--- پاورقى ----
1- در تعبير بجانشين نوعى از تاءدب است ، زيرا مى خواهد بگويد: من انتظار ندارم كه بعد از وفات شما زنده بمانم ، بلكه مى خواهم امام بعد از شما را به فرزندان و جانشينان خود معرفى كنم .
2- معنى اين كلمه اينستكه خدا از او راضى باشد، ولى در اين زمان مرسوم ميان عامه چنين است كه اين كلمه را براى خلفاى ثلاثه بكار ميبرند و نسبت بعلى بن ابيطالب عليه السلام كرم الله وجهه ميگويند.
3- قتاد: درختى است كه خار بسيار دارد و خارهايش مثل سوزن است و تراشيدن خارش باين طريقست كه يكدست را بالاى شاخه محكم گرفته ، با دست ديگر تا پائين بكشند و اين جمله در عرب مثلى است براى انجام كارهاى دشوار و سخت .
4- مراد به هفتمين خود آنحضرت و مراد بفرزند پنجم ، حضرت صاحب الامر عليه السلام است و گويا تعبير باين جمله بواسطه اشاره و تعريفش بطايفه و اقفيه است كه امام هفتم را صاحب غيبت ميدانند و به پنج امام بعد از وى معتقد نيستند.
5- در عرب رسم است كه ببرادر كوچكتر از نظر تلطف و مهربانى بنى (پسر جان ) ميگويند و ممكن است خطاب بهمه فرزندانش ‍ در حضور برادرش بوده باشد.
6- اشقر نام كوه مخصوصى است كه محمد در آنجا بوده و جهينه نام قبيله اى است كه در آن كوه زندگى مى كرده اند.
7- مادر عبدالله فاطمه بنت الحسين عليه السلام بوده است
8- سده (بضم سين ) در خانه است و اءشجع نام قبيله ايست از غطفان .
9- ولى گاهى هم انكار بمعنى حجود استعمال ميشود چنانچه مجمع البحرين در ماده (نكر) ذكر نموده .
10- استطاعت مربوط بمساءله جبر و تفويض است كه در جلد اول ص 225 گذشت .
11- منكر (بصيغه اسم مفعول ) بمعنى كار زشت است .
12- منكر (بصيغه اسم فاعل ) بمعنى انكار كننده و انجام دهنده كار زشت است .
13- كلمه ما در آيه شريفه (((ما انذر آباؤ هم ))) سه وجه دارد: 1 نافيه ، چنانكه در ترجمه بيان شد. 2 مصدريه ، چنانكه در روايت تفسير فرمود. 3 موصوله و مفعول دوم تنذر يعنى آنها را بيم دهى بدانچه پدرانشان بيم يافتند.
14- آنجا كه فرمايد: لاملان جهنم منهم (((دوزخ را از ايشان پر كنم ))).
15- سالى كه ابرهه سردار لشكر حبشه با پيل سواران به قصد جسارت به خانه كعبه آمد و به عذاب خدا گرفتار شد،، قرآن كريم داستانش را در سوره فيل بيان مى كند.
16- ايام شريق روزهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم بعد از اعمال حج است كه اسلام آن را در ماه ذى حجه قرار داده ولى اعراب جاهليت دو سال در محرم حج مى گزارند و دو سال در صفر و همچنين در ماههاى بعد در هر ماهى دو سال حج مى گزاردند، پس بنا بر آن كه تولد حضرت در ماه ربيع الاول بوده و 9 ماه هم در شكم مادر بوده باشد، ايام تشريق زمان حملش در جمادى الثانيه بوده است .
17- تهليل يعنى گفتن لااله الا الله و خدا را بيگانگى ستودن .
18- حسب مرد. دين و ارزش و كارهاى نيك و صفات پسنديده و كردار شايسته اوست ، و نيز صفات حميده پدران اوست ، زيرا شخصيت مرد بوسيله اينها بحساب مى آيد مرآت ص 360.
19- اميرالمؤ منين عليه السلام با اين جمله اسم او را تغيير داده و يا انتخاب اين اسم را باو تلقين فرموده و يا به او فرموده كه تو دو نام دارى و شهربانويه از جهانشاه بهتر است .
20- حبه : بوزن دو جو و يك شصتم دينار است .
21- حميده و محموده : ستوده و پسنديده .
22- بحديث 1220 رجوع شود.
23- بحديث 601 رجوع شود.
24- تكفير: تواضع و كرنش مخصوصى است كه در برابر سلاطين و بزرگان انجام مى داده اند، باين نحو كه اندكى خم شده و دو كف دست را در ميان رانها پنهان مى كرده اند.
25- بتوضيح ذيل حديث 61))) رجوع شود.
26- برذون غالبا باسبى گويند كه هيچ يك از پدر و مادر او عربى نباشند، و منتهى الارب گويد: برذون اسب تاتارى است .
27- اين جمله را در عربى هنگام تسليت و تعزيت گويند.
28- گويا در آن زمان شهر كشمير دو قسمت بوده كه يك قسمت آن را داخله مى گفته اند و يا مقصود اينست كه در داخل شهر بودم نه در حومه و اطرافش .
29- قرامطه جماعتى بودند كه در ظاهر بامامت محمد بن اسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام قائل بودند ولى در باطن عقيده آنها الحاد و ابطال شريعت بود، زيرا بيشتر محرمات را حلال مى شمردند و نماز را همان اطاعت امام مى دانستند و دادن خمس را بامام ، زكوة مى ناميدند و روزه را نهان داشتن اسرار و زنا را فاش كردن آن مى دانستند و چون يكى از روساى آنها در ابتداى كار بخط مقرمط نوشت ، ايشانرا بقرامطه منسوب ساختند مرآت ص 430.
30- عترت : فرزندان و اخص اقارب مرد يا اهلبيت قريب يا خويشان او از اقارب باشند يا از اباعد منتهى الارب .
31- مجلسى (ره ) در تطبيق اين جمله روايت با تاريخ وفات پيغمبر و على عليهماالسلام 4 وجه بيان كرده كه يكى از آنها اين است كه : 30 سال بنا بر اصطلاح عرفى و تخمين است و سپس فرمايد: از آنچه خدا معين كرده يك روز پس و پيش نيفتد.
32- كستى (بضم كاف ) رشته ايست كه يهوديان بعنوان شعار مخصوص خود به جاى زنار نصارى بر كمر بندند. خاقانى گويد: ريسمان سبحه بگستند و كستى بافتند (يعنى رشته تسبيح را پاره كردند و شعار يهود را بكمر بستند.)
33- راجع به محدث بحديث 699 رجوع شود.