خاطرات و حكايتها جلد ششم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۷ -


مردمى بى سرزمين ، سرزمينى بى مردم
اصل ماجراى فلسطين چيست ؟ اصل ماجرا اين است كه يك عده از يهوديان متنفذ در دنيا به فكر ايجاد يك كشور مستقل براى يهوديها افتادند. از فكر اينها دولت انگليس استفاده كرد و خواست مشكل خود را حل كند. البته آنها قبلا به فكر بودند به اوگاندا بروند و آن جا را كشور خودشان قرار بدهند. مدتى به فكر افتادند به طرابلس ، مركز كشور ليبى بروند؛ لذا رفتند با ايتالياييها - كه آن وقت طرابلس در دست آنها بود - صحبت كردند؛ اما ايتالياييها به اينها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگليسيها كنار آمدند. انگليسيها آن وقت در خاورميانه اغراض بسيار مهم استعمارى داشتند؛ ديدند خوب است كه اينها به اين منطقه بيايند؛ اول به عنوان يك اقليت وارد بشوند، بعد يواش يواش توسعه پيدا كنند و گوشه يى را، آن هم گوشه ى حساسى را بگيرند - چون كشور فلسطين در نقطه حساسى قرار دارد - و دولت تشكيل بدهند و جزو متحدين انگليس باشند و مانع بشوند از اين كه دنياى اسلام - بخصوص دنياى عرب - در آن منطقه اتحادى به وجود بياورند. درست است كه اگر ديگران هوشيار باشند، دشمن مى تواند اتحاد ايجاد كند؛ اما دشمنى كه از بيرون آن طور حمايت مى شود، با ترفندهاى جاسوسى و با روشهاى گوناگون مى تواند اختلاف ايجاد كند؛ كه همين كار را هم كرد: به يكى نزديك بشود، يكى را بزند، يكى را بكوبد، با يكى سختى بكند. بنابر اين ، در درجه اول كمك كشور انگليس و بعضى كشورهاى غربى ديگر بود؛ بعد اينها يواش يواش از انگليس جدا شدند و به امريكا متصل شدند؛ امريكا هم اينها را تا امروز زير بال خودش گرفته است . اينها به اين معنا كشورى به وجود آوردند و آمدند كشور فلسطين را تصرف كردند. تصرفشان هم اين طورى بود: اول با جنگ نيامدند؛ اول با حيله آمدند كشور فلسطين را تصرف كردند. رفتند زمينهاى بزرگ فلسطين را كه زارعان و كشاورزان عرب روى آنها كار مى كردند و خيلى هم سرسبز و آباد بود، با قيمتهاى چند برابر قيمت اصلى ، از صاحبان و مالكان اصلى اين زمينهاى بزرگ - كه در اروپا و امريكا بودند - خريدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمينها را به اين يهوديها فروختند. البته دلالهايى هم داشتند، كه نقل كرده يكى از دلالهايشان همين سيد ضياء معروف شريك رضاخان در كودتاى 1299 بود كه از اين جا كه به فلسطين رفت ، آن جا دلال خريد زمين از مسلمانان براى يهوديها و اسرائيليها شد! زمينها را خريدند؛ زمينها كه ملك اينها شد، با روشهاى واقعا بسيار خشن و همراه با سبعيت و سنگدلى ، بتدريج شروع به اخراج زارعان از اين زمينها كردند. در جايى مى رفتند، مى زدند، مى كشتند و در همين هنگام افكار عمومى دنيا را هم با دروغ و فريب به طرف خودشان جلب مى كردند.

اين تسلط غاصبانه صهيونيستها بر فلسطين سه ركن داشت : يك ركنش ‍ عبارت از قساوت با عربها بود؛ برخوردشان با صاحبان اصلى ، با قساوت و با سختى و خشونت شديد همراه بود؛ با اينها هيچ گونه مدارا نمى كردند.
ركن دوم ، دروغ به افكار عمومى دنيا بود. اين دروغ به افكار عمومى دنيا، يكى از آن حرفهاى عجيب است . اين قدر اينها به وسيله رسانه هاى صهيونيستى كه دست يهوديها بود، دروغ گفتند؛ هم قبل از آن و هم بعد از آن ، اين دروغها گفته مى شد؛ كه به خاطر همين دروغها بعضى از سرمايه داران يهودى را گرفتند! خيليها هم دروغهاى آنها را باور كردند؛ حتى اين نويسنده فيلسوف اجتماعى فرانسوى - ((ژان پل سارتر)) - را نيز كه خودمان هم در جوانى چندى شيفته اين آدم و امثال او بوديم ، فريب دادند. همين ((ژان پل سارتر)) كتابى نوشته بود كه بنده در سى سال قبل آن را خواندم ؛ نوشته بود مردمى بى سرزمين ، سرزمينى بى مردم ! يعنى يهوديها مردمى بودند كه سرزمينى نداشتند؛ به فلسطين آمدند كه سرزمينى بود و مردم نداشت ! يعنى چه مردم نداشت ؟ يك ملت در آن جا بودند و كار مى كردند؛ شواهد زيادى هم هست . يك نويسنده خارجى مى گويد در سرتاسر سرزمين فلسطين ، مزارع گندم مثل درياى سبزى بود كه تا چشم كار مى كرد، ديده مى شد. سرزمين بى مردم يعنى چه ؟! در دنيا اين طور وانمود كردند كه فلسطين يك جاى متروكه مخروبه بدبختى بود؛ ما آمديم اين جا را آباد كرديم ؟ دروغ به افكار عمومى !
هميشه سعى مى كردند خودشان را مظلوم جلوه بدهند؛ الان هم همين طور است ! در اين مجلات امريكايى - مثل ((تايم )) و ((نيوزويك )) - كه بنده گاهى به اينها مراجعه دارم ، اگر كوچكترين حادثه عليه يك خانواده ى يهودى اتفاق بيفتد، عكس و تفصيلات و سن كشته شده و مظلوميت بچه هايش را بزرگ مى كنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطينى ، خانوده هاى فلسطينى ، بچه هاى فلسطينى ، زنهاى فلسطينى ، در داخل فلسطين اشغال شده و در لبنان اتفاق مى افتد، ولى كمترين اشاره يى به آنها نمى كنند!
ركن سوم هم ساخت و پاخت ، مذاكره - و به قول خودشان ((لابى )) - است ؛ بنشين با اين دولت ، با آن شخصيت ، با آن سياستمدار، با آن روشنفكر، با آن نويسنده ، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت كن ! كار اينها تا حالا سه ركن داشته است كه توانسته اند اين كشور را با اين فريب و با اين خدعه بگيرند.
آن وقت قدرتهاى خارجى هم با اينها همراه بودند؛ كه عمده هم انگليس ‍ بود. سازمان ملل ، و قبل از سازمان ملل ، جامعه ملل هم - كه بعد از جنگ براى به اصطلاح مسائل صلح تشكيل شده بود - هميشه از اينها حمايت كردند؛ مگر در موارد معدودى . در همان سال 1948، جامعه ملل قطعنامه يى صادر كرد به فلسطين را بدون دليل و بدون علت تقسيم كرد؛ گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمين فلسطين متعلق به يهوديهاست ؛ در حالى كه قبل از آن ، در حدود پنج درصد زمينهاى فلسطين متعلق به اينها بود؛ آنها هم دولت تشكيل دادند و بعد هم قضاياى گوناگون و حمله به روستاها و شهرها و خانه ها و حمله به بى گناهان اتفاق افتاد؛ البته دولتهاى عرب هم كوتاهيهايى كردند. چند جنگ اتفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائيليها توانستند با كمك امريكا و دولتهاى ديگر، مبالغى از زمينهاى مصر و سوريه و اردن را تصرف كنند. بعد در جنگ 1973 كه اينها شروع كردند، باز به كمك آن قدرتها توانستند نتيجه جنگ را به نفع خودشان قرار بدهند و زمينهاى ديگرى را تصرف بكنند.(74)
بعد از انقلاب اسلامى در فلسطين دو اتفاق مهم رخ داد
هدف اسرائيل ، توسعه است . دولت صهيونيستى به اين سرزمين فلسطين فعلى قانع نيست . اول يك وجب جا مى خواستند بعد نصف زمين فلسطين را گرفتند بعد همه سرزمين را گرفتند، بعد به كشورهاى همسايه فلسطين - مثل اردن و سوريه و مصر تجاوز كردند و زمينهاى آنها را گرفتند الان هم هدف اساسى صهيونيزم ، ايجاد اسرائيل بزرگ است ؛ البته اين روزها كمتر اسم مى آورند سعى مى كنند كتمان كنند. باز هم دارند به افكار عمومى دروغ مى گويند، چرا؟ چون در اين مرحله اى كه در اين هستيم احتياج دارند كه هدفهاى توسعه طلبانه خود را كتمان كنند گرفتارى يى كه امروز صهيونيستها دارند؛ اين است كه امروز به صلح احتياج مبرم دارند چرا؟ چون بعد از سال 1947 تا سال 1967 مبارزه يى نبود و آن بيست سال كه در حال خوبى نگذشت ؛ بعد هم كه مبارزات مسلحانه شروع شد، اين مبارزات مسلحانه از بيرون سرزمين فلسطين بود؛ همين سازمان آزاديبخش و بقيه گروهها، مركزشان اردن يا در سوريه يا در جاهاى ديگر بود؛ گروههايى را مى فرستادند و حمله يى مى كردند و ضربه يى مى زدند و عقب مى كشيدند؛ در داخل خود سرزمين فلسطين سازمان مبارزه شكل نگرفته بود؛ آن داخل سرزمين ، مردم مرعوب بودند و نمى توانستند هيچ حركتى بكنند؛ اما بعد از انقلاب اسلامى دو اتفاق مهم افتاد؛ يكى اين كه نهضت فلسطين كه يك نهضت غير دينى بود به يك نهضت اسلامى تبديل شد و مقاومت اسلامى به وجود آمد و رنگ اسلامى گرفت ؛ همان مبارزانى هم كه از بيرون مبارزه مى كردند مثل كسانى كه از لبنان يا مناطق ديگر به اسرائيل حمله مى كردند و به آنها ضربه مى زدند با انگيزه اسلامى كه يك انگيزه بسيار بسيار قوى است ، وارد ميدان شدند؛ ثانيا ((انتفاضه )) به وجود آمد. ((انتفاضه ))، يعنى قيام و شورش در داخل سرزمين و وطن مغصوب ؛ از اين قيام مى ترسند؛ چون برايشان خيلى مهم است و البته سعى مى كنند مطلب را آن چنان كه هست منعكس نكنند؛ اما مبارزات مردم فلسطين را در داخل كشور فلسطين ، براى رژيم صهيونيستى شكننده و كوبنده است ؛ ستون فقراتشان را مى شكافد؛ چرا براى خاطر اين كه اينها به يهوديانى كه از سراسر دنيا در اين منطقه جمع كرده اند وعده داده اند كه در اين جا امنيت و راحتى و زندگى خوشى هست و گفته اند بياييد در اينجا آقايى كنيد؛ اما حالا بيدار شده اند، ندارند، اركان نظام صهيونيستى متزلزل است ؛ لذا اينها الان مجبورند كه با دولتهاى منطقه هر طور هست . مساءله ى صلح را تمام كنند، تا بتوانند به مساءله داخلى خودشان برسند؛ اين قضيه ى به اصطلاح صلح با سازمان آزاديبخش فلسطين و قضيه ى عرفات هم به دنباله همين است . آنها خواستند يك عنصر فلسطينى را داخل طرح سازش بياورند؛ شايد بتوانند فلسطينيهاى مبارز را در داخل سرزمينهاى اشغالى ساكت كنند؛ اما نتوانستند. امروز با اين خصوصيات ، ديگر دولت غاصب صهيونيست جراءت نمى كند مساءله ى اصلى خودش را - كه توسعه ى نيل تا فرات است - مطرح كند. سرزمين موعود صهيونيستها، به گمان باطلشان ، از رود نيل تا فرات ادامه دارد؛ هر چه اش را نگرفتند بايد از اين بگيرند؛ برنامه شان اين است ! الان جراءت نمى كنند اين را به زبان بياورند.(75)

در قضيه ى فلسطين ، مجرم درجه يك ، آمريكاست
آنچه كه امروز حرف و مساءله ى ماست ، اين است : مساءله ى فلسطين از لحاظ اسلامى براى همه ى مسلمانان - از جمله براى ماها - يك مساءله ى اساسى و يك فريضه است . همه ى علماى شيعه ، سنى ، گذشته و قدما، تصريح دارند كه اگر بخشى از ميهن اسلامى در تصرف دشمنان اسلام قرار گرفت ، اين جا وظيفه همه است كه دفاع كنند تا بتوانند سرزمينهاى غصب شده را برگردانند. هر كس هر طور مى تواند، به هر كيفيتى كه مى تواند در قبال مساءله فلسطين وظيفه دارد؛ اولا از جهت اسلامى وظيفه دارد؛ زمين ، زمين اسلامى است در تصرف دشمنان اسلام است و بايد برگردانده بشود؛ ثانيا هشت ميليون مسلمان ، بعضى آواره اند و بعضى در داخل سرزمينهاى اشغالى وضعشان از آواره بدتر است ؛ نه جرات دارند رفت و آمد معمولى خودشان را بكنند؛ نه اجازه دارند حرف خودشان را بزنند؛ نه اجازه دارند نماينده يى در اداره ى كشور خودشان داشته باشند؛ در مواردى جلوى نماز خواندنشان گرفته مى شود؛ مسجد الاقصى را كه قبله مسلمانان است ، تهديد كردند؛ در سالهاى پيش يك روز آن را آتش زدند؛ بعد هم كه دارند به اصطلاح حفارى مى كنند و كارهاى خلاف را انجام مى دهند و مى خواهند اصلا مسجد الاقصى - قبله مسلمانان - را از شكل اسلامى خارج كنند. از جنبه اسلامى ، همه اينها براى مسلمانان وظيفه آور است ؛ هيچ مسلمانى نمى تواند شانه خودش را از زير بار اين وظيفه خالى كند؛ هر مقدار كه مى تواند بايد به وظيفه اش عمل كند.
امروز ملت ايران كارى كه مى تواند بكند - كه از همه ى كارها هم مهمتر است - مثل همين تظاهرات امروز است ؛ اين كار بسيار مهمى است . از هدفهاى اينها اين است كه نام فلسطين را به دست فراموشى بسپارند؛ كارى كنند كه اصلا فراموشش بشود كه چنين چيزى وجود داشت ؛ شما نگذاريد؛ روز قدس نمى گذارد؛ امام بزرگوار ما با تدبير خودش نگذاشت ؛ اين كار بزرگى بود.
از جنبه انسانى هم مظلوميت خانواده هاى فلسطينى براى هر انسانى وظيفه آور است ؛ مظلوميت مردمى كه در داخل فلسطينند كه از فيلمها و نوارهايش ‍ را شما همين امروز ديديد كه چقدر اينها نسبت به مردم فلسطين ظالمانه رفتار مى كنند؛ و عجيب اين است كه اين سازمانهاى حقوق بشر هم مرده اند اين امريكاييها و بعضى از اين غريبه ها و اينهايى كه ادعا مى كنند كه رسالت گسترش دموكراسى را در دنيا داريم ؛ در اين قضيه آبروى خودشان را بردند؛ براى خاطر اين كه ملتى الان وجود دارد كه در هيچ شانى از شئون كشور و وطن خودش ، قدرت تاثير گذارى ندارد و حرفش در هيچ جا خوانده نمى شود؛ و آن ملت فلسطين است . از نظر انسانى ، مردمى مظلوم ؛ از آن طرف در مقابلش حكومتى نژاد پرست با آن همه ظلم ؛ و اين هم دروغ بزرگى كه امريكا و سازمانهاى جهانى و متفكران به اصطلاح غربى در ادعايى از دموكراسى مى گويند!
از جهت امنيتى ، مساءله ى اسرائيل ، يك خطر امنيتى ، نه فقط براى مردم خودش ، بلكه براى كل منطقه است ؛ براى اين كه الان زرادخانه ى اتمى دارند و باز هم توليد مى كنند؛ سازمان ملل هم چند بار هشدار داده ، اما اعتنا نكرده اند؛ البته عمده اش هم به خاطر پشتيبانى امريكاست ؛ يعنى گناه كارهاى صهيونيستها و دولت غاصب ، به ميزان زيادى به گردن رژيم امريكاست . شما اين را بدانيد در طول اين پنجاه سالى كه اينها سر كارند؛ در شوراى امنيت سازمان ملل بيست و نه قطعنامه عليه اسرائيل صادر شده كه امريكا هر بيست و نه مورد را وتو كرده است ! الان هم حدود ده سالى است كه از بعد از فروپاشى شوروى سابق تا كنون كه ديگر اصلا اجازه نمى دهد كه در شوراى امنيت قطعنامه اى عليه اسرائيل مطرح بشود پس ، گناه اين جرايم به گردن آمريكا است امريكا كه اينقدر چهره صلح طلبانه به خودش ‍ مى گيرد و گاهى هم لبخندهاى زهرآگينى به همه ملتها از جمله به ملت شريف و مظلوم ما نشان مى دهد در قضيه فلسطين ، مجرم درجه يك است ؛ يكى از گناهانش اين است امروز دست امريكا تا مرفق در خون مردم فلسطينيها فرورفته است . اينها كشورهاى منطقه را تهديد مى كنند البته دولتهاى سوريه و لبنان و ديگر كشورهايى كه در آن جا هستند گرفتاريها و تنگناهايى دارند؛ بحث دولتهاى از بحث ملتها جداست ملتها همه جا دلشان پر است و دولتها هم زير بار بعضى از فشارها ناچار مى شوند گاهى حرفهايى بزنند، مذاكراتى بكنند و مواضعى بگيرند.
از لحاظ اقتصادى هم اسرائيل براى منطقه خطر است . چندى است كه صهيونيست هاى حاكم بر فلسطين . تزى را به نام ((تز خاورميانه ى جديد)) مطرح كرده اند خاور ميانه جديد يعنى چه ؟ يعنى خاور ميانه بر محور كشور اسرائيل شكل بگيرد و اسرائيل بتدريج بر كشورهاى عربى و كشورهاى منطقه و منطقه نفتى در خليج فارس سيطره اقتصادى داشته باشد؛ اين هدف اسرائيليهاست . بعضى از دولتها غافلند وقتى به آنها اعتراض مى شود مى گويند ما كه رابطه برقرار نكرده ايم ؛ اما به تجارشان اجازه داديم بيايند اتفاقا آنها همين را مى خواهند؛ آنها مى خواهند اسرائيل با حمايت امريكا و با پشتيبانى از زرادخانه اتمى خطرناك خودشان ، از غفلت و ضعف بعضى از دولتها استفاده كند و به آن جا وارد بشود و مراكز اقتصادى و منافع مالى را در دست بگيرد؛ اين خطر خيلى بزرگى براى منطقه است ؛ بزرگتر از همه ى خطرها اين است . خدا آن روز را نياورد و نخواهد آورد و ملتهاى مسلمان اجازه نخواهند داد كه چنين اتفاقى بيفتد؛ اما نقشه آنها اين است كه با تكيه بر اقتصاد بتوانند همه مراكز قدرت را در كشورها در دست بگيرند. بنابراين ؛ از لحاظ اسلامى ، از لحاظ انسانى ، از لحاظ اقتصادى ، از لحاظ امنيتى ، از لحاظ سياسى ، امروز وجود اسرائيل ، يك خطر بزرگ براى ملتها و كشورهاى منطقه است .
براى مساءله ى خاورميانه هم يك راه بيشتر وجود ندارد؛ و آن انحلال و زوال دولت صهيونيست است . بايد آواره هاى فلسطينى به كشورشان برگردند اين هشت ميليون نفر صاحبان اصلى فلسطين اند البته اكثريت قاطع مردم فلسطين مسلمانانند و درميانشان تعداد كمى مسيحى و يهودى هستند. صاحبان فلسطين و ملت فلسطين ، دولت تشكيل بدهند؛ آن دولت تصميم بگيرد. آيا مهاجرانى كه از ساير كشورها به داخل فلسطين آمده اند و در حال حاضر در آنجا هستند نگهدارد، با چه شرايطى نگهدارد، يا برگرداند. عكس ‍ قضيه اين است كه بايد يك دولت فلسطينى در همه ى سرزمين فلسطين تشكيل بشود. بازيهايى از قبيل دولت خودمختار و از اين حرفهاى هم امروز نمى تواند هيچ كس را فريب بدهد؛ مگر آدمهاى خيلى ساده لوح را! اينها كار نيست ؛ كار اصلى و واقعى كه بايد انجام بگيرد، اين است .(76)
مفاهيم مشتبهى در فضاى ذهنى مردم پرتاب مى شود
يكى از اين چيزهايى كه وحدت را خدشه دار مى كند، مفاهيم مشتبهى است كه دايما در فضاى ذهنى مردم پرتاب مى شود؛ هر كس هم به گونه اى معنا مى كند؛ يك عده از اين طرف ، عده اى از آن طرف ؛ جنجال و اختلاف غير لازم درست مى شود! البته دشمن در همه ى اين مسائل سود مى برد و به احتمال زياد در اين مسائل - يا در همه اش يا در بعضى اش - دست هم دارد؛ يعنى اين را نمى توانيم نديده بگيريم .
... من به تاريخ مراجعه كنم و دو نمونه را عرض كنم براى اينكه شما توجه كنيد كه اين مفاهيم مشتبه چه طور مى تواند يك جامعه را دچار دودستگى كند:
يك نمونه ؛ نمونه ى جنگ صفين است كه بعد از آن كه لشگر اميرالمؤ منين بر لشكر معاويه غلبه ظاهرى پيدا كردند آنها قرآنها را بر سر نيزه ها كردند در لشكر اميرالمؤ منين دو دستگى انداخت ؛ چون معناى اين كار اين بود كه بين ما و شما قرآن قرار دارد عده يى متزلزل شدند و گفتند كه نمى شود ما با قرآن بجنگيم ! يك دسته ى ديگر گفتند اصل جنگ اينها با قرآن است ؛ حالا جلد قرآن و صورت قرآن را آورده اند؛ اما دارند با معناى قرآن - كه اميرالمؤ منين است - مى جنگند. بالاخره در سپاه مسلمين دو دستگى افتاد و تزلزل به وجود آمد؛ اين كار دشمن بود.
يك نمونه ديگر در همان جنگ اتفاق افتاد. بعد از آنكه حكميت بر اميرالمؤ منين تحميل شد، عده يى از داخل اردوگاه اميرالمؤ منين - كه اينها ديگر خودى بودند؛ از بيرون نبودند - بلند شدند و شعار دادند ((لاحكم الاالله ))؛ يعنى حكومت فقط از آن خداست . بله ، معلوم است و در قرآن هم هست كه حكومت از آن خداست ؛ اما اينها چه مى خواستند بگويند؟ اينها مى خواستند با اين شعار، اميرالمؤ منين را از حكومت خلع كنند. اميرالمؤ منين نقشه ى آنها را افشا كرد؛ گفت حكم و حكومت مال خداست ؛ اما اينها اين را نمى خواهند بگويند؛ اينها مى خواهند بگويند ((لا امره الا الله ))؛ بايستى خدا بيايد مجسم بشود و امور زندگى شما را اداره كند؛ يعنى اميرالمؤ منين نباشد! اين شعار، عده يى را از اردوگاه اميرالمؤ منين خارج كرد و به آن جماعت بدبخت نادان غافل ظاهر بين و احيانا مغرض ‍ ملحق كرد؛ كه قضيه خوارج به وجود آمد.
الان متاءسفانه اين كارها دارد در جامعه ى ما مى شود. شعارهايى مطرح مى شود؛ بعضى از اين شعارها، روشن و خوب است ؛ اما دشمن از همان شعارها استفاده مى كند.(77)
على (عليه السلام ) در مقررات خدايى ، مرد خشنى است
خشونت يعنى چه ؟ خشونت ، يعنى كشتن ، كتك زدن زندانى كردن ، بد اخلاقى كردن ، تندى كردن ؛ خشونت ، يك امر واضح و يك معناى بديهى است الان چند ماه است كه در بعضى از مطبوعات ما دايم دنبال مى شود كه خشونت خوب است يا بد است ، فلان كس طرفدار خشونت است ، فلان كس مخالف خشونت است يا اسلام خشونت را قبول دارد، يا قبول ندارد آيا اين مساءله اينقدر مهم و مشكل ساز است يا نه ، پشت سر اين قضيه نيتهاى ديگرى هست ؟!
اسلام درباره ى خشونت نظر روشن و واضحى دارد. اسلام استفاده از خشونت را اصل قرار نداده است ؛ اما در مواردى كه خشونت قانونى باشد؛ خشونت را نفى كرده است ما دوگونه خشونت داريم ؛ يك خشونت قانونى ، يعنى قانون يك خشونت را اعمال مى كند؛ مى نويسد كه اگر فلان كس اين كار را كرد او را به زندان ببرند؛ اين خشونت است اما اين خشونت بد نيست ؛ اين خشونت در برابر تجاوز به حقوق انسانهاست ؛ اين خشونت در مقابل آدم بى قانون است ؛ اين خشونت در مقابل متجاوز است . اگر در مقابل متجاوز خشونت اعمال نشود تجاوز در جامعه زياد مى شود اين جا خشونت لازم است يك خشونت هم خشونت غير قانونى است ؛ مثلا يك نفر بيجا، خودسر، خودراى ، بر طبق ميل خود، برخلاف قانون ، بر خلاف دستور، نسبت به كسى اعمال خشونت مى كند، يك سيلى به گوش كسى مى زند؛ آيا اين خوب است يا بد است ؟ معلوم است كه اين بد است ؛ در اين شكى نيست .
اسلام درباره معاشرت و اخلاق فردى پيامبر مى فرمايد،: فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك (78) پيامبر را به خاطر نرمش او، به خاطر لينت او در برخورد با مردم ، ستايش مى كند؛ مى گويد تو غليظ و خشن نيستى . همين قرآن در جاى ديگرى مى گويد يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم (79) با كفار و منافقان با خشونت رفتار كن ، همان ماده ى غلظ كه در آيه ى قبلى بود، در اين جا هم هست ، منتها آن جا با مومنان است ؛ در معاشرت است ؛ در رفتار فردى است ؛ اما اين جا در اجراى قانون و اداره جامعه و ايجاد نظم است ؛ آن جا غلظت بد است اين جا غلظت خوب است . آن جا خشونت بد است اين جا خشونت خوب است .
پيامبر اكرم وارد مكه شد؛ با مردمى روبرو گرديد كه سيزده سال او را اذيت و تكذيب كرده و شكنجه كرده بودند همه سختيها را بر سر او آورده بودند؛ اما به همه آنها گفت كه شماها آزاديد؛ از آنها انتقام نگرفت ؛ ولى در همان سفر پيامبر عده يى را كه با نام ذكر كرد و گفت هر كجا اينها را يافتيد بكشيد در ميان آنها چهار نفر زن و چهار نفر مرد بود اين جا خشونت لازم بود اما آنجا نرمش لازم بود.
اسلام در مورد تشخيص گناه مى گويد كه تجسس نكنيد، دنبال نكنيد؛ در پى گناه اين و آن نگرديد بيخودى افراد را متهم و گنهكار نكنيد اما آنجايى كه گناه ثابت مى شود مى فرمايد و لاتاخذكم بهما راءفة فى دين الله (80 ) شما بايستى اين گنهكار را مجازات كنيد؛ مبادا نسبت به آنها راءفتى احساس ‍ كنيد.
اسلام دين جامعى است ، دين يك بعدى نيست . آنجايى كه حكومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدى از قانون قرار مى گيرد، بايستى با قدرت با قاطعيت با خشونت ، از اسم خشونت كه نبايد ترسيد - رفتار بكند؛ اما آنجايى كه در مقابل آحاد مردم و براى كمك به مردم است ، نه ؛ آنجا رفتار عمومى حكومت اسلامى با مردم خود با رفق و مداراست ؛ عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رئوف رحيم (81 ) در سختيهايى كه بر شما وارد مى شود؛ پيامبر رنج مى بيند. هميشه همين طور است ؛ هر سختى كه به مردم وارد بيايد، پيداست آن كسانى كه دلسوز مردم هستند داغدار مى شوند و رنج مى بينند؛ لذا آنجا، جاى آن است ؛ اين هم جاى اين است .
وقتى كه پيامبر در سال هشتم هجرى براى حج آخر - حجة الوداع - به مكه رفته بودند، اميرالمؤ منين در يمن ماءموريت داشت . پيامبر اميرالمؤ منين را به يمن فرستاده بود، براى اينكه در آن جا دين را به آنها ياد بدهد زكات آنها را بگيرد و به آنها كمك كند. وقتى اميرالمؤ منين شنيد كه پيامبر به حج رفته است ، به سرعت خود را به مكه رساند. از مردم يمن مبالغى زكات گرفته شده بود كه در بين آنها مقدارى حله ى يمنى هم بود؛ يعنى لباسهاى ساخت يمن آن روز كه خيلى مطلوب و مقبول بود. اميرالمؤ منين فرصت نداشت تا با اين كاروان حركت كند؛ عجله داشت تا خودش را به پيامبر برساند؛ لذا يك نفر را در راءس آن كاروان گذاشت كه آن اموال را بياورد؛ خودش را هم به پيامبر در مكه رساند كه اول اعمال حج پيامبر باشد. بعد كه آن كاروان رسيد، اميرالمؤ منين سراغ آنها رفت ؛ اما ديد كه آنها حله هاى يمنى را در نبود اميرالمؤ منين بين خودشان تقسيم كرده اند و هر كدام يك حله زيبا پوشيده اند و آمده اند! فرمود چرا اينها را پوشيده ايد؟ گفتند غنيمت و زكات است ؛ لذا متعلق به ماست فرمود تا قبل از اينكه به پيامبر برسد - به تعبير امروز، به خزانه وارد بشود - قابل تقسيم نيست ؛ اين خلاف مقررات و خلاف دين است ؛ لذا حله را از آنها گرفت ؛ بعضى نمى دادند، اما بزور از آنها گرفت . طبيعى است كه اگر از كسى امتيازى را بگيرند، چنانچه خيلى مومن نباشد، ناراحت مى شود. پيش پيامبر آمدند و از اميرالمؤ منين شكايت كردند! پيامبر فرمود چرا شكايت مى كنيد؛ مگر چه شده است ؟ عرض ‍ كردند كه اميرالمؤ منين آمدند و اينها را از ما گرفت پيامبر در جواب آنها گفت على را بر اين كار ملامت نكنيد؛ انه خشن فى ذات الله او در مساءله ى مقرارات خدايى ؛ مرد خشنى است .
آن مرزى كه اسلام مشخص مى كند، همين است : خشونت قانونى . خشونت قانونى ، امرى است كه نه فقط خوب است ، بلكه لازم است . خشونت غير قانونى ، نه فقط بد است ، بلكه خيانت است ؛ بايد با آن مقابله بشود؛ اين نظر اسلام است ؛ اين ديگر حالا بحث و جدل ندارد كه كسانى بيايند و بدون اطلاع از مبانى اسلامى و بدون آگاهى از حقايق امر، صفحات بعضى از مطبوعات را با تيترهاى محرك و مهيج و گمراه كننده پر كنند! البته دشمنانى كه مايلند مردم سر اين بحثها باهم درگير بشوند، غرض ديگرى دارند و آنها كه خشونت را يك امر كلى مى دانند و بين خشونت قانونى و غير قانونى فرق نمى گذارند آنها با خشونت قانونى مخالفند. آنها مى گويند كه اگر كسى در خيابانهاى تهران اغتشاش به راه انداخت امنيت مردم را به هم زده ، اموال مردم را تضييع كرد و بچه هاى مردم را به خطر انداخت ، با او برخورد نشود؛ چون خشونت است ؛ اما خود آنها در اطراف دنيا خشن ترين و فجيع ترين خشونتها را انجام مى دهند! الان همين رژيم صهيونيستى - كه راديو آن ، يكى از مروجان ضديت با خشونت است و مرتب شعار ضد خشونت مى دهد - روزانه جنوب لبنان را بمباران مى كند و زن و بچه و كوچك و بزرگ را از بين مى برد، رفقايشان هم در اطراف دنيا - اينهايى كه رسانه هاى جهان را دارند - همين طورند.(82)
روزنامه آلمانى نوشت : ترور لاجوردى ، ترور نيست !!
من اين درد درونى خودم را فراموش نمى كنم كه در يك سال و نيم پيش ، وقتى كه شهيد عالى مقام و سيد عزيز و بزرگوار، شهيد لاجوردى به شهادت رسيد - كسى كه چهره خيلى درخشانى بود، خيلى ها از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند كه اين مرد چه كرد و كجاها بود و چگونه زندگى كرد؛ چه زندانيهايى كشيد و زخمهايى متحمل شد؛ بعد از انقلاب هم بى تظاهرترين كارها كه سخت ترين كارها هم بود بر دوش ‍ گرفت و آخر هم شهيد شد. در همان روزها يكى از روزنامه هاى آلمان نوشت كه ترور لاجوردى ، ترور نيست ! يعنى آنها عنوان ترور را هم عوض ‍ كردند؛ چرا؟ چون به وسيله ناراضيان داخلى انجام گرفته است ! تبليغات رسانه هاى دنيا اين است ؛ امپراتورى استكبارى خبرى مسلط بر افكار عمومى دنيا اين است . مبارزه مردم فلسطين براى پس گرفتن سرزمين خود تروريسم است ؛ مبارزه مردم لبنان براى بيرون كردن اشغالگران صهيونيستى تروريسم است ؛ اما آمدن جنايتكاران صهيونيست به داخل لبنان و ربودن و كشتن انسانها و ويران كردن روستاها تروريسم نيست ! منطق آن ها اين است ؛ ما كه نبايد به آنچه كه دشمن در فضا پرتاب مى كند، فريب بخوريم ؛ ما خودمان بايد فكر كنيم .(83)
اصلاحات انقلابى و اسلامى و ايمانى آرى ، اصلاحات آمريكايى نه
اصلاحات يكى از آن واژه هايى است كه هميشه پر جاذبه بوده است . دولت جديد از اولى كه آمد، مساءله ى اصلاحات را مطرح كرد. همه انسانهايى كه از هر فسادى رنج مى برند؛ دلشان با اين شعار مى تپد و طرفدار اصلاحاتند. اصلاحات چيز بسيار خوبى است ؛ اما اصلاحات چيست اين جا است كه باز دشمن پادرميانى مى كند؛ تبليغات امپراتورى خبرى دشمن وارد ميدان مى شود؛ كارى مى كند كه در داخل كشور عده يى پيدا بشوند و شعار نفى اصلاحات بدهند مگر ممكن است كسى با اصلاحات مخالف باشد؟ بله كار دشمن اين طورى است ؛ كار دشمن ؛ شبهه انداختن و غبار آلود كردن فضا براى بهره گيرى است ؛ دشمن كه به اصلاحات علاقه يى ندارد. حرف قاطع در اين زمينه ، يك كلمه است : اصلاحات ، يا اصلاحات انقلابى و اسلامى ايمانى است و همه ى مسؤ ولان كشور، همه مردم مومن و همه ى صاحب نظران با اين اصلاحات موافقند، يا اصلاحات ، اصلاحات آمريكايى است و همه ى مسؤ ولان كشور، همه مردم مومن و همه آحاد هوشيار ملت با آن مخالفند.
در زمينه اصلاح ، دو جمله از امام حسين (عليه السلام ) نقل شده است . امام حسين مى فرمايد خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى او دنبال اصلاحات است و مى خواهد اصلاح به وجود بياورد. يك جاى ديگر هم مى فرمايد لنرى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك مى خواهيم اصلاح در ميان ملت اسلام و كشور اسلامى به وجود بيايد؛ اين شعار امام حسين است .
اصلاح چيست ؟ اصلاح اين است كه هر نقطه ى خرابى ، هر نقطه ى نارسايى ، هر نقطه فاسدى ، به يك نقطه ى صحيح تبديل شود. انقلاب خودش يك اصلاح بزرگ است . اگر چه در اصلاحات سياسى دنيا، ((انقلاب )) را در مقابل ((اصلاح )) قرار مى دهند، اما من با آن اصطلاح نمى خواهم حرف بزنم ، من اصلاح با اصطلاح اسلامى را بيان مى كنم . خود انقلاب ، بزرگترين اصلاح است . تداوم اصلاحات ، در ذات و هويت انقلاب نهفته است . يك ملت انقلابى و هوشيار و شجاع ، به طور دايم نگاه مى كند تا ببيند فسادهايى كه از قبل در ميان او مانده كدام است - فسادهايى كه در طول زمان بر اثر غفلتها و سوء مديريتها و سوء تدبيرها و تجاوزها به وجود آمده - تا آنها را اصلاح كند. انقلاب كه بدون اصلاح امكان ندارد. هيچ جامعه ى انسانى ، بدون اصلاح امكان ندارد. از اول انقلاب همه آرزو داشتند كه اصلاحات به وجود بيايد؛ هر كس هم به قدر همت خود كارى كرده است . امروز دولتى هم آمده و شعار خودش را ((اصلاحات )) قرار داده است - بسيار خوب - و من مى دانم كه مسؤ ولان اين دولت ، آن كسانى كه شعار اصلاح دادند - از جلمه رئيس جمهور محترم - مقصودشان از اين اصلاحات چيست ؛ آنها همين اصلاحات اسلامى را مى خواهند.
بديهى است كه در ميان جامعه مواردى وجود دارد كه بايد اصلاح بشود؛ ما اصلاح ادارى لازم داريم ؛ اصلاح اقتصادى لازم داريم ؛ اصلاح قضايى لازم داريم ؛ اصلاح امنيتى لازم داريم ؛ اصلاح در قوانين و مقررات لازم داريم . ما احتياج داريم كه دستگاه اداريمان مقرراتى داشته باشند كه براى همه يكسان باشد و در آن تبعيض نباشد؛ اگر بود، نقطه فاسدى است و بايد اصلاح بشود. بايد رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد؛ اگر بود فساد است و بايد اصلاح شود. راههاى كسب ثروت بايد مشروع باشد؛ اگر كسانى از راههاى نامشروع كسب ثروت كردند، اين فساد است و بايد اصلاح بشود و اگر كسانى از امتيازات بيجا استفاده كردند ثروتهاى باد آورده پيدا كردند و ديگران را به قيمت اين كه خودشان ثروتمند بشوند، فقير كردند، اين فساد است و بايد اصلاح بشود، اگر در جامعه امتيازات انحصارى به وجود آوردند و همه نتوانستند از فرصتهاى برابر استفاده كنند، اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر امنيت شغلى و ثبات مقررات نبود؛ اگر كسانى كه مى خواهند در جامعه كار كند؛ دست و پايش را بستند و براى تلاش كردن ، به او فرصت ندادند، اينها فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر در جامعه گريش مصرفى روبه رشد است ، اين فساد است ؛ اگر در تلاشهاى اقتصادى ، دلايلى بر توليد؛ ترجيح دارد، اين فساد است ؛ اينها را بايد اصلاح كرد؛ اصلاحات اينهاست . اگر مردم دچار حالت بى انضباطيند - بخصوص ‍ مسؤ ولان بخشهاى اداره كشور بى انضباطند و انضباط اجتماعى نيست ، اين فساد است ؛ اگر احساس مسؤ وليت نيست ، اين فساد است ؛ اگر در جوانان ملكات انسانى - يعنى شجاعت ، صفا، صدق ، نشاط، فعاليت ، كار - رشد پيدا نمى كند، اين فساد است ؛ اگر روابط جنسى ناسالم در جامعه هست اين فساد است ؛ اگر اعتياد در جامعه هست ، اين فساد است ؛ اگر سطح معرفت و شعور عمومى در حد مطلوب نيست اين فساد است ؛ اگر وظيفه شناسى در مسؤ ولان نيست ؛ اين فساد است ؛ اگر كسانى هستند كه خانواده ها را ناامن مى كنند، اگر كسانى هستند كه شهرها و خيابانها و جاده ها و روستاها را ناامن مى كنند، اين براى كشور فساد است ؛ اگر جرم و جنايت هست ، اگر دسترسى به قضاوت عادلانه نيست ، اگر رسيدگى هاى قضايى طولانى است و پرونده ها مدت طولانى مى ماند، اينها فساد است ؛ بايد اصلاح كرد؛ بايد از جرم و جنايت پيشگيرى كرد؛ انقلاب ، ما را به ايجاد اين اصلاحات امر مى كند و فرمان مى دهد. همه خوشحالند و دوست دارند كه اين گونه اصلاحات در جامعه انجام مى گيرد البته اين اصلاحات هم با تعاريف انجام نمى گيرد؛ اين اصلاحات با قاطعيت و اقدام انجام مى گيرد.
ما ديديم كه مسؤ ولان كنونى - چه مسؤ ولان قوه مجريه ، چه مسؤ ولان قضايى - در همين جهتهايى كه گفته شد، تلاشهايى كردند و برنامه هايى ريختند - خيلى خوب - اما يك نوع چيزهايى هست كه دشمن آن را اصطلاحات مى داند؛ امريكاييها مى گويند حجاب شما از بين برود؛ مرزهاى اخلاقى و دينى شكسته شود؛ حكومت قرآن و انطباق قوانين با اسلام - كه جزو قانون اساسى است - نبايد باشد؛ اين يعنى اصلاحات اينها اصلاحات امريكايى است ملت ايران آنچه را كه به دست آورده ارزان به دست نياورده است ملت ايران استقلال و رشد سياسى و شخصيتى و عزت خود را به دست آورده ؛ اينها كه ارزان به دست نيامده است .
قدرتمندان و قلدران دنيا همه تلاششان براى توسعه نفوذ و منافع خودشان است . اگر گفته شود كه شما در خليج فارس چه مى كنيد؛ كشور شما كجا، خليج فارس كجا؛ مى گويند ما در اين جا منافع داريم ! عجب ، پس منافع شما، اگر لشكر كشى شما را هم اقتضاء كرد، بايد لشكر كشى كنيد؟ آيا منافع شما مقدم و مرجع بر منافع ملتهاست . اين قدرتها هر چيزى را كه دنبال مى كنند، براى منافع خودشان است ؛ اگر از شعار اصلاح طلبى حمايت مى كنند، اين دورغ است ؛ آنها از اصلاحاتى كه به معناى حقيقى كلمه اصلاحات باشد طرفدارى نمى كنند؛ آنها با اصلاحات در اين كشور مخالفند؛ با اصل انقلاب هم مخالفند؛ آنها مى خواهند روحيه استقامت و استقلال اين ملت را از بين مى برود؛ شعارهايى مى دهند و حرفهايى مى زنند؛ عده اى هم حرفهاى آنها را تكرار مى كنند البته خود اين واقعا يك داستان غم انگيز است كه من نمى خواهم حالا وارد آن بشوم اين كه بعضيها به دشمن بيشتر اعتماد مى كنند تا به دوست ؛ به بيگانه بيشتر روى خوش ‍ نشان مى دهند تا به دوست ؛ حرف بيگانه را تكرار مى كنند على رغم دوست ؛ اين داستان خيلى غم انگيز و ماجراى تلخى است كه من امروز نمى خواهم وارد اين قضيه بشوم اما نمى توانم بالاخره اين قضيه را هم به شما ملت ايران در ميان نگذارم . من يك وقت بالاخره خواهم گفت كه بعضيها در اين كشور به نفع دشمن و عليه اين ملت به نفع متجاوز و عليه مظلوم ، چه دارند مى كنند؛ اما فعلا نمى خواهم وارد اين بحث بشوم .(84)