آموزش اصول و فنون مداحى

قاسم رضايى

- ۴ -


دو خصوصيت براى مدح اهل بيت (عليه السلام ) لازم است . يكى اينكه محبت ما را به اهل بيت (عليه السلام ) زياد كند، و لذا هر شعرى بايد محبت مستمع را به اهل بيت (عليه السلام ) زياد كند، كه خود آن محبت ضامن همه چيز است . شعرهايى كه راجع به اخلاقشان ، گذشتشان ، عفوشان و فضايل ايشان است خيلى خوب است . و خصوصيت دوم ، شعرهايى است كه دستورالعمل و الگوى زندگى آنها را به ما نشان مى دهد. مثل صراحت شان ، شجاعت شان ، حق گويى شان ، ايثارشان ، انفاق شان و محو كردن خودشان در خدا.
در دعاها و در زيارت نامه هاى ما تعبيرات عاشقانه و خيلى خوب هست كه حقايقى را نشان مى دهد. اينها را بايد محور قرار دارد آنچه را مثلا فرض كنيد شيخ و ابن طاووس و بزرگان در كتابهاى شان گفته اند و مفيد در ارشاد آورده ، اينها را بايستى محور قرار داد و بعد آنها را به شكل زيبا و شايسته اى ارائه كرد. حالا به چه شكلى ، هر كسى سليقه اى دارد، بر آن ايرادى وارد نيست .
شعراى همزمان قرن دوازدهم و اوايل سيزدهم و زمان قاجاريه غالبا شعرهايشان بى محتوا و پوچ است . يك نمونه اش همين مرحوم قاآنى شيرازى است كه سنخ شعرهاى او در مدايح ، به اعتقاد بنده از آن قبيل نيست كه براى جامعه ما مفيد باشد.
2- لزوم ارتقا سطح اشعار و مدايح
توجه داشته باشيد كه نسبت به شعر سخت گيرى كنيد، الان اين جلسه مناسب نيست براى اينكه من بنشينم و بگويم كدام بيت اگر چگونه بود بهتر بود، يا فلان شعر چه اشكالى داشت . اما اين كار را در مجامع ادبى بايد بكنيد. يعنى شعرى را كه خود شما سروديد و خوانديد كه ممكن است خوب باشد، در يك مجمع ادبى به نقد بگذاريد و به هر كسى كه اين شعر را نقد كند و اشكال بجايى بر آن وارد كند جايزه بدهيد، تا قوى بشويد، يا از اشعار خوب ديگران استفاده كنيد و سعى كنيد سطح اشعار خودتان را بالا ببريد.
بايد انجمن هايى متشكل از شعر شناسان و نقادان ادبى و صاحب نظران در كار مدح ، يعنى اساتيد فن شما، كه اين كارها را تجربه كرده اند به وجود آيد تا درباره شعرى كه خوانده مى شود داورى و نقادى كنند. گاهى مثلا يك كلمه را كه بايد گفت (به تو) يا (به او) مى گويند (بر او) و شعر خراب مى شود. چقدر خوب است از لحاظ ادبى اين ظرافت ها و دقت ها كاملا رعايت شود. ضمنا زبان فارسى را هم منتقل كنيد. زبان فارسى امروز زبان انقلاب و زبان دين است و لذا بايد زبان فارسى را محكم و استوار كرد تا معارف اسلام را در سراسر عالم بخش كند.
بحمد الله در ميان ما شاعر زياد است و شما عموما اهل ذوق و اهل صفا و توجه به آن دقت ها و ظرافت ها هستيد. اگر در مجامع مداحى كه شعر خوانى معمول است ، سعى در نقد و تصحيح كنيد و اين به وسيله اساتيد شعر و نقد انجام گيرد، ولو از بيرون هم بياوريد، مانعى ندارد.
ممكن است كسى از شما شعرى را زحمت كشيده و حفظ كرده باشد و بخواند، اما كسى آن را نپسندد. از اين موضوع متاءسف نشويد. آنچه در دل اثر مى كند سخن هنرمندانه است . اگر مايه هنرى آن كم شد شما مجبور مى شويد از چيزهاى ديگر كمك بگيريد. شعر زيباست و خوب و هنرى است ، به تدريج اثر مى گذارد. البته الان آن قدر سطح ذهنيت شعرى مردم ما بالا نيست ، اما وقتى شما بتدريج خوانديد سطح ذهنيت شعرى شان بالا مى آيد و انس پيدا مى كند، شعر خوب را مى فهمند و از مضمون آن استفاده مى كنند.
3- اهمى صوت و آهنگ در اشعار و مدايح
راجع به آهنگ ، تا آنجايى كه من خبر دارم و در مراسم مذهبى همه اديان ، آهنگ هست ، و حتى روايت دارد كه قرآن را با آهنگ بخوانيد. شما وقتى در كليساها مى رويد، مى بينيد آثار مذهبى را با صداى خوب مى خوانند. در معابد بودايى هم كه مى رويد مى بينيد آن عالم و روحانى بودايى با آهنگ مى خواند. من در بتخانه هاى هندى رفتم . آنجا هم يك روحانى متفكر نشسته بود، قدرى صحبت كرد، بعد هم با تكيه به صوت و آهنگ بنا كرد به خواندن . اين يك رازى دارد. اين را نبايد دست كم گرفت . سخن گفتن با آهنگ غير سخن گفتن ساده و بى آهنگ است . وقتى كه بخواهيم يك سخن معنوى در دل جاى بگيرد و خودش را درست نشان بدهد، تنها زبان رسا و بيان خوب كافى نيست ، يك چيز ديگر هم لازم دارد و آن آهنگ است و لو با صداى غير خوب باشد. موسيقى كلمات و جملات در افاده مفهوم آن جملات مؤ ثرند. همين شعر را اگر شما با آهنگ بخوانيد يك جور تاءثير دارد و اگر بدون آهنگ بخوانيد يك جور ديگر است . سنت مداحى شما است كه با آهنگ بخوانيد، نه مثل روضه خوان هاى ما كه تكيه به صوت نمى كنند. در بين وعاظ در گذشته هم معمول بود كه باصوت مى خواندند، لكن آنها متاءسفانه منسوخ شده است . بعضى وعاظ از اول تا آخر منبرشان تكيه به صوت داشتند بعضى هم نه ، يك مقدارى صحبت مى كردند، بعد هم با تكيه به صوت وارد مى شدند و با آهنگ سخن را بيان مى كردند. اين آهنگ يك رازى دارد و فقط براى تنوع نيست . در آثار دينى و در خواندن هاى دينى همه جا آهنگ وجود دارد لذا شعر هم كه يكى از بزرگترين و مؤ ثرترين شيوه هاى بيان است ، اگر با آهنگ بيان بشود تاءثير زيادى مى گذارد. شما بايد مثلا براى گزينش اشعار، يك گروه شعر داشته باشيد و براى آهنگ يك گروه داشته باشيد. درگذشته موسيقى ايرانى به معناى درست كلمه مال جامعه مداح و روضه خوان بود و هميشه بهترين موسيقى دان ها كسانى بودند كه روضه مى خواندند. تاج نيشابورى كه شما اسمش را شنيده ايد خواننده و موسيقى دان بسيار معروف دوره ناصرالدين شاه بوده است . آن وقت ها من خودم روضه خوان هايى را در مشهد ديده بودم كه بسيار خوب مى خواندند. يكى عادت كرده بود از اول كه شروع مى كرد تا آخر فرضا ابو عطا بخواند و ديگرى مثلا بيات ترك مى خواند، يا آن ديگرى همايون مى خواند يا مثلا اول تا آخرش بيان اصفهان مى خواند. بدون اينكه بد بخوانند يا غلط بخوانند. گوش مردم هم آشنا بود. و خود اين ، تعليم ذوق و معتدل كردن ذوق مستمعين ، يعنى عموم مردم بود. علاوه بر اينكه آهنگ هاى موسيقى و دستگاه هاى موسيقى در تاءثير گذارى سخن هم مؤ ثر است يعنى شما در شادى يك دستگاه را مى خوانيد و در غم يك دستگاه ديگر را مى خوانيد، براى موعظه از يك دستگاه استفاده مى كنيد، و براى فرضا مزاح و هزل از يك دستگاه ديگر استفاده كنيد. خاصيت مداحى ذوق است ، و اگر كسى ذوق نداشته باشد وارد عالم مداحى نمى شود و ارتباط با شعر و خوانندگى حاكى از ذوق است بنابراين خيلى زود فرا مى گيرند. مثلا يك گروهى داشته باشيد براى اين كار كه آهنگ ها را تصحيح كنند.(1)
بخش چهارم : مداحى اهل بيت و انقلاب اسلامى
1- مداحى اهل بيت (عليه السلام ) و انقلاب
اهميت نقش جامعه مداح و مداحى را نبايد دست كم گرفت . اهميت اين نكته امروز از گذشته بيشتر است . بنده از قديم كه هنوز مداحى اين قدر رواج نداشت و مداح زياد نبود، مداحان معروفى را هم در مشهد وهم گاهى در تهران ديده بودم كه شعر خوب مى خواندند، و مسلط هم بودند و در مجالس و محافل روضه و انواع و اقسام اجتماعات دينى وجودشان مفيد بود. به خصوص آنهايى كه اهل فضيلت و معرفت و ادبيات بودند. اينها وجودشان خيلى مفيد بود. لكن آن روزگار واقعا آنچه كه در مداحى مطرح بود و بيشتر از آن هم كشش زمانه نبود، همين بود كه يك مجلسى را گرم كنند، كما اينكه منبرى هم كه مى رفت منبر حرف مى زد، اگر موفق بود، نقشش اين بود كه يك ساعتى مردم را با تذكرات دينى متوجه به خدا و دين بكند و اگر موفق نبود كه هيچ . بلكه انسان از پاى منبر آن مداح و سخنران بيرون مى آمد، مثل كسى بو كه از حمام شستشوى كرده برود در يك گلخنى و يا در يك تونل معدن و يا محيط پر گردو خاك . به مجرد اينكه پا مى گذاشت در ميان جامعه ، غبارها و آلودگى و كثافت ها دامان او را آلوده مى كرد. واقعا دايره و تاءثير كار منبرى و مداح و هر نوع گوينده اى تا همين حد بود. گاهى اتفاق مى افتاد كه - شايد كه هم نبود - وسط آن مجلس ‍ مستمع دلش به منبر نبود، يا اگر هم بود حرفى كه گفته مى شد، از دل گفته مى شد تا بر دل مستمعى كه آماده شنيدن است بنشيند. اين هم از آفاتش ‍ بود. و آنجايى كه مستمع آماده و گوينده توانا بود تازه اثرش به اين ساعات و دقايق و به آن محيط محدود مى شد و بس . اما امروز چنين نيست . امروز حركت جامعه درست است ، فضاى جامعه سلام است و ما بايد باور كنيم كه تحول عظيمى در انسانيت و قلب مردم به وجود درست است ، فضاى جامعه سالم است و ما بايد باور كنيم كه تحول عظيمى در انسانيت و قلب مردم به وجود آمده است . در ساخت فردى و اجتماعى مردم ما يك تغيير بنيادين پيدا شده است . ما امروز جوانانى كه نه پول مى فهمند، نه شهوت مى فهمند، نه مقام و نام مى دانند، نه علايق و وابستگى ها برايشان اهميت دارد، و دل و جانشان پر از محبت خداست ، زياد داريم . گاهى كه انسان به نوشته ها و نامه ها و يادداشتها و وصيت نامه هاى اين جوانان نگاه مى كند، مى بيند آنحالتى را كه يك عارف و يك عاشق معنوى بعد از سى چهل سال رياضت و سلوك پيش آن پيرو شيخ و رياضت هاى گوناگون به دست مى آورد، اين جوان شانزده ، هفده ساله همان حالت را با صفا و با نورانيت بيشتر دارد علتش هم واضح است آن عارف كه 60 يا70 سال در وداى سلوك قدم زده چرا به آنجا مى رسد؟ چرا دلش منور مى شود؟ چرا فيض ‍ الهى به سمت او سرازير مى شود؟ چون با اين رياضت ها، با اين زحمت ها، با اين نصحيتهايى كه شنيده و با اين چيزهايى كه ياد گرفته اين توانايى را پيدا كرده تا از خويشتن ، خويش بيرون بيايد، خود را فراموش كند، هواها و هوس ها را كنار بگذارد و براى او نام و جاه و پول و شهرت و مقام ومنيت اهميتى نداشته باشد. آن عارف درست و حسابى و سالك الى الله كه نورانيت پيدا مى كند اين طور آدمى است و كسى است كه زندگى دنيا برايش ‍ جلوه اى ندارد، او را از راهش و كارش و وظيفه اش و توجهش و سلوكش باز نمى دارد. وقتى كسى اين گونه بتواند دنيا را طلاق بدهد، قلب او لبريز از محبت و انوار الهى مى شود، و چنين حالتى را اين جوان در اين زمان قبل از پيروى از مرشد و شيخ و سالك و رياضت كش و اين حرفها پيدا كرده است .
اين كه امام (ره ) مى فرمايند: (من به اين جوانها حسرت مى خورم ) خيلى معنى دارد امام (ره ) يك عارف و يك انسان معنوى است ، امام بيش از يك عالم فقيه و معمولى است ، امام انسانى است كه عمرش را با معرفت و سلوك و توجه و سير الى الله گذرانده است . اين آدمى كه دلش به ذكر الهى و به گريه نيمه شب منور و معطر است ، مى گويد (من حسرت مى خورم به حال اين بچه ها، به حال اين جوانها و به حال پدرها و مادرهايشان ) پدرها و مادرها هم كمتر از اين جوانها نيستند. پدرها و مادرهاى شهدا، انسان را در مقابل خودشان خاضع مى كنند. آنقدر عظمت نشان مى دهند كه انسان احسان مى كد در مقابل آنها حقير است . خوب اين جامعه ما است كه جوانش و پيرش و رزمده اش ، پشت جبهه اش و مداحش و روحانى اش و همه چيز فرق كرده است .
مقام معظم رهبرى مى فرمايند: ((امروز اگر شما بتوانيد يك كلمه عرفانى يا يك نصيحت اخلاقى را به زبان شعر كه رساترين زبانهاست آن هم با آهنگ ، به ذهن مخاطبتان القا كنيد، اين بركت دارد. امروز غير از گذشته است ، گذشته بركت نداشت .
حرفهاى خود من كه اهل سخنرانى و بيان و جلسه و سالهاى متمادى با اين مردم حرف زده ام ، حرف بى بركتى بود. با اينكه زحمت مى كشيدم و كار و تلاش مى كردم اما بركت نداشت و زود زايل مى شد. امروز حرف خوب مثل آن آب گوارايى است كه به جان تشنه مى رسد و مزاج او را سالم مى كند. و لذا تكليف مدح و مداحى و اين رشته اى كه شما در آن هستيد روشن است . به نظر من از گذشته اهميتش بيشتر است .))
مگر غير از اين است كه انقلاب ما به بركت امام حسين (عليه السلام ) پيروز شد؟ اگر مجالس محرم نبود، اگر جلسات عزادارى نبود، اگر جلسات سخنرانى در طول اين ساليان دراز نبود، انقلاب به پيروزى نمى رسيد. مجالس عزادارى امام حسين (عليه السلام ) بهترين وسيله پيروزى انقلاب بود.
2- نقش انقلاب در تحول مداحى اهل بيت (عليه السلام )
امروز جامعه مداحى و دستگاه مدح خوانى ما با سال 1358 فرق زيادى دارد و ما خيلى جلو رفته ايم . يعنى در گذشته ، گوشه ، و كنار، در همين جامعه مداحان ، مثل روحانيون و مثل جاهاى ديگر، آدمهايى بودند كه دلهاى سنگ شان حتى با عصاى موسى هم كه سنگ را مى شكافت فانفجرت منه اثنتا عشره عينا نشكست . هنوز هم از اين قبيل داريم ؛ اما خيلى كم هستند.
مقام معظم رهبرى فرمود: ((شما خوشبختانه توانستيد قالب كهن را محتوا و روح نو بدهيد و اين خيلى چيز مهم و با ارزشى است . و لذا وقتى يك انقلابى در محيط زندگى ما به وجود مى آيد، يك تحول عميق و صادقاه اى است كه مى تواند تمام اشكلات و انحرافات كار ما را اصلاح كند و به ما جهت بدهد. امروز هم شاعران و گويندگانى هستند كه بر عليه ظلم و فساد شعر مى گويند، و اگر انقلاب ما و اين تحولى كه در همه اركان ملت ما پيدا شد، به وجود نمى آمد معلوم نبود كه چه مى شد و به كجا مى رسيد.))
3- رسالت مداحان اهل بيت (عليه السلام ) در قبال انقلاب
ما امروز بايد با تمام قوا كوشش كنيم كه فرهنگ انقلاب و تفكر انقلابى و اين اسلامى كه بحمدالله در وجود رزمندگان ما و در وجود متفكرين ما و در وجود يكايك افراد ملت ما مجسم و متبلور شده است را هر چه بيشتر در ذهن ها راسخ كنيم . اين كارى است كه از مداحان به خوى بر مى آيد و بحمد الله در اين راه قدم برداشته اند. مقام معظيم رهبرى فرمودند: ((خوشبختانه من ، هم قبلا ديدهام و هم امسال خيلى بيشتر مى بينم و احساس مى كنم كه مداحان در شعر و سرود و در جهت گيرى خود دقيقا پا به پاى انقلاب پيش ‍ آمده اند و همين لازم است .
امروز شعرى را كه يك مداح ، چه در مجلس جشن يا در مجلس عزا و چه به عنوان مرثيه مى خواند، دقيقا تعبيرى است از آن چيزى كه ملت ما به آن نياز دارند. اين روند را بايستى هر چه ممكن است سريعتر و قوى تر بكنيد. اين انقلاب مى تواند به بركت امام حسين (عليه السلام ) و حضرت زهرا (س ) و ائمه (عليه السلام ) و به بركت همين مدح و گفتن اين حقايق درباره زندگى اين بزرگواران به تمام دنيا صادر بشود. ما اين كار را مى توانيم بكنيم ، و برادران مداح و جامعه مداحان يكى از بهترين پايگاهها و ابزارها را در اختيار دارند. اگر برادران توجه كنند اين نظرى كه اكنون بحمد الله از غربت خارج شده را ما يك زمانى قبل از انقلاب مى گفتيم و با آن همراهى نمى شد. ما مى گفتيم مبارزه همه ائمه (عليهم السلام ) يك مبارزه بنيانى براى ايجاد نظام اسلامى بود. ما آن روز از نظام اسلامى تعبير به نظام علوى مى كرديم . اصلا كلمه حكومت اسلامى به گوش دستگاه بسيار حساس بود و چون فورا قضيه را مى گرفتند، ما نمى خواستيم بفهمند، لذامى گفتيم نظام علوى ، كه در زندگى امام صادق (عليه السلام ) و در زندگى موسى بن جعفر (عليه السلام ) و در زندگى ائمه (عليه السلام ) اين معنا آشكار است و حالا بحمد الله اين افكار رايج شده . اگرچه گوشه و كنار هستند كسانى كه هنوز نمى خواهند حقيقت را درك كنند و بفهمند و حس كنند ائمه (عليه السلام ) پيامشان چه بوده است . لكن اين چيزى است كه امروز قراين و شواهدى دارد و آن را براى همه مدلل و ثابت مى كند واقعا براى ايجاد و استقرار يك نظام الهى و اسلامى مبارزه مى كردند و همه تلاش شان را براى اين گذاشته بودند. بنابراين بايد در اين روال و در اين رديف شعر گفته بشود و خوانده بشود، كه يقينا آثار و فوايدش بيشتر است . و اين ، جمع بين تبيين اسلام و تبين زندگى ائمه (عليه السلام ) و تبيين انقلاب اسلامى است .
يك روز در رژيم گذشته كسانى بودند كه حاضر نبودند سرمايه گذارى كنند، در همان حالى كه تمام فشارها بر بندگان شايسته خدا وارد مى آمد.
آن روز اين بنده صالح خدا و شايسته ترين انسان عالم ربانى كه تا كنون ما شناخته ايم حضرت امام (ره ) نه تنها اسم و رساله اش قاچاق بود، بلكه كمترين اشاره به او هم قاچاق بود و يك عده به خاطر آشكار شدن اين حرف چه بسا زحماتى را كه متحمل مى شدند و با توجه به همه مشكلات برخى از شما شعر مى گفتيد، يك عده مى خوانديد و يك عده هم نوحه مى ساختيد و مردم را گرم مى كرديد.
در همان روزها يك عده هم بودند كه بازار و حسينيه و مسجد برايشان فرقى نمى كرد و دلشان مى خواست عبدالملك را مدح كنند و با اينكه همراه ائمه (عليه السلام ) و محب ائمه (عليه السلام ) بودند، با كنار آمدن با قدرتهاى شيطانى و طاغوتى سازگار نيست و امكان ندارد، لكن يك عده آن طور بودند اگر چه بعضى هم اشتباه مى كردند و غفلت داشتند و از روى غرض ‍ نبود انقلاب همه ما را روشن كرد و چشم همه را باز كرده . و به نظر من آن كسانى كه آن روز در اين ميدان نبودند، بايستى امروز جبران كنند.(2)
بخش پنجم : مسائل جامعه مداحان اهل بيت (عليه السلام )
1- لزوم وجود ضابطه و نظام در جامعه مداحان اهل بيت (عليه السلام ) (بر گرفته از بيانات مقام معظم رهبرى )
درباره سازماندهى جامعه مداحان : من به طور كامل فكر نكرده ام . اما همين كه ابتدائا نگاه كردم ديدم به دو طريق مى شود سازماندهى كرد. يكى اينكه ما بگوييم همان طور كه جمعيت ها و احزاب و گروهها هستند، ما هم يك جمعيت هستيم كه افرادى بيايند در اين جمعيت عضو شوند و شاخه و شعبه پيدا كند. كه من مى دانم اين چنين چيزى مصلحت هست يا نيست . و يك طريق ديگر هم هست كه اگر آن طور بشود، من همين الان مى گويم مفيد و لازم و بلكه ضرورى است و آن اين است كه ما يك كانونى داشته باشيم به نام كانون مداحان ايران مثلا يا مداحان و شاعران مذهبى ايران و اين كانون بدون اينكه بخواهد مداحان را سازماندهى كند، يك آبشخورى باشد تا همه كسانى كه مى خواهند در فن مداحى و خوانندگى اهل بيت (عليه السلام ) كار كنند و پيش بروند و رشد كنند بتوانند از آن بهره ببرند و استفاده كنند. طبعا چنين كانونى به گروهها و مجموعه هايى تقسيم مى شود، فرضا گروه شعر است كه بايد بهترين اشعار را از دواوين شعراى خوب ما اعم از غزل سرايان و قصيده سرايان انتخاب كند و در اختيار مداحان بگذارد. بايد به تدريج سمت مداحى اهل بيت (عليه السلام ) كه واقعا يك منصب است ، يك ثغورى هم پيدا كند. مداحى اهل بيت (عليه السلام ) كه هم مقام بالايى دارد و هم تاءثير زيادى در جامعه و در ذهن مردم دارد، بايد يك حدودى پيدا كند كه بدانيد چه كسى مداح است و مقدمات كار مداحى اش ‍ چقدر است . چقدر شعر مى داند، چقدر حفظ است و چقدر مى تواند بخواند؟ اين خصوصيات را يك مركزى از مراكز تاييد كند و خود شماها به يك كيفيتى فكر اين كار را بكنيد. چون اين چيزى است كه دنياى امروز و نيازهاى جامعه امروز غير از اين را قبول نمى كند. و لذا آن كسانى كه اين منصب را رسما به عهده مى گيرند و لباس مقدس ستايش اهل بيت (عليه السلام ) را بر تن مى كنند و مردم آنها را به اين عنوان مى شناسند، بايد خصوصياتى داشته باشند و يك مركزى باشد كه اينها را با اين خصوصيات تشخيص بدهد و تاييد كند.
2- لزوم خودسازى معنوى در جامعه مداحان اهل بيت (عليه السلام )
تا كسى كه اهل بيت نباشد قاعدتا وارد اين وادى كه شما هستيد نمى شود. و لذا كسى كه قدم در اين وادى مى گذارد يك مايه محبت و استعداد و قابليتى در او وجود دارد. وظيفه هر انسانى اين است كه اين سرمايه محبت و معرفتى را زياد كند. اولا بايد خودمان در هر سطحى كه هستيم ، سعى كنيم اين سرمايه را زياد كنيم و هر كسى بايد خودش را اصلاح كند.
-برادران ! اين سرمايه هاى معنوى هم مثل سرمايه هاى مادى است ، اگر به آن اضافه نكرديد تمام خواهد شد. مولوى تمثيل خوبى دارد، مى گويد اين آبهايى كه خلايق با استفاده از آنها خودشان را پاك مى كنند، با طراوت مى كنند پاكيزه مى كنند، اين آب به وجود پاكيزگى مى دهد اما خودش هم احتياج به پاكيزه شدن دارد و آن چيزى كه اين آب را پاكيزه مى كند، همان قوه فرو نهاده در خلقت الهى است كه آن را بالا مى برد و به ابر تبديل مى كند آن گاه به صورت باران و آب خالص پاك و طاهر دوباره به طرف پايين بر مى گرداند.
-برادران عزيز آنچه ما وظيفه داريم اين است كه خود را شايسته انتساب به خاندان اهل بيت عليهم السلام كنيم چون اين منتسب بودن به خاندان رسالت و از جمله وابستگان و معروفين به ولايت آنها بودن دشوار است . اينكه ما در زيارت مى خوانيم ما معروفين به دوستى و محبت شما هستيم يك وظيفه مضاعفى را بر دوش ما مى گذارد و اين خير كثيرى كه در سوره مباركه كوثر خداى متعالى مژده آن را به پيغمبر اكرم صلى الله داد (انا اعطيناك الكوثر) كه تعبير آن فاطمه زهرا (س ) است . در حقيقت مجمع همه خيرات است كه روز به روز از سرچشمه دين نبوى بر بشريت و بر همه خلايق فرو مى ريزد گر چه خيلى سعى كردند تا اين را پوشيده بدارند و انكار كنند اما نتوانستند ((والله متم نوره ولو كره الكافرين )) البته ما بايد خودمان را به اين مركز نور نزديك كنيم و نزديك شدن به مركز نور لازمه و خاصيتش ‍ نورانى شدن است بايد با عمل (و نه فقط با محبت به تنهايى ) كه همان محبت و ولايت ايمان آن را به ما املا مى كنند و از ما مى خواهند جزو وابسته به اين خاندان بشويم به آنها نزديكتر شويم اينطور نيست كه قنبر در خانه على (عليه السلام ) شدن كار آسانى باشد و اينطور نيست كه (سلمان منا اهل البيت ) شدن كار آسانى باشد ما جامعه مواليان اهل بيت و شيعيان اهل بيت (عليه السلام ) از آبزرگواران توقع داريم كه ما را جزو خودشان و از حاشيه نشينان خودشان بدانند و بگويند: ((فلان ز خاك نشينان خاك در گه ماست )) آرزو داريم اهل بيت (عليه السلام ) درباره ما اينطور قضاوت كنند. اما اين آسان نيست و با ادعا فقط به دست نمى آيد بلكه عمل و گذشت و ايثار لازم دارد تشبه و تخلق به اخلاق آنها لازم دارد. شما ملاحظه كنيد اين بزرگوارى كه ما امروز ساعتى را با شما به استماع مدايح و فضايلش نشستيم - كه آنچه گفته شد قطره اى از درياست در چه سنى اين همه فضايل را حائز شد. در چه مدت از عمر كوتاه و پر بركتش درخشندگى از خود بروز داد؟ عمر آن حضرت را از هجده سال تا بيست و پنج سال نقل كرده اند اين همه فضايل بيهوده بدست نمى آيد امتحنك الله الذى خلقك قبل ان يخلفك فوجدك لما امتحنك صابره خداى متعالى بنده برگزيده ، زهراى اطهر را آزمود. دستگاه خداى متعالى دستگاه حساب و كتاب است ، آنچه را مى بخشد با حساب و كتاب مى بخشد و لذا او مى داند گذشت و ايثار و معرفت اين بنده خالص خود و فدا شدنش در اهداف الهى را لهذا او را مركز فيوضات خودش قرار مى دهد و ما بايد اين راه را برويم ، يعنى ما هم بايد ايثار كنيم و اطاعت و عبادت خدا را بكنيم ، مگر نمى گوييم ((حتى تور مت قدماها)) اينقدر در محراب عبادت خدا ايستاده كه پاهايش متورم شد؟ ما هم بايد در محراب عبادت بايستيم و ما هم بايد ذكر خدا بگوييم ، ما هم بايد محبت الهى را در دلهايمان روز به روز زياد كنيم .