11!!! لازم اسـت
طـبـقـات مـحـتـرم روحـانـى و دانـشـگـاهـى بـا هـم احـتـرام متقابل داشته باشند.
جوانان روشنفكر دانشگاه ها به روحانيت و روحانيون احترام بگذارند خـداونـد تـعـالى
آنها را محترم شمرده و اهل بيت وحى ، سفارش آنها را به ملت فرموده اند. روحـانـيـت
قـدرت بـزرگـى اسـت كـه بـا از دسـت دادن آن خداى نخواسته پايه هاى اسلام فروريزد و
قدرت جبار دشمن ، بى معارض مى شود.
مـطـالعـات دقـيـق اجانب استثمارگر در طول تاريخ به آن رسيده كه بايد اين سد شكسته
شـود و تـبـليـغـات دامـنـه دار آنـهـا و عـمـال آنـهـا در چـنـد صـد سال موجب شده
كه مقدارى از روشنفكران را از آنها جدا و به آنها بدبين كنند تا جبهه دشمن بـى
معارض شود. اگر احيانا در بين آنها كسانى بى صلاحيت خود را جا بزنند لكن نوع آنـهـا
در خـدمـت هـسـتـنـد بـه حـسـب اخـتـلاف مـوقـف و خـدمـت آنـهـا مـلت را پـايـبـنـد
اصـول و فـروع ديـانـت نموده ، برغم اجانب و عمال آنها بايد اين قدرت را تاءييد و
حفظ نمود و با ديده احترام نگريست .
چـنـانچه روحانيون محترم بايد به طبقه جوان روشنفكر كه در خدمت اسلام و كشور اسلامى
اسـت و بـه هـمـيـن جـهـت مـورد حمله عمال اجانب است ، احترام گذاشته آنها را چون
فرزندانى عزيز و برادرانى ارجمند بدانند و اين قدرت بزرگ كه مقدرات ، خواه ناخواه
در دست آنها خـواهـد افـتـاد، از دسـت نـدهـنـد و از تـبـليـغـات سـويـى كـه بـر ضد
آنها در اين چند صد سـال شـده و آنـهـا را در نـظر بعضى طور ديگر جلوه داده اند تا
از تفرقه استفاده هر چه بـيـشـتـر برند، احتراز كنند و كسانى را كه جهلا يا از
سوءنيت موجب دور نگه داشتن . اين طـبـقـه مـؤ ثر است از روحانيت . از خود برانند و
به آنها اجازه ايجاد تفرقه ندهند و مطمئن بـاشند كه با ضم اين دو قدرت بزرگ پيروزى
به دست مى آيد و با جدايى روى آن را نخواهند ديد.
12!!! بـايـد چـه طـبـقـه جـوان روحـانـى و چـه دانـشـگـاهـى ، بـا كمال جديت به
تحصيل علم هر يك در محيط خود ادامه دهند. اين زمزمه بسيار ناراحت كننده كه اخـيـرا
بـيـن بـعـضـى جـوانان شايع شده كه درس خواندن چه فايده اى دارد، مطلبى است
انـحـرافـى و مـطـمـئنـا يـا از روى جـهـالت و بـيـخبرى است و يا با سوءنيت و از
القائات طـاغـوتى شيطانى است كه خواهند طلاب علوم دينى را از علوم اسلامى باز دارند
كه احكام اسـلام بـه طـاق نـسـيـان سـپـرده شـود و محو آثار ديانت به دست خودمان
تحقق پيدا كند و جـوانـان دانـشگاهى ما را انگل و متكى به قشرهاى استعمارى بار
بياورند كه همه كس چون همه چيز وارداتى باشد و احتياج به اجنبى در تمام ابعاد و
رشته هاى علمى هر چه بيشتر روزافزون شود و اين خطر بزرگى است كه كشور را هر چه
بيشتر به عقب مى راند اگر علوم اسلامى مردانى متخصص نداشت ، تاكنون آثار ديانت محو
شده بود و اگر پس از اين نـداشـتـه بـاشـد، اين سد عظيم مقابل اجانب منهدم مى شود و
راه براى استثمارگران هر چه بيشتر باز مى شود واگر دانشگاه ها خالى از مردانى
دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت طلب چون سرطان در تمام كشور ريشه دوانده و زمام
امور
اقـتـصـادى و عـلمـى مـا را بـه دست مى گيرند و سرپرستى مى كنند بايد جوانان با اين
فكر غلط استثمارى مبارزه كنند و بهترين و موثرترين راه مبارزه با اجنبى مجهز شدن به
سـلاح عـلم ديـن و دنـيـاست و خالى كردن اين سنگر و دعوت به خلع اين سلاح ، خيانت
به اسلام و مملكت اسلامى است .
ايـنجانب با كمال تواضع دست خود را به طرف تمام جناح ها كه در خدمت اسلام هستند
دراز مـيـكنم و از همه استمداد مى كنم كه با هم پيوستگى همه جانبه در راه بسط عدالت
اسلامى كـه يـگـانـه راه سـعـادت مـلت اسـت كـوشا باشند و از ساير جناح ها كه در
تحت تاءثير تـبـليـغات سوءاجانب واقع شده اند و مطالعات صحيحى در قوانين اسلام به
همه ابعادش نـدارنـد. تقاضا مى كنم كه در كار خود تجديد نظر كنند و با احتراز از
غرض و تعصب ، به مكتب بزرگ همه جانبه اسلام نظر و در آن مطالعه دقيق كنند و پس از
بستن عقيده به آن مـكـتـب هـاى ديـگـر را رهـا و بـه گروه مسلمين پيوسته تا با وحدت
كلمه از دخالت اجانب و عمال خائن نالايق آنها در امور كشور جلوگيرى و آنها را از
كشور خود برانند.
از خداوند قادر متعال توفيق همگان را در خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم .
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 29/11/56
بـــيـــانــات امـام خـمـيـنى به مناسبت چهلم شهداى قم
و افشاى جنايات مدعيان طرفدارى
ازحقوق بشر
قيام ملت ، اعتراض به شاه يعنى مجرم اصلى است
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قـيـام مـلت ، اعـتـراض بـه شـاه يـعـنـى مـجـرم اصـلى اسـت عـعـع ولاحـول ولاقـوه
الا بـالله العـلى العـظـيـم . انـالله و انـااليـه راجعون عععع الان كه شما
آقـايـان ايـنـجـا تـشـريـف داريـد، ايـران تـا آن انـدازه كـه بـه مـا تـا حـال
اطـلاع رسـيـده اسـت ، شـهـرهـاى بـزرگ از قـبـيـل تـهـران ، تبريز، مشهد، قم ،
اينها تـعـطـيـل انـد و بعضى ها سرتاسر تعطيل اند مثل قم و بعضى ها بازارها و جاهاى
بسيار ديـگـرش تـعـطـيل است و تهران تعطيل بازارهاست الا چند نفرى كه شايد وابستگى
داشته بـاشـنـد و آن طـورى كـه بـه مـا اطـلاع رسـيـده اسـت ايـن تعطيل ، اعتراض بر
شخص شاه است . مردم پيدا كرده اند مجرم را، پيدا بود، جراءت نمى كـردنـد كـه ذكـر
كنند، بحمدالله اين سد خوف شكست و مردم نكته اصلى مجرم را به دست آوردند و فهميدند
كه بدبختى همه ملت ها، يعنى ملت ما از كيست
الان امـروز چـهـل روز اسـت كه از مرگ جوان هاى ما، از مرگ طلاب علوم دينيه ، علما،
از مرگ جـوان هاى متدين قم مى گذرد و مردم در اين چهل روز به جوان هاى خود چقدر
گريه كردند و چـقـدر سـوگـوارى كـردنـد و بـا چـه شـجـاعـت ايـن اهل قم و طلاب علوم
دينى ، با چه شجاعت كه شايد در تاريخ كم نظير باشد و دست خالى با اين دولت و با اين
عمال شاه مبارزه كردند و كشته دادند و حتى در خيابان ها و در كوچه ها و در پس كوچه
ها از قرارى كه ذكر شده است مامورين ريخته اند و مردم هم بعد از كشتار و قـبـل از
كـشـتـار، آنـقدرى كه مى شده است مقاومت كرده اند و زنده بودن خودشان را اثبات
كـرده انـد كـه ما زنده هستيم ، نه مرده . مراجع بزرگ اسلام در قم چه در خطابه
هايشان ، چـه در اعـلامـيه هايشان و چه در اين اعلاميه اخيرى كه همين چند روز، همين
دو سه روز براى سوگوارى و براى تعطيل اربعين داده اند مطالب را شجاعانه ذكر كرده
اند و نقطه اصلى را ولو به صراحت نگفته اند، به كنايه ابلغ از تصريح فرموده اند.
خداوند انشاء الله آنها را پايدار نگه دارد.
قم ، مركز علم و تحرك اسلامى
طلاب علوم دينيه ، آن طلابى كه الان در مركزى واقع شده اند كه مورد هجوم اشرار است
و در
عـيـن حـال كـه در يـك هـمچو مركزى واقع شده اند، ديروز عصر اجتماع كرده اند و يك
مجلس تـعـزيـه بسيار بزرگ تاءسيس كرده اند و بعضى از افراد، جوان هاى زنده در منبر
بى بـاكانه مطالب را گفته اند. الان كه ما اينجا نشسته ايم در مسجد اعظم ، طورى كه
به ما اطـلاع وسـيع رسيده ، !!! در مسجد اعظم !!! اجتماع بزرگى است و نمى دانيم آيا
دولت با ايـن اجـتـمـاع چـه خـواهـد كـرد و مـن الان نـمـى دانـم كـه آيـا بـاز
مـاءمـوريـن ريـخـتـه انـد، قتل و غارتى باز كرده اند يا نه ؟ ما الان در نگرانى
اين معنا هستيم ، نگران اين معنا هستيم كـه آيـا در ايـن شـهرهاى بزرگ از قبيل مشهد
كه دولت نسبت به او بسيار حساس است ، از قـبـيـل آذربـايـجان و تبريز كه نظر دارد
دولت به آن و آيا در قم كه مركز همه اين امور اسـت و از قـم هـمـانـطورى كه اهل بيت
فرموده اند علم نشر مى شود به همه بلاد و الان مى بـيـنـيـم كـه عـلم مـركـزش قـم
اسـت و از قـم دارد نـشـر مـى شـود، نـه عـلم ، عـلم و عـمـل ، عـلم تـنـها نه ،
علم و عمل الان دارد از قم نشر مى شود، مركز فعاليت اسلامى است ، مـركـز تـحـرك
اسـلامـى اسـت ، تـحرك از قم ، از خود قم ، از طلاب قم ، از علماى قم ، از مدرسين
قم حفظهم الله از توده قم كه سربازهاى وفادار به اسلام هستند، از آنجا تحرك دارد
سرايت مى كند به همه جا تا ببينيم آيا به ما هم سرايت بكند يا نكند و الله العالم .
امضاءكنندگان حقوق بشر، پايمال كنندگان اصلى حقوق بشر
ما همه بدبختى هايى كه داشتيم و داريم و بعد هم داريم از اين سران كشورهايى است كه
ايـن اعـلامـيـه حقوق بشر را امضاء كرده اند. اعلاميه حقوق بشر را اينهايى امضاء
كرده اند كـه سـلب آزادى بـشـر را در هـمـه دوره هـايـى كـه كفيل بوده اند و دستشان
به يك چيز مى رسيده است كرده اند. سرلوحه اعلاميه آزادى حقوق بشر، آزادى افراد است
، هر فردى از افراد بشر آزاد هست ، بايد آزاد باشد، همه بايد در مـقـابـل قـانـون
عـلى السـواى بـاشـنـد، هـمـه بايد آزاد باشند در محلشان ، در سكنى آزاد بـاشـنـد،
در شـغلشان آزاد باشند، در مشى شان بايد آزاد باشند، اين اعلاميه حقوق بشر اسـت كـه
سـرلوحـه اش ايـن مـطـلب اسـت . از اول مـسـلمـيـن بـلكـه هـمـه بـشـر، از اول
گرفتار اينهايى بوده اند كه امضا كردند و تصويب كرده اند اين اعلاميه حقوق بشر را.
آمـريـكـا يـكى از آنهاست كه تصويب كردند اين را و امضا كردند اين مطلب را كه حقوق
بـشر بايد محفوظ بماند و يكى از حقوق بشر آزادى است . اين آمريكايى كه اعلاميه حقوق
بشر را به اصطلاح امضا كرده است شما ببينيد چه جناياتى بر اين بشر واقع كرده است .
در همين چند سالى كه ماها يادمان است و يكقدر زيادترش را من و يكقدر كمترش را بر
حسب جـوانـى كـه داريـد شـمـا مـشـاهده كرديد، چه گرفتارى هايى از براى بشر هست به
دست آمـريـكـا كـه يـكى از اشخاصى است كه يكى از دولت هايى است كه قضيه حقوق بشر را
امـضـاء كـرده اند. در هر مركزى از مراكز مسلمين و غير مسلمين يك ماءمورى نصب كرده
اند كه سـلب آزادى از هـمـه آن اشـخـاصـى كـه در آن مـحـيـط هستند، كرده اند. اينها
مى گويند كه (آزادند بشر) براى تخدير توده هاست كه حالا ديگر نمى شود تخديرش كرد.
قضيه اين چـيـزهـايـى كـه مـى گـذرانـنـد كـه يـكـى اش هـم هـمـين اعلاميه حقوق بشر
است ، اين براى اغـفـال اسـت نـه ايـنـكـه يـك واقـعيتى دارد. يك چيز خيلى خوش نماى
بازرق و برقى را مى نويسند،
سـى مـاده مـى نـويـسـنـد كه همه اش موادى است كه خوب ، به نفع بشر است و يكى اش را
عـمـل نـمـى كـنـنـد، در مـقـام عـمـل ، يـكـى اش عـمـل شـود. ايـن اغفال است ،
افيون است اين براى توده ها، براى مردم . ما مى بينيم كه اين آمريكا كه امضا كرده
است همين معنا را، اين انگلستان كه اينقدر از آن تعريف مى كنند و از تمدنش تعريف مى
كـنـنـد و از دمـوكراسى بودنش تعريف مى كنند و اينهم جز تبليغات خود آنها و شيطنت
خود آنـهـا چـيـز ديـگرى نيست و با شيطنت و با تبليغات ، اينها به مردم باور آورده
اند كه در راس دمـكـراسى ، انگلستان است و مشروطيت به معناى حقيقى آن در انگلستان
است ، اينها به واسطه تبليغاتى كه داشتند به خورد مردم داده اند اين معنا را و ما
ديديم كه انگلستان با هـنـدوسـتـان پـاكستان و دول استعمارى خودش چه كارها و چه
جنايت در آنجا كرده است و اين هـمـيـن آمريكاست كه مى بينيد كه در اسرائيلش كه نگاه
مى كنيم ، آنجا را به وجود آوردند اينها و با مسلمين چه كردند و دارند چه مى كنند.
چه جناياتى به مسلمين و خصوصا شيعه ، ايـنـها چه جناياتى كرده اند و دارند مى كنند.
از آن طرف يك ماءمورى هم گذاشتند در مصر بـه اسـم سادات كه اينهم فعاليت هايش
فعاليت هاى استعمارى است و چند وقت پيش از اين رفـت بـه اسـرائيل و حرف هاى آنها را
مثلا چه بكند. از آن طرف در اين پنجاه سالى كه ما يـاد داريـم ، در ايـن پـنـجـاه
سـال عـزاى ايـران ، در ايـن پـنـجـاه سـال مصيبت ايران كه از اين خاندان روسياه به
اين ملت وارد شد، اين انگلستان امضا كننده اعـلامـيه حقوق بشر، به حسب اقرار خودش
رضا شاه را به سلطنت رساندند و قريب بيست سـال ماها در زحمت بوديم و ملت اسلام در
زحمت بود و محو آثار شريعت را مى خواست بكند البته موفق نشد اما بنابراين بود، براى
اينكه هر صدايى كه از آن بوى اسلام مى آمد، هـر تـبـليـغـى كـه از آن بوى اسلام مى
آمد، درآن بسته شده بود و اين آمريكايى كه امضا كـرده اسـت اين اعلاميه حقوق بشر
را، بر ما مسلط كرده است ، بر ايران مسلط كرده است يك آدمـى را كـه خلف صالحى است
از براى آن پدر. اين شاه موجود ما كه در اين مدتى كه در راءس حـكـومـت بـوده اسـت و
ايران را به صورت يك مستعمره رسمى براى آمريكا در آورده اسـت ، چـه جناياتى در اين
خدمت كرده است از اين پدر و پسر كه به واسطه نصب آنهايى كـه حـقـوق بشر را، اعلاميه
حقوق بشر را امضاء كرده اند، آنها اين جنايات را بر ماها وارد كـرده انـد.
امـضـاءكـنـنـدگـان اعـلامـيـه حقوق بشر هستند كه اين بشر را اينطور در زحمت و
ايـنـطـور اخـتناق از براى بشر پيش آوردند كه ما بعضيش را مشاهده كرده ايم و بعضيش
را شـنـيـده ايـم و بـا شـنـيـدن كـه شـود انـسان درست بفهمد، شما حالا مى شنويد كه
در زمان رضـاخـان به ملت چه گذشت اما چيزى كه خود ملت احساس كرده است و لمس كرده
است شما نـمـى توانيد اين معنا را درست بدانيد كه اين كه احساس كرده است و لمس كرده
است ، خوب مـلت ايـران از ايـن آدم هـا چى ديده است ، شما حالا لمس مى كنيد، البته
لمس به اين معنا كه اينجا هستيد.
بى اعتنايى ملت به تهديدهاى رژيم شاه
خوب ديگر حالا روابط طورى است كه ايران را درست مى توانيد بفهميد چه جورى است
لمس مى كنيد كه اين آدم چه كرد همين چند روز با ملت ايران . الان هم هيچ بعيد نمى
دانم كه الان هـم يـك جنگ و نزاعى در كار باشد، ما اطلاع نداريم ، ما آنقدرش را كه
اطلاع داريم در پيشخوان مسجد شاه ريختند و آن چند تا دكانى كه آنجا بوده است آنها
را بازور باز كرده اند و اما بازار تسليم نشده است در عين حاليكه بخشنامه اى از
دولت منتشر شده است و به هـمـه بـازارهـاى ايـران مـنـتـشـر شـده اسـت كـه هـر كـس
تـعطيل بكند، اين مثلا چه خواهد شد و چه خواهد شد، معذالك بازارها حتى بازار
تهران كه مـلمـوس خودشان است اعتنائى به اين حرف نكردند. مردم ديگر اعتنايى به اين
قاروقورها نـمـى كـنـنـد، به اين شارت و شورت ديگر حالا اعتنا نمى كنند، اين
اعتناها سابق بود كه مردم راترساندند و مردم هم خيال مى كردند حالا مردم دارند كشته
مى دهند و معذالك اعتنايى به اين حرف ها ندارند.
قيام ملت ، مشتى بر دهان ياوه گوى رژيم پهلوى
الان در اثـر ايـن كـشـتـارى كـه در ايـران شـد يـعـنـى در قـم شـد و بـسـيـارى از
اهـل علم ،بسيارى از متدينين و جوان هاى قمى را كشتند و الان اربعين آنهاست ، مردم
ايران كه خداوند انشاءالله آنها را زنده بدارد، چنانچه الان زنده هستند و زندگيشان
تا ابد ثبت است و خداوند حوزه علميه قم را زنده بدارد و زندگيش تا ابد ثبت است ،
اينها الان كه ما اين جا آرام نـشـسـته ايم ، آنها در فعاليت و تلاطمند. الان مشهد
چه بساطى است ،ديگر من الانش را نـمـى دانـم امـا تـعـطـيـل بـوده آذربـايـجـان چـه
بـسـاطـى اسـت مـن نـمـى دانـم لكـن تعطيل بود، قم آنطورى كه اطلاع داده اند حتى يك
بقالى در قم باز نيست ، سرتاسر قم تـعـطـيـل عـمـومـى اسـت ، تـهـران نـود در صـد
تـعـطـيـل اسـت ، تـعـطـيـل تـهـران يـك چـيـز آسـانـى نـيـسـت كـه مـا تـو هـم
بـكـنـيـم ، تـعـطيل تهران تعطيلى است كه مشت به دهان اين ياوه گوهازند، آنهايى كه
مى گفتند كه شـش مـيـليـون جـمـعـيـت با ما موافق هستند و راءى داده اند به انقلاب
سفيد، آنوقت هم كه مى گـفـتـنـد گـزاف بـود، مـن فرستادم آدم به تهران ، آنوقت ما
ايران بوديم ، من اشخاصى فـرسـتادم به تهران كه آن روزى كه رفراندم به اصطلاح
خودشان مى شود وضع چه جـورى اسـت ، اينهايى كه آمدند به ما گفتند بيش از دو هزار تا
آنجا نيامد، اين دو هزار تا هـم مـاءمـوريـن خـودشـانـند. اينهايى كه مى گفتند كه
(شش ميليون جمعيت ايران با ما هست ، باقيش هم كه مانده آنها كه ديگر راءى بده
نيستند، پيرمردها زن ها و بچه ها اينها و ما به اتـفـاق آراء) مـكرر شاه در هر جايى
كه رسيده است گفته است كه (ملت با من هستند، يك چند نفر هستند كه اينها ماركسيست
اسلامى هستند، اينها گاهى يك چيز ديگرى مى گويند والا ملت هـست و من ). حالا هم شما
خواهيد ديد كه دنبال همين سرتاسر تعطيلى باز هياهويشان راه مى افـتـد، يـك بـازى در
قـم در مـى آورنـد، چـنـانـچـه در آوردنـد قـبـلا، دنـبـال آن تـعـطيلى جلو كه يك
هفته قم و يك هفته اصفهان ، هشت روز اصفهان از قرارى كه گـفـتـنـد و تـهـران هـم
يـكـى دو سـه روز و يـك روزش تـمـام تـعـطـيـل كـردند و اعتراض كردند، دنبالش راه
افتادند و اتوبوس ها را پر كردند از اين بـيـچـاره هـاى بى اطلاع يك دسته كه
ماءمورينشان بودند،بخشنامه صادر كردند به همه ادرات ، بـه هـمـه مـدارس كـه همه
بايد تعطيل كنيد و همه بيائيد اين آزادى است ! به طور آزادانـه بـايـد هـمـه
بـياييد اما آزاديد!) در عين حالى كه بخشنامه صادر كردند و به همه ادارات و به همه
چيز كردند، حتى ادارات هم به اينها اعتنا نكردند. اين بيچاره هايى را كه در
اتـوبـوس هـا نـشاندند و آوردند و به آنها گفتند كه (از قرارى كه مى گفتند) شما را
مـى خـواهـيـم زيـارت ببريم ، بين راه كه ملتفت شدند كه قضيه اين حرف ها نيست ، هر
كه تـوانـسـت فـرار كـرد و آنـهـا هـم كـه آمـدنـد (از قـرارى كـه بـه مـن اطـلاع
رسـيـده ) مثل اين كه تشييع جنازه كنند، هر چه به آنها مى گويند كه بگو جاويد، جواب
نمى دادند، مـثـل يك تشييع جنازه مى مانده تعبير اين بوده است به اين كه جمعيت همچو
ساكت بودند كه مثل اينكه دارند تشييع جنازه مى كنند. اين تشييع جنازه شاه است .
در صورتى كه شاه گرايشى به اسلام و ملت داشت مردم با او
مخالفت نمى كردند
ايـنـها نمى فهمند، باز هم ما نمى توانيم اينها را آدمشان كنيم اگر اينها با ملت
راه رفته بـودنـد، اگـر ايـنـهـا بـه خـواست ملت توجه كرده بودند، اگر اينها به
وظايف خودشان عمل كرده بودند، اگر اينها يك گرايش به اسلام و قواعد اسلام داشتند
مردم چه مخالفتى مـى كـردنـد با اينها؟ مردم هر جا دست گذاشتند مى بينند كه
اعليحضرت مخالف است ، با تـاريـخ اسـلام مـخـالف است يعنى با اسلام ، بدترين
كارهايى كه در زمان حكومت اين آدم شـده اسـت اين تغيير تاريخ است ، موفق نمى شوند
لكن اين خواست بشود، بدترين كار، از اين كشتارها بدتر است ، اين با حيثيت رسول الله
بازى كردن است . هر جا مردم دست مى گـذارنـد بـيـنـنـد كـه اعـليـحـضـرت دست رويش
گذاشته و بعد بد كرده ، يك تاريخشان اينطور و مدرسه هاى علميشان آنطور. تا حالا چند
دفعه مدارس ما به غارت رفته و مدارس مـا بـه چـپـاول اينها رفته است ؟ چند دفعه
ريخته اند حالا در مدارس ما، آنوقت به مدرسه فيضيه چند دفعه ريخته اند و اينها
جنايت كردند. حالا هم به مدرسه حجتيه و مدرسه خان ، حـالا محل حمله شان اينهاست و
مدرسه حقانى و هر مدرسه اى كه در آن باز است و يكقدرى اجـتـمـاعـات هست ، مدرسه خان
را (از قرارى كه گويند) تمام در و پنجره هايش را با تفنگ زده انـد و شكسته اند، در
مدرسه حجتيه سر يك كسى را بريده اند يعنى تير زدند به او زده انـد كـه خون جارى شده
است ، يكى از علماى اينجا كه رفته بود آنجا و بعد برگشت گفت كه ما هم رفتيم ديديم
كه از آن محلى كه اين تير خورده است خون ريخته ، ريخته تا آمده است لب حوض .
شـاه ، مـنـصـوب ابـر قـدرت هـاى طـرفـدار حـقـوق بـشـر!
مـجـرم اصـلى اسـت شـما احـتـمـال مـى دهيد كه رئيس شهربانى قم يك همچو
كارى بكند؟ اصلا نمى تواند يك همچو كـارى بـكـنـد. هـى نـگوييد كه ماءمورين اين كار
را كردند، آن كسى كه اين كار را مى كند شـخص خود شاه است . يعنى شخص خود شاه امر مى
دهد، شخص خود شاه مى گويد بكشيد، تـا نـگـويـد، نـمـى كـشـنـد. مـگـر يـك امـر
سـاده اى اسـت كـه يـك مـلت را بـه تـفـنـگ و مـسـلسـل بـبـنـدنـد، يـك حـوزه
عـلمـيه را كه مردم به آن علاقه دارند، مردم آن را بزرگ مى شـمـرنـد، ايـن را بـه
مـسـلسـل بـبـنـدند؟ مگر يك امر ساده اى است كه شهربانى تهران و شهربانى قم و رئيس
سازمان تهران ، رئيس سازمان قم و نمى دانم نخست وزير تهران و نـخـسـت وزيـر چـه ،
مگر اينها مى توانند يك همچو كارى بكنند؟ مه اش شخص خود آقاست ، مجرم
اصـلى خود اين است . اين را كى نصب كرد؟ خود ايشان در كتابشان نوشتند متفقين وقتى
كه آمدند (بعدش محو كردند،بعد ديدند غلط كردند محوش كردند) و ايران صلاح ديدند كه
ما بـاشـيـم ، كـه دودمـان مـا سـلطـنـت را داشـتـه بـاشند (لعنت بر اين صلاح ) اين
متفقين ، اين اشـخـاصـى كـه امـضـاء كـردند حقوق بشر را و اعلاميه حقوق بشر را،
اينها به جان ما يك همچو اشخاصى را گماشتند و يك همچو اختناقى را. (آزاد است بشر!)
اما ايرانش چطور؟ يك را گـمـاردنـد و يـكـى را گـذاشتند آنجا، قبلا او را گذاشته
بودند، همه آزادى ها را سلب كـرده بـود، اينطور اجتماعى كه حالا مى شود، آنوقت
انيطورها نمى توانستند، نمى كردند يا روشن نشده بودند باز مردم .
حوزه علميه قم ، زنده كننده اسلام و ايران
حـوزه قـم زنـده كـرد ايـران را، حـوزه قـم خـدمـتـى بـه اسـلام كـرده اسـت كـه تـا
صـدهـا سـال ديـگـر ايـن خـدمـت باقى است ، كم نشمريد آقايان اين را، دعا كنيد به
حوزه قم و دعا كـنيد ما هم اين جور بشويم . صدها سال ديكر هم اسم حوزه قم در تواريخ
هست و ما مرده ها را دفـن كرده است . حوزه علميه قم زنده كرد اسلام را. حوزه علميه
قم و تبليغات مراجع قم علماى قم ، دانشگاه ها را كه ما را جزء افيون ملت مى
دانستند، ما را دست نشانده انگليس ها و مستعمرين مى دانستند، بيدارشان كردند كه نه
، اينها تبليغاتند،، تبليغات خود آنهاست ، خود انگليس ها و آلمان ها و شوروى ،
اينها تبليغ مى كنند كه خير حوزه هاى دين ، حوزه هاى عـلمـيـه عـلمـاى ديـن ، اينها
افيونند، خود آنها تبليغ مى كنند براى اينكه آنها مى دانند كه ايـنـهـا چـه
فـعـاليت ها دارند و چه تحرك ها دارند و اسلام چه دين متحركى است ، اينها مى دانند
اينها را مى خواستند كه از خاصيت بيندازند پيش ملت ، تبليغ كردند.
اجانب ، مبلغين تز جدايى دين از سياست
حـالا چـنـد صـد سـال اسـت كـه تـبليغ كردند به طورى كه ما، خود آخوندها هم باور
كرده انـد،خود آخوندها هم باوركرده اند (مارا چه به سياست ). اين (مارا چه به سياست
) معنايش اين است كه اسلام را اصلا كنار بگذاريم ، اسلام كنار گذاشته بشود، اسلام
دراين حجره هـاى مـا، در آنجا دفن بشود، در اين كتاب ها ما دفن بشود اسلام . اينها
از خدا مى خواهند كه اسـلام از سـيـاسـت جـدا بـاشـد، ديـن از سـيـاسـت جـدا
بـاشـد، ايـن يـك چـيـزى اسـت كـه از اول سـيـاسـيـون انـداخـتـنـد تـوى دسـت و
دهان مردم به طورى كه الان ما هم كه اينجا هستيم بـاورمـان آمـده اسـت كـه آقـا مـا
چـكـار داريم به سياست ، سياست را بگذار براى اهلش ، ما مسائل دين گوئيم .
منطق اولياءالله ، منطق تلاش و مبارزه بر عليه استكبار
اگر اين طرف صورتمان را زدند،آن طرفش هم چيز مى كنم ، تا يكى هم آن طرف ، اين را به
حـضـرت عـيـسـى هم به غلط نسبت دادند خود اين جانورها به حضرت عيسى ، پيغمبر است ،
پـيـغمبر كه نمى تواند منطقش اين باشد. شما ديديد پيغمبرها را، منتهى حضرت عيسى كم
عمر كرد در بين ملت بعد تشريف برد به معراج ، به بالا. شما همه مى دانيد كه تاريخ
انـبـيـا را، آن حـضرت ابراهيمش كه تقريبا راءس انبياى سلف بود با تبرش برداشت اين
بـت هـا را هـمـه را شـكـسـت ، هـيـچ خـوف اين هم نداشت كه بيندازندش توى آتش ، خوف
اين حـرفـهـا را نـداشـت ، اگـر داشـت كـه پيغمبر نبود. يك همچو موجودى كه با يك
قدرت هاى بـزرگ جـنـگ مـى كـنـد و يـك تـنـه خـودش تـنـهـايـى در مقابل يك همچو
قدرت هايى مى ايستد كه بعدا بيايند بخواهند آتشش بزنند، اين منطقش اين نـيـسـت كه
اگر آن طرف را سيلى زدند بر مى گردد اين طرف هم بزنند، اين منطق آدم هاى تـنـبـل
اسـت ، ايـن مـنـطـق آنـهايى است كه خدا را نمى شناسند، قرآن نخواندند اينها. آن هم
حـضـرت مـوسـى كـه (بـا يـك عـصـا) يـك نـفـر بـود، يـك نـفـر چـوپـان ، مـقـابـل
كـى ؟ مـقابل فرعون كه داد خدايى مى زد، اينها هم داد خدايى مى خواهند بزنند، مى
بـيـنـنـد حـالا خـيلى خريدار ندارد، اگر يك خرده سست بياييد آنها هم مى گويند (انا
ربكم الاعـلى ). ايـن مـزخـرفـات هـمـيـشـه بوده در دنيا و حالا هم هست و بعدها هم
خواهد بود.اين هم حـضـرت مـوسى سلام الله عليه ، اين هم رسول اكرم كه تاريخش را خوب
مى دانيد ديگر كـه تـنـهـايـى مـبـعـوث شـد، سـيـزده سـال نـقـشـه كـشـيـد و ده
سـال جـنگ كرد نگفت كه ما را چه به سياست ، اداره كرد ممالكى را مملكتى را، نگفت ما
چكار داريـم بـه ايـن حـرفـهـا. آن هـم حـكـومـت حضرت امير است كه همه تان مى دانيد
و آن وضع حـكـومـتـش و آن وضـع سـيـاستش و آن وضع جنگ هايش ، نگفت كه ما بنشينيم در
خانه مان دعا بخوانيم و زيارت بكنيم و چكار داريم به اين حرفها، به ما چه .
مسلمان بايستى اهتمام به امور مسلمين داشته باشد
اگـر خـود حـضـرت صـاحب سلام الله عليه مقتضى بدانند خوب خودشان تشريف بياورند يكى
از علما اين جورى مى گفت (خدا رحمتش كند) كه : (من كه دلم بيشتر نسوخته به اسلام از
حـضـرت صـاحـب سلام الله عليه خوب ايشان هم كه مى بينند اين را، خود ايشان بيايند
چرا من بكنم ). اين منطق اشخاصى است كه مى خواهند از زير بار در بروند، اسلام اينها
را نـمـى پـذيـرد، اسـلام ايـنـهـا را بـه هـيچ چيز نمى شمرد، اينها مى خواهند از
زير بار در بـرونـد، يـك چـيـزى درسـت كنند، دو تا روايت از اين طرف از آن طرف مى
گردند پيدا مى كـنـنـد كـه خـيـر (با سلاطين مثلا بسازيد، دعا كنيد به سلاطين ) اين
خلاف قرآن است اينها نـخـوانـده انـد قـرآن را، اگـر صـد تا همچو روايت هايى بيايد
ضرب به جدار مى شود، خلاف قرآن است ، خلاف سيره انبياست با اينكه روايتى نيست ، شما
وقتى ملاحظه مى كنيد انـهـمـه روايـاتـى كـه اگـر كـسـى مـيـل بـه ايـن بـكـنـد كـه
، روايـاتـى اسـت كـه اگـر مـايـل بـاشـى كـه زنـده بـاشـد ايـن سـلطـان ، تـو هـم
بـا او هـسـتى . مسلمان مگر مى شود مـايـل باشد به اينكه يكى زنده باشد و ظلم
بكند،آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسى كه آدم مى كشد، عالم مى كشد؟ علما را مى
كشد؟ ما الان چقدر علماى بزرگ و عرض مى كنم مدرسين عالى مقام تو حبس ها،توى
تبعيدگاه داريم ، مى دانيد
شـمـا؟ الان چـنـد نفر از اين علماى ما توى زندانند و چند نفر از اين علماى ما در
تبعيدگاه ها دارنـد بـسـر مـى بـرند، معذالك همين ها بودند كه تبعيد شده بودند
قبلا، حالا كه آمده اند هـمـيـن هـا بـودند كه مشت شان را گره كردند و بر خلاف دولت
صحبت كردند و بر خلاف شـاه صـحـبت كردند، دوباره هم گرفتار شدند. همين آقاى محترمى
كه ، جوان بزرگوارى كـه در هـمـيـن ديروز، در عصر فاتحه ديروز آن صحبت ها را كرده
است ، او حبس بود و اين عرض مى كنم كه تبعيد بود و مظنون هم اين هست بلكه شايد
بيشتر از آنكه اين هم حالا يا گرفتندش يا فردا بگيرند، او را اما از حبس در آمده و
مشتش را گره كرده . بچه اسلام اين اسـت ، مـسـلم ايـن اسـت . مـسلمان اگر بخواهد
اهتمام به امور مسلمين نداشته باشد كه مسلمان نـيـسـت ليـس بـه مسلم .ععع (من اصبح
و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم ) هى هم بگو لااله الا الله ، عـعـعع مسلم
نيستى تو. اسلام آن است كه به درد مسلمين بخورد، مسلم آن است كه به درد مسلمين
بخورد، برسد به درد مسلم كه آقا كشتند جوان هاى ما را، ما بى تفاوت بـاشـيـم ؟
كـشتند علماى ما را، ما بى تفاوت باشيم كشتند مومنين و مسلمين را، ما بى تفاوت
بـاشـيـم ؟ مـا راضـى بشويم به اين امر؟ ما كارى بكنيم كه از آن انتظار رضايت بشود؟
بـايـد مـا خـودمان را عوض كنيم ، اين جوان هايى كه از ما حبس رفتند، تبعيد شدند،
الان هم تـبـعـيـد هـسـتـند اينها بعد از اينكه يك دوره تبعيدشان را، حبس شان را
تمام كردند و آمدند دوبـاره بـه قـم ، بـاز هـمان مصائب را شروع كردند و همان
تبعليغات را شروع كردند و باز رفتند به تبعيدگاه ، اگر ده دفعه ديگر هم آنها را
برگردانند همانند، براى اينكه ايـنـها تربيت شدند، تربيت اسلامى شدند. اگر حضرت
امير را صد دفعه بكشند و زنده بـشـود بـاز هـمـان اسـت ، هـمـان حـضـرت امـيـر اسـت
و اگـر مـن تـنـبـل هـم هـر، دفـعـه بـكـشـنـد يـا بـه يـك مـحـلى بـفـرسـتـنـد،
تـبـعـيـد كـنـند، من همان آدم تنبل هستم .
ياوه هاى رژيم رسواى پهلوى
ما از اين سران دولت ها كه اعلاميه حقوق بشر راامضا كرده اند و آزادى بشر را اعلام
كرده اند، اين همه مصيبت هاى مااز اينهاست ، از انگليس بود، تا آنوقتى كه يكقدرى
دستش كوتاه شـد، !!! از !!! حالا از شوروى است و از آن طرف و از آمريكا، همه
گرفتارهاى ما زير سر ايـنـهـاسـت ايـنـهـاست كه ماءمورند، اگر اينها دستشان را،
سايه شان را از روى سر اينها بردارند مردم اينها را پوستشان را مى كنند. مصونيت
دادند به آمريكايى ها و آنها را مصون از همه چيز قرار دادند، در مقابلش هم يك چند
تا دلار مى گرفتند آنوقت .الان هم كه ملاحظه مـى كـنـيـد چقدرها از آمريكائى و صاحب
منصب هاى آمريكا در ايران هستند با چه حقوق ها، با چـه حـقـوق هـاى گـزاف ، ايـنـها
گرفتارى هايى است كه ما داريم كه تمام خزائن ما بايد سرشار برود به جيب آمريكايى
ها، اگر يك ته مانده كمى هم بماند به جيب شاه و دار و دسـتـه شاه بايد برود، اينها
هم در خارج ويلا بخرند، چه بخرند، چه بخرند، در بانك هـا انـبـاشـتـه كـنـنـد
امـوال مـردم را. (دولت ايـران الان از دول مـترقى عالم است ! الان در عرض آمريكا و
ژاپن است ) اين الان از ژاپن خيلى جلو افتاده اسـت !) امـا ايـن حـرفـهـا فـسـادش و
فـضـاحـتـش ديـگـر در آمـده اسـت ، حـتـى آن بقال سر محله ديگر مى گويد اين حرف مفت
دارد مى زند لكن پر رو هستند، مى زنند چه مى شود كرد. الان هم
شـمـا بـعـد از ايـن وقـايع كه واقع شده است خواهيد ديد كه در روزنامه دوباره شروع
مى كـنـنـد بـه ايـنكه : (همه ملت با ما موافقند، همه مردم با ما هستند. يك چند
نفرى هم هستند كه انـحـراف دارند، هر كه مسلمان هست ، هر كه روحانى صحيح هست با ما
موافق است ، روحانى روشـنـفكر صحيح با ما موافق است اين روحانى هائى كه مى گويند،
اينها مرتجعينند! اين عـلمـاى قـم ، مـراجـع بـزرگ قـم كـه اعلام تعطيل عمومى
كردند، اينها جزء مرتجعين هستند! عـلمـاى بـزرگ چـيـز فهم با ما موافقند! علماى
حقيقى اسمش را علماى حقيقى مى گذارند !!! عـلمـاى حـقـيـقـى بـا مـا مـوافـقـنـد!)
هـيچ پيدا نمى كنى يك همچو علماى حقيقى را فقط توى روزنـامـه ، عـلمـاى حقيقى دارد،
كدام علما؟ مگر مسلمان شود با تو موافق باشد؟ مگر مسلمان مـى شـود راضـى بـه قـتـل
ايـنـهـا بـاشد؟ منتهى گاهى مى ترسد يك مسلمانى حرف نمى زنـد،يـا يـك عـالمـى حرفش
را نمى زند، گاهى هم نمى ترسد و حرف مى زند. گاهى يك طـلبـه مـى ترسد و از خانه اش
بيرون نمى آيد، گاهى هم نه ، نمى ترسد و حرفش را مى زند اما (موافقند) حرف غلطى است
، حرف نامربوطى است ، كدام عالم با تو مى تواند موافق باشد؟ مگر مى شود يك كسى عالم
باشد، اسمش را روحانى بگذارد، اسمش را عالم بـگـذارد و بـا قتل عام موافق باشد؟ مگر
مى شود يك نفر مسلمان باشد، يك نفر به اسلام اعتقاد داشته باشد و با تبديل تاريخ
اسلام به تاريخ كفار موافق باشد؟ مگر مى شود يـك نـفـر مـسـلمـان بـاشـد و بـا ايـن
سـطـور و كـشـف حـجـاب مبتذل موافق باشد؟ زن هاى ايران هم قيام كردند و بر ضدش و تو
دهنى به او زدند كه ما نـمـى خواهيم اينطور چيزى را، ما بايد آزاد باشيم و اين مردك
مى گويد آزاديد لكن بايد حتما، آزاديد اما بايد حتما بدون چادر و بدون روسرى توى
مدارس برويد. اين آزادى است ! يـك بـساطى است در ايران من نمى فهمم چه جور است ، يك
چيزى است ، يك معجونى است . ايـن دولت ايـران و شاه ايران يك معجونى است كه معلوم
نيست چه جور شير، گاو، پلنگ ، يك چيزى است شير، گاوپلنگ يك بساطى است در ايران ، من
نمى دانم چه قضيه اى است . ايـن گـرفـتـارى هـاى ما، البته زياد گرفتارى داريم ،
خوب خيلى گرفتارى هاست نمى تـوانيم بگوييم ، اين گرفتارى هاى ماست از دست اين تصويب
كنندگان و امضا كنندگان اعـلامـيـه حـقوق بشر، ماها و امثال ماها و شماها و امثال
شماها مرتجع و عرض مى كنم كه عقب افتاده و امثال ذالك ايم و آنها مترقى و مملكت يك
مملكت مترقى است !!
فقر از نشانه هاى مملكت مترقى شاهنشاهى
خـدا مـى داند كه مراجعاتى كه مى شود كه يك جزيى اش به من مراجعه مى شود راجع به
ايـنـكه مى خواهيم فلان جا آب انبار بسازيم ، مردمش آب ندارند، اين زن ها از يك
فرسخى بـايـد بـرونـد آنـجـا آب بـيـاورند، آب ندارند، وقتى آب ندارند، برقى دارند؟
اسفالت دارنـد؟ هـيـچ چيز ندارند. ملاحظه نكنيد كه يك تهرانى را، سرو صورتش را، اين
طرف را درسـت مـى كـنـنـد، شـمـا بـرويـد آن طـرف تـهـران را بـبـيـنـيـد، شـمـا
بـرويـد آن گودال كه هست گودال هاى نمى دانم كذا و كذا كه هست برويد آنجاها را
ببينيد چه خبر است ، گودال است كه گفت صد تا پله است ، نمى دانم چقدر پله بايد
بخورد تا برسند به سطح زمين ، آنجا خانه درست كرده اند، چه خانه اى ، يا با حصير يا
با گل ، يك چيزى درست كرده اند كه اين بچه هاى بيچاره شان در آنجا زندگى بكنند، نـه
آب دارنـد !!! تـهـران را دارم مـى گـويـم ، نـه تو روستاها، تهران اين جور است شما
وقـتـى وارد تـهران بشويد مى بينيد كه پر اتومبيل است و اينها كذا، نرفته ايد آن
طرف تهران را ببينيد چه خبر است آب براى خوردن ندارند، اينها بايد كوزه هايشان را
بياورند از ايـن پـله هـا بـرونـد بـالا، صد تا پله چقدر از آنها بروند بالا و
برسند به يكى از ايـنهايى كه حالا آب برايش گذاشتند، كوزه شان را از آنجا آب كنند
دوباره ازاين پله اين زن بـيـچـاره در زمـسـتـان سـرد بـايـد ايـنـطـورى بيايد تا
آب پيدا كند براى بچه هايش فـقـرشـان چيست ؟ بعضى از آنهايى كه از آنجا بيرونشان
كرده بودند يك خانه اى بوده مال يكى از آنها بوده ، يك اطاقش هم مال چند نفر بوده
آمده بودند توى پامنار، آنجا توى وسـط خـيـابـان ، آنجا خودش و زن و بچه اش آنجا در
وسط خيابان ، اين كسى است كه آدم وثـيـق بـه مـن آمـد گـفـت كـه ايـن بـيـچـاره هـا
آن از گـودال ، آن گـودال راهـم از او گـرفـتـه بودندحالا آمده است توى پامنار،توى
اينجا هم نشسته است ، تـوى خـيـابـان هـمين طورى با بچه هايش بيچاره نشسته است كه
مردم آنجا جمع شدند يك چـيـزى مـثـلا بـرايـش درسـت كـردنـد. اين مملكت مترقى است
كه مركز شهر، مركز مملكت كه تـهران باشد، مركز مملكت اينطورى است ! در خود روزنامه
ها بود كه در فلان جا، حالا من يـادم نـيـسـت كـجـا را نوشته بود، يك جايى را نوشته
بود، نوشته بود كه اينها از بى آبـى طـرف شـوشـتر و آنجاهاست اين مساءله ظاهرا صبح
كه پا مى شوند كه اين بچه ها بـه واسـطـه تـراخـم چـشـمـشـان بـه هـم اسـت ، بـاز
نـمـى شـود، بـا بـول صـورت اينها را، چشم اينها را چيز مى كنند. اين وضع مملكت
ماست ، اين مملكت مترقى اسـت ! بـا بـول ، ايـنـهـا آب نـدارند اينقدر كه دستشان
بزنند بچشم بچه شان را، اگر ايـنـقـدرآب داشـتـنـد مـى خـواهـنـد بـخـورنـد. در
روزنـامـه نـوشـتـه بـود كـه بـا بول اينها چشم بچه هاى خودشان را چيز مى كنند كه
باز بشود، اين مملكت مترقى است !
شاه ، مامور آمريكا و اسرائيل بشر دوست ! در منطقه
پول هايش كجا مى رود؟ مملكت ما فقيراست ؟ مملكت ما يك نفتى دارد، يك درياى نفت
دارد، مملكت مـا آهـن دارد، مـمـلكـت مـا هـمه چيز دارد، جواهر دارد، مملكت ما يك
مملكت غنى اى است اما اين بشر دوسـت هـا يـك مـامور گذاشته اند آن جا بالاى سر اين
مملكت كه نگذارند اين منافع به اين مـردم فـقير برسد، همه اش بايد برود توى جيب
آنها و عياشى هاى آنها، اگر يك مقدارش هـم ، آن يـك مقدار هم قسمت اينهاست ، با اين
كه قسمت اينها يك قسمت ناچيزى است معذالك در هـمـه جاهايى كه تشريف مى برند، ويلا
دارند و عرض مى كنم قصر دارند و زمين دارند و در بـانـك هـايـشـان پـول دارنـد و
هـمـه چيز دارند، خيلى غنى .اين كارتر يك مدتى مردم را گـول زده بـودنـد كـه اگـر
ايـن بـيايد سركار،آن چه خواهد كرد و چه خواهد كرد، اين با صـراحـت لهـجـه دروغـكـو
كـم حـافـظـه اين است با صراحت لهجه گفت كه :(اينجاهايى كه پـايـگـاه نـظـامى ما
داريم اينجا ديگر بساط حقوق بشر چيزى نيست ،ديگر صحبت از حقوق بشر نبايد بكنيد).
اين حقوق بشرى كه در همين ماده آزادى مردم
و ايـنـهـا هـسـت ، كـه ايـن قـابـل انـتـزاع نـيـسـت ، ايـن آزادى قـابـل انـتزاع
نيست اين آمريكايى كه امضاء كرده است اين معنا را، با صراحت لهجه گويد كه :(در
ايران ، چون ما پايگاه داريم ديگر بحث از حقوق بشر نبايد كرد. احترام به حقوق بشر
مال آنجاهايى است كه ما در آن پايگاه نداريم ). اين آمريكايى كه اينقدر حقوق بشر
مـى گـويد، در خود آمريكا، در آمريكاى لاتين چه بساطى سر اين مردم دارد در مى آورد،
يك مـامـور گذاشته هم آنجا، لبنان را آنطورش كرده است كه الان مى بينيد،آن مرديكه
مى رود آنـجـاتـصـديـق مى كند حرف او را، شاه ما هم همين معنا را تصديق مى كند كه
خير مطلب همين اسـت بـايـد بـا اسـرائيـل چـه ، ايـن مـرديـكـه اسـرائيـل را از
بـيـسـت سـال پـيـش از ايـن شـنـاخـت ، هـمـان اوايـل هـم مـا قـم بـوديـم كـه ايـن
اسـرائيـل را شـنـاخـت بـه رسـمـيـت در مـقـابـل هـمـه مـسـلمـيـن ، در مـقابل قرآن
، يك دولت كفر و آن هم كفر يهود، اين را به رسميت شناخت ، اولش درست اسم نـمـى
بـردنـد و چـه ، بـعـدش هـم خـوب ، اسـم بـردنـد. از آن اول ايـن آدم نـوكـر بـود
بـعـدهـا خـودش اظـهـار كـردايـن از اول مـسـاءله ايـنـطـور بـود. اسـرائيـل را از
آن اول بـه رسـمـيـت شـنـاخـت در مـقـابـل قـرآن ، در مـقـابـل اسـلام ، در
مـقـابـل حـكـومـت هـاى اسـلام ، در مقابل مسلمين .
منطق شاه ، منطق زور و مسلسل و قلدرى
آن مرديكه هم كه با صراحت لهجه گفت كه قضيه حقوق بشر، قضيه حقوق بشر يعنى چه ؟ خـوب
راسـت هـم مـى گـفـت ، ايـن را راسـت گـويد، قضيه حقوق بشر يعنى چه يعنى منطق
قـلدرهـا، مـسـاءله حـقـوق بـشـر نـيـسـت ، مـنـطـق قـلدرهـا، قـلدرى اسـت ،
تـفـنـگ اسـت و مـسـلسـل ، مـسـلسـل بـسـتـن بـه عـلمـاى دين ، اين منطق اينهاست ،
مدرسه قيضيه خراب كردن گـرفتن و ندادن ، الان تعطيل است مدرسه فيضيه معذالك در عين
حالى كه مدرسه فيضيه را گـرفـتـنـد، غـارت كـردنـد، طـلبه ها را غارت كردند،عمامه
هايشان را آتش زدند، كتاب هـايـشـان را آتـش زدنـد، قـرآن را اهـانـت كـردنـد، در
عـيـن حال همين جمعيت مركزشان را در مدرسه حجتيه قرار دادند و در مدرسه خان ، حالا
آنجا دارند كـتـك مـى خـورنـد، صـد دفـعه ديگر هم كتك بخورند، يك مدرسه ديگر، اينها
زنده شدند، بـيـدارنـد ايـنـهـا.بـه در هر صورت ، ما اين گرفتارى هاست كه داريم و
الان كه ما اينجا نـشـسـتـه ايم نمى دانيم كه چه مى گذرد به برادرهاى ما،نمى دانيم
.من نگرانم ، حالا تا عصرى تا فردايى اتفاقى آنجا بشود يا از اينجا بشود، ببينيم چه
مى شود اما اينقدر را مى دانم كه ديروز يك مجلس با شكوهى بوده است براى اين اسلاف و
امروز هم مسجد اعظم از قـرارى كـه اطـلاع داده بـودنـد پـر بـوده از جـمـعـيـت و
بـازارهـا هـم تـعـطـيـل ،بـازار قـم تـمـامـش ، هـم خـيـابـان هـم بـازار هـمـه اش
تـعـطـيـل بـود و بـازارهاى شهرستان همين طورتاآنقدر كه به ما رسيده ، از شيراز
اطلاع نرسيده از اصفهان اطلاع نرسيده ، مى رسد، اطلاع نمى شود نباشد. ما چه بكنيم
بااين ؟ با اين واقعا انسان متحير است چه بكند.
ضديت منطق قرآن با منطق سكوت و سازش در برابر ظلم
مـنـطـق ايـنـها منطق مسلسل است ، منطق ما منطق سكوت ! با سكوت چاره نيست ! منطق
آنها سيلى زدن اسـت ، مـنـطق ما سيلى خوردن !به حضرت عيسى هم نسبت داده اند كه يك
وقت فرمود كه اگر اين طرف من
سـيـلى بـزنـنـد آن طـرف هـم درسـت مى كنيم تا سيل بزنند! همچو حضرت عيسى را ما نمى
خـواهـيـم ، البـتـه نـمـى گـويـد هـمـچـو چـيـزى ، ايـن مـنـطـق تنبل هاست ، حضرت
عيسى پيغمبر اعظم است ، آن كسى است كه در مهدش شروع مى كند به گـفـتـن كـه من چه مى
كنم ، چه مى كنم ، اقامه صلاه مى كنم ، چه مى كنم ، چه مى كنم ، در مـهـدش
پـيـغـمـبـر مـبـعـوث بـوده بـه حـسـب مـثـال قـرآن ، يـك هـمـچـو مـوجـودى حـرف
هـاى تنبل ها رازند؟ حرف هاى بى عرضه ها را مى زند كه اگر اين طرف بزنند؟ اين را
همين ، هـمـيـن اشـخـاص ، هـمـيـن هـايـى كه به عيسى منتسبند (اينها عسيوى كه
نيستند، منتسبند)، همين اشـخـاص ايـنـها را درست كرده اند كه اين عيسوى ها و اين
كاتوليك ها را بازيشان بدهند، آنـهـا هـم احـمـق هـا بازى خوردند و لهذا در مقابل
حكومتشان هيچ كار اساسى نمى كنند.از آن طرف در بين ما هم اشخاصى هستند كه مى گويند
اولى الامر هر چه ، هر زهرمارى مى خواهد بـاشـد بـايـد مـا از او اطـاعـت كـنـيـم !
اولى الامـر اسـت اول الامر يعنى زورگو، بازورگو نبايد حرف زد خوب پس چرا امام حسن
مخالفت كرد، چرا امـام حـسـين مخالفت كرد با اولى الامر، آن وقت كه اولى الامر
عبارت از يزيد بود، توطئه مـى كـرد (يـكـى ازآخوندها به من نوشته بود منتهى كم گفته
بود كه شمامخالفت چرا مى كـنـيـد بـا او...ايـن مـمـلكـت را خـدا داده مـن جـوابش
را كه ندادم اما اين تكليف قرآن است ، مگر فـرعون را كسى ديگر ملك به او داده بود،
آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسى رفت و با او مخالفت كرد؟ مگر نمرود را كسى
ديگر به او اعطاى ملك كرده بود، آن هم از طرف خـدا بـود، پـس چـرا ابـراهـيـم مـى
رود با او مخالفت مى كند؟ چرا پيغمبر مخالف است چرا حضرت امير با معاويه ، خوب
معاويه هم در اينجا يك اولى الامرى است براى خودش ، خوب بعد از آن چرا امام حسن با
او مخالفت كرد، امام حسن پدر معاويه را در آورد. امام حسين چرا پا شد با چند نفر
عيالاتش رفت ، با پنجاه ، شصت نفر راه افتاد رفت آن جا مخالفت با اولى الامـر
كـرد.ايـن حـرف هـا حـرفـهـاى نـامـربـوط اسـت ، آن اولى الامـرى كـه پـهـلوى خـدا
و رسـول قـرار مـى گـيـرد بـايـد پـهـلوى خـدا و رسـول بـاشـد و بـايـد مـثـل خـدا
و رسـول بـلا تـشـبـيـه يـعـنـى ظـل خدا و رسول بايد باشد. حكومت سلطان اسلام ظلل
الله هست ، معنى ظل اين است كه حركتى ندارد خودش ، حركت به حركت اوست ، سايه آدم
خـودش حـركـتـى نـدارد، هـر حـركـتـى آدم مـى كـنـد سـايـه هـم هـمـانـطـورى ظـل
الله ايـن اسـت ، آن اسـم او. كـسـى را كـه اسـلام بـه ظل اللهى شناخته است ، اين
است كه از خودش يك چيزى مايه نگذارد، به تبع احكام اسلام حـركـت بـكـنـد، حـركـت ،
حـركـت صـحـيـح بـاشـد. رسـول الله ايـن طـور بـود، ظـل الله بـود.ايـن مـرديـكـه
هـم ظـل الله اسـت ؟! اولى الامر يك طايفه از ما هم بيچاره غفلت كـردنـد و غـافـل
شدند و اولى الامر را، (يزيد هم اولى الامر بود! بر ضد يزيد هم اگر قـيـام كـرد
قـتـلش واجب است ، قتلش را بيچاره ها واجب مى دانند! قاضى چون حكم كرده واجب
القـتـل اسـت ! قـيـام بـر خـلاف مـصـالح مـسـلمـيـن ، ايـن واجـب القتل است ) خوب
كتاب و سنت را نمى دانيم چه بايد كرد، ما قرآن را نخوانديم نمى دانيم ، مـنـطـق
قـرآن را نـمـى دانـيـم . بـايـد قـرآن بـخـوانـيـم ، قبل از همه چيزها بخوانيد
قرآن چه گويد تكليف ما و وظيفه ما قرآن تعيين مى كند، وظيفه ما را بـا سـلطـان
قـرآن تـعـيـيـن مـى كـنـد، قـصه مى خواسته خدا بگويد؟! قصه سرايى من خواسته بكند؟!
قـصـه حـضـرت مـوسـى را آن همه تو قرآن تكرار مى كند، اگر مى خواست قصه بگويد خـوب
قـصـه گـو يـكـى مـى گـويـد بـس اسـت ، ديـگـر چـند دفعه گويى ؟ آن همه قرآن
پـافـشـارى مـى كـند و در هر چند صفحه اش موسى را پيش مى آورد و مخالفت با فرعون
بـراى ايـن كـه بـگـويـد آقـا بـفـهـم آن هـمـه قـران از عـرض مـى كـنـم مـقـاتـله
، از قتال با كفار و از قتال با كذا و اينها ذكر مى كند مى خواهد قصه بگويد؟ خوب
قصه يك دفـعـه گـفت بس است ديگر، مگر قرآن كتاب قصه است ؟ قرآن كتاب انسانسازيست ،
كتاب انـسـان مـتـحرك است ، كتاب آدم است و كتابى است كه آدمى كه بايد از اينجا تا
آخر دنيا و تا آخر مراتب حركت بكند، يك همچو كتابى است كه هم معنويات انسان را درست
مى كند و هم حكومت را درست مى كند، همه چيز تو قرآن هست و در سنت نبى و اخبار ما.
تو هم مانند موسى (ع ) با فرعون عصرت به ستيز برخيز
مـطـالعه بايد بكنيم ببينيم كه ما تكليفمان چيست ، قرآن با ما چه گفته بايد چه
بكنيم ، هـى مـا قـرآن را خوانديم كه فرعون كذاوكذا، موسى كذاوكذا، تدبر نكرديم كه
خوب آن چـيـزى گـفـتـه بـراى چـه گـفـتـه ،بـراى ايـنـكـه تـو هـم مـثـل مـوسـى
باشى نسبت به فرعون عصرت ، تو هم عصايت را بردار مخالفت كن با اين مـردك ، لااقـل
تـائيـد نـكـنـيد از اين دستگاه خداوند انشاءالله كه همه شما را توفيق بدهد، مـوفـق
باشيد. خداوند انشاءالله اين شر را از سر مسلمين بردارد. خداوند تبارك و تعالى آن
مردمى كه الان گرفتار ممكن است باشند، خدا حفظشان بكند.خداوند تبارك و تعالى اين
قضيه را به صلاح مسلمين و به مذهب ختم بفرمايد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام ملت ، رسوا كننده رژيم ياوه گوى شاه
سلام بر اهالى شجاع و متدين آذربايجان عزيز، درود بر مردان برومند و جوانان غيرتمند
تـبـريـز. درود بـر مـردانـى كـه در مـقابل دودمان بسيار خطرناك پهلوى قيام كردند و
با فـرياد (مرگ بر شاه ) خط بطلان بر گزافه گويى هاى او كشيدند. زنده باشند مردم
مجاهد عزيز تبريز كه با نهضت عظيم خود، مشت محكم بر دهان ياوه گويانى زدند كه با
بـوق هـاى تـبـليغاتى ، انقلاب خونين استعمار را كه ملت شريف ايران با آن صد در صد
مـخـالف است ، انقلاب سفيد شاه و ملت مى نامند و اين نوكر اجانب و خودباخته
مستعمرين را نجات دهنده ملت مى شمارند. مردى نجات دهنده كشور است كه مخازن بزرگ
ثروت اين ملت مـظلوم را دو دستى تقديم اجانب نموده و آن پول ناچيز را كه مى گيرد
تقديم مى كند و در مقابل آهنپاره هايى مى گيرد كه هيچ دردى از ملت دوا نمى كند!! آن
شخصى نجات دهنده است كـه بـا مـصـونـيـت دادن اتـبـاع اجـانـب ، كـشـور را از
حـيـثـيـت سـاقـط و بـه شـكـل مـسـتـعـمـره عـقـب افتاده در آورده است !! مردكى
حافظ آزادى ملت است كه در سرتاسر كـشـوراحدى را حق يك كلمه حقگويى و انتقاد نمى دهد
و پليس ننگيش بر سر اين ملت مظلوم سـايـه افـكـنـده !! شـاهـى عـدالت گـسـتـر اسـت
كـه در هـر چـنـد گـاهـى بـا قتل عام ، ملتى را به عزا مى نشاند!!
استبداد محمد رضا پهلوى و پدرش روى سلاطين مستبد را سفيد
كرد
مـن نـمـى دانـم با چه زبانى به اهالى محترم تبريز و به مادران داغديده و پدران
مصيبت كـشـيـده تسليت بگويم ، با چه بيان اين قتل عام هاى پى در پى را محكوم كنم .
من از مقدار جنايات و عدد مقتولين و مجروحين اطلاع صحيح ندارم ولى از بوق هاى
تبليغاتى معلوم مى شـود كـه جـنـايـت هـا بـيـش از تـصـور مـاسـت . بـا اين وصف ،
شاه افراد پليس را كه به قـتـل عـام بـه دلخواه او دست نزده اند به محاكمه مى خواهد
بكشد. خاطره بسيار اسف انگيز قم هنوز ما را در رنج داشت كه فاجعه بسيار ناگوار
تبريز پيش آمد كه هر مسلمى را رنج داد و مـا را بـه سـوگ نـشـانـد. مـن بـه شـمـا
اهالى محترم آذربايجان نويد مى دهم ، نويد پـيـروزى نـهـايـى . شما آذربايجانيان
غيور بوديد كه در صدر مشروطيت براى كوبيدن استبداد و خاتمه
دادن به خود كامگى و خودسرى سلاطين جور به پا خاستيد و فداكارى كرديد. استبداد
مـحمدرضا خان پهلوى و پدر روسياهش روى سلاطين مستبد را سفيد كرد. تاريخ ايران به
يـاد نـدارد ايـن چنين سفاكى و قتل عام پى در پى را كه به دست اين ياغى سفاك انجام
مى گـيرد. تاريخ مشروطيت به ياد ندارد اين چنين مجلس سنا و شورا را كه اهالى محترم
متدين آذربـايـجـان را مـشـتـى اوباش و بى دين معرفى كند، از مجلسى كه دست نشانده
شاه است بـيش از اين توقع نيست . اكنون بعد از آنهمه كشتار و جنايات تبريز و آنهمه
خونخوارى هاى شاه ، مشتى سازمانى را با كارگران مجبور با سرنيزه در گوشه و كنار
كشور به راه انداخته و با عربده كشيدن و به نفع دستگاه جنايت و خيانت ،تظاهرات به
راه انداختن ، مـى خـواهـنـد لكـه هـاى نـنـگ را از سـرو صـورت ايـن مـسـتـبـد
خـونـخـوار شـسـتـشـو كـنـند، غافل از آنكه با آب زمزم و كوثر هم محو نخواهد شد.
تاريخ ، رنج هاى ملت و ستمكارى و جنايات اين پدر و پسر را ضبط كرده و در فرصتى
منتشر خواهد كرد.
تا گرفتن انتقام از دودمان پهلوى ملت از پاى نخواهد نشست
مـن اكنون كه مشغول نوشتن اين (غمنامه ) هستم ، نمى دانم كه به برادران عزيز تبريزى
ما چه مى گذرد. آيا شاه به جنايات خود ولو موقتا خاتمه داده است يا نه ؟ و يا مى
خواهد پـس از آن قـتـل عام ، بازماندگان را چنان سركوبى كند كه نفس ها قطع شود؟ لكن
بايد بداند كه دير شده ملت ايران راه خود را يافته و از پاى نمى نشيند تا
جنايتكاران را به جاى خود بنشاند و انتقام خود و پدران خود را از اين دودمان سفاك
بگيرد. با خواست خداوند قهار، اكنون در تمام كشور صداهاى ضد شاهى و ضد رژيمى بلند
است و بلندتر خواهد شـد و پـرچـم اسـلام بر دوش روحانيون ارجمند براى انتقام از اين
ضحاك زمان به اهتزاز خـواهـد در آمد و ملت اسلام يكدل و يك جهت به پاس از مكتب
حياتبخش قرآن ، اثار اين رژيم ضد اسلامى و مروج زردشتى را محو خواهد كرد. (اليس
الصبح بقريب ).
همصدائى ملت در بيزارى از دودمان پليد پهلوى
اهـالى مـعـظـم و عـزيـز آذربـايـجـان ايـدهـم الله تـعـالى بـدانـنـد كـه در ايـن
راه حـق و اسـتـقـلال و آزادى طـلبـى و در حـمـايـت از قـرآن كـريم تنها نيستند،
شهرهاى بزرگ چون شـيـراز، اصـفـهان ، اهواز و ديگر شهرها و مقدم از همه قم مركز
روحانيت و پايگاه حضرت صـادق سلام الله عليه و تهران بزرگ با آنها همصدا و هم مقصد
و همه و همه در بيزارى از دودمـان پـليـد پـهلوى شريك شمايند. امروز شعارها در كوچه
و برزن هر شهر و هر ده (مـرگ بـرشـاه ) اسـت و هر چه عمال كثيف كوشش مى كنند كه
جنايات را از مركز اصلى كه شـاه است منحرف و به دولت يا ماموران متوجه كنند، كسى
نيست كه باور كند. عجب آنكه از قـرار مـسـموع هياتى از دستگاه به آذربايجان آمده
است كه بيخبرى شاه را از اين جنايات اعلام كند و آن كس كه احتمال آن را بدهد، كيست
جز سازمان ها و اعضاء مجلسين كه
آنها هم احتمال نمى دهند و تظاهر به خلاف مى كنند. از خداوند تعالى اصلاح امور
مسلمين و رفع شر اشرار و محو آثار اين دودمان را خواهانم .
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى