ملائكه
سلسله دروس معارف اسلامی (۱)

آيه الله محمد شجاعی

- ۴ -


شیاطین و تکذیب عملی

چنان كه گذشت در مقابل این فرشتگان، شیاطین می كوشند، آدمی را از تصدیق عملی باز داشته و او را گمراه سازند. آیات ذیل این حقیقت را با تعبیرهای گوناگون بازگو می كند:

1.(كُتِبَ عَلَیْهِ أنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یهْدِیهِ إِلى عَذَابِ السَّعِیرِ) (84).

«بر [شیطان‏] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گیرد، قطعاً او وى را گمراه مى‏سازد و به عذاب آتشش مى‏ كشاند».

این آیه با لحن خاصی بیانگر این نكته ی ظریف است كه قلم تكوین، چنین نگاشته كه دوستی با شیطان و پذیرش حرف او، گمراهی و عذاب ابدی در پی دارد. این یك سنت است و خارج شدن از این سنت، كار هر كسی نیست.

2.(...وَ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیَائهِمْ لِیُجَادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لمَُشرِكُونَ) (85).

«شیطان ها به دوستان خود وسوسه مى‏ كنند تا با شما ستیزه نمایند. و اگر اطاعتشان كنید قطعاً شما هم مشركید».

طبق تعبیر خاص این آیه شیطان كوشش می كند علاوه بر آنكه مؤمنان را از تصدیق فعلی باورهای دینی باز دارد؛ سعی می كند آنان را به برخورد عملی با حق بكشاند؛ از این رو آنها را وسوسه می كند تا در برابر حق ستیزه جویی و مجادله كنند.

3.(وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبىٍّ عَدُوّاً شیَاطِینَ الإنسِ وَ الْجِنِّ یُوحِى بَعْضهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّك مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْترُونَ) (86).

«و بدین گونه براى هر پیامبرى، دشمنى از شیطان هاى انس و جن برگماشتیم. برخى از آنها به بعضى، براى فریب [یكدیگر]، سخنان آراسته را القا مى ‏كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنین نمى ‏كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏ سازند واگذار».

این آیه نیز با لحن خاصی، خاطر نشان می سازد كه در برابر هدایت های پیامبران، شیاطین قرار دارند تا با حقایق آنان مقابله كنند. خداوند متعال توصیه می كند كه دروغ آنان را به خودشان واگذارید و به وسوسه های آنان گوش ندهید.

چند برداشت

از مطالب بیان شده، چند برداشت مهم به دست می آید:

یكم.انسان قدر نداهای ملائكه ای را كه می كوشند او را به تصدیق فعلی بكشانند، بداند و به توصیه ها و نجواهای آنان و سخن آنها با نفس و جان عمل نماید.

دوّم.شیطان و مكرها و وسوسه ها و القائات و تلبیسات او را ساده و كم نینگارد.

سوّم.از توجیهاتی كه شیطان برای آدمی ترسیم می كند، بپرهیزد؛ چرا كه باب توجیه بسیار خطرناك است و او را به ورطه ی هلاكت می كشاند! این موضوع در خصوص تصدیق عملی، دارای اهمیت است؛ زیرا شیطان می كوشد با توجیهات گوناگون، او را از عمل به عقاید خویش باز دارد.

چهارم.لحظه به لحظه در وجود خویش تأمل كند كه آیا تصدیق عملی دارد یا تكذیب عملی؟ اگر تصدیق عملی داشت،‌ خداوند را شكر كند و اگر تكذیب عملی، بكوشد خویش را اصلاح كند و مراقبت های بیشتری از خود نماید.

پنجم.برای محك زدن خود كه آیا از ابرار است یا از فاجران و گناهكاران، به فرموده ی ابوذر خویش را به قرآن عرضه كند؛ اگر خود را موافق با آنچه كه آیات قرآن در خصوص توصیف مومنانی كه تصدیق عملی دارند، یافت، بداند كه در محضر پروردگار منزلت و مقامی دارد و اگر خود را موافق با آنها نبیند، و در حقیقت خود را همسان با آیات قرآن در خصوص تكذیب كنندگان عملی دید، بداند كه در ردیف فاجران قرار دارد و باید به سرعت نفس خویش را اصلاح كند. در این مورد نباید تنها به رحمت خدا دل بست؛ زیرا به گفته ی ابوذر، خداوند در قرآن می فرماید: (...إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ) (87) رحمت خدا شامل نیكوكاران خواهد گشت نه هر مدعی. (88)

یاد كردی بایسته

شیطان و سربازان او از راه های گوناگون و با روش های مختلف، انسان ها را به سمت خویش كشانده و آنان را منحرف می سازند. از افرادی كه دچار مكر شیطان شده اند، جمعی اند كه مدعی عرفانند؛ شب می خوابند و صبح كه بیدار می شوند، خویش را عارف می پندارند؛ چند كتاب مطالعه می كنند و عارف می شوند؛ چند صباحی درسی می خوانند و خویش را عارف تلقی می كنند؛ جلسات و كلاس هایی می گذارند و از مباحث عرفانی سخن می گویند و در میان مطالب خود، حرف ها و راه و روش هایی نشان می دهند!! این گروه گر چه در ظاهر، خدا، پیامبر، امامان معصوم (علیهم السلام)، مبدأ و معاد و...را قبول دارند، ولی در مجموع سخنانی بر زبان جاری می كنند كه در عمل، مغایر گفته های قرآن و عترت است! گاهی نیز حرف های نادرستی در راستای هواها، امیال و هوس های خویش مطرح می كنند كه با روح اسلام، قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) ناسازگار است!

یكی از مباحث انحرافی آنان این است كه اگر آدمی با ریاضت و یك سلسله اعمال و افعال به مقام، رتبه و مرحله ای خاص و حالتی ویژه رسید، ترك برخی از احكام و رعایت نكردن بعضی از بایدها و نبایدها و حلال ها و حرام ها اشكالی ندارد!! با توجّه به شرایط گاهی به طور صریح و شفاف چنین می گویند و گاهی به طور غیرمستقیم و ضمنی مطلبی را تأیید می كنند. این مدعیان، كسانی اند كه شیطان را به دوستی گرفته و نداهای او را به جان می خرند و سخنان او را میان مردم اشاعه می دهند! و آنان با این عمل ناپسند خویش، هم خود را گمراه می سازند و هم دیگران را. به راستی آنها مصداق این آیه ی شریفه هستند كه: (كُتِب عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یهْدِیهِ إِلى عَذَابِ السَّعِیرِ). (89)

ترك احكام و بی توجهی به حلال ها و حرام ها و برداشته شدن تكالیف، با قرآن و سیره ی اهل بیت (علیهم السلام) و رسیدن به بعضی از مقامات عرفانی منافات دارد. علاوه بر آنكه بسیاری از عارفان بزرگ راستین، به شدت با این مسأله مخالفت كرده اند؛ از جمله محی الدین ابن عربی - كه مردی عارف و در واقع پدر عرفان به شمار می رود - به صراحت در كتاب ارزشمند فتوحات مكیه، این مسأله را ردّ كرده است. وی می نویسد:

«...ثم لتعلم اذا رقیت الاولیاء فی معارج الهمم فغایة وصولها الی الاسماء الالهیة تطلبها فاذا وصلت الیها فی معارجها افاضت علیها من العلوم و انوارها علی قدرت الاستعداد الذی جائت به فلا تقبل منها الاعلی قدر استعدادها و لا تفتقر فی ذلك الی ملك و لا رسول فانها لیست علوم تشریع و انما هی انوار فهوم فیما اتی به هذا الرسول فی وحیه او فی الكتاب الذی نزل علیه ...ولكن لا یخرج علم هذا الولی عن الذی جاء ذلك الرسول به من الوحی عن الله و كتابه و صحیفته ...فلا یتعدی كشف الولی فی العلوم الالهیة فوق ما یعطیه كتاب نبیّه و وحیه قال الجنید فی هذا المقام علمنا هذا مقید بالكتاب و السنة و قال الآخر كل فتح لا یشهد له الكتاب و السنة فلیس بشیء فلا یفتح لولی قط الا فی الفهم فی الكتاب العزیز فلهذا قال: (مَّا فَرَّطنَا فى الْكِتَبِ مِن شىْءٍ) (90).

...فلا یخرج علم الولی جملة واحدة عن الكتاب و السنة فان خرج احد عن ذلك فلیس بعلم و لا علم ولایة معابل اذا حققته وجدته جهلا...فالولی لا یأمر ابدا بعلم فیه تشریع ناسخ لشرعه...» (91).

ترجمه ی این بیان با توضیحی مختصر چنین است:

«اولیای الهی هنگامی كه در مدارج و معارج توحید و ایمان پیش می رفتند، به آخرین منزل - كه عالم اسمای الهی است - می رسند؛ برای آنكه اسمای الهی در طلب آنانند و آنان نیز به سوی آنها در حركت اند. وقتی اولیا به اسمای الهی در معراج عبودی خویش رسیدند، اسما از علوم و انوارشان به اندازه ای كه ولی استعداد دارد، به او افاضه می كنند. پس اولیای الهی از انوار و علوم، تنها به قدر استعداد خویش بهره مند می شوند و در بهره گیری از علوم و انوار اسمای الهی، نایز به وساطت فرشته و رسول نیست. اینها علوم تشریعی نیستند كه تشریع تازه و جدیدی اضافه شود؛ بلكه یك سلسله فهم هایی برتر، و والاتر و عمیق تر آن چیزی است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وحی خویش یا در كتابی كه بر او نازل شده، آورده است...هر چه ولیّ برایش مكاشفات بالا پیش بیاید، خارج از آنچه كه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده نیست؛ بلكه همان حقایق برایش بازتر می شود...پس هیچ گاه كشف و مكاشفه صحیح و درست ولیّ در علوم الهی، از آنچه كه كتاب و وحی پیامبرش آورد، تجاوز نمی كند. جنید (یكی از بزرگان متصوفه) در این خصوص گفته است: مكاشفات ما مقیّد و در چارچوب كتاب و سنت است و عارف بزرگ دیگری نیز گوید: هر بابی كه به روی ما در مكاشفات گشوده می شود كه كتاب و سنت آن را تأیید نكرده و بر صحت آن شهادت ندهد، هیچ نیست و اعتباری ندارد. پس برای ولیّ هیچ فتح بابی نمی شود مگر دست یابی به فهم عمیق تر؛ از این رو خداوند می فرماید: «ما هیچ چیزی را در كتاب فروگذار نكرده ایم». پس علم ولیّ در كلّ از كتاب و سنت خارج نمی شود [اگر چنین بود باید دانست كه او ولیّ خدا نیست، بلكه ولیّ شیطان است]. بنابراین اگر كسی از این چارچوب به درآمد و خارج از كتاب و سنت چیزی گفت؛ آن گفته او علم نیست و هم علم ولایت نمی باشد؛ بلكه اگر تحقیق و موشكافی كند، می یابد آنچه كه به آن رسیده و مدعی آن شده، «جهل» است ...نتیجه آنكه ولیّ حقیقی، هیچ گاه به علمی و مكاشفه ای امر نمی كند كه در آن تشریع جدید باشد كه شرعش را نسخ كند».

بنابراین، آدمی به هر مرتبه از مراتب سلوكی برسد، مجوّزی برای ترك شریعت و بایدها و نبایدها و حلال و حرامها ندارد و نخواهد داشت.

گفتار هفتم

فرشتگان و كتابت اعمال

(وَ إِنَّ عَلَیْكُمْ لحَافِظِینَ • كِرَاماً كَاتِبِینَ • یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ) (92).

فرشتگان و نگارش اعمال

یكی (93) دیگر از شئون فرشتگان در خصوص انسان ها، كتابت و نوشتن اعمال آنان به اذن و مشیت خداوند متعال است. آیه یاد شده به این شأن ملائكه اشاره می كند: «و قطعاً بر شما نگهبانانی ‍[گماشته شده] اند: ،[فرشتگان] بزرگوار و با كرامتی كه نویسندگان [اعمال شما] هستند، آنچه را می كنید، می دانند». بر اساس این آیات، گروهی از ملائكه ی با كرامت - كه صفات ذاتی ایشان است - مأمور نوشتن اعمال انسان ها در عرصه های گوناگون هستند؛ چه در حوزه ی نیات و انگیزه ها، چه در ساحت اعمال باطنی و چه در قلمرو و اعمال ظاهری. اینان تمامی جزئیات اعمال را با تمام خصوصیاتش - چه ظاهری و باطنی - می فهمند و می دانند و آنها را به همان صورت حفظ و ثبت می كنند. از این رو ، هم حافظ اعمال اند و هم كاتب آنها و هر دو تعبیر صحیح است؛ یعنی، حفظ اعمال را با كتابت آنها محقق می سازند. این ملائكه دارای اصناف و درجات مختلف می باشند و هر كدام در خصوص ثبت و حفظ اعمال مأموریتهای ویژه ای دارند، این گروه از فرشتگان - كه در واقع از اعوان و جناحهای حضرت اسرافیل (علیه السلام) اند - حقایق و اسراری دارند كه بیان آنها در این مختصر نمی گنجد، از این رو، تنها به كیفیت نگاشتن آنها و سپس تذكر دو نكته بسنده می كنیم:

كیفیت نوشتن فرشتگان

از آنجا كه فرشتگان موجودات نوری و مجردند، كتابت آنها تكوینی و بر اساس یك سلسله قوانین و سنن تغییر ناپذیر صورت می گیرد. این سنن - بنابراین حقیقت كه فرشتگان ورای قوانین هستند - از آثار وجودی همین ملائكه است. به اجمال برای مثال - چنان كه گذشت (94) - ملائكه «تصویر گر» یا «صورت دهنده»، از مظاهر و جلوه های اسم «مصوّر» خداوند متعال اند و آنچه كه در ماده ی اولیه و ثانویه خلقت باید صورت دهی شود، به طور متصل به وسیله همین فرشتگان صورت می گیرد. در حقیقت تصویر كننده خداوند است، ولی این تصویر از طریق ملائكه «مصور» محقق می شود. اما نكته قابل توجّه آن است كه آیا این تصویرگری و صورت دهی، مانند نقاشی های دنیوی و صورت سازی مادی بر روی اجسامی مانند كاغذ، بوم و دیوار است؟ یا این تصویری تكوینی، حقیقی و عینی است؟ با كمی دقت روشن می شود كه این «مصوّر» بودن، از نوع دوّم است نه اوّل؛ یعنی، فرشتگان «مصوّر» مثلاً حقیقت صورت انسانی را - حال چه در قالب دختر چه در قالب پسر - بر روی نطفه و در رحم تصویر و در واقع با این عمل خویش حقیقت انسانی را به نطفه اعطا می كنند. ملائكه «صورت دهنده» حقایق گوناگون و مختلف را روی مواد اولیه و ثانویه ی جهان مادی، تصویر كرده و این تصویر حقیقی و تكوینی است؛ نه نقاشی بر روی اجسام مادی. برای مثال فرشتگان «مصوّر» حقیقت صورت نباتی را به خاك می دهند؛ نه آنكه صورت نباتی را بر روی خاك منقوش سازند.

نگاشتن و كتابت اعمال به وسیله فرشتگان «كاتب» نیز به این معنا نیست كه در اینجا قلمی، صفحه ای و دواتی مادی باشد و ملائكه یادداشت برداری كنند؛ بلكه مقصود كتابت تكوینی است و آن بر اساس یك سلسله سنن و قوانین تغییر ناپذیر در جهان و نظام هستی است. اعمالی كه از ما سر می زند، یك حقیقت خارجی و عینی است و ملائكه «كاتب» این حقیقت خارجی را با قلم تكوینی و نامرئی بر روی صفحه ای تكوینی - كه در حدّ معرفت ما نیست -‌ ثبت تكوینی می كنند؛ نه آنكه صورت مادی اعمال انسان ها با قلم مادی در روی كاغذی مادی نگاشته شود! برای تقریب به ذهن كتابت اعمال، مانند دوربین فیلمبرداری است كه بر اساس یك سلسله فعل و انفعالات نوری، افعال ظاهری ما بر روی آن نقش می بندد و تمامی رفتارهای ظاهری - با همه جزئیات و خصوصیاتش - بر روی فیلم دوربین ثبت می شود. ملائكه «كاتب» نیز چنین می كنند، ولی با این تفاوت كه تمامی افعال را - چه در حوزه ی ظاهر و چه در باطن - با تمامی جوانب، دقایق ریزه كاری ها و اهداف در صحیفه ای نوری می نگارند و در این نگاشتن، هیچ چیزی را فروگذار نمی كنند. (95)

در این خصوص روایت ذیل قابل تدبر است:

عن خالد بن نجیح عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: اذا كان یوم القیامة دفع الی الانسان كتابه ثم قیل له اقرأ. قلت: فیعرف ما فیه؟ فقال: انه یذكره فما من لحظة و لا كلمة و لا نقل قدم و لا شیء فعله الا ذكره، كانه فعله تلك الساعة فلذلك قالوا: (یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لاَ كَبِیرَةً إِلاَّ أحْصَاهَا) (96).

«هنگامی كه روز قیامت شود، كتاب (نامه ی اعمال) انسان را به او دهند و گویند: بخوان، راوی از امام (علیه السلام) سؤال كرد: آیا آنچه را كه در نامه هست، می داند؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: خداوند متعال به یاد او می آورد و بنابراین هیچ برهم زدن، گام برداشتن، سخن گفتن و عملی نیست كه به یاد نیاورد؛ چنان كه گو در همان لحظه انجام داده است. از این رو می گویند: «وای بر ما این چگونه كتابی است اعمال كوچك و بزرگ ما را سر مویی فرو نگذاشته جز آنكه همه را احصا كرده است». (97).

دو نكته

در خصوص این فرشتگان دو نكته قابل تذكر است:

یكم.بر اساس برخی از روایات، به جهت مرتبت بالایی كه اولیای الهی - به خصوص حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و معصومان (علیهم السلام) - دارند، فرشتگان كاتب، توان ثبت اعمال آنان را ندارند، معصومان به دلیل آنكه از ملائكه برترند و فرشتگان توان راه رفتن به رتبه ی وجودی بالاتر را ندارند؛ از نگاشتن افعال و اعمال صاحبان ولایت مطلقه عاجزند. همان گونه كه در شب معراج حضرت رسول به مدارج بالاتر صعود كرد، ولی جبرئیل نتوانست:

احمد ار بگشاید آن پر جلیل

تا ابد مدهوش ماند جبرئیل

در دعای كمیل به این حقیقت اشاره شده است:

«و كل سیئة امرت باثباتها الكرام الكاتبین الذین وكلتهم بحفظ مایكون منی و جعلتهم شهوداً علیّ مع جوارحی و كنت انت الرقیب علیّ من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم...»

«و هر بدی را كه دستور دادی نویسندگان گرامی (فرشتگان)- كه آنها را برای حفظ و ضبط آنچه از من به وجود آید گماشتی - ثبت كنند و آنان را گواه بر من با جوارحم قرار دادی و تو خودت هم ورای آنان مراقب منی و گواه آنچه از آنان نهان و مخفی است».

تعبیر امیرمؤمنان به «كنت انت الرقیب...» نشانگر این نكته است كه ملائكه، به دلیل آنكه رتبه ی وجودیشان پایین تر از معصومان است، توان ثبت اعمال آنان را ندارند. از این رو، خود خداوند از ورا و پشت فرشتگان، كاتب و حافظ اعمال آنان بوده و چیزهایی از كردار و نیات آنان می داند كه بر ملائكه مخفی و پوشیده است.

دوّم.در صورتی كه ما اعمال خوب و نیكی داشته باشیم، این حافظان و كاتبان، مصاحبت ها و عنایت های خاصی پس از مرگ با ما خواهند داشت و اگر اعمال ما بد و قبیح باشد، خود آنان پس از مرگ با ما حساب و كتاب ها دارند! فرشتگان در عشق مفرط به خداوند غرق اند و فانی در او و مستغرق یاد اویند؛ از این رو اگر در حضور آنان خلاف و سرپیچی از فرمان خدا صورت گیرد، آنان در رنج و عذاب خواهند بود و از این نافرمانی به رنجش و تألم شدید می افتند و به جهت این ناراحتی ها - كه فرد گناهكار بر اثر گناه خود در آنان ایجاد كرده است - فرشتگان كاتب پس از مرگ حساب ها و كتاب هایی با گناه كار خواهند داشت؛ امّا اگر در محضر آنان طاعت و عبودیت خداوند باشد - به جهت آنكه این طاعت ها و فرمانبری ها مطابق با خواست آنان است - پس از مرگ عنایت ها و لطف های ویژه ای نسبت به مؤمنان خواهند داشت. در روایتی آمده است:

«...فاذا حضر اجله، قالا للرجل الصالح جزاك الله من صاحب عنا خیرا و كم من عمل صالح اریتناه و كم من قول حسن اسمعتناه و كم من مجلس حسن احضرتناه و نحن لك الیوم علی ما تحبه و شفعاء الی ربك و ان كان عاصیا قالا له جزاك الله من صاحب عنا شرا و لقد كنت تؤذینا و كم من عمل سیئی اریتناه و كم من قول سیئی اسمعتناه و كم من مجلس سوء احضرتناه و نحن الیوم علی ما تكره و شهیدان عند ربك ...» (98).

«زمانی كه هنگام وفات شخصی رسید و دو فرشته - كه یكی در روز مامور ثبت اعمال بود و دیگری در شب - به شخص دارای عمل صالح و نیك، می گویند: خداوند به تو جزای خیر دهد، خوب همدم و مصاحبی بودی چه مقدار اعمال صالح به ما نشان دادی، چه مقدار گفتار نیك به ما شنواندی و چه مقدار مجالس نیكی كه ما را در آن حاضر كردی. ما امروز برای تو هستیم، بر آنچه كه تو دوست داری و شافعان تو در محضر پروردگارت هستیم. اما اگر آن [مرده] گناه كار باشد، این دو ملك به او می گویند: خداوند به تو - كه مصاحب و همراه ما بودی - جزای شرّ دهد! تو ما را اذیت و ناراحت می كردی، چه بسیار اعمال بدی كه به ما نشان دادی، چه گفتارهای بدی كه به ما شنواندی، چه مجلس های بدی كه ما را در آنجا حاضر كردی! امروز ما برای تو آن گونه هستیم كه دوست نداشته و بد می داری، علیه تو در نزد پروردگار شهات می دهیم».

براین اساس ملائكه كاتب پس از مرگ با آدمی مواجه می شوند و به جهت اعمال نیك او در نزد خداوند، دعا می كنند كه خداوند به وی جزای خیر دهد. این دعا مانند برخی از دعاهای دنیوی، دعای خشك و خالی نیست؛ بلكه بر اثر آن، عنایات خاصی برای او نازل می شود. همان طور كه به جهت اعمال زشت انسان، آرزوی شرّ می كنند و به دنبال این خواسته، چه عذاب ها كه برای فرد گناهكار پدیدار می شود! فرشتگان نویسنده اعمال، به دلیل آنكه فرد صالح عمل نیك انجام داده است و از این جهت خوبی ها و حسنات نصیب فرشتگان كرده، او را در نزد پروردگار شفاعت می كنند و از آن جهت كه فرد گناهكار، عمل ناپسند انجام داده و موجب رنجش فرشتگان شده، علیه او نزد پروردگار شهادت می دهند و جزای شرّ برای او می خواهند.

توجه داشته باشید، برای ثبت اعمال فردی دو دسته ملك هست: یك گروه مأمور ثبت اعمال در روز و دسته ی دیگر در شب. در روایت وارد شده كه انسان در روز دو ملك دارد و در شب نیز دو ملك دیگر. ملائكه روز از اوّل فجر تا غروب مأمور كتابت هستند و پس از آن تحویل مأموران شب می دهند و آنها از غروب تا مقطع اوّل فجر، موظّف به ثبت اعمال می باشند. در مقطع اوّل فجر - كه هنگامه ی مخصوصی است - هم ملك شب و هم ملك روز هستند و بدین جهت اعمال خاصی برای این وقت وارده شده است كه هم ملك حافظ و كاتب روز آن را ثبت می كند و هم فرشته حافظ و كاتب شب. (99)

بر اساس این روایت، این حقیقت دقیق و ظریف روشن می شود كه باطن معصیّت، چه عواقب شومی دارد! هم بر نفس عمل، كیفری سخت مترتب می شود و هم ملائكه، از انجام دادن این فعل ناپسند شاكی آدمی اند. البته تنها فرشتگان مدعی انسان گناهكار نخواهند بود؛ بلكه هر مؤمن و عاشق حقیقی حضرت حق، بر نافرمانی دیگران معترض اند. حضرت علی (علیه السلام) در خطبه جهاد، به دلیل عشق مفرط به خداوند متعال و محو در جمال یار، علاوه بر آنكه معصیت گناه كاران را بر نمی تابد، به مدعیان ایمان نیز این حقیقت را خاطر نشان می سازد كه چگونه تاب و تحمّل نافرمانی و گناه كاری معاویه و یاران او را دارند:

«و یعصی الله و ترضون»؛ (100) «خدا را معصیت می كنند و شما راضی هستید»!! اگر ما مؤمن حقیقی و دوستدار راستین امام علی (علیه السلام) هستیم، همواره در برابر سستی و چشم پوشی از لغزش ها و آلودگی های خود و دیگران، باید این عبارت تكان دهنده را با جان دل به یاد آوریم و نسبت به گناهان فردی و اجتماعی تا این حدّ بی تفاوت نباشیم و بدانیم هنگامی كه پرده ها بالا رود و باطن امر روشن شود، دیگر این تعارفات ظاهری و اغماض از خطاها، سودی نداشته و اعتراض ها و ایرادهای محبّان حقیقی حضرت حق را به دنبال خواهد شد.

با توجه به مطالب پیشین باید بیش از گذشته، نسبت به اعمال خویش مراقب بود و برانگیزه ها و نیات قلبی، اندیشه ها و واردات ذهنی و اعمال ظاهری و جوانحی دقت و مواظبت كرد؛ چه اینكه هر لغزش، انحراف، خطا، اشتباه وآلودگی - هر چند كم - به وسیله ی فرشتگان «كاتب» ثبت و حفظ می شود و بر اساس آن، جزاها، عذاب ها و سختی های وصف ناكردنی متوجّه انسان است.

گفتار هشتم

فرشتگان و قبض روح

(اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنفُس حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتى لَمْ تَمُت فى مَنَامِهَا فَیُمْسِك الَّتى قَضى عَلَیهَا الْمَوْت وَ یُرْسِلُ الأُخْرَى إِلى أَجَلٍ مُّسمًّىً إِنَّ فى ذَلِك لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ) (101).

فرشتگان و قبض روح

یكی (102) دیگر از شئون فرشتگان در خصوص انسان ها، مسأله ی «قبض روح» است. ملائكه در این شأن، مظهر اسم «قابض» حق اند. خداوند متعال است كه قبض می كند و بسط می دهد. با اسم «باسط » خویش روح انسان را می دمد و با اسم «قابض» خویش روح او را می گیرد. در قبض روح انسان ها، فرشتگان مظهر اسم «قابض اند» و خداوند متعال با وصف قابضش، بر این گروه از فرشتگان جلوه كرده است. از این رو، آنان و سایط قبض خداوند متعال اند و این وصف الهی را در همه ی موجودات و از جمله انسان ها جاری می سازند.

در بعضی از آیات، قبض به خداوند متعال نسبت داده شده است؛ از جمله آیه ی فوق كه می فرماید:

«خدا روح مردم را هنگام مرگشان، به تمامى باز مى‏ستاند، و [نیز] روحى را كه در [موقع‏] خوابش نمرده است [قبض مى‏كند]؛ پس آن [نفسى‏] را كه مرگ را بر او واجب كرده، نگاه مى ‏دارد، و آن دیگر [نفس ها] را تا هنگامى معین [به سوى زندگى دنیا] باز مى ‏فرستد. قطعاً در این [امر] براى کسانى كه مى ‏اندیشند، نشانه‏هایى [از قدرت خداوند] است».

این آیه قبض در حال مرگ كه دیگر روح به بدن باز نمی گردد و نیز در حال خواب و بیهوشی را كه روح پس از مدّت زمانی به بدن برمی گردد، به خداوند متعال نسبت می دهد كه او قبض كننده ی روح است.

در برخی از آیات دیگر قبض را به ملك الموت نسبت می دهد؛ از جمله:

(قُلْ یَتَوَفَّاكُم مَلَك الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ) (103).

«بگو: «فرشته ی مرگى كه بر شما گمارده شده، جانتان را مى‏ستاند، آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مى ‏شوید».

در این آیه قبض به ملك الموت (یكی از چهار گرامی ترین فرشتگان) (104) نسبت داده شده است .

شواهد قرآنی

در بعضی آیات دیگر قبض به جناحهای «ملك الموت» نسبت داده شده است:

1.(وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْكُمْ حَفَظةً حَتى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت تَوَفَّتْهُ رُسلُنَا وَ هُمْ لا یُفَرِّطونَ • ثُمَّ رُدُّوا إِلى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ...) (105).

«و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب‏] است؛ و نگهبانانى بر شما مى ‏فرستد، تا هنگامى كه یكى از شما را مرگ فرا رسد، فرشتگان ما جانش بستانند؛ در حالى كه كوتاهى نمى‏ كنند • آن گاه به سوى خداوند - مولاى بحقشان - برگردانیده می شوند».

2.(الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائكَةُ طیِّبِینَ یَقُولُونَ سلامٌ عَلَیْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ) (106).

«همان كسانى كه فرشتگان جانشان را - در حالى كه پاكند - مى‏ستانند و [به آنان‏] مى ‏گویند: درود بر شما باد، به [پاداش‏] آنچه انجام مى‏ دادید، به بهشت درآیید».

در این دو آیه، قبض روح به جناحهای ملك الموت - كه تحت فرمان او هستند - نسبت داده شده است. البته نباید پنداشت كه این نوع آیات، با یكدیگر در تضادند؛ بلكه همه به یك حقیقت اشاره دارند. بدین معنا كه اصل «قابض» خداوند متعال است و واسطه ی بعدی در این امر - كه به اذن و فرمان خدا عمل می كند - ملك الموت است. واسطه های بعدی در این مسأله - كه بدون واسطه و به اذن و فرمان ملك الموت و با واسطه به اذن و مشیت خداوند متعال عمل می كنند - فرشتگان قابض اند.

بر اساس روایات، جایگاه ملك الموت در آسمان سوّم است و در اینجا بر همه ی موجودات پایین تر از این مرتبه و بر شیاطین، سیطره ی وجودی دارد. بر همین اساس در شب معراج عزرائیل (علیه السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «دنیا در نزد من، مانند یك درهم است». سعه ی وجودی «ملك الموت» امری عظیم و عجیب بوده و قابل فهم و درك ما نیست. با توجه به جایگاه وجودی ملك الموت، برخی از انسان ها - كه از مدارج عالی برخوردارند - به وسیله ی خود ملك الموت قبض روح می شوند. انسان هایی كه رتبه ی وجودی شان، از ملك الموت بالاتر است (مانند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام)) به وسیله ی شخص ملك الموت قبض روح می شوند؛ ولی تا زمانی كه خود آنان به او اجازه ی قبض را ندهند، ملك الموت نمی تواند آنان را قبض روح كند، زیرا رتبه ی وی از آنان بسی فروتر است. امّا انسان های معمولی و كسانی كه در رتبه های پایین تری قرار دارند، نوعاً به وسیله ی فرشتگان قابض، قبض روح می شوند. البته این فرشتگان، قبض روح تمامی موجودات را بر عهده دارند؛ چه موجودات مرئی، چه موجودات نامرئی (مثل جن و شیطان) و چه حیوانات، چه غیر حیوانات.

جناح فرشتگان قابض

فرشتگان قابض روح انسان ها در یك تقسیم بندی كلی، به دو گروه تقسیم می شوند: جناح های رحمت و جناح های سخط. فرشتگان سخط، با چهره ای درهم كشیده، غضب آلود و دهشتناك، برای قبض روح برخی از انسان ها می آیند. مواجهه با این گروه از فرشتگان - به دلیل وضعیت خاصشان - بسیار سخت است! البته این سختی و وحشتناك بودن، برای هر كسی یك بار قابل تجربه است. از آنجایی كه آنها هنگام مرگ چهره رخ می نمایند، هر كه این امر را مشاهده كند، دیگر نمی تواند برگردد و برای دیگران گزارش كند. بر اساس آیات و روایات همین قدر باید دانست كه صورت سخطی فرشتگان قبض، بسی ترسناك و هیبت انگیز است! ابراهیم خلیل (علیه السلام) به ملك الموت گفت: جلوه ی سخطی خود را به من بنمایان، جناح سخطی گفت: تاب نداری، گفت: دارم، ملك الموت به جناح سخطی دستوری داد و پس از لحظه هایی، به حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفت: ببین، همین كه حضرت آن را دید، مدهوش شد. (107)

در مقابل جناح رحمت، با چهره ای جذاب و دیدنی برای قبض روح گروهی از انسان ها رخ می نمایند و در واقع اینان با مظاهر رحمت می آیند و از این رو فرد محتضر، هنگامی كه با این جلوه ها برخورد می كند، مجذوب آنان شده و به رفتن از دنیا و مرگ راضی می گردد؛ به گونه ای كه دوست دارد برود و از تعلّقات دنیا رهایی یابد.

اما یك شاهد روایی از میان احادیث گوناگون در خصوص فرشتگان قابض روح، روایت ذیل است:

سیوطی در تفسیر الدرالمنثور از ابن عباس نقل می كند:

«و كل ملك الموت بقبض الارواح الآدمیین فهو الذی یلی قبض ارواحهم و ملك فی الجن و ملك فی الشیاطین، ملك فی الطیر و الوحش و السباع و الحیتان و النمل فهم اربعة املاك و الملائكه یموتون فی الصعقة الاولی و ان ملك الموت یلی بقبض ارواحهم ثم یموت ...»؛ (108).

«ملك الموت به قبض ارواح انسان ها موكل شده است. پس او كسی است كه ارواح انسان ها را قبض می كند و فرشته ای [مأمور قبض] و فرشته ای [موظف به قبض] در شیطان ها و ملكی [موظف به قبض روح] در پرندگان، وحوش، درنده ها، ماهی ها، مورچه ها است. پس [جناحهای ملك الموت] چهار [گروه] از فرشتگان اند و ملائكه ی [قبض روح] در نفحه ی اولی [در قیامت] می میرند. در حقیقت ملك الموت ارواح آنان را قبض می كند؛ سپس ملك الموت [با قبض روح به وسیله خداوند] می میرد...».

در این روایت، به چهار نوع از جناحهای ملك الموت اشاره شده و بیان گشته است كه موت و مسأله ی قبض، دامنگیر خود جناحهای قابض نیز خواهد شد. بدین صورت كه ملك الموت در نفخه ی اول ارواح آنان را قبض می كند و سپس خداوند متعال، روح ملك الموت را از او می ستاند.

همه باید بدانیم كه از مرگ فراری نیست و همه این تلخی را می چشیم. از این رو باید بیش از گذشته مراقبت كنیم. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) با آن همه عبادت و سجده طولانی، عاجزانه از خداوند طلب راحت هنگام مرگ می كرد: «اللهم انی اسئلك راحة عند الموت». ما با این همه فضیحت، و گناه و نافرمانی چه باید بگوییم؟ چرا خویش را تأویل نمی كنیم و همواره سعی داریم حقایق قرآنی و روایی را در این خصوص به تأویل ببریم؟! باید برای آن روز سخت آمادگی لازم را كسب كنیم و دست به اصلاح عمیق و اساسی خویش زنیم.

در پایان گفتنی است برخی می پندارند كه ذكر تنها لقلقه ی لسان و زبان است و اگر كسی به اذكاری فقط با زبان مشغول باشد، به حقایقی دست می یازد!! این پنداری بیش نبوده و ذكر تنها حركات زبانی و لسانی نیست، بلكه ذكر علاوه بر گفتن و تكرار، آن است كه آدمی در تمام احوال و حركات خویش، مراقب جانب حضرت حق بوده و اوامر و نواهی او را رعایت كند.