مراحل اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۲۲ -


هجدهم: سكون

سالك وقتى به مرحله يقين رسيد، مى‏آرمد و چيزى او را مضطرب نمى‏كند. زيرا مشاهده مى‏كند و مى‏يابد كه كارگردان جهان هستى خداست و او قائم به قسطى است كه بر محور قسط و عدل، جهان را اداره مى‏كند و سراسر كار او حكمت است; نيز مى‏يابد كه اگر خود را به او بسپارد، بهره مى‏برد. از اين رو خود را به او وا مى‏گذارد و آنگاه به «طمانينه‏» مى‏رسد، اضطرابها از او رخت‏برمى‏بندد و مى‏آرمد.

اقسام سكون

سكون دو قسم است: سكون قبل از حركت كه مذموم است و سكون بعد از وصول كه بسيار ممدوح است، چنانچه در حركتهاى ظاهرى نيز همين گونه است. كسى كه اهل تلاش و كوشش و حركت نيست، در گوشه‏اى آرميده و ساكن است; يعنى اصلا حركت نكرده است; اما كسى كه حركت كرده و به مقصد رسيده، مقصود خود را در مقصد مى‏يابد در آن جا آرام مى‏شود. سكون قبل از حركت تحجر، ركود، جمود و غفلت است ولى سكون بعد از حركت، وصال، شهود، طمانينه و امن است.

قرآن كريم از كسى كه حركت نكرده و در راه تهذيب روح قدم ننهاده است و بى خبر از همه جا، امنيت كاذبى دارد مذمت مى‏كند:

«فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون‏» (1)

و از آنها به عنوان كسانى كه خسارت ديده و سرمايه را باخته‏اند و خود را در امان مى‏بينند و نمى‏دانند كار به دست ديگرى است‏ياد مى‏كند. اين همان، سكون قبل از حركت است.

اما كسى كه غافل نيست و مى‏فهمد مقصدى هست و راه رسيدن به آن مقصد را با ارشاد راهنمايان الهى طى مى‏كند و به مقصد مى‏رسد و مقصود خود را مشاهده مى‏كند، مى‏آرمد و مطمئن مى‏شود. اين احساس آرامش و امنيت همان طمانينه‏اى است كه قرآن كريم در باره آن مى‏فرمايد:

«الا بذكر الله تطمئن القلوب‏» (2)

و در جاى ديگر نيز مى‏فرمايد افراد مطمئن از امنيت صادق برخوردارند:

«الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون‏» (3)

«الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏» (4) .

اين، امنيت و سكون بعد از وصول است.

اضطراب در اثناى حركت

قرآن حكيم همان طور كه در باره سكون قبل از حركت و سكون بعد از وصول سخنى دارد، در مورد اضطراب اثناى حركت كه زمينه سكون و آرامش را فراهم مى‏كند هم سخن مى‏گويد.

كسانى كه در راهند، چون مى‏دانند راهزن خطرناكى بر سر راهشان كمين كرده است:

«لاقعدن لهم صراطك المستقيم‏» (5)

مضطربند. آنها مى‏دانند انسان سالك‏جنگ تنگاتنگ با ابليسى دارد كه با هيچ كسى از سر صلح و صفا سخنى نگفته و نمى‏گويد. او نسبت‏به همه «عدو مبين‏» است و حيله‏هاى فراوان ودامهاى بى شمارى دارد و هر كسى را با دام مناسب شكار مى‏كند:

«لقد اضل منكم جبلا كثيرا افلم تكونوا تعقلون‏» (6) .

او هر كدام از عالمان، زاهدان، عابدان، تاجران، زنان، مردان، جوانان و نوجوانان، سالمندان فرتوت، مسئولان و مردم را با دام مخصوصى شكار مى‏كند و بنابراين، سالك راه خدا بايد قهرمانى باشدتا بتواند در اين جهاد اكبر پيروز شود. اين جنگ، جنگ كوچك نيست تا با

«كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله‏» (7)

پايان پذيرد، بلكه جنگ بزرگى است كه تنها با عنايت الهى بايد به پيروزى برسد. از اين رو چون چنين دشمنى با«خيل‏» و «رجل‏» خود در مقابل، صف آرايى كرده و گفته است:

«لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين‏» (8)

«لاضلنهم و لامنينهم و لامرنهم‏» (9) .

انسان سالك در اضطراب است كه با اين دشمن نيرومند اهل نبرد چگونه جنگ تنگاتنگ كند.

از طرف ديگر آيات فراوانى دلالت دارد كه شيطان، همانند «كلب معلم‏» است و با همه قدرت و عداوتى كه دارد، تابع دستور تكوينى حق است، گرچه تشريعا تبهكار است:

«انا ارسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم ازا» (10)

«انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون‏» (11) .

سكون بعد از اضطراب

انسان سالك در اوايل امر از يك سو، هراسناك است و مى‏لرزد و از سوى ديگر، وقتى خود را به بارگاه قدس خداوند نزديك مى‏بيند جلال و شكوه خدا او را مرعوب مى‏كند; اما وقتى از منطقه خطر گذشت و به محور امن رسيد، كم كم اضطرابش فرو مى‏نشيند ومى‏آرمد:

«انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون‏» (12) .

اين تپش دل و اضطراب قلب، به اين جهت است كه انسان مؤمن خدا را، هم به عنوان مبدا «قهر» مى‏شناسد و هم به عنوان مبدا «مهر»، و مى‏ترسد مبادا از دستور او تخلف كند و از قهر او در امان نباشد. در سوره مباركه «زمر» مى‏فرمايد:

«تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر الله‏» (13)

مؤمنان و سالكان، كسانى هستند كه در ابتدا هنگامى كه آيات الهى بر آنها تلاوت مى‏شود و نام خدا برده مى‏شود، پوستهايشان مى‏لرزد و مضطرب مى‏شوند و سپس تن و جان آنان مى‏آرمد و مطمئن مى‏شود.

آنچه در باره برخى امامان (عليهم السلام) نقل شده است كه در هنگام نماز پهلويشان از شدت هراس مى‏لرزيد ولى كم كم آرام مى‏شدند، يا در هنگام لبيك گفتن، صدايشان در گلو مى‏شكست و اشك از چشمانشان فرو مى‏ريخت ولى بعد در اثناى مناسك، آرام مى‏شدند، اين دو حالت‏بر اساس دو منزلتى است كه در آيات مذكور سوره زمر بيان شده است.

مهمانى كه به جايى نا آشنا مى‏رود، ابتدا مضطرب است، اما وقتى نشانه لطف ميزبان را ديد مى‏آرمد. انسان سالك مى‏بيند همراه او خداى اوست و راه او نيز صراط خداى اوست. او در صراطى گام مى‏نهد كه راه محبوب اوست و همراه كسى اين راه را طى مى‏كند كه محبوب اوست: «مرا همراه و هم راه است‏يارم‏». از اين رو مى‏آرمد و اين، سكون ممدوح است.

گاهى در حادثه‏اى سخت، عارف همانند سنگى كه در كنار او آرميده، آرام است، ولى ديگران مضطربند. آن سنگ، آرام است، چون جاهل يا غافل است و نمى‏داند كه چه توفان توفنده‏اى در پيش است، اما آرامش عارف از آن جهت است كه مى‏داند همه كارها به دست مصلح كل، يعنى

«رب العالمين‏»

است، ولى ديگران كه كم و بيش از آن رخداد سهمگين با خبرند، در حال اضطرابند كه آينده چه مى‏شود; زيرا آنان براى بعد از اين عالم، چيزى تهيه نكرده‏اند و آنچه تهيه كرده‏اند مربوط به همين دنياست. از اين رو مى‏ترسند مطلوبشان از دست‏برود و آنان با دست تهى به جايى سفر كنند كه براى آن جا زاد و توشه‏اى فراهم نكرده‏اند و به همين جهت هم مضطربند و اضطراب هم هميشه نشانه نرسيدن است. كسى كه اصلا حركت نكرده است، اضطرابى ندارد و مانند شخص خوابيده، غافلانه به سر مى‏برد و سالكى كه به مقصد رسيده است نيز مى‏آرمد چون راضى به رضاى

«رب العالمين‏»

است; اما كسى كه حركت كرده، ولى هنوز به مقصد نرسيده، گاهى مضطرب است و گاهى مى‏آرمد. براى چنين كسى بهتر از توكل و اعتماد به قدرت حق چيزى نيست. چون مى‏داند كه خودش توان حل مشكلات را ندارد و بايد كارش را بر عهده كسى بگذارد كه هم توان آن را دارد و هم معرفت آن را و هم جود و بخشش او زياد است و بخل نمى‏ورزد.

از اين بيان روشن مى‏شود كه درجات سكون وابسته به يقين و درجات يقين، وابسته به درجات معرفت است و درجات معرفت همان طور كه از يك سو يقين را به لحاظ بينش به دنبال دارد از سوى ديگر به لحاظ گرايش، آرامش را به بار مى‏آورد، محبتها را نيز به بار مى‏آورد; يعنى، درجات محبت هم به درجات معرفت، وابسته است.


پى‏نوشت‏ها:

1. سوره اعراف، آيه 99.

2. سوره رعد، آيه 28. در اين آيه كريمه «الا» نشانه اهميت مطلب است. خداى سبحان در مورد اين مطلب مهم به انسانها هشدار مى‏دهد; و مقدم شدن «ذكر الله‏» نيز مفيد حصر است; يعنى، دلها تنها در پناه ياد خدا مى‏آرمد.

3. سوره انعام، آيه 82.

4. سوره يونس، آيه 62.

5. سوره اعراف، آيه 16.

6. سوره يس، آيه 62.

7. سوره بقره، آيه 249.

8. سوره حجر، آيه 39.

9. سوره نساء، آيه 119.

10. سوره مريم، آيه 83.

11. سوره اعراف، آيه 27.

12. سوره انفال، آيه 2.

13. سوره زمر، آيه 23.