next page

fehrest page

back page


عـَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْفَقْرُ أَزْيَنُ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعِذَارِ عَلَى خَدِّ الْفَرَسِ
اصول كافى ج : 3 ص : 365 رواية :22
ترجمه روايت شريفه :
امير المؤ منين فرمود: فقر براى مؤ من از خط بر گونه اسب خوش نماتر است .

توضيح :
عذار در اصل بـنـاگـوش است و در اينجابه معنى خطى است كه از رشته لجام اسب بر بناگوشش ديده مى شود و بر حسنش مى افزايد.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سـَعـِيـدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ سَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً قَالَ عَنَى بِذَلِكَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ ص أَنْ يَكُونُوا عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ كُفَّاراً كُلَّهُمْ لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ لَوْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص لَحَزِنَ الْمُؤْمِنُونَ وَ غَمَّهُمْ ذَلِكَ وَ لَمْ يُنَاكِحُوهُمْ وَ لَمْ يُوَارِثُوهُمْ
اصول كافى ج : 3 ص : 365 رواية :23
ترجمه روايت شريفه :
سـعـيـد بـن مـسـيـب گـويـد: از عـلى بـن الحـسـيـن عـليـهـمـا السـلام از تـفـسـيـر قـول خـداى عـزوجـل : (((اگـر نبود كه مردم يك امت مى شوند)))پرسيدم ، فرمود: مقصود از ايـن آيـه امـت مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله اسـت كه (اگر نبود كه ) همه كافر مى شدند (((براى آنهائيكه به خداى رحمن كافر مى شدند. سقفى از نقره براى خانه هايشان قرار مـى داديـم ، 33 سـوره 43)))و اگـر خـدا ايـن كار را با امت محمد صلى الله عليه و آله مى نـمـود، مـؤ منين اندوهگين شده و اين عمل آنها را غمناك مى ساخت و ديگران با آنها زناشوئى نمى كردند و از يكديكر ارث نمى بردند.

شرح :
مرحوم مجلسى گويد: مراد به (((ناس )))امت محمد صلى الله عليه و آله است بعد از وفـات آنـحـضرت به قرينه صيغه مضارع در (((يكون و يكفر))) و مراد به كافران به رحـمـان امـامـت و مـخـالفـين شيعه مى باشند و حاصل اين است كه : اگر مؤ منين حقيقى كافر نـمـى شـدنـد يـاغـمـنـاك و دل شـكـسـتـه نمى گشتند و شيطان بر آنها مسلط نمى شد، همه مـخـالفـين و منكرين امامت را ثروتمند و بى نياز مى نموديم و مؤ منين در نهايت فقر و نياز بسر مى بردند و نيز اگر چنان مى شد مخالفين با مؤ منين تناكح و از ازدواج نمى كردند و در نـتـيـجـه نـسـل آنها قطع مى شد، و امت محمد صلى الله عليه و آله همه منافق و مخالف باقى مى ماندند، از اين رو برخى از مؤ منين را فقير و برخى را ثروتمند ساخت و همچنين نسبت به مخالفين ومنكرين امامت .

* باب :*

بَابٌ

مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَى عـَنْ أَحـْمـَدَ بـْنِ مـُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ حـَدَّثـَنـِى بـَكـْرٌ الْأَرْقـَطُ عـَنْ أَبـِى عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ دَخَلَ عـَلَيْهِ وَاحِدٌ فَقَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنِّى رَجُلٌ مُنْقَطِعٌ إِلَيْكُمْ بِمَوَدَّتِى وَ قَدْ أَصَابَتْنِى حَاجَةٌ شـَدِيـدَةٌ وَ قـَدْ تَقَرَّبْتُ بِذَلِكَ إِلَى أَهْلِ بَيْتِى وَ قَوْمِى فَلَمْ يَزِدْنِى بِذَلِكَ مِنْهُمْ إِلَّا بُعْداً قَالَ فَمَا آتَاكَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا أَخَذَ مِنْكَ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ ادْعُ اللَّهَ لِى أَنْ يُغْنِيَنِى عَنْ خَلْقِهِ قـَالَ إِنَّ اللَّهَ قـَسَّمَ رِزْقَ مَنْ شَاءَ عَلَى يَدَيْ مَنْ شَاءَ وَ لَكِنْ سَلِ اللَّهَ أَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَاجَةِ الَّتِى تَضْطَرُّكَ إِلَى لِئَامِ خَلْقِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 366 رواية :1
ترجمه روايت شريفه :
شـخـصى خدمت امام صادق (ع ) آمد و عرضكرد: اصلحت الله من مردى هستم كه دوستى خود را تنها به شما متوجه ساخته و از ديگران بريده ام ، و اكنون احتياج سختى برايم پيش آمده كـه به واسطه آن به فاميل وقومم نزديك شدم (كه شايد گرفتاريم را بر طرف كنند) ولى جـز دورى از آنـهـا بـرايم نيفزود (به من پاسخ رد دادند كه مجبور شدم از آنها كناره گيرم ) امام فرمود: آنچه خدا به تو داده (كه ولايت اهليت عليهم السلام باشد) از آنچه از تـو گـرفـتـه (كه مال دنيا باشد) بهتر است ، عرضكرد: قربانت گردم ، از خدابه خواه كـه مـرا از خـلقـش بـى نـيـاز كـند، فرمود: خدا روزى هر كه را خواسته به دست كسى كه خـواسـتـه قـرار داده و تـقـسيم نموده (پس مردم به يكديگر محتاجند) ليكن از خدابخواه كه ترا بى نياز كند از احتياجيكه به مخلوق پست ولئيمش ناچار شوى .

عـِدَّةٌ مـِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قـَالَ الْفـَقْرُ الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فَقُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع الْفَقْرُ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ مِنَ الدِّينِ
بَابُ أَنَّ لِلْقَلْبِ أُذُنَيْنِ يَنْفُثُ فِيهِمَا الْمَلَكُ وَ الشَّيْطَانُ
اصول كافى ج : 3 ص : 366 رواية :2
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق فرمود: فقر مرگ سرخ است ، راوى گويد: به امام عليه السلام عرضكردم : مقصود نداشتن دينار و درهم است ؟ فرمود: نه ، فقر و نداشتن دين است .


شرح :
مقصود از مرگ سرخ ، مرگ سخت و خونين است ، و مقصود از فقر دينى ، نداشتن احكام و معارف دينى و نشناختن صفات حميده و رذيله مى باشد.

* باب : دل دو گوش دارد كه در يكى فرشته و در ديگرى شيطان مى دهد *

بابُ اَنَّ لِلقَلبِ اُذُنِينِ يَنفُثُ فِهِما المَلَكُ والشَّيطانُ

عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى الْأُخْرَى شَيْطَانٌ
مُفْتِنٌ هَذَا يَأْمُرُهُ وَ هَذَا يَزْجُرُهُ الشَّيْطَانُ يَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِى وَ الْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ
اصول كافى ج : 3 ص : 366 رواية :1
ترجمه روايت شريفه :
امام صادق (ع ) فرمود: قلبى نيست جز آنكه دو گوش دارد، بر سر يكى از آندو فرشته ايـسـت راهـنـمـا و بر سر ديگرى شيطانيست فتنه انگيز، اين فرمانش دهد و آن بازش دارد. شـيـطـان بـه گـنـاهـان فـرمـانـش دهـد، و فـرشته از آنها بازش دارد، و اين است كه خداى عـزوجـل فـرمـايـد: (((در جانب راست و چپ نشسته ايست ، بگفته ئى زبان نگشايد، جز آنكه نزدش ‍ رقيب و عقيد حاضرند، 17سوره 50))).

شرح :
كـلمه قلب به دو معنى استعمال مى شود: 1ـ گوشت صنوبرى شكلى كه در جانب چپ سـيـنـه قـرار دارد و قـسمتى از درونش مجوف است و ميان آن خون سياهى است كه منبع و سر چـشـمـه روحـسـت ، از ايـن رو شريفترين و مهمترين اعضاء بدنست ، و بلكه زندگى و بقاء سـايـر اعـضـاءبـدن بـاو بـسـتـگى دارد. 2ـ گوهر روحانى و لطيفه ربانى كه به قلب صنوبرى ارتباط و تعلقى دارد كه در بيان حقيقت و نحوه ارتباطش حكماء و فلاسفه سخن بسيارگفته اند، ولى بعد از همه گفته ها بايد گفت :
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم
در ايـنـجـا مـرحـوم مـجـلسـى فـرمايد: و چه خوب فرمايد: معرفت حقيقت قلب و صفاتش بر بـيـشـتـر مـردم مخفى مانده ، و ائمه ما عليهما السلام جز بكنايه و اشاره بيان نكرده اند و احـتـيـاط ايـن اسـت كـه ما به آنچه آنها درباره قلب بيان كرده اند اكتفا كنيم ، و آنچه آنها بـيـان كـرده انـد صـلاح و فـسـاد وآفـات و درجـات قـلب اسـت و سـپـس در تكميل و تهذيب قلب از صفات شيطانى و آراستنش به ملكات روحانى بكوشيم . پايان
مـتـرجـم گـويـد: بـه عـقيده ما همان عدم بيان ائمه عليهما السلام علت طولانى و اختلافات بـسـيـار حـكـمـا و فـلاسفه شده است ، مانند بسيارى از مطالب ديگر كه چون ذوات عليهما السـلام بـراى ايـن كـه صـلاح نـدانـسـتـه از آن سـخـن بـه مـيـان نـيـاورده انـد، بشر وارد خيالبافى و خرافات تراشى شده است ،برخلاف آنچه را كه براى دنيا يا آخرت بشر مفيد دانسته و بيان كرده اند كه امروز پس از گذشتن چهارده قرن و با وجود خرابكاريهاى جاعلين و محرفين آن مطالب تا حدى براى ما روشن و واضحست ، مثلا در موضوع معاد آنچه براى انسان مفيد است ، اين است كه بداند كردار و رفتار او حساب و كتاب و پاداش و عقاب دارد تـا از سـتـم و تـجاوز دورى كند، وقتى در قرآن و احاديث دقت مى كنيم مى بينيم ، هدف اصـلى و لبـه تـيـز سـخـن در مـوضـوع مـعادهمين اصل است ، ولى كتب فلاسفه و عرفا را بنگريد كه در اطراف حشر و صراط و بهشت و دوزخ چه لاطائلاتى بافته اند، و نيز در مـوضـوع عـلم خـدا قـرآن مجيد مى گويد: يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور(((خدا خيانت چـشـمـها و آنچه را سينه ها پنهان مى كنند مى داند)))و نهج البلاغه مى گويد: يعلم عجيج الوحـوش فـى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات (((خدا فرياد حيوانات وحشى را در بـيـابـانها و گناه بندگانرا در خلوتها مى داند)))و نيز صدها آيه و حديث ديگر به اين مضمون وارد شده است تا بشر را آگاه كند كه ناظرى بسيار دقيق و حساس گفتار و رفتار او را كـنـترل ميكند، ولى فلاسفه و عرفا در موضوع علم خدا سخن ازحصولى و حضورى و اجـمالى و تفصيلى و اعيان ثابته و مثل افلاطونى و صدها اصطلاح مخترع ديگر به ميان مـى آورد و عـاقـبـت نـتـيـجـه آن مـى شـود كـه مـرحـوم حـاجـى سـبـزوارى نقل مى كند:
قد قيل لا علم له بذاته
و قيل لا يعلم معلوماته
و مثبت لعلمه بما جمل
اما يقول انه عنه انقصل
او ليس مفصولافا ما المبتدا
اما هو المعدوم ثابتا بدا
عينا فهذا مذهب المعتزله
او ذهنا الصوفية ذاقائله
و هـمـچنين تا 12 صفحه ديگر از كتاب منظومه اش به اين موضوع ادامه مى دهد، ولى حتى يـك سـطـر آن هـم نـاظر به هدف قرآن و حديث نمى باشد و آن منظور عالى را تاءمين نمى كند.
خـواننده متتبع با اندكى تاءمل در اين دو مثال كه ذكر نموديم ، مى تواند مثالهاى بسيارى پيدا كند و پس از دقت ، كافى گفته ما را تصديق نمايد كه : قرآن و اخبار مطالبى را مى گـويـنـد كـه بـراى دنـيـا و آخـرت بـشـر مـفـيـد بـاشـد و مـطـالب بـيـهـوده و لاطائل تنها در نوشتجات بشر خيالباف پيدا مى شود.
سـپـس مـرحوم مجلسى از قول بعضى از محققين نقل مى كند كه : قلب مايه شرف و فضيلت انسانيت كه به سبب آن بر معضم مخلوقات برترى يافته است . به وسيله قلب خدا را مى شـنـاسـد و به صفات جمال و كمال او آشنا مى شود و در آخرت مستعد ثواب و ذحائر الهى مـى گـردد، پـس درحـقـيـقـت قـلب عـالم بـه خـدا، و عـامـل براى خدا و كوشا به سوى خدا و نـزديـكـى جـويـنـده بـه خـداست و اعضاء و جوارح ديگر بدن پيروان و خدمتگزاران و آلات وابـزارى هـسـتـنـد كـه قـلب آنـهـا را اسـتـخـدام كـرده و كـار مـى فـرمـايـد، وخـطـاب و سـئوال و ثـواب و عـقـاب خدا با قلب است پس اگر انسان قلب را شناخت خود را شناخته و چون خود را شناخت خدا را شناخته است (به نحو اختصار)
مـرحـوم مـجـلسـى سـپـس بـراى هـر يـك از نـفـس و روح و عـقـل دو مـعـنـى ذكـر مـيـكـنـد كـه يكى از آندو با معنى دو قلب مطابقت مى كند و در اين باره توضيح بسيارى ميدهد مرآت ؟ ج 2 ص 237.
پـيـداسـت كـه مقصود از قلب در اين حديث شريف معنى دوم آنست و اثبات گوش براى آن از باب استعاره و تشبيه است و مقصود از دميدن فرشته ، الهامات و خاطرات پسنديده و خيرى اسـت كـه گـاهـى بـدل انـسـان القـا مـى شـود و مـقـصود از دميدن شيطان وساوس و خيالات فاسدى است كه گاهى او را فرا ميگيرد.
الْحـُسـَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قـَالَ إِنَّ لِلْقـَلْبِ أُذُنـَيـْنِ فـَإِذَا هـَمَّ الْعَبْدُ بِذَنْبٍ قَالَ لَهُ رُوحُ الْإِيمَانِ لَا تَفْعَلْ وَ قَالَ لَهُ الشَّيْطَانُ افْعَلْ وَ إِذَا كَانَ عَلَى بَطْنِهَا نُزِعَ مِنْهُ رُوحُ الْإِيمَانِ
اصول كافى ج : 3 ص : 368 رواية :2
ترجمه روايت شريفه :
امام صادق (ع ) فرمود: قلب دو گوش دارد چون بنده آهنگ گناهى كند، روح ايمان (فرشته يـا عـقـل يـا نـيـروى انـسـان ) بـاو گـويـد: نـكـن ، شـيـطـان بـاو گـويـد بـكـن ، و هرگاه (مـشغول ارتكاب گناه شود، مثل اينكه ) روى شكم زن زانيه افتاده باشد، روح ايمان از او بر كنار شود.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبـَانِ بـْنِ تـَغْلِبَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِى جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 368 رواية :3
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق (ع ) فـرمـود: مـؤ مـنـى نـيـست جز آنكه قلبش از درون دو گوش دارد: گوشيكه وسـواس خـنـاس در آن دمـد. 2ـ گـوشـيـكـه فـرشته در آن دمد، و خدا مؤ من را بسبب فرشته تـقـويـت كـنـد، و هـمين است گفتار خدايتعالى : (((آنها را بوسيله روحى از جانب خود تقويت كرده است 22 سوره 58))).

* باب : روحى كه مؤ من بدان كمك شود*

بَابُ الرُّوحِ الَّذِى أُيِّدَ بِهِ الْمُؤْمِنُ

الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مـُحـَمَّدٍ وَ مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مـُسـْلِمٍ عـَنْ أَبـِي سـَلَمـَةَ عـَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سـِنـَانٍ عـَنْ أَبـِى خـَدِيـجـَةَ قـَالَ دَخـَلْتُ عـَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عـِنـْدَ إِسـَاءَتـِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تـَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ترجمه روايت شريفه :
ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تـعـالى مـؤ مـن را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤ من نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمـان غـايـب شـود))) پـس آن روح بـا مـؤ مـن اسـت و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.
بـنـدگـان خـدا، نـعـمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تـقـوى و تـرك گـناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن بـاز ايـسـتـد، سـپـس فـرمـود: مـا (اهـلبـيـت ) آن روح را بـوسـيـله اطـاعـت خـدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم .

* باب : گناهان *

بَابُ الذُّنُوبِ

مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبـِى عـَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَبِى ع يَقُولُ مَا مِنْ شَيْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُوَاقِعُ الْخَطِيئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق (ع ) فـرمـود: پـدردم همواره ميفرمود: چيزى بيشتر از گناه قلب را فاسد نكند، قلب مرتكب گناهى ميشود((19)) و بر آن اصرار ميورزد تا بالايش بپائين ميگرايد (سرنگون و وارونه ميشود و سخن حق و موعظه در آن نميگنجد و تاءثير نميكند).

عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ أَحـْمـَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَم ا أَصْبَرَهُمْ عَلَى النّارِ فَقَالَ مَا أَصْبَرَهُمْ عَلَى فِعْلِ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ يُصَيِّرُهُمْ إِلَى النَّارِ
اصول كافى ج : 3 ص : 370 رواية :2
ترجمه روايت شريفه :
امـام صادق (ع ) درباره قول خداى عزوجل : (((چه صبرى بر آتش دوزخ دارند 275 سوره 2))) فـرمـود: يـعـنـى چـه صـبـرى دارنـد بـر كـارهـائى كه ميكنند كه آنها را بسوى آتش ميكشاند.

شرح :
حاصل آيه شريفه توبيخ و سرزنش گنهكارانست باظهار تعجب و شگفتى از صبر و شـكـيـبـائى آنـها بر آتش دوزخ ، و چون عقوبت و مجازات گنهكاران از نظر خداى تبارك و تـعـالى مـسـلم و قطعى است وقتى بنده مرتكب گناهى مى شود و سپش همان گناه را تكرار ميكند يا گناه بزرگترى انجام ميدهد، مثل اينكه خداى تعالى از صبر او اظهار تعجب ميكند و مـيـفـرمـايـد: بـا وجـود آنكه بار اول در آتش افتاد چرا ديگر بار براى خود آتش بيشترى خريد، چه صبرى در برابر آتش دارد؟!

next page

fehrest page

back page