هـمـه چيز را. ما
الان موظفيم كه با تمام قدرت خودمان ، همه توجه خودمان را به اين نهضت داشـته باشيم
كه اين محفوظ بماند، اين به آخر برسد تا يك اسلام آنطورى كه بايد و شايد بتوانيم
انشاءالله باشد كه ببينند دموكراسى كه اينها ادعايش را مى كنند يعنى چه . آزادى كـه
ايـنـها، آزادى بشر بتوانيم آنطورى كه بايد و شايد تحقق پيدا بكند كه يك نمونه اى
در عالم و آن حقوق بشرى كه اين حقوقى ها ادعا مى كنند و ما دزدها و آدم كش ها را
وقتى كه به جزاى خودشان مى رسانيم دادشان در مى آيد و آقاى مطهرى را وقتى مى كشند
يـك كـلمـه حـرف نـمـى زنـند، ما مى خواهيم يك اسلام درست كنيم تا معلوم بشود حقوق
بشر يعنى چه ، حق بشر چه هست ، حقوق زن يعنى چه ، حقوق مرد يعنى چه ، حقوق كشاورز
يعنى چـه . مـا مى خواهيم يك همچو چيزى درست بشود، اگر بگذارند، اگر اين شياطينى كه
دست پرورده آن شياطين بزرگ هستند اينها بگذارند تا يك حكومتى پيدا بشود، آنوقت
معلوم مى شود كه براى كارگر،اسلام چه جور نظر دارد، به كارگر چه جور،به اقليت هاى
مذهبى چه نظر دارد، به همه اقشار چه نظر دارد، لكن مهلت به ما نمى دهند. من از خداى
تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه شما را و همه اقشار ملت را خواستارم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 1/3/58
بـيـانـات امـام خـمـيـنـى در جـمـع نمايندگان سنديكاهاى
كارگرى و كاركنان شركت نفت
شريان حياتى اجانب در دست كاركنان شركت نفت
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن بـا ايـنـكـه حـالم مـسـاعـد نـيست معذلك چند كلمه اى با شما دوستان ، با شما
عزيزان و بـانـوان مـحـترمه و با برادران عزيزم صحبت مى كنم . نهضت ما گر چه مرهون
همه اقشار مـلت اسـت ، گـر چـه همه اقشار ملت نهضت را همراهى كردند، بانوان ايران و
چه مردان ما، لكن بعضى اقشار يك ويژگى خاصى داشتند و از آنجمله كاركنان و كارمندان
شركت نفت ، بـراى ايـنـكـه ايـنـهـا در مقامى بودند كه شريان حيات اجانب به دست
اينها بود، شريان حيات رژيم منحوس در دست اينها بود. اعتصاب آنها يك ويژگى خاصى
داشت و همراهى آنها از نـهـضـت ، يـك خـصـوصـيـت بـيـشترى داشت از اين جهت ما به
آنها از ساير اقشار ارج مى گـذاريـم . شـمـا بـرادران بـوديـد كـه در اعـتـصـابـات
خـودتـان در مـقـابـل رژيم طاغوتى ايستاديد و نهضت را پيش برديد و اسلام را تقويت
كرديد. من بايد از شما تشكر كنم ، من دعا به شما كردم و مى كنم .
در زمان طاغوت همه در عسرت زندگانى مى كردند
لكـن ايـن معنا كه گفتيد شما زير فشار بوديد و بيشتر فشار ديديد، بايد بفرمائيد كه
شما فشار خودتان را بيشتر احساس كرديد والا در اين مملكت كى بود كه تحت فشار نبود،
كـدام قـشـر بـودنـد كـه اخـتـنـاق بـر آنـهـا حـكومت نمى كرد، كدام قشر بودند كه
محروميت نداشتند. آيا قشر روحانى محروميت نداشت ؟ آنها را از تمام وعظ و ارشادى كه
مى خواستند بكنند محرومشان كردند، آنها را در وضع اختناق چنان فشار دادند كه نمى
توانستند نفس بـكـشـنـد، سـايـر اقـشـار مـلت هـم هـمـيـن طـور بـودنـد، همه در رنج
بودند، همه در عسرت زندگانى مى كردند. شركت نفت مورد هدفگيرى شياطين برا ى فلج
نمودن اقتصاد ما زنـدگـانـى كـه در آن آزادى نـبـاشـد زنـدگـانـى نـيـسـت .
زنـدگـانـى كـه در آن اسـتـقـلال نـباشد، به زحمت كار بكنند براى استفاده دشمن ها،
اينكه زندگانى نيست . الان زندگانى شما داريد براى اينكه استقلال داريد، براى اينكه
كار شما امروز به نفع ملت خودتان است ، لكن بايد با هوشيارى و با توجه زياد، توجه
داشـتـه بـاشيد كه اين اقشارى كه نمى گذارند كارگرهاى محترم ما به كار ادامه بدهند،
خيابان ها را غوغا مى كنند به يك نظاهرات مثلا، اينها بدانند كه اين قشرها همان
دشمن هاى اولى شما هستند، اينها مى خواهند شما كه شريان مملكت در دست شما، شريان
حيات مملكت در دسـت شـمـاسـت اعـتـصـاب كنيد، كم كارى كنيد تا اينكه فلج بشود دولت
ما، اقتصاد ما. با فـلج شـدن اقـتـصـاد، فـرصـت بـه دسـت بـگـيـرنـد ايـن عـده و
هـمـان مـسـائل سـابـق را اعـاده كـنـنـد، البـته با يك صورت حق به جانب مى آيند در
بين قشرهاى كـارگـر، لكـن شـيـطـنـت در بـاطـن . ايـن حـرف هـا بـه صـورت صـحـيـح
اسـت و قـصـد بـاطـل دارنـد، نـمـى خـواهـنـد مـمـلكـت آباد بشود، نمى خواهند آرامش
در اين مملكت پيدا بشود بهترين جائى كه براى آنها مورد هدفگيرى است شركت نفت است .
آنها ديدند شركت نفت يك چـنين قدرتى دارد، كارمندان و كارگران محترم شركت نفت يك
چنين قدرتى دارند كه در اين نهضت بيشتر پيشبرد با دست آنها بود، احساس اين را كردند
كه اين قدرت بزرگ است يا بـايـد ايـن قدرت را بر ضد دولت و ملت بسيج كنند يا اين
قدرت را فلج كنند، نگذارند كار بكند.
اسلام است كه استقلال شما را بيمه مى كند
دوستان من ! آن كه براى همه كارگرها و كارمندها و طبقه ضعيف دلسوز است ، خداى تبارك
و تـعـالى است كه به اراده خودش مى خواهد كه مستمندان مرفه باشند. آن كه براى شما
دلسوز است اسلام است . اسلام است كه شما را نجات مى دهد از اينكه آزاد نباشيد، از
اختناق نـجـات مـى دهـد. اسـلام اسـت كـه اسـتـقـلال شما را بيمه مى كند. روى به
اسلام بياوريد. همانطور كه ديديد اسلام بود كه ما را به پيش برد، وحدت كلمه و توجه
به اسلام بود كـه نـهضت ما را پيروز كرد. از اين به بعد هم اگر چنانچه همين معنا
محفوظ بماند، توجه بـه اسـلام و وحـدت كلمه ، اين دو كلمه رمز پيروزى شماست . توجه
به اسلام ، همانطور كـه ديـديـد هـمـه مـى گـفـتند جمهورى اسلامى ، وحدت كلمه ،
چنانچه ديديد همه مى گفتند جـمـهـورى اسـلامـى . هـمـه با هم يك مطلب مى گفتند و آن
يك مطلب ،اسلام بود. آنچه ما را پيروز كرد همين معنا بود و آن كه ما را پيروز مى
كند بايد همين معناباشد. شما دوستان من تـشبث به اسلام داشته باشيد و اين مفسدين كه
مى خواهند شما را از اسلام جدا بكنند، شما را از خداى تبارك و تعالى جدا بكنند،
دوست نيستند.
اينها دشمنانى هستند كه به صورت دوست در بين شما مى آيند و لهذا هر جا مى روند فساد
مى كنند. در بين كشاورزان مى روند و نمى گذارند كشاورزى بشود. الان كه كشاورزى در
ايران از قرارى كه مى گويند خوب است ، اينها نمى گذارند كشاورزان به كار خودشان
ادامـه بدهند و زراعت را جمع كنند. اگر اينها دلسوز كشاورز هستند، دلسوز ملت هستند،
چرا نـمـى گـذارنـد چـرخ زندگى اين ملت به راه بيفتد. اگر كارخانه ها به راه بيفتد،
اگر شـركـت نـفـت كـار كـنـد و بـه كـار خودش ادامه بدهد، اگر كشاورزان كار خودشان
را ادامه بدهند، اين به نفع ملت نيست كه اينها كار شكنى مى كنند؟! يا به نفع ملت
است ولى آنها مـى خـواهـنـد آن چـيـزى كـه بـه نفع ملت است راه نيفتد؟ بيدار باشيد
برادران من ، هوشيار باشيد، توجه كنيد
كه اين ريشه هاى گنديده رژيم سابق و طرفداران آن كنده بشود.
قضيه قطع ايادى دشمنان اسلام از مخازن ما مخصوصا نفت ، از
نعمت هاى انقلاب است
خـداونـد شـمـا را انـشـاءالله رحـمـت كند. رحمت خدا بر شما خانم ها و بر شما
برادران . من خـدمـتـگـزار هـمـه هـسـتـم ، مـن خـدا مى داند كه براى شما دلسوزم ،
متاسفم ، شما با صبر انـقـلابـى قـدرى صـبـر كـنـيـد تـا ايـنـكـه دولت به كار خودش
ادامه بدهد و كارها موافق مـيـل انـجـام بـگـيـرد. الان مـا، هـمـه آزادنـد، بـا
هـم صـحـبـت مـى كـنـيـم كـه در يـك سـال پـيـش مـمـكـن نـبـود كـه بـا هـم آزاد
صـحـبـت كـنـيـم . اگـر يـك سـال پـيـش بـود، شـمـا ايـنجا نبوديد، من نبودم ، نه
خانم ها مى توانستند اجتماع كنند، نه آقـايـان . ايـن يـك نـعـمـت بـزرگـى اسـت كه
به ما رسيده است كه همه آزادانه پيش هم درد دل رامـى گـوئيـم هـمـه بـا هـم صـحـبت
مى كنيم ، مصلحت را بيان مى كنيم . اين از نعمت هاى بـزرگ ايـن انـقـلاب بـود و
ايـن نـهضت ، نعمت بزرگتر و بزرگ باز قضيه قطع ايادى دشمن هاى اسلام از مخازن
خودمان خصوصا مخزن نفت . الان دست آنها بر مخازن ما باز نيست ، مـخـازن مـال خـود
شـمـاسـت ، اگـر زحـمـتى مى كشيد، براى خودتان مى كشيد، براى ملت خـودتـان مـى
كـشـيـد، بـراى كـشـور خـودتان مى كشيد. خداوند همه شما را عزت و سلامت و سعادت
عنايت فرمايد.
تاريخ : 1/3/58
بيانات امام خمينى در جمع فرهنگيان اصفهان
كليد سعادت و شقاوت جوامع به دست معلمين است
بسم الله الرحمن الرحيم
آنـچـه در رژيـم سـابـق شـد كـه ديـديـد گـذشـت و نـنـگ بـراى عـمـال اسـتـعـمـار
بـاقـى مـانـد و آنـچـه كـه مـلت مـا در طول اين مدت زجر كشيد گذشت و اجر براى ملت
ما باقى است . و آنچه كه ملت ما به عالم ثـابت كرد كه مى شود با ايمان و با عزم و
تصميم راسخ بر قواى شيطانى غلبه كرد گذشت و آنچه كه از حالا به بعد ما مكلف به آن
هستيم ، گذشته ها گذشت لكن ما آينده را بـايـد نـگاه كنيم حالا ما چه تكليف داريم ،
در آينده چه تكليفى داريم . فرهنگى ها كه با فـرهـنـگـيـان عـلوم قـديـمـه در صـف
واحـد هستند يعنى علماى اسلام ، معلمين علوم اسلامى با فـرهـنـگـى هـا كـه
شـغـلشـان شـغـل واحـد اسـت ، ايـن شـغـل شـريـف تـريـن شـغـل هـا و پـر مـسـووليـت
تـريـن شـغـل هـاسـت . شـريـف تـريـن شـغـل هـاسـت بـراى ايـنـكـه شـغـل انـسـان
سـازى اسـت ، هـمـان شغلى است كه تمام انبيا براى همين معنا آمدند. قرآن يك كـتـاب
انـسـان سـازى اسـت و نـازل شده است براى اينكه انسان درست كند و اين شغلى كه
فـرهـنـگـى هـا دارنـد، چـه فـرهـنـگى هاى علوم قديمه و چه فرهنگى هاى ساير علوم ،
اين شـغـل هـم شغل آدم سازى است . اگر آدم ما بسازيم مملكت ما نجات پيدا مى كند.
هميشه آدم ها هـسـتـنـد كـه مقدرات كشورها را در دست مى گيرند منتها بعضى ها آدم
هاى به صورت آدم و واقـع شـيـطـان و بـعـضـى هـا آدم و هـمـيـشـه از فـرهـنـگ اين
اشخاص بزرگ قيام مى كنند. اشـخـاصـى كه ملت ها را مى توانند نجات بدهند و كشور را
مى توانند آباد كنند و دنيا و آخـرت مـلت را مى توانند تعمير كنند فرهنگى ها هستند.
پس فرهنگ يك كارخانه آدم سازى است چنانچه انبيا هم براى همين معنا آمدند كه آدم
درست كنند. تعليم سر مشق همه انبياست كه از طـرف خـداى تـبـارك و تعالى به آنها
ماموريت داده شده ، ماموريت خدا به انبيا همين است كه بيايند و آدم درست كنند و
آنهائى كه به انبيا نزديكترند آنها به مقام آدميت نزديكترند. آن وقـت كـه مـلائكـه
اشكال كردند كه آدمى كه مفسد در ارض هست چرا خلق فرموديد؟ جواب ايـن بـود كه من مى
دانم چيزهائى كه شما نمى دانيد. دنبالش هم خداوند تعليم همه اسماء را به آدم كرد و
وقتى كه عرضه داشت به ملائكه ، آنها ديدند كه نمى توانند اينطورى كـه آدم مـى
تـوانـد ادراك كـنـد حـقـايـق را، آنـهـا نـمـى تـوانـنـد. از اول اين بود كه آدم
كه آمد با تعليم الهى آمد و معلم بشر بود، انبيا هم معلم بشر بودند. شغل معلمى يك
شغل عمومى است براى انبيا گرفته تا اوليا تا فلاسفه و امام تا علما و تـا
فـرهـنـگـى هـا كـه مـاهـا انـشـاء الله بـاشـيـم از آنـهـا. پـس شغل ، شغل بسيار
بزرگى است
شغل آدم سازى ، ديگر شغل ها به اين درجه نمى رسند براى اينكه آنها مربوط به جهات
ديـگـراست . در عالم هيچ موجودى به پايه انسان نمى رسد و هيچ شغلى به پايه انسان
سازى نمى رسد. پس شغل بسيار بزرگ است ، بسيار شريف است لكن براى فرهنگى ها مـسـؤ
وليـت بـسيار هست . هر چه شغل عظيم باشد، مسؤ وليت به همان مقدار بزرگ و عظيم اسـت
. مـسـوول تـمـام مـقـدراتـى كـه بـراى يـك كـشـورى پـيـش مـى آيـد، مـسـئول تـمـام
انـسـان هـائى كـه بـايـد انـسـان بـشـونـد، مـسوول تمام جوان هائى كه زير دست جوان
هائى كه زير دست آنها بايد تربيت بشوند، تـربـيت بايد بشود انسان در مكتب فرهنگيان
، معلم و مقدرات هر مملكتى به دست همين هاست كـه از فـرهـنـگ بـيرون مى آيند و
پيشرفت هر كشورى و عقب ماندگى هر كشورى باز به دسـت مـعلمين است . معلم است كه با
ساختن خود، افراد را، كشور را پيش مى برد و معلم است كه اگر خداى نخواسته در پيش او
انحراف حاصل بشود ، كشور را خراب مى كند. معلم است كـه انـسـان هـا را يـا مـهـذب
بـار مـى آورد، مـتـعـهـد بـار مـى آورد و يـا انگل بار مى آورد و وابسته ، همه از
مدرسه ها بلند مى شود، همه سعادت ها و همه شقاوت هـا انـگيزه اش از مدرسه هاست و
كليدش دست معلمين است . بايد معلمين توجه داشته باشند اولا به شغل شريف خودشان كه
شغل انبياست و ثانيا به مسؤ وليت خودشان كه همان مسؤ وليـت انـبـيـاست . انبيا
مسوولند لكن درست آنها عمل مى كنند، از مسؤ وليت درست بيرون مى آيـنـد، از
امـتـحـان درسـت بـيـرون مـى آيند. آنها مامور به تربيت هستند و تربيت مى كنند و
آنـقدرى كه از عهده شان بر آمد عمل كردند. شما هم همان مسؤ وليت را داريد و همان
شرافت را، كـانـه فـرهـنـگ سـايـه اى اسـت از نبوت و فرهنگى ها سايه هستند از نبى .
اين سايه بايد عمل كند به آنطورى كه ذى ظل عمل كرد. اينكه مى گويم سايه ، براى اين
است كه سـايـه از خـودش هـيـچ نـبـايد داشته باشد همانطورى كه يك سايه اى وقتى كه
مى افتد روى زمـيـن از يـك شـخـصـى ، حركت ، حركت شخص است و سايه به حركت شخص حركت
مى كـنـد. ايـنكه سلطان را مى گويند ظل الله ، اين بزرگترين چيزى است كه اگر ما
تصور كـنـيـم ، تـمـيـز مـى دهـيـم مـا بـيـن حـق و بـاطـل . ظـل خـدا، وقـتـى ظـل
الله اسـت كـه حـركـتـش حـركـت خـدا بـاشـد، از خـود هـيـچ نـداشـتـه باشد. پيغمبر
اكر ظـل الله اسـت بـراى ايـنكه هيچ (و مارميت اذرميت ولكن الله رمى ) آنهائى كه با
تو مبايعه كـردنـد (يـبـايـعون الله ) بيعت با پيغمبر، بيعت خداست . چرا؟ براى
اينكه پيغمبر هر چه دارد، از خـدا و هـر چـه مـى بيند خدا و فانى است در او. هر
حركتى پيغمبرها مى كنند همانى اسـت كـه مـطـابـق رضـاى خداست ، به حركت او، به
تحريك او حركت مى كنند، از خودشان حـركـت نـدارنـد، بـه تـحـريـك او حـركـت مـى
كـنـنـد. شـمـا هـم ، فـرهـنـگـى هـا هـم ظـل انـبـيـا بـايـد بـاشـيـد و هـمـه
كـسـانـى كـه شغل انبيا را دارند كه فرهنگى ها هم همان شـغـل را دارند. مسؤ وليت
زياد است براى فرهنگى ها، چنانچه براى علماء دين زياد است ، يـعـنـى يـك مـسـؤ
وليـت اسـت بـراى هـمـه . هـمـه يـك جـور مـسـؤ وليـت در مـقابل خدا دارند، شما
مسووليد كه آنهائى كه در كلاس هاى شما هستند و تحت تربيت شما هستند مسووليد كه آنها
را انسان كنيد و معلمين علوم قديمه هم مسوولند كه آنهائى كه پيش آنـهـا هـسـت آنها
را انسان كنند. اگر درست اين شغل را انجام دادند اين هم براى آنها شرافت زيـاد هست
و هم براى مملكت خود و كشور خودشان يا مايه هاى شرافتمندى گذاشته اند كه با تربيت
صحيح ممكن نيست كه يك مملكتى تحت نظر استعمار
بـرود و لهـذا آنـهـائى كـه مى خواهند اين ممالك تحت نفوذ، ممالكى كه حالا بايد
بگوئيم مـمـالك شرق ، آنهائى كه مى خواستند ممالك شرق را بچاپند، اينها به اين دو
جناح حمله كـردند: به جناح علماء قديم و به جناح فرهنگ ، منتها گاهى حمله ظاهر بود
و گاهى پشت پرده . حمله ظاهر آن بود كه در زمان رضا شاه به علماء اسلام شد كه شايد
اكثر شما يا هـمـه شـمـا يادتان نباشد كه چه كردند. با علماى اسلام طورى كردند كه
اين مدرسه هاى قـم ، مـدرسـه فـيضيه ، طلبه ها نمى توانستند توى مدرسه روز باشند،
روز مى رفتند تـوى بـاغـات آخـر شـب بـر مـى گشتند. نمى توانستند يك جلسه درس داشته
باشند، يك مـجـلس وعـظ داشته باشند و هكذا. و حمله بدتر از آن ، حمله پس پرده است
كه نگذارند يك فـرهـنـگـى رشد بكند، عقب نگه دارند، نگذارند آنطورى كه بايد تربيت
كند تربيت كند فرهنگ را غير اسلامى بار بياورند. اين مساءله تصادفى نيست ، مساءله
اينكه در مدارس ما در زمـان ايـنـهـا ضد اسلامى نمو مى كرد تصادفى نبود مساءله ،
مساءله حساب شده بود، حـسـاب كـرده بودند كه آن چيزى كه بتواند يك كشورى را از دست
آنها نجات بدهد انسان اسـلامى متعهد است . آنهائى كه اسلامى بار نمى آيند و همه
توجه شان به همين عالم ماده اسـت آنـهـا دنـبـال ايـنـنـد كـه اتـومـبـيـل داشـتـه
بـاشـنـد، ايـن اتـومـبـيـل از دسـت شيطان به آنها برسد يا از دست خدا برسد فرقى
ندارد در آن كه مى دهـد، او اتـومـبـيـل مـى خـواهـد، او پارك مى خواهد، او زندگى
مرفه مى خواهد، اين زندگى مـرفـه را يـك نـفـر دزد بـه او بـدهد يا يك نفر نبى به
او بدهد هيچ فرقى پيش او نيست بـراى اينكه به آن دهنده اش كارى ندارد. انسان متعهد
است كه اگر چنانچه پارك ها را يك آدم منحرف به او بدهد قبول نمى كند و اگر يك چيز
مختصر را يك آدم صحيح به او بدهد برايش ارزش قائل است . اين انسان است كه اينطور
است . آن كه مى تواند منفعت يك مملكت و يـك كشورى را حفظ كند آنى است كه فرق مى
گذارد ما بين زندگى اى كه از كارتر به او بـرسـد يـا زنـدگـى اى كـه از يـك فـرد
مـسـلم بـه او برسد، بين اين دو تا فرق مى گـذارد. اين نمى رود دنبال اينكه از شاه
باشد، خوبتر باشد، بهتر باشد ولو از يك آدم جـنـايـتـكـار بـاشـد، او دنـبـال ايـن
اسـت كه از كجا پيدا شد، نه چى هست . آن كه مادى است دنـبـال ايـن است كه اينكه دست
من آمد چى هست ، كار به اين ندارد كه از كجاست . آن كس كه مـتـعـهـد اسـت دنـبـال
ايـن اسـت كـه از كـجـا آمـد، آيـا از طـريـق حـلال آمـد؟ آيـا از مـال مـردم
دارنـد بـه ايـن مـى دهـنـد؟ مـال دزدى است اينكه دارد به او مى دهد؟ مال حلال است
كه دارد به او مى دهد؟ اين دو طايفه باهم فرق مى كنند. آنى كه مى تواند حفظ منافع
يك كشورى را بكند اين هست كه (از كجا آمـد) نـه آنـى كـه (چـى هـسـت ). آن كـه مـى
بـيـنـد، خـود هـمـيـن (چـى هـسـت ) را مـى خـواهـد، اتومبيل مى خواهد، خوب ، شركت
نفت به او اتومبيل مى دهد، شركت نفتى كه آنها مثلا تاسيس كـرده انـد بـه او مـى
دهـد بـهـتـر، خـوب ، او خـوبـتـرش را مـى دهـد بـراى او كار مى كند، سـفـارتخانه
به او مى دهد براى او كار مى كند براى اينكه منفعتش را اينجا مى بيند، كار نـدارد
كـه كـى مـى دهـد بـه او و از كـجـا آمـده لكـن انسان متعهد اگر چنانچه صدها ميليون
سفارتخانه به او بدهد قبول نمى كند براى اينكه مى بيند كه از جائى آمده است كه مى
خـواهـد ايـن را منحرف كند. اين مى دهد كه عوض بگيرد، مجان نمى دهد. سفارت آمريكا
اگر بـه كـسى چيز مى دهد يا سفارت انگلستان به كسى چيزى مى دهد مجان نمى دهد، او مى
دهد كه از او كار بكشد.
فـرهـنـگ مـى تـوانـد حل عقده ها را بكند. اگر فرهنگ يك فرهنگى شد كه انسان بار
آورد، متعهد بار آورد، معتقد به يك ماوراء بار آورد، معتقد به اينكه اگر اين از
ديگرى باشد اين مـسؤ وليت دارد، اگر اين دزدى باشد مسؤ وليت دارد، آن كه اعتقاد به
اين معنا دارد و ايمان دارد بـه يـك پـرده مـاوراى ايـن عـالم ، اين است كه مى
تواند مملكت حفظ بكند، اين است كه اگـر در مـقـابـل ايـنـكـه يـك خـيـانـت بـكـنـد
همه چيزها را بهش بدهند زير بار نمى رود. او مـثـل حـضـرت امـيـر سـلام الله عـليـه
قـسـم مـى خـورد (بـه حسب روايتى كه هست توى نهج البـلاغـه ) كـه اگر چنانچه همه
اقاليم دنيا را به من بدهند كه بخواهم يك ظلمى بكنم ، ايـنـقـدر كه يك چيزى را از
دهن يك مورچه من بگيرم ظلم است من نمى كنم . البته كسى نمى شـود، لكـن مـقـدرات يك
كشورى دست شماست . اينها كه به فرهنگ حمله كردند، به مدارس قـديـمـه حـمـله كـردند،
به دانشگاه ها حمله كردند، حمله باطنى يا ظاهرى ، اينها مى خواهند نـگـذارنـد از
دانـشـگـاه آدم بـيـرون بيايد، از مدارس قديمه انسان پيدا بشود و لهذا جلوى فرهنگ
ما را محكم گرفتند كه جلو پيش نرويم براى اينكه اگر چنانچه از فرهنگ كسانى كـه
بـعـد مـقـدرات مملكت دست آنهاست از فرهنگ يك اشخاص متعهد و صحيح بيرون بيايند،
كلاه آنها پس معر كه است و اگر يك اشخاصى بيرون بيايند كه مبالات به هيچى ندارند،
جـز طـعـمـه چـيـزى نـمى فهمند آنها، آنهائى است كه آنها صيدش مى كنند، طعمه ها را
آنها بـهـتـر از كـسـان ديـگـر مـى دهـنـد، مـنـصـب هـا را آنـهـا بـهـتـر مـى
دهـنـد، مـال هـا را آنـهـا بـهـتـر مـى دهـنـد و ايـنـهـا را تـحـت اسـتـعـمار و
استثمار قرار مى دهند. پس شـغـل مـاهـا هـمـه ، همه مان ، شغل من و شغل شما، هر دو
شغلى است كه از انبيا به ما رسيده اسـت . اگـر مـا بـه ايـن شـغـل كـه داريـم
خـيانت كنيم ، به انبيا خيانت كرده ايم ، به خداى تبارك و تعالى خيانت كرده ايم و
خيانتمان اين است كه جوان هائى كه پيش ما بايد تربيت بـشـونـد يـك تـربيت منحرفى
بشوند. جوان ها را مستقيم بار بياوريد، آدم بار بياوريد، اگـر عـلاقـه داريـد به
اينكه كشور شما، دين شما محفوظ بماند اين محفوظيت كليدش دست شـمـاسـت . كـليـد
سعادت و شقاوت يك ملت دست فرهنگى است . فرهنگى اگر خوب باشد مـمـلكـت خـوب مى شود،
معلم اگر خوب باشد مملكت خوب مى شود، معلم اگر منحرف باشد مـمـلكـت خـراب مـى شـود.
پـس شـمـائيـد كـه مـى توانيد يك مملكتى را به پيش برانيد، هم مـعـنـوياتش را و هم
مادياتش را. و شمائيد كه مى توانيد يك مملكتى را خداى نخواسته به عـقـب بـرانـيـد،
هـم مـعـنـويـتـش را و هـم مـاديـتـش را. پـس شـغـل شـريـف ، مسؤ وليت زياد. اين
شغل شريفى كه الان به عهده شما آمده است و ما هم با شما هستيم . تبع شما انشاءالله
، اين شغل شريف را، اين امانتى است كه خدا به شما داده ، به اين امانت خيانت نكنيد
و نكنيم انشاء الله .
اگر يك ملتى بيدار بشود، الهى بشود، پيش مى برد مقاصدش را
انـشـاءالله خـداونـد شـمـارا حـفـظ كـنـد و اميدوارم كه فرهنگ تغيير كند وقتى كه
يك قدرى فرصت پيدا بشود. الان مى بينيد كه فرصت ها كم است و الان باز شياطين اطراف
هستند و مـى خـواهـنـد نگذارند، باز احساس كردند به اينكه اگر يك ملتى بيدار بشود،
يك ملتى هوشيار بشود، متحد بشود، الهى بشود، اين پيش مى برد مقاصد خودش را. احساس
كردند، لمس كردند شكست خودشان را،بعد از اين لمس
الان توطئه هازياد است ، بيخود نيست كه سناى آمريكا اينطور حرف ها را مى زند، آنها
مى فـهـمـنـد چـه از دسـتـشـان رفـت . سـنـاى آمـريـكـا بـراى انـسـان چـيـزى قائل
نيستند آنها، آنها انسان ها را مى كشند، در هر جا گير بياورند انسان ها را فوج فوج
مـى كـشـنـد، آنـهـا هـمـه فـريـادشـان بـراى اين است كه چه از دستشان رفت ، يك
كشور از دستشان رفت و كشورهاى اسلامى ديگر هم ترس اين را دارند كه آنها هم برود و
انشاءالله برود و انشاءالله شرق بيدار بشود، انشاءالله . خداوند به همه شما توفيق
بدهد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 1/3/58
بـيـانـات امـام خـمـيـنـى در جـمـع فـرماندهان نيروى
زمينى ارتش جمهورى اسلامى ايران
حل مشكلات نيازمند وقت است
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن تـمـام مشكلاتى كه شما گفتيد و آن مشكلاتى كه ايشان گفتند و زيادتر از اينها من
مى دانـم و بـه اين مشكلات مطلعم . من مى دانم كه ارتش تا سلسله مراتبش محفوظ نباشد
و تا تـحـت يـك ضابطه نباشد نمى شود به او ارتش گفت . ارتشى كه پائين تر از بالاتر
اطـاعـت نـكـنـد ايـن ارتش نمى تواند يك ارتشى باشد كه دفاع بكند از ايران ، اين
شكى نـيست ، چنانچه مى دانم كه روحيه بعضى از قشرهاى اينها هم به واسطه همين مسائلى
كه مـع الاسف بيشتر بوده است و بعضى چيزها كه واقع شده است اينها هم يك قدرى سست
شده انـد در مـسـائل . ايـن را هـم من مى دانم كه كميته ها در همه ايران ، در همه
جا يك نابسامانى هـائى دارنـد و يـك اخـتـلافـاتـى هـسـت هـمـه ايـنـهـا را مـن
اطـلاع دارم . مـشكلات معلوم است ، حـل مـشـكـلات يـك قـدرى مـحتاج به زمان است ،
خوب ، الان مشكلات براى دولت زياد است ، بـراى ارتش زياد است براى ساير اقشار زياد
است و مع الاسف در اين وقت زيادتر شده و حالا هم رو به زيادى است لكن رفع مشكلات يك
امرى است كه آنى نمى شود، در چند لحظه و چند روز و چند ماه نمى شود، اين بايد به
تدريج رفع بشود.
تكليف شرعى هر فرد، خدمت به اسلام است
و مـهـم ايـن اسـت كـه ما همه مان و هر فردى خودش را مكلف بداند به اينكه بايد حالا
خدمت بـكـنـد. يـك وقـت مـثلا بود كه ما مى گفتيم چه كار داريم به اينكه مرزها چه
است ، اين با ارتـش اسـت شـمـا مـى گـفـتـيـد مـا چـه كـار داريـم كـه در داخـل
شـهـر، بـيـن شـهـرهـا چـه رخ مـى دهـد، بـيـن شـهـرهـا ژانـدارمـرى بـايـد حـل
بـكـنـد. ژانـدارمـرى مـى گـفـتـنـد چـه كـار داريـم كـه داخـل شـهـر چـه مـى
گـذرد، ايـن را بـايـد شـهـربـانـى حـل كـنـد. هـر كـدام بـه ديـگـرى واگـذار مى
كردند. البته در مواقعى كه مواقع عادى است مـسـاءله همين طور است ، هر رشته از
اينها مامور يك فتنه هستند، اما در مواقعى كه غير عادى اسـت مملكت عادى نيست ، مثلا
فرض بفرمائيد كه جلوگيرى از خرابكارى هائى كه در قشر زارع و قشر دهقان مى شود،
ژاندارمرى بايد جلويش را بگيرد، اما وقتى كه شما ديديد كه كـشـورتـان اگـر زراعـت
نـداشـتـه بـاشد، اگر نتوانند اينها زراعتى را كه كرده اند جمع بـكـنـنـد، كـشـور
بـه خطر مى افتد، احتياج زياد مى شود، گرسنگى زياد مى شود، اينجا ديـگـر نـبـايـد
وقـتـى كـه گـفـتـه مـى شود كه ارتش هم به كمك ژاندارمرى برود، روسا بگويند به ما
مربوط نيست .
ما بايد سر حدات را نگه داريم . يا اگر ديديم كه سر حدات ما الان طورى است كه از آن
طـرف اسـلحـه وارد مـى كـنـند، اشخاص فاسد وارد مى شوند، يا اسلحه وارد بشود و دست
اشـخاص فاسد بيفتد، اين باعث مى شود كه يك وقت ما بفهميم كه يك دسته فاسد مخالف بـا
كـشـورى ، مـخالف با ملتى ، مخالف با اسلامى مسلح شده اند. يك وقت بيدار بشويم كه
ديگر نتوانيم جلو آنها را بگيريم ، اينجا نبايد ديگر ژاندارمرى فكر اين را بكند كه
مـن مـال بـيـن شهرها هستم ، ژاندارمرى بايد كمك كند به ارتش و سپاه انقلاب هم كمك
بكند بـه ايـنـهـا. يك وقت هائى كه وقت آشفتگى است مثلا فرض كنيد كه يك وقت زلزله
بيايد، زلزله بـيايد و جائى را خراب بكند، شما ببينيد كه برادرانتان زير خرابى ها
مانده اند و دارنـد جـان مـى دهـنـد شـمـا نـمـى تـوانـيـد بـگـوئيـد ايـن كـار
مـال شـيـر و خـورشيد سرخ است و به من ربطى ندارد، هر انسانى خودش را مكلف مى داند
به هر طورى كه باشد برود اينها را نجات بدهد.
با بيدارى بايد جلوى دشمن را هر چند هم كم باشد بگيريم
مـملكت ما امروز يك آشفتگى هائى دارد، البته نه آشفتگى كه نشود اصلاحش كرد، اينها
كه حالا دارند آشوب مى كنند الان چيزى نيستند لكن ما اگر غفلت كنيم ممكن است اين
چيز نبوده ، چـيـز بشود. من الان هيچ از اينها خوفى ندارم براى اينكه يك وقتى كه
ملتى همه اقشارش بـا هـم بـودنـد و هـمـه يـك مـطـلب را خـواسـتـند، همانطور كه
ديديد ملت كه باهم بودند، نـتـوانستند قدرت هاى خارجى ملت را از آن راهى كه دارد
منحرف كند. ما خوف از اين نداريم كه اين چند تا فاسد كه مانده اند، يك چيزى باشند
لكن دشمن هر چه باشد نبايد ما او را كـم بـشـمـاريم ، اين كم ممكن است كم كم زياد
بشود. ما بايد بيدار باشيم ، بيدارى ، با تـوجـه ، يك نفر را هم كه ديديم مخالف است
برويم سراغش و جلويش را بگيريم . نبايد مـا فـرض كـنـيـم كـه خوب ، بياورند چند تا
تفنگ از خارج ، ما الحمدلله چه داريم . خير، بـايـد مـا بـا تـمام قدرت و قوت هر چه
مى توانيم ، اگر سر حدات را ديديم كه اسلحه وارد مى شود، همه قوا روى هم بروند و
جلويش را بگيرند نگذارند وارد بشود. اين اوقات غير عادى كارها غير عادى بايد واقع
بشود، نبايد روى آن ترتيبى كه پيشتر بوده واقع بشود. من ، آقايان كه اينجا بودند،
آقايان روساى ژاندارمرى و رئيس ستاد، راجع به اين سـر حـدات سفارش كردم . ما مى
خواهيم خيلى بهتر بشود. من از آنوقتى كه مى بينم كه در ارتـش گـاهـى اوقـات يـك
مـسـائلى واقـع مـى شـود كـه مـوجـب اشـكـال اسـت مـثـلا مـثـل دسـتور انتقال زندان
هاى نظامى از زندان قصر، ما وقتى ببينيم كه زندانى هاى نظامى را مى خواهند يكجا
بگذارند و در ذهن ملت ما بيايد كه اين يك توطئه اى اسـت مـن نـمـى گـويـم هـست ،
لكن احتمال دادند كه اينها را مى خواهند فرار بدهند، اينها مى خـواهـنـد تـوطـئه
كنند، من مى دانم كه اينها ديگر نمى توانند توطئه كنند، اين را مى دانم لكـن وقـتى
واقع شد يك چنين مساءله اى ، براى ما سوء ظن پيدا مى شود، براى ملت سوء ظن پيدا مى
شود. چرا بايد اينطور باشد؟
سه قوه ارتش ، شهربانى و ژاندارمرى بايد قوى باشند
من هر وقت صحبت شده است ، من در هر اجتماعى كه بودم ، در اجتماعات زياد، مدتى است
راجع بـه ارتـش و اينكه ارتش بايد چگونه باشد و مردم با ارتش چگونه رفتار كنند،
صحبت كـرده ام ، يـك دفـعه و دو دفعه نه ، و حالا هم باز اگر اجتماعى باشد، باز هم
صحبت مى كـنـم ، لكـن بـايد ارتش هم همانطور كه مى خواهيم آنها مجهز باشند. مجهز
بشوند. با يك لفظ نمى شود كار را درست كرد. ما مى گوئيم ، نه اينكه نمى گوئيم ، من
مكرر گفته ام كـه گـنـاه صغيره چيزى نيست ، در يك چنين وضعيتى كه اشخاص داريم كه
جنايتكارند، آن كبيره است ، مقابل جنايتكارها صغيره است . اين صغيره و اين كبيره
غير از آن صغيره و كبيره اسـت و لهـذا مـا مـى گـوئيـم صـغـيـره را بـخشيديم معنايش
اين است كه مادون آن جنايتكار و خيانتكار است . قضيه آمدن به پادگان ها و دخالت در
آنجاها البته اين خلاف است ، اين را مـن گـفـتـه ام و بـاز هـم تـكـرار مـى كـنـم
كه هم در ادارات و هم در ارتش و ژاندارمرى و هم شـهـربـانـى ، ايـن سـه قـوه اى كه
بايد قوى باشد اين نبايد از تحت اختيار فرماندهان خارج بشود و يك بيخودى در شهر
مثلا شهربانى برود و دخالت كند، اين بسيار غلط است . مـا ايـن را سـفـارش كـرديـم و
انـشـاء الله بـاز هـم سـفـارش مـى كـنـيـم ، ايـن بـلا اشـكـال اسـت لكـن فـقـط
ايـن مـعنا كه يك جنايتكار بايد دستگير بشود، يك كسى كه بيست سـال خـيـانـت كـرده
ايـن هـم بـايـد بـخشيده بشود؟! در هر صورت اين مساءله كه در آنوقت فـرض كـنـيـد
رفـتـه مثلا دعاگوئى هم كرده ولى نه آدم كشته ، نه خيانت كرده ، نه چه ، خـوب ايـن
مـعـلوم اسـت و آنـكـه من گفتم ارتشى را بخشيديم ، اين صغيره ، مقصودمان مادون
جنايت و خيانت است و انشاء الله من يك روزى تفصيلش را خواهم گفت . انشاء الله من
اميدوارم كه همه تان موفق باشيد و مويد باشيد.
همه موظفيم به هر اندازه اى كه مى توانيم كار كنيم
امروز روز خدمت است فقط، امروز هيچ يك از افراد، شما نمى توانيد از زير بار مسؤ
وليت خـارج بـشـويـد، يـك مـسـؤ وليـت وجـدانـى و دينى است ، الهى و ملى است .
امروز شما نمى تـوانـيـد بـگـوئيـد كـه خـوب ، مـن زحـمت بكشم آنوقت يك كس ديگرى
منفعتش را ببرد، من هم بـگـويـم كـه خـوب ، مـا زحمت بكشيم و يك كس ديگر منفعتش را
ببرد و چه كار بكند. امروز ديـگـر آن روز نـيـسـت ، آنـهـائى كـه منافع شما را از
بين مى بردند و شما را استثمار مى كـردنـد نـيستند، الا شايد كمى كه نمى توانند
كارى بكنند. الان كسى شما را نمى تواند اسـتـثـمـار كـنـد، الان مـمـلكـت مـال خـود
شـمـاسـت يـعـنـى الان شـمـا هـر يـكـى تان نظرتان مـثـل نـظـرتـان بـه عـائله تـان
باشد، بلكه بيشتر. همه را ما عائله خود مى دانيم و مملكت مال همه ماست و اين آشفتگى
بايد به دست ماها درست بشود. هر فرد با اينكه يك است لكن به اندازه يك فرد از او
كار مى آيد، اين اجتماع از افراد درست شده و از فرد كار برنمى آيـد و يـك سـنـگ صد
خروارى را يك نفر نمى تواند بلند كند بايد هزار نفر جمع بشوند لكن هر يك اينها يك
مقدار قوه ايجاد كرده اند، اينطور نيست كه من كارى نداشته باشم ، من بـه انـدازه
خودم فشار دادم ، شما هم به اندازه خودتان ، آن هم به اندازه خودش و اين قوا
رويهمرفته جمع شد آنوقت اين سنگ چند خروارى بلند مى شود.
يـك قـطـره بـاران ، يـك قـطـره اسـت ، هيچ كارى هم از قطره بر نمى آيد لكن اين
قطره ها وقـتـى بـا هـم جـمع شدند مى شود سيل ، اين سيل ها وقتى با هم جمع شدند مى
شود دريا. افـراد حـكـمشان اين است ، مثل قطره ها مانند وقتى تنها هستند كار از او
بر مى آيد اما نه آن كـار بزرگ ، از او يك مقدار كار برمى آيد. اگر يك قطره بنشيند
كنار و بگويد من قطره هـسـتـم كـار از من نمى آيد، اين قطره هم بنشيند كنار بگويد
من هيچ كار ندارم ، كارى انجام نـمى گيرد. هر قطره اى اگر هر كار از او بر مى آيد
انجام بدهد، وقتى اينطور يك همچو حسى در يك ملتى پيدا شد كه همه افراد خودشان را
موظف دانستند به اينكه هر كسى در هر جـا هـسـت كـار بـكـنـد بـراى كشور خودش ، 35
ميليون آدمى مى شود كه دارند كار مى كنند براى كشور خودشان . ما تا حالا كارى كه
نكرديم همه . اگر شما بگوئيد كه به من چه ، مـن كـارى نـدارم بـه ايـن كـارهـا، من
هم بگويم كه خوب ، من طلبه هستم ، آن يكى هم همين طـور، كـارگـر هـم همين طور، خوب
كارها مى ماند، سر جاى خود مى ماند. همه ما موظفيم به ايـنـكـه هـر كـدام بـه
انـدازه اى كـه كـار مـى آيـد بـه هـمـان انـدازه كـار بـكـنـيـم الان مـحـول نكنيد
شما به ما و ما به شما، ما همه به ژاندارمرى و ژاندارمرى به ديگر، بلكه هـر كـس در
هـر جـا كـه هـسـت و هـر پـسـتـى كـه دارد در هـمـان جـا مـشـغـول بـه كـارش بـاشـد
و تـقـويـت كـنند همديگر را و تهديد كنيد آنهائى را كه دارند تحريك مى كنند به
اينكه نه ، نبايد شما سلسله مراتب را حفظ كنيد. اينها خيانتكارند، مى خواهند اينها،
خواهند نگذارند مملكت آباد بشود، اينها را بايد موعظه بكنيد و بگوئيد بايد بيايند و
بگوئيد به اينها و اينها را بيدارشان بكنيد.
كسى حق ندارد احترام ارتش اسلامى را از بين ببرد
مـن شـايـد مـكرر اين مطلب را گفته ام كه آنهائى كه خيانتكار بوده اند و جنايتكار،
آنها يا فـرار كـرده انـد يـا گـرفـتار شده اند و الان اينهائى كه هست ، اينها
اشخاصى هستند كه براى اسلام دارند خدمت مى كنند. الان اين ارتش ، ارتش اسلام است و
ارتش اسلام احترام دارد و كسى حق ندارد اين احترام را از بين ببرد و از اينكه وادار
مى كنند يك عده اشخاصى را كه اين كار را بكنند، اين بايد جلويش گرفته شود و
انشاءالله مى شود.
و در هـر صـورت شـمـا مـطـمـئن بـاشـيـد كـه ايـنطور نيست كه بيايند و بريزند و همه
را بگيرند. شما برادرهاى ما هستيد و قضيه اينجور نيست كه ما با شما دشمن باشيم يا
شما با ما دشمن باشيد، ما همه با هم دوست و برادريم و انشاءالله بايد اين بار را
همه با هم بـه مـنـزل بـرسـانـيـم . و ايـن مـسـائل كـه مـى گـويـنـد، مـى دانـم و
ايـن مـسـائل بـراى مـن هـم تـاسـف آور اسـت . انـشـاءالله امـيـدوارم كـه ايـن
خـلاف قـاعده ها قويا جـلوگـيـرى بـشـود و اينگونه اعمال تكرار نشود و اگر چنانچه
شخصى باشد كه كذا و كذا، اين بايد روى موازين عمل بشود و دستگير بشود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بر كاته
تاريخ : 2/3/58
بـــيـــانـــات امـــام خـــمـــيـــنـــى در جـــمـــع
كـــارمـــنـــدان شـــركـــت مـــخـــابـــرات
،پرسنل شهربانى و اقشار مختلف مردم تبريز
هوشيارى اقشار ملت در برابر توطئه هاى دشمنان اسلام و كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن بـايـد از آقـايـان عذر بخواهم كه در اين محوطه كوچك و هواى گرم زير آفتاب
ايستاده انـد. مـن مـتـاثـرم از ايـنكه مى بينم كه در پيشانى محترم شما عرق نشسته
است . از خداوند تعالى براى همه شما سلامت ، سعادت ، عزت ، عظمت خواهانم . ما مرهون
زحمت هاى ملت به طـور عـمـوم هـسـتـيـم و مـرهـون زحمات آذربايجانى ها هستيم .
آذربايجان هميشه در صف مقدم براى دفاع از اسلام و كشور و ملت بوده است ، حالا هم
بايد در صف مقدم باشد توطئه ها در هـمـه جـا هـسـت و شـايـد در آذربـايجان بيشتر
باشد. شما جوانان برومند، شما ماموران مـحـترم موظفيد كه اين توطئه ها را خنثى
كنيد، اينها الان چيزى نيستند بيخود گمان مى كنند كه مى توانند باز ارباب ها را بر
ما مسلط كنند لكن ما بايد هوشيار باشيم و از دشمن هر چه ضعيف هم باشد احتراز كنيم و
توطئه دشمن را خنثى كنيم .
پنجاه سال اهانت و ظلم رژيم پهلوى به مقدسات ملت و اسلام
امـروز مـمـلكـت بـه هـمـت هـمـه شـمـا اقـشـار مـحـتـرم ، بـه هـمـت هـمـه زن و
مـرد ايـران ، مـال خـود شماست . دست ظالم ها، دست مستبدها، دست ديكتاتورها، دست
اجانب ، دست غارتگرها از مـمـلكـت مـا كـوتـاه شـده است . امروز من و شما آزادانه
مى توانيم با هم در يك مجمع جمع بـشـويـم . اقـشـار مـخـتـلف ، مـامـوريـن
شـهـربـانـى ، سـايـر بـرادرهـا، خـواهـرهـا در يـك مـحـل مـجـتـمـع بـشـويـم و درد
دل را بـگـوئيـم ، درد دل مـا زيـاد اسـت مـا در پـنـجـاه و چـنـد سـال اخـيـر
دردهـايـى كشيديم ، ملت ما رنج هايى كشيده است كه تاريخ سراغ ندارد. من از اول
كـودتـاى رضـاخان شاهد مسائل بودم و شايد بين شما كمى باشند كه آن زمان را ياد
داشـتـه بـاشند. من رنج هايى كه به اين ملت از دست ناپاك اين مرد وارد شد و اهانت
هايى كه به مقدسات ملت و اسلام وارد شد و ظلم هايى كه كه بخصوص به بانوان محترمه ما
وارد شد همه را شاهد بودم ، مى ديدم . شاهد بودم كه با روحانيون چه كردند، شاهد
بودم كـه دو روحـانـى بزرگ آذربايجان را، مرحوم حاج مير صادق آقا و مرحوم انگجى را
تبعيد كـردنـد شـايـد سـقـز بـود كـه ايـشـان را تـبـعيد كردند، شاهد بودم كه علماء
خراسان را دسـتـجـمعى گرفتند و به تهران آوردند و به حبس كشيدند، شاهد بودم كه
علماء بزرگ اصـفـهـان قـيـام كـردنـد و بـسيارى از علماى بلاد ديگر تبعيت كردند و
در قم مجتمع شدند براى مخالفت با اين مرد خائن لكن قدرت با آنها بود و شكستند قدرت
اينها را، نگذاشتند به ثمر برسد.
مـن شـاهـد گـرفـتـارى هـايـى كـه بـراى قـشـر روحـانـى در طـول مـدت حـكـومـت
رضـاخـان بـود، گـرفـتـارى هـايـى كـه حاصل شد من خودم شاهد بودم و شريك بودم در آن
گرفتارى ها و شما و ما شاهد خيانت ها و جنايت هاى اين پسر بدتر از پدر بوديم .
شـمـا مـلت شـاهـد همه اين مصيبت ها و جنايت ها و خيانت ها بوديد و شما ملت به
خواست خداى تـبـارك و تـعـالى قـيـام كـرديد، قيام مردانه ، قيام همه جانبه ، قيام
براى خدا. اگر قيام بـراى خـدا بـاشـد و بـراى اسـلام و براى دين باشد، هيچ وقت
شكست ندارد. پيشبرد شما بـراى هـمـيـن وحـدت كـلمـه و قـيـام بـراى خداى تبارك و
تعالى و خواستار بودن جمهورى اسـلامـى شـد. شـمـا تـا ايـنـجـا رسـانـديـد نـهـضـت
را و از ايـن بـه بـعـد بـايـد دنبال كنيد.
وظيفه ملت شناسايى و قطع دست عمال اجانب از كشور است
ما تاكنون به آن آرزوهايى كه داريم نرسيديم ، به بعضى از آنها رسيديم ، آرزوهايى كه
رسيديم بسيار بزرگ بود و ارجمند و ارزش دار. سقوط سلطنت جائرانه و قطع ايادى كفار،
اجانب ، بزرگترين چيزى كه در تاريخ نظير نداشت ، بالاتر چيزى كه تصور آن را نمى
كردند، ما به اين مرز رسيديم و اگر در بين شما خائنانى آمدند و گفتند چه شد، جـواب
اين است كه چه مى خواهيد بشود، بالاتر از اينكه ما دست ارباب هاى شما را كوتاه
كرديم و ما خائن ها را بيرون كرديم . لكن اين مقدار كافى نيست ، ما بايد جلو برويم
، ما بـايـد يـك ايـران ، يـك ايـران آبـاد، يـك ايـران آزاد، يـك ايـران مستقل ،
يك ايرانى كه همه قشرهاى آن در رفاه باشند، ما مى خواهيم همچو ايرانى باشد و ايـن
ريـشـه هاى گنديده هم مانع هستند. عمال اجانب باز در ايران هستند، در آذربايجان شما
هـسـت ، در كردستان هست ، در تهران هست ، همه جا منتشرند با صورت هاى مختلف ، اسم
هاى مـخـتـلف ، لكـن بـرنـامـه واحد و آنكه نگذارند آرامش پيدا بشود، نگذارند دهقان
هاى ما به زراعت خودشان ادامه بدهند، نگذارند كارخانه ها به كار خودشان ادامه
بدهند. علامت خائن ها كـه دسـتـه هاى مختلفند اين است كه بخواهيد بشناسيد آنها را،
مانع بشوند از كشاورزى ، علامت خيانت است . مانع بشوند از كار كارخانه ها كه به
صلاح ملت است ، اين علامت خيانت آنـهـاسـت ، عـلامـت ايـن اسـت كه اينها عمال اجانب
هستند. نگذارند دانشگاه ها به كار خودشان ادامـه بـدهـنـد، ايـن عـلامـت اين است كه
خائن هستند. تظاهرات بيجا بكنند و مردم را وادار به تـظـاهر بكنند بدون اينكه خود
ملت و بزرگان ملت راضى باشند، اين علامت اين است كه خائن هستند. شما خائن ها را با
اين علامت ها بشناسيد و دست آنها را كوتاه كنيد.
خـداونـد انشاءالله شما برادران من را، شما فرزندان عزيز من ، شما خواهرهاى عزيز من
را حـفظ كند، توفيق به شما بدهد و سلامت به شما بدهد. من خدمتگزار همه هستم ، من
سرباز همه هستم و من خدمتگزار همه هستم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 2/3/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مردم و عشاير
كرمانشاه
من اميدوارم كه همه ما اهل حق باشيم
بسم الله الرحمن الرحيم
امـيـدوارم كـه مـا هـمـه اهـل حـق بـاشـيـم . رژيـم هـاى فـاسـد بـا حـق مـخالف
بودند پس با اهـل حـق هـم بـايـد مـخـالف بـاشـنـد، آنـها كوشش مى كردند كه حق تحقق
پيدا نكند، آنها از اهـل حـق مـى تـرسـنـد. اگـر مـا اهـل حـق بـاشـيـم و اگـر مـلت
مـا اهل حق باشند، نمى گذارند كه رژيم هاى فاسد هر كارى مى خواهند بكنند و مانع
شوند از ايـنـكـه اجـانـب در مـمـلكـتـتـان حـكـمـفـرمـائى كـنـنـد، مـن امـيـدوارم
كـه هـمـه مـا اهـل حـق بـاشـيـم و هـمـه بـه قـرآن كـريـم و اسـلام سـر بـه پـيـش
بـيـاوريـم و هـمـه عـامـل بـه احـكـام خـداى تـبـارك و تـعـالى بـاشـيـم كـه اگـر
هـمـه عـامـل بـاشيم به احكام خدا و علاقه داشته باشيم به اسلام ، مملكتمان پيروز
خواهد شد و بـه پـيـشـرفـت خواهد رفت . تمام نقص ما اين است كه حق را نمى گذارند
تحقق پيدا كند و اهـل حـق را نمى گذارند تحقق پيدا كنند و ما بايد با تمام جديت حق
را زنده كنيم ، اسلام را زنده كنيم و قرآن كريم را زنده كنيم و يك جمهورى اسلامى كه
حق است متحقق كنيم تا اينكه تـمـام در زيـر سـايـه حـق زنـدگى كنيم و همه اهل حق
باشيم و من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه شما را مسئلت مى كنم .
رفع آشفتگى هاى بر جا مانده از رژيم سابق با وحدت و برادرى
اقشار ملت
و مـسـائلى كـه ايشان فرمودند، مسائل مورد بررسى انشاءالله قرار مى گيرد و من هم مى
دانـم كه بعضى آشفتگى ها هست لكن البته اين آشفتگى ها كه بسياريش وراثت همان رژيم
سابق است ، نغمه همان رژيم سابق است ، الان گرفتارى هائى براى همه هست شما گمان
نكنيد كه براى عشاير شما تنهاست ، همه عشاير اينطور هستند. شما گمان نكنيد كه براى
حـدود شـمـا ايـن نـارحتى ها هست ، همه جا اينطور است براى اينكه اينها به اين ملت
آنچنان خـيـانـت كـردنـد، آنچنان اين ملت را فقير كردند، آنچنان آشفته كردند كشور
را كه يك مدت طـولانـى لازم اسـت كه با دست همه ، همه با هم اين آشفتگى ها رفع بشود
و من اميدوارم كه شما و ما همه با هم دست برادرى بدهيم و اين آشفتگى ها را رفع كنيم
. خداوند همه شما را توفيق و تاييد كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 3/3/58
بـــيـــانـــات امـــام خـــمـــينى در جمع وزير فرهنگ
و آموزش عالى و رؤ ساى دانشگاها و
مدارسعالى سراسر كشور
مسؤ وليت خطير روحانيون و دانشگاهيان در تعيين مقدرات كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
من از آقايان متشكرم كه تشريف آوردند كه از نزديك با هم ملاقات كنيم و مطالبى كه به
نظرمان مى رسد در ميان بگذاريم و باز تشكر مى كنم كه در اين امر انسانى آقايان
اظهار تـمـايـل كردند كه خدمت بكنند و اين خدمت ها البته ارزنده است لكن اساس در
دانشگاه مطلب ديـگـرى اسـت . روحـانـيون با دانشگاهى ها يك مسير دارند و مسؤ وليت
اين دو طايفه از همه طـوايـف ديـگـر بـيـشـتـر اسـت چـنـانـچـه شـغـلشـان
شـريـفـتـر اسـت . شـغـل شـريـفـتـر اسـت براى اينكه با شغل دانشگاهى و روحانى اگر
چنانچه به شرايط عـمـل بـشـود، انـسـان درسـت مـى شـود و ايـن اسـت كـه ايـن شغل ،
شغل انبيا بوده است . تمام انبيا براى آدم درست كردن آمدند و قرآن كتاب آدم سازى
است . پس اين شغل يك شغل بسيار شريفى است و مسؤ وليت بسيار زياد است براى اينكه
در ايـن دو دانـشـگـاه ، دانـشـگاه روحانى و دانشگاه آقايان ، در اين دانشگاه هاست
كه مقدرات كشور، چيزهائى كه بايد در كشور درست بشود منشاء آن اين دو دانشگاه است .
علم بدون ايمان منشاء بسيارى از شقاوت هاست
اگر گمان كنيد كه ، يا ما گمان كنيم كه علم منشاء سعادت است ولو هر چه باشد، اين يك
اشـتـباهى است ، بلكه گاهى علم منشاء بسيارى از شقاوت هاست ،
(چو دزدى با چراغ آيد گزيده تر برد كالا)
حكيم سنائى ظاهرا مال اوست . اگر روحانى علم داشته باشد لكن ايـمـان نداشته باشد،
مسيرش مسير انبيا نباشد، منشاء مفاسد بسيار مى شود. اكثر اين دين سـازى هـا كـه
بـوده اسـت ايـنـهـا از طـبـقـه مـلاهـا بـودنـد، مـلاهـايـى كـه فـقـط عـلم بـه
خـيـال خـودشـان كـافـى بـوده اسـت و دنـبـالش مـسـيـر انـبـيـا نبوده اند، اگر
دانشگاه فقط دنـبـال ايـن بـاشـد كه فرزندان ايران را با معلومات بار بياورد،
معلومات را هى روى هم بـريـزد، ايـن بـراى سـعـادت ملت ما يا فايده ندارد يا ضرر
دارد. يك فرد دانشگاهى كه انـحـراف پـيـدا بكند غير از يك فرد بازارى است ، غير از
يك فرد كشاورز است . يك فرد روحانى كه انحراف پيدا كند غير از يك فرد بازارى و
كارگر است . كارگر و بازارى ، كـشـاورز و امـثـال ايـنـها اگر چنانچه يك انحرافى
داشته باشند، انحراف شخصى براى خودش است لكن انحراف اساتيد دانشگاه انحراف خودش
تنها نيست ، انحراف يك گروه است .
چـه گـروهـى ؟ آن گـروهـى كه مى خواهند مملكت را اداره كنند گاهى به انحراف يك كشور
مـنـجـر مـى شـود. انـحـراف يـك روحـانى انحراف خودش تنها نيست ، انحراف يك ملت است
، بـنـابـرايـن ، اين دو طايفه هستند كه مى توانند خدمت بكنند و كشور را نجات بدهند
و ممكن است كه مسيرشان مسير حق نباشد و كشور را به تباهى بكشند. گمان نشود كه كسانى
كه ايـمـان نـدارنـد ايـنـها هم خدمت به كشور مى كنند و فرق ما بين آنها و آن كسانى
كه ايمان دارنـد نـيـسـت . (و الذيـن
كـفـروا يـتـمـتـعـمـون و يـاكـلون كـمـا تـاكـل الانعام و النار مثوى لهم
) كسى كه ايمان ندارد نظير حيوانات خواركش هست يعنى در آخـور الاغ ،
نـبـى اكـرم كـاه بـريـزد يـا ابـوجـهـل كـاه بـريـزد هـيـچ فـرقـى بـه حـال او
نـمـى كـنـد، او مـى خـواهـد بـخـورد، حـيـوان مـى خـواهـد كـسـى ، مـيـل دارد
كـسـى تـيـمـارش كـنـد، ايـن تيماركننده على بن ابيطالب باشد يا ابن ملجم ، اين
فـرقـى به حالش نمى كند، اگر ابن ملجم بهتر تيمار كرد با او بيشتر رفيق است . اين
آيـه شـريـفـه كـه ايـن مـطـلب را مى فرمايد، دستور كلى است براى شناخت منحرف از
غير مـنـحـرف كه ما چطور منحرف ها را بشناسيم و چطور غير منحرف ها را. منحرف ها
آنها هستند كـه فـرقـى بـه حـالشـان نـمـى كـنـد كـه ايـن پـارك ، ايـن اتـومـبـيـل
كـه بـه دستشان آمده از راه صحيح آمده يا از راه دزدى ، خيانت شده است و اين به
دسـتـش رسـيـده است يا اينكه نه روى امانت و روى يك كسب صحيح آمده است هيچ فرقى به
حـال او نـمـى كـنـد، او اتـومـبـيـل را مـى خـواهـد، او خـوبـى اتومبيل را مى
بيند، از كجا آمده ، اين را اصلا پيش او مطرح نيست ، چنانچه پيش انعام مطرح نيست كه
از كجا آمد و آن اشخاص انحرافى نظير همان حيوانات كه از كجا آمده مطرح نيست ، چـه
هـسـت مطرح هست . شما مى توانيد كه جوان ها را تربيت كنيد به يك تربيتى كه تقوا در
آن بـاشـد، نـظـر ايـن بـاشـد كـه ايـن از كـجـا آمـده اسـت ، ايـن شغل را كى به او
داده است ، اين شغل چه شغلى هست و چه كارى بايد اينجا انجام بدهد.
هدف تبليغات سوء رژيم پهلوى براى جداسازى روحانى و دانشگاه
اگـر چـنـانـچـه شـمـا و طـبـقـه روحـانـيـيـن كـه هـر دو يـك شـغـل داريـد، هـر دو
شـغـل واحد داريد و مع الاسف اين دو قشر را كه مربى جامعه هستند دست هـاى نـاپـاك
از هم جدا كرد، ما تا حالا با آقايان روبرو نمى شديم يعنى شما از ما فرار مـى
كـرديـد مـا هـم از شـمـا، شـمـا مـا را قـبـول نـداشـتـيـد مـا هـم شـمـا را قـبول
نداشتيم ، شما براى ما يك چيزى مى گفتيد ما هم براى شما يك چيزى مى گفتيم . من نـه
از شـمـا مـقـصودم اين افراد است و نه از ما، مقصودم خودم هستم لكن قشرها اينطور
شده بـود، رفـتـنـد تـوى دانـشـگـاه هـا بـه دانـشـجو و به استاد و به غير استاد و
به همه يك صورت بسيار زيباى ظاهرى ارائه مى دادند (اين
آخوندها مرتجعند، اينها مى خواهند ما را بـرگـردانـنـد بـه آن عـصـر حـجـر)
مـحـمـد رضـاخـان در يـكـى از حـرف هـايـش قبل از پانزده خرداد، در يكى از حرف هايش
گفت كه اين آخوندها طياره هم سوار نمى شوند (هـمـان روزهـا بـود كـه يـكـى از
مـراجـع بـا طـيـاره رفـتـه بـود مشهد) و اينها با طياره هم مخالفند، اصلا با همه
اساس تجدد مخالفند، اينها مى خواهند برگردند به آنوقتى كه مـثـلا الاغ سـوارى
كـنـنـد و بـرونـد ايـن طـرف و آن طـرف يـا فـرض كـنـيـد كه يك شمعى بسوزانند،
بـرق را بـا آن مخالفند، همه آثار تمدن را با آن مخالفند، مى آمدند پيش شماها يك
همچو مـسـائلى را طـرح مـى كـردند يا اينكه (آخوندها همه دربارى هستند، اينها همه
براى منافع دربـارهـا، اصلا وجود اينها را دربارها آوردند، سلاطين اين وجودها را در
خارج محقق كردند) مى آمدند پيش اين قشر مى گفتند (اينها دين ندارند، اين بى دين ها،
يك مشت فكلى بى دين ) و طـورى تـزريـق مـى كردند كه مع الاسف بعضى از اشخاص بى عمق
باورشان مى آمد. اين باور آمدن اسباب اين شد كه اين دو قشر از هم جدا شدند، اين به
او بدبين شد، او به ايـن بـدبـيـن شـد. چـه دو قـشـرى ، دو قشرى كه مربى جامعه
بودند، دو قشرى كه بايد جامعه را با مساعى هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح
بكنند، اينها را از هم جدا كردند. دو قشرى كه اگر اين دو قشر به مسير صحيح باشد،
تمام ملت به مسير صحيح مى رود. ايـنـطـور نـيـسـت كه يك قشر مثلا كاسب باشد كه فقط
خودش اگر اصلاح بشود، صالح بـاشـد، خـودش هـست و غير نيست . دو قشرى كه ، با اصلاح
اين دو قشر، جامعه اصلاح مى شود . دو قشرى كه (اذا فسد العالم فسد العالم ) است ،
اين عالم من نيستم ، شما هم هستيد، هـمه مان هستيم . شما هم جزء علما هستيد كه اگر
چنانچه خداى نخواسته فاسد باشيد عالم را بـه فـسـاد مى كشيد و اگر صالح باشيد عالم
را به صلاح مى كشيد. صلاح و فساد يـك جامعه به دست مربى هاى !!! آن هست !!! آن
جامعه هست و آن مربى ها شماها هستيد و قشر روحانى . آنها به يك جور و شما به يك
جور. اما دو طايفه مربى جامعه هستند.