مراحل اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۱۳ -


فصل چهارم: مراقبت و محاسبه

بعد از مرحله رياضت، مقام «مراقبت‏» و «محاسبه‏» است. وقتى نفس اماره انسان، مطيع عقل عملى او شود و ديگر امر به سوء نكند، او فراغتى براى مراقبت و محاسبه پيدا مى‏كند.

مراقبت اين است كه انسان كاملا «رقيب‏» باشد. «رقيب‏» يعنى كسى كه «رقبه‏» (گردن) مى‏كشد تا اوضاع را زير نظر داشته باشد. انسان بايد رقيب و مراقب خود باشد و بر اعمال خود، اشراف داشته باشد كه چه مى‏كند; به اين معنا كه، اگر تصميم گرفت كار خوبى انجام بدهد، زود اين تصميم را اجرا كند و اگر تصميم گرفت كار بدى انجام دهد، فورا از آن برگردد و البته هر تصميمى را هم كه گرفت و هر كارى را انجام داد، ثبت كند تا در محاسبه سودمند باشد.

در كنار مراقبت، «محاسبه‏» مطرح است. انسانى كه سير و سلوك دارد، اهل حساب است و اعمال ثبت‏شده خود را حسابرسى مى‏كند; اميرمؤمنان (عليه السلام) مى‏فرمايد:

«عباد الله زنوا انفسكم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» (1) .

قبل از اين كه انسان را در روز توزين و حساب، وزن كنند يا او را به محاسبه فرا خوانند او بايد خود را توزين و به حسابرسى، دعوت كند. اگر او «حسنات‏» و «سيئات‏» را به خوبى شناسايى و ثبت كند، در محاسبه معلوم خواهد شد كه طاعات او بيشتر ست‏يا سيئات او. اگر سيئات او بيشتر بود بايد جدا متاثر باشد و توبه و ترميم كند و اگر سيئات و حسنات او مساوى است، بايد بكوشد كه حسنات را بيشتر از سيئات كند; زيرا محاسبه در دو بخش تنظيم مى‏شود: در بخش اول انسان بين حسنات و سيئات، محاسبه مى‏كند. اگر در نتيجه محاسبه، خوبيهاى او بر بديهاى وى فزونى داشت، آنگاه خوبيها و طاعات خود را در برابر نعمتهاى الهى مى‏شمارد و نعمت و كمالات هستى و حتى نعمت توفيق بر اطاعت را از خدا مى‏داند و قهرا خود را مقصر مى‏بيند و در برابر نعم بى پايان الهى مى‏بيند هرگز طاعات او قابل ارزيابى و محاسبه با آن نعمتها نيست; آنگاه به تقصير خود اعتراف مى‏كند و همواره مانند فرشتگان مى‏گويد:

«سبحانك ما عبدناك حق عبادتك‏» (2)

خدايا! آن طور كه شايسته عبادت توست ما تو را نپرستيده‏ايم.

انسانى كه اهل محاسبه باشد، خود را بدهكار مى‏بيند; وقتى بدهكار ببيند، هرگز اهل تمرد، غرور، تكبر و مانند اينها نيست و خاضع و خاشع مى‏شود و نتيجه‏اش نيز در همه شئون زندگى او مخصوصا در نماز ظهور مى‏كند:

«قد افلح المؤمنون الذين هم فى صلاتهم خاشعون‏» (3) .

لزوم محاسبه از ديدگاه قرآن

قرآن كريم در باره محاسبه چنين هشدار مى‏دهد:

«و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله‏» (4)

آنچه را در دل داريد يا اظهار مى‏كنيد همه مورد محاسبه خداست. ممكن است علم فقه، اهتمام بر گناه را گناه و منافى با عدل معتبر در برخى از شئون دينى همانند امامت نماز جماعت نداند، ولى از نظر علم كلام اهتمام بر گناه يقينا اثر دارد; يعنى اگر كسى تصميم بگيرد كار زشتى انجام دهد، گرچه به آن دست نيابد، همين تصميم زشت روح او را تيره مى‏كند; چنانكه قرآن در بخش ديگر مى‏فرمايد:

«و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه‏» (5)

بدانيد آنچه را در دل داريد خدا مى‏داند; پس، از آن حذر كنيد.

كسى كه «خاطرات‏» خود را جزو «اعمال‏» خويش بداند، يقينا مواظب صحنه نفس خواهد بود. نتيجه آن كه سالك محاسب همان طور كه مواظب زبان خويش است مواظب نشستن و برخاستن، خوردن و آشاميدن، امضا كردن و انديشيدن خود نيز هست. نيز مواظب است كه در مسائل علمى به مغالطه نيفتد و ديگران را به غلط نيندازد و هم مى‏كوشد كه در مسائل عملى به ضلالت مبتلا نشود و ديگران را گمراه نكند و اين از بهترين دلايل بر لزوم محاسبه است.

انسانى كه سالك طريق حق است، بايد اهل محاسبه بوده، خود را بيازمايد كه آيا در مسير و مصعد خير و سعادت خويش حركت مى‏كند يا در مهواى شر و شقاوت. گاهى انسان كار خير را نمى‏شناسد و چيزى را خير مى‏پندارد، ولى وقتى انديشه خود را بر وحى الهى عرضه مى‏كند به اشتباه خود پى مى‏برد و با اين حال در همان مهواى باطل سقوط مى‏كند و آن را تكامل مى‏پندارد. در حالى كه، وحى خدا ميزان حق است و انسان موظف است انديشه خود را بر ميزان الهى عرضه كرده و با آن توزين كند. بنابراين، گاهى انسان در تشخيص خير و شر و گاهى بعد از تشخيص، در گرايش به خير و گريز از شر، لرزان است.

وقتى انسان از نظر دانش و پذيرش سالم باشد، درتشخيص و گرايش، متحير و لرزان نيست. دست لرزان نمى‏تواند از آتش فاصله بگيرد; زيرا اگر كمى از آتش جدا شود، دوباره بى‏اختيار به طرف آتش مى‏رود يا اگر دست مرتعشى بخواهد از سم دور بماند، به همان اندازه كه از آن جدا مى‏شود، يا احيانا بيشتر از آن به سمت‏سم حركت مى‏كند، چون دست لرزان در اختيار صاحب آن نيست.

فكر و دل لرزان هم چنين است، گاهى انسان در بخش انديشه، فلج است. از اين رو، به جاى جزم، شك دارد و اگر گاهى به سمت تشخيص حق حركت كند، معادل آن به سمت تشخيص باطل مى‏رود; يعنى باطل را حق مى‏پندارد و بدين جهت همواره در تحير و شك به سر مى‏برد. در بخش گرايش نيز اگر چيزى را خوب و مقابل آن را بد، تشخيص داد و عزم بر حركت‏به سمت‏خير و خوبى و پرهيز از قبيح و شر كند يك قدم به سمت‏خير و قدم ديگرى به سمت‏شر برمى‏دارد. چون از نظر گرايش، مرتعش و لرزان است.

آزمون تشخيص صحيح و گرايش سالم

ارزيابى ثبات و لغزش انديشه يا گرايش بايد با ميزان حق باشد. اگر چيزى را «حق‏» تشخيص داديم و بدان عمل كرديم، اگر به سرعت و سهولت، صحت و دقت آن را انجام داديم، بايد خد را شاكر باشيم كه هم از نظر انديشه سالم هستيم و هم از نظر گرايش، فلج نيستيم، ولى اگر چيزى را خوب، تشخيص و تشخيص خوب داده و فهميديم كه آن چيز حق است، اما در عمل، گاهى به سمت آن مايليم و گاهى از آن فاصله مى‏گيريم، بايد بدانيم عقل عملى كه گرايشهاى ما را تنظيم مى‏كند، واقعا فلج و مرتعش است و عضو فلج را بايد معالجه كرد; مثلا، كسى كه مى‏داند اعتياد به مواد مخدر بد است ولى توان ترك آن را ندارد، در تشخيص اشتباه نكرده است، ليكن گرايش او فلج است.

در اين صورت، بايد ارتعاش را بر طرف كند يا گرايش فلج را سالم سازد. البته اگر احساس كرديم كه در بعضى از موارد، از نظر تشخيص و گرايش، مستقيم هستيم، صرف اين توفيق مقطعى و موردى براى تشخيص سلامت‏يا مرض ما كافى نيست.

در كتب بزرگانى كه قرنها قبل از ميلاد مسيح زندگى مى‏كردند مانند افلاطون و ارسطو آمده است كه اگر كسى خواست‏ببيند سالم است‏يا نه، با آزمونهاى موضعى نمى‏تواند آن را بفهمد. آنگاه آنان اين مثل را ذكر مى‏كردند كه خواندن بلبل يا اعتدال هوا دليل بر فرارسيدن فصل بهار نيست; نظير مثل معروف فارسى زبانها كه مى‏گويند: «با يك گل، بهار نمى‏شود». به هر تقدير، اگر كسى در يك مورد علمى يا عملى موفق شود، نبايد نتيجه بگيرد كه به‏گونه‏اى بنيادين سالم است; چون هنوز آزمايشهاى فراوانى در پيش دارد.

برگزارى انتخابات درونى

در ارزيابى تربيتى اعضايى كه در قلمرو حيات ما زندگى مى‏كنند، اين قافله طولانى و پر جمعيتى از انديشه‏ها و بينشهاى علمى از يك سو و از خواسته‏ها و گرايشهاى عملى از سوى ديگر كه هستى ما را تشكيل مى‏دهند، در مدت عمر، بايد انتخابات آزادى در درون جان خود برگزار بكنيم و گزينش اعتقادى و رفتارى آنها را جويا شويم.

تا اين صحنه آزمون را پشت‏سر نگذاريم، موفقيت‏خويش را در گذر از نشئه طبيعت احراز نمى‏كنيم; زيرا هر كس و هر چيزى را انتخاب كنيم، با همان همسفريم و سرانجام با او محشوريم.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) به نوف بكالى فرمودند:

«يا نوف! من احبنا كان معنا يوم القيامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه‏» (6)

هر كسى با محبوبش محشور مى‏شود; حتى اگر كسى به سنگى علاقمند باشد، با همان سنگ محشور مى‏شود; چنانكه بت پرستها همراه با بتهايشان به جهنم مى‏روند. اگر بشر را هم به حال خود رها كنند، آنان بدون انبيا و اوليا راههاى تباهى را طى مى‏كنند.

اكنون كه عصر پيشرفت علم است، همان جاهليتى كه چندين قرن قبل در جهان حكومت مى‏كرد كه مردم در برابر سنگ و خاك خضوع مى‏كردند، هنوز هم در برخى از نقاط جهان ادامه دارد. در ميان هندوهاى افراطى، گفتن «لا اله الا الله‏» و ساختن خانه خدا جرم محسوب مى‏شود و از اين رو مسجد «بابرى‏» را تخريب كردند و در برابر يك سنگ، خضوع، و گاو را تقديس مى‏كنند و بدون شك در ميان بت‏پرستان، افراد تحصيل‏كرده‏اى هم يافت مى‏شود.

پس، ممكن است كسى در علوم طبيعى، ترقى كرده باشد، ولى در معارف الهى تنزل كند. بنابراين، انسان بايد خود را بيازمايد و انديشه و كردارش را بر وحى الهى كه ميزان است، عرضه كند اگر كسى نخواهد در حوزه جانش انتخاباتى داشته باشد، بلكه بر اساس انتصاب رفتار كند، بايد ببيند چه كسى را نصب مى‏كند; آيا زمام كار را در بخش عمل، به دست‏شهوت و غضب و در بخش انديشه، به دست‏خيال و وهم مى‏سپارد يا به دست عقل و اراده، و كدام نيرو را فرمانده ساير نيروها مى‏كند.

حاصل اين‏كه، خودآزمايى يك ضرورت است و پيش از آن، ما از حال خود ناآگاهيم و انسان نادان را به جايگاه علم، راه نيست. بهشت، جايگاه علم و شهود، و جهنم، جايگاه جهل است; زيرا اهل جهنم نمى‏دانند كه غذاى بهشتى بر آنها حرام است و بدين جهت، هوس خام در سر مى‏پرورانند و از اهل بهشت آب و غذاى بهشتى درخواست مى‏كنند. قرآن كريم از جهنميها نقل مى‏كند كه به بهشتيها پيشنهاد مى‏دهند: مقدارى از آب و غذاى بهشت را به ما برسانيد; آنگاه بهشتى‏ها مى‏گويند:

«ان الله حرمهما على الكافرين‏» (7)

خداوند، آب و غذاى بهشت را بر كافران، حرام كرده است (8) .

كودك هشتاد ساله!

بسيارى از بزرگان اخلاق گفته‏اند: «ما بخشى از فضايل عاليه اخلاق را در اين كتابها ذكر مى‏كنيم تا آنها كه عمرى را در طى مسائل اخلاقى گذرانده‏اند بهره ببرند و گرنه، نوسالان از آنها طرفى نمى‏بندند». مراد از نوسالان، نوسالان سنى نيستند، ممكن است كسى جوان باشد و در دوران نوسالى و جوانى همه اين راهها را يك شبه طى كرده باشد، بلكه منظور نوسال فكرى است. ممكن است كسى هفتاد سال عمر كند، اما كودك هفتاد ساله باشد; زيرا نه فكرش فكر عاقل و نه گرايش او گرايش خردمند است.

از طرف ديگر گفته‏اند: از پيرانتان كمك بگيريد; ولى منظور از پير، پير روزگار نيست: «پير گردون نى، ولى پير رشاد». پير و جوان، مانند تير و كمانند، در ادبيات تازى و فارسى به صورت نثر و نظم آمده است كه اگر تيرى بخواهد به هدف برسد، نبايد مغرور تندى، تيزى، استقامت و صلابت‏خود بشود. تير اگر چه تيز، صاف، مستقيم، ستبر و مستحكم است، ولى هرگز به هدف نمى‏رسد; مگر اين كه كمانى منحنى او را راهنمايى كند. جوان، مثل تير تيز و تند، صاف و مستقيم، با صلابت و سرعت است، و پير مثل كمانى است كه تير در سايه تقويت و ارشاد آن به مقصد مى‏رسد. از اين رو گفته‏اند:

جوانا سر متاب از پند پيران

كه راى پير از بخت جوان، به

همان گونه كه گفته شد، منظور از پير، «پير رشاد است، نه پير گردون‏»; زيرا كسى كه گذشت و تغير روزگار را مى‏بيند و متنبه نمى‏شود، در حقيقت، كودك است. زيباترين خوبى دنيا همين تغير و دگرگونى آن و بهترين مدرسه، مدرسه تغير پذيرى آن است كه انسان بداند آنچه امروز در دست اوست، ماندنى نيست. به هر تقدير، اگر كسى روزانه در كنار سفره طبيعت آموزنده بنشيند و پند نگيرد، «پير گردون‏» است و «پير رشاد» نيست.

نشانه انتخاب درست

ما بايد، نه در انديشه فلج‏باشيم تا شك و حيرت، دامنگير فكر ما شود و نه در گرايش و انتخاب به بيراهه برويم و نه در انتصاب، راه باطل را بپيماييم. همين كه لذت معارف الهى را بچشيم، معادل آن، بوى بد عالم طبيعت‏به مشام ما مى‏رسد. اگر شامه دل باز شد، از رياست، ثروت، تكاثر، شهرت، حب جاه، مدح و ستايش و كرنش، بوى بد به مشام ما مى‏رسد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند:

«تعطروا بالاستغفار لا تفضحنكم روائح الذنوب‏» (9)

خود را با استغفار معطر كنيد تا بوى بد گناه شما را رسوا نكند.

روشن است انسانى كه داراى شامه بسته ومزكوم است، بوى بد تباهى را استشمام نمى‏كند.

على بن ابيطالب (عليه افضل صلوات المصلين) مى‏فرمايد: عالم بى عمل، مرده‏اى در ميان زنده‏هاست:

«... فالصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان... و ذلك ميت الاحياء» (10)

و ما مى‏دانيم كه مردار، متعفن است; يعنى عالم بى عمل، بد بوست; اما براى احساس اين بوى بد، شامه علوى لازم است. اگر شامه‏اى مانند شامه يعقوب (عليه السلام) باشد كه فرمود:

«انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون‏» (11)

و از هشتاد فرسنگى بوى يوسف را از پيراهن وى استشمام مى‏كرد، بوى بد تباهى را مى‏فهمد. همچنين او بوى بد دغلكاران و گناهكاران را استشمام مى‏كند، گرچه «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز». از اين رو، آن حضرت، بوى خوش يوسف را ابراز كرد، اما بوى بد مصريها را ابراز نكرد.

تقوا در مراقبت و محاسبه

قرآن كريم افزون بر دستور مراقبت و محاسبه، رعايت تقوا در اين دو را نيز از ما مى‏خواهد.

در هر دو امر مراقبت و محاسبت، انسان بايد «تقوا» را رعايت كند; چنانكه در سوره مباركه «حشر» آمده است:

«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا» (12) .

در اين آيه كوتاه، قبل و بعد از محاسبه، كلمه «تقوا» ياد شده است; يعنى، انسان قبل از محاسبه بايد تقوا را رعايت كند. انسان در مراقبت‏بايد متقى باشد تا هر چيزى را در جاى خود ثبت كند و چنين نباشد كه حسنات را ضبط و سيئات را فراموش كند. چون محاسبه صحيح بدون ثبت‏حسنات و سيئات، ميسر نيست. همچنين در محاسبه بايد مراقب باشد كه حب نفس، او را وادار نكند تا به سود خود داورى كند. چون «حبك للشى‏ء يعمى و يصم‏» (13) ; يا بغض نسبت‏به شيطان در داورى او اثر كند.


پى‏نوشت‏ها:

1. نهج‏البلاغه، خطبه 90، بند 8.

2. صحيفه سجاديه، دعاى 3.

3. سوره مؤمنون، آيات 1 2.

4. سوره بقره، آيه 284.

5. سوره بقره، آيه 235.

6. امالى صدوق، مجلس 37، ح 9.

7. سوره اعراف، آيه 50.

8. اين حرمت، تكوينى است، نه تشريعى; زيرا در بهشت تشريع نيست، بلكه نتيجه عمل به شريعت‏يا ترك عمل به آن در دنياست:

«ان اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل‏» (نهج‏البلاغه، خطبه 42)

امروز روز كار و تكليف و فردا روز حساب است و تكليفى نيست. بنابراين، «حرمهما» بدين معناست كه خداوند كافران را از نعمتهاى بهشتى محروم كرده است.

9. بحار، ج 90، ص 278.

10. نهج‏البلاغه، خطبه 87، بند 12.

11. سوره يوسف، آيه 94.

12. سوره حشر، آيه 18.

13. بحار، ج 74، ص 165.