آشنايى اسلام با مواريث دنياى قديم اكنون چنان شگفت انگيز
مىنمايدكه شايد جز نهضت علمى صد ساله اخير ژاپن هيچ نظيرى در
تاريخ عالمبراى آن نتوان يافت.شوق و علاقهيى كه مسلمين در
دوران عظمتامپراطورى خويش به كسب و توسعه فرهنگ نشان دادند و
توفيقى كهدر اين راه پيدا كردند بىشك عظيم است و كمتر از
نبوغ قوم يونانىخيره كننده نيست.اين تمدن-باز تكرار بايد
كرد-نه عربى استنه هندى،نه تركى است و نه ايرانى.اسلامى است و
در عين حال جامعهمه اينها.طول مدت بقاى آن هم قابل ملاحظه است
زيرا عمر آن دردوره كمال و شكفتگى خويش هم از حيات تمدن
بالنسبه اصيل يونانقديم درازترست و هم از طول تمام عمر تمدن
مستعار امريكاى جديد.ازينگذشته،هم ادامه دهنده مواريث و سنن
قديم بوده است هم مايه بخشابداعات جديد و اين دو نكته نشان
مىدهد كه اين فرهنگ در جاى خودو در زمان خود از بزرگترين
فرهنگهاى انسانى بوده است.
اگر هنوز در مغرب زمين تاريخنويس ساده دلى هست كه
خالصانهگمان مىكند اسلام هيچ فرهنگ تازهيى بوجود نياورده
است و جز آنكه فرهنگ يونان قديم را به دنياى غرب منتقل كند
كارى نكرده است عذرشروشن است.قرنهاى دراز اسلام براى كليسا
اسباب وحشتبوده است.
در شام و فلسطين،در آسياى صغير و بالكان،در سيسيل و
فرانسه،درافريقيه و اندلس كشمكشهايى كه بين اسلام و مسيحيت،روى
دادهاست البته در اذهان عامه مغربيان تاثير نهاده است.خشم و
ترس ازاسلام،از خيلى قديم،هم پيغمبر را نزد نصاراى مغرب زمين
مورد نفرتساخت هم نام فرهنگ و تمدن اسلام را.براى قومى كه
قرنهاى دراز،ازبيخبرى،پيغمبر اسلام را مروج بت پرستى
مىخواندهاند و تبرى از وىرا حتى در بلاد اسلامى كه طبعا
بىمجازات سخت نمىمانده است نشانوفادارى بصليب و خدمتبه
مسيح مىشمردهاند ترديد در اهميت وارزش اسلام و جنبه جهانى
فرهنگ آن غريب نيست.وقتى فرنسيسبيكن و ولتر كه داعيه آزادى و
آزاد انديشى دارند بى تحقيق و از روىتعصب از محمد به بدى ياد
كردهاند (25) تكليف كشيشى كه در بيروت ياقاهره به
دعوت و تبليغ مسيحيت مىرود پيداست. حتى تا امروز بسيارىخاور
شناسان فرنگ هر جا در بيان احوال محمد به تاويل يا تفسيرى
دستمىيابند كه متضمن ايراد و اعتراض بروى باشد بر همان تكيه
مىكنند. (26) عناد با اسلام بسا كه آنها را وا
مىدارد كه با هر چه اسلامى است نيزمخالفت كنند و در كاستن
ارزش آن مبالغه تمام ورزند.
با اينهمه،كسانى كه توانستهاند خود را از اين مرده
ريگتقاليد و سنن قديم كليسا برهانند ارزش واقعى فرهنگ و تمدن
اسلام رادرست تخمين مىكنند.حقيقت آنست كه اسلام را در طى
تاريخ تمدنعالم اگر درست در زمان و مكان خود در نظر آرند
مىتوان منشا يكفرهنگ عظيم خواند كه فرهنگ و تمدن انسانى بدان
مديون است ودينى هم كه دارد اندك نيست.
6- معجزه فرهنگ اسلامى
تمدن و فرهنگ اسلامى در دوره اوج عظمتخويش وضع تمدن انسانى
را دريك مرحله طولانى از تحول آن عرضه مىدارد اما سرگذشت
پيدايش اينفرهنگ و عظمت و كمال آن چيزيست مثل اعجاز و از اين
حيث مىتواناز معجزه اسلامى هم مثل آنچيزى كه معجزه يونانى
خوانده مىشودسخن گفت.در واقع،آنچه معجزه اسلامى خوانده تواند
شد نيز در آغازحال از نقل معجزه يونانى شروع شد اما خود
يونانيها هم معجزهشان ايننبود كه تمدن و
(Ex Nihilo) خلق كنند. فرهنگ خود را از هيچ
فلسفه و علم آنها مخصوصا در ملطيه و ساير بلاد آسياى صغير
بوجود آمدو آنجا هم از طريق ليديه با مصر و بابل ارتباط
داشت.رياضيات طالسو فلسفه فيثاغورس از تاثير مصر و شرق خالى
نبود. (27) مسافرت افلاطونبه مصر،معروف است و
ظاهرا اين حكيم كه وقتى آكادمى خود را گشوددرش را از جانب شرق
ساخت در اعتقاد به يك روح شر كه همزمان باروح خير در عالم
حكومت مىكند از تعليم زرتشت متاثرست.ذيمقراطيسپدر فلسفه اتمى
هم ظاهرا به هند و ديگر بلاد شرق سفر كردو حتى هم ارسطو-قبل از
تماس با اسكندر-با آسياى صغير و شرق مربوط بود،هم ابيقوريان و
رواقيان. (28) در چنين احوالى كه مىتواندتمدن و
فرهنگ يونانى را يك ابتكار نبوغ خالص يونانى بخواند؟
حتى خود يونانيهاى قديم در بسيار جاها خويشتن را مرهون
شرقدانستهاند.اما تفاوت اساسى كه بين طرز فكر يونانى و طرز
فكر شرقىدر آن زمانها وجود داشت عبارت بود از تفاوت در
نظرگاهها.درمصر و بابل حساب و نجوم پيشرفتش بخاطر ارضاء حوايج
زندگى از قبيلتجارت و فلاحتبود در صورتيكه نظر يونانيان در
علم و فلسفه غالبابىشائبه بود (29) و براى اقناع
احتياج درونى به معرفت.كلام افلاطوندرين باب معروف است كه در
كتاب جمهور مىگويد روح يونانى حريصبدانستن است در مقابل روح
فنيقى و مصرى كه حريص استبه منفعت.
اين كنجكاوى خالص بود كه منشا معجزه يونانى شد و همين
معرفتعارى از شائبه بود كه هم اساس معجزه اسلامى شد و هم
اساسرنسانس اروپا.
در بين مسلمين،سبب عمده حصول آنچه معجزه اسلامى
خواندهمىشود بىهيچ شك ذوق معرفت جويى و حس كنجكاوى بود
كهتشويق و توصيه قرآن و پيغمبر آن را در مسلمين بر
مىانگيخت.كثرتتعداد علماء،اطباء،و مترجمان در عهد نهضت عباسى
شايد اين سؤال را بهخاطر بياورد كه آيا اين جماعت عرب
بودهاند يا نه؟جواب معروف ابنخلدون درين دوره نيز صادق بود
كه مىگويد:حملة العلم اكثر هم العجم.