پیش گفتار
یکى از مباحث چالش برانگیز روزگار ما، بحث قلمرو دین است. پرسش
اساسى در این حوزه ى فکرى این است که آیا اسلام، آخرین و کامل ترین دین
الهى و آسمانى، به همه ى مسائل انسانى، اعم از دنیوى و اخروى، فردى و
اجتماعى، و مادى و معنوى پرداخته است یا خیر؟ و آیا دخالت دین در این
عرصه ها، حداقلى است یا حداکثرى؟
البته واژه هاى حداقلى و حداکثرى، چندان واضح و روشن نیستند و پاسخ
دقیق را براى ما به ارمغان نمى آورند; براین اساس، باید این عرصه ها را
مسئله محور بررسى نماییم، و وجود و عدم پاسخ هاى آن مسائل را در دین
جستوجو کنیم. این پژوهش، تنها به گستره ى شریعت در عرصه ى خداشناسى،
نبوت شناسى، معادشناسى، فقه و حقوق و اخلاق اختصاص دارد و به عرصه هاى
دیگرى، چون: انسان شناسى، اقتصاد، نظام تربیتى، مدیریت، جامعه شناسى،
هنر و غیره نمى پردازد.[نویسنده در کتاب گستره ى شریعت به این مسائل
پرداخته است.]
در نوشتار حاضر، از چند سبک تحقیق استفاده شده است:
در فصل دوم، سوم و چهارم (قلمرو دین در عرصه ى خداشناسى، نبوت شناسى و
معادشناسى) عمدتاً با روش نقلى قرآنى پژوهش شده است و مسائل گوناگون
اعتقادى، مانند: چگونگى شناخت خداوند، خداشناسى فطرى، خداشناسى عقلى،
عوامل گرایش به شرک، توحید و مراتب آن، صفات الهى، عدل الهى، شبهات
مربوط به شرور، افعال الهى، قضا و قدر الهى، ضرورت بعثت پیامبران،
شبهات منکران، اوصاف پیامبران، حقیقت وحى، امکان و انواع و مشخصات وحى،
تعریف و تعابیر معاد، امکان و وقوع معاد، شبهات منکران، آثار معاد،
منازل آخرت و ثواب و عقاب اخروى، با استمداد از آیات قرآن، و تا حدودى
از روایات، تبیین و بررسى شده اند و به ندرت به دیدگاه هاى متکلمان و
حکیمان نیز اشاره شده است; البته مسائل کلامى منحصر در این سه عرصه
نیست. مى توان مسائل مربوط به امامت و مسائل جدید کلامى را از منظر
قرآن و سنت بررسى کرد، ولى ما در این نوشتار تنها به این سه مسئله
پرداخته ایم; زیرا امّهات اصول دین اند.
ولى سبک تحقیق در فصل پنجم و ششم (قلمرو دین در عرصه ى فقه و حقوق و
اخلاق) شبهه محور است; تقریباً بسیارى از شبهاتى که در این عرصه
درجامعه ى ما مطرح بوده، مورد توجه و تحلیل قرار گرفته است; و به خاطر
وسعت مباحث و مسائل اخلاقى و فقهى به تک تک آنها از منظر قرآن و روایات
پرداخته نشده است.
در پایان بر خود لازم مى دانم از همه ى عزیزانى که در شکوفایى این
اثر مرا یارى کردند تشکر نمایم; بهویژه از همسر عزیزم که با بازخوانى و
کشف کاستى هاى آن مرا مرهون خود ساخت. از همکارانم در مرکز مطالعات و
پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علمیه، کارشناسان، ارزیابان، حروف نگاران،
ویراستاران، نمونه خوانان و دیگر دوستان; خصوصاً از مدیر محترم مرکز
مدیریت و مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علیمه ى قم، جناب حجة
الاسلام و المسلمین سید هاشم حسینى بوشهرى سپاس گزارم.
حوزه ى علمیه ى قم
عبدالحسین خسروپناه
27/6/81 مصادف با 10 رجب 1423
سال روز میلاد با سعادت امام محمد تقى(علیه السلام)
کلیات
مباحث مقدماتى
قبل از ورود به بحث اصلى، یعنى گستره ى شریعت در عرصه ى ارکان دین
(خداشناسى، نبوت شناسى و معادشناسى) طرح پاره اى از مباحث مقدماتى
ضرورت دارد:
1. مراد ما از دین و شریعت در این نوشتار، معناى لغوى یا معانى مورد
نظر متفکران غربى، که با روى کرد جامعه شناسانه یا روان شناسانه، تنها
به برخى از کارکردهاى دین اشاره کرده اند، نیست; و هم چنین، نمى توان
معناى جامعى از دین را در نظر گرفت که تمام ادیان موجود، از جمله آیین
هاى بشرى و دین هاى الهىِ تحریف شده را نیز شامل شود; این ادیان تفاوت
ماهوى عمیقى دارند و تعریف جامع و مانع براى همه ى آنها ممکن نیست.
پس در این نوشتار، مقصود نگارنده از دین، اسلام است; یعنى مراد ما از
قلمرو دین دامنه ى مرزهاى مسائلى است که در اسلام بدان پرداخته شده
است.
2. با تبیین واژگان فوق، محور اصلى تحقیق روشن مى گردد; و آن این
است که آیا اسلام، به عنوان دین جامع و کامل و آخرین دین الهى، به عرصه
هاى خداشناسى، نبوت شناسى، معادشناسى، فقه و حقوق و اخلاق پرداخته است؟
دامنه و قلمرو آن چقدر است؟ آیا اسلام در باب خداشناسى، نبوت، معاد،
سعادت و شقاوت اخروى، احکام فقهى و حقوقى و احکام اخلاقى، به نحو اقلّى
عمل کرده است یا به نحو اکثرى؟ آیا به پرسش هاى مربوط به این عرصه ها،
به طور کامل و جامع پاسخ داده است یا خیر؟
3. پیش از پرداختن به پرسش هاى فوق باید مشخص گردد که آیا باید با
روش درون متنى به این پرسش ها پاسخ داد یا برون متنى؟ به عبارت دیگر،
آیا مراجعه به کتاب و سنت در این مورد کفایت مى کند یا رجوع به منابعى
مانند عقل و تجربه و تاریخ و وجدان هم ضرورت دارد؟ دین پژوهان مسلمان و
غیر مسلمان به این پرسش مبنایى و روش شناختى پاسخ هاى گوناگونى داده
اند که مجال تفصیل آن در این نوشتار نیست.[1]
دین پژوهان اسلامى متجدّد ـ برخلاف دین پژوهان سنتى متصلّب و دین
پژوهان متجدد غرب زده ـ معتقدند که جمله ى قرآن و سنت و عقل و وجدان و
تاریخ و تجربه مى توانند در بحث قلمرو دین در عرصه هاى گوناگون، ما را
یارى کنند; اما از آن رو که موضوع این نوشتار، قلمرو دین در عرصه ى
ارکان دین است، مهم ترین منابع تحقیق ما عبارت اند از: قرآن، سنت و
عقل; هر چند تجربه و تاریخ نیز تا حدودى به تعیین قلمرو دین در عرصه ى
اخلاق و فقه مدد مى رسانند. پس، روشى که مى تواند به پرسش قلمرو دین در
عرصه هاى مبدأ، معاد، نبوت، اخلاق، و فقه پاسخ دهد، قرآن و سنت و عقل
است; بنابراین، گروهى از متجددان معاصر که به طرد عقل و استدلال و
برهان حکم رانده و دین را تنها به کتاب و سنت محدود نموده اند، راه را
از آغاز منحرف ساخته و به نتایج نادرستى دست یافته اند.
شایان ذکر است که مراد از عقل، نیروى ادراکى انسان است که به داده ها و
آموزه ها و معلومات قطعى و یقینى دست مى یابد. پس، در این گونه مباحث،
با عقل ظنى و غیر یقینى، یا عقل تجربى کارى نیست; زیرا عقل ظنى و غیر
یقینى، یا عقل تجربى، نمى تواند در حوزه ى مباحثى چون مبدأ و معاد وارد
شود و پرسش هاى این عرصه را پاسخ دهد.
آن نمى دانست عقل پاى سست *** که سبو دایم زجو ناید درست
عقل تو از بس که باشد خیره سر *** هست عذرت از گناه تو بتر
آن که او افراشت سقف آسمان *** تو چه دانى کردن او را امتحان
اى ندانسته تو شر و خیر را *** امتحان خود را کن آنگه غیر را
(مثنوى، دفتر چهارم)
عقل تجربى و ظنى، عقل جزئى است و محدوده ى آن بیش از ظواهر، آن هم به
طور ناقص، نیست.
4. براى بهره گیرى از روش عقلى، به کارگیرى قواعد منطقى لازم است.
رعایت شرایط برهان، آدمى را از دام مغالطه مى رهاند و از خطابى سخن
گفتن و یا شعرى نگاشتن بر حذر مى دارد; بنابراین، استدلال هاى عقلى
باید در قالب قیاس هاى اقترانى یا استثنایى و در اَشکال نتیجه بخش
انجام پذیرد.[2] هم چنین استفاده ى صحیح و بهینه از کتاب و سنت به
شرایط و قواعد و روش ها و رهیافت هایى مبتنى است; از جمله:
ـ توجه به مفاهیم و معانى کلمات در زمان نزول;
ـ علم به گونه هاى مختلف زبان قرآن، اعم از شناختارى و غیر شناختارى;
ـ پرهیز از تأثیرپذیرى از تئورى علمى و فلسفى در فهم مفردات قرآن;
ـ در نظر گرفتن قواعد ادبیات عرب;
ـ در نظر گرفتن قراین معیّنه و صارفه و لفظى و معنوى و، به طور کلى،
قراین پیوسته و ناپیوسته ى لفظى و غیر لفظى;
ـ توجه به ویژگى هاى گوینده، مخاطب و موضوع سخن;
ـ عنایت داشتن به الفاظ مشترک، ایجاز، اضمار، مجاز، کنایه، متشابه و
...;
ـ بهره بردن از روایات مفسر آیات;
ـ در نظر گرفتن انواع دلالت هاى مطابقى و التزامى.
اگر این ضوابط و شرایط ـ که به تفصیل در کتاب هاى علوم قرآنى و تفسیرى
بیان شده اند[3] ـ رعایت نگردند، مفسّر قرآن و سنت گرفتارِ تفسیر به
رأى مى شود و، به جاى کشف مراد خداوند، به تطبیق مراد خود بر آیات مى
پردازد. از این مطلب روشن مى گردد که روش هرمنوتیک فلسفى در فهم متون
دینى رهزن بوده، تنها تفسیر به رأى رابه ارمغان مى آورد.[4]
خلاصه آن که، فهم قرآن و سنت امکان پذیر است و خداوند سبحان و پیشوایان
دین، با زبان بشرى با ما سخن گفته و با گفته هاى خود در صدد هدایت
انسان ها بوده اند; پس باید به گونه اى سخن بگویند که انسان ها مراد
آنها را بفهمند.
در ضمن، زبان قرآن، معنا دار و واقع نماست، هر چند از کنایه و استعاره
نیز در آن استفاده شده است; بنابراین براى کشف مقصود الهى رعایت قواعد
امرى ضرورى است.
5. روى کردهاى گوناگونى در مغرب زمین و جهان اسلام نسبت به مسئله ى
قلمرو دین وجود دارد که تفصیل آن در کتاب گستره ى شریعت آمده است; ولى
در باب قلمرو دین در عرصه ى ارکان دین، یعنى خداشناسى، نبوت شناسى،
معادشناسى و اخلاق و فقه و حقوق، دو دیدگاه کلى وجود دارد:
دیدگاه نخست: روى کردِ حداکثرى
اکثر متفکران اسلامى بر این باورند که دین در باب خداشناسى، معاد،
نبوت، اخلاق و حقوق، حداکثرى عمل کرده است; بر این اساس، دین اسلام به
تمام پرسش هاى مربوط به این حوزه ها پاسخ داده است که با روش مراجعه به
قرآن و سنت و بهره گیرى از عقل مى توان به آن دست یافت. نگارنده نیز با
این دیدگاه هم عقیده است; لذا در سرتاسر این نوشتار به اثبات آن
پرداخته است.
دیدگاه دوم: روى کرد حداقلى
برخى از نویسندگان بر این عقیده اند که دین در باب جهان بینى و عقاید و
اخلاق و فقه، حداقلى عمل کرده است; نمى توان اثبات کرد که دین در باره
ى ذات و صفات خداوند، حداکثر ممکن را گفته و یا تمام پرسش هاى مربوط به
معاد، قیامت، سعادت و شقاوت اخروى را پاسخ داده است; هم چنین احکام
اخلاقى نیز اقلى بیان شده است; زیرا بیش تر ارزش هاى بیان شده در دین،
ارزش هاى خادم هستند که تغییرپذیر و تابع زندگى بشرند و تنها یک درصد
ارزش هاى مخدوم و ثابت در دین یافت مى شود. وضعیت احکام فقهى و حقوقى
دینى نیز همین گونه است.[5]
نگارنده، به تفصیل در بحث قلمرو دین در عرصه ى عقاید و اخلاق و فقه، به
تبیین و تحلیل و نقد و بررسى این دیدگاه خواهد پرداخت; ولى اشاره به
چند نکته ضرورى است; نخست آن که، بسیارى از نویسندگانى که به دین اقلّى
معتقدند، منابع دین را به قرآن و سنت اختصاص مى دهند; در حالى که اگر
مانند سایر دین پژوهان اسلامى، عقل را به عنوان منبع دینى معرفى مى
کردند، لااقل در عرصه ى عقاید به دین اقلّى قایل نمى شدند.
دوّم این که، تعیین اقلّى یا اکثرى دین، دقیقاً به اهداف دین بستگى
دارد. برخى گمان کرده اند، هدف دین، پاسخ دادن به تمام نیازهاى بشرى
است، و چون کتاب و سنت این هدف را، به طور کامل، تأمین نمى کند، پس دین
اسلام حداقلى است. یعنى با یک انتظار حداکثرى از دین اسلام، قلمرو
حداقلى را نتیجه گرفته اند; در حالى که اگر از ابتدا به انتظار اعتدالى
معترف مى شدند، قلمرو اعتدالى را نیز استنتاج مى کردند; یعنى اگر هدف
دین، تأمین هدایت و سعادت آدمى باشد، دین اسلام تمام وسایل و احکام و
معارف مورد نیاز آن را معرفى و ارائه کرده است; پس دین اسلام حداقلى
نیست; البته در تأمین این هدف، یا مستقیماً مطالب خود را بیان نموده و
یا روش هاى تحصیل آن را به مخاطبان عرضه کرده است.
6. آموزه هاى اعتقادى، هم چون ریشه ى درخت آدمى است که اعمال و
رفتار و کردار او از آن سرچشمه مى گیرد. این آموزه ها یکى از مهم ترین
نیازهاى دینى بشرند و منابع دین نیز بیش از امور دیگر به آن پرداخته
است. قرآن مجید مملو از آیات اعتقادى (خداشناسى، راهنماشناسى و
معادشناسى) است. قبل از شروع بحث قلمرو دین در عرصه ى عقاید، باید دانش
عقاید (علم کلام) را تعریف کنیم، تا روشن شود که آیا گستره ى متون و
منابع دینى، در این عرصه، حداقلى است یا حد اکثرى؟ و آیا به تمام مسائل
اعتقادى پرداخته است یا خیر؟
علم کلام
متکلمان اسلامى علم کلام را به شیوه هاى مختلف تعریف کرده اند; از
جمله: تعریف به موضوع، غایت، روش و اسلوب فکرى، فایده و ...; پس شناخت
موضوع، غایت و فایده، و روش و اسلوب علم کلام به تعریف این دانش کمک مى
کند.
موضوع علم کلام
مقصود از موضوع، محور اصلى اى است که محمولات مسائل علم بر آن حمل مى
شوند. متکلمان اسلامى درباره ى تبیین موضوع علم کلام، دیدگاه هاى
متفاوتى داشته اند.
الف) موجود بما هو موجود
برخى از متکلمان، موضوع علم کلام را ـ همانند موضوع فلسفه ـ هستى، از
حیث هستى بودن دانسته اند.[6]
هر چند پاره اى از طرف داران این دیدگاه براى تمایز این دو دانش، قید
«على سبیل قانون الاسلام» را به موضوع علم کلام افزوده اند.[7] متکلمان
اشعرى در برابر این روى کرد به چالش افتاده و نقدها و دفاعیه هایى را
مطرح نموده اند.[8]
ب) ذات خداوند
عده اى از متکلمان، موضوع علم کلام را ذات خداوند دانسته اند; بر این
اساس، در این دانش از صفات ثبوتیه و سلبیه و افعال الهى بحث مى شود.[9]
ج) ذات خداوند و ممکنات
شمس الدین محمد سمرقندى، از متکلمان اهل سنت، وجود خداوند و ممکنات را
موضوع علم کلام معرفى کرده است.[10]
د) عقاید دینى
بعضى از متکلمان موضوع علم کلام را اوضاع شریعت، یا عقاید دینى، یا
عقاید ایمانیه دانسته اند.[11]
شاید با توجه به تنوع موضوعات در علم کلام، نتوان موضوع مشخصى را به
این دانش نسبت داد; زیرا ذات، صفات و افعال حق تعالى موضوع مسائل این
علم اند و دانش کلام نیز به اثبات ویژگى هاى آنها مى پردازد.
غایت علم کلام
علم کلام، ثمره ها و غایت هاى علمى و عملى فراوانى دارد; از جمله:
1. دین پژوهى
یکى از مهم ترین فواید علم کلام، ایجاد معرفت تحقیقى و دین پژوهى
عالمانه نسبت به مسائل اعتقادى است که آدمى را از مرز تقلید به منزل
تحقیق وارد مى سازد.
2. دفاع از حریم عقاید
علم کلام، این توانایى را به مؤمنان مى دهد که در برابر شبهات، از
اعتقادات دینى دفاع نمایند.
3. هدایت گرى
بى شک، با پیدایش معرفت یقینى و مستدل نسبت به گزاره هاى اعتقادى و
توانایى دفاع از آنها و پاسخ به شبهات دینى، بُعد هدایت و ارشاد آدمى
نیز تقویت مى گردد.
با توجه به فواید و غایت هاى سه گانه، نقش پاس دارى از سنگرهاى اعتقادى
و جایگاه علم کلام و منزلت متکلمان اسلامى روشن مى شود. به همین دلیل،
پیشوایان دین اسلام به این امر اهتمام ورزیده و بزرگانى چون هشام بن
حکم و مؤمن الطاق را تشویق و حتى خود پیشوایان معصوم، به صورت مباشر،
به این وظیفه ى مهم پرداخته اند.
وظایف و روش علم کلام
متکلمان چند وظیفه ى مهم را به عهده دارند و در هر یک به روش خاصى عمل
مى نمایند; از جمله:
1. استخراج گزاره هاى اعتقادى از منابع دینى (به روش درون دینى);
2. تنظیم گزاره هاى اعتقادى و تبویب آنها;
3. تبیین مفاهیم گزاره هاى اعتقادى (به روش درون دینى و مراجعه به
منابع لغت);
4. اثبات مدعیات گزاره هاى اعتقادى (به روش عقلى، تجربى، شهودى و نقلى،
مانند برهان امکان و وجوب و برهان نظم و...);
5. پاسخ به شبهات منکران و معاندان.
تعریف علم کلام
متکلمان تعاریف گوناگونى براى این دانش ارائه نموده اند. برخى از
محققان، علم کلام را به غایت آن و وظایف متکلمان تعریف کرده اند و آن
را متکفّل احتجاج و اقامه ى دلایل عقلى بر عقاید دینى و ردّ بدعت
گذاران و منحرفان معرفى نموده اند.[12]
ابن میثم بحرانى علم کلام را علم اصول عقاید تبیین نموده است.[13] به
اعتقاد مؤلف مواقف، دانش کلام علمى است که توانایى اثبات عقاید دینى را
به انسان عطا مى کند.[14]شبیه این تعریف را محقق لاهیجى آورده است.[15]
شارح مقاصد نیز علم کلام را علم به قواعد شرعى اعتقادى از طریق دلایل
یقینى دانسته است.[16]
استاد مطهرى(ره)، در تعریف علم کلام مى فرماید:
علم کلام علمى است که درباره ى عقاید اسلامى، یعنى آنچه از نظر اسلام
باید بدان معتقد بود و اعمال داشت، بحث مى کند; به این نحو که آنها را
توضیح مى دهد و درباره ى آنها استدلال و از آنها دفاع مى نماید.[17]
تعریف برگزیده از علم کلام
با استمداد از رسالت متکلمان و اهداف و موضوعات و روش هاى این دانش و
با الهام از تعریف استاد مطهرى عبارت است از:
دانشى که به استنباط، تنظیم، تبیین و اثبات گزاره هاى اعتقادى، براساس
شیوه هاى مختلف استدلال مى پردازد و به اعتراض ها و شبهات مخالفان پاسخ
مى دهد.[18]
چند نکته درباره ى علم کلام
1. استعمال واژه ى کلام براى این دانش، در قرن دوّم رواج یافته، ولى
محتواى دانش کلام، از آغاز رسالت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)
مطرح بوده است.[19] اصولا تبیین گزاره هاى اعتقادى و دفاع از شبهات،
وظیفه ى پیامبر است که به سایر پیشوایان و عالمان دین منتقل شده است.
2. دلایل مختلفى براى علت نام گذارى علم اعتقادات به کلام ذکر شده است;
از جمله این که یکى از چالش هاى رایج در مسائل اعتقادى، در عصر آغازین
اسلام، مسئله ى حدوث و قدم کلام الهى بوده است; لذا نام کلام را براین
دانش نهادند.[20]
وجوه دیگرى، مانند آغاز شدن ابواب این علم با عبارت «الکلام فى کذا» یا
توانایى بر مناظره در عقاید دینى و... نیز براى وجه تسمیه ى این دانش
بیان شده است.[21]
3. دانش کلام بسیار متحول و پویاست. مهم ترین عامل بالندگى آن، موضوعات
متنوع و متعددى است که از علوم دیگر مى گیرد و به همین دلیل نیز، مصرف
کنندگى این دانش بر تولید کنندگى آن غلبه دارد. رشد و بالندگى در علوم
تجربى و عقلى و شهودى، موجب بروز پرسش ها و شبهات نوینى شده است و
متکلمان اسلامى باید در دفاع از حریم اسلام، پاسخ مناسبى به آنها ارائه
نمایند; و همین امر سبب طرح مسائل جدیدى در عرصه ى کلام گردیده است.
در اعصار گذشته، مسائلى مانند جواز و امتناع نسخ، خلافت و امامت، اراده
ى الهى و شرور، عدل الهى، حکمت الهى، قضا و قدر الهى، جبر و اختیار،
صفات بارى تعالى، حدوث و قدم قرآن، حقیقت ایمان، برزخ و معاد، رابطه ى
اعمال دنیوى با سعادت اخروى و ... مطرح بوده است، اما حال با پرسش هاى
جدیدى، مانند رابطه ى عقل و دین، رابطه ى علم و دین، رابطه ى اخلاق و
دین، رابطه ى دین و دموکراسى، رابطه ى دین و آزادى، نسبى گرایى معرفت
دینى، قرائت هاى مختلف از دین، پلورالیسم دینى، سکولاریزم، کارکردهاى
دین، زبان دین، تجربه ى دینى و غیره روبه رو هستیم.[22]
از این مطالب روشن مى گردد که در واقع، کلام جدید، دانشى در مقابل کلام
قدیم نیست، بلکه ادامه ى همان دانش است که با پرسش ها و روش هاى جدیدى
روبه رو شده است; البته مدل هاى مختلفى از کلام در غرب وجود دارد که
هیچ سنخیّتى با کلام اسلامى ندارد.[23]
پىنوشتها:
[1]. براى اطلاع بیش تر ر.ک: کلام جدید، گفتار «روش شناسى دین پژوهى» و
انتظارات بشر از دین، فصل «روش شناسى انتظار بشر از دین». در این دو
کتاب، دید گاه هاى مختلفِ ظاهرگرایان، اهل حدیث، اخباریون، فلاسفه،
ایمان گرایان، تجربه گرایان و ... تبیین و تحلیل شده است.
[2]. شرایط و موانع قیاس هاى منطقى در کتاب هاى منطق بیان شده است.
[3]. ر.ک: على اکبر بابایى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، زیر نظر
محمود رجبى.
[4]. ر.ک: گستره ى شریعت ، گفتار سوم، «پیش فرض هاى گستره ى شریعت».
[5]. ر.ک: عبدالکریم سروش، «دین اقلى و اکثرى»، بسط تجربه ى نبوى.
[6]. سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، ج 1، ص 76.
[7]. فیاض لاهیجى، شوارق الالهام، ص 8.
[8]. قاضى عضدالدین ایجى، المواقف فى علم الکلام، ص 7ـ8، شرح المقاصد،
ج 1، ص 178ـ179.
[9]. المواقف فى علم الکلام، ص 7.
[10]. شرح المقاصد، ج 1، ص 180، و شوارق الالهام، ص 9.
[11]. فیاض لاهیجى، گوهر مراد، ص 42، و ابن خلدون، مقدمه، ص 466.
[12]. مقدمه ابن خلدون، ص 458.
[13]. قواعد المرام، مقدمه ى کتاب ص 6.
[14]. المواقف، ص 7.
[15]. شوارق الالهام، ص 5.
[16]. شرح المقاصد، ج 1، ص 165.
[17]. مرتضى مطهرى، آشنایى با علوم اسلامى (کلام)، ص 9.
[18]. براى توضیح بیش تر ر.ک: عبدالحسین خسروپناه، کلام جدید، ص 11.
[19]. اصول کافى، ج 1، ص 59، توحید صدوق، باب 37، ص 271، ح 1.
[20]. شهرستانى، ملل و نحل، ج 1، ص 30; المواقف، ص 9; شرح المقاصد، ج
1، ص 164; مقدمه ى ابن خلدون، ص 465.
[21]. ر.ک: على ربانى، در آمدى بر علم کلام، ص 71ـ73.
[22]. کلام جدید، ص 21ـ22.
[23]. براى اطلاع بیش تر به دیدگاه برگزیده ى مؤلف در تفاوت کلام قدیم
و جدید ر.ک: کلام جدید، ص 19ـ20.