next page

fehrest page

back page


3- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ أَحـْمـَدَ بـْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعـَبـْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّى أُخَالِطُ النَّاسَ فـَيـَكْثُرُ عَجَبِى مِنْ أَقْوَامٍ لَا يَتَوَلَّوْنَكُمْ وَ يَتَوَلَّوْنَ فُلَاناً وَ فُلَاناً لَهُمْ أَمَانَةٌ وَ صِدْقٌ وَ وَفـَاءٌ وَ أَقـْوَامٌ يـَتَوَلَّوْنَكُمْ لَيْسَ لَهُمْ تِلْكَ الْأَمَانَةُ وَ لَا الْوَفَاءُ وَ الصِّدْقُ قَالَ فَاسْتَوَى أَبـُو عـَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً فَأَقْبَلَ عَلَيَّ كَالْغَضْبَانِ ثُمَّ قَالَ لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمـَامٍ جـَائِرٍ لَيـْسَ مـِنَ اللَّهِ وَ لَا عـَتـْبَ عـَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ قُلْتُ لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عـَتـْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ قَالَ نَعَمْ لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تـَسـْمـَعُ لِقـَوْلِ اللَّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ اللّهُ وَلِيُّ الَّذِيـنَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ يَعْنِى مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَى نُورِ التَّوْبَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ لِوَلَايَتِهِمْ كُلَّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَالَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ إِنَّمَا عَنَى بِهَذَا أَنَّهُمْ كَانُوا عَلَى نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا كُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَرَجُوا بـِوَلَايـَتِهِمْ إِيَّاهُ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَى ظُلُمَاتِ الْكُفْرِ فَأَوْجَبَ اللَّهُ لَهُمُ النَّارَ مَعَ الْكُفَّارِ فَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 205 روايت 3
ترجمه روايت شريفه :
عـبـدالله بـن ابـى يعفور گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : من كه با مردم آمـيـزش دارم بـسـيـار تـعـجـب مـى كـنـم از مـردمـيـكـه از شـمـا پـيـروى نـمـى كـنـنـد و بـدنـبـال فـلان و فـلان مـى رونـد ولى امـيـن و راسـتـگـو و بـاوفايند، و مردمى هستند كه بدنبال شمايند، ولى امانت و وفاء و راستگوئى آنها را ندارند.
امـام صـادق عـليـه السـلام راست نشست و مانند خشمناكى به من متوجه شد، سپس فرمود: هر كه خدا را با پيروى از امام ستمگريكه از جانب خدا نيست ديندارى كند، دين ندارد و سرزنش نـيـسـت بـر كـسـيكه با پيروى از امام عادل از جانب خدا ديندارى كند، عرض كردم : آنها دين نـدارنـد و بـراينها سرزنشى نيست ؟!! فرمود: آرى آنها دين ندارند و بر اينها سرزنشى نـيـسـت ، سـپـس فرمود: مگر قول خداى عزوجل را نمى شنوى ؟ (((خدا كار ساز كسانيست كه ايـمـان آورده انـد و از ظـلمـات بـنـورشـان مى برد 257 سوره 2 ـ) يعنى از ظلمات گناهان بنور توبه و آمرزششان مى برد، بواسطه پيرويشان از هر امام عادليكه از جانب خداست . و باز فرموده است : (((و كسانى كه كافر شده اند كارسازشان طغيانگران سركشند كه نـور بـظلمتشان مى برند))) مقصود از اين آيه اينست كه آنها نور اسلام داشتند، ولى چون از هـر امام ستمگرى كه از جانب خدا نبود پيروى كردند، بواسطه پيروى او از نور اسلام بظلمات كفر گرائيدند، سپس خدا براى ايشان همراه بودن با كفار را در دوزخ واجب ساخت (آنها دوزخيانند و در آن جاودان باشند).
شرح در آيه شريفه نور را بلفظ مفرد و ظلمات را بلفظ جمع ذكر فرمود، براى اينكه نور كه دين اسلام و راه حق و صوابست يكى است و انحراف كه موجب اختلاف و تعدد است در آن راه نـدارد ولى ديـنـهـاى بـاطـل و بـدعـتـها و وساوس شيطانى كه در آيه شريفه از آن تعبير به ظلمات شده است و در اطراف راه مستقيم حق قرار دارد متعدد و بى شمار است .

4- وَ عـَنـْهُ عـَنْ هـِشـَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِى الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كـَانـَتِ الرَّعـِيَّةُ فـِى أَعـْمـَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِى الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِى أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً
اصول كافى جلد 2 صفحه 206 روايت 4
ترجمه روايت شريفه :
امام باقر عليه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى فرموده است : هر آينه عذاب ميكنم هر رعـيـتى را كه در اسلام با پيروى از امام ستمگرى كه از جانب خدا نيست ديندارى كند، اگر چـه آن رعـيـت نـيـست باعمال خود نيكوكار و پرهيزگار باشد و هر آينه در مى گذرم از هر رعـيتى كه در اسلام با پيروى از امام عادل از جانب خدا ديندارى كند، اگر چه آن رعيت نيست بخود ستمگر و بدكردار باشد.

5- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِى أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِى أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَسْتَحْيِى أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِى أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً
اصول كافى جلد 2 صفحه 206 روايت 5
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عليه السلام فرمود: خدا شرم نمى كند كه عذاب كند هر امتى را كه با اماميكه از جـانـب خـدا نـيـسـت ديـندارى كند اگر چه نسبت ؟ باعمالش نيكوكار و پرهيزگار باشد، هـمانا خدا شرم مى كند امتى را عذاب كند كه با امام از جانب خدا ديندارى كند، اگر چه نسبت به اعمالش ستمگر و بدكردار باشد.

شـرح:
ايـن چـنـد روايـت دو اصل تولى و تبرى را در اسلام استوار و تثبيت مى كند، ما تحت عـنـوان تـوضـيـح ذيـل حـديـث 537 (ج 1 ص 300) مـسـتـدل و مـبـرهـن ثـابـت نموديم كه خدايتعالى بعد از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله بـراى رهـبرى و پيشوائى خلق دوازده نفر معين و مشخص ‍ را انتخاب نموده و منصوب ساخته اسـت ، عـلم رهـبـرى و مـقـررات و قـوانين دين خود را تنها به آنها عنايت فرموده و استعداد و قـابـليـت دعـوت و تـبـليـغ ديـن خـويـش را در وجـود ايـشـان از نـظـر فـطـرت و اكـتـسـاب تـكـميل نموده است ، بنابراين هر فردى غير ايشان كه دعوى پيشوائى و امامت كند دروغگو نـيـرنـگ باز است ، خود گمراه است و ديگران را گمراه مى كند و نسبت به خود و پيروانش ستمى بزرگ مرتكب مى شود، بدينجهت در اين دو روايت از ايشان به كلمه جائر (((ستمگر و منحرف ))) تعبير شده است .
در تـاريـخ اسـلام پـس از وفـات پـيـغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله چنين افرادى با دعا بـرخـاسـتـه و پـس از انـدكـى حكمفرمائى با زور و سرنيزه ، خويشتن و پيروان خويش را مفتضح و رسوا نموده و لعنت و نفرين را از بازماندگان براى خود بيادگار گذاشته اند. مردميكه در حزب چنين افراد نام نويسى كنند و در شمار آنها درآيند و بر عده آنها بيفزايند و مـوجب مزيد شوكت و قدرتشان گردند، اگر چه از نظر وظيفه شخصى ، مردمى نيكوكار و بـا تقوى باشند، باين معنى كه فقط اسم خود را در ليست آنها نوشته و بمرام نامه و اسـاسـنـامه و مقررات حزبى آنها رفتار نميكنند، بلكه در وظايف شخصى و اجتماعى پيرو مـقـررات اسـلامند، اينگونه افراد بحكم اين چند روايت در نظر خدا منفور و مبغوض و محكوم بـعـذاب و عـقـوبـت مـى بـاشـنـد، زيـرا هـمـان يـك عـمـل بـظـاهـر كـوچـك وسـيـله تـرويـج بـاطـل و مـسـلط سـاخـتـن شـخـص غـاصـب و سـتـمـگـر را بـر افـراد مـسـلمـان و پـايـمـال نـمـودن حـقـوق و حـدود خـدا و مـسـلمـيـن و در نـتـيـجـه مـوجـب ضـعـف و اضـمـحـلال مـقررات دين اسلام و خانه نشستن پيشواى بر حق ميگردد، پيداست كه معاويه و يزيد و هشام و منصور اگر تنها مى بودند، هيچگاه آن همه جنايت و ستم مرتكب نمى شدند، بلكه اگر اطرفيان و حواشى آنها منحصر بيك عده كارگردان و ماءمور هم مى بود جراءت چـنـان هـتـاكيها را نميداشتند، بطور مسلم آن ستمگران از ثبت نام افراد بسيار در حزب خود اسـتـفـاده مـى كـردنـد و غـرور و نـخـوت بـيشترى بكار مى بردند و در ظلم و تعدى خويش گـامـهـاى فـراتـرى مـيـگـذاشـتـنـد. تـا ايـنـجـا بـيـان و تـوضـيـح قـسـمـت اول از اين روايت شريف بود.
و امـا راجـع بـقـسـمـت دوم يـعـنـى كـسـيـكـه از امـام بـحـق پـيـروى كـنـد و در اعمال شخصى خود مرتكب گناه و آلودگى شود، پيداست كه او بواسطه اينكه در مقدمه و سـرلوحـه اعـمـالش سـطـر درخـشـانـى بـنـام ولايـت و تـعـهـد پـيـروى از امـامـان عادل و منصوب از جانب خدا را ثبت كرده ، و از پيشواى گمراه كننده و منحرف روگردان شده اسـت ، در نـتـيـجـه بـر عـده مـؤ مـنـيـن افـزوده و از اهـل بـاطـل كـاسـتـه و بـاندازه يك تن نيروى اسلام و عفو و بخشش را تقويت نموده ، و نيروى نـفـاق و بـاطـل را تـضعيف و تخريب كرده است ، و شايسته و سزاوار است كه عفو و بخشش الهـى آلودگـيـهـاى كـوچـكـش را فـرا گـيـرد، و خـداونـد حـكـيـم و مـهـربـان بـواسـطه يك عـمـل مـهـم و بـا ارزش او از چـنـديـن خـطا و لغزش ديگرش در گذرد. براى اين دو فرد در تـشـكـيـلات اجـتـمـاعـى مـى تـوانـم بـدو بـنـده و نـوكـرى مـثـال بـزنـيـم كه يكى از آنها در خانه آقا وولينعمت خويش را انتخاب كرده و در آنجا سر سـپـرده و بـيـعـت كـرده است ، ولى گاهى هم از او خطا و لغزش و سرپيچى و تمرد مشاهده مـيشود. و ديگرى از آقا وولينعمت خود رو گردان شده و در خانه دشمن او سر سپرده و ثبت نـام كرده ولى كردار و رفتارش را آنجا با دستورات ولينعمتش مطابق و موافق است ، شما خود بينديشيد و قضاوت كنيد.

* كـسـيـكـه بـمـيرد و پيشوائى از ائمه هدى نداشته باشد و اين باب جزء باب سابق است*

بَابُ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ هُوَ مِنَ الْبَابِ الْأَوَّلِ

1- الْحـُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عـَنِ ابـْنِ أُذَيـْنـَةَ عـَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ ابْتَدَأَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْماً وَ قَالَ قَالَ رَسـُولُ اللَّهِ ص مـَنْ مـَاتَ وَ لَيـْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ فَقُلْتُ قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص فـَقَالَ إِى وَ اللَّهِ قَدْ قَالَ قُلْتُ فَكُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ قَالَ نَعَمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 207 روايت 1
ترجمه روايت شريفه :
فـضـيـل بن يسار گويد: روزى امام صادق عليه السلام خود براى ما شروع بسخن كرد و فـرمـود: رسـولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده است : هر كه بميرد و پيشوائى نداشته بـاشـد، بـمردن جاهليت مرده است . عرضكردم اين سخن پيغمبر است ؟! فرمود: آرى بخدا او فـرمـوده اسـت ، عـرضـكـردم : پـس هـر كـه بميرد و پيشوائى نداشته باشد، مرگش مرگ جاهليت است ؟! فرمود: آرى .

شـرح:
مـقـصـود از نـداشـتـن پـيـشـوا ايـنـستكه : پيغمبر يا امامى را كه خدا در زمان او تعيين فـرمـوده نـپذيرد و اطاعت او را بر خود واجب نداند و مراد به جاهليت حالتى است كه اعراب پيش از آمدن اسلام داشتند، كه خدا و پيغمبر را نميشناختند و دين و شريعت را كنار گذاشته و بنژاد و تبار خويش مى باليدند و خود خواهى و گردنكشى و كارهاى زشت ديگر در ميان آنها رواج داشت .
2- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنِى عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ عَمْرٍو عَنِ ابْنِ أَبِى يَعْفُورٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ قَالَ قُلْتُ مِيتَةُ كُفْرٍ قَالَ مِيتَةُ ضَلَالٍ قُلْتُ فَمَنْ مَاتَ الْيَوْمَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُ جَاهِلِيَّةٍ فَقَالَ نَعَمْ
اصول كافى جلد 2 صفحه 208 روايت 2
ترجمه روايت شريفه :
ابـن ابـى يـعـفـور گـويـد: از امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بـقـول رسـولخـدا صـلى اللّه عـليـه وآله (((هر كه بميرد و او را پيشوائى نباشد مرگش مـرگ جـاهـليـت اسـت ))) پرسيدم و گفتم : مقصود مردن در حالت كفر است ؟ فرمود: مردن در حـالت گـمـراهـى است . عرضكردم : هر كه در اين زمان هم بميرد و او را پيشوائى نباشد، مرگش مرگ جاهليت است ؟ فرمود: آرى .

3- أَحـْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِيَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ
اصول كافى جلد 2 صفحه 208 روايت 3
ترجمه روايت شريفه :
حارث بن مغيره گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : پيغمبر فرموده است : هر كه بـمـيـرد و پـيشوايش را نشناسد بمرگ جاهليت مرده است ؟ فرمود: آرى . عرضكردم : جاهليت كامل يا جاهليتى كه امامش را نشناسد فرمود: كفر و نفاق و گمراهى .

شـرح:
مـراد بـجـاهـليـت چـنـانـچـه در دو روايـت پـيـش تـوضـيـح داديـم عـقـايـد باطل و عادات زشتى است كه عرب قبل از اسلام دچارش بودند، و چون در حديث پيغمر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، مردن كسى كه امامش ‍ را نشناسد بمردن بر حالت جاهليت تشبيه و تـنـظـير شده است ، راوى سؤ ال مى كند كه آيا مقصود از جاهليت تمام عقايد فاسد و اخلاق زشـت آنـهاست يا تنها از نظر نشناختن امام است ؟ حضرت مى فرمايد: از نظر كفر و نفاق و گمراهى است . يعنى اگر نشناختن امام از آنجهت باشد كه او را منكر شود و در مقام مخالفت و سـتـيـزه با او بر آيد، از لحاظ كفر با مردم جاهليت شريكست ، همچون ظلالت و گمراهى كـه از كـفـر و نـفـاق پـائيـن تر و وبال و كيفرش سبكتر است ، و درجاتش نسبت بقاصر و مقصر و مستضعف مختلف و متفاوتست .
4- بـَعـْضُ أَصـْحـَابـِنـَا عـَنْ عـَبـْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمـُفـَضَّلِ بْنِ زَائِدَةَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ دَانَ اللَّهَ بِغَيْرِ سـَمـَاعٍ عـَنْ صـَادِقٍ أَلْزَمـَهُ اللَّهُ الْبـَتَّةَ إِلَى الْعـَنَاءِ وَ مَنِ ادَّعَى سَمَاعاً مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِى فَتَحَهُ اللَّهُ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ ذَلِكَ الْبَابُ الْمَأْمُونُ عَلَى سِرِّ اللَّهِ الْمَكْنُونِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 209 روايت 4
ترجمه روايت شريفه :
امام صادق عليه السلام فرمايد: هر كه بدون شنيدن و فرا گرفتن از امامى صادق خدا را پـرسـتـش كـنـد قـطـعـا خدا ملازم رنج و مشقتش سازد (خدا ملازم سرگردانى و رنج و مشقتش نـمـايـد) و كـسى كه ادعاى مردن كند از غير درى كه خدا آنرا گشوده ، مشرك است و آن درى است ايمن (و نهاده ) بر حصار راز پنهان خدا.

* درباره سادات حقشناس و منكر حق *

بَابٌ فِيمَنْ عَرَفَ الْحَقَّ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ وَ مَنْ أَنْكَرَ

1- عـِدَّةٌ مـِنْ أَصـْحـَابـِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جـَعـْفـَرٍ قـَالَ سـَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع وَ امْرَأَتَهُ وَ بَنِيهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ قَالَ مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ ع لَمْ يَكُنْ كَالنَّاسِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 209 روايت 1
ترجمه روايت شريفه :
سـليـمـان بـن جعفر گويد: شنيدم حضرت رضا مى فرمود: همانا على بن عبداللّه بن حسين بـن عـلى بـن حـسـيـن بـن عـلى بـن ابـيـطـالب عـليـهـم السـلام و هـمـسـر و پـسـرانـش اهل بهشتند. سپس فرمود: هر كس از اولاد على و فاطمه عليهما السلام عارف باين امر (امامت ) باشد، مانند مردم ديگر نيست .

شـرح:
علامه مجلسى (ره ) گويد: ظاهرا بجاى عبداللّه ، عبيداللّه صحيح است چنانچه گفته صـاحـب عـمـدة الطـالب و مـقـاتـل الطالبين و مورخين ديگر بر آن دلالت دارد، سپس از عمدة الطـالب نـقـل مـيـكـنـد كـه اولاد حـضـرت على بن الحسين عليهما السلام از شش پسر باقى مـانـدنـد: 1ـ امام محمد باقر عليه السلام 2ـ عبد اللّه باهر 3ـ زيد شهيد 4ـ عمر اشرف 5ـ حسين اصغر 6ـ على اصغر.
يـكـى از پـسـران حـسين اصغر عبيد اللّه اعرج است كه اين على بنام على صالح است پسر اوسـت ، او را زنـى صالحه بنام ام سلمه بود كه از شدت اخلاص و ارادتى كه بحضرت رضـا عـليـه السلام داشت ، روزى كه آنحضرت بعيادت شوهرش تشريف آورده بود، او از پـشـت پـرده بـه آنـحـضـرت مـى نـگـريـسـت و چـون از مـجـلس بـرخـاسـت ، مـحـل جـلوس امـام عـليـه السلام را مى بوسيد و بعنوان تبرك بر آن دست ميماليد. حضرت رضا عليه السلام از خانواده على صالح تجليل فرموده و بهشت را براى آنها وعده داده و در آخـر فـرمـوده اسـت : سـاداتـى كه به امامت عارف باشند مانند ديگر مردم نيستند، يعنى ثـواب آنـهـا از سـايـر مردم بيشتر است بواسطه شرافت نسب ايشان ، چنانچه خدا درباره هـمـسـران پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عـليـه و آله ايـن امـتـيـاز را قـائل شـده اسـت ، يـا بـجـهـت ايـنـكـه ايـمـان و اطـاعـت ايـشـان از امـامـى كـه از خـويـشـان و فاميل خود آنهاست دشوار و مشكل تر است نسبت به ساير مردم ، زيرا اسباب حسد و كينه در آنـجـا قـويـتـر و خـضـوع و كـوچـكـى كـردن در بـرابـر فـاميل سخت تر و گرانتر است و لذا شيطان ايشانرا بادعاء امامت بيشتر وسوسه مى كند، بعضى گفته اند: علتش اين است كه طاعت و عبادت سادات ، ثوابش دو برابر مردم ديگر است ، چنانكه عقوبت گناه و نافرمانى ايشان هم دو برابر است .
2- الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِى الْوَشَّاءُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ الْحـَلَّالُ قـَالَ قـُلْتُ لِأَبِى الْحَسَنِ ع أَخْبِرْنِى عَمَّنْ عَانَدَكَ وَ لَمْ يَعْرِفْ حَقَّكَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ هـُوَ وَ سـَائِرُ النَّاسِ سـَوَاءٌ فـِى الْعـِقـَابِ فـَقـَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ عَلَيْهِمْ ضِعْفَا الْعِقَابِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 210 روايت 2
ترجمه روايت شريفه :
احـمـد بـن عمر گويد: بحضرت ابوالحسن عليه السلام عرضكردم : بمن بفرمائيد كسيكه فـرزنـد فـاطـمـه بـاشـد و بـا شـما دشمنى كند و حق شما را نشناسد از لحاظ مجازات با ساير مردم برابر است ؟ فرمود على بن الحسين عليهما السلام مى فرمود: عقاب ايشان دو چندانست .

شـرح:
مـجـلسـى (ره ) دربـاره مـعـنـى كـلمـه ضـعـف اقـوالى از اءهل لغت ذكر ميكند كه طبق يكى از آنها معنى ضعفا در اين روايت سه برابر ميشود، چنانچه راجـع بـه آيـه شـريـفـه (((يـضـاعـف لهـا العـذاب ضـعـفـيـن ))) هـم بعضى از مفسرين همين قول را گفته اند، ولى ازهرى منكر اين معنى شده و دو برابر را تقويت كرده است .

next page

fehrest page

back page