيا براى اين آمدند كه همه ايـنها را الهى كنند يعنى انسان كه خلاصه ، عصاره همه عالم است ، يك انسان الهى بشود كـه وقـتـى كـه هـر كـارى مـى كـند روى جنبه الهيت بكند. انبيا اينطور بودند كه معاشرت هايشان هم جنبه الهى داشته است ، ازدواج هاشان هم جنبه الهى داشته ، همه چيزهايشان ، هر جـهـتـى كـه مـا بـه نـظرمان يك جهت مادى حيوانى هست آنها اين جنبه را انسانى ، اين جنبه را الهـى كـرده انـد. اگـر جـنـگ مـى كنند جنگ هايشان الهى است و براى اوست ، اگر صلح مى كنند، صلح شان
هـم الهـى اسـت و بـراى اوسـت در مـقـابـل طـاغـوت ، يـك جـنـبـه الهـى در مـقـابـل طـاغـوت اسـت . طاغوت همه چيزش مادى است ، شيطانى است ، معنويات راهم مى كشد طرف ماديات و طرف دنيا، لكن آنها كه تابع دستورات الهى هستند، همين مادياتى كه همه از آن اسـتفاده مى كنند همين ماديات را با يك صورت معنويت به آن مى دهند، با جنبه معنويت به اينها نگاه مى كنند، همه عالم را به جنبه الهيت نگاه مى كنند، همه رامظاهر خدا مى دانند، اگـر مـحبت به مردم داشته باشد، نه به عنوان اينكه اين پسر من است ، دختر من است ، اين بـرادر مـن اسـت ، بـه آن عـنـوان معنويت كه هست كه بنده خداست ، فرستاده خداست . شيطان عكس اين است ، طاغوت عكس اين است . انبيا آمدند كه مردم را از ظلمات به نور دعوت كنند.
(الله ولى الذيـن آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياء هم الطاغوت يـخرجونهم من النور الى الظلمات ) يا اخراج از ظلمت ها به نور است . اين كار انبياست ، اين كارى است كه خداى تبارك و تعالى به وسيله انبيا انجام مى دهد. و يا از نور به ظلمت است ، فطرت انسانى كه يك فطرت نورانى است به حسب خلقت ، اينها اين فطرت را مى كشند طرف ظلمت ، از نور به ظلمت مى آيد. اين كار طاغوت است . اين دو جنبه است و هر كدام اصـحـابـى دارد. مؤ منين ، آنهائى كه به خدا ايمان دارند از همه ظلمت ها به نور كشيده مى شوند و كفار، آنهايى كه ايمان به خدا ندارند از نور به طرف ظلمت ها كشيده مى شوند.
نجات اسلام و قرآن ، انگيزه روح شهادت طلبى و ايثار ملت در انقلاب
چـيـزهـائى كـه در عـالم واقـع مى شود و ما بايد از آن چيزها تنبه بكنيم يكى از امور همين نـهـضـت ايـران اسـت . از ايـن نـهـضـت ايـران بايد ما تعلم پيدا بكنيم ، تنبه پيدا بكنيم ، مطالعه كنيم در اين نهضت ببينيم كه اين نهضت چه بود، برا ى چه بود؟ و چه شد كه تا ايـنـجـا پـيروز شده است ؟و بايد چه كرد كه تا آخر پيروز بشود؟نهضت ها در عالم خيلى بوده است ، انقلابات در عالم خيلى بوده است .
انـقلاب در شوروى هم بود، انقلاب در فرانسه هم بود، انقلاب ايران با آنجا چه فرقى دارد؟ وانـقـلاب ايـران براى چه هست ؟ و انقلاب شوروى براى چه بود؟مردم ايران چرا در خـيـابـان هـا ريـخـتند و فرياد كردند و همه الله اكبر گفتند و فرياد كردند، اين چه بود قـضيه ؟آيا مردم ايران هم مثل شورشى هاى شوروى فرياد مى كردند و علف مى خواستند! فـريـاد مـى كـردنـد و دنـيا مى خواستند؟! خونشان را جوان هاى ما براى اينكه يك زندگى مـرفـهـى در دنيا داشته باشند خون مى دادند؟اين مى شود كه يك كسى خودش را بكشد كه زنـدگـيـش خـوب بـاشـد؟ يـا خـيـر ايـن يـك نـهـضـتـى الهـى بـود. نـهـضـت مـثل نهضت هاى آنهائى كه به خدا اعتقاد ندارند يا آنهائى كه نهضت هايشان نهضت هاى جهت مادى بوده است ، نبوده است . نهضت ايران نهضتى بود كه خداى تبارك و تعالى در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهورى اسلامى ، به عنوان اسلام ، به عنوان احكام اسلام درخيابان هـا ريـخـتـنـد و هـمـه گـفـتـنـد مـا ايـن رژيـم را نـمـى خـواهـيـم و حـكـومـت عـدل اسـلامى و جمهورى اسلامى مى خواهيم . اين چيزى كه انگيزه اين ملت بود، انگيزه همه قشرها الا بعضى ها. زن ها در خيابان ها ريختند، مردها در
خـيـابـان ها ريختند، بچه ها آمدند. همين ديشب كسى مى گفت كه من شاهد قضيه بودم كه يك بچه ده ، دوازده ساله سوار موتورسيكلت شده بود و حمله كرد طرف يك تانك و از آن ور هـم بـچه را تكه تكه كردند، اما او يك بيرق دستش بودو حمله كرد. اين چه بود؟ قضيه ، قـضـيـه چـه بـود كـه يـك چـنـيـن تـحـول در مـلت پـيـدا شـد؟ ايـن تـحـول عـظـيمى كه در اين ملت پيدا شد، يك تحولى بود كه فقط براى اين معنا كه مثلا رژيـم نـبـاشد؟ يا دنباله داشت ؟ رژيم نباشد، حكومت اسلامى باشد، اساس او بود، اساس آن بود كه مى خواستند قرآن حكومت كند در اين كشور. موانع را برداشتند كه حكومت ، حكومت اسـلامـى بـاشـد نه اينكه همه مقصد اين بود كه فقط آزاد باشيم . همه مقصد اين بود كه مـسـتـقـل بـاشـيـم ؟ ايـران مـى خـواسـت كـه مـثـل مـمـلكـت مـثـلا سـوئد بـاشـد؟ آزاد هـسـتـنـد، مستقل هم هستند. اما اگراز قرآن در آن خبرى نباشد، باز هم چنين مى خواهد؟! ايرانى ها اين را مـى خـواسـتند كه قرآن باشد يا نباشد؟ اسلام باشد يا نباشد؟ ما آزاد باشيم ، ما آن جهت حـيوانى مان ، آن جهت حيوانى مان اشباع بشود كارى به معنويات ديگر ما نداريم !! ايران جوان هاى خودش را براى اين داد؟ يا ايران متحول شده بود به يك ملت صدر اسلامى ، يك جـوان هـايـى مـثـل جـوان هـاى صدر اسلام كه شهادت را براى خودشان فوز مى دانستند مى گفتند شهيد هم بشويم سعادتمنديم . مساءله اين بود و مساءله اين هست .
براى اسلامى كردن دانشگاه جديت كنيد
دانـشـگـاه مـبـداء همه تحولات است . از دانشگاه ، چه دانشگاه علوم قديمه ، چه دانشگاه علوم جديده ، از دانشگاه سعادت يك ملت و در مقابل سعادت ، شقاوت يك ملت سرچشمه مى گيرد. دانـشـگـاه را بايد جديت كرد، جديت بكنيد دانشگاه را درستش كنيد، دانشگاه را اسلاميش كنيد. مـمـلكـت مـا بـراى اسـلام زحـمـت كشيده است و بايد براى اسلام زحمت بكشد و مى كشد و همه چيزش بايد اسلامى بشود.
همين توقع نباشد كه دولت اسلامى باشد، خير، همه چيز بايد اسلامى بشود، همه قشرها بـايـد قشر اسلامى باشد كه هر كس كه بيايد و ببيند جمعيت را، ببيند كه يك جمعيت الهى اينها هستند، يك جمعيت اسلامى اينها هستند.
تمام مقصد ما اسلام است
الان وقتى است كه خداى تبارك و تعالى ما راامتحان مى كند. همين حالا، همين عصر ما الان بعد از ايـنكه انقلاب به پيروزى رسيده است تا حدودى ، الان وقتى است كه ما در امتحان هستيم كـه حـالا كـه مـا آزادى پـيدا كرديم ، اين آزادى را صرف چه مى كنيم . آزادى پيدا كرديم ، آزادى ، حالا من آزادم كه هر كارى مى خواهم بكنم ؟! آزادم كه به هر كه مى خواهم اذيت بكنم ؟ آزادم كه هر چه مى خواهم بنويسم ؟ ولو به ضد اسلام باشد، ولو به ضد منافع مملكت باشد. اين آزادى است ؟اين را ما مى خواستيم ؟ما آزادى مى خواستيم يا آزادى در پناه اسلام ما مـى خـواسـتـيـم ؟مـا اسـلام مى خواستيم ، اسلام هم آزادى دارد اما آزادى بى بندوبارى نه ، آزادى غربى ما نمى خواهيم ، بى بندو بارى است او. هر
كـس بـا هر كه هر طورى مى خواهد، هر چه ، هر چه ، نيست اينطور. آزادى كه ما مى خواهيم ، آزادى در پـنـاه قـرآن مـا مـى خـواهـيـم . اسـتقلال مامى خواهيم ، آن استقلالى كه اسلام به ما بـدهـد، آن كه اسلام بيمه اش كند. تمام مقصد ما اسلام است ، همه اسلام براى اينكه اسلام مبداء همه سعادت ها و همه قشرها را از ظلمات به نور مى رساند.
امور مادى ، مقدمه اى براى هدايت و رشد انسان ها
مـا مـى خـواهـيـم يـك جـمـعـيـتى نورانى پيدا بكنيم ، يك قشرهاى نورانى كه وقتى وارد مى شـويـم در يـك دانـشـگاهى ، عملش نورانى ، علمش ‍ نورانى ، اخلاقش نورانى ، همه چيزش نورانى باشد، الهى باشد. پيروزى نه براى اين است كه ما برسيم به يك مثلا آزادى ، بـرسـيـم بـه يك استقلالى و منافع براى خودمان باشد، همين ، همين ديگر تمام ؟ حالا كه ديـگـر منافع مال خودمان شد، ديگر كارى ديگر نداريم اينها مقدمه است ، همه اش مقدمه اين اسـت كـه يـك مـلت انـسـان پـيدا بشود، يك ملتى كه روح انسانيت در آن باشد پيدا بشود، تـحـول پيدا بشود در خود اشخاص . آن چيزى كه مطرح است پيش انبيا انسان است آن چيز، چيز ديگرى نيست ، انسان مطرح است پيش ‍ انبيا، چيز ديگر پيش انبيا مطرح نيست ، همه چيز به صورت انسان بايد در آيد. مى خواهند انسان درست كنند. انسان كه درست شد، همه چيز درسـت مـى شـود. رژيـم هـا بـه تبع خارجى ها مى خواستند كه در اين ممالك شرقى انسان درسـت نـشـود. آنـهـا از انـسان مى ترسند. آنها مى خواهند كه يك انسانى پيدا نشود. انسان اگـر پـيدا شد زير بار زور نمى رود انسان ، انسان اگر پيدا شد منافع مملكتش ‍ را به خـارج نـمـى دهـد، امـيـن است انسان . انسان براى خدا كار مى كند و براى خداست . زندگيش بـراى خـداسـت و مـردنـش هـم براى خداست . يك چنين موجودى ممكن نيست كه براى اجانب خدمت بـكـنـد و بـه ضـد كـشـور خودش قيام بكند. اينها نخواستند در دانشگاه هاى ما انسان درست بشود از انسان مى ترسيدند، كوشش كردند كه نيروى انسانى ما را نگذارند رشد بكند، نيروى انسانى ما را نگذارند جلو برود، كوشش كردند، با هر ترتيبى كه توانستند، با هـر نـقـشـه اى كـه داشـتـند، عمده كارشان روى انسان ها بود كه انسان ها را نگذارند رشد بـكـنـنـد. وقـتـى انسان تربيت نشد در يك مملكت ، وقتى تمام نظر يك فرد به ماديت بود، وقـتـى تربيت ، تربيت مادى بود، خوب ، اين آدم مى خواهد كه داراءى يك پارك باشد،اين از هر راهى شد بشود، اين فرقى به حالش نمى كند براى اينكه مادى است . آدم مادى همين جـهـت مـاده را نـگـاه مـى كـنـد، كـار نـدارد كـه ايـن ماده ، اين پاركى كه پيدا شده است ، اين اتـومبيلى كه پيدا شده است از كجاست . هر چيز، خودش رامى خواهد، به مبداءش كار ندارد. انـسان الهى است كه اگر چنانچه يك چيزى را به او بدهند مى پرسد از كجاست ؟ چه هست اسـتـفـاده ايـن آيـا صـحـيـح اسـت يـا نـه ؟ ايـن اتـومـبـيـل آيـا از راه حلال است يا حرام ؟ خيانت است يا امانت ؟ اين انسان است كه اين چيزها را پيشش مطرح است ، مـا هـم اين را مى خواهيم . اين اشتباه است كه ما مى گفتيم كه يا مى گوئيم كه رژيم نباشد بس ‍ است ديگر، استقلال باشد بس است ، آزادى باشد بس است ، نخير، مساءله اين نيست . ما همه اينها را فداى انسان مى كنيم . ما انسان مى خواهيم ، همه فداى انسان .
انـسـان وقـتـى درسـت بـشـود هـمـه چـيـز درسـت مـى شـود. در ايـن چـنـد سـال كـوشـش كـردند كه انسان نباشد، انسان رانگذارند يك انسانى پيدا بشود. اينها مى ديـدنـد كـه يـك فرد انسان اگر پيدا بشود ممكن است يك ملت را هدايت كند ممكن است كه يك ملت را به خلاف آنها چيز بكند، از اين ناراحت بودند نمى گذاشتند كسى تحقق پيدا بكند.
آنهااز مدرس مى ترسيدند. مدرس يك انسان بود، يكنفرى نگذاشت پيش برود كارهاى او را تـا وقـتى كشتندش . يكنفرى غلبه مى كرد بر همه مجلس ، بر اهالى كه در مجلس بودند غـلبه مى كرد يكنفرى ، يكنفرى تا توى مجلس نبود (من آنوقت مجلس رفتم ، ديدم ، براى تـمـاشـا، بـچـه بـودم ، جـوان بـودم رفـتـم ) مـجـلس آنـوقـت تـامـدرس نـبـود مـثـل ايـنـكـه چـيـزى در آن نـيـست ، مثل اينكه محتوا ندارد. مدرس با آن عباى نازك و با آن !!! عـرض بـكـنـم !!! قـبـاى كرباسى وقتى وارد مى شد، مجلس مى شد !!! يك مجلس !!! طرح هايى كه درمجلس داده مى شد، آن كه مخالف بود مدرس مخالفت مى كرد و مى ماساند مطلب را.
وقتى كه روسيه در يك قضيه اى (كه الان يادم نيست ) اولتيماتوم داد به ايران و آوردند بـه مـجـلس و قواى نظامى اش هم حركت كرده بودند به طرف تهران يا قزوين كه اين را قـبـول كـنـنـد، مـجـلس (آنـطـور كـه حالا نقل مى كنند) مجلس بهت شان زده بود كه بايد چه بـكـنـنـد. قـوا، قـواى شـوروى اسـت ، مـقـاومـت نـمـى تـوانـيـم بـكـنـيـم ، قبول اين هم كه خيانت است . آنجا نوشته است كه يك روحانى با دست لرزان آمد و گفت حالا كه ما بايد از بين برويم چرا خودمان از بين ببريم ؟ما اين را ردش مى كنيم . رد كرد، همه هـم قـبـول كردند. آنهاهم هيچ كارى نكردند. اينها مى بينند يك انسان وقتى در يك ملت پيدا بـشـود مى تواند كه مجراى امور را از آن طريقى كه آنها مى خواهند برگرداند، آن چيزى كه آنها مى خواهند نگذارد پيدا بشود، كوشش كردند نگذارند انسان پيدا بشود.
كوشش كنيد كه انسان درست كنيد
شما دانشگاهى ها كوشش كنيد كه انسان درست كنيد. اگر انسان درست كرديد مملكت خودتان را نـجـات مـى دهـيـد. اگـر انـسـان مـتعهد درست كرديد، انسان امين ، انسان معتقد به يك عالم ديـگـر، انسان معتقد به خدا، مؤ من به خدا، اگر اين انسان در دانشگاه هاى شما و ما تربيت شـد مـملكتتان را نجات مى دهد. بنابراين ، كار، كار بسيار شريف و مسؤ وليت ، مسؤ وليت بـسـيـار زيـاد. الان ايـن مـسـؤ وليـت بـه دوش ‍ مـا و شماست . اين مسؤ وليت بزرگ ، يعنى سعادت ملت را شما و ما بايد بيمه كنيم ، قشر روحانى و قشر دانشگاهى . سعادت ملت را شـماها بايد بيمه كنيد، اين مسؤ وليت به دوشتان آمده ، نرفتيد زارع بشويد، اگر زارع بـوديـد، مـسـؤ وليـت داشـتـيـد امـا نه اين مسؤ وليت را. اگر يك كاسبى بوديد، مسؤ وليت داشـتـيـد درحـدود شـعـاع خـودتان اما الان مسؤ وليت ، مسؤ وليت يك ملت است ، مسؤ وليت يك كـشـوراسـت ، مـسـؤ وليـت بـراى اسـلام اسـت . مـقابل خدا، الان همه مسؤ وليم . بايد همه ما كـوشـش كـنيم ، دانشگاه كوشش كند، دانشگاه هاى دينى كوشش كنند، دانشگاه هاى علمى شما كوشش كنند انسان درست كنند.
همه دنبال اين باشيد، انسان . اگر انسانيت را استثناء بكنيد يك فردى درست بكنيد
دانشمند، يك طبيبى كه بهتر از همه اطباء دنياست اگر اين وجهه انسانى نداشته باشد همين طـبـيـب مـضـر اسـت ، هـمـيـن طـبـيـب وقـتـى كـه مـى خـواهـد يـك كـسـى را مـعـالجـه كـنـد دنـبـال مـنـافـع است ، نه دنبال معالجه ، دنبال آن است از اين چقدر در مى آيد، هر چه بشود بـيـشـتـر بـدوشـد او را. اگـر يـك طـبـيـب درسـت كـنـيـد كـه انـسـانـى بـار بـيـايـد، او دنـبـال مـعالجه است ، نه دنبال اينكه ازاين چقدر در مى آيد. قضيه كسب نيست ، قضيه علاج انـسـانـى است ، الهى است . يك طبيب مى تواند معالجه اش الهى باشد، مى شود معالجهاش شـيـطـانـى وطـاغـوتـى بـاشـد. مـعـالجـه طـاغـوتـى ، ايـنـكـه بـرود دنبال اينكه چقدر از اين درمى آيد چقدر ما قضيه استخوان لاى زخم چقدر ما مى توانيم از اين اسـتفاده كنيم ، هر چقدر مى توانيم استفاده كنيم معطلش كنيم . الهى ، مى خواهد اين را نجات بـدهـد ولو چـيـزى گـيـرش نيايد مى خواهد اين را نجات بدهد. اگر در دانشگاه شما انسان درسـت شـد او مى خواهد ملت را نجات بدهد در فكر اين نيست كه خودم چى باشم ، مقام خودم چـى بـاشـد؟ مـى خـواهد نجات بدهد و اگر طاغوتى شد مى خواهد استفاده كند، نمى خواهد نجات بدهد، مى خواهد خودش را، براى خودش كار كند، نه براى كشور.
كـوشـش كنيد كه الان همه مسؤ ول هستيم و بايد همه از اين عهده مسؤ وليت بيرون بيائيم و هـمـه بـايـد خـدمـت كنيم . الان مملكت ما محتاج به خدمت است ، چه آنهائى كه انسان مى خواهند درسـت كنند و نيروى انسانى در دست آنهاست و چه آنهائى كه در قشرهاى ديگر هستند. همه بايد به اين مملكت خدمت بكنيم بلكه اين آشفتگى هائى كه هست اين آشفتگى هاانشاءالله از بـيـن بـرود و شـما به يك مملكتى از خودتان باشد خودتان در آن خدمت بكنيد، براى ملت خـودتـان و خـودتـان و عـمده اينكه براى نجات كشورتان و براى خدا. خداوند همه شما را انشاءالله موفق كند و همه مارا به خدمتگزارى براى كشورمان براى ملتمان موفق كند.
امـام در جـواب سـوال يكى از حضار فرمودند : من ديگر وقت اينكه حالا بنشينم و هى صحبت كنم ندارم ، من حرف هايم همين هاست . من عرض مى كنم ديگر، من الان ديگر حالم مقتضى نيست ، حرف هاى ما همين هاست ، ديگر بيشتر از اين ما حرفى نداريم .
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
تاريخ : 19 / 3 / 58
پيام امام خمينى به شيعيان لبنان  
بسم الله الرحمن الرحيم
بـرادران مـا بـعـد از سـلام و تـحـيات ، توجه ما به اوضاع لبنان و مصيبت هايى كه به بـرادران مـا وارد مـى شـود هـسـت و با كمال تاءسف از اين اقدامات ضد انسانى كه از جانب صـهـيونيست ها به كمك آمريكا به بلاد مسلمين مخصوصا مردم لبنان و برادران ما وارد مى شـود، بـسـيـار مـتـاءسـف هستيم و اميدواريم خداوند تبارك و تعالى كه پشتيبان مستضعفين و مظلومين است ، در اين موقع هم به مددهاى خود به شما و همه برادران ما كمك كند. ما در كنار شـمـا بـا اسـرائيـل و آمـريـكـا در حال مبارزه هستيم و اميدواريم كه لشكر حق بر لشكرهاى طاغوتى و شيطانى غلبه كند. مصيبت ها و ناراحتى هاى شما براى اسلام و مسلمين تازگى ندارد، هميشه نيروهاى طاغوتى با اسلام مخالف بوده اند و با مسلمين مبارزه مى كردند.
نصرت شما و موفقيت همه مسلمين را خواهانم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 20/ 3 / 58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى شوراءى مركزى ايران  
خواست و مقصد واحد اقشار ملت در نهضت ، عنايتى الهى است
بسم الله الرحمن الرحيم
اين از خصوصيت نهضت اسلامى است كه همه قشرها در خدمت صادقانه اند، نه خدمت به حسب وظيفه ظاهرى بلكه همه يك وظيفه الهى براى خودشان احراز كردند و يك خدمتى همه جامعه كـردنـد كـه شـما كاركنان آمار هم از همان جمعيت هستيد. يعنى همه ، همه و همه براى اسلام . اگـر ايـن يك نهضت ملى بود، نه شما اينقدر فعاليت مى كرديد و نه ما و نه ساير ملت . ملت اسلام رامى خواهد، ملت كشور خودش را هم كه مى خواهد براى اسلام است . از بچه هاى كـوچـك تـا پـيـرمـردها همه فرياد اسلام مى زدند و اين نهضت براى همين صيغه اسلاميش و براى همين كه مقصد اسلام بود و قيام بر ضد طاغوت ، قيام بر ضد كسانى كه اسلام را مـى خـواستند بشكنند و كارهايى كردند كه اسلام را مى خواستند به فراموشى بسپارند، يك قيامى بود كه خداى تبارك و تعالى مدد فرمود كه شما جمعيتى كه همه متفرق بوديد، هـمـه از هـم جـدا بـوديـد، هـمـه بـا هـم مـجـتـمـع شـديـد، ارتـشـى هـا كه بر ضد مابودند، مـتـصـل شـدنـد آنـهـايـى كـه اصـلش كـارى بـه ايـن مـسـائل نـداشـتـند وارد شدند، آنهائى كه اگر كار داشتند، كم كار بودند پركار شدند و همه با هم يك مقصد، همه باهم يك مقصد، يعنى از مركز تا شعاع آن طرف ، تا آخر مملكت ، از آن طـرف هـم تـا آخـر از آنـور، از آن ورهم تا آخر همه با هم يك چيز مى گفتند. يعنى در بـيـابان ها هم اگر شما مى رفتيد از يك چوپان مى پرسيديد كه تو چه مى خواهى ؟ مى گـفـت كـه جـمـهورى اسلامى . آن يك مساءله الهى بود، خدايى بود. يعنى خدا تاءييد كرد شـمـارا، و اين را خيلى برا ى خودتان و براى خودمان افتخار مى دانيم كه در يك مرحله اى كـه رو بـه نابودى داشت يك مملكتى مى رفت ، اسلام رو به فراموشى مى خواست برود، در يـك چـنـيـن مرحله اى خداوند عنايت كرد و دست رحمتش رادراز كرد به طرف ملت و ملت همه بـاهم هر كس از هر جا مى آمد داد مى زد اسلام ، طاغوت نه ، رژيم نه ، اين يك مطلبى نبود كه يك كسى بتواند خودش درست كند اين را خدا درست كرده .
محقق ساختن احكام اسلام ، ضامن دوام رحمت و عنايت الهى
از ايـن جـهت كه دست خدا در كار است ، بايد شما و ما و همه ، كارى بكنيم كه اين دست رحمت بـسـتـه نـشـود، از روى سر ما برداشته نشود و آن كار اين است كه همانطورى كه تا حالا همه باهم بوديم
و (يـدالله مـع الجـمـاعـه ) و همه براى خدا بود و خداى تبارك و تعالى عنايت فرمود. حـالا هـم تـوجـه بـه يك گرفتارى هاى شخصى عجالتانكنيم ، الان هم توجهمان به همان مـقـصـد بـاشد كه اين جمهورى اسلامى كه حالا لفظش آمده است ، معنا و محتوايش باز نيامده اسـت ، شـما مى بينيد كه در همه ادارات ، در فرهنگ ، در دادگسترى ، درساير جاها باز يك صـيـغـه اسـلامى پيدا نكرده است كه ما اسمش را بگذاريم جمهورى اسلامى ، ما راءى داديم به جمهورى اسلامى ، شما هم راءى داديد، الان جمهورى اسلامى است در ايران ، اما محتوايش تا حالا تحقق پيدا نكرده ، يعنى در هر اداره اى كه برويم باز يك رنگ و بويى از سابق مى بينيم و ما مى خواهيم اين رنگ و بو برود، و شسته بشود.
استقلال فكرى را از ما گرفته اند
و در راءس هـمـه چيزها همانطورى كه اشاره كرديد فرهنگ است ، فرهنگ ما كه حالا مى شود گـفـت از اولى كـه وجـود پـيـدا كـرد، ايـن مـدارس وجـود پـيـدا كـرد، از اول آن مخالفين ما توجه بدان داشتند براى اينكه آنها مى دانستند كه هر چه پيدا بشود از فـرهـنـگ بـايـد پـيـدا بـشـود. دو جناح بود كه اين دو جناح بيشتر از هر چيزى مورد توجه مـخـالفـيـن مـا بود، مخالفين اسلام بود. يكى جناح روحانيت ، يكى جناح فرهنگ ، اين دوتا قـوه را ايـنـهـا مـى ديـدنـد كـه ايـن دوتـاسـت كـه مـى تـوانـنـد يـك مـمـلكـتـى را اسـتـقـلال به آن بدهند و اداره اش كنند و لهذا در هر دوى اينها كارشكنى كردند. در فرهنگ روى برنامه هايى كه درست كردند، برنامه هايى نبود كه درست به درد ما بخورد.
در روحـانـيـت ، كـوبـيـدنـد روحـانيت را در هر نوبت . از زمانى كه رضاخان آمد، جز يك چند صباحى كه مى خواست بازى بدهد مردم را و اظهار ديانت كرد و اظهار چه كرد، از همان زمان عمده نظرش را دوخت روى روحانيت كه اينها را از بين ببرد با هر بهانه اى توانست . او مى ديد كه مجالس روضه هايى كه بر پا مى شود و در تمام ايران است در تمام ده و قصبه و شهر و بيرون شهرها، اين مجالس پر بركت هست و از اين مجالس پر بركت ممكن است كه اشـخـاصـى پـيـدا شـوند و گروه هايى پيدا بشوند كه جلوگيرى از اين استفاده هاى غير مشروع را بكنند.اين مجالس رااگر هر كدام شماها يادتان نيست ، اكثرا شايد آقا (اشاره به يـك پـيـرمـرد روحـانـى ) يـادشان باشد، اين مجالس را قدغن كردند در سرتاسر ايران ، ديگر ما مجلس روضه نداشتيم در يك موقعى كه اينطور بود، هيچى نداشتيم ، سر تا سر مـمـلكـت را ايـنـهـا كـنـترل مى كردند ماءمورينشان ، كه مبادا يك صدايى يك جا بلند بشود، روضـه اى در يـك جـايـى بـاشـد و از آن طـرف فـشـار بـه ايـنها براى اينكه عمامه ها را برداريد و عمامه ها را برداشتند.
و هـمـيـن طـور فـرهـنـگ را، بـرنـامـه هـايـش را يـك جـورى درست كردند كه آنجا ديگر نمى تـوانـسـتند بگويند كه فرهنگ نباشد، مى گفتند باشد اما برنامه ها جورى درست شد كه بـه درد خـود ملت نخورد و بالاتر از اين ، اين است كه تبليغات زياد براى اينكه محتواى مـا را از مـا بـگيرند، خودمان را به خودمان بدبين بكنند، دانشگاهى را از روحانى جدا كنند بـلكـه دشـمـن كـنند، روحانى را با دانشگاهى جدا بكنند بلكه دشمن بكنند، بازارى را با كذا، همين طور اينها را محتوايشان را بگيرند و بدبين كنند و بدتر، از اين است كه
مـحتواى اشخاص را بگيرند كه اطمينان به خودشان نداشته باشند. مثلا ما طبيب داريم نه ايـن است كه ايران طبيب ندارد، طبيب دارد، الى ما شاء الله طبيب داريم ، چه شده است كه يك مـريـض وقـتى پيدا مى كنيم فورا صحبت اين است كه (برود اروپا) اين براى اين است كـه ما را به طبيب هاى خودمان بدبين كردند، طبيب داريم و بدبين شديم . ما مهندس داريم ، نمى توانيم بگوييم مهندس ما نداريم ، اما اين محتوا را از ما گرفته اند كه اگر بخواهيم يك جاده اى را اسفالت كنند، مهندسش بايد از خارج بيايد، از خارج مى آوردند، يك كارخانه بخواهيد درست كنيد، يك بناى بزرگ بخواهيد درست كنيد، از خارج بايد بيايد. اين براى ايـن اسـت كـه هـمـچـنـيـن تـبـليـغات كرده بودند كه ما را از خودمان به خودمان بدبين كرده بـودنـد، مـحـتـوايمان را بيرون كشيده بودند، ما يك آدم هائى بوديم كه همه اش توجهمان بـه غـرب بـود. الان هـم كـه مـلاحظه مى كنيد الان همين طور است ، الان هم كه ما مى گوئيم اسـلام ، اسـلام ، شـمـا مـى گوئيد اسلام ، اسلام ، اين گروه ها هم دور هم نشسته اند و مى گـويـنـد دمـوكـراسـى ، دموكراسى ! چرا؟ براى اينكه اينها همچنين غربى شده اند، همچو غـربـزده شـده انـد كـه نـمى توانند تصور بكنند كه يك كشورى با برنامه اسلامى مى تواند اداره بشود، اينها غفلت از اين مى كنند يا خودشان را به غفلت مى زنند كه 700 !!! 800 سال اين اسلام بر همه ممالك حكومت كرد، حالا مى گويند نه ! ما جمهورى اسلامى نه ، جـمـهـورى دمـكـراتـيـك ، ايـن بـراى اين است كه محتوا ندارند اينها، اينها را تبليغات همه جـانـبـه اى كـه كردند همه را از اين باطنشان بيرون آورده اند، مغزهايشان را به اصطلاح شـسـتـنـد و بـه جـاى او غـرب را نـشـانـده انـد. اسـتـقـلال فـكـرى را از مـا گـرفـتـه انـد، اسـتـقـلال خـودمـان را، شـخـصـيـتـمـان را از مـا گـرفـتـه انـد. مـا اسـتـقـلال شـخـصـيت الان نداريم و بايد فكر اين باشيم كه خودمان شخصيت پيدا بكنيم ، تـوجـه بـكـنـيـم بـه تاريخ اسلام كه ببينيم اسلام در دنيا چه كرده و چه كارهايى اسلام كـرده اسـت كـه ايـنـهـا كـه مـى گويند كه از اسلام كارى نمى آيد يا اينكه الان ديگر مثلا قـديـمـى شده است اينها، از بابت اينكه نمى فهمند، اينها بسيارشان ملتفت نيستند، توجه نكردند، براى همين معنا كه محتوا را غربى ها كشيدند و به جاى آن تزريق غربيت كرده اند و لهـذا هـمه چيز را مى گويند از آنجا بياور. خوب ، شما مى خواهيد يك خيابان را آسفالت كـنـيـد شـمـا نـداريـد اشـخـاصـى را كه خيابان اسفالت كنند؟شما مى خواهيد يك سمپاشى بكنيد،نداريد اشخاص شما؟
مـى خـواهـيـد يـك عـرض مـى كـنـم كـارخـانه را راه بيندازيد، داريد اشخاص لكن شما را از اشـخـاص خودتان جدا كردند، از شخصيت خودتان جدا كردند، ما مى توانيم خودمان را اداره كنيم و بهتر هم مى توانيم .
اسـلام انـسـان سـاز اسـت و غـرب نـابـود كـنـنـده انـسـانـيـت شـمـا خـيـال نـكـنـيـد كـه غـرب خبرى هست در آنجا خبرى نيست ما نمى گوئيم كه آنها كارخانجات نـدارنـد آنـهـا درسـت كردند همه اينها را، اما اساس انسانيت در آنجا نيست اينها هر چه درست كـردنـد، يعنى هر چه نه ، بسيارى از چيزهايى كه درست كرده اند بر ضد انسانيت درست كرده اند، اين غرب است كه دارد اساس اخلاق انسانى را از بين مى برد، اين غرب است كه دارد شخصيت انسانيت
را از بـيـن مـى بـرد و مـا خـيـال مـى كـنـيـم كـه غـرب هـمـه چـيـز دارد، حـالا كـه غـرب اتـومبيل درست كرد پس بايد غرب همه چيز داشته باشد. درقوانين ، ما قوانينمان غنى تر از هـمه قوانين عالم است . قوانين اسلام از آن قبل از اينكه شما ازدواج كنيد براى ازدواجتان تـرتـيب درست كرده است براى اينكه اين ازدواج طريق به اين است كه آدم درست بشود، از آنجا شروع كرده است . شما حالا مى خواهيد ازدواج كنيد هيچ ، هيچ قانونى در عالم كار به ايـن نـدارد كـه شـما مى خواهيد ازدواج كنيد. چه جورى بكنيد، شما ثبت كنيد، در اداره اى كه بـايـد ازدواج را ثـبـت كـنـيـد، بـكـنـيـد، بـاقـى آن بـه خـودتـان مـربـوط اسـت . اسـلام از قـبـل از ايـن كـه شـما ازدواج كنيد تصرف كرده ، توجه كرده كه اين ازدواج مبداء يك بچه اسـت . ايـن بـچـه بـايد درست بجا بيايد. نظير يك كشاورز بسيار عطوفت دار، به اينكه كـشـاورزيـش ‍ خـوب بـشـود از اول زمـيـن را يـك زمـيـن صـالحى درست مى كند، آب را يك آب صـالحـى درسـت مـى كـنـد، كـشت را و تخم را يك تخم صالحى درست مى كند. اسلام انسان ساز است مى خواهد انسان درست كند. از قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، گفته ، به زن گفته اسـت چـه مـردى را انـتـخـاب كـنـد و به مرد گفته چه زنى را انتخاب كن ، چه ادبى داشته باشد، و همين طور آن ازدواج را بعد از ازدواج را، آن عرض مى كنم كه چه را، بعد از او را، آن حمل را، بعد از او را، بچه دارى را، براى اينكه اسلام انسان مى خواهد درست كند. از آن اولى كه مى خواهد بناى يك اولادى بشود اسلام در آن تصرف دارد، اينكه همه ، همه قوانين دنـيـا از آ ن غـفلت دارد، هيچ توجهى بدان ندارند، اسلام بدان توجه دارد. اسلام مى خواهد كارى بكند كه شما در داخل صندوقخانه هم هيچ كارى نكنيد بر خلاف قوانين عالم ، قوانين ديگر چه كار دارند به باطن ، داخل خانه ات هر كارى مى خواهى بكن . به من چرا، شما نيا بـيـرون و نـظـم رابـه هم بزن ، هر كارى مى خواهى بكن . اسلام اينجور نيست . اسلام مى خـواهـد انـسـان درست كند. اين انسان را جورى مى كند كه در صندوقخانه و پشت در هم همان بـاشـد كـه در خـيابان است نه اينكه در صندوقخانه هر كارى مى خواهد بكند، در خيابان نكند.
در صـنـدوقـخـانه اين آدم بايد همان آدمى باشد كه در خيابان است ، در مجامع است ، اسلام انسان مى خواهد درست كند، انسانى كه درهمه حالات انسان باشد.
غـرب از ايـن اصـلا خـبـرى نـدارد. غـرب دنـبال اين است كه طياره درست كند به انسان كار ندارد.
عـالم را انـسـان بـايد درست بكند، غرب به انسان كارى ندارد. غرب به طياره كار دارد و ايـنـطـور چـيـزهـا، انسان را رو به تباهى دارد مى برد. دارد انسان را وحشى بار مى آورد، يـعـنـى آدمـكش ، بالاتر وحش ، آن است كه بيشتر آدم مى كشد، بيشتر حيوان مى خورد. غرب دارد انـسـان را وحـشـى بـار مى آورد. آن وحشى كه آدمخوار است ، آدمكش است ، آدمكش بار مى آورد.
اسلام انسان را محب آدم بار مى آورد. به آدم عطوفت مى دهد. آنجائى هم كه اسلام جنگ كرده و اشـخـاص فـاسـد را از بـيـن بـرده ، بـراى عـطـوفـت بـه جامعه است ، آنها مفسد بودند. فاسدها را از بين مى بردند براى اينكه اين غده سرطانى برود از بين ، اين جامعه درست بار بيايد. همه اش عطوفت است ما كه اين چند نفر فاسد را مى گوئيم بايد بكشند براى ايـنـكه غده سرطانى مفسدند، فاسد مى كنند اين جامعه را و فاسد كردند اين جامعه را، حالا كه اين
فاسدها و مفسدها رادارند مى كشند،صداى غرب در آمده است كه چرا اين فاسدها را مى كشند، ايـنـهـا دوسـتان ما هستند، خوب ، ما براى همين مى كشيم آنها را. اينها ازما هستند، اينها به ما خـدمـت كردند، اينها هياهو در مى آوردند به اينكه خدمتگزارهاى ما را چرا مى بريد از اينجا، مـا روى هـمـيـن زمـيـنـه كـه خـدمـتـگـزارهـاى شـمـا هـسـتـنـد و بـرخـلاف مـليـت مـا عـمل كردند، برخلاف اسلام عمل كردند، آدم كشتند، روى اين منظور است كه ما آنها را، جزاى آنان را به آنها مى دهيم .
آن روزى كـه امـثـال مرحوم مطهرى را مى كشند، يك كلمه حرف نيست كه چرا كشتيد، يك كلمه هـويـدا را وقـتـى مـى كـشـند داد مى زنند، اين مجلس سناى امريكا اينقدر فرياد كرد. براى ايـنكه آدمكش ها از آنها بايد پرسيد كه آمار اين آدم كشى ها كه ما كرديم ، كو؟ سوابقشان راهـم بـگـويـيـد، نـمـى گـويند آنها، آنهابله خير خواه امت هستند، خيرخواه مردم هستند، دوست هـستند، حقوق جامعه را مى خواهند حفظ كنند، طرفدار حقوق بشرند. از اين الفاظ لامعنى كه باز يك قدرى از اين الفاظ فاسد در ايران هم هست باز، طرفدار حقوق ، اين الان در اينجا هـم هـسـت و مـانصيحت به اينها كرديم كه بابا شما حسابتان را از ما جدا بكنيد، آنها حقوق بشر را نمى خواهند، ملاحظه بكنند آنها طرفدار ابرقدرت ها هستند ولهذا مى بينيد كه اين بشرى كه با دست اينها تقريبا چند صد هزار، حالا چند هزار را نمى دانم ، چند هزار نفر را از مـا كـشـتـنـد. 15 خـرداد مـى گويند 15000 كشته شده است ، از 15 خرداد تا حالا شايد دويـسـت هـزار تـا يـا بـيـشـتر كشته داديم ، زخمى الى ما شاء الله ، اين طرفدارهاى حقوق بـشـر نـمـى گـفـتـنـد كـه آخـر چـرا؟ چـرا دارد اينجور مى شود؟ نمى گفتند چرا حالا كه ما ايـنـهـائى كـه آدم كـشتند، فساد كردند، به تباهى كشاندند مملكت ما را چهار تا ا ز آنها را داريـم در دادگاه ها بعد از رسيدگى ، بعد از شهادت شهود، بعد از اقرار خودشان ، به جـزايـشـان مـى رسـانـيم حالا فرياد، داد طرفداران حقوق بشر بلند شده ، اين طرفداران حـقـوق بـشـر را بـشـنـاسـنـد مـردم كـه اينها چه مردمى هستند اينها طرفدار كى هستند و اين طـرفـداران حـقـوق بـشـر خـودمـان تـوجـه كـنـنـد بـه ايـن مسائل كه اينها چه اشخاصى هستند و براى چه اين كارها را مى كنند.
تـــداوم نـــهـــضـــت ، تـا تـحقق حكومت اسلام و قرآن در هر صورت ما الان احتياج به شـمـاهـاداريـــم بـه همه داريم ، بيشتر از سابق ، اينكه مى گوييم بيشتر از سابق بـراى ايـن اسـتكـــه بـيـشـتـر هـمـه مـردم تـوجـه داشـتـنـد بـه ايـنـكـه اين رژيم بـرود و مـا يـك حـكـومتعـدل داشـته باشيم . همه توجهشان يك جا بود، هيچ توجه بـه ايـنـكـه ما امشب وقتى برويممـنـزل نـاهـار، شـام ، چه بخوريم نبود در كار، هيچ ايـن مـطـلب نـبـود، يـا حـقـوق مـن كـم يـا زيـاداسـت . د ر ايـن حال انقلابى كه همه داشتيم مى رفتيم جلو، نه من به فكر اين بودم كه حالابـعـد از ايـــنـــكـــه شـــب شـــد چـــه بـايـد كـرد نـه شـما در فكر اين بوديد كه حقوقتان كم است ،زيـــاده ، ايــنها اصلا مطرح نبود، چون مطرح نبود و همه هم الهى بوديد اين سد را شكستيد،سـدى كه ممتنع مى دانستند آن را كه همچو چيزى بشود. شما با دست خالى و با اراده الهىاين سد را شكستيد، حالا كه رسيديم به اينجا
الان يـك سـسـتـى پـيـدا شـده كـه تـوجـه بـه ايـنكه حالا ما حقوقمان چيست ، خانه نداريم ، زندگى نداريم ، حقوق چطور است ، در جه چطور است ، اين حرف ها حالا پيش آمده است ، از ايـن جـهت الان توجه بايد بيشتر به نهضت باشد، يعنى فعاليت بكنيد كه مردم را متوجه بـه نـهضت بكنيد براى اينكه ما بين راه هستيم نرسيديم به مقصد، ماباز محتواى جمهورى اسـلامـى را در ايران پياده نكرديم ، مقصد ما اين بود كه اسلام ، سر تا سر ايران اسلام بـاشـد، حـكـومـت مال اسلام باشد، تا حالا نشده البته يك مقدار راه را جلو رفتيم لكن مانده است ، راه زياده است ، حالا وقتى است كه همه با هم باشيم ، همه توجهمان به مقصد باشد و اينقدر بهانه گيرى براى اينكه حالا حقوق من كم است ، انشاءالله زياد مى شود يا خانه نـداريـم ، انـشـاءالله خـانـه پيدا مى كنيم ، زراعتمان چطور است ، زراعت پيدا مى كنيم . اما بـايـد حـالا هـمـانـطـورى كـه د ر آن قدم هاى اول فراموش كرديد همه اينها را، نه كارگر مـتـوجـه ايـن بـود كـه مـن مـزدم كـم اسـت يـا زيـاد و نـه كـشـاورز مـتـوجـه ايـن بـود كـه امـسـال كـشـاورزيـش چـطـور اسـت هـمـه مـتـوجـه يـك مـقـصـد بـودنـد لكـن عـمـل شـد و خـوب شـد، از حـالا بـه بعد هم بايد همين معنى را ادامه بدهيم ، همين توجه به مـقـصـد را ادامـه بـدهـيـم ، هـمـيـن الوهـيـت را حـفظ كنيم ، يعنى قصدمان را براى خدا و براى جـمـهـورى اسـلام و بـراى احـكـام قـرآن بـكنيم تا عنايت خدا محفوظ باشد و دست لطف الهى بـالاى سـر هـمه باشد و انشاءالله اگر اين مطلب بشود، پيروزيد و مملكتمان انشاءالله مـال خـودتـان ، و خـودتـان اداره اش مى كنيد، همه دست ها هم منقطع خواهد شد ولى عمده همين معناست كه اين معنا را حفظ بكنيم . من از خداى تبارك و تعالى سلامت همه شما را مى خواهم و سعادت اين ملت كه شما هم از اين ملت هستيد و خداوند همه شمارا تاءييد كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 21 / 3 / 58
بيانات امام خمينى به وزير امور خارجه تركيه  
اسلام براى تمام كشورها يك آرمانى است كه در آن همه چيز هست
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن مـتـقـابـلا سـلام بـه مـلت ترك و نخست وزير ابلاغ مى كنم و لازم است كه ما اساس اين نـهـضـت را بـطـور اجـمـال بـراى شـمـا و دولت شما بيان كنيم . اساس اين نهضت از دو جا سرچشمه گرفت ، يكى از شدت فشار خارجى و داخلى و چپاولگرى هاى خارجى و داخلى ، و اخـتـنـاق فـوق العـاده ، كـه در ظـرف پـنـجـاه و چـنـد سال ايران ، ملت ايران يك روز خوش نديد و اخيرا هم كشتارهاى فوق العاده دست جمعى كه در اكـثـر بـلاد ايـران پـيـش آمـد، مردم را به جان آورد كه اين نهضت را همراهى كنند و يكى ديـگـر آرزوى مـا بـراى يـك حـكـومـت اسـلامـى و يـك حـكـومـت عـدل كـه يـك رژيـمـى در مـقـابـل رژيـم هـاى طـاغـوتـى بـاشـد و مـا مسائل اسلامى را مثل صدر اسلام در ايران پياده كنيم .
و امـيد ما آن است كه ساير ملت ها، ساير دولت ها به اين نهضت اسلامى بپيوندند و وجهه نظرشان اسلام باشد. اسلام براى همه كشورها يك آرمانى است كه در آن همه چيز هست لكن تـبـليغات خارجى و دنبال آن هم تبليغات داخلى ، اسباب اين شد كه ملت هاى ما را از اسلام جـدا كـردنـد و دولت هـاى مـا را هم جدا كردند. و مع الاسف تبليغات به طورى شد كه جوان هاى شرق ، تمام آمالشان را به تحقق معانى غربى خرج كردند و تمام حيثيت ملى خودشان را، بـعـضـى از جوان هاى ما فداى غرب كردند و اين شكست روحى بود كه براى ما از همه شكست هايى كه داشتيم بالاتر بود.
نظر ما به اقتصاد نيست مگر به طور آلت ، نظر ما به فرهنگ اسلامى است كه اين فرهنگ اسـلامـى را از مـا جـدا كـردند. و غرب در شرق آنطور نفوذ كرد كه شرق خودش را باخت و محتواى بسيار از جوان هاى ما را گرفت ، اما ما گمان مى كنيم كه بايد تمام ملت ها ودولت هـا تـوجـه خـودشـان را بـه اين نقطه نظر منعطف كنند كه اين شكست روحى را از ملت ها جدا كنند و گمان نكنند جوان هاى ما كه هر چه هست ، در غرب است و خودشان چيزى ندارند.
اسلام حكومت ها را موظف به خدمت كرده است
اسـلام در مـقابل همه دولت هاى طاغوتى ، براى انسان سازى آمده است ، قرآن كتاب انسان سـازى اسـت . انـسـان اگـر چـنـانچه در اين ممالك اسلامى تحقق پيدا بكندو اسلام برنامه دولت ها و ملت ها
بـاشـد، امـكـان نـدارد كـه ديـگـران بـتـوانـنـد اسـتـفـاده هـاى نامشروع از ما بكنند، ما بايد اقـتـصـادمـان تـابـع اسلام باشد، فرهنگمان تابع اسلام باشد، ارتشمان ، ارتش اسلام باشد.
در صـدر اسـلام ارتش يك پناهگاهى براى ملت ها بوده است ، محيط ارتش از محيط مردم جدا نبوده است ، محيط رعب نبوده است ، محيط وحشت نبوده است ، اگر چنانچه ارتش ، دولت ، به وظـايـف ارتـشـى خـودشـان ، بـه وظـائف دولتـى خـودشـان ، بـه وظـائف اسـلامـى عمل كنند، محيط در يك كشور، محيط محبت مى شود، محيط آرامش روحى مى شود و اين هم براى مـلت مـفـيـد اسـت و هـم بـراى دولت و هـم بـراى ارتـش ، و اگـر محيط، محيط ارعاب باشد، چـنـانچه در حكومت هاى طاغوتى است ، محيط وحشت باشد، اين براى ملت و خود دولت و خود ارتـش بـد اسـت و ايـنـكـه طـاغـوتـى ها محيط ارعاب ايجاد مى كنند، براى اين است كه آنها براى ملت كار نكرده اند و خودشان را از ملت جدا كرده اند و از ملت وحشت دارند، از اين جهت محيط را ارعاب ، محيط ارعابى درست مى كنند كه مردم را سركوب كنند. در صدر اسلام اين معانى نبوده است ، ارتش اسلام از مردم جدا نبوده است محيط هيچ وقت محيط ارعابى نبوده است ، حكومتى كه در راءس جامعه بوده است ، با مردم ديگر فرقى نداشته است بلكه زندگيش پـائيـن تـر بـوده اسـت . حـكومت ها نمى خواستند كه به مردم حكومت كنند، مى خواستند خدمت كنند. اسلام حكومت ها را موظف به خدمت كرده است ، ارتش در خدمت ملت بايد باشد.
حكومت ها در خدمت مردم بايد باشند، اگر يك چنين برنامه اى تحقق پيدا بكند، محيط رعب از بـيـن مـى رود، محيط دوستى پيش ‍ مى آيد، مبدل به محيط برادرى مى شود، يك چنين محيطى كـه مـحـيـط بـرادرى باشد ملت پشتيبان دولت است ، و اگر ملت پشتيبان يك دولتى شد، دولت سقوط نمى كند.
اگـر شـاه بـه نـصايح روحانيون توجه كرده بوده و خدمت به اين ملت كرده بود، سقوط نـمـى كـرد لكـن خـدمـت نـكـرد و خيانت كرد و پشتوانه مردمى را از دست داد و وقتى كه مردم شـنيدند رفت شادى كردند، چنانچه در رفتن پدرش هم شادى كردند. حكومت ها بايد عبرت بـگـيرند از اين وضعى كه در ايران پيش آمد و بدانند كه وضع براى اين بود كه محيط اخـتـناق به طورى پيش آوردند كه اختناق انفجار آورد. برادر باشند با هم ، با ملت دوست بـاشـنـد، مـلت احـسـاس كند كه دولت از خود اوست ، دولت خدمتگزار اوست . ملت ها احساس ‍ كـنـنـد كـه ارتـش از خـود آنـهـاسـت ، ارتـش كـه در خـيـابـان مـى آيـد بـراى او گـل بـريـزنـد، نـه از او فـرار كـنـنـد. آن عـمـده در برنامه هاى حكومتى ، در برنامه هاى دولتـى ايـن مـعـنـاست كه محيط اخلاقى درست كنند. محيط برادرى درست كنند. اين در راءس هـمه برنامه هاست ، اگر اين برنامه درست شد، اگر دولت بخواهد كارى بكند، همه ملت بـا او هـمراهى مى كنند. اگر دولت بخواهد برنامه اى را، اگر دولت بخواهد برنامه اى را اجرا بكند، ملت در خدمت او هست ما اين دو حكومت راكه در ايران بود، الان با هم مقايسه مى كـنـيـم ، دولت سـابـق اگـر مـى خواست برنامه اى را اجرا بكند، مردم با او موافق نبودند بـلكـه حـتـى الامـكان كارشكنى مى كردند. الان دولت ما وقتى مى خواهد برنامه اى را اجرا كـنـد، از اطـراف بـه مـا پـيـشـنـهـاد مى شود كه ما درخدمت حاضريم ، طبقات مختلف مردم مى گـويـنـد: كـه مـا در اجـراى ايـن بـرنـامـه حـاضـريـم ، از جـان و دل حاضريم كه كمك بكنيم . الان كه بعض برنامه ها را مى خواهد دولت
اجرا بكند، ملت همچو اظهار همراهى مى كند كه اعجاب آور است .
ايـن يـك مـطـلبـى اسـت كـه درعين حال كه به تمام معنا الان ما نتوانستيم اسلام را در ايران پـيـاده بـكنيم لكن همان نسيمى كه از اسلام به ايران وزيده است ، نتيجه اش اين شده است كـه دولت مـا يـك دولتـى اسـت كـه ملى است ، ملت او را مى خواهد. نخست وزير ما هيچ وحشت نـدارد كـه تـوى مـردم بـرود و بـا مـردم بـنشيند و صحبت بكند، بر خلاف نخست وزيرهاى رژيم سابق كه امكان نداشت كه توى مردم بيايند براى اينكه مردم با آنها دشمن بودند، چـنـانـكـه آنـهـا بـا مردم دشمن بودند. دولت ها اگر چنانچه اينطور بشوند كه به اسلام تـوجـه كـنند و روح اسلام را در مردم ايجاد كنند و در خودشان ، اين هم به صلاح خودشان هست و هم به صلاح كشورشان و هم همه برنامه ها را با آسانى مى توانند انجام بدهند.
و مـن امـيـدوارم كه بين دولت هاى اسلامى يك اخوتى ، اخوت اسلامى ، همانطورى كه قرآن امر فرموده است ، پيدا بشود كه اگر اين اخوت اسلامى در بين ممالك اسلامى پيدا بشود، يك قدرت عظيمى است كه هيچ يك از قدرت هاى دنيا نمى توانند به پاى او باشند.
و من از خداى تبارك و تعالى مسئلت مى كنم . كه اين معنا در همه دولت ها تحقق پيدا بكند و همه موفق بشوند كه براى اسلام باشند و همه موفق باشند كه اخوت اسلامى خودشان را حفظ بكنند و همه موفق باشند كه در خدمت ملتشان باشند كه ملت هم پشتيبان آنها باشد.
وزيـر امـور خـارجـه تـركـيـه : بـاتـشـكـر از حـضـرت امـام خـمـيـنـى مـايـل هـسـتـم كـه دو مـطـلب را بـيـان كـنـم . مـسـاءله اول رابـطـه مـذهـب و سـيـاسـت اسـت و مشكل اينكه چگونه ما بتوانيم ظرفيت هاى انسانى را توسعه بدهيم و تقويت بكنيم . نكته دوم : درباره تفاوتى كه نبايد بين كسانى كه حكومت مى كنند و كسانى كه بر آنها حكومت مـى شـود، وجـود داشـتـه بـاشـد، ايـن هـمـان چـيـزى اسـت كـه مـواضـع و اصول دموكراسى را بيان مى كند و اجرا مى كند. من از اين پذيرائى گرمى كه شما از من و از هياءت اعزامى ما كرديد بسيار سپاسگزارم و متشكر هستيم .
امـام خـمـيـنـى : آنـچـه كـه امـا، قضيه تربيت يك ملت به اين است كه فرهنگ آن ملت فرهنگ صحيح باشد.
شـمـا كـوشـش كـنـيـد كـه فرهنگ را، فرهنگ مستقل اسلامى درست كنيد. جوان هايى كه در اين فـرهـنـگ تـربـيـت مى شوند همان هايى هستند كه مقدرات كشور در دست آنهاست . اگر اينها درسـت بـار بـيـايـنـد، هـمـه خـدمـتـگـزار بـه مـردم ، امـيـن بـه بـيـت المال ، و همه اينها در تحت رهبرى اسلام تحقق پيدا مى كند.
اگـر يـك مـلتـى فـرهـنـگش اينطور تربيت بشود، اين فرهنگ ، فرهنگ غنى اسلامى است و مملكت يك مملكت آرام مترقى خواهد بود. و اما اينكه مى گوئيد كه يك مساءله دموكراسى است صـحـيـح است لكن مع الاسف در ممالك غرب كه بيشتر دم از دموكراسى مى زنند و در ممالك ما،
كـه بـاز آنـهـا هـم دم از دمـوكـراسـى مـى زنند، خبرى از دموكراسى نيست غربى ها با اين افـسـون مـى خواهند ما راخواب كنند و بهره بردارى از ما بكنند و ما هم در تحت لواى اسلام نـبـاشـيـم دمـوكـراسـى را نـمـى تـوانـيـم آنـطـورى كـه صـحـيـح اسـت بـه آن عمل بكنيم .
مـن از خـداى تـبـار ك و تعالى مى خواهم كه همه دولت هاى مارااسلامى را توفيق بدهد كه هـمـه در سايه اسلام و زيريك پرچم ، كه آن پرچم اسلام است با هم برادروار دركنار هم با هم بر مشكلات خودشان غلبه كنند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 21 / 3 / 58
بـــيـــانـــات امـــام خـــمـــيـــنـــى در جـــمـــع گـــروهـــى از بـانـواندزفول
مسؤ وليت خطير و شريف مادران و معلمان ، تربيت انسان ها
بسم الله الرحمن الرحيم
شـمـا خـانـم هـا بـه طـورى كـه حـالا خـودتـان مـى گـوئيـد مـعـلم هـسـتـيـد، دو شـغـل شـريـف داريـد، شـمـا خـانـم هـا دو تـا شـغـل بـسـيـار شـريـف داريـد. يـكـى شغل تربيت فرزند كه اين از همه شغل ها بالاتر است . يك فرزند خوب ، شما اگر به جـامـعه تحويل بدهيد براى شما بهتر است از همه عالم . اگر يك انسان شما تربيت كنيد، براى شما به قدرى شرافت دارد كه من نمى توانم بيان كنم . پس شما يك شغلتان اين اسـت كـه بـچـه هـاى خـوب تـربيت كنيد. دامن مادرها، دامنى است كه انسان از آن بايد درست بـشـود يـعـنى اول مرتبه تربيت ، تربيت بچه است در دامن مادر براى اينكه علاقه بچه بـه مـادر بـيـشـتـر از همه علائق هاست و هيچ علاقه اى بالاتر از علاقه مادرى و فرزندى نـيـسـت ، بـچـه هـا از مادر بهتر چيز اخذ مى كنند. آنقدرى كه تحت تاءثير مادر هستند، تحت تـاءثـيـر پـدر نـيـسـتند، تحت تاءثير معلم نيستند، تحت تاءثير استاد نيستند. از اين جهت بـچـه هـايـتـان را در دامـنـتـان تـربـيـت اسـلامـى ، تـربـيـت انـسـانـى بـكـنـيـد تـا وقـتـى تحويل مى دهيد شما اين بچه را به دبستان ، يك بچه صحيح ، اخلاق خوب ، آداب خوب ، آنـطـور تـحـويـل بـدهـيـد. پـس يـك شـغل ، شغل تربيت اولاد است كه مع الاسف در آن حكومت طـاغـوتـى ايـن شغل را مى خواستند از اين مادرها بگيرند، تبليغ كردند به اينكه زن چرا بچه دارى بكند. اين شغل شريف را منحطش كردند در نظر مادرها، براى اينكه مى خواستند كه مادرها از بچه ها جدا بشوند، بچه ها را ببرند در پرورشگاه ها بزرگ كنند، مادرها هم عـلى حـده بـروند يك كارهائى كه آنها دلشان مى خواهد بكنند، بچه در پرورشگاه وقتى كـه بـزرگ بـشـود، يـك بـچـه اى كـه در دامن مادر بزرگ بشود نيست ، عقده پيدا مى كند، وقـتـى بـچـه در پرورشگاه و بدون مادر با اجنبى بخواهد سر و كار داشته باشد و محبت مـادر از سـر او كـم بـشـود، ايـن بـچـه عقده پيدا مى كند. بسيارى از اين مفسده هايى كه در جـامـعـه واقع مى شود، از اين بچه هايى هستند كه عقده دارند، از اين انسان هايى هستند كه عقده دارند، مبداء يك عقده بزرگ اين جدا كردن بچه از مادر است . محبت مادرى لازم دارد بچه . بـنابراين ، اين شغل كه شغل انبياء است و انبياء هم آمدند براى اينكه انسان درست كنند، ايـن شـغـل اول شـمـا هـسـت در اول تـربـيـت بـچـه . و چـون شـمـا مـعـلم هـسـتيد از اين جهت يك شـغـل شـريـف ديـگـرى بـه شـمـا مـحـول شـده اسـت و بـه آنـقـدر كـه ايـن شـغـل شـريـف اسـت ، مـسـؤ وليـت آن هـم بـزرگ اسـت .شـغـل شـمـا شـغـل انـسـان سـازى اسـت . مـعـلم انـسـان درسـت مـى كـنـد، هـمـان شغل انبياء است .
انـبـيـاء آمـدند از اول ، هر نبى آمده است تا آخر، فقط شغلش اين بوده است كه انسان درست بـكـنـد، تـربـيـت كـنـد انـسـان هـا را. شـغـل مـعـلمـى هـمـان شـغـل انـبـيـاء اسـت . پـيـغمبر اكرم معلم همه بشر است و بعد ا ز او حضرت امير (سلام الله عـليـه ) بـاز مـعـلم هـمـه بـشـر اسـت . آنـها معلم همه بشر هستند، شما معلم يك عده از بشر. شـغـل هـمـان شـغل است يعنى شعبه همان است ، كار، يك كار است . آنها در محيط وسيع تر و مـاهـا در يـك مـحـيـط كـوچـكـتـر. بـنـابـرايـن ، ايـن شـغـل شـمـا بـاز يـك شـغـل بـسـيـار شـريفى است لكن مسؤ وليتش هم بسيار زياد است ، چنانچه مسؤ وليت انبياء بـسـيار زياد بود، انبياء به همان مقدار كه براى آدم سازى آمده بودند مسؤ وليتشان زياد بـود مـنـتـهـى آنـهـا مـسـؤ وليـتـشـان را بـه انـجـام رسـانـدنـد، كـارهـائى كـه بـه آنـهـا مـحـول بـود بـه انـجـام رسـانـدنـد. شـمـا شـغـلتـان بـسـيـار شـريـف اسـت و هـمـان شغل انبياء است مسووليتتان هم همان مسؤ وليت است .

next page

fehrest page

back page