پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى

آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

- ۲۴ -


اى جابر امامان كسانى هستند كه رسول خدا به (امامت) آنان تصريح نموده، آنان دوازده نفرند. پيامبر خدا فرمود: زمانيكه (به معراج) به آسمانها رفتم، نام آنان را در ساق عرش ديدم كه بنور نوشته شده بود.
اول آنان على و دو فرزندش و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و محمد كه قائم، حجت و مهدى است.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــ
1- ينابيع المودة ص427

حديث بيست و دوم: در ينابيع المودة از كتاب «مناقب» بطور مسند از «عيسى بن السرى» از امام جعفر صادق روايت مى كند، كه به او عرض كردم، خبر بده بمن از آنچه ستون هاى اسلام بر آن استوار گشته كه اگر به آن تمسك جويم اعمالم پاكيزه شود و جهل به چيزهائى كه نمى دانم به من ضررى نمى رساند.
حضرت فرمود: اقرار و شهادت به وحدانيت خدا و رسالت (حضرت ختمى مرتبت) محمد رسول خدا، و اقرار به آنچه كه رسول خدا از طرف خداوند تبارك و تعالى آورده است و اقرار به حقى كه خدا در اموال مردم قرارداده، يعنى اقرار به وجوب زكاة، و اقرار به ولايتى كه خدا بآن امر نموده است و آن ولايت آل محمد است.
رسول خدا فرمود: هر كس بميرد و امام خود را نشناسد، (همانا) به مرگ جاهليت مرده، خداى عزوجل فرموده اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامرمنكم (اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا و اولى الامر را) پس (اولوالامر) على بوده و بعد از او حسن و پس از آن حسين سپس على بن الحسين و بعد از او محمدبن على بود و همينطور امر امامت ادامه خواهد داشت زيرا زمين صلاح نمى يابد جز بوجود امام، هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد (همانا) مرده او مرده جاهليت است(1)
حديث بيست و سوم: در اثبات الهداة از كتاب «مقتضب الاثر» از طريق اهل سنت از «داود رقى» از امام صادق (ع) روايت مى كند:... حضرت صحيفه اى براى داود آورد و فرمود: اين را بخوان كه از چيزهائى كه از طريق وراثت از «رسول خدا به ما اهل بيت رسيده است.
پس آن را خواندم در آن نوشته شده بود، همانا عدد ماهها نزد خدا 12 ماه است در كتاب خدا روزى كه آسمانها و زمين را خلق نموده است.
على بن ابى طالب و حسن بن على و حسين بن على و على بن حسين و محمدبن على و جعفربن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمدبن على و على بن محمد، و حسن بن على و خلف و جانشين آنها حجت الله است. بعد فرمود: اين مطلب دوهزار سال پيش از خلقت آدم(ع) نوشته شده است.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- ينابيع المودة ص117
2- اثبات الهداة ج 1 ص 711

حديث بيست و چهارم: در فرائدالسمطين ج2 ص 337 به سند متصل از «عبدالسلام بن صالح هروى» نقل مى كند كه: از «دعبل بن على خزاعى» شنيدم مى گفت: هنگامى كه خدمت حضرت رضا(ع) رسيدم قصيده خود را كه اول آن اين است: «مدارس آيات خلت من تلاوة»
براى مولاى خود خواندم تا به اينجا رسيدم: ***** خروج امام لامحاله خارج ***** يقوم على اسم الله و البركات
يعنى: (امامى كه ناگريز ظاهر خواهد شد ***** بنام خدا و بركات قيام مى كند)
يميّز فيناكل حق و باطل ***** و يجزى على النعماء و النقمات
يعنى: (هر حق و باطل را ميان ما تميز خواهد داد ***** و بر نيكى ها و بديها پاداش خواهد داد)
در اين هنگام حضرت رضا(ع) سخت بگريه افتاد سپس سر مبارك خود را بلند كرد و فرمود: اى خزاعى روح القدس اين دو بيت را به زبانت جارى كرد. آيا مى دانى كه اين امام كيست و چه وقت قيام مى كند؟ عرض كردم نمى دانم جز اينكه شنيده ام امامى از شما قيام و ظهور مى كند و زمين را پر از عدل و داد مى كند، چنانچه پر از ظلم و جور شده است.
امام فرمود: اى دعبل بعد از من، امام فرزندم «محمد» است و پس از او فرزندش «على» خواهد بود و پس از وى فرزندش «حسن» سپس فرزند او «حجت قائم و منتظر در غيبت است كه در هنگام ظهورش مورد اطاعت مردم قرار خواهد گرفت. و اگر از عمر دنيا باقى نماند جز يك روز، خداوند آن روز را طولانى مى كند تا او ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد نمايد چنانچه از ظلم و جور پر شده است.
اما وقت ظهور و قيام او كى خواهد بود، معلوم نيست، پدرم از پدرانش از حضرت رسول(ص) روايت كرد كه از او سؤال شد از وقت قيام قائم(ع)، فرمود: وقت قيام او مثل وقت روز قيامت است «كه خدا مى فرمايد، علم به وقت قيامت نزد پروردگار من است، كه هيچكس جز او (نمى تواند)وقت آن را آشكار سازد، در آسمانها و زمين، سنگين (و بسيار پر اهميت) است و جز بطور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد.
ابوبكر بن شهاب الدين علوى حضرمى در كتاب «رشفة الصادى» ص56 از علامه سيد جعفر برزنجى اشعارى را آورده كه در آن اسامى شريفه ائمه معصومين (عليهم السلام) را ذكر نموده و در خاتمه آن گفته، آخر آنان حضرت مهدى امام منتظر مى باشد.

تصريح رسول خدا به تعداد امامان دوازدهگانه در كتب شيعه:

تنها در كتاب «كفاية الاثر»(1) در اين موضوع صد و سى و سه حديث است با سندهاى متصل از سى و هفت تن از اصحاب پيامبر روايت كرده است كه فهرست آنها بدين قرار است:
1ـ ابن عباس 5 حديث 2ـ ابن مسعود 4 حديث
3ـ ابوسعيد 10 حديث 4ـ سلمان 6 حديث
5ـ ابوذر 3 حديث 6ـ جابربن سمره 4 حديث
7ـ جابربن عبدالله 7 حديث 8ـ انس بن مالك 9 حديث
9ـ ابوهريره 7 حديث 10ـ عمربن خطاب 2 حديث
11ـ عثمان 1 حديث 12ـ زيدبن ثابت 4 حديث
13ـ زيدبن ارقم 4 حديث 14ـ ابوامامه 3 حديث
15ـ واثلة بن اصقع 4 حديث 16ـ ابوايوب انصارى 2 حديث
17ـ عماربن ياسر 2 حديث 18ـ حذيفة بن اسيد 3 حديث
19ـ عمران بن حصين 3 حديث 20ـ سعدبن مالك 1 حديث
21ـ حذيقة بن يمان 1 حديث 22ـ ابوقتاده 5 حديث
23ـ اميرالمومنين(ع) 12 حديث 24ـ حسن بن على(ع) 6 حديث

ــــــــــــــــــــــــــــ
1- كفاية الاثر تأليف على بن محمد خزّاز از علماء قرن چهارم هجرى ثبت شده است.

25ـ حسين بن على (ع) 7 حديث 26ـ ام سلمه 5 حديث
27ـ فاطمه(ع) 7 حديث 28ـ عائشه بنت ابى بكر 6 حديث(1)
در كتاب اثبات الهداة ج1 ص435 - ص 675 بخشى از احاديثى را كه در آنها به اسامى ائمه تصريح شده، از 85 كتاب آورده كه مجموعاً بدون حذف مكررات 927 حديث مى باشد.

برخى از احاديث وارده از پيامبر اكرم (ص) مشتمل


بر اسامى دوازده امام در كتب شيعه
احاديثى كه از رسول خدا(ص) درباره امامان دوازدهگانه در كتب اصحاب ما اماميه وارد شده بسيار است ما برخى از آنها را از قديم ترين كتب حديث كه در قرون اوّليّه تأليف شده نقل مى كنيم.
حديث اول: در اصول كافى(2) ج 2 ص 470 به سند متصل از ابى بصير از امام صادق(ع) روايت مى كند پدرم به جابربن عبدالله انصارى فرمود، من با تو كارى دارم، چه وقت برايت آسانتر است ترا تنها ببينم و از تو سؤال كنم؟
جابر گفت: هر وقت شما بخواهيد،پس روزى با او در خلوت نشست و به او فرمود: درباره لوحى كه آنرا در دست مادرم فاطمه دختر رسول خدا(ص) ديده اى و آنچه مادرم به تو در اين زمينه فرموده به من خبر ده.
جابر گفت: خدا را گواه مى گيرم من در زمان حيات رسول خدا (ص) خدمت مادرت فاطمه (ع) رفتم و او را به ولادت حسين (ع) تبريك گفتم و در دستش لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است و خط سفيدى در آن ديدم كه چون نور خورشيد (درخشان) بود.
به او گفتم، پدر و مادرم فدايت باد، اين لوح چيست؟ فرمود: لوحى است كه خدا آنرا به رسولش اهداء فرموده و در آن اسم پدرم و شوهرم و دو پسرم و اسماء اوصياء از فرزندانم نوشته شده است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطاء فرمود.

ــــــــــــــــــــــــــــ
1- رواياتى كه در كفاية الاثر و كمال الدين و غير آن از رسول خدا(ص) روايت شده، غالباً از طريق اهل سنت است بطورى كه در اثبات الهداة ج1 ص675 به اين مطلب تصريح نموده و گفته: هر كسى كه به رجال فريقين و روات آنان آشنائى داشته باشد آنرا ميداند
2- اصول كافى تأليف محدّث عاليقدر محمدبن يعقوب كلينى كه متوفّاى 328 يا 329 هجرى ثبت شده است.

جابر گفت: سپس مادرت فاطمه (ع) آن را به من داد، من آنرا خواندم و رونويسى كردم. پدرم به او گفت: اى جابر آيا آنرا بر من عرضه مى دارى؟ عرض كرد: آرى. آنگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت، جابر صحيفه اى از پوست بيرون آورد.
پدرم فرمود:اى جابر تو در نوشته ات نگاه كن. تا من برايت بخوانم، جابر به نسخه خود نگاه كرد و پدرم بر او خواند، حتى حرفى با حرفى اختلاف نداشت. آنگاه جابر گفت: خدا را گواه مى گيرم كه آنچه كه در آن لوح نوشته شده بود چنين بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
هذا كتاب من الله العزيز الحكيم لمحمد نبيه و نوره و سفيره و دليله نزل به الروح الامين من عند رب العالمين... تا آنجا كه اسامى ائمه ع را اعلام مى دارد كه ترجمه بخشى از آن چنين است:
من هيچ پيغمبرى را مبعوث نساختم كه دورانش تمام شود و مدتش تمام گردد مگر اينكه براى او وصى و جانشينى مقرر كردم، من ترا بر پيامبران و وصى ترا بر اوصياء ديگر برترى دادم. و ترا به دو نواده ات حسن و حسين گرامى داشتم و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش كانون علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خود ساختم و او را به شهادت گرامى داشته و پايان كارش را به سعادت رسانيدم. او برترين شهداء است و مقامش از همه آنها بالاتر است.
كلمه تامه خود را با او، و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم. به سبب عترت او پاداش و كيفر مى دهم. و نخستين فرد از عترت او على، سرور عابدان و زينت اولياء گذشته من است. و فرزند او كه مانند جدش محمود و پسنديده است، (نامش) محمد است او شكافنده علم من و معدن حكمت است. و (پس از او) جعفر است كه شك كنندگان درباره او هلاك مى شوند، هر كس او را رد و انكار كند مرا انكار كرده است، سخن و وعده پا برجاى من است كه مقام جعفر را گرامى داشته و او را درباره پيروان و ياران و دوستانش مسرور سازم. و بعد از او فرزندش موسى است كه (در زمان او) فتنه و آشوبى ظلمانى بوجود مى آيد، رشته من منقطع نمى گردد و حجت من مخفى نمى ماند همانا اولياء من در بهشت با جامى سرشار سيراب مى شوند، هر كس يكى از آنان را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و هر كس آيه اى از آيات مرا تغيير دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده من موسى و دوست و برگزيده ام، واى بر دروغ بندان و منكران على (امام هشتم) ولى و ياور من و كسى كه بارهاى سنگين نبوت را به دوش او گذارم و با انجام دادن آنها امتحانش كنم. او را مردى پليد و گردنكش مى كشد و در شهرى كه بنده صالح آن را ساخته، پهلوى بدترين مخلوقم به خاك سپرده مى شود. فرمان و وعده من ثابت است كه او را به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش «محمد» مسرور سازم، او كانون علم من و محل راز و حجت من بر خلق مى باشد، هر بنده اى به او ايمان آورد بهشت را جايگاه او سازم و شفاعت او را نسبت به هفتادتن از خاندانش كه سزاوار دوزخ باشند بپذيرم.
عاقبت كار، پسرش على را كه دوست و ياور من و گواه در ميان مخلوقين من و امين وحى من است بسعادت رسانم، و از او به وجود مى آورم دعوت كننده به راه من و خزانه دار علمم حسن (امام عسكرى (ع) را.
اين رشته را به وجود پسر او «م ح م د» كه رحمت بر جهانيان است كامل كنم، او كمال موسى و حسن و زيبايى عيسى و صبر ايوب دارد.
اين حديث را «نعمانى» در كتاب غيبت ص62 روايت كرده و چنين مى گويد: در سال 313 هجرى «موسى بن محمد قمى ابوالقاسم» اين حديث را از سعد بن عبدالله اشعرى «بكربن صالح» از «عبدالرحمان بن سالم» از «ابى بصير» از «ابى عبداللّه (ع)» از «جابر» روايت كرده است.
حديث دوم: در اصول كافى ج 2 ص 474 به سند متصل از «سليم بن قيس» روايت مى كند كه گفت: شنيدم كه عبدالله بن جعفر طيار گفت: من و حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عمربن ام سلمه و اسامة بن زيد، نزد معاويه بوديم كه ميان من و معاويه سخن در گرفت.
به معاويه گفتم: از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: من به مومنين از جان آنها اولى ترم، سپس برادرم على بن ابى طالب نسبت به مومنين از جان آنها اولى تر است و چون على(ع) شهيد شد حسن بن على به مؤمنين از جان آنها اولى است، پس از او پسرم حسين به مؤمنين از جان آنها اولى تر است و چون او شهيد شود، پسرش على بن الحسين به مؤمنين از جان آنها اولى تر است، اى على تو او را درك مى كنى، سپس محمدبن على به مومنين از جان آنها اولى تر است و تو اى حسين او را درك مى كنى.
سپس دوازده امام بدنبال او تكميل مى شود كه نه تن آنان از فرزندان حسين است.
عبدالله بن جعفر گويد: من از حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عمربن ام سلمه و اسامة بن زيد، گواهى خواستم آنان نزد معاويه بر سخن من گواهى دادند.
سليم گويد: من اين حديث را از سلمان و ابوذر و مقداد شنيدم آنها گفتند ما اين حديث را از رسول خدا(ص) شنيده ايم.
اين روايت در كتاب سليم بن قيس(1) ص489-491 بطور مفصل ذكر شده است.
حديث سوم: در كمال الدين ص 258 به سند متصل از امام صادق از پدرانش از رسول خدا(ص) روايت مى كند كه فرمود: جبرئيل از پروردگار متعال جل جلاله به من خبر داد كه فرمود: هر كس بداند كه جز من خدائى نيست و محمد بنده و رسول من است و على بن ابيطالب خليفه من و امامان از اولاد او حجت من هستند او را برحمت خود در بهشت داخل كنم... جابربن عبدالله انصارى برخاست و عرض كرد يا رسول الله (ص) امامان از اولاد على(ع) چه كسانى هستند؟ فرمود: حسن و حسين دو جوانان اهل بهشت، سپس سيد و آقاى عبادت كنندگان زمان خودش على بن الحسين، و بعد باقرمحمدبن على، اى جابر تو بزودى او را درك خواهى كرد، هر گاه او را دريافتى سلام مرا باو برسان.
سپس صادق جعفربن محمد، پس از او كاظم موسى بن جعفر و بعد از او رضا على بن موسى سپس تقى محمدبن على و پس از او نقى على بن محمد و بعد از او زكى حسن بن على، سپس فرزند او، آنكه بحق قيام مى كند، مهدى امتم كه زمين را پر از عدل و داد مى كند چنانچه از ظلم و ستم پر شده است.
اى جابر! اينها خلفاء و اوصياء، و اولاد و عترت من هستند، هركس از اينان اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس به آنها نافرمانى كند بمن نافرمانى كرده و هر كس يكى از آنها
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- سليم بن قيس از اصحاب اميرالمؤمنين على (ع) است بنظر مى رسد كه در زمان امام چهارم حضرت سجّاد (ع) از دنيا رفته است.

را انكار كند مرا انكار كرده است، خداوند بجهت آنان آسمانها را نگه مى دارد، و بجهت آنها زمين را حفاظت مى كند از اينكه اهلش را بلرزه درآورد.
اين روايت را در كفاية الاثر ص 143 بهمين سند و متن نقل نموده است.
حديث چهارم: صدوق(1) در كمال الدين ص 305 به سند متصل از «ابى نضر» روايت كرده كه: چون زمان رحلت ابوجعفر محمدبن على الباقر(ع) فرا رسيد، فرزندش امام صادق(ع) را خواند و به او وصيت نمود، برادرش زيدبن على بن الحسين به او عرض كرد اگر درباره من نمونه كار حسن(ع) را نسبت به حسين (ع) انجام مى دادى (يعنى مرا بعد از خود به امامت منصوب مى كردى) اميد داشتم كه كار خلافى نكرده اى.
حضرت فرمود: اى ابوالحسن، بدرستى كه امانات به نمونه و مثال اداء نمى شود و عهود و سپرده ها رسم و تعارف بر نمى دارد و همانا آنها امورى است كه نسبت به حجت هاى خداى تبارك و تعالى رسيده است. سپس جابربن عبدالله را خواسته و فرمود: اى جابر آنچه را كه از صحيفه مشاهده كرده اى براى ما بيان كن. جابر عرض كرد: اى اباجعفر به حضور سرورم حضرت فاطمه(ع) شرفياب شدم تا به نوزادش حسين(ع) او را تهنيت بگويم در آن هنگام بدست آن مخدره صحيفه اى از مرواريد سفيد بود. به وى عرض كردم اى سيده زنان عالم، اين صحيفه چيست؟ فرمود: در اين صحيفه اسامى امامان است كه همگى از فرزندان من هستند، به وى گفتم آنرا به من مرحمت كنيد تا نگاه كنم، فرمود: اى جابر اگر ممنوع نبود چنين مى كردم ولكن ممنوع است كه غير از پيامبر يا وصى آن يا اهل بيت پيامبر با آن تماس پيدا كند ولى تو مأذونى كه باطنش را از ظاهرش نگاه كنى (يعنى اجازه دارى كه از طرف پشت آنرا بخوانى)
جابر گفت: خواندم و در آن نوشته شده بود. ابوالقاسم محمدبن عبدالله المصطفى، كه نام مادرش آمنه است.
ابوالحسن على بن ابى طالب المرتضى، مادرش فاطمه دختر اسدبن هاشم بن عبدمناف.
ابومحمد حسن بن على البر. ابوعبدالله حسين بن على التقى، مادرشان فاطمه دختر
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- صدوق محمدبن على بن بابويه متوفّاى سال 381 هجرى ثبت شده است.

محمد(ص) ابومحمد على بن الحسين العدل مادرش شهربانويه دختر يزدگرد. ابوجعفر محمدبن على باقر، مادرش ام عبدالله دختر حسن بن على بن ابى طالب. ابوعبدالله جعفربن محمدصادق، مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابى بكر. ابوابراهيم موسى بن جعفر ثقه، مادرش جاريه اى است بنام حميده. ابوالحسن على بن موسى الرضا، مادرش جاريه اى است بنام نجمه. ابوجعفر محمدبن على زكى، مادرش جاريه اى است بنام خيزران. ابوالحسن على بن محمدامين، مادرش جاريه اى است بنام سوسن. ابومحمدحسن بن على، مادرش جاريه اى است بنام سمانه. ابوالقاسم محمدبن الحسن، او حجت خداى تبارك و تعالى بوده (و) قائم است، مادرش جاريه اى است بنام نرجس درود خدا برهمه آنان باد.
حديث پنجم: صدوق (قده) در «كمال الدين، به سند متصل از اميرالمومنين(ع) روايت مى كند كه پيامبر خدا(ص) فرمود: زمانى كه براى معراج به آسمانها رفتم، خداوند عزوجل به من وحى كرد يا محمد! من به اهل زمين توجه نمودم و ترا از آنها برگزيده و پيامبر قرار دادم و از اسامى خود براى تو اسمى مشتق نمودم پس من محمودم و تو محمدى، سپس بار دوم توجه كرده و از اهل زمين على را برگزيدم و او را وصى و خليفه و شوهر دختر و پدر فرزندانت قرار دادم و براى وى از اسامى خود اسمى مشتق نمودم، پس من على اعلى، و او على است.
و فاطمه و حسن و حسن را از نور شما دو نفر خلق نمودم پس از آن ولايت آنها را بر فرشتگان عرضه داشتم، هر كس آنرا پذيرفت از مقربان درگاه من است.
يا محمد اگر بنده اى مرا آنقدر بپرستد كه خسته و فرسوده شود بطورى كه مثل انبان كهنه گردد سپس با انكار ولايت آنان بسوى من آيد، من او را در بهشت جاى نداده و از سايه عرشم بهره مند نخواهم ساخت.
اى محمد آيا مى خواهى آنها را به بينى؟ عرض كردم بلى. فرمود: سرت را بلند كن، سرم را بالا گرفتم و انوار على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمدبن على و جعفربن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمدبن على و على بن محمد و حسن بن على و محمدبن الحسن، كه در ميان آنان ايستاده مانند ستاره درخشانى بود
مشاهده كردم.
عرض كردم اى پروردگار من اينها چه كسانى هستند؟ فرمود: آنان امامان، و آن قائم و ايستاده كسى است كه حلالم را حلال و حرامم را حرام مى كند و بواسطه او از دشمنانم انتقام مى گيرم، او راحتى بخش اولياى من است و اوست كه دلهاى شيعيانت را از «ظلم» ستمگران و منكران و كافران شفا مى بخشد.
پس لات و عزى را تر و تازه و بيرون آورده و آنها را مى سوزاند، فتنه مردم از اين دو از فتنه گوساله سامرى سخت تر است.(1)
حديث ششم: صدوق در كتاب «اعتقادات»(2) از سليم بن قيس از على بن ابى طالب در ضمن حديث طولانى روايت مى كند كه رسول خدا(ص) بمن فرمود: اى برادر من، من هرگز از نسيان و فراموشى و جهل و نادانى نسبت به تو ترسى ندارم خداى تعالى خبر داده دعاى مرا درباره تو و شريكان تو كه بعد از تو مى آيند، مستجاب كند. عرض كردم يا رسول الله (ص) شريكان من؟ فرمود: آنها هستند كه خداوند متعال اطاعت آنان را قرين اطاعت خود، و اطاعت من قرار داده.
عرض كردم آنان كيستند؟ فرمود: آنها هستند كه خداى تعالى در حق آنها فرموده: اى كسانيكه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر و اولوالامر را. عرض كردم يا رسول الله آنها را معرفى كن.
فرمود: آنان اوصياء و جانشينان من بوده و از هم جدا نمى شوند تا اينكه در كنار حوض كوثر مرا ملاقات كنند، هدايت كنندگان و هدايت يافتگان هستند، مكر مكاران بر آنها ضررى نمى رساند، و يارى نكردن ديگران، آنان را خوار و ذليل نمى كند، آنان با قرآن و قرآن با آنها است، آنها از قرآن جدا نمى شوند و قرآن هم از آنهاجدا نمى شود. ببركت آنان امت من نصرت مى يابند و بجهت آنها باران رحمت نازل مى شود و به خاطر آنها بلاء از مردم دفع مى شود و دعاى مردم بجهت آنان به هدف اجابت مى رسد. عرض كردم يا رسول الله اسم آنان را بيان كن فرمود: (اول آنان) تويى يا على، سپس اين فرزندم، دستش را به سر حسن(ع) گذاشت، پس از او اين فرزندم و دستش را به سر حسين(ع) گذاشت و بعد از او
هم نام تو سرور عابدان، و پس از او فرزندش محمد است كه شكافنده علم من، و مخزن وحى خداست. تو اى برادرم، على بن الحسين بزودى در زمان تو متولد مى شود پس سلام مرا باو برسان. تو اى حسين، محمد در زمان تو متولد مى شود تو نيز سلام مرا باو برسان. بعد از آن خداوند تكميل مى كند دوازده امام را از اولاد تو تا مهدى كه اسمش محمد است كسى كه خداوند به بركت ظهور او زمين را از عدل و داد پر مى كند چنانچه از ظلم و جور پر شده است. (بعد على(ع) فرمود) به خدا قسم اى سليم جايى كه مردم با او بيعت مى كنند آنجا را مى شناسم و آن بين ركن و مقام است و نام ياران او، و آنان از كدام قبيله هستند مى دانم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- كمال الدين ص252
2- الاعتقادات ص 118

سليم گويد: بعد از آنكه معاويه به قدرت رسيد، حسن(ع) و حسين(ع) را در مدينه ملاقات نموده و اين حديث را از پدرشان، به آنها نقل نمودم هر دو فرمودند: راست گفتى، اميرالمومنين اين حديث را به تو گفت در حاليكه ما در حضورش بوديم و ما اين حديث را از رسول خدا(ص) شنيده و حفظ نموده ايم و اميرالمومنين(ع) بدون كم و زياد برايت نقل نموده است.
سليم گويد: سپس على بن الحسين را ملاقات نمودم در حاليكه فرزندش ابوجعفر محمدبن على باقر(ع) در كنارش بود و همين حديث را بطورى كه از پدرش و اميرالمومنين شنيده بودم برايش بازگو كردم.
على بن الحسين فرمود: اين حديث را اميرالمومنين(ع) در حاليكه مريض بود و من كودك بودم، از رسول خدا(ص) برايم نقل كرد. سپس امام باقر فرمود: اين حديث را جدم (حسين) از رسول خدا (ص) به من روايت كرد در حاليكه من كودك بودم.
ابان بن ابى عياش گويد: همه اين حديث را از سليم بن قيس به محضر على بن الحسين (ع) عرضه داشتم، فرمود سليم راست گفته، جابربن عبداللّه انصارى نزد فرزندم محمد آمد و او را بوسيده و سلام رسول خدا را به او رساند.
ابان بن ابى عياش گويد: بعد از رحلت على بن الحسين به حج مشرف شدم و پس از آن با امام ابوجعفر محمدبن على بن الحسين ملاقات نمودم و همين حديث را از سليم نقل نمودم در اين هنگام اشك در چشمانش حلقه زد و فرمود: سليم راست گفته، او بعد از شهادت جدم حسين(ع) خدمت پدرم رسيد و همين حديث را به او نقل كرد، پدرم او را تصديق نموده و فرمود: اين حديث را پدرم از پدرش اميرالمومنين(ع) بمن روايت كرد.
اين حديث را مرحوم عاملى در اثبات الهداة ج 1 ص543 نقل كرده و گفته است. فضل بن شاذان در كتاب اثبات الرجعة از محمدبن اسماعيل بن بزيع از حمادبن عيسى از ابراهيم بن عمر يمانى از ابان بن ابى عياش از سليم بن قيس اين حديث را روايت كرده.. همچنين از «محمدبن اسماعيل» از «حمادبن عيسى» از «امام صادق» از «پدرانش» مثل همين حديث را روايت كرده است.
اين حديث عيناً در كتاب سليم بن قيس ص212 - 216 آمده است.
و در كمال الدين به سند متصل از سليم بن قيس، همين حديث را نقل مى كند با اين تفاوت كه گويد:... پيامبر دست خودش را بر سر حسين(ع) گذاشت، (و فرمود): پس از اين فرزند وى كه على ناميده مى شود، بزودى در زمان تو بدنيا مى آيد، پس سلام مرا باو برسان، سپس (خدا) دوازه امام را تكميل مى كند.
عرض كردم يا رسول الله (ص) پدر و مادرم فدايت باد نام آنان را به من بيان كن، پس نام تك تك آنان را بيان كرد، به خدا قسم در ميان آنها مهدى امت بود، كسى كه زمين را پر از عدل و دادخواهى كرد چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. به خدا قسم آنهايى كه در ميان ركن و مقام با او بيعت مى كنند، نام آنان و نام پدرانشان و اينكه از كدام قبيله اند مى دانم.
حديث هفتم: در غيبت طوسى(1) به سند متصل از ابى عبدالله جعفربن محمد(ع) از پدرانش از اميرالمومنين(ع) روايت مى كند كه فرمود: رسول خدا(ص) در شبى كه وفات نمود به على(ع) فرمود يا على كاغذ و دواتى حاضر كن، آنگاه رسول خدا(ص) وصيت خود را ديكته كرد تا به اينجا رسيد كه فرمود: يا على پس از من دوازده امام خواهد بود. يا على اولين نفر از آن دوازه نفر توئى، خدا ترا در آسمان، على، مرتضى، اميرالمومنين، و صديق اكبر، و فاروق اعظم و مامون مهدى، ناميده، اين نامها براى كسى غير از تو شايسته نيست. يا على! تو وصى و جانشين منى بر اهل بيت من، بر زنده و مرده آنها، و بر زنان من، هر يك از همسرانم را باقى گذاشتى فرداى قيامت مرا ديدار خواهد كرد و هر يك را تو
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- كتاب غيبت تأليف شيخ الطائفة محمدبن الحسن طوسى كه متوفاى 460 هجرى ثبت شده است.

طلاق داده و رها كردى، من از او بيزارم و در عرصه قيامت مرا نخواهد ديد و تو بعد از من خليفه من برامتم هستى، پس هر وقت، زمان وفات تو فرارسيد اين وصيت را به فرزندم حسن كه برّ و وصول است، تسليم كن، و وقتى وفات او فرارسد به فرزندم حسين كه زكى و شهيد و مقتول است، تسليم كند، و هنگامى كه زمان شهادت وى رسيد به فرزندش سيدالعابدين ذى الثفنات (1) على وصيت كند. و چون زمان وفات على رسيد آنرا به فرزندش محمد كه شكافنده علوم است واگذار نمايد، و هرگاه زمان وفات وى رسيد آنرا به فرزندش جعفرصادق تسليم كند. و چون زمان وى بسرآمد آنرا به فرزندش موسى كاظم تحويل دهد و زمانيكه عمر او سرآمد آنرا به فرزندش على الرضا واگذار نمايد. و چون زمان وفات وى فرارسيد آنرا به فرزندش محمد كه ثقة(2) و تقى است تحويل دهد، و هنگام وفات او هم به فرزندش على كه ناصح است تسليم كند و او هم هنگام وفاتش به فرزندش حسن كه فاضل است، واگذار كند. و چون موقع وفات وى فرا رسد بايد آنرا به فرزندش محمد كه مستحفظ و نگهبان از آل محمد است تسليم كند، آنها دوازده امام هستند.(3)
حديث هشتم: باز در غيبت طوسى به سند متصل از اميرالمومنين روايت شده كه رسول خدا(ص) فرمود:
كسى كه دوست دارد خداوند متعال را در حال امن و اطمينان ملاقات كندو از هول قيامت در امان باشد بايد ولايت تو و ولايت دو فرزندت حسن(ع) و حسين(ع) را بپذيرد و همچنين ولايت على بن الحسين و محمدبن على و جعفربن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد و على و حسن و بعد از آن ولايت مهدى كه آخرين فرد (از امامان) است بپذيرد. يا على در آخرالزمان گروهى خواهند بود كه ترا دوست مى دارند، (ولى) مردم بسختى با آنها دشمنى مى كنند و اگر دوستشان مى داشتند برايشان بهتر بود. (يا على!) آنان ترا بر پدران، مادران، خواهران و برادران و بر همه فاميل و بستگان خود ترجيح مى دهند، درود خدا بر آنان باد، آنان كسانى هستند كه در زير لواى حمد محشور مى شوند،
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- ذى الثفنات: ثفنه به معناى پينه اى است كه در سر زانو يا پيشانى انسان بوجود مى آيد، و آنحضرت را ذى الثفنات مى گفتند چون از كثرت عبادت اعضاى سجده آن بزرگوار پينه بسته بود.
2- ثقه: يعنى در مورد وثوق و اطمينان
3- غيبت طوسى ص 96

پى‏نوشتها:‌


1 . مشكل
2 . مشكل
3 . مشكل
4 . مشكل
5 . مشكل
6 . مشكل
7 . مشكل
8 . مشكل
9 . مشكل
10 . مشكل
11 . مشكل
12 . مشكل
13 . مشكل
14 . مشكل
15 . مشكل
16 . مشكل
17 . مشكل
18 . مشكل
19 . مشكل
20 . مشكل
21 . مشكل
22 . مشكل
23 . مشكل
24 . مشكل
25 . مشكل
26 . مشكل
27 . مشكل
28 . مشكل
29 . مشكل
30 . مشكل
31 . مشكل
32 . مشكل