گفت پس با آن زمين پُر بلا
|
اى زمين اى تربت عنبر سرشت
|
اى بتربت برتر از خاك بهشت
|
اى زمين از عرش اعلا برترى
|
بعد از اين خاك تو باشد مدفنم
|
تا قيامت در تو باشد مسكنم
|
خود نه تنهابا جوانان آمدم
|
آمدم تا در تو جان فانى كنم
|
در تو هفتاد و دو قربانى كنم
|
اين من و اين اكبر و اين اصغرم
|
قاسم و عباس و عون و جعفرم
|
حاليا بر گو مرا مدفن كجاست
|
راست بر گو اى زمين اندر كجا
|
در كجا بر جان من آذر زنند
|
گو بمن قبر على اكبر كجاست
|
در كجا جسم مرا عريان كنند
|
پايمالم از سم اسبان كنند(11)
|
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يا زَيْنَ
الْعابِدينَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا
وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ،
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا
عِنْدَ اللهِ،
روضه و مصيبت حضرت امام زين العابدين عليه السلام
رهبر راه خدا سجاد زين العابدين
|
گوهر بحر صفا سجاد زين العابدين
|
نام او باشد على بابش شهيد حق حسين
|
در دو عالم رهنما سجاد زين العابدين
|
آقا امام سجاد عليه السلام توى اين چند سال عمرى كه داشتند زجرها و رنجها و سختيها
و اذيتهاى زيادى كشيدند، منجمله از كربلا بگم :
حضرت از شدت مريضى و بيمارى روى زمين افتاده بود كه شمر وارد خيمه شد و تصميم گرفت
آقا امام سجاد را بكشد كه بى بى زينب خودش را روى حضرت انداخت و فرمود: اول مرا
بايد بكشى بعد آقا را ....
يكى ، از كربلا تا شام روى ناقه هاى عريان با تن تب دار و مريض و پا و دست و گردن
رابه غل و زنجير ....
يكى ، توى كوفه مجلس ابن زياد، آنملعون گفت : اين مرد كيست ، او را بكشيد كه باز بى
بى زينب جلو آمد ...
يكى هم مجلس يزيد لعين ، يزيد پليد با چوب خيزران بر لب و دندان حسين عليه السلام
دل سودا زده ام ناله و فرياد كند
|
هر زمان ياد غم سيّد سجاد كند
|
بى گمان اشك به رخساره بريزد از چشم
|
هركه يادى ز گرفتارى سجاد كند
|
آقا تا چهل سال همه اش گريه مى كرد، هر وقت غذا جلوش مى گذاشتند گريه مى كرد، آب مى
ديد گريه بيشتر مى شد، گوسفندى زبح مى كردند آقا با شدت گريه مى كرد. يكى ازغلامان
گفت : فدات بشم آقا ميترسم از زيادى گريه از بين بروى ... آقا مى فرمود: چطور گريه
نكنم در حالى كه مقابل خودم پدرم را قطعه قطعه كردند برادرانم را پاره پاره كردند
فاميلم را....
آه بميرم من نميدانم اين چه زهرى بود كه وليد (هشام ) بن عبدالملك به حضرت خورانيد
و آقا را مسموم كرد، كه آقا هى بخودش مى پيچيد هى از هوش مى رفت و دوباره بهوش مى
آمد و سوره واقعه مى خواند...(12)
نوحه و سينه زنى
داغ عظماى زين العابدين است
|
واشهيدا واشهيدا
قلبش از زهركين شد پاره پاره
|
واشهيدا واشهيدا
آنكه آزرده از شام بلا بود
|
واشهيدا واشهيدا
گه بزندان و گه گوشه ويران
|
عمرش از داغ ياران شد بپايان
|
واشهيدا واشهيدا(13)
يا اَبا جَعْفَر يا مُحَمَّدَ، بْنَ عَلِىٍّ اَيُّهَا
الْباقِرُ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا
وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ،
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا
عِنْدَ اللهِ.
روضه و مصيبت حضرت باقرالعلوم عليه السلام
كشته مولا چو از زهر جفا شد
|
سوگوارى از غمش ارض و سما شد
|
قلب شيعه نشان دارد ز داغش
|
از جفاى هشام عالم غمين شد
|
چون بسوى جنان مولاى دين شد
|
مى فشاند سراشك از غربت او(14)
|
آخ بميرم ، زينى را زهر آلود كردند، و به امر خليفه ملعون (عبدالمك مروان ) روى اسب
گذاشتند و گفتند: بايد آقا امام باقر عليه السلام سوار بر آن بشه ، آخ بميرم ، حضرت
را بااصرار سوار بر اسب كردند، يك ساعتى نگذشت كه آقا پياده شد، حال آقا را منقلب
ديدند، آقا از درد پا به خود مى نالد، (لا اله الا الله ) اين زهر چقدر قوى بوده كه
تمام بدن آقا ورم كرد و از درد بدن از حال و هوش مى رفت ، درد تمام بدن فرزند زهرا
را فرا گرفته ، اين زهر چه زهرى بود كه به سه روز نكشيد كه ديدند آقا جان داده .
حضرت به امام صادق عليه السلام وصيت كرده بودند، پسرم ، جعفرم ، اگر از اين دنيا
رحلت كردم ، بده تا ده سال در ايام حج در منى برام عزادرى كنند... بخاطراينكه بچه
هاى زهرا عليها السلام براى پدرشان دلتنگى نكنند و جاى پدرشان راتاريك نبينند، امام
صادق بعد از رحلت پدر بزرگوارشان امام باقر عليه السلام ، هر شب چراغى توى اطاق پدر
بزرگوارشان روشن مى كردند.
(15)
ولى دلها بسوز براى آن بچه هايى كه شام عاشورا در آن تاريكى هاى بيابان روى خارهاى
مغيلان مى دويدند و بابا بابا مى كردند....
نوحه و سينه زنى
واويلا واويلا، آه واويلا
در ماتمش شيعه محزون و زار است
|
در سوگ جانسوزش دل ها فكار است
|
شد در جهان خاموش اختر دلها
|
واويلا واويلا،آه و واويلا
و ز نور علم خود عالم منور
|
واويلا واويلا، آه واويلا
آن رهبرى كاندر كربُبلا بود
|
با داغ مولا رفت از دار دنيا
|
واويلا واويلا، آه واويلا
از داغ جانكاهش نوحه سرائيم
|
سرشك غم باريم از هجر مولا
|
واويلا واويلا آه واويلا(16)
يا اَبا عَبْدِ اللهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد، اَيُّهَا
الصّادِقُ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا
وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِاشفع لنا عنداللّه .
روضه و مصيبت حضرت امام صادق عليه السلام
مجرى احكام حق قرآن ناطق كشته شد
|
نوح آل مصطفى امام صادق كشته شد
|
ميوه قلب نبى چشم چراغ بوتراب
|
پيكرش از آتش زهر ستم گرديده آب
|
آن ولىّ حق كه باشد خلق عالم را شفيع
|
از چه يا رب تربتش زائر ندارد در بقيع
|
بخاطر اينكه بچه هاى زهرا عليه السلام را بيشتر اذيت و آزار و شكنجه روحى و جسمى
دهند، كارهاى فوق العاده اى ميكردند، نيمه هاى شب همه خوابند، منصور دوانقى (لعنة
الله عليه ) دستور داد بريزند منزل آقا امام صادق و با همان حال حضرت را به
دارالخلافه بياورند، آن مامور خود فروخته دربارى نيمه هاى شب ، با سر برهنه اين
پيرمرد الهى را بدون هيچ پوششى پيش آن لعين مى برد، آن لعين به آن حضرت جسارت و
خشونت وبى ادبى مى كرد.
خدا لعنت كند منصور دوانقى را، دستور داد امام صادق را زهر بدهند، انگورى را بزهر
آلوده كردند و حضرت را مسموم كردند، آخ بميرم اين چه زهرى بود كه آقا را بسترى كرد
تمام گوشتهاى بدن حضرت را آب كرد، و حالشان خيلى وخيم و بد شد و ايشان را ضعيف و
لاغر كرد.
مى گويد: رفتم به ديدن آقا ديدم فرزند زهرا لاغر و نحيف و ضعيف شده تمام گوشتهاى
بدن ريخته ، از شدت درد، هى بيهوش مى شد و هى بهوش مياد از شدت ناراحتى گريه ام
گرفت . يك روز منصور لعين دستور داده بود خانه امام صادق عليه السلام را آتش بزنند،
مى گويد ديدم آقا خيلى ناراحت و گريان است ، گفتم قربانت بشوم چرا گريه مى كنيد و
ناراحت هستيد؟ فرمود: وقتى كه منصورلعين خانه ام را به آتش كشيد من توى خانه بودم
ديدم اهلبيتم ازترس وحشت سر و صدا و شيون مى كنند و اين طرف و آن طرف مى دوند تا
آتيش به آنها اثابت نكند، من بياد اهلبيت جدم حسين افتادم كه روز عاشورا وقتى خيمه
ها را آتش زدند و بچه هاى حسين از ترس و وحشت رو به بيابانها كردند... حسين حسين
عليه السلام حسين .(17)
نوحه و سينه زنى
سوى جنّت با دلى صد پاره شد
|
زهر او در پيكرش بنمود اثر
|
قلب زهرا در جنان افسرده شد
|
در بقيع آن جسم اطهر برده شد
|
گرد غم بر شيعيان پاشيده شد
(18)
|
يا اَبَا الْحَسَنِ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَر، اَيُّهَا
الْكاظِمُ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا
وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا
عِنْدَ اللهِ.
روضه و مصيبت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام
كنج زندان بلا مسكن و ماءواى من است
|
ناله و آه و فغان مونس شبهاى من است
|
جاى نمناك و سيه چال و دراين كنج قفس
|
سندى شاهك دون باعث غمهاى من است
|
يا رب از مجلس هارون ، تو خلاصم بنما
|
رستن از بند عدو حكم تبراى من است
(19)
|
چهارده سال از اين زندان به آن زندان ، يكسال زندان بصره عيسى بن جعفر، حدوده ده
سال زندان فضل بن ربيع و مدت زيادى زندان فضل بن يحيى و اين اوآخر تحويل سندى بن
شاهك يهودى ملعون (پيغمبر فرمود: هيچ قومى مانند يهود مرا اذيت نكرد) هارون رشيد
لعين به سندى بن شاهك دستورداده ، تا مى تونى موسى بن جعفر عليه السلام را اذيت كن
و او را از بين ببر.
آن يهودى هم بعد از شكنجه هاى روحى و جسمى امام راباچند خرماى زهر آلود مسموم و
شهيد كرد، هارون گفت : بدن فرزند زهرا را بدون تشريفات ببريد.
جلوى مقابر قريش (در يك فرسخى بغداد) بخاك بسپاريد، جنازه آقا را چهار حمّال با
خفّت و خوارى از زندان بيرون آوردند. تا سه روز بدن را آنجا گذاشتند. سليمان بن ابى
جعفر برادر هارون وقتى اين وضع اسف بار و خفت بار را ديد خيلى متاثر شد، عمامه خود
را از سرش انداخت و گريبان چاك زد و با پاى برهنه كنار پيكر فرزند زهرا آمد.(20)
دستور داد، بدن بچه زهرا عليه السلام را با عزّت و احترام تشييع كنند، لكن هر دوست
و دشمن كه زير جنازه مى رفت وبر مى گشت مثل ابر بهار گريه مى كرد، مى گفتند: آقا
چرا گريه مى كنى ؟ مى گفتند: آخه وقتى زير جنازه مى رفتيم هنوز صداى زنجير پاى
مباركش بگوش مى رسيد، چون پسر فاطمه وصيت كرده بود مرا با همان غل و زنجير پايم دفن
كنيد.(21)
دركنج زندان بلا، آه واويلا
|
جان مى سپارم اى خدا، آه واويلا
|
واويلتا واويلتا، آه واويلا
در زير زنجيرگران ، نيمه هاى شب
|
گريم به ياد كوفه و عمه ام زينب
|
واويلتا واويلتا، آه واويلا
در زير زنجيرگران جان فداكردم
|
بر جد مظلومم حسين ، اقتدا كردم
|
واويلتا واويلتا، آه واويلا
اى خاك زندان بلا، قتلگاه تو
|
امشب تا سحرنقش زمين ، روى ماه تو
|
واويلتا واويلتا، آه واويلا
درگوشه زندان خموش ، شد مناجاتت
|
بعدازشهادت آمدند بر ملاقاتت
|
واويلتا واويلتا، آه واويلا
(22)
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُوسى اَيُّهَا الرِّضا
يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا
اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ
بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِاِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
روضه و مصيبت حضرت امام رضا عليه السلام
جمله حاجات مرا هم بده
(23)
|
(آقا امام رضا عليه السلام
) فرمود: اباصلت من توى مجلس مامون مى روم ، اگر ديدى بيرون آمدم عبا بر
سر كشيدم ، ديگه با من حرف نزن ، اباصلت ميگه : آقا رفت توى مجلس مامون طولى نكشيد
بيرون آمد، ديدم حالش منقلب است ، عبايش راروى سرش انداخته ...
داخل خانه شد، صدا زد: اباصلت در خانه را ببند... در اتاق را ببند... فرشها را جمع
كن ... مى خواهم غريبانه جان بدم ، اباصلت ميگه : درِ خانه را بستم ، درِ اتاقُ
بستم گاهى مى آمدم ، توى اطاق نگاه مى كردم ، مى ديدم آقا مثل شخص مار گزيده به
خودش مى پيچد، هى بلند مى شه ، هى مى شينه ، يك وقت ديدم آقا بى اختيار به زمين
افتاد.
آمدم توى صحن خانه - ناراحت بودم ، يك وقت ديدم يك آقازاده اى 7 - 8 ساله اى آن
گوشه حياط پيداش شد، دويدم جلو، آقاجان من كه در را بسته بودم ، شما از كجا آمديد؟!
صدا زد: اباصلت بابام كجاست ؟ آن قادرى كه مرا از مدينه به يك چشم بهم زدن به طوس
رسانده قدرت داره كه از در بسته هم مرا وارد خانه كند، آمد طرف حجره آقا، من دنبال
سر آقازاده آمدم : رفتم ببينم اين پدر و پسر وقت ملاقات چه مى كنند.
ميگه : يك وقت تا وارد حجره شد، ديدم امام رضا عليه السلام بلند شد بچه اش جواد را
بغل كرد ميوه دلش ، پاره تنش را دو سال نديده ، مى گه : آمدم سر به ديوار گذاشتم
داخل خانه زار زار گريه مى كردم ، طولى نكشيد يك وقت ديدم آقازاده آمد، اما حالش
پريشان است . گفتم : آقاجان چرا ناراحتى ؟!
صدا زد: اباصلت بابام از دنيا رفت .(24)
(نوحه و سينه
زنى )
اى رضا جان ، اى رضا جان ، اى رضا جان
اى رضا جان ، اى رضا جان ، اى رضا جان
يك نظر كن بر اين قلب خسته
|
اى رضا جان ، اى رضا جان ، اى رضا جان ،(25)
يا اَبا جَعْفَر يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ اَيُّهَا
التَّقِىُّ الْجَوادُ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا
سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّاتَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى
اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ
لَنا عِنْدَ اللهِ.
روضه و مصيبت حضرت امام جواد عليه السلام
ابر عطا و سخا جواد الائمه
|
غرق گناهيم همه اميد توئى تو
|
رحمت بى منتها جواد الائمه
(26)
|
آخ بميرم امام جواد عليه السلام بيست و پنج سالش بوده ، امان از دشمن خانگى ، زنش
دختر عبدالله مامون ام الفضل بود، شوهرش را مسموم كرد، وقتى آقا را زهر داد دَرِ
حجره را بروى آقا بست ، پسر فاطمه هى صدا مى زد: ام الفضل جگرم از تشنگى مى سوزد يك
مقدار آب بده ولى اين نانجيب اعتنا نمى كرد. امام جواد عليه السلام ميان حجره ناله
مى زد، ام الفضل ترسيد صداى ناله آقا به گوش همسايه ها برسد، اين نانجيب به كنيزها
گفت : بريد بشينيد و كف بزنيد، پسر فاطمه عليه السلام داره ناله مى كند، اينها كف
مى زنند، اى غريب آقا، مظلوم پسر فاطمه عليه السلام .
يك وقت ديدند صداى ناله آقا ديگه نمى آيد، ام الفضل دستور داد در اتاق را باز
كردند، ديدند آقا بالب تشنه جان داده ، آيا دستور داد شيعه ها را خبر كنند؟ خير،
اين ملعونه دستور داد كه بدن آقا را بالاى بام ببرند، سه روز بدن بالاى بام بوده ،
يك روز يكى از شيعه ها آمد از دم خانه ام الفضل رد بشه ، نگاه كرد طرف بام خانه ،
ديد يك مشت كبوترها بالهايشان را به هم داده اند يك چيزى را سايه كرده اند، يك وقت
دَرِ خانه وا شد كنيزى بيرون آمد، صدا زد: كنيز بالاى بام چيه ؟
گفت : مگر نمى دانى ؟ گفت : نه ! گفت : بالاى بام بدن ميوه دل زهرا جواد الائمه است
.(27)
نوحه و سينه زنى
مه برج احسان تو ابن الرضائى
|
نما يك نگاهى سوى مستمندان
|
تو درياى جودى تو بحر سخائى
|
شهيد از ره كين شدى در جوانى
|
توئى روح ايمان رضا بر قضائى
|
اگر زهر كين زد بجانت شراره
|
به بالين نبودت اگر آشنائى
|
بمانند جدت كه لب تشنه جان داد
|
پى حفظ اسلام و گشتى فدائى
|
توبا قلب پر خون برفتى ز دنيا
|
نظر كن ز احسان به جمع محبان
|
توئى مظهرحق توكان عطائى
(28)
|
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد اَيُّهَا
الْهادِي النَّقِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا
سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّاتَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى
اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا
عِنْدَ اللهِ.
روضه و مصيبت حضرت امام هادى عليه السلام
هر دو جهان ذرّه و تو آفتاب
|
كوثر و لطف و كرم و عدل و داد
|
معتز پرُ كينه و بى عدل و داد
|
عاقبتُ الامر ترا زهر داد(29)
|
خدا همه خلفاى عباسى مخصوصاً متوكل عباسى را لعنت كند، اين مرد خيلى خبيث و بد طينت
و ظالم بود.
(همين بود كه راه را به زوار ابى عبد الله الحسين عليه السلام بست و قبر امام حسين
عليه السلام را خراب كرد و داد آب انداختند و شخم زدند، اينقدراين مرد ظلم بوده ،
بقول آقا اميرالمؤ منين عليهم السلام : (عاشرهم
اخبثهم )، دهمين خليفه عباسى بدترين و
خبيث ترين و ظالم تر آنها است ).
اين نانجيب خيلى امام هادى عليه السلام را اذيت كرد، اصلاً با آل على عليه السلام و
بچه هاى زهرا عليهم السلام خيلى دشمنى و كينه عميقى داشت ، رنجها و سختى هايى كه در
عصر او به آل على عليه السلام رسيد در هيچكدام از خلفاى عباسى نرسيده .
آن حضرت را مى خواست خوار كند از مدينه به سامرا كه پايتختش بود دعوت كرد، وقتى
حضرت سامرا آمد، آن آقا را تا مدتها در كاروانسراى بى كسان و غريبان و گداها منزل
داد.
شب و روز در صدد اذيت و آزار و اهانت به ساحت مقدس امام هادى عليه السلام بود، هر
كارى كه از دستش بر مى آمد نسبت به آقا ميكرد.
يك مدت در محبس زندان سعيد حاجب نگه داشت تا آقا را شكنجه دهد و بكشد.
قبرى جلوى آقا مى كندند كه پسر فاطمه عليه السلام را زجركش كنند.
شبانه توى خانه آقا ميريختند تا آقا استراحت نداشته باشد، حدود بيست سال آقا را
تبعيد و دربدر و زندانى كرد.
متوكل بخاطر اينكه شكنجه هاى روحى بدهد آقا را سر سفره شراب مى آورد و به آقا تعارف
مى كرد.... تا پسر زهرا ناراحت بشه .
آقا را غريب و مظلومانه و بى كس شهيد كردند. وقتى كه متوكل بدرك رسيد، پسرش المعتز
با امام هادى عليه السلام بر خوردهاى شديدى كرد و براى كشتن امام با برادر زاده اش
معتمد عباسى همدست شدند، غذايى به زهر آلوده كردند و فرزند زهرا را غريبانه و
مظلومانه مسموم و شهيد كردند، بميرم چه گذشت به امام حسن عسگرى توى شهر غريب دور از
وطن هيچكس را ندارد.
وقت شهادت سر بابا را بدامن گرفت و براى مظلومى و بى كسى باباش امام هادى عليه
السلام گريبان چاك زد و غريبانه گريه مى كرد.(30)
ولى اين كار كربلا بر عكس شد پدر سر بالين پسر آمد سر على اكبر عليه السلام را به
دامن گرفت ...
(نوحه و سينه
زنى )
شيعيان چشم گريان در عزايت
|
ياحجة اللّه ، اجرك اللّه
غرق در زارى و شور و نوا شد
|
ياحجة اللّه ، اجرك اللّه
جان سپردى براه دين و قرآن
|
ياحجة اللّه ، اجرك اللّه
جان فداى تو اى امام مظلوم
|
اى به زهر ستم گرديده مسموم
|
اى كه از زهر كين از پا فتادى
|
ياحجة اللّه ، اجرك اللّه
يا اَبا مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا
الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ
يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّاتَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى
اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اشفع لنا
عنداللّه .
روضه و مصيبت حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام
شهيد زهر جفا يا حسن عسكرى
|
كشته راه خدا يا حسن عسكرى
|
پور على النقى سرور اهل يقين
|
كن نظرى از كرم به زمره مؤ منين
|
شفيع روز جزا رهبر دنيا و دين
|
نتيجه طا و ها يا حسن عسكرى
(31)
|
بميرم ، امام حسن عسكرى عليه السلام 28 ساله بوده ، خدا لعنت كند خلفاى عباسى را كه
چقدر ظلم كردند و بچه هاى زهرا عليهم السلام را اذيت كردند، متوكل يك جور، پسر
لعينش المعتزّ يك جور، مهتدى با اللّه جور ديگر، معتمد هم ...،
عصرامامت امام حسن عسكرى عليه السلام مصادف با حكومت سه طاغوت بود كه گفتم
:المعتزّ، المهتدى ، المعتمد كه خدا هر آن به آن عذاب همه شان را زياد كند، آن
بزرگوار از ناحيه اين سه ظالم چه ستمها و شكنجه ها و آزارها و اهانت ها و زندانها
كه نديد.
امام حسن عسكرى عليه السلام در دوران امامت و زندگيشان هميشه تحت نظر و فشارهاى سخت
و هميشه توى زندانها بسر مى برده ، به رئيس زندان صالح بن وصيف گفته بود تا مى تونى
توى زندان زندگى را به فرزند زهرا تنگ كن و سخت بگير. صالح هم دو نفر مامور مخصوص
شكنجه و آزار حضرت كرده بود، و سخت مى گرفت ، يك مدتى هم در زندان نحرير خبيث ترين
افراد و خشن ترين اشخاص است و آنها هم از شكنجه هر چه از دستشان بر مى آمد انجام مى
دادند.
هر چه زنش مى گفت : اينقدر بچه هاى زهرا را اذيت نكن از خدا بترس ، مى ترسم خدا
بلايى سرت بياورد، ولى آن نانجيب گوش نمى كرد و لج مى كرد و مى گفت : امروز امام
شما را توى باغ وحش مى اندازم كه خوراك حيوانات درنده شود. وقتى اين كار را كرد،
ديد تمام حيوانات دور فرزند زهرا عليه السلام را گرفته ، گريه و خروش خوش آمد و
صورت روى قدمهاى حضرت مى گذارند..
آقا يك مدت در زندان على بن حزين ، يك مدت در زندان على بن اوتاش كه آن هم از افراد
بى رحم خوانخوار بود و از دشمنان سر سخت آل محمد عليهم السلام بود و به او
دستورداده بودند بچه هاى زهرا عليه السلام را هر جور شكنجه و آزارى مى خواهى بده ،
و معتمد لعين بطور مرموزى كه كسى متوجه نشود، فرزند زهرا را زهر داد و مسموم كرد.
بميرم نمى دانم اين چه زهرى بود كه تمام قدرت حضرت را گرفته بود كه امام حسن عسكرى
عليه السلام هى بيهوش مى شد و بهوش مى آمد تا اينكه يك وقت ديدند آقاجان داده ...(32)
نوحه و سينه زنى
گشت باباى تومسموم ازجفايابن الحسن
|
سوخت از زهر ستم سر تا به پا يابن الحسن
|
من نمى دانم چه زهرى بود آن زهر جفا
|
كرد او را از عزيزانش جدا يابن الحسن
|
عسكرى شد كشته از زهر جفاى معتمد
|
عالمى ماتم سرا شد زين عزا يابن الحسن
|
شد نه تنها قلب پاكت در عزايش داغدار
|
سوختى چون شمع در اين ماجر يابن الحسن
|
ليك از داغ حسينُ نوجوانانش مدام
|
اشك ميبارى بهر صبح و مسا يابن الحسن
|
گاه ياد ذوالجناح و يال خونين مى كنى
|
آن زمان كامدبسوى خيمه ها يابن الحسن
(33)
|
يا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَيُّهَا
الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ
عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَناوَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً
عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
فراق امام زمان
اى نور چشم زهرا يا بن الحسن كجائى
|
اى شمس آل طاها يابن الحسن كجائى
|
جانهاى عاشقانت برلب رسيده شاها
|
خورشيد عالم آرا يابن الحسن كجائى
|
از مرحمت نگاهى خون شد دل فكارم
|
درياب عاشقان را يابن الحسن كجائى
|
تا كى تو اندر اين دل هجر تو را تحمل
|
برلب رسيده جانها يابن الحسن كجائى
(34)
|
يكى از وظايف ما در زمان غيبت حضرت حجة بن الحسن العسكرى روحى و ارواح العالمين له
الفداء در فراق آن حضرت مهموم و مغموم و گريان شدن است و اين كار يكى از نشانه هاى
دوستى و اشتياق به آن حضرت است ، گريه براى آن حضرت از شدت شوق بايد مثل كسى باشد
كه مريض است ودلش از شدت درد مى جوشد، اُنس والفت به امام را در دل خود زياد كنيد،
چون امام صادق عليه السلام فرمود: هركس دلش بخاطر ما به درد آيد و گريان شود وقت
مرگ با ملاقات مادلش شاد مى شود.
بميرم براى امام زمان كه چه مصبيتها كشيده و مى كشد كه قابل شمارش نيست ، خود امام
زمان عَجْلّ اَلَلِّهُ تَعالى فَرَجُهُ الشَّرِيِفْ براى مصيبتهاى رسول خدا صلى
اللّه عليه و آله و دختر عزيزش حضرت زهرا عليها السلام و ائمه و همه مردان خدايى كه
در راه اسلام كشته و شهيد و مجروح شده اند.
و براى مصيبتهاى جانسوز و غمبارى كه بر جّد بزرگوارش امام حسين عليه السلام وارد
شده كه هيچ كس عمق اين فاجعه را مثل امام زمان (عج ) درك و لمس وحس نمى كند. آن
حضرت به ياد مصائب جانگداز و جگر سوز امام حسين عليه السلام مى فرمايد : اگر زمانه
بين من و شما را تاخير انداخت و در آن زمان نبودم شما را يارى كنم اما حالا هر روز
و شب به ياد مصيبتهاى درد ناك شما گريه مى كنم و از صبح تا شب ندبه و گريه مى كنم و
اگر اشكم تمام شود در عوض خون برايت گريه مى كنم ، يا جدا فراموش نمى كنم ، آن وقت
و ساعتى را كه عمر سعد معلون به لشكرش دستور داد: نگذاريدآب به خيام حرم حسين
واردشود ، و همه بشما حمله كردند و بدن نازنين شما را آماج تير ونيزه ها قرار دادند
واز هر سو شما را محاصره كردند و هركدام با اسلحه اى بدن شما را مجروح كردند و داغ
زخم بر بدنت گذاشتند.(35)
نوحه و سينه زنى
عاشقم من برجمالت در كجائى
|
باشدم دل در خيالت در كجائى
(36)
|
دعاى توسل
اَللّهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ
بِنَبِيِّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يا اَبَا
الْقاسِمِ يا رَسُولَ اللهِ يا اِمامَ الرَّحْمَةِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا
تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِوَقَدَّمْناكَ بَيْنَ
يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبَا الْحَسَنِ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ يا عَلِىَّ بْنَ اَبي طالِب ، يا
حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا
وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ
حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ يا بِنْتَ مُحَمَّد يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يا
سَيِّدَتَنا وَمُولاتِنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ
اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهَةً عِنْدَ اللهِ
اِشْفَعي لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبا مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ اَيُّهَا الُْمجْتَبى يَا بْنَ رَسُولِ
اللهِ، يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا
وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ
حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ. يا اَبا عَبْدِاللهِ
يا حُسَيْنَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا الشَّهيدُ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ
اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً
عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يا زَيْنَ الْعابِدينَ يَا بْنَ
رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا
تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ
يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبا جَعْفَر يا مُحَمَّدَ، بْنَ عَلِىٍّ اَيُّهَا الْباقِرُ يَا بْنَ رَسُولِ
اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا
وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ، وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ
حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبا عَبْدِ اللهِ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد، اَيُّهَا الصّادِقُ يَا بْنَ
رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا
تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ
يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ.
اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ، يا اَبَا الْحَسَنِ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَر، اَيُّهَا
الْكاظِمُ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا
وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا
عِنْدَ اللهِ.
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُوسى اَيُّهَا الرِّضا يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ
يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا
وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ
حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبا جَعْفَر يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ اَيُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ يَا بْنَ
رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا
تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ
يَدَىْ حاجاتِنا، يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد اَيُّهَا الْهادِي النَّقِىُّ يَا
بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا
تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ
يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا اَبا مُحَمَّد يا حَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ، اَيُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ يَا
بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلانا اِنّا
تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ
يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.
يا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَيُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ
الْمَهْدِىُّ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ يا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا
وَمَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللهِ
وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا
عِنْدَ اللهِ.
يا سادَتي وَمَوالِىَّ اِنّي تَوَجَّهْتُ بِكُمْ اَئِمَّتي وَعُدَّتي لِيَوْمِ
فَقْري وَحاجَتي اِلَى اللهِ، وَتَوَسَّلْتُ بِكُمْ اِلَى اللهِ، وَاسْتَشْفَعْتُ
بِكُمْ اِلَى اللهِ، فَاشْفَعُوا لي عِنْدَ اللهِ، وَاسْتَنْقِذُوني مِنْ ذُنُوبي
عِنْدَ اللهِ، فَاِنَّكُمْ وَسيلَتي اِلَى اللهِ وَبِحُبِّكُمْ وَبِقُرْبِكُمْ.
اَرْجُو نَجاةً مِنَ اللهِ، فَكُونُوا عِنْدَ اللهِ رَجائي يا سادَتي يا اَوْلِياءَ
اللهِ، صَلَّى اللهُ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ وَلَعَنَ اللهُ اَعْداءَ اللهِ
ظالِميهِمْ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ. آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ.