صحيفه نور جلد ۱۳

امام خميني رحمه الله عليه

- ۱۰ -


من اميد اين را دارم كه شما جوان ها و جوان هاى ايران و همه قشرهاى ملت الا يك دسته اى كه امـيـدى ديـگـر از آنها نيست اينها با هم مجتمع بشوند و همين طورى كه الان اكثر مردم بلكه درصـد نـود مردم يا بيشتر الان وفادار هستند به جمهورى اسلامى و به اسلام و من اميد اين را دارم كـه اشـخـاصـى كـه از ايـن كـارهـاى خـيلى ناجور و خيلى پست دست بردارند و همه مـشغول بشوند براى اسلام كار بكنند، اگر همه با هم مجتمع باشيد، اگر سران همه با هـم مـجـتـمـع بـاشـنـد، ايـراد نـگـيـرنـد بـه هـم ، آن بـه او اشـكـال كـنـد، او بـه او اشـكـال كـند در يك همچو موردى ، در يك همچو موقعى كه ما داريم ، كارها هم همه اصلاح مى شود، و اميدوارم كه خداوند هدايت كند همه ما را و همه شما را و همه مـلت مـا را و انـشـاءالله تـعـالى پـيـروز بـاشـيـد. و شـمـا هـمـه بـراى خـدا انـشـاء الله عـمـل كـنـيـد، هـمـه تـان بـا هـم باشيد، پشت و پناه هم باشيد، ملت خوب است ، ملت يك ملت روشنى است ، يك ملت خوبى است ، شماها هم همه با هم مجتمع بشويد،
دولت و مـلت ، اركـان دولت ، رئيـس جـمـهـورش ، نـخـست وزيرش مجلسش ، همه اينها با هم مـجـتـمـع بـشـونـد و در يـك همچو موقع خطيرى كه همه گرفتار پيروز بشوند، نه نخست وزيـرى باقى مى ماند و نه رئيس ‍ جمهورى باقى مى ماند و نه مجلسى باقى مى ماند و نـه روحـانى باقى ماند و نه بازارى ، بايد با هم باشيد تا اينكه كار را پيش ببريد، اگـر هـر كـدام عـليـحـده ، عـليـحده و هر كس دلش مى خواهد يك جايى يك اجتماعى بكندو يك تظاهرى بكند و يك حرف مفتى بزند به اسمى كه خودش براى همان آدمى كه تظاهر مى كـنـد، اول او را مـى كشند. آنهايى كه تظاهرات مى كنند، آنهايى كه الان در اين موقعى كه جـنـگ هـسـت در ايران و همه نواميس مسلمين در خطر است و همه حيثيات مسلمين در خطر است امروز شـلوغـكـارى مـى كـنـند و اجتماع مى كنند و نطق مى كنند و حرف مفت مى زنند اگر آنها غلبه بـكـنند، پدر خود شما را اول در آورند، يك قدرى بيدار بشويد، يك قدرى توجه كنيد به مسائل ، اينقدر تو سر هم نزنيد، اينقدر به هم نپريد.
اگر كسى شعارهاى باطل خواست بدهد، با قوت او را بكوبيد
انـشـاء الله روز عـاشـورا كـه جـمـعيت بيرون بيايد، مراسم تعزيه حسين سلام الله عليه بـايـد با قوت خودش باشد و در راهپيمائى ها همه اش مراسم امام حسين (ع ) باشد و اگر كـسـى شـعـارهـاى بـاطـل خـواسـت بـدهـد، بـا قـوت او را بـكوبيد و نگذاريد يك شعارهاى باطل بدهند، خود مردم ماءمورند، تكليف اسلامى شان اين است كه اگر يك كسى شعار عليه كـسـى ، عليه كسى ، براى كسى ، براى تفرقه انداختن بيايد، خود مردم ماءمورند كه آن را بگيرند و تحويل به مراكز، كه بايد بدهند، بدهند. من از خداى تبارك
و تـعـالى خـواهانم كه خداوند همه ما را بيدار كند. اينهائى كه هر كدامشان ديگرى را متهم كـنند و غلط دارند رفتار مى كنند، بيدار كند اينها را اينهايى كه سران اسلام را دارند مى شـكـنـنـد خـدا بـيدارشان كند. اينهايى كه مى خواهند تفرقه بيندازند بين صفوف مسلمين ، خـداونـد بـيـدارشـان كـنـد. خـداونـدانـشـاء الله به همه شما نصرت بدهد و شما برادران عـزيـزى كـه الان از دانـشـكـده بـيـرون آمـديـد و مـى خـواهـيـد بـرويـد بـه مـحـل كارتان ، خداوند به شما نصرت عنايت كند. شما عزيزان ملت هستيد شما پاسدارهاى ملت هستيد و ملت باشماست ، امروز از هيچ نترسيد براى اينكه سابق ملت و شما جداى از هم بوديد و الان بحمدالله همه با هم هستيد و همه در يك جبهه هستيد و من وقتى كه نگاه مى كنم به تلويزيون كه نشان مى دهند آنهايى كه براى همين ارتش و براى همين سپاه پاسداران و براى همه اينهايى كه در جبهه هستند زحمت مى كشند، زن ها، مردها، بچه ها، پيرمردها، من ايـن را به فال نيك مى گيرم كه اجتماع است با هم و شما پيروز هستيد انشاء الله . اسلام انـشـاء الله پيروز است . خداوند همه شما را حفظ كند و با سلامت و صحت وارد بشويد به ايـن جـنـگـى كـه بـيـن اسلام و كفر است و اميدوارم كه آن كسانى هم كه در جبهه ها هستند با قـدرت و بـا قـوت و بـا قـدرت اسـلامـى بـه جـبـهـه هـا بـرونـد و اميدوارم كه آن لشگر بـازيـخـورده عـراق هـم كـه آمـده انـد و بـراى غـيـر مـسـلمـيـن ، بـه ضـد مـسـلمـيـن دارنـد عـمـل مـى كنند، آنها هم بيدار بشوند و دست از اين كارى كه بر خلاف قرآن ، اسلام است و بـر خـلاف اسلام است و بر خلاف مصالح اسلام است ، بر خلاف پيغمبر اسلام است ، دست بردارند و خداوند همه شما را پيروز و موفق كند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 27/8/59
بيانات امام خمينى در جمع اقشار مختلف مردم قم
" اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد
بسم الله الرحمن الرحيم
مـن مـسـائلى را در آن مـطـالعـه كـردم كـه بـراى خـاطـر آن مـسـائل ، گاهى يك صحبتى مى كنم . ما اگر چنانچه در تاريخ اين صد ساله ، صد ساله اخـيـر مـطـالعـه كـنـيـم خـواهـيـم ديـد كـه بـراى چـه اسـت كـه گـروه هـا از خـارج و داخـل ، تـوطـئه كـن هـا از خـارج و داخـل ، بـه ضـد روحـانيت قلم دست مى گيرند و به ضد روحـانـيـت صـحـبـت مى كنند و در روزنامه هايشان مى نويسند، اين منشاش چى هست . در قريب صـد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق سامره وقتى كه ديد ايران در مـعـرض فـشـار خارجى ها هست و آن قرارداد ننگين رادرآن زمان بسته بودند، اين پيرمرد كـه در كـنـج يـك ده بـود يـك سـطـر نـوشـت و هـمـه قـواى خـارج و داخـل نـتـوانـسـتـند در مقابل اين يك سطر استقامت كنند. آن ، مرحوم ميرزاى بزرگ بود رحمه الله كـه در سـامـره تـحـريـم كـرد تـنـبـاكـو را، براى اينكه تقريبا ايران را در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است . و حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قـليـان ها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتـش زدنـد و شـكـسـت دادنـد بـر آن قـرار داد، و لغو شد قرار داد و يك همچو چيزى را اينها ديـدنـد كـه يك روحانى پيرمرد دركنج يك دهى از دهات عراق يك كلمه مى نويسد و يك ملت قـيـام مـى كـنـد و قراردادى كه ما بين شاه جائر و انگليس ها بوده است به هم مى زند و يك قـدرت ايـنـطـورى دارد روحـانـيت باز ملاحظه كردند كه در وقتى كه انگليس ها هجوم آورده بـودنـد به عراق و عراق را در معرض ‍ استعمار قرار داده بودند، يك پيرمرد به مردم امر كـرد و حـكم دفاع داد و قيام كردند مردم و ملت عراق را نجات دادند. اين يك قدرتى بود از يـك پيرمرد و آن ميرزاى شيرازى دوم ، مرحوم آقاميرزا محمد تقى رضوان الله عليه است و در مـشـروطه ديدند كه يك ملا يا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حكومت خودكامه اى كه در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر كردند. و در اين مـسـائل آنـهائى كه مخالف هم بودند از پا ننشستند، آنها هم فعاليت خودشان را مى كردند كـه حالا بخواهيم همه را بگوئيم طولانى است ، لكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحوم شيخ فضل الله رحمه الله ايستاد كه : مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين مؤ افق اسلام باشد. در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش
ايـشـان بـود، مـخـالفـيـن ، خـارجـى هـا كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مى ديدند كارى كـردنـد در ايـران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كـردنـد و يـك نـفـر مـنـحـرف ، روحـانـى نـما، او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فـضـل الله را در حـضـور جـمـعـيـت بـه دار كـشـيـدنـد. ايـن شـايـد گـاهـى شـمـا يـا مـردم خـيـال بـكـنـنـد كه من اگر چنانچه ازروحانيت طرفدارى مى كنم براى اين است كه من هم يك مـعـمـم هـسـتـم و ايـن گـروه گـرائى است و من كرارا گفتم كه من با هر كه معمم است و اسم خـودش را روحانى گذاشته است مؤ افق نيستم ، و من كرارا گفتم كه روحانى كه برخلاف مـسـلك روحـانـيت و اسلام عمل بكند و توطئه گر باشد اين از ساواكى بدتر است ، براى ايـنـكـه سـاواكـى سـاواكـى اسـت و ايـن سـاواكى به صورت معمم و ـ به صورت لباس روحـانـيـت پـوشيده است . قضيه اين نيست كه من بگويم هر كه عمامه سرش است ، اين مورد تاءييد است . خير، من از بسياريشان متنفرم و بسياريشان هم اعتقاد به آنها ندارم و كرارا هم گـفـتـم كه اينجاهائى كه دادگاه هست ، آنجاهائى كه مثلا كميته ها هستند بايد مواظب باشند كـه اگـريـك روحـانى بر خلاف كرد، خودش را شكايت كنند و همان روحانى را هم بياورند مـحاكمه كنند، لكن مساءله اين نيست كه با روحانى بد، اينها بدند، مساءله اين است كه با آن روحـانـى كـه جلوى انگلستان را در زمان ميرزاى شيرازى گرفته و جلوى استبداد را در زمان مشروطه گرفته است و جلوى انگلستان را در زمان مرحوم آقا ميرزا محمد تقى گرفته است و جلوى ابرقدرت ها را گرفته است ، با اين مخالفند.
تـوطئه براى اين است كه اينها در كار نباشند. اينها مى گويند كه روحانى ها بروند در مـسـجدها و همان جا نماز جماعت بخوانند. بسيار خوب ، شما مى گذاريد روحانى ها در مسجد نماز جماعت بخوانند شما توى همان مسجد هم مى رويد يك عده اى را از اشرار مى بريد، يك نـفـر آدمـى كـه از اسـلام هـيـچ اطلاعى ندارد، جلو وا مى داريد، صورت نماز درست مى كنيد بـراى ايـنـكه مسجد را هم از اينها بگيريد. قضيه اين نيست كه اگر چنانچه روحانيين دست بـرداشـتـنـد از كارهاى ارزنده اى كه دارند مى كنند و رفتند تو مسجدها، رهايشان كنند، مى خـواهـنـد مـسـجـدهـا هـم از روحـانى پاك كنند به اصطلاح خودشان ، مى خواهند مسجدها را از مـسـلمـان هـا بـگيرند. شما ديديد در زمان محمدرضا براى هر مسجدى در مساجد تهران ، كه مـسـلم جـاهـاى ديگر هم شايد بوده نمى دانم يك نفر سرهنگ باز نشسته منحرف ساواكى را گذاشتند آنجا براى مراقبت كردن اوضاع . اگر اينها دست بردارند از اين كارى كه انجام دادنـد و به وسيله آنها انجام گرفته است ، از اينها دست برمى دارند اينها؟ يا خير، مسجد هـم نـبـايـد داشـتـه بـاشند؟ آن روز مى گفتند عمامه هم نبايد داشته باشند، حالا هم به آن خـواهـد رسـيـد اگـر شما مسلمان ها سست بگيريد. اينها به روحانى هم كارى ندارند، اينها به اسلام كار دارند. آن كه روحانى را تقويت مى كند كه يك كلمه اش را همه مى پذيرند، آن اسـلام اسـت ، اسـاس اسـلام اسـت . آنـهـا بـا آن اسـاس مـخالفند. آنها، آنهائى هستند كه دوسـتـانـشـان قـرآن كـريـم را دسـت گـرفت و گفت : تا اين (با كلمه فحش قرآن را دستش گـرفـت ) تـا اين بين مسلمين است انگلستان نمى تواند سيادت كند. اينها مقلدين آنها هستند. مـع الاسـف بـچه ها را، ساده دل را مى روند در مدارس پيدا مى كنند يك صورتى به آن مى دهند
ايـنـهـا هـم بيچاره ها خيال مى كنند كه نه حق همين است . لكن عقلا بايد فكر كنند ببينند كه ايـنـهـا اسـاسـشـان چـى هست ، چه مى خواهند بگويند. البته من هم ، آنطورى كه مى گفتند، بـسـيـار مـتـعـجـب شـدم كـه مـن قـم را مـى شـنـاسـم ، مـن كـه ، تـو قـم بـزرگ شـدم مـن ، من قـبـل ازايـنـكه همه شما تقريبا متولد بشويد آمدم قم و همان جا هم بودم و هستم ، حالا هم هر وقتى كه حالم مساعد بشود باز مى آيم پيش شما. من مى دانم كه شما قمى ها به اين زودى از اسـلام دسـت بـر نمى داريد و به هيچ وجه هم دست بر نمى داريد. من اين را يك كلمه اى اسـت كـه مـى گـويـم بـراى زمان هاى بعد كه شما بعد از من هم توجه به اين معنا داشته بـاشـيـد. هـر روزى كـه ديـديـد شـخصى يا گروهى يا جبهه اى يا حزبى ، هر كس ، بر خـلاف روحـانـيـت چـيزى گفت يك وقت يك نفر است به خلاف يك كسى با يك كسى دعوا دارد به خلاف او مى گويد، صحبت نيست به خلاف روحانيت يك چيزى گفت ، يا به خلاف كسى كـه مـنـشـاء اثـر اسـت در روحـانـيـت ، از حـالا تـا هـر وقـت كـه شـمـا بـوديـد و بـعـد نـسـل آيـنـده هـم آمـدنـد، هـر وقـت كسى برخلاف اصل روحانيت كه گفت روحانيت بايد برود مـنـزوى بشود اين معناى اينكه برود در مساجد با اينكه كه گفتم نمى گذارند اين را، لكن بـرود در مـسـجـد همان مشغول نماز بشود يا به شخصى كه در روحانيت مؤ ثر است ، مورد تـوجـه مـردم است و مؤ ثر است در روحانيت ، اگر قلمى يا بيانى اين را خواست بشكند اين نـظـرش بـه ايـن شخص نيست ، نظرش به آن گروه هم نيست ، اين نظرش به اين است كه ايـن قـشـر كه مخالف با اساسى است كه آنها دارند، مخالف با اين است كه مملكت اسلامى تـحـت سـلطـه غير باشد. قرآن امر فرموده است كه نبايد باشد، و اين كلام قرآن را منتشر مـى كـنـد. ايـنـهـائى كه با اصل روحانيت ولو به صورت اينكه : نه ، ما مى خواهيم احترام اينها محفوظ باشد، اگر اينها وارد در سياست بشوند احترامشان از بين رود پيش مردم ، و ما مـيـل داريـم احـتـرامـشـان مـحـفـوظ باشد با اين دو زو كلك ها مى خواهند روحانيت را از صحنه بـيـرون كـنند و كشور شما را تسليم كنند يا به طرف شرق ، يا به طرف غرب ، اساس ايـن اسـت ، والا بـا چـهـار ذرع چلوارى كسى مخالفت نمى كند. روحانى هم از خود اينهاست ، پـيـش همين هاست . چطور وقتى رضاخان مى آيد، مطمح نظرش روحانيين هست ؟ آن كه تعليم به او مى داد چطور اين را، اينها را مطمح نظر قرار دادند؟ چطور حالا وقتى كه آقايان مى خـواهـنـد دلسـوزى كنند مى گويند روحانيين بروند كنار؟ خوب بروند كنار، رفتند كنار، شـمـا مـى گـذاريـد ايـنـهـا تو مسجدها باشند؟ يا اينكه تو مسجد هم وقتى كه آمده است يك آقائى دارد نماز مى خواند، يك دسته اى پا مى شوند مى آيند و مى ايستند نماز مى خوانند بـراى شـكستن اين نماز، براى بيرون كردن اين روحانى از مسجد، مى خواهند اين سنگر را از شـمـا بـگـيـرنـد مـسـجـد يـك سـنـگـر اسـلامـى اسـت و مـحـراب مـحـل جـنگ است ، حرب است اين را مى خواهند از دست شما بگيرند، ميزان هم همين نيست كه اين بـگـيـرنـد، ايـنـهـا مـقدمه است ، والا هى برويد نماز بخوانيد. اما اينها از مسجد بد ديدند، خـصـوصـا در ايـن دو سـه سـال اخـيـر، در ايـن دو سـه سال اخير مسجد يك محلى بود كه مردم را به نهضت و به قيام بر ضد ظلم تهييج مى كرد، ايـنـها مى خواهند اين سنگر را بگيرند. خوب ، اين را گرفتند، رها مى كنند؟ دانشگاه هم از باب اينكه در دنيا مثلا دانشگاه اگر نباشد خوب نيست ، يك دانشگاهى مى خواهند درست كنند مثل
دانـشـگـاه زمـان آريامهر كه آنهائى كه از آن بيرون مى آيند همان هائى باشند كه در خدمت غـرب بـاشـنـد. اكـثرا اينطور است يا در خدمت شرق باشند، دانشگاه هم خواهند در خدمت آنها باشد و حكومتى هم كه روى كار مى آيد و مجلس شورائى هم كه روى كار مى آيد، آن هم در خـدمـت آنـهـا باشد. وقتى اين مصادر در خدمت آنها واقع شد، مردم اين ملت كارگر، كشاورز، بـازارى ، هـمـه چـيزهائى كه اينها به دست مى آورند، در خدمت آنهاست . اينها اساس را مى خـواهـنـد بـگيرند و هر چيز را مى خواهند يك كارى كنند كه غربى بشود، استعمارى بشود. ايـنها مى خواهند اين كار را بكنند. مطلب اين نيست كه اينها با آخوند بد هستند براى اينكه با اسلام بد هستند. مى بينند آخوند براى اسلام دارد چه مى كند، چهار تا آخوند هم بد است ، جـهـنـم ، امـا نـمى گويند چهار تا آخوند، ميگويند روحانيين ، وضع اينطورى است اين يك نـقـشـه اى نيست كه حالا كشيده باشند، اين نقشه اين است كه بعد از آنكه ديدند كه در اين صـد سـال ، صـد سـال آخر، ديدند كه يك همچو قدرت هائى موجود است ، خوب ، بايد اين قـدرت را بـشـكـنند تا راه آنها باز بشود. تا يك چنين قدرتى هست ، تا وقتى كه روحانى بـا دانشگاهى همراه هست ، تا وقتى كه بازارى با روحانى ، با دانشگاهى همراه هستند، تا وقتى كه ملت همه گروه هايشان با دولت ، با همه ارگان هاى دولتى مؤ افق هستند، خوب نـمـى تـوانـنـد آنها كارى بكنند، نمى توانند آنها آسيب برسانند به يك كشورى كه همه قشرهايش با هم مجتمعند. دنيا اجازه نمى دهند به آنها بايد چه بكنند؟ بايد خرده خرده جلو بـيـايـنـد، يـك قـدم جـلو بـيـايـنـد و سـنـگـرگـيـرى كـنـنـد، مثل همين هائى كه حالا در مرز اين كار را مى كنند. يك قدم مى آيند جلو سنگرگيرند، بعد مى روند سراغ يكى ديگر. حالا يك روحانى ، دو روحانى را بكوبند ديروز كسى به من گفت پـريروز يا ديروز كه يك كسى مى گويد كه اينكه در راديو مى بينيد كه مردم چيز جمع مـى كـنـنـد، مـردم جـمـع مـى كنند مى دهند، مردم جمع مى كنند مى دهند، اينها را اين آخوندها مى خـورنـد اصـلا نـمـى فـرسـتـند به آنها. اينها مى خواهند يك قدم يك قدم پيش ببرند، حالا فرض كنيد روحانى را، فردا دانشگاهى ، پس فردا دولت را در تظاهراتشان ، به دولت هـم تـعـرض بـوده ، نـاشـيگرى كردند، اينها مى خواهند كه آنهائى كه براى اسلام دارند خـدمـت مـى كـنند اينها را يكى يكى خلع سلاح كنند، بعد بماند يك اشخاصى كه هيچ كارى بـه ايـن كارها ندارند و دخالتى در امور ندارند و اگر عالم را آب ببرد آنها را خواب مى بـرد. ايـنـهـا نـقشه صحيح پيش ‍ خودشان درست كرده اند از زمان سابق براى حالا، و حالا بـدتـر ديـدنـد. حـالا از اسـلام بـه حـسـب خارج ديدند چه جورى شد؛ ديدند كه اسلام همه قـدرتـمـنـدهـا را از بـين برد و بيرون كرد، وقتى ديدند اسلام يك همچو كاره اى است ، با اسلام اينجا مخالفت مى خواهند بكنند.
بايد اين اسلام را حفظش كنند و در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند
مـن ايـن نـصـيـحـتـى كـه مـى كـنـم ، بـراى شـمـاسـت و بـراى نـسل هاى آينده كه بدانند اين را كه هر وقت يك قلم فاسدى خواست مطلق روحانيت را از بين ببرد يا به يك صورتى منزوى كند، يا روحانى كه در بين ملت مؤ ثر است ، او را خواست كه منعزل كند اين روى آن نقشه دارد عمل مى كند. روى نقشه اى كه
داشـتـنـد و دارنـد و خـواهـنـد داشـت و هـمـه ما بايد بيدار باشيم ، توجه داشته باشيم كه ايـنـطـور نشود كه يك وقت ما را متشتت كنند باز؛ و ماها را رو به هم قرار بدهند و يك دسته اى از آن طـرف و يـك دسـتـه اى از ايـن طـرف و يـك دسـته اى از آن طرف فرياد كنند و يك دسته از اين طرف فرياد كنند، ماها را مقابل هم قرار بدهند و نتيجه را آنها بگيرند. من به همه ملت اين سفارش را كنم ، همه ملت هائى كه در دنيا هستند سفارش مى كنم ، به همه ملت هـائى كـه در آتـيـه خـواهـنـد آمـد سـفـارش مـى كنم كه اساس اين است كه اسلام مخالف با مـقـاصـدشـان اسـت و اسـلام بـايد يا نباشد يا اگر چنانچه يك صورتى باشد به دست اشـخاصى باشد كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارند، يك آيه از قرآن مى گيرند، يك جمله از نـهـچ البلاغه را مى گيرند و به ديگرهايش هيچ كارى ندارند و با آن يك جمله مى خواهند نـهـج البلاغه و قرآن كريم و اسلام را از بين ببرند. اين جملاتى كه از دهان بعضى از اين منحرفين در مى آيد، در ديوارهاى عراق اين جملات هست همين حزب بعث كافر اين جملاتى كه اين اشخاص منحرف در اينجا ذكر كنند، در ديوارهاى نجف هم ، در ديوارهاى ساير بلاد هـم ، در كـربـلا هـم بـعـضـى هايشان را من خودم ديدم . اين جملات نه اين است كه اينها به اسـلام عـقـيـده دارنـد، حـزب بعث ، اسلام را مخالف خودش مى داند نه اينكه اينها با اسلام آشـنـا هـستند، اينها مى خواهند با شمشير اسلام خواهند اسلام را از بين ببرند همين ها كه در اين جا هستند و سينه مى زنند براى اسلام ، بعضى شان با شمشير اسلام مى خواهند اسلام را از بـيـن ببرند والا مساءله اگر يك مساءله اى بود و مثلا فرض كنيد كه با روحانى ها مـخـالف بـودنـد، روحـانـى ها هم فرض كنيد بد بودند كى حرف مى زد؟ اگر مساءله اين بـود، امـا مـسـاءله ايـن نـيست ، مساءله اين است كه قرآن را به بازى مى گيرند، اينكه يك كـلمه از قرآن را مى گيرد و به باقيش گويد من كار ندارم . حالا يادم آمد از يك نفرى كه مـن در جـوانـى مـى خـواستم مشرف شوم حضرت عبدالعظيم ، يك نفر واعظ خيلى مقتدر، خيلى واعـظ اما به اسلام خيلى كار نداشت ، وقتى ديد من معمم هستم ، به من گفت بيا اينجا بنشين پـهـلوى مـن ، مـا بـا اتوبوس مى خواستيم تا حضرت عبدالعظيم برويم . وقتى كه حرف هـائى زد و چـيـزهائى گفت و من هم گوش كردم ، تا نزديك شد به حضرت عبدالعظيم به شـوفـر گـفـت زود بـرو نـمـاز مـغـرب قـضـا مـى شـود، بـا ايـنـكـه اول مغرب بود من به او گفتم كه نماز مغرب كه حالا قضا نمى شود. گفت يك روايتى دارد كـه اگـر تاءخير بيندازند چه مى شود. گفتم خوب ، آخر روايات ديگرى هم هست . گفت من بـه آنـهـا كـارى نـدارم ، مـسـاءله ايـن اسـت . مـى گـويـد از نـهـج البلاغه اين كلمه اش را قبول دارم باقيش را قبول ندارم ، از قرآن هم اين را نمى گويد، اين را ندارد. از قرآن يك كـلمـه اش را، يك جمله را مى گيرد اما نمى داند كه اين جمله مفسر دارد، در خود قرآن تفسير دارد، در روايـات دارد از چـيـزهائى كه دراين زمان واقع شده . اين هم براى شكستن اسلام و روحـانـيـت اسـت . همين چيزهائى است كه همه اين اشخاص منحرف ادعا مى كنند كه ما اسلام را مى خواهيم بگوئيم اسلام غير آن اسلام سنتى . يكى از مصيبت ها اين است كه يك آدمى كه از اسـلام نـمـى داند اسلام با سين است يا با صاد، از اسلام بى اطلاع است ، از مدارك اسلام بـى اطـلاع اسـت ، ايـن يـك كلمه را برمى دارد و مى رود پيش جوانان خواهند و داد مى زند و فرياد مى زند و جوان ها را وادار به يك كارى مى كند. يك نفر فقيهى
كـه 60 سـال عـمـرش را صـرف كرده در فقه و در مدارك فقه ، حالا هم وقتى كه مى رسد بـه يـك حكمى و مى بيند كه روى مدارك نمى تواند به طورى جذب بشود باز با احتياط از كـنـارش رد مـى شود. لكن اين آدمى كه يك روز ننشسته در فقه نظر بكند و نمى تواند بـنشيند نظر بكند، يك همچو آدم هائى خيال مى كنند كه حالائى كه مثلا انقلاب شده ، بايد در اسلام هم انقلاب بشود، اسلام هم بايد اينجورى بشود. اينها نمى فهمند يا بسياريشان هـم فـهـمـيـده هـسـتـنـد، لكن مى خواهند اساس را از بين ببرند، احكام اسلام را يكى يكى مى خـواهـنـد از بـين ببرند. توجه داشته باشيد شما برادرها! من مى دانم كه شما قمى ها كه خدا حفظتان كند و همه بازارى هاى ايران ، تهران ، يزد، همه اينها علاقه مندند به اسلام . اينها زحمت كشيدند، خون دادند، جوان دادند براى اسلام . اينهائى كه همه چيزشان را براى اسلام دادند و حالا هم دارند مى دهند، اينهائى كه جوان هايشان را مى فرستادند به سرحد و مـى بـيـنـنـد در مـعـرض خـطر است ، در معرض كشته شدن است و بعضا اگر كشته بشود تبريك گويند، يك همچو ملتى كه براى اسلام اينطور فداكارى كرده است ، نخواهد كسى تـوانـسـت كـه بـه ايـن زودى هـا مـنـحـرفـش كـنـد، بـاز دو سـال نـگذشته اينها را منحرف كند و برگرداند از اسلام . اينكه نخواهد شد، لكن شياطين نـقشه مى كشند براى صد سال بعد از اين . آنها حوصله شان زياد است ، از حالا نقشه مى كـشـنـد. خـوب ، وقـتـى كـه ايـن نـقـشـه عـمـل بـشـود ولو پـنـجـاه سال ، صد سال ديگر اينها نقشه هايش را مى كشند، از حالا شروع كنند يكى يكى مسجد را خـالى اش كنند، آن مسجد را خالى كنند، آن را عوضش يك نفر آدمى كه از اسلام اطلاع ندارد و نمى داند نماز هم چند ركعت است ، مى رود نماز مى خواند برايشان . بعد اين ، يكى يكى ، وقـتـى ايـنـهـا چـيـز شـد بـعـد مـى رونـد سـراغ يـكـى ديـگـر. مـا بـايـد در ايـن زمـان و نـسـل هـاى آتـيـه بـايـد در زمـان هـاى خـودشان توجه به اين داشته باشند كه شياطين در كمينند، شياطين دنبال اين هستند كه اين اسلام را بشكنند، شياطين آنچه كه از اسلام ديدند از هـيـچـى نديدند. در عين حالى كه روحانيت مسيح مثل روحانيت اسلام نيست ، آنها روحانيتى است كه فقط در كليساست . اينها معذلك همان روحانيت آنجا را هم در آنوقت شكستند، همان مقدار از روحـانـيـت كمى كه در آنجا بود، باز آن را شكستند و گفتند بايد شما برويد در كليسا و مشغول عبادت بشويد و سياست را به امپراطور واگذار كنيد. همين حرفى است كه پريروز در قم گفتند، اين همانى است كه انگليس ها سابقا و امريكا هم حالا دارد گويد و ديگران هم مى گويند.
مـا بـايـد، نـسـل هـاى آتـيه بايد متوجه باشند كه اين اسلام را حفظش كنند، در زير پرچم اسـلام مـجـتـمـع بشوند. و اسلام همه چيز دارد، اسلام هم دنيا دارد، هم آخرت دارد، اسلام همه بـعـدهـا را نـظـر به آن دارد. حكومت اسلامى مثل حكومت هاى ديگر نيست كه فقط به يك بعد نظر داشته باشند، حكومت اسلامى حكومتى است كه همه اگر انشاء الله پياده بشود، انشاء الله اگـر چـنانچه موفق شود اين ملت و اسلام به آنطورى كه هست ، به آنطورى كه بر پـيـغـمـبـر اكـرم نازل شده است قرآن كريم ، احاديث ائمه ، احاديث اسلام ، به آنطور اگر بشود، سعادت دنيا و آخرت ملت ها را ضمانت كرده است و مى كند.
انقلاب اسلامى ما، پرثمرترين و كم ضايعه ترين انقلاب جهان
البـتـه يك انقلاب وقتى كه واقع مى شود، هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه فرداى آن انقلاب ، همه كارها درست بشود. اين امر غير معقولى است . انقلاب شوروى كه به شصت و چـهـارمـين سالش وارد شد، باز هم نتوانستند درست اداره اش كنند، و انقلاب هاى ديگر كه بـيـسـت سـال ، ده سـال از آن مـى گـذرد، بـاز نتوانستند كه مهارش كنند. اين انقلاب براى ايـنـكه انقلابى نبوده است كه يك حزبى اين انقلاب را درست كرده باشد، يك گروهى اين انـقـلاب را درسـت كـرده بـاشـد، انـقـلابى بوده است كه از متن خود ملت بوده است و براى اسـلام بوده است . وقتى انقلابى براى اسلام شد و از متن خود جامعه شد، اين آن انقلاب ها و آن اثـراتـى كـه بـعـد از انـقـلاب در جـاهاى ديگر هست كمتر دارد، اما نمى شود كه هيچى نـداشـتـه بـاشد. در يك انقلاب اسلامى يك عده كثيرى هستند، كثير فى الجمله اى هستند كه اينها محروم مى شوند از آن دزدى ها و از آن كلاهبردارى ها، اينها مخالفند. خارجى ها هم كه مـحـروم شـدنـد از آن چـپـاولگـريـشـان ، آنـهـا هـم دسـت بـردار نـيـسـتـنـد، آنـهـا هـم عـمـال دارنـد در ايـنـجا و دار و دسته دارند. اين دار و دسته ها كه وقتى جمع شدند وبه هم پـيـوسـتـنـد، خـوب ، يـك جـمـعـيـتـى هـسـتـنـد، امـا نـه ايـن اسـت كـه در مقابل اين سيل خروشان ملت چيزى باشند.
تـا امـروز شـمـا هـيـچ انـقـلابـى را پـيـدا نـخـواهـيـد كـرد كـه مـثـل انـقـلاب ايـران پر ثمر و كم ضايعه ، انقلاب ها كه شده است يك ميليون جمعيت را يك وقـت مـى گـذاشـتـنـد جـلو مـسـلسـل كـشتند، تمام مطبوعات از بين مى رفت ، تمام حزب ها را تـعـطيل مى كردند و سرانشان را حبس مى كردند. در يك نوشته اى كه چند وقت پيش از اين پـيش من آورد، كه حالا درست هم همه اش را يادم نيست نوشته بود كه يك ميليون كشته و يك مـيـليـون و نـيـم هم حبسى ، تمام روزنامه ها تعطيل ، يك روزنامه دو روزنامه دولتى هست . تـمـام درهـا را در اول انـقـلاب مـى بـنـدنـد بـه روى خـودشـان و مشغول مى شوند به جنايت . شما در تمام دنيا انقلاباتى را كه ملاحظه كنيد، هيچ انقلابى مـثـل ايـران نـبـود كـه به اتكاى اينكه مردم مسلمند و مردم خودشان انقلاب كردند، درها باز بـود بـر هـمه جمعيت ها، مطبوعات تا چند ماه باز بود، هر كس هر چه مى خواست مى نوشت ، حـالا هـم بـعـضـى هـا كـه مـنـحـرفـنـد، دارنـد نـويـسـنـد و در عـرض دو سـال كـه بـر ايـن مـمـلكـت گـذشـتـه است و انقلاب گذشته است ، تمام چيزهايش كه بايد بـشـود، مـجـلس و نـمـى دانم چه و رئيس جمهوريش ، همه چيزش درست شده و همه را هم مردم راءى داده انـد، در اين ، بعد از اينكه مدت ها حكومت عراق نه قانون داشت ، نه مجلس داشت ، نه چيز ديگر، فقط يك مجلس انقلاب بود و با همه خشونت ها كارها را انجام مى دادند، بعد كه مى خواستند مجلس درست بكنند و راءى بگيرند اعلام كردند كه هركس راءى ندهد يا در مـجـلس شـان از قـرارى يـكـى از عـلمـا گـفـت ايـن را كـه آمـده بـود از آنـجـا، در مجلس شان گـذرانـدنـد كـه هر كس مخالف ، به هر جور مخالفتى بكند، حكمش اعدام است ، اعدام است . يـعـنى اگر به شما بگويند كه امروز شما برويد آنجا، شما نرويد، حكمتان اعدام است ، نـه مـخـالف دولت ، مخالف با اين مثلا سازمان امنيت يك چيزى بگويند، بگويند شما نماز نـرو، چنانچه اينطور شد يكى از علماى آنجا به او گفتند نماز نرو، نماز رفت ، او را با يك عده اى گرفتند خودش را كشتند،
آن عده را هم حبس كردند اينها يك همچو اعلام مى كردند كه هر كس مخالفت كند با امر حاكم ، حكمش اعدام است ، و بعد اعلام كردند كه هر كس راءى ندهد، حكمش اعدام است . راءى داد نشان ايـنـجـورى بـود، راءى آزاد يـعـنـى آزادى كـه ياراى بدهى يا كشته بشوى . ايران از 35 ميليون جمعيت 22 ميليون راءى داد بر جمهورى اسلامى سابقه در دنيا ندارد، سابقه ندارد 35 مـيـليـون جـمـعـيـت 22 مـيـليون راءى دادند بر جمهورى اسلامى . اين معنايش اين است كه اتـفـاق آراء بـوده اسـت ، لكن آن عده ديگر همچو هست و مريض هست و غيره ، يك همچو وضعى اسـت . كـجـا مـا يـك هـمـچـو چيزى داريم ؟ حفظ كنيد يك همچو وحدتى را، نگهش داريد اين را. اينهائى كه نق مى زنند براى نمى دانم چه و چه ، اينها متوجه نيستند كه اين صف ها، الان درشـوروى به يك كسى كه اينجا بود خودش گفت نوشته ، گفت پسر من آنجاست و به من نـوشـتـه ، نـوشـتـه ايـن صـف هـا در آنـجـا هـسـت ، در شـوروى كـه شـصـت و چـنـد سال است انقلاب كرده است و به خيال خودش انقلاب اين چيزها را دارد.
شما اسلام را مى خواهيد، اسلام كه مى خواهيد زنده كنيد اسلام را البته فداكارى مى خواهد، بـدون فداكارى كه نمى شود آدم يك اسلامى را زنده كند. همين فداكارى بود كه در صدر اسـلام خـود پـيغمبر اسلام و اولياى اسلام كردند. حالا نوبت شماست ، نوبت ماست . انشاء الله خداوند همه شما را تاءييد كند، مؤ فق باشيد، مؤ يد باشيد. و اين را هم باز تاءكيد كـنـم كـه انـشـاءالله فـردا و پس فردا كه راهپيمائى هائى هست ، عزادارى ها بايد باشد، مـنـتها عزادارى يك وقت در يك جائى است و يك وقت همه در خيابان ها عزادارى مى كنند. انشاء الله همه مؤ يد و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
تاريخ : 28/8/59
بـــيـــانـــات امـــام خـــمـــيـنـى در جـمع فارغ التحصيلان آموزشگاهافسرى شهربانى جمهورىاسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
قواى مسلحه بايد خدمتگزار ملت باشند، نه حاكم
مـن اولا مـعـذرت مـى خـواهـم كـه طـولانـى نـبـايـد صـحـبـت كـنـم و اطـبـاء از اصـل صـحبت بلكه ممنوع كردند لكن گاهى يك قدرى اش را اجازه داده اند و از شما آقايان تـشـكـر كـنم كه در اينجا آمديد و يك بعضى مسائل را با هم صحبت كنيم . شما اكثرا وضع پـليـس و سـاير قواى مسلحه را، نظامى و انتظامى را در زمان سابق مطلعيد. مطلعيد كه اين قـواى نـظـامـى و انتظامى از ملت به طورى جدا بود كه هيچ كدام از طبقات چشم ديدن طبقه ديـگـر را نـداشـتـنـد و ايـن نـكـتـه اش ايـن بـود كـه سـران پـليـس ، سران ارتش و سران شـهربانى و ساير قواى مسلحه اشخاصى بودند كه با كارهايى كه كردند و كارهايى كـه تـحـمـيـل مـى كـردنـد بـه زيـردسـتـان خـودشـان ، وسايل نفرت ملت را از مطلق قواى مسلحه فراهم مى كردند. شما مى دانيد كه وقتى كه يك پـليـس ، يك پاسبان وارد بازار مى شد، هم اين مى خواست به مردم يك تحميلاتى بكند و هم مردم مى خواستند كه از گير او فرار كنند و نفرت داشتند از او. در عين حالى كه پليس و همين طور ژاندارمرى و همين طور ارتش ، اينها به حسب وضع اولى كه وجود آمده است ، اين اسـت كـه ايـنـهـا بـراى كـشـور و بـراى مـلت خـدمـتـگـزار بـاشـنـد، نـه حـاكـم . اصـل دولت هـم هـمـيـن است حتى مثل دولت حقه حضرت امير سلام الله عليه كه ولى امر بر همه چيز بود معذلك آن حكومتى كه در صدر اسلام بود، در خدمت مردم بود، اينطور نبود كه حـكـومـت بـخـواهـد حـكـومـت كـنـد و مردم همين طور بى خود اطاعت كنند. اينطور نبود كه حكومت بـخـواهد به وسيله قدرتى كه دارد اجحاف كند به مردم و ظلم كند كه مردم به واسطه آن ظـلم از او مـتنفر باشند و الان هم كه وضع تغيير كرده است و انشاء الله اميدوارم كه ديگر ايـن وضـع بـرنـگـردد بـه آن اوضـاعى كه در سابق بود، وظيفه همه ما و همه شما و همه كـسانى كه دست اندر كار امور مردم هستند، از دولت و از همه ، اين وضع را پيدا بكنند كه خودشان را خدمتگزار بدانند. از آن نقطه اولى كه آقاى بنى صدر هستند تا آن مراتبى كه هـسـتـش ، حـكـومـت هـا بـايـد خـدمـتگزار مردم باشند. مردم احساس كنند كه اينها به نفع آنها عـمـل مـى كـنند. اگر مردم احساس اين را بكنند كه پليس براى حفظ مصالح آنهاست ، پليس نـمى خواهد كه به آنها تحميلى بكند، مردم با آغوش باز پليس را در برمى گيرند و از پـليـس پشتيبانى كنند سابق كه ملاحظه كرديد همچو مجلسى كه پليس و مردم ديگر و زن هـا و مـردهـا و ملت ، اينها در يك جا مجتمع نمى شدند، اينها همه از هم دورى مى جستند و لهذا اگر
يـك مـشـكـلى پـيدا مى شد براى دولت علاوه بر اينكه مردم همراهى نمى كردند، هر چه مى تـوانستند كار شكنى مى كردند براى اينكه پليس را در نظر آنها آنطور جلوه داده بودند كـه مـثـل گرگى است كه در گله مى خواهد بيفتد و شكار كند. اين تلخى الان در ذائقه مردم هـسـت و لهذا به واسطه اين معنا كه اين تلخى هست شما آقايان خيلى بايد توجه بكنيد كه ايـن تـلخـى را از ذائقـه مـردم بـيـرون كـنـيـد. شـمـا بـايـد تـوجـه بـكـنـيـد بـه ايـنكه در طول پنجاه سال اخير و خصوصا اين سال هاى اخير، مردم از اين قواى نظامى ، انتظامى كه بـايـد بـراى نـظـام بـاشد، براى انتظام باشد، چقدر زحمت ديده اند و چقدر بدى از اينها ديـده انـد و سـران اينها چقدر با مردم بد رفتار كرده اند و سازمانى كه به اسم سازمان امـنيت است چقدر امنيت را از بين اين مردم جدا كرده بود و مردم هميشه توجه به اين داشتند كه مبادا يك وقت بى خودى بيايند و ما را گرفتار كنند اين ذائقه تلخ الان هست باز هم ، تتمه اش هـسـت و لهـذا شـمـاهـا يـك تـكـليـف بـزرگـى گردنتان است كه بايد اين ذائقه تلخ را بـرگـردانـيـد بـه يـك ذائقـه شـيـريـنـى و آن بـا عـمـل شـمـاسـت ، بـا عمل ژاندارمرى است با عمل ارتش است . با عملتان مى توانيد كه شما كارى بكنيد كه مردم از يـاد بـبـرنـد آن سـخـتـى هـا و آن زورگـوئى هاى سابق را و اين ذائقه هاى تلخ را شما شـيـريـن كـنـيد، با عمل خودتان ، با رفتار خودتان ، با محبت خودتان . همه شماها برادر هـسـتيد، يك مملكتى اسلامى همه شان با هم برادر هستند. وقتى ما احساس اين را بكنيم كه ما هـمـه با هم برادر هستيم ، با هم رفتارمان خوب است ، و اگر اين احساس پيش بيايد كه من آن بالا هستم و ديگران بايد اطاعت از من بكنند، من رئيس شهربانى هستم و ديگران بايد از مـن اطـاعـت بـكـنند و يك تكليفى است و بخواهيد با تكليف و تكلف به مردم حكومت كنيد، اين باز برمى گردد به آن حالات سابقه و مردم از شما جدا مى شوند و مردم وحشت از شما مى كنند، ترس در دلشان پيدا مى شود وقتى شماها را مى بينند. در زمان سابق من خيلى قصه ها يادم هست كه آن قصه ها اگر يك كسى توانست بنويسد طولانى بود. شما نمى دانيد كه وقـتـى يـك پـاسـبـان را از دور ديدند، خصوصا معممين يك پاسبان را از دور مى ديدند چه حـالى بـه آنـهـا دست مى داد، مى توانستند يك جا فرار كنند فرار مى كردند. اين نبود جز ايـنـكـه بالائى ها اينطور دستور مى دادند، خود پائينى ها هم اينطور تربيت شده بودند. تـربـيت اسلامى اصلش در كار نبود. يك تربيت هاى غربى ، يك تربيت هائى كه از آنجا گـرفته شده بود. بدهايش را اينجا آورده بودند پياده كرده بودند. شما گمان نكيند كه از غرب براى ما يك تحفه اى آورند. شما گمان نكنيد كه از غرب براى ما چيزى مى آورند كـه ما را مترقى كنند، ترقى به ما بدهند. غرب تا ما را در سطح پائين نگه ندارد، نمى تواند از ما استفاده كند. كوشش آنها اين است كه ماها، اين ممالك اسلامى ، اين ممالك مستضعف در يـك سـطـح پـائيـنى از همه امور باشيم . هر امرى را كه آنها براى ما بياورند، يك امر اسـتـعـمـارى اسـت يـعنى اگر طب را براى ما بياورند طب استعمارى است اگر دارو براى ما صـادر كنند آن هم استعمارى است ، اگر دانشگاه براى ما بخواهند درست كنند آن هم دانشگاه اسـتعمارى است . همه چيز را آنها مى خواهند به طورى درست كنند كه براى خودشان نافع بـاشـد و مـا چـشـم و گـوش بسته تسليم آنها باشيم و الان كه به خواست خداى تبارك و تـعـالى و بـه بـركـت اسلام ما از اين قيد و بندها خارج شديم ، بايد خيلى متوجه باشيم به
اينكه نبادا ما را دوباره در اين قيد و بندها قرار بدهند. بايد ما عبرت بگيريم از آن پليس زمان محمدرضا و از آن ارتش زمان محمدرضا و از آن ژاندارمرى زمان او و ببينيم كه مردم با آنـهـا چـه جـور بـودنـد و آنـهـا با مردم چه جور بودند و نتيجه اش چه شده . مردم با آنها مـخـالف بـودنـد، آنـهـا هم با مردم مخالف ، مثل دو تا دشمن با هم برخورد مى كردند. شما نـمـى دانـيد، شماها كه اكثرا يادتان نيست آن زمان سابق را كه وضع كلانترى ها چه جور بود. يك كسى كه مى خواست توى كلانترى برود براى احتياجى ، چقدر قلبش مى طپيد كه حـالا مـى رود در اينجا چه خواهد شد. اين وضع در زمان رضاخان خيلى شديد بود، در زمان دومى هم شديد بود. انسان وقتى كارى داشت وقتى احتياجى داشت كه بايد برود آنجا، عزا مـى گـرفـت كـه حالا چه بكنم من ، در اينجا با من چه خواهند كرد، در حالى كه كلانترى ها بايد مركز احتياجات مردم و برآوردن احتياج مردم باشد. آنطور كردند و آنطور شدند و ما بـايـد از ايـن مـسـائل تـاريـخـى عـبـرت بـگيريم و ما آنطور نباشيم ، تا آنطور نشويم . بـرادرهـا! هـمه مردم با شما، با بالاترى ها يك جورند. اگر با مردم خوب رفتار بكنيد، براى خودتان هست و اگر با مردم خداى نخواسته بد رفتار كنيد، به ضرر خود شماست . آنـقـدر كه ظالم ضرر مى برداز ظلمش ، مظلوم از ظلم ظالم آنقدر ضرر نمى برد. ما و شما يـك روزى در بـارگـاه الهـى ، پـيـشـگـاه الهـى خـواهـيـم رفـت و آن روز از مـا سـؤ ال خـواهـد شـد و از شـمـائى كـه پـليـس هـسـتـيـد، از شغل شما و از عمل شما و از رفتار شما سؤ ال خواهد شد. غفلت نكنيد از خدا، غفلت نكنيد از آن روزى كـه هـمـه محتاج هستيد. با برادرانتان خوب رفتار كنيد، با ملت تان خوب رفتار كـنيد و خداى تبارك و تعالى با شما رحمت خواهد كرد و انشاء الله همه مؤ فق باشيد و مؤ يـد و پـيروز باشيد و از اينكه شماها با اينكه بايد در شهرها باشيد لكن در موقعى كه كشورتان مبتلا هست به جنگ ، رفتيد آنجا و وظيفه خودتان مى دانيد و وظيفه همه است كه در آنجا بروند و همكارى كنند با ساير برادرها و انشاء الله به زودى اين اشرار را از مملكت تان بيرون كنيد. من دعا مى كنم به شما و خداوند تؤ فيق به همه شما عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
تاريخ : 5/9/59
استفتاء رئيس كل بانك مركزى ايران از محضر امام خمينى
بسمه تعالى
مـحضر رهبر عاليقدر انقلاب و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت آيت الله العظمى امام خمينى دامت بركاته
عده اى از طاغوتيان و فراريان رژيم گذشته كه اموالشان اينك در اختيار بنياد مستضعفان و سـايـر نـهادهاى انقلابى مى باشد به شبكه بانكى كشور مقروض مى باشند. تقاضا مـى شـود دسـتـور فـرمـائيـد شـبـكـه بـانـكـى كـشـور بـتـوانـد مـطـالبـات خـود را از محل اين دارائى ها كه اينكه در اختيار نهادهاى فوق الذكر مى باشد تاءمين و اخذ نمايد.
ايام عمر و عزت مستدام باد
با تقديم احترام ـ عليرضانوبرى
پاسخ امام :
بسمه تعالى
مـوافـقـت مى شود. لازم است نمايندگانى از طرف بنياد براى رسيدگى به اين امر تعيين شود و نمايندگان بانك مدارك را ارائه دهند و پس از ثبوت ، بدهكارى به بانك ادا شود و مازاد به نفع مستضعفين برداشت شود.
روح الله الموسوى الخمينــى
تاريخ : 15/9/59
بيانات امام خمينى در جمع استانداران سراسر كشور
آن چـيـزى كـه اسـبـاب ضـعـف دولت و جـدائى مـردم از آن دولت اسـت آن عـبـارت از كـيفيت عمل همه دستگاه هاست
بسم الله الرحمن الرحيم
من يك مطلب راجع به آقايان استاندارها كه تشريف دارند و عموم استاندارها و عموم ادارات دولتـى و عـمـوم كـسـانـى كـه در جـمـهورى اسلامى دست اندر كار هستند چه لشگرى ، چه كـشورى . من از زمان احمد شاه تا حالا اين رژيم زمان احمدشاه را ديده ام ، اواخر آن رژيم را از زمـان رضـاشـاه و پسرش را تمامش را تا منتهى شده به حالا. آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جـدائى مـردم از آن دولت هـسـتـنـد آن عـبـارت از كـيـفـيـت مـسـلمـان هـاسـت ، كـيـفـيـت عـمـل هـمـه دسـتـگـاه هاست ، يعنى يك حكومتى كه در يك جايى مى رود، در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوه هايش را به آنهايى كه بايد بدهد، داده بود، آنها هم اجازه اينكه هـر كـارى مـى خـواهـد بكند داده بودند و هر كارى در آنجا مى كرد يا كسى جرات نمى كرد صـحـبـت كند يا اگر مى كرد اثر نداشت . اين منحصر به آن رده بالا نداشت همه رده ها تا آخـر وضـع ايـنطورى بود. در بعضى از اوقات ، در بعضى از جاها يك حكومتى كه آنوقت مـى خـواسـت بـرود، كـه حـالا اسـتاندار بوده ، از فرض كنيد خراسان مى خواست يك كسى برود به حسب اختلاف در آمد در آنجا براى استاندار و براى حكومت ، او اجاره مى كرد آنجا را، تيول بود خراسان ، تيول مثلا فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه داد و آنجا را تيول مى كرد و بعد هم آنجا هر كارى مى خواست مى كرد. بايد آن چيزى را كه داده است در آورد و مضاعف بر او، زياد براى خودش و دوستانش ذخيره كند. وهمين طور نظامى ها، ژانـدارمـرى مـثلا فرض كنيد كه كلانترى ها يا، همه باب اين باب بوده است . اگر كسى آن مـسائل آنوقت را درست بررسى بكند و بنويسد، يك كتاب قطورى خواهد شد كه چه مى كردند اينها با مردم و از صدر تا ذيل وضع همين طور بود. زمان رضا شاه از باب اينكه هـمـه دزدى هـا مـنـحـصـر به خودش بود، انحصار دست خودش بود، حكومت ها به اين قدرت نـبودند، زمان احمدشاه اينطور نبود كه خود آنها بتوانند همه برداشت ها را براى خودشان بـكـنـنـد، اين بود كه دار و دسته هائى كه مى فرستادند اين بساط را درست كردند. زمان رضاشاه همه دزدى ها از گردنه ها رفته بود تهران ، همه زلى ها از همه جا متمركز شده بـود در خـود دسـتـگـاه دولتـى و از هـمـه بـالاتـر خـود رضـاشـاه و امـثال اينها و اين اسباب اين شده بود كه مردم با دستگاه هاى دولتى مطلقا مخالف بودند منتها جراءت نمى كردند
حـرف بـزنند، بعضى وقت ها هم مى كردند جراءت . من يادم است بچه بودم كه حكومت خمين يك نفر از خان ها را گرفته بود بعد از دو سه شب ، سه چهار شب ريختند خان ها و حكومت را گـرفـتـنـد و حـبسى خودشان را بيرون آوردند و حكومت را به اسيرى بردند، واحدى از مـردم هـيـچ ، هـمـچـو نـبـود كـه چـرا بـگـويـنـد، خوشحال هم بودند، شايد بعضى شان هم منزل حكومت را آمدند تتمه را غارت كردند. من شاهد قضيه بودم كه آن خانه اى كه حكومت را از آن بـردند، من بچه بودم پشت يك درى ايستاده بودم و نگاه مى كردم به وضع آنها كه آنـها حمله كرده بودند و حكومت هم مرد قلدرى بود، او هم باز آنوقت ده تيرى داشت او، او هم حـمـله مـى كرد و يك نفر را هم ظاهرا از آنها كشته بود لكن بعد اسير شد. اين وضع حكومت بـود در آنـجـا كـه شـرح طـولانى دارد و زمان رضاشاه را هر كه يادش باشد مى داند چه قـضـايـا واقـع شد و زمان محمدرضا هم كه همه يادتان هست . اين اسباب اين شد كه دولت مـقـابـل مـلت ، ارتـش مـقـابـل مـلت ، همه هم مقابل ملت بودند، يعنى هر چه مى توانستند اين كـلانـتـرى هـا و ايـن ارتـش و ايـن ژانـدارمـرى و اينها هر چه مى توانستند از مردم اخاذى مى كردند به زور، به ارعاب شايد يادتان باشد، كه اين را گفتم ، نمى دانم ، در مطبوعات لابـد نـبـوده ، رضـاخان يك وقتى كه وارد شده بود در ژاندارمرى ، دست هايش را در جيبش ‍ گـذاشـتـه بـود، وقـتى كه وارد شده بود. گفته بود مى ترسم از جيبم بدزدند. اين ممكن اسـت كـه اولا راه نـشـان دادن به آنها باشد كه بايد دزديد ولو از من ، و ممكن است معرفى آنها باشد به اينكه وضع اينطورى است ، همه ملت هم دستشان در جيبشان بايد باشد كه خود اعلى حضرت ندزدند، مساءله اين است .
بايد لفظا و عملا به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم
دولت و هـمـه ارگـان هـاى دولتـى كه شما آقايان هم در هر استانى در راءس هستيد، بايد فـكـر ايـن مسائل را، اين تاريخ آخر اين زمان ها را يك قدرى مطالعه كنيد. نه آن تاريخى كـه بـراى شاه نوشتند آنها تاريخ نيستند، آنها دروغ هستند، مشاهده كنيد و كارهاى اينها را بـبـيـنيد و ببينيد كه چرا ملت از اينها جدا بود چرا كارشكنى مى كرد ملت ؟ من يادم است اين را، شـايـد خـيـلى شـما يادتان است اينها هم خيلى هايتان يادتان است كه وقتى اين متفقين از اطراف ريختند به ايران و زمان رضاخان ريختند به ايران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از ايـنـهـا كـه آيـا چـه خـواهند كرد لكن خوشحال بودند از اينكه رضاخان را بردند، يكى از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم در نظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين معنا مثل اينكه يك هديه اى بود آسمانى براى اينها رسيده بود كه رضاخان رفت و مع الاسف آنوقت اشخاصى كه خود ملت يك راءسى كه بتواند آنها را جمع بـكند، نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در صورتى كه اگر آنوقت در دو سـه تـا شـهـر تـظاهر مى شد به ضد، نمى گذاشتند او را، لگن هيچ كس ‍ حرف نزد تا ايـنـكـه آن خـوف سـابـق بـود و ريـخـتـه نـشده بود آن خوف ، از اين جهت مردم جراءت نمى كـردنـد، كسى هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلى ، شايد اگر مرحوم مدرس در آنوقت بود، آن كار را مى كرد لكن كسى نبود كه اين كارها را بكند.

next page

fehrest page

back page