back page fehrest page next page

باب اينكه چيزى در آسمان و زمين نباشد جز با هفت خصلت‏

بَابٌ فِي أَنّهُ لَا يَكُونُ شَيْ‏ءٌ فِي السّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِلّا بِسَبْعَةٍ

1- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيّوبَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ وَ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْكَانَ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع أَنّهُ قَالَ لَا يَكُونُ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السّمَاءِ إِلّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السّبْعِ بِمَشِيئَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنّهُ يَقْدِرُ عَلَى نَقْضِ وَاحِدَةٍ فَقَدْ كَفَرَ وَ رَوَاهُ عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ وَ ابْنِ مُسْكَانَ مِثْلَهُ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 206 رواية: 1

ترجمه :
1- امام صادق عليه‏السلام فرمود: چيزى نه در آسمان و نه در زمين باشد جز با اين هفت خصلت: با مشيت و اراده و قدر و قضاء و اذن و كتاب و اجل، هر كه گمان كند كه او ميتواند يكى از اينها را نقض كند كافر است.



2- وَ رَوَاهُ أَيْضاً عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَكَرِيّا بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ لَا يَكُونُ شَيْ‏ءٌ فِي السّمَاوَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ إِلّا بِسَبْعٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ وَ إِرَادَةٍ وَ مَشِيئَةٍ وَ كِتَابٍ وَ أَجَلٍ وَ إِذْنٍ فَمَنْ زَعَمَ غَيْرَ هَذَا فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللّهِ أَوْ رَدّ عَلَى اللّهِ عَزّ وَ جَلّ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 206 رواية: 2
ترجمه :
2- موسى بن جعفر عليه‏السلام فرمود: چيزى نه در آسمانها و نه در زمين باشد مگر بسبب هفت چيز با قضاء و قدر و اراده و مشيت و كتاب و اجل و اذن. هر كه غير اين گمان كند بر خدا دروغ بسته است يا فرمود بر خداى عزوجل رد كرده است.

شرح :
پيداست كه در ايندو روايت مقدمات وجود و پيدايش هر چيزى را هفت مرتبه دانسته است اما ترتيب آنها محقق نيست زيرا كه همين دو روايت در ذكر ترتيب مختلف است. شارحين دانشمند براى هر يك از اين هفت مرتبه معانى مختلفى گفته‏اند، ولى در باب آينده مشيت و اراده و قضاء و قدر از قول امام هفتم عليه‏السلام توضيح داده ميشود و نسبت ببقيه مرحوم مجلسى ره فرمايد مقصود از اذن خدا علم او و يا امر او و يا رفع موانع است و مراد بكتاب، نوشتن در لوحهاى آسمانى و يا واجب ساختن است چنانچه خدا فرمايد (((كتب عليكم الصيام))) يعنى روزه بر شما واجب شد و مقصود از اجل مدت معين و وقت مقدريستكه نزد خود او است، مرحوم ملاصدرا گويد (((اين مراتب هفتگانه نسبت بامور تشريعى است و در امور تكوينى هرگاه خدا چيزى را خواهد، گويد (((باش، او ميباشد))) ولى بنظر ما ظاهر روايات عموم و شمولست.

باب مشيت و ارادة

بَابُ الْمَشِيئَةِ وَ الْإِرَادَةِ

1- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدّيْلَمِيّ عَنْ عَلِيّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْهَاشِمِيّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَا يَكُونُ شَيْ‏ءٌ إِلّا مَا شَاءَ اللّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَى قُلْتُ مَا مَعْنَى شَاءَ قَالَ ابْتِدَاءُ الْفِعْلِ قُلْتُ مَا مَعْنَى قَدّرَ قَالَ تَقْدِيرُ الشّيْ‏ءِ مِنْ طُولِهِ وَ عَرْضِهِ قُلْتُ مَا مَعْنَى قَضَى قَالَ إِذَا قَضَى أَمْضَاهُ فَذَلِكَ الّذِي لَا مَرَدّ لَهُ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 207 رواية: 1
ترجمه :
على بن ابراهيم هاشمى گويد: از موسى جعفر عليه‏السلام شنيدم كه فرمود: چيزى نباشد جز آنچه خدا خواهد و اراده كند و اندازه‏گيرى نمايد و حكم دهد، گفتم معنى خواست خدا چيست؟ فرمود: آغاز كار است گفتم معنى اندازه‏گيرى چيست؟ فرمود: آن اندازه گرفتن طول و عرض چيز است: گفتم معنى قضا و حكمش چيست؟ فرمود هر گاه حكم كند بگذارند و آنستكه بر گشت ندارد.

شرح :
در اين روايت امام هفتم عليه‏السلام چهار مرتبه از مقدمات ايجاد و آفرينش مخلوق را بيان كرده و راوى سه تاى آنرا توضيح خواسته و حضرت توضيح داده است؛ مجلسى ره فرمايد: بروايت كتاب محاسن راوى پس از سؤال معنى مشيت معنى اراده را پرسيد و حضرت فرمود:
(((معنى اراده اينست كه بر آنچه خواسته بپايد و بايستد))) و اين جمله از قلم مصنف يا نساخ افتاده است بنابراين معنى روايت بسيار روشن است كه چون بنا شود چيزى خلق گردد اولا مشيت خدا به آن تعلق ميگيرد و ثانيا آنرا قطعى و مسجل ميكند كه در اين مرتبه اراده نام دارد ثالثا حدود اندازه آنرا معين ميفرمايد كه تقدير نام دارد رابعا فرمان خلقت صادر ميكند كه قضاء نام دارد.
2- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ ع شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَى قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ أَحَبّ قَالَ لَا قُلْتُ وَ كَيْفَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدّرَ وَ قَضَى وَ لَمْ يُحِبّ قَالَ هَكَذَا خَرَجَ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 207 رواية: 2
ترجمه :
ابوبصير گويد بامام صادق عليه‏السلام عرض كردم: خدا خواسته و اراده كرده و مقدر نموده و حكم فرموده؟ فرمود: آرى: عرض كردم و دوست هم داشته است فرمود: نه: گفتم: چگونه خواسته و اراده كرده و مقدر نموده و حكم فرموده ولى دوست نداشته است؟ فرمود اينچنين بما رسيده است.

شرح :
گويا امام عليه‏السلام سائل را قابل نداسته و يا در مجلس نا اهلى بوده كه بيان مطلب مقتضى حكمت نبوده است لذا بطور اجمال فرمود: اينچنين از پيغمبر و پدرانم بمن رسيده است و توضيح نفرموده و احتمال دارد توضيح سخن امام عليه‏السلام اين باشد كه خواست و اراده تقدير و حكم خدا بافعال و كردارهاى بندگان تعلق ميگيرد ولى خدا گناه و كار زشت آنها را دوست ندارد و يا مقصود اينستكه اسناد آن چهار صفت نسبت بخدا صحيح است ولى اسناد محبت باو صحيح نيست. و يا چون اراده و خواست و تقدير و حكم خدا بخلقت و ايجاد بنده تعلق گيرد و خواهد كه او قادر و مختار باشد طبعا بعضى از بندگان از اين قدرت و اختيار سوء استفاده كرده مرتكب گناه و عصيان ميشوند كه خدا آنرا دوست ندارد پس اراده و خواست خدا بالاصاله بگناه تعلق گرفته است.
3- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ وَاصِلِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَمَرَ اللّهُ وَ لَمْ يَشَأْ وَ شَاءَ وَ لَمْ يَأْمُرْ أَمَرَ إِبْلِيسَ أَنْ يَسْجُدَ لآِدَمَ وَ شَاءَ أَنْ لَا يَسْجُدَ وَ لَوْ شَاءَ لَسَجَدَ وَ نَهَى آدَمَ عَنْ أَكْلِ الشّجَرَةِ وَ شَاءَ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ لَمْ يَأْكُلْ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 208 رواية: 3
ترجمه :
امام صادق عليه‏السلام فرمود: ممكن است خدا امر كند و نخواهد و خواهد و امر نكند، شيطان را امر كرد كه به آدم سجده كند و خواست كه سجده نكند و اگر ميخواست سجده ميكرد. و آدم را از خوردن آن درخت نهى فرمود و خواست كه از آن بخورد و اگر نميخواست او نميخورد.

شرح :
چنانچه بهمين زودى بيان مى‏شود مذهب ما شيعيان در مسأله جبر و تفويض بر اساس عدل و امر بين الاميرين است و از اينجهت ما را عدليه نامند ولى ظاهر اين خبر با عقيده جبريه موافق است لذا مجلسى ره با هشت طريق اين حديث را توجيه نموده است بعضى از آنها كه روشنتر بنظر ميرسد اينست: اول اين خبر در مورد تقيه صادر شده است و شاهدى هم برايش ذكر ميكند دوم اينكه مقصود از خواست خدا علم اوست و آن هم شاهد دارد سوم اينكه مراد بخواست خدا هدايات و الطاف خاصه او است كه چون آدم و ابليس باز گرفت مرتكب نافرمانى شدند. چهارم مقصود اينستكه خدا خواست شيطان را بر سجود و آدمرا بر نخوردن از درخت مجبور نكند و آنها را باختيار خود واگذارد.
4- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمّدٍ الْهَمْدَانِيّ وَ مُحَمّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِيّ جَمِيعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ الْجُرْجَانِيّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ إِنّ لِلّهِ إِرَادَتَيْنِ وَ مَشِيئَتَيْنِ إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ يَنْهَى وَ هُوَ يَشَاءُ وَ يَأْمُرُ وَ هُوَ لَا يَشَاءُ أَ وَ مَا رَأَيْتَ أَنّهُ نَهَى آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ يَأْكُلَا مِنَ الشّجَرَةِ وَ شَاءَ ذَلِكَ وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ أَنْ يَأْكُلَا لَمَا غَلَبَتْ مَشِيئَتُهُمَا مَشِيئَةَ اللّهِ تَعَالَى وَ أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَذْبَحَ إِسْحَاقَ وَ لَمْ يَشَأْ أَنْ يَذْبَحَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَمَا غَلَبَتْ مَشِيئَةُ إِبْرَاهِيمَ مَشِيئَةَ اللّهِ تَعَالَى‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 208 رواية: 4
ترجمه :
حضرت ابوالحسن عليه‏السلام فرمود: خدا را دو اراده و دو مشيت است. اراده حتم و اراده عزم (و مشيت حتم و مشيت عزم) خدا نهى ميكند و ميخواهد، امر ميكند و نميخواهد، مگر نمى‏بينى كه آدم و همسرش را نهى كرد كه از آن درخت نخورند ولى خوردن ايشانرا خواست و اگر نمى‏خواست كه بخورند خواست آنها بر خواست خدايتعالى غلبه نميكرد و حضرت ابراهيم را امر كرد كه اسحاق (و بقول مشهور اسمعيل) را سر ببرد ولى نخواست كه سر او را ببرد و اگر ميخواست، خواست ابراهيم بر خواست خدايتعالى غلبه نميكرد.

شرح :
علامه مجلسى از قول صدوق عليهماالرحمة نقل مى‏كند كه او در كتاب توحيد بعد از ذكر اين خبر ميگويد: خدايتعالى آدم و همسرش را از خوردن آن درخت نهى كرد. و مى‏دانستكه آنها خواهند خورد ولى خداى عزوجل خواست كه با خبر و قدرت مانع خودرن آنها نشود چه آنكه آنها را از خوردن نهى كرده و باز داشته بود، اينست معنى خواست خدا نسبت به آنها و اگر ميخواست ايشانرا با جبر و زور از خوردن باز دارد و آنها ميخوردند، خواست آنها بر خواست خدا غلبه كرده بود چنانكه امام عليه‏السلام فرمود. سپس مرحوم مجلسى اراده عزم و اراده حتم را معنى ميكند كه اراده عزم آنستكه تنها چيزيرا بخورد و بطلب آن كشيده شود و اراده حتم آنستكه تمام شرايط تأثير را داشته باشد و بوجود آوردن آنچه را خواست قطعى شده باشد پس ممكن است اراده عزم باشد و اراده حتم نباشد.
5- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع يَقُولُ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ يُحِبّ وَ لَمْ يَرْضَ شَاءَ أَنْ لَا يَكُونَ شَيْ‏ءٌ إِلّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِكَ وَ لَمْ يُحِبّ أَنْ يُقَالَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ لَمْ يَرْضَ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 209 رواية: 5
ترجمه :
امام صادق عليه‏السلام فرمود: خدا خواسته و اراده كرده ولى دوست نداشته و نپسنديده، خواسته است كه چيزى نباشد مگر اينكه او بداند و همچنين هم اراده كرده و دوست نداشته كه او را سوم سه خدا گويند و كفر را براى بندگان خود نپسنديده است.

شرح :
اراده و خواست خدا تعلق گرفته است كه آنچه در عالم واقع ميشود از كوچكترين و بزرگ چنانكه هست بداند و حتى ميداند كه نصارى او را خداى سوم دانند ولى آنرا دوست ندارد و ميداند كه بعضى از بندگانش باو كافر شوند ولى او كفر را براى بندگانش نمى‏پسندد.
6- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرّضَا ع قَالَ اللّهُ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الّذِي تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوّتِي أَدّيْتَ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ ذَاكَ أَنّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيّئَاتِكَ مِنّي وَ ذَاكَ أَنّنِي لَا أُسْأَلُ عَمّا أَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 209 رواية: 6
ترجمه :
اما رضا عليه‏السلام فرمود: خداى تعالى فرمايد: اى پسر آدم بخواست من است كه تو هر چه براى خودخواهى توانى خواست و به نيروى من است كه واجبات ميدهى و بنعمت من است كه بر نافرمانيم توانا ميشوى. من ترا شنوا، بينا، توانا ساختم، هر نيكى كه بتو رسد از جانب خداست و هر بدى كه بتو رسد از خدا تو است و اين براى آنستكه من بكارهاى نيك تو از خودت سزاوارتر و تو بكارهاى زشت از من سزاوارترى و علت اين آنستكه من از آنچه ميكنم باز خواست نشوم ولى مردم بازخواست شوند.

شرح :
انسان با نيرو و نعمتيكه خدا باو عطا فرمود راه مى‏رود و مى‏بيند و مى‏شنود ولى باختيار خود گاهى راه مسجد و زمانى طريق ميخانه مى‏سپارد و در هر صورت نيروى گام بر داشتنش از خداست ولى بايد انسان رفتنش را بخدا نسبت دهد و ميخانه رفتنش از نظر اينكه نيرو و قدرت از خداست و آن نيرو را براى صرف در راه طاعت باو داده و بدان امر فرموده است ولى بنده آنرا از راه مستقيم خود منحرف كرده و در راه طاعت باو داده و بدان امر فرموده است ولى بنده آنرا از راه مستقيم خود منحرف كرده و در راهيكه او نهى فرموده مصرف كرده است پس سزاوار است كه بخود او انتساب يابد سپس بطور تفريع يا تعطيل مى‏فرمايد (((من از آنچه مى‏كنم باز خواست نمى‏شوم و مردم بازخواست شوند))) زيرا آنچه او كرده خلقت بنده و اعطاء قدرت و اختيار است نسبت به وى كه همه خير است و احسان و نبايد از آن بازخواست نمود ولى آنچه بنده نافرمان بجا آورده صبركردن نعمت منعم و خالق خويش است در راه خلاف رضاى او و ناسپاسى كفران نسبت به وى كه عقلا موجب بازخواست و سؤال است.

باب امتحان و آزمايش

بَابُ الِابْتِلَاءِ وَ الِاخْتِبَارِ

1- عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمّدٍ الطّيّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ مَا مِنْ قَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلّا وَ لِلّهِ فِيهِ مَشِيئَةٌ وَ قَضَاءٌ وَ ابْتِلَاءٌ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 210 رواية: 1
ترجمه :
امام صادق عليه‏السلام فرمود: هيچ قبض و بسطى (تنگى و فراخى، بستن و گشودنى) نباشد جز آنكه براى خدا نسبت به آن خواست و حكم و آزمايش است:

2- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيّوبَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمّدٍ الطّيّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ فِيهِ قَبْضٌ أَوْ بَسْطٌ مِمّا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَوْ نَهَى عَنْهُ إِلّا وَ فِيهِ لِلّهِ عَزّ وَ جَلّ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاءٌ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 210 رواية: 2
ترجمه :
و فرمود: از آنچه خدا به آن امر كرده يا از آن نهى فرموده چيزيكه در آن قبض و بسطى باشد نيست مگر آنكه براى خداى عزوجل نسبت به آن آزمايش و حكمى است.

شرح :
قبض و بسط تقريبا مانند حركت و سكون است و داراى معنى عامى است كه بيشتر اوضاع و احوال خلق را شامل مى‏شود زيرا قبض و بسط خدا نسبت بدارائى مردم فقر و غناى آنهاست و نسبت به نفسشان غم و شادى آنها و نسبت ببدنشان مرض و تندرستى آنها و نسبت بكردارشان خذلان و توفيق ايشان و نسبت بدعايشان اجابت و عدم اجابت آنست و همچنين ساير جهات انسان از معنى قبض و بسط خارج نيست ولى چون در روايت دوم اين قبض و بسط مقيد بامر و نهى خدا شده است مختص مى‏شود باموريكه مربوط بشرع و دين باشد و خدا در آن فرمان يا نهيى داشته باشد مانند فقر و غنى و صحت و مرض، كه انسان در حالت فقر و مرض امر بصبر و شكيبائى دارد و در حال صحت و ثروت امر بپرداخت حقوق واجب و به دستگيرى از فقرا وصله رحم و مانند آن دارد پس تمامى اين گونه احوال بندگان اولا بخواست و حكم خداست و ثانيا خدا بوسيله همين امور بندگانش را آزمايش و امتحان مى‏كند نه براى آنكه خودش از حال خودش از حال آنها با خبر شود زيرا او علام العيوست بلكه براى آنكه استحقاق ثواب يا عقاب را بخود آنها بفهماند و حجت را بر آنها تمام كند.

باب سعادت و شقاوت

بَابُ السّعَادَةِ وَ الشّقَاءِ

1- مُحَمّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ إِنّ اللّهَ خَلَقَ السّعَادَةَ وَ الشّقَاءَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ خَلَقَهُ اللّهُ سَعِيداً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ يُبْغِضْهُ وَ إِنْ كَانَ شَقِيّاً لَمْ يُحِبّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا يَصِيرُ إِلَيْهِ فَإِذَا أَحَبّ اللّهُ شَيْئاً لَمْ يُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَيْئاً لَمْ يُحِبّهُ أَبَداً
اصول كافى جلد 1 صفحه: 210 رواية: 1
ترجمه :
امام صادق عليه‏السلام فرمود: همانا خدا سعادت و شقاوت را آفريد پيش از آنكه مخلوقش را بيافريند هر كه را خدا با سعادت آفريد هيچگاه او را دشمن ندارد و چون كار بدى بجا آورد كردارش را دشمن دارد. ولى خودش را دشمن ندارد و اگر شقى بوده باشد او را هرگز دوست ندارد و چون عمل صالى انجام دهد كردارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد بواسطه سرانجامى كه بسوى آن مى‏رود، پس چون خدا چيزى را دوست دارد ديگر هرگز آنرا دشمن ندارد و چون چيزى را دشمن دارد ديگر هرگز آنرا دوست ندارد.

شرح :
سعادت در اصطلاح شرع امريستكه موجب دخول بهشت و راحت ابدى شود و شقاوت آنستكه موجب دخول دوزخ و عقوبت ابدى شود و مقصود از آفرينش سعادت و شقاوت تقدير و اندازه‏گيرى تكاليفى است كه مايه سعات و شقاوت گردد پس از آنكه خداى تعالى تكاليف واجب و حرام را مقرر داشت انسان را آفريد و با علم خود دانست كه كداميك از مخلوقش تكاليف موجب سعادت را بر گزيند و سرانجامش به سعادت كشد و كدام آنها موجبات شقاوت را انتخاب كند و عاقبتش بشقاوت رسد، پس يكدسته را سعيد و يكدسته را شقى آفريد و او سعيد را دوست دارد و شقى را دشمن و همچنين عمل صالح را دوست دارد اگر چه از شقى سر زند و گناه و معصيت را دشمن دارد اگر چه شخص سعيد انجام دهد.
2- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع جَالِساً وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتّى حَكَمَ اللّهُ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَى عَمَلِهِمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع أَيّهَا السّائِلُ حُكْمُ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ لَا يَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقّهِ فَلَمّا حَكَمَ بِذَلِكَ وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبّتِهِ الْقُوّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ وَ وَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ وَ وَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ وَ مَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ وَ لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَأْتُوا حَالًا تُنْجِيهِمْ مِنْ عَذَابِهِ لِأَنّ عِلْمَهُ أَوْلَى بِحَقِيقَةِ التّصْدِيقِ وَ هُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَ هُوَ سِرّهُ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه:211 رواية: 2
ترجمه :
ابوبصير گويد: خدمت امام صادق عليه‏السلام نشسته بودم كه شخصى از او پرسيد و گفت: قربانت گردم اى پسر پيمبر از چه جهت شقاوت بگنهكاران رسيد تا خدا در علم خود بر عمل ايشان حكم به عذاب كرد امام عليه‏السلام فرمود: اى سوال كننده، هيچ يك از خلق خدا نتواند بحق او قيام كند (و چنانكه شايسته او است انجم وظيفه نمايد) و چون اين مطلب را دانست (به آن حكم كرد) به اهل محبت خويش نيروى معرفتش عطا فرمود و سنگينى عمل (و اطاعت خويش) را از ايشان برداشت بطوريكه سزاوار آن بودند، و باهل معصيت نيروى معصيت بخشيد براى آنچه از پيش نسبت بايشان مى‏دانست و ايشان را از توانائى پذيرش از خود باز داشت و حال آنها با آنچه از پيش نسبت بايشان مى‏دانست موافق گشت ( چون به دنيا آمدند آن نيرو را در معصيت صرف كردند) و نتوانستند وضعى پيش آورند كه ايشان را از عذاب او برهاند زيرا علم خدا را به حقيقت باور كردن سزاوارتر است، اينست معنى (((خدا خواست هر چه را خواست)))و اين است راز او.

شرح :
اين حديث شريف مربوط بباب طينت است كه انشاءالله در اول جلد سوم به تفصيل بيان مى‏شود زيرا ظاهرا سؤال از اينستكه: از كجا و بچه علت دسته‏اى در اول خلقت محكوم به شقاوت و عذاب خدا گشتند؟ امام پس از آنكه به مناسبت مقام اولا حال اهل سعادت را بيان مى‏كند نسبت باهل شقاوت مى‏فرمايد چون خدا مى‏دانست يكدسته از مخلوقش پس از آنكه به دنيا آيند طريق گناه و نافرمانى سپارند بدينجهت هنگام خلقت به آنها نيروى معصيت داد و ايشان از پذيرش اطاعت خود ممنوع كرد و اين عمل براى اينستكه خدا به هر كس آنچه سزاوارست عنايت كند و توفيقات و الطاف خاصه خود را بيجا صرف نكند. طريقه و روش خردمندان اين است كه لباس نفيس و گرانقيمت را بر تن نوكر و فرزنديكه در خاك ميغلطد نكنند و اسبى كه گاز مى‏گيرد افسارش كنند، باين فرق كه انسان چون علمش كوتاهست هر چيزى را مى‏آزمايد و سپس بطوريكه سزاورا است عمل مى‏كند ولى خداى تعالى چون كه علام الغيوب است و هر پنهانى نزدش آشكار مى‏باشد و گذشته و آينده هر چند كه دور هم باشد از نظر علم او روشن است اين عمل را پيش از خلقت انسان انجام مى‏دهند يعنى هر چيز بجاى خود مى‏گذارد، اين است آنچه بفكر ناقص ما نسبت به بيان اين حديث شريف مى‏رسد، ولى علامه مجلسى قدس الله سره اين حديث را در نهايت صعوبت و اشكال معرفى كرده و تطبيق آنرا بر مذهب عدليه محتاج يتكلفات دانسته است، بنظر كوتاه ما صعوبت و اشكال در نظر مقدس ايشان از آن جهت پيدا شده كه جمله (((لسبق علمه فيهم))) را چنين معنى كرده است: چون خدا مى‏دانست كه مخلوق تا ابزار و نيروى انجا تكليف نداشته باشند نمى‏توانند تكليف را انجام دهند لذا به آنها نيرو داد و اگر آن نيرو نمى‏داد جبرا و قهرا معصيت مى‏كردند.
3- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيّ عَنْ مُعَلّى بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيّ بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع أَنّهُ قَالَ يُسْلَكُ بِالسّعِيدِ فِي طَرِيقِ الْأَشْقِيَاءِ حَتّى يَقُولَ النّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمّ يَتَدَارَكُهُ السّعَادَةُ وَ قَدْ يُسْلَكُ بِالشّقِيّ فِي طَرِيقِ السّعَدَاءِ حَتّى يَقُولَ النّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمّ يَتَدَارَكُهُ الشّقَاءُ إِنّ مَنْ كَتَبَهُ اللّهُ سَعِيداً وَ إِنْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدّنْيَا إِلّا فُوَاقُ نَاقَةٍ خَتَمَ لَهُ بِالسّعَادَةِ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 213 رواية: 3
ترجمه :
امام صادق عليه‏السلام فرمود: گاهى شخص سعيد را براى اهل شقاوت برند تا آنجا كه مردم گويند چقدر شبيه آنها شده بلكه اين هم از آنهاست ولى سپس سعادت او را دريابد و اصلاحش كند (اين شخص گاهى نيكو مآبى است كه اتفاقا گناهانى از او سر زند و سپس باتوجه و يا اعمال شايسته آنها را جبران كند) و گاهى شقى را براه سعادتمندان برند تا آنجا كه مردم گويند: چه اندازه به آنها ماند بلكه اين هم از آنهاست و سپس شقاوت او را دريابد (و اين شخص بد جنسى است كه بدون تصميم جدى يا براى تظاهر عمل خيرى انجام دهد و سپس بخميره بد خويش گرايد) آنرا كه خدا (در لوح محفوظ) با سعادت نوشته است پايان كارش بسعادت انجامد اگر چه از دنيا باندازه فاصله ميان دو دوشيدن ماده شتر (كه چند لحظه بيش نيست) باقى نمانده باشد. (پس ملاك سعادت و شقاوت پايان عمر و زمان رفتن از دنياست خدا ما و تمام مؤمنين را عاقبت بخير و اهل سعادت فرمايد).

back page fehrest page next page