next page

fehrest page

back page


سـيـد مـرتـضـى در كـتـاب شـافـى گـويـد: صـدور اصـل خـبـر غـديـر ظـاهـر و مـعـلومـسـت مـانـنـد غـزوات پـيـغـمـبـر اصـل قـضـيـه حـجـة الوداع و احـوال مـعـروف آن حـضـرت و دليـل ديـگـر بـر صـحـت ايـن خـبـر اجـمـاع شـيـعـه و سـنـى اسـت بـر نـقـل آن ، چـه آنـكـه اعـتـراض و اشـكـال عـامـه بـر دلالت ايـن خـبـر دليـل تـصـديق به صدور آن است و دليل ديگرش اخبار متظافرى است كه احتجاج اميرالمؤ مـنين عليه السلام را در شورى بيان مى كند، كه آن حضرت در شورى فرمود: شما را به خـدا در مـيـان شـمـا جز من كسى هست كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله دست او را گرفته و گفته باشد: من كنت مولاه فهذا مولاه ، الهم و ال من و الاه و عاد من عاداه . همه گفتند: نه ، به خدا، و چون آن مردم مشهور و معروف شورى اعتراف كردند و ديگرانى هم كه بعدا آن خبر را شـنـيـدنـد، انـكـار نـكـردند با وجود اينكه مى دانيم بسيار مى خواستند اگر آن سخن دروغ باشد، انكار كنند، موجب يقين به صحت آن خبر مى گردد.
و امـا در مـقـام دوم كه مقام اثبات دلالت اين خبر است بر امامت ، چون بعضى از متعصبين عامه كه نتوانسته اند اصل خبر را انكار كنند گفته اند: كلمه (((مولى ))) در سخن پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله مـعنى امامت و ولايت را نمى فهماند، بدين جهت علماء ما رضوان الله عليهم اجمعين از چند راه شبهه را حل كرده و توضيح داده اند.
اول ـ طريقه اين است كه گويا شيخ صدوق عليه الرحمه مبتكر آن بوده و در معانى الاخبار و خـصـالش بـيـان كـرده اسـت ، و آن طـريقه اين است كه : كلمه (((مولى ))) در لغت عربى عـلاوه بـر ايـنـكـه در مـعـنـى صـاحـب اخـتـيـار و سـرپـرسـت و اءولى بـه تـصـرف استعمال مى شود، به معانى ديگرى هم بكار مى رود: 2ـ بنده ، 3ـ آزاد شده 4ـ هم سوگند 5ـ آزاد كـنـنـد 6ـ مـالك 7ـ هـمـسـايـه 8ـ دامـاد 9ـ جـلو 10 ـ دنـبـال 11ـ پـسـر عـمـو 12ـ نـعـمت پرورده 13ـ دوست 14ـ ناصر و ياور. اما مسلم است كه قـرائن حـال و مـقـام اقـضـا مـى كـنـد كـه هـيـچـيـك از آن مـعـانـى جـز مـعـنـى اول مقصود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نبوده است ، زيرا نسبت به معنى دوم و سوم و چـهـارم پـيـداست كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بنده و آزاد شده و هم قسم كسى نبوده است تا در آن موقع حساس بفرمايد: هر كس من هم قسم او بوده ام ، على هم قسم اوست . و اما 8 مـعـنـى ديـگـر (آزاد كـنـنـده ، مـالك ، هـمـسـايـه ، دامـاد، جـلو، دنـبـال ، پـسـر عمو، نعمت پرورده ) بسيار واضح است كه اراده آنها توضيح و اضحاف و بلكه سخنى است بيهوده و خنده آور كه از هيچ عاقلى صادر نمى شود، مگر ممكن است انسان عـاقـل مـردم را در شـدت گرما وسط بيابان گرد آورد و بگويد: هركس من همسايه او هستم عـلى هـمـسـايـه اوسـت يـا آنـكه هر كس را كه من پسر عمو هستم ، على هم پسر عمويش هست ، بـاقـى مـى مـانـد مـعـنى دوست و ياور كه بيشتر عامه به آن تمسك كرده اند. ولى بر هيچ خـردمـنـدى پوشيده نيست كه براى بيان اين معنى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بايد به على عله السلام سفارش كند كه هر كس را من دوست مى داشتم و يارى مى كردم تو هم دوست داشـتـه باش و يارى كن ، نه آنكه مردم را گرد آورد و با آنها چنين سخنى بگويد و اگر بـگـوئيـد مـقـصـود يـاورى امـراء اسـت از رعـايا و جلب دوستى رعايا نسبت به امرا، در اين صـورت دليـل بـر گـفـتـه مـا و امـامـت و خـلافـت آن حضرت است و نيز مى گوئيد: هر گاه سـلطـانـى رعـيـت خـود را نـزديـك وفـاتـش جمع كند و دست يكى از خويشان و نزديكانش را بگيرد و بگويد: هر كه را من دوست و ياورش بوده ام ، اين شخص دوست و ياور اوست ، با تـوجـه بـه ايـنـكـه چـنين سخنى را درباره ديگرى نگفته و براى جانشينى خودش هم هنوز كـسى را انتخاب نكرده است ، هر كسى از اين بيان معنى جانشينى و خلافت و ترغيب رعيت را به امتثال فرمان و دوستى او مى فهمد.
دوم ـ در روايـات بـسـيـارى كـه عامه و خاصه نقل كرده اند چنانست كه : پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله پـيـش از آنـكـه آن جـمـله را دربـاره على بفرمايد، فرمود: اءلست اولى بكم من اءنـفـسكم ؟ (((من نسبت به شما از خود شما اءولى نيستم ؟))) همه گفتند: چرا، سپس فرمود: هـر كـه را مـن مـولاى او هـسـتـم عـلى مـولاى اوسـت و بسيار روشن است كه آن اولويتى را كه ابـتـداء از مـردم ، بـراى خـود اقـرار گـرفـتـه اسـت ، همان اولويت و سرپرستى و صاحب اختيارى است كه در جمله بعد براى على عليه السلام ثابت مى كند.
سوم ـ كلمه مولى در معنى اولى بتصرف حقيقت است و معانى ديگر از فروع اين معنى است و مـحـتـاج بـه اضـافه قيدى ديگر است و نيز محتاج به عنايت و قرينه است ، زيرا مالك را مـولى گـويـنـد، چون نسبت به مملوك اولويت دارد و مملوك را مولى گويند. چون به اطاعت مـالك اولى اسـت و هـمـچنين همسايه و هم قسم را مولى گويند چون آنها به يارى هم قسم و هـمسايه خويش اولويت دارند و همچنين نسبت به معانى ديگر پس ‍ چون لفظ مولى در معنى اول حـقـيـقـت اسـت و قـريـنـه ئى بـراى مـعـانـى ديـگـر نـيـسـت بـايـد بـر آن مـعـنـى حمل شود، و اگر معنى دوست و ياور را ادعا كنند مى گوئيم : اگر معنى مولى سرپرست و اولى بـتـصـرف بـاشـد، مـقـصود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اينست كه مردم او را دوست بـدارند و متابعت كنند و يارى نمايند و اگر معنى مولى دوست و ياور باشد، مقصود اينست كه : على عليه السلام ياور و دوست مردم است و پيداست كه دعائى كه پيغمبر صلى اللّه عـليـه و آله بـه لفـظ (((الهـم و ال مـن والاه و عـاد مـن عـاده ))) مـى فـرمـايـد بـا مـعـنـى اول مناسب است نه با معنى دوم .
چـهـارم ـ اخـبـاريكه از طريق عامه و خاصه رسيده است به اينكه آيه شريفه اليوم اكملت لكـم ديـنـكـم و اتـمـمـت عـليـكـم نـعـمـتـى 3ـ سـوره مـائده ـ (((امـروز ديـنـتان را براى شما كـامـل كـردم و نـعـمـتـم را بـر شـمـا تـمـام كـردم ، در روز عـيـد غـديـر نـازل شـده است دلالت دارد بر اينكه كلمه (((مولى ))) در سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در مـعـنـى امـامـت و خـلافـت بـه كـار رفـتـه اسـت و مـقـصـود آن حـضـرت از آن عـمـل در آن خـطـبـه تـعـيـيـن جـانـشـيـن خـود و حـجـت خـداسـت بـر مـخـلوق ، زيـرا امـرى كـه كامل كننده دين و نعمت خدا باشد، جز نصب امام و پيشواى روحانى براى مردم نتواند بود.
پنجم ـ يكى از آيات ديگرى كه در آن روز نازل شـد، ايـن آيـه شـريـفـه اسـت يـا ايـهـا الرسـول بـلغ مـا انـزل اليـك مـن ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى پيغمبر آنـچـه از پـروردگـارت بتو نازل شده به مردم برسان ، اگر انجام ندهى ، پيام وى را نـرسـانيده ئى ، خدا ترا از شر مردم حفظ مى كند مفسرين گويند: تهديدى كه خدايتعالى پـيـغـمـبـرش را مـى فـرمـايـد، بـا وعـده حـفـظ و نـگـهـدارى او بـزرگـتـر دليل بر اين است كه : امر مهمى كه خدا در اين آيه يغمبرش را مى فرمايد، با وعده حفظ و نـگـهـدارى او، بزرگتر دليل بر اين است كه : امر مهمى كه خدا در اين آيه به پيغمبرش تـذكـر مـى دهد، موضوع تعيين امام و جانشين است كه اگر انجام نشود، زحمات بيست و سه سـاله پـيـغـمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله ، پس از مرگش به هدر مى رود، و مردم يكباره به جاهليت خود بر مى گردند، و مثل اينست كه پيغمبر رسالت و پيام خدا را نرسانيده است ، و نـيـز چـون امير المؤ منين عليه السلام به واسطه جنگهاى معروف و مشهورش كه پايه اسـلام را مـحـكـم كرده بود. در دل منافقين كينه و خشمى ايجاد نموده بود. كه در اواخر عمر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله گاه و بيگاه اظهار مى كردند و آن حضرت هم آگاه بود كه نصب على عليه السلام به مقام پيشوائى بر آنها گران و سنگين خواهد آمد و كار شكنى و فـتـنـه انـگـيزى خواهند كرد، از اين جهت خداى تعالى ضمانت نگهدارى پيغمبرش را در آيه شريفه تذكر مى دهد.
شـشم ـ جمعيتى كه در آن روز حاضر بودند و سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را مى شـنـيدند، همگى مقصود آن حضرت را فهميدند و على عليه السلام را به مقام امامت و خلافت تـبـريـك گـفتند، نخستين آنها عمر بن الخطاب بود كه گفت بخ بخ لك يا اباالحسن لقد اءصـبـحـت مـولاى و مـولا كـل مـؤ مـن و مـؤ مـنـة (((خـوشـا بـه حال تو اى ابوالحسن ! كه امروز آقاى من و آقاى هر مرد و زن با ايمان گشتى ، و حسان بن ثـابـت نـيـز در آن روز اشـعـارى در تـبـريـك و تـهـنـيت آن حضرت به مقام امامت سروده كه بـتـواتـر از او نـقل شده است و همچنين شعراء ديگر صحابه و تابعين اين موضوع را به تفصيل بيان كرده و همه معنى امامت و خلافت را از سخن پيغمبر فهميده اند.
عـلامـه مـجـلسـى (ره ) در ايـنـجـا راجـع بـه جـمـله (((اوصـيـكـم بـكـتـاب الله و اهـل بـيـتى و نيز درباره آيه شريفه (((انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ))) توضيحات مـفـيـدى بـيـان مـى كـنـد كـه مـا از تـرس مـلال خـاطـر خـوانـنـدگـان آن را بفصول بعد حواله مى دهيم .
2- مـُحـَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابـْنِ مـُسـْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بـِبَعْضٍ فِى كِت ابِ اللّهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِى الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ جَرَتْ فِى وُلْدِ الْحـُسـَيـْنِ ع مـِنْ بـَعـْدِهِ فـَنـَحـْنُ أَوْلَى بـِالْأَمـْرِ وَ بـِرَسـُولِ اللَّهِ ص مـِنَ الْمـُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ قُلْتُ فَوُلْدُ جَعْفَرٍ لَهُمْ فِيهَا نَصِيبٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَلِوُلْدِ الْعَبَّاسِ فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا فَعَدَدْتُ عَلَيْهِ بُطُونَ بَنِى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ لَا قَالَ وَ نـَسـِيـتُ وُلْدَ الْحـَسـَنِ ع فـَدَخـَلْتُ بـَعـْدَ ذَلِكَ عـَلَيـْهِ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ لِوُلْدِ الْحَسَنِ ع فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ مَا لِمُحَمَّدِيٍّ فِيهَا نَصِيبٌ غَيْرَنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 46 رواية 2
ترجمه روايت شريفه :
عـبـدالرحـيـم بـن روح قـصـيـر گـويـد: از امـام بـاقـر عـليـه السـلام راجـع بـه قـول خـداى عزوجل (((پيغمبر به مؤ منان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران مؤ منانند و خويشاوندان بعضى نسبت به بعضى در كتاب خدا سزاوارترند ـ 6 سوره 33ـ))) پـرسـيـدم دربـاره كـى نـازل شـده اسـت ؟ فـرمـود دربـاره امـر ولايـت و امـامـت نـازل شـده اسـت ، ايـن آيه پس از حسين عليه السلام در ميان اولادش جارى شد، پس ما نسبت به پيغمبر و امر امامت از مؤ منين و مهاجرين و انصار سزاوارتريم ، گفتم اولاد جعفر از امامت بهره ئى دارند؟ فرمود: نه ، گفتم : براى اولاد عباس ‍ بهره ئى هست فرمود: نه ، پس من تـمـام شـعـبـه هاى فرزندان عبدالمطلب را براى آن حضرت بر شمردم ، نسبت به همه مى فـرمـود: نـه ، ولى اولاد حـسـن عـليـه السـلام را در آن مـجـلس فراموش كردم ، بعدا خدمتش رسـيـدم و عـرض كـردم : بـراى اولاد حـسـن از امـامت بهره ئى هست ؟ فرمود نه : به خدا اى عـبـدالرحـيـم بـراى هـيچ فردى كه به محمد منسوبست جز ما از آن بهره ئى ندارد (بحديث 754 رجوع شود).

3- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ عـَنْ أَبـِيـهِ عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسـُولُهُ وَ الَّذِيـنَ آمـَنـُوا قـَالَ إِنَّمـَا يـَعـْنـِى أَوْلَى بـِكـُمْ أَيْ أَحـَقُّ بـِكـُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنـْفـُسـِكـُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِى عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى يَوْمِ الْقـِيـَامـَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكـِعـُونَ وَ كـَانَ أَمـِيـرُ الْمـُؤْمـِنِينَ ع فِى صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عـَلَيـْهِ حـُلَّةٌ قـِيـمـَتـُهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ كَانَ النَّبِيُّ ص كَسَاهُ إِيَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِيُّ أَهْدَاهَا لَهُ فـَجـَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عـَلَى مـِسـْكِينٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَيْهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَيْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ هـَذِهِ الْآيَةَ وَ صَيَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ يَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفـَةِ مـِثـْلَهُ فـَيـَتـَصـَدَّقـُونَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِى سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ يَكُونُونَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 46 رواية 3
ترجمه روايت شريفه :
امـام صـادق عـليـه السـلام راجـع بـه قـول خـداى عـزوجـل (((هـمـانـا ولى شـما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند))) فرمود: يعنى اولى بـه شـمـا و سـزاوارتـر بـه شـمـا و كـارهـاى شـمـا و جـان و مال شما خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده اند، يعنى على و اولادش كه ائمه عليهم السـلام هـسـتـند تا روز قيامت ، سپس خداى عزوجل ايشان را وصف كرد و فرمود: (((كسانيكه نماز مى خوانند و در حال ركوع زكوة مى دهند))).
امـيـرالمـؤ مـنـيـن مـشغول نماز ظهر بود، بعد از آنكه دو ركعت را خوانده و در ركوع بود، در حـاليـكـه حله اى كه هزار دينار قيمت داشت ، در برش بود و آن حله را نجاشى به پيغمبر (ص ) هـديـه كـرده و او به اميرالمؤ منين پوشانيده بود، مرد سائلى آمد و گفت : سلام بر تواى ولى خدا و اى كسى كه نسبت بمؤ منين از خودشان سزاوارترى ! بفقير صدقه اى ده ، عـلى عـليـه السـلام آن حـله را بـه جـانـب او انداخت و با دست اشاره كرد كه بردار، سپس خـداى عـزوجـل آن آيـه را در شـاءن او نـازل فـرمـود. و تـصـدق اولادشـرا بـتـصـديـق او مـتـصـل سـاخت (و نعمت بر اولادش را بوسيله نعمت به او قرار داد) پس هريك از اولاد او كه بـدرجـه امـامـت رسـد، مـانـنـد خـود او هـمـيـن صـفـت را دارد كـه در حـال ركـوع تـصـدق مـى دهـد، و آن سائليكه از اميرالمؤ منين تقاضا كرد از ملائكه بود، و آنها كه از ائمه اولادش سؤ ال كنند، از ملائكه مى باشند.

شرح :
راجـع بـه آيـه شـريـفـه در حديث 480 توضيح داده شد، در آنجا بيان كرديم كه بيشتر مـفـسرين اين آيه را در شاءن اميرامؤ منين عليه السلام و راجع بخاتم بخشى آنحضرت در حـال ركـوع مى دانند ولى در اين حديث بجاى انگشتر حله ذكر شده است و آن نوعى از عبا و رولبـاسـى مرسوم آن زمان است ، علامه مجلسى (ره ) درباره آن روايت مى فرمايد: (((حسن كـالصحيح ))) درباره اين روايت مى فرمايد (((ضعيف على المشهور))) بنابراين آن روايت از لحـاظ اعـتـبـار و وثـوق بـيشتر مورد اعتماد است ، علاوه بر اينكه مانعى ندارد كه هر دو قـضـيـه واقـع شـده بـاشـد و حـضـرت انگشتر و حله را در يك نماز ياد و نماز تصدق داده باشد.
4- عـَلِيُّ بـْنُ إِبـْرَاهـِيـمَ عـَنْ أَبـِيـهِ عـَنِ ابـْنِ أَبـِي عـُمـَيـْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفـُضـَيـْلِ بـْنِ يـَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِى الْجـَارُودِ جـَمـِيـعـاً عـَنْ أَبـِى جـَعْفَرٍ ع قَالَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ فـَرَضَ وَلَايـَةَ أُولِى الْأَمـْرِ فـَلَمْ يـَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كـَمـَا فـَسَّرَ لَهـُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكـَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صـَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عـَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكـْرُهُ فـَقـَامَ بـِوَلَايـَةِ عَلِيٍّ ع يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهـِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيْرَ أَبِى الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كَانَتِ الْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ الْأُخْرَى وَ كَانَتِ الْوَلَايَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ الْفَرَائِضَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 47 رواية 4
ترجمه روايت شريفه :
عـمـر بـن اذيـنه از زراره و فضيل و بكير و ابن مسلم و بريد و ابى الجارود، همگى از امام بـاقـرعـليـه السـلام روايـت كـنـنـد كـه فـرمـود: خـداى عزوجل رسولش را بولايت على عليه السلام امر كرد و آيه (((سرپرست شما تنها خداست و رسولش و كسانيكه ايمان آورده ، نماز بپادارند و زكوة دهند ـ 55 سوره مائده ـ))) را بر او نـازل فـرمود و ولايت اولوالامر (كارداران ) را واجب ساخت ، مردم ندانستند مقصود از ولايت چـيـسـت ، خدا بمحمد صلى اللّه عليه و آله امر فرمود تا ولايت را براى آنها توضيح دهد، چـنـانـكـه نـمـاز و زكـوة و روزه و حـج را تـوضـيـح داد، و چون امر بولايت از جانب خدا به پيغمبر رسيد حضرتش دلتنگ شد و ترسيد مردم از دين برگردند و او را تكذيب كنند، از ايـنـجـهـت دلتـنـگ شـد و بـپـروردگـارش ‍ مـراجـعـه كـرد، خـداى عـزوجـل بـا وحـى فـرسـتـاد (((اى پـيـغـمـبـر آنـچـه از پـروردگـارت بـه تـو نـازل شـده بـرسان ، و اگر نكنى پيام او را نرسانيده ئى ، خدا ترا از گزند مردم حفظ مـيـكـند ـ 67 سوره مائده ـ))) او هم امر خداى ـ تعالى ذكره ـ را اعلان كرد و بامر ولايت على عـليـه السلام در روز غدير خم قيام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضرين و بغائبين برسانند.
عـمـر بـن اذيـنه (كه از آن شش نفر روايت ميكند) گويد: همگى جز ابى الجارود گفتند: امام بـاقـر عـليـه السـلام فـرمـود: واجـبـات خـدا يـكـى پـس ‍ از ديـگـرى نـازل مـى شـد و امـر ولايـت آخـريـن آنـهـا بـود، كـه خـداى عـزوجـل ايـن آيـه را نـازل فـرمـود: (((امـروز ديـن شـمـا را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم ـ 3 سوره مائده ـ امام باقر عليه السلام فرمود: خـداى عـزوجـل مـى فـرمـايـد: بـعـد از ايـن واجـبـى بـر شـمـا نازل نكنم ، واجبات را براى شما كامل كردم .

next page

fehrest page

back page