روضة الشهداء

مرحوم ملاحسين واعظى كاشفى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - مصابيح القلوب فارسى در مواعظ از ابى على الحسن بن محمد سبزوارى بيهقى شافعى.
(2) - البته مقصود عيون الاخبار الرضا عليه‏السلام تاليف صدوق است اما در نسخه‏ها همين عيون الرضا نوشته و در كشف الظنون نيز عيون الرضا است.
(3) - روش واعظان است كه اگر خبر ضعيف مشتمل بر پند و تنبيهى صحيح باشد و آن پند را نيكو در دل جاى دهد از نقل آن خبر ضعيف باك ندارند و چون مستمعان اين رسم را مى‏دانند موجب تدليس نمى‏گردد چنان كه حكايت از زبان حيوانات نيز گاهى نقل مى‏كنند در روايت است كه مرغان اشك چشم آدم را لذيذ يافتند براى فهماندن حسن توبه و محبت خداى به تائبان آن را مفيد ديدند نقل كردند.
(4) - در روايات اماميه آمده است كه پيش از اين آدم و حوا كه پدر و مادر مايند آدم و حواى ديگر بود و پيش از آن آدم و حواى ديگر و اين آدم در آخر آن آدميان است پس آدم و حوا نخستين انسان روى زمين نبودند بعضى گويند هنوز از اولاد آدم پيشين در زمين موجود بود و اولاد اين آدم در بازماندگان آدم پيشين ازدواج كردند و خواهر با برادر در نياميختند.
(5) - در قرآن سخن از زاغ مرده نيست اما رسم كلاغ است كه زمين را مى‏كند و چيزى مى‏جويد يا پنهان مى‏كند قابيل از همان متنبه گشت كه مى‏توان زمين را كند و مرده را پنهان كرد.
(6) - شايد از بازماندگان آدم پيشين‏
(7) - اين رسم گريز زدن كه ميان اهل منبر زمان ما رائج است اختراع كاشفى است رحمه الله. و صحيفه رضويه غير فقه الرضا است و در بحار الانوار از آن به روايت ابوعلى طبرسى نقل كرده است و مؤلف اسناد خويش را از راه ديگر ذكر كرده است.
(8) - كرته: پيراهن است.
(9) - كنزالغرائب فعلا غيرمعروف است و در عهد مؤلف موجود بود.
(10) - شواهد النبوة از عبدالرحمن جامى است كه با مؤلف مصاهرت داشت.
(11) - اين كتاب و مؤلف در عهد ما مشهور نيست و در عهد مؤلف در دسترس او بود.
(12) - يعنى بر خار و سنگ خارا.
(13) - مؤلف فرمود در خبر آمده و نفرمود صحيح است و بسيارى معتقدند كه بيمارى نفرت‏آور براى انبيا نيست و خدا پيغمبران را براى هدايت مردم فرستاد و ايوب را براى تعليم صبر و شكيبايى و شكر خداى بر همه حال فرستاد و هر چه نفرت آورد مردم از آن بگريزند و نزديك نشوند و شكر مبتلا را نشنوند و مواعظ او را فرانگيرند پس ايوب نفرت‏آور نبود.
(14) - اين گونه گريز زدن از اجتهادات كاشفى است و تصرفات وى در بيان مصائب و پس از آن مردم از او آموختند.
(15) - نال مزمار يعنى نى ميان خالى است.
(16) - يكى از مؤلف‏ين نصارى موسوم به رزق الله منقريوس در تاريخ دول اسلام نوشته است تيمور از بزرگترين مردان جهان بود در علو همت و صبر در سختى‏ها و جهانگشايى بزرگتر از او نيامد و مسلمان شيعى مذهب بود اسلام را تقويت مى‏كرد بر خلاف چنگيز خان اما چندان سنگدل بود كه مانند او انسانى بدين صفت نقل نكردند چون هيچ فاتحى نظير آن چه او در اصفهان و دهلى و دمشق و غير آن كرد نكرد و درباره دمشق گويد شاميان با لشگر او مقاومت كردند ناصر بن برقوق پادشاه مصر را براى مقابله با تيمور خواستند او به دمشق آمد اما تونايى مقابله با تيمور در خويش نديد شبانه بگريخت و تيمور با شام چنان كرد كه با هيچ شهر نكرده بود و كاشفى در اينجا اشاره به قصه تيمور مى‏كند در شام و به خاطر دارم كه در طهران شبيه و به اصطلاح خود ما تعزيه امير تيمور نشان مى‏دادند براى انتقام از خون شهداى كربلا گرچه تفاصيل شبيه را بياد ندارم اما بى‏شك آن نيز مانند ساير نكات‏تعزيه‏دارى مأخذش كاشفى و روضةالشهدا است.
(17) - شايد صحيح امينه باشد.
(18) - در كشف‏الظنون گويد: زلال الصفافى احوال المصطفى فارسى است از ابى الفتح محمد بن ابى‏بكر رازى.
(19) - محمد بن اسحاق صاحب سيره در مائه دويم هجرى ميزيست و امام محمد باقر عليه‏السلام را ملاقات كرده و از آن حضرت روايت دارد.
(20) - گاهى مؤلف‏ين روايتى كه نمى‏دانند صحيح است در كتاب نقل مى‏كنند و به اتفاق جاير مى‏دانند اما عوام نقل غير صحيح را روا نمى‏دانند و معتقدند كه چون روايتى صحيح نباشد نبايد در كتاب نوشت و اين پندار عوام صحيح نيست و از اول اسلام تاكنون بناى روات بر اين نبود چون اگر هر كس به پندار خود هر حديثى را ضعيف مى‏دانست نقل مى‏كرد چه بسا حديث درست را بتوهم ضعف نقل نكرده بودند و اكثر آنها از ميان رفته بود اما خواننده ك تاب و شنوده روايت بايد بداند و آنها را آگاه بايد كرد كه همه احاديث را براى اعتقاد و عمل نقل نكردند تا تدليس لازم نيايد نه آن كه هرچه ضعيف مى‏پندارد نقل نكنند.
(21) - رؤساى قريش و اقوام جاهليت از عرب و غير ايشان چندان نخوتداشتند و برترى نژادى چنان در آنها راسخ بود كه هيچ كس حاضر نبود با پست‏تر از خود جنگ كند تا به صلح چه رسد بلكه حاضر نبود نژاد پست‏تر از او به دست او كشته شود چون همين كشته شدن را افتخارى براى مقتول مى‏شمردند و قريش طايفه انصار را پست‏تر از خود مى‏شمردند حاضر نبودند آنها را به دست خود بكشند يا خود به دست آنها كشته شوند.
(22) - كوه عينين بلفظ تثنيه نزديك احد است.
(23) - درج الدرر فى ميلاد سيد البشر از سيد اصيل الدين عبدالله بن عبدالرحمن الحسينى الشيرازى متوفى 884.
(24) - در قديم مى‏گفتند ياقوت و مرواريد تفريح مى‏آورد و غم را زائل مى‏كند مؤلف لب پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم را تشبيه به ياقوت كرده است و دندان را به مرواريد و سنگ كفار را چون ديوانه سودازده كه مفرح لازم داشت.
(25) - مى‏گفتند عقيق يمانى رنگ خود را به سبب تابش سهيل يمنى حاصل كرده است كه آن هم سرخ رنگ درخشان است و لب پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم را تشبيه به سهيل كرده است.
(26) - يعنى باجربزه و با مكر و حيله.
(27) - حسين بن مسعود فراء بغوى از علماى شافعى است در سال 516 در گذشت.
(28) - در ترجمه نفس المهموم وجه اين روايات را ذكر كرده‏ايم هر كس خواهد بدان رجوع كند.
(29) - فارسى است از عطاءالله شيرازى از علماى اهل سنت.
(30) - يعنى پدر ندانسته است كه آستين او را بگيرد و از او اجير خواهد مانند ديگر كودكان پدردار.
(31) - روضة الاسلام و سير خوارزمى هيچ يك در عهد ما معروف نيست اما قرائن بر صحت روايت دلالت دارد و در مكتب ديگر نيز آمده است.
(32) - حضرت رسول صلّى الله عليه و آله و سلم بدين عمل تعليم بسيار داد ما را يكى آن كه با وجود قدرت و سلطنت مطلق كه داشت هرگز ستمى بر كسى روا نداشت و مال كسى را به ظلم نستد دويم آن كه پيروان او به رضا و اراده بدو ايمان آوردند و پس از ايمان آوردن به محبت اطاعت كردند سيم اين كه مؤمن وقتى از اين جهان مى‏رود بايد حقوق مردم را ادا كند چهارم آن كه قصاص از كسى به جاى ديگر جايز نيست و هكذا و نظير اين قصه سليمان است كه در قرآن آمده و ملك او چندان عجيب است كه ماموران وى عمدا به مورچگان هم آسيب نمى‏رسانيدند و اگر آزارى به مورى مى‏رسيد نادانسته بود و هم لا يشعرون و سليمان شكر خداى كرد و از سخن مورچه شاد گشت.
(33) - بعضى گويند ابوبكر به امر آن حضرت به نماز ايستاد بنا به روايت كاشفى خواجه عالم در آن وقت به ظاهر بيهوش بود و ابوبكر خود به نماز ايستاد و چون حضرت رسالت به هوش آمد خود برخاست و به نماز آمد.
(34) - چرغ: يعنى باز؛ از مرغان شكارى است و معرب آن صقر است.
(35) - ركو فارسى قديم به معنى قطعه جامه دوخته است.
(36) - جمع لوند يعنى: مردم بى‏آبرو.
(37) - ركو پارچه از جامه بافته است.
(38) - آنها كه عادت عرب را مى‏دانند بر بسيارى از اين نكات واقف مى‏گردند چون قبيله از قبيله ديگر كسى مى‏كشت بايد حتما تقاص كنند و انتقام گيرند و چون به امر پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم بسيارى از خويسشان يزيد كشته شده بودند او كينه رسول صلّى الله عليه و آله و سلم در دل داشت و مى‏خواست در هر فرصت و بهانه عزيزترين خويشان پيغمبر را بكشد غير كشتن نمى‏خواست و اگر بهانه خروج و بيعت پيش نمى‏آمد عمل خود را توجيه نمى‏توانست كرد و اگر حر يا ديگرى مى‏گذاشتند آن حضرت به مدينه باز گردد يا نزد يزيد رود در رسم زمان كشتن كسى كه از بيعت ابا كند روا نبود مگر شمشير كشد و ابتدا به حرب كند و فتنه انگيزد و امام عليه‏السلام پيوسته پيش بهانه آنها را مى‏گرفت تا معلوم شود مقصود آنان جز كينه پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلم و انتقام كشتگان بدر و حنين چيز ديگر نبوده.
(39) - بسكون هاء
(40) - اگر چه مؤلف به ظاهر از اهل سنت بود اما دور نيست به ولايت ائمه ما معتقد باشد و به ولايت آن حضرت در جاى ديگر اين حتاب هم تصريح كرده است و در مذهب شيعه اماميه اثبات مام معصوم براى دفع شبهات و بيان مجملات دين مى‏كنند و ناچار بايد قول و فعل و تقريرش حجت باشد يعنى نه در گفتار و رفتار سهو و خطار كند و نه در سكوت بر خطاى مردم وخطاى ديگران هم بر وى آشكار باشد و نسبت اشتباه و خطا به امام در معنى خروج از مذهب شيعه است به مذهب ناصبيان اما اهل سنت همه منكر ولايت ائمه نيستند.
(41) - يعنى به وصيت عمل بايد كرد حتى وصيت به عروسى در چنان حال‏نامناسب ولو مستحب باشد.
(42) - فريب خوردن مناسب مقام امام نيست‏
(43) - به نسخ اصل كتاب اعتماد بسيار نبود و مدارك آن هم غالبا در دست نيست و براى تاييد ضبط و مطالب ديگر آن به مأخذ ديگر رجوع بايد كرد.