پاى درس پروردگار ، جلد ۹

جلال الدين فارسى

- ۱ -


فصل 61: گوهر دين چيست ؟
مى خواهيم بدانيم گوهر يا ماهيت ((دين )) چيست ؟
دين واژه اى عربى است كه وارد زبان فارسى و غير آن شده است . پروردگار متعال اين واژه را كه پيش از نزول وحى بر پيامبر خاتم - صلى الله عليه و آله و سلم - براى معانى يا معنى محدودى بكار مى رود براى اشاره به واقعيت عظيم اما ناشناخته اى يا كمتر شناخته شده اى بكار مى گيرد و به دليل مناسبتى كه آن واژه با كاربردهايش در جاهليت عرب با واقعيت عظيم و پهناوز و حتى نامتناهى مورد نظر و مورد اشاره دارد. اين شيوه حكيمانه را در بسيارى موارد مشابه بكار مى برد. از جمله ((بيع )) به معناى خريد يا فروش را در مورد عمل آگاهانه و ارادى فداكردن اموال و جان در راه آزادى - عزت مردم و بشيريت كه رضاى خدا در آن است و ((فى سبيل الله )) خوانده مى شود. يا ((شراء)) را در همين مورد بدين معنى بكار مى گيرد ان الله اشترى من المومنين انفسهم ...(1) هچنين ((خسارت )) و ((خسران )) را در مورد سير بعد از خدا، انحطاط، و بهدر رفتن عمر و اعمال طول زندگى در اين دنيا، و تامين نكردن زندگى طولانى و ابدى پس از مرگ ، بكار مى برد. يا ((فلاح )) را كه به معنى شيار كردن زمين و كشاورزى است براى اشاره به كاميابى در زندگى و ميل به قرب خدا، و ارتقا به وضعيت هاى محيطى آزادى - عزت و منزلت والا در نظام هستى و پيدايش و زندگى بكار مى برد.
لغت شناسان و مفسران كه براى فهم معانى الفاظ و واژه هاى قرآن به اشعار جاهلى و ضرب المثلها و ادبيات جاهليت مراجعه مى كنند يا به واقعيات عالى تر از عالم طبيعت كه مورد اشاره پروردگار متعال است پى نمى برند يا آنها را بطور بسيار ناقص و محدود و دست و پا شكسته درك مى كنند، دركى كه البته فهم حقيقت آن نيست .
الفراء، نحوى معروف متوفاى 207 ه در معانى القرآن كه سه مجلد است ((دين )) را حساب ، جزا يا پاداش و كيفر، اطاعت ، و در تفسير سوره كافرون ، آن را در عبارت ((لكم دينكم )) كفر، و در عبارت ((ولى دين )) اسلام مى داند.
شيخ طوسى ، متوفاى 460 ه كه براى معنى كردن واژهاى قرآن نخست نظر لعنت شناسان معتبر را مى آورد براى ((دين )) معانى ((الحساب ))، ((الجزاء)) و ((الطاعه )) را ذكر مى كند و مى گويد: (و يوم الدين ) عبارة عن زمان الجزاء كله (2) قرآن شناس و مفسر بزرگى و بى نظير، راغب اصفهانى متوفاى 502، همين معانى را مى آورد.
زمخشرى متوفاى 528، شيخ طبرسى متوفاى 561 كه از تفسير كشاف زمخشرى بهره وافر مى برد، محمد عبده مولف تفسير ((المنار)) و علامه طباطبائى مولف ((الميزان )) چيزى براين معانى نمى افزايند. حتى ((مجمع اللغة العربية )) كه اجتماع علمى بزرگترين لغت شناسان ، مفسران ، و علماى الازهر و روساى الازهر است فرهنگى از واژه هاى قرآن كريم تاليف مى كند و در 1390 ه - ق - 1970 م به چاپ مى رساند كه در آن براى واژه ((دين )) جز همان چند معنى بعلاوه ((شريعت )) و انقياد و عبادت نمى آيد.
به همين علت عامه مسلمانان در طول تاريخ و در عصر حاضر از گوهر يا ماهيت ((دين )) بى خبر مانده اند و نمى دانند آن واقعيت هاى بهم پيوسته و گسست ناپذير عالم هستى ، پيدايش و زندگى كه پروردگار متعال با بكارگيرى واژه ((دين )) به آنها اشاره مى فرمايد چيست .
آنچه از كار و انديشه و تعليم لغت شناسان ، مفسران ، و عالمان تاريخ مسلمانان و عصر حاضر درست و مفيد است اين است كه در نظام هستى ، پيدايش و زندگى كه با آفريدگار متعال نسبت دارد چيزى به نام دستگاه يا نظام حسابرسى ، و پاداش و كيفر دهى برقرار است يا رويدادهاى بيشمارى همواره به همين نام يا با همين اثر و نتيجه در حال رخ دادن و وقوع است ، و در آينده هر فرد انسان و مجموع بشريت ، و نيز در پايان تاريخ بشر هم رخ مى دهد، و حادث مى شود. و اين كه در كنار آن ((دين )) يا دستگاه و رخدادهاى تكوينى ، مردمى هستند كه از اوامر و و نواهى يا شريعت الهى تبعيت كرده امرش را اطاعت مى كنند.
((دين )) وصفى است كه خداوند براى اشاره به اطاعت آنان از دستورهاى خودش اطاق مى فرمايد.
اما اين سطح از علم و ادراك براى انسان شايسته و كافى نيست شرط ارتقاعى علمى و فهم درست و كامل آموزه هاى وحيانى اين است كه روش ‍ تفسير موضوعى را بكار بريم آن هم به دو شكل :
1 - مطاله آياتى كه در آن لفظ ((دين )) آمده است .
2 - مطالعه همين آيات برحسب ترتيب نزول آنها و تفهيم و تعليم آنها به معاصران پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ).
پس از بكار بستن اولين روش مطالعه و تحقيق ، پى بردم به اين كه خداوند متعال در پنج آيه ((دين )) را براى اشاره به جهان هستى ، پيدايش و زندگى بكار مى برد كه همه رويدادهاى تكوينى ، دوران هاى تاريخ طبيعى را كه شش دوران باشد، و تاريخ بشر را كه پايانش قيامت است و رويدادهاى پس ‍ از آن را تا ابد يا سرمد، همچنين تمامى اعمال آگاهانه و ارادى و مسووليت آور بشريت از صالح و طالح را در بردارد.
دين در اين آيات غير زمانى است و به صورت ((يوم الدين )) نيست . يوم الدينى كه گاه به معنى واقعه پاداش و كيفر يابى و حسابرسى است و مبدا زمانى دارد بدون اين كه نهايت زمانى داشته باشد، يعنى سرمد است . گاهى هم اشاره به زمان و مدت ندارد و صرفا واقعه يعنى رويدادى تكوينى است كه بر بشر وقوع مى يابد بى آنكه قادر به جلوگيرى از آن باشد، عدم قدرت تكوينى .
اين پنج آيه در دوره مكى نازل مى شوند. اولى كه آيه اول سوره ((دين )) باشد در اولين ماههاى سال اول بعثت فرود مى آيد. و شانزدهمين سوره مكى برحسب ترتيب نزول است . پنجمى كه آيه نهم سوره ((انفطار)) باشد در آخرين سال دوره مكى و خيلى نزديك به زمان هجرت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نازل مى شود، دومى آيه هفتم سوره ((تين )) است كه بيست و هفتمين سوره مكى است . سومى آيه ششم سوره ((ذاريات )) است شصت و ششمين سوره مكى . چهارمى آيه پنجاه و دوم سوره نحل است شصت و نهمين سوره مكى . پنجمى يعنى سوره ((انفطار)) هشتاد و يكمين سوره بر حسب ترتيب نزول آيات است . پس از ((انفطار)) در دوره مكى فقط چهار سوره ((انشقاق ))، روم عنكبوت و مطففون نازل مى شود. پس از آن سوره مباركه بقره است كه در آغاز دوره مدنى فرود مى آيد و مدتها طول مى كشد تا به پايان مى رسد.
تعداد بسيارى از آياتى كه كلمه دين در آنها بكار مى رود. اشاره به رويدادهاى تكوينى و خارج از اراده و دخالت انسانهاست . از جمله همه آياتى كه در آن ((يوم الدين )) مى آيد. اين دومين واقعيتى است كه خداوند براى اشاره به آن از كلمه ((دين )) استفاده مى فرمايد.
سومين واقعيت كه براى اشاره به آن از واژه ((دين )) استفاده مى فرمايد رخداد زندگى آگاهانه و ارادى انسانهاست كه خود انواعى دارد از اسلام يا حيات طيبه كه ((دين الحق )) - زندگى بايسته - ((دين الله )) زندگى خاصى كه نسبت با خدا دارد مانند ((بيت الله )) يا خانه خدا و عبادتكده اى كه خدا در آن توحيد گرايانه پرستيده مى شود، و ((دين القيم )) - زندگى ارزشمند ارزش آفرين - توصيف مى شود تا زندگى استكبارى كافران ، زندگى مترفان كافر، زندگى آدمهاى كالانعام و غير آن . همه اين چند نوع زندگى كه انسانها امكان و توانايى تكوينى گزينش آنها را دارند و با آگاهى و با تصميم گيرى توام با شوق و رغبت انتخاب مى شوند جز رخدادهاى مهم تاريخ بشر نيستند.
بنابراين ، پروردگار متعال ، واژه دين را براى اين دسته از رخدادهاى مهم و سرنوشت ساز آگاهانه و ارادى انسانها، و آن دسته از رخدادهاى طبيعى و تكوينى كه در انسان بوقوع مى پيوندد و همچنين رخدادهاى ديگرى كه پيش از تاريخ بشر خواه در جهان طبيعى و دورانهاى پيدايش آن و خواه در جهانهاى برين روى داده است و خواه آنچه در آينده تا به قيامت روى مى دهد و حتى پس از قيامت تا ابد، جملگى را ((دين )) مى خواند و حتى آن نظام هستى و پيدايش و زندگى را كه اين جمله را در بردارد و روديدادهاى گوناگون تكوينى و ارادى در چارچوب قوانين عام آن روى مى دهند با واژه ((دين )) مورد اشاره و تفسيم و تعليم قرار مى دهد.
نظام هستى ، پيدايش و زندگى
اين نظام ، رخدادهاى بيشمار، و بى نهايتى را كه بنحو قانومند در جهان برين ، جهان طبيعى ، و جهان انسانى و غير آن روى داده است و در حال وقوع بوده و در آينده تكرار گرديده دوام مى يابد در بر مى گيرد. كافران با اين كه وقوع بخش بزرگى از رويدادهاى طبيعى را يقين دارند و خود را محكوم آن مى دانند وجود چنين نظام و قانونمندى رخدادهاى آن را تكذيب مى كنند. تكذيب به معنى عدم معرفت به آن نيست بلكه روشى است براى توجيه عدم زندگى به مقتضاى آن معرفت .
اولين بار كه پروردگار متعال واژه ((دين )) را بكار مى برد توام با اشاره به چنين آدمى است . اين در اولين ماههاى نزول وحى خاتم صورت مى گيرد:
بسم الله الرحمن الرحيم
ارايت الذى يكذب بالدين فذلك الذى يدع اليتيم و...
آيا آن كس را كه نظام هستى و پيدايش و زندگى را دروغ مى شمارد ديدى بر او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مى راند و ديگران را براى خوراك دادن به آدم بيچاره برنمى انگيزد. پس واى بر نمازگزارانى كه از اقتضاى نمازشان بى خبرند، همانان كه ريا مى كنند (نماز را براى اين كه خود را به مردم آدم خوبى جلوه دهند مى خوانند) و از تامين نيازهاى ديگران خوددارى كرده يا مانع تامين نيازمنديهاى ديگران مى شوند.
بخش اخير سوره سالها بعد فرود مى آيد و اشاره به مردم مسلمان نما دارد. در حالى كه صدر آن ابوسفيان پسر حرب را كه پدر معاويه و از سران مستكبران مكه است انگشت نما و شما مى گرداند.
بار دومى كه ((دين )) را براى اشاره به نظام هستى ، پيدايش و زندگى بكار مى برد در سوره ((تين )) است ... ((فما يكذبك بعد بالدين )). پس از ياد كردن از خلقت انسان در بهترين پايگاه هستى ، و اين كه انسان كافر را در لحظه ترك زيستن يا مردنش به دركات جهنم برزخى سرنگون ساخته است جهنمى كه فرعون و دار و دسته اش را هر صبح و شام بر آن عرضه مى كنند(3) و اين كه مردم با ايمان و شايسته كردار طول تاريخ تا به زمان نزول اين سوره در بهشت برزخى بسر مى برند و در آينده هم پاداش مناسب خود را دارند مى فرمايد: با وجود اينهمه رخداد پيوسته و مستمر و بيشمار كه از اين پس ‍ هم دوام دارد چه باعث مى شود كه تو اى آدم كافر زشتكار و ستمگر نظام هستى ، پيدايش و زندگى را كه جاودانى است دروغ و وقوع نيافته و غير موجود بشمارى ؟!
بار سوم در صدر سوره ((ذاريات )): انما توعدون لصادق . و ان الدين لواقع ... سوگند... كه بيشك آنچه به شما وعده داده مى شود البته راست است و بيشك نظام هستى ، پيدايش و زندگى در حال وقوع و رخ دادن است .
بار چهارم در آيه 52 نحل : ((آنچه و آن كه در آسمانها (يا جهان هاى برين ) هست و آنچه از جنبنده در زمين (يا عالم طبيعت ) هست و فرشتگان براى خدا سجده مى كنند و آنان استكبار نمى ورزند. از پروردگارشان كه بر آنان احاطه تكوينى دارد مى ترسند و آنچه دستور مى گيرند بانجام مى رسانند. و خداى فرموده است دو معبود فرمانروا مگيريد، زيرا او معبود فرمانروايى يگانه است بنابراين از من بايد كه بترسيد. و آنچه و آن كه در آسمانها (يا جهان هاى برين ) و در عالم طبيعت هست در مالكيت اوست ((وله الدين واصبا)) و نظام هستى ، پيدايش و زندگى كه پيوسته و مداوم است در مالكيت اوست . آيا با وجود اين از غير پروا مى گيريد؟!
((دين )) در اين آيه كريمه بر جريان رخدادهاى تكوينى كه در هر ثانيه اى بى نهايت است و هيچ عددى نمى تواند آن را بيان نمايد و از ازل تا ابد دوام دارد اطلاق مى شود. و براى تفهيم كثرت بى نهايتش و دوام ابديش از واژه ((واصب )) پيوسته و يكريز و مستمر، استفاده مى شود كه فقط دوبار در كلام خدواند بكار مى رود. بار دوم براى اشاره به دوام و جاودانگى عذاب هر فرد كافرى و جمع كافران : ((و لهم عذاب واصب )).
بار پنجم در سوره مباركه ((انفطار))
به نام خداوند بخشنده مهربان
آنگاه كه آسمان (جهان برين كه خزينه جهان طبيعى باشد) سرشتش را بظهور آرد(4)، و آنگاه كه ستارگان فرو پاشند، و آندم كه درياها برآشوبند، و آن هنگام كه گورها زير و زبر شوند هر شخصى آنچه را انجام داده و آنچه را انجام نداده بداند. هان ! اى انسان ! چه چيزى ترا در برابر پروردگار كريمت گستاخ ساخت ؟ بر آن كه تو را آفريد بعد تو را از هر چه ببايست باندازه داد سپس ترا به اعتدال كرد، به هر صورتى كه خود خواست ترا تركيب كرد؟ چنان نشايسته باشد. در واقع نظام هستى ، پيدايش و زندگى را تكذيب مى كنيد حال آنكه بر سرتان البته نگاهبانانى گماشته هستند گرانقدر نويسندگانى كه آنچه را مى كنيد مى دانند. بيگمان صاحبان نيكى بيكران البته در نعمتها باشد و بيشك بدكاران البته در دوزخ باشند، در دوران پاداش و كيفر ( از لحظه ، مردن به بعد) به آن در آينده و آنان هرگز از آن ناپديد نگردند. ((و ما ادراك مايوم الدين )) و چه دانى تو كه دوران پاداش و كيفر چگونه است . وانگهى توچه دانى كه دوران پاداش و كيفر چگونه باشد؟ دورانى است (براى هر فردى ) كه هيچ كس براى ديگرى توان انجام هيچ كارى ندارد و هر رخدادى در آن دوره از زندگى در تملك خداست .
رخدادهاى تكوينى ، و تفهيم آنها از طريق مشاهده و تجربه شخصى
پروردگار متعال ، مهم ترين رخدادهاى تكوينى را به بشر نشان مى دهد و آنان را به مشاهده آنها فرا مى خواند و به انديشيدن درباره آن ها تابفهمند كه براى آنان مرزهايى وجودى هست كه در رويارويى با آن مرزها متوقف مى شوند، ديوارها، و سدهايى رخنه ناپذير. بدينسان از محاط بودن خويش در نظام هستى ، پيدايش و زندگى آگاه مى گردند. به آنان مى فهماند كه نظام هستى ، پيدايش و زندگى بر آنان محكوم آن هستند. آنان را ((مدينون )) يعنى محكومان نظام هستى مى شمارد.
مى فرمايد هيچ كس نيست كه زمان تولد خود، مكان آن ، جامعه آن ، و خانواده خود را بتواند تعيين كند. همچنين اختيار تحولاتى را كه در جنين ، و پس از تولد در كودكى پيدا مى كند ندارد. در تاريخ پيش از تولدش ، خواه تاريخ بشر و خواه تاريخ طبيعى كره زمين و خواه تاريخ طولانى جهان طبيعى ، هيچ دخالتى نداشته است . اصلا در آن دوران مدير ((چيزى )) به حساب نمى آمده است هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا...(5) آيا دورانى تاريخى بر انسان گذشت كه در آن چيزى كه نامى داشته باشد نبود؟ بيگمان ، ما انسان را از نطفه اى تركيب شده آفريديم تا او را بيازماييم ، به همين دليل او را شنوايى بينا قرار داديم ، بيگمان ما راه را به او نشان داديم يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس ...
((هان اى آدميان : از پروردگارتان پرواگيريد زيرا زلزله رستاخيز چيز هولناكى است . واقعه اى كه آن را مى بينيد هر شير دهنده اى آن را كه شير مى داد از هراس واگذارد و هر زن باردارى بار خويش فرو نهد و آدميان (غير مومنان ) را مست بينى حال آنكه مست نيستند بلكه عذاب خدا شديد است . و از آدميان كسى هست كه درباره خدا بدون هيچ علمى پرخاشگرانه گفتگو مى كند و هر شيطان سركشى را پيروى مى كند، شيطانى كه ماهيتش اين است كه هركس ولايت او را بپذيرد بيشك او وى را گمراه كند و سوى عذاب آتش افروخته برد.
هان اى آدميان ! اگر درباره برانگيخته شدن پس از مرگ برايتان ابهامى هست اين واقعيت هست كه ما شما را از خاكى (لايه سردشده كره زمين ) آفريديم سپس از نطفه اى آنگاه از لخته اى سرانجام از پاره گوشتى تمام آفريده يا ناتمام آفريده تا براى شما روشن گردانيم (كه شما در يك نظام تكوينى كه نظام هستى ، پيدايش و زندگى باشد بسر مى بريد و محاط در آن محيط تكوينى هستيد) و در رحمها آنچه خواهيم تا زمانى معين قرار مى دهيم آنگاه شما را به گونه كودكى برون آوريم سپس تا به رشدتان (يا حد بلوغ و مسوؤ ليت اعمال و زندگى ) برسيد. و از شما كسى هست كه بميرد (پيش از بلوغ يا پس از آن و پيش از پيرى ) و از شما كسى هست كه به فرومايه ترين مرحله عمر باز برده مى شود بطورى كه پس از دانستنى هيچ نداند. و زمين را خشكيده بينى پس چون آب بر آن فرو باريم به جنبش در آيد و پرورده شود و از هر نوع زيباى دل انگيزى بروياند. آن بدين سبب است كه واقعيت بايسته و كمال مطلق همان خداست و اين كه او مردگان را زنده مى كند و اين كه بر هر چيزى تواناست و احاطه قدرت دارد؛ و اين كه زندگى پس از مردن آمدن و رخ دادنى است ، ابهامى در آن نباشد، و اين كه خدا كسانى را كه در گورستان اند زندگى بخشيده بر مى انگيزد))(6)
ما را - يكايك - به اين واقيعت غير اختيارى توجه مى دهد كه در شكم يك مادر معين و نه ساير مادران و در نتيجه در يك نقطه معين از روى زمين ، در يك خانواده معين و نه در ساير خانواده ها، در يك قوم خاص و اقليم خاص ‍ و زمان معين كه نقطه اى از تاريخ طولانى بشر است وجود يافته ايم . ساير انسانها هم چنين اند: و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و...(7) و انسان را سفارش كرديم كه با پدرش و مارش نيكى كند. مادرش بى آنكه انسان اختيار داشته باشد به او باردار شد و بى آنكه اختيار داشته باشد او را بزاد و مدت حامله شدن او و از شير باز گرفتنش ‍ سى ماه است تا آنگاه كه بالغ شود و به چهل سالگى برسد گويد: پروردگار من ، مرا با انضباط دار تا شكر نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشتى بگزاريم و تا كارى شايسته كه تو بپسندى بكنم ، و نسل مرا شايسته گردانى زيرا من به سوى تو گراييده ام (توبه ) و بيگمان من از مسلمانانم )).
اين رخداد پيدايش يكايك ما آدميان در جنين و در تولد و دوره هاى كودكى و پس ساز آن تا پيرى كه رخدادهاى تكوينى پياپى است و خارج از اختيار ما. آنگاه به رخداد مرگ توجه مى دهد كه آنهم تكوينى و غير اختيارى است : كرها يا كرها.
تا بدانيم همه ما محكوم نظام هستى ، پيدايش و زندگى هستيم : ((سوگند مى خورم ... كه آن همانا قرآن كريم است اندر هستى پوشيده اى كه جز دست پاكيزه شدگان به آن نرسد. فرو فرستاده شده اى از سوى پروردگار عالمهاى آفريدگان است . آيا با اينهمه چنين گفتارى را شما دست كم مى گيريد و سپاس روزى معنويتان (درسهاى پروردگارتان ) را اين مى گردانيد كه مرا دروغگو شماريد؟! حال كه چنين است چرا آنگاه كه جان به لب برسد و شما آنگاه با چشم خود (آن جان به لب رسيده را) نگاه مى كنيد - و در همان حال ما از شما به او نزديكتريم ولى شما به ديده بصيرت در نمى يابيد - آرى اگر شما محكوم نظام هستى ، پيدايش و زندگى (دين ) نيستيد و اگر راست مى گوييد چرا آن جان (به لب رسيده ) را باز پس نمى گردانيد (و دفع واقعه مرگ از او نمى كنيد)؟!...))(8)
بدنيسان ، پروردگار متعال به ما با براهين قاطع و از راه مشاهده اى ميسر و ممكن براى انسانى و از راه تجربه شخصى اثبات مى كند كه ما محاط در نظام هستى ، پيدايش و زندگى هستيم و مرزهاى وجودى ما چون سدى مستحكم ما را احاطه كرده است .
در درون چنين نظام فراگيرنده اى دو حباب است دو حباب ناپايدار:
1- جهان انسانى
2-جهان موجودات نامرئى صاحب اختيار دو جهان زمانى - مكانى در مركز جهان طبيعى
انسانها و آن موجودات نامرئى داراى زندگى ارادى هستند و مى توانند زندگى هاى پست و عالى را براى خود برگزينند و پيش گيرند - بر هر گزينشى آثار و نتايج و عواقبى بار است ، همانچه در نظام تكوينى يا نظام هستى ، پيدايش و زندگى صورت مى پذيرد.
از زندگى انسانها چه زندگى پست را برگزيده باشند و چه زندگى عالى را كه اسلام يا حيات طيبه باشد با واژه ((دين )) تعبير مى فرمايد. در ماههاى اول بعثت پس از آن كه در سوره ((دين )) با اين واژه به نظام هستى ، پيدايش و زندگى اشاره فرمود بلافاصله در سوره بعدى كه ((كافرون )) باشد با آن واژه به زندگى مستكبران زندگى مترفان ، زندگى داموارگان ، زندگى شى ء وارگان ، و زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم با همين واژه اشاره مى فرمايد:
قل يا ايها الكافرون ... لكم دينكم ولى دين
چند فعاليت مهم زندگى را بر شمرده هم از زندگى كفار، و هم از زندگى پيامبرش كه با يكديگر متناظرند ولى با دو ماهيت متضاد. در خاتمه آنها را جمع مى زند و از آن با واژه ((دين كفار)) و ((دين پيامبر اكرم )) يعنى زندگيشان ياد مى كند. و اين همان دين يا زندگى اختيارى و آگاهانه است .
مجموعه آيات ديگرى داريم كه مشابه سوره كافرون است با اين تفاوت كه مخاطبانش كفار اهل كتاب هستند: و قالوا كونوا هودا او نصارى تهتدوا... قل التحاجوننا فى الله و هو ربنا و ربكم و لنا اعمالنا و لكم اعمالكم و نحن له مخلصون (9)... ما اعمال خودمان را داريم و شما اعمال خودتان را داريد و ما زندگى را بتمامى و بدون استثنا براى خدا انجام مى دهيم .
ما مسلمانان و پيروان راستين پيامبران عليهم السلام يك نوع زندگى بيشتر نداريم . ما ولايت تشريعى خدا را پذيرفته و دستورهايش را در وجودمان ، در خانواده ، در جامعه - دولتمان ، و در محيط بين المللى و در محيط طبيعى بكار مى بنديم . خدا ((ولى )) ماست .
شما كفار اهل كتاب ولايت تشريعى خدا را نپذيرفته آن را در وجودتان و در جامعه تان بكار نبسته ايد. براثرش اعمالتان و زندگيتان با ما متفاوت حتى متضاد شده است . شما حيات طيبه يا اسلام ، زندگى بايسته ، زندگى ارزشمند ارزش آفرين را نداريد و وارد يكى از زندگى هاى پست و منحط شده ايد. مرجع قواعد رفتارى و زندگيتان ، طاغوت است غير خدا، و از انواع مختلفش . اين مرجع يا ((ولى )) را نيز آگاهانه و ارادى برگزيده ايد مانند هر انسان ديگرى مرجع يا ((ولى )) شما ((احبار)) و ((رهبانان )) هستند نه موسى كليم و عيسى روح الله ، و پروردگارى كه درسهايش و اوامر و نواهيش در تورات و انجيل اصلى و دست نخورده ثبت بوده است . حتى خلاف احكامى است كه اكنون و در همين تورات و اناجيل وجود دارد و مردم از آن باخبرند.
خواه مستكبران و مترفان مكه ، خواه كفار اهل كتاب ، يا مستضعفان مكه و مستضعفانى كه زير سلطه احبار و رهبانان و پادشاهان و فئودالها و برده داران اروپايى و آمريكايى و آسيايى بسر مى برند يا زير سلطه سرمايه داران و كاهنان مدرنيته و نظريه پردازان زندگى هاى پست ، و خواه مسلمانان كه امت واحده اى در طول تاريخ بشر هستند و جز يك نوع زندگى نداند جملگى زندگى خود را آگاهانه و بنحو ارادى برگزيده اند و ادامه مى دهند. امكان توبه يا تغيير زندگى از پست به عالى براى همه آنان فراهم بوده است و خواهد بود. چنانكه براى هر مسلمانى امكان ترك اسلام و سقوط به هر يك از زندگى هاى پست فراهم است . اين يك امكان تكوينى است و بنياد در نظام هستى ، پيدايش و زندگى دارد.