حيات عارفانه فرزانگان

حسن صدرى مازندرانى

- پى‏نوشت‏ها -


1- سلوك معنوى ، ص 120، مصاحبه ها
2- فريادگر توحيد، ص 182
3- فريادگر توحيد، ص 116.
4- فريادگر توحيد، ص 182
5- فريادگر توحيد، ص 170
6- داستان هاى عارفانه ، ص 52.
7- سيماى فرزانگان ، ج 1، ص 214
8- اسرار الصلوه - ص 293
9- فريادگر توحيد، ص 160.
10- داستان هاى نماز، ص 106.
11- سخنرانى در نهمين اجلاس سراسرى نماز.
12- پا به پاى آفتاب ج 3، ص 281.
13- سرگذشت هاى ويژه از زندگى امام خمينى . ص 66.
14- نماز و قيامت بهجت عارفين . ص 223.
15- سيماى فرزانگان ، ج 1، ص 221.
16- فريادگر توحيد، ص 183.
17- فريادگر توحيد، ص 184.
18- فريادگر توحيد، ص 186.
19- فريادگر توحيد، ص 180.
20- بحار، ج 82،ص 308، روايت ،9.
21- فريادگر توحيد، ص 183.
22- داستان هاى نماز، ص 80.
23- بحار، ج 83، ص 9.
24- حديث پارسايى ، رضا مظفرى ، ص 58.
25- نقباء البشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى ، ج 1، ص 359.
26- زندگانى و شخصيت شيخ انصارى ، ص 263.
27- سفينه البحار، ج 2، ص 44.
28- سياحت شرق ، ص 198.
29- سيماى فرزانگان ج 1، ص 230.
30- سيماى فرزانگان ، ج 1 ص 230.
31- نماز اول وقت ، رجايى خراسانى ، ص 190
32- روزنامه جمهورى اسلامى 2/3/68.
33- حكايت هاى شنيدنى ، ج 5،ص 62.
34- جلوه هاى ربانى ، ص 108.
35- انسان در عرف عرفان ، واقعه 21، ص 43.
36- گنجينه ى دانشمندان ، ج 1 - ص 233 و 232.
37- مهر تابان ، بخش نخست ، ص 19 -
38- كيهان ، 20 / 6/ 68.
39- ديدار با ابرار - شهيد مدنى جلوه اخلاص - خاطره از آقاى بروجردى ، ص 38.
40- كيهان - 20 / 6 / 68 مجله عروه الوثقى ، شماره 82.
41- روزنامه جمهورى اسلامى ، 18 / 6 / 61 ويژه نامه آيت الله مدنى .
42- يادواره شهيد محراب آيت الله مدنى ص 51
43- كيهان - 20 / 6 / 68.
44- زندگانى شيخ مرتضى انصارى ، و مردان علم در ميدان عمل ، ص 206.
45- زندگانى شيخ مرتضى انصارى ، و مردان علم در ميدان عمل ، ص 206.
46- داستان هاى عارفانه ، ص 61.
47- زندگانى شيخ مرتضى انصارى ، و مردان علم در ميدان عمل ، ص 58.
48- داستان هاى عارفانه ، ص 55.
49- داستان هاى عارفانه ، ص 52.
50- انسان در عرف عرفان .
51- داستان هاى عارفانه ، ص 32.
52- داستان هاى عارفانه ، ص 51.
53- بر قله پارسايى ، ص 98.
54- برقله ى پارسايى ، ص 100.
55- برقله ى پارسايى ، ص 95.
56- كيمياى محبت ، ص 222 نقل شده در كتاب بر قله ى پارسايى ، ص 95.
57- برقله ى پارسايى ، ص 98.
58- يكى از عمال رژيم پهلوى در خراسان .
59- داستان هاى عارفانه ، ص 20.
60- داستان هاى عارفانه ، ص 23.
61- نشان از بى نشان ها ص 425.
62- نشان از بى نشان ها، ص 425.
63- نشان از بى نشان ها، ص 31.
64- نشان از بى نشان ها ص 31.
65- نشان از بى نشان ها، ص 24.
66- نشان از بى نشان ها، ص 16.
67- نشان از بى نشان ها، ص 57.
68- آيت حق (شرح حال عالم ربانى حضرت آيت الله طبرسى مازندرانى ، ابوالقاسم طاهرى ، ص 76.
69- زى طلبگى ، ص 122.
70- سيرى در نهج البلاغه ، ص 12.
71- سيرت رسول الله ، ص 124.
72- داستان هايى از زندگى پيغمبر ما، ص 121، 122.
73- ارشاد قلوب ، ج 2، ص 66، (باب 30)
74- سيماى فرزانگان ، ج 3، ص 170.
75- طهارت روح ، ص 383.
76- شيخ آقا بزرگ ص 7.
77- ترجمه الصلوه ، ص 56.
78- طهارت روح ، ص 378.
79- سيماى عبادالرحمن در قرآن ، ص 61 نقل شده در: هزار و يك نكته درباره نماز.
80- شب مردان خدا، ص 39.
81- ارزش و اهميت نماز، ص 52 نقل شده از: هزار يك نكته درباره نماز، ص 198.
82- الهى نامه ، حضرت علامه حسن زاده آملى ، ص 47.
83- روزنامه كيهان ، تاريخ 17 / 9/ 73.
84- سيماى فرزانگان ، ج 3، ص 161.
85- من لا يحضره الفقيه ، ج 1 ص 211.
86- هزار و يك نكته ، ص 190، 375 .
87- هزار و يك نكته درباره نماز، ص 126.
88- داستان هاى نماز، ص 77.
89- داستان هاى نماز، ص 77.
90- اسرار نماز، ص 84.
91- پادشه خوبان ، موسوى مطلق ، ص 149 .
92- پادشه خوبان ، ص 134.
93- حديث پارسايى ، شرح احوال ميرزا حبيب الله رشتى ، ص 73.
94- حديث پارسايى ، شرح احوال ميرزا حبيب الله رشتى ، ص 58.
95- تاريخ ابن خلكان ، قطع بزرگ ، ص 167.
96- نماز سرود ايمان ، ص 33.
97- حكايات برگزيده ، ص 59.
98- روضات الجنات ، ص 366.
99- بحار الانوار، ج 3 ص 86.
100- جامع الاحاديث ، ج 2، ص 254، ح 67.
101- O تنديس پارسائى
شرح حال عالم ربانى ، فقيه صمدانى حضرت آيت الله رحمانى خليلى مازندرانى
- آن چه پيش رو داريد، گذرى است بس كوتاه بر گلشن زندگانى يكى از برگزيدگان يار و مجذوبان جمال دلدار. گرچه گذر زمان و گمنامى ، كمتر نشانى از آن بى نشان به جاى گذارده است ليك عنايتى و توفيق شامل اين حقير گرديد كه از زندگانى شيخ عارف و زاهد به رشته تحرير در آورم تا شايد نفوس ‍ مستعده را فايدتى به هم رسد و سالكان الى الله را وجد و حالى حاصل آيد و احياى نامى از آفتاب چنين درخشان گزيده شود. خداى سبحان در سوره قلم ، آيه 5 مى فرمايد:
((فاجتباه فجعله من الصالحين )) و پروردگارش او را برگزيد و از صالحانش قرار داد.
O ميلاد سبز
شيخ عارف ، زاهد بارع ، فقيه و پارسا، حضرت آيت الله شيخ ابوالقاسم رحمانى مازندرانى - قدس سره الربانى - به سال 1302 شمسى (1342- ق) در قريه خليل محله بهشهرى ديده بر خاك تيره جهان گشود. و با عنايت پروردگارش اين خاك تيره را به شرف سجده هاى خويش منور كرد و محل عروج بر افلاك ساخت .
O نياكان نيكنام
پدر بزرگوارش مرحوم آيت الله شيخ محمد باقر هزار جريبى مازندرانى - از علماى به نام و مشهور بهشهر و نواحى - فرزند علامه آيت الله محمد حسين هزار جريبى از شاگردان مرحوم شيخ اعظم انصارى (رض) فرزند آقا شيخ محمد كاظم بن علامه بزرگوار شيخ محمد على (م 1245 ق) فرزند علامه سترگ آيت الله شيخ محمد باقر هزار جريبى مازندرانى نجفى (1205 ق) استاد سيد بحرالعلوم ، شيخ جعفر كاشف الغطا و ميرزاى قمى بوده است كه سابقه سيصد سال روحانيت و رياست و مرجعيت شيعه را بر عهده داشته اند. با اين سابقه ؛ نيك مردان ، آرزومند فرزندى نيك اند. مى خواهند ثمره زندگى شان بلند مرتبه و سرافراز گردد تا به او ببالند و بعد از خود، يادگارى صالح بر جا گذارند.
شيخ ابوالقاسم رحمانى خليلى ، مردى از خطه سرسبز استان مازندران ، همان يادگار صالح پدر بود.
O به دنبال دانش
فقيد سعيد در سن 12 سالگى براى فراگيرى علوم اهل بيت صلى الله عليه و آله به حوزه علميه مرحوم آيت الله كوهستانى كوچيد و بعد از فراگيرى رسائل و مكاسب نزد حضرت آيت الله كوهستانى هر چه توانست بر توشه دانش خود افزود. ايشان طلبه سخت كوش ، شب ها و روزها را از پى هم به تحصيل دانش و معارف معنوى سپرى كرد.
O حديث هجرت ، تشرف به عتبات عاليات
حوزه علميه كوهستان بهشهر با همه طراوت و پاكيش ، سيراب گر جان عطشان (شيخ ابوالقاسم) نبود لذا تصميم هجرت به نجف اشرف را گرفت و در سال (1325 ش) در نزد مرحوم آيت الله حاج ميرزا حسن يزدى و شيخ صدرا بادكوبه اى ؛ كفايه الاصول را آموخت و پس از اتمام سطح به دروس خارج حضرات آيات عظام ، سيد محسن حكيم ، سيد محمود شاهرودى ، سيد ابوالقاسم موسوى خويى و ميرزا هاشم آملى به مدت 12 سال كسب فيض نمود و در سال 1338 ش ، با كسب اجازات متعدد اجتهاد به زادگاهش برگشت و آن جا مبادرت به بنياد حوزه علميه و مسجد و حسينيه و در سال 1347 شمسى به تهران مهاجرت كرد و در مسجد شفا به امامت جماعت و در مدرسه چهلستون و مدرسه شيخ عبد الحسين به تدريس مكاسب و كفايه اشتغال ورزيد سپس در سال 1364 شمسى به حوزه علميه قم كوچ نمود و به تدريس خارج فقه و اصول مشغول شد.
O عشق به آل الله
فقيه وارسته و عارف فرزانه ، عشق به آل الله و ولايت محمد و آل محمد (ص) كه مهر قبولى اعمال است ، داشت . ايشان شيفته قرآن بود، وارستگى و قناعت ، تواضع و فروتنى ، متعبد و با تقوا و اورع بود. و روزانه به اذكار و اورد بسيار به ويژه زيارت عاشورا و استغفار مى پرداخت و براى تهذيب نفس چندين بار چله نشست . به طورى كه در نوشتجاتى كه در دست فرزندش احمد آقا موجود است مؤ يد اين چله هاى با ارزش است .
O آثار و تاءليفات
تاءليفات معظم له 1- تفسير سوره حمد 2- علم نحو 3- رساله فى المشتق 4- شرح اجتهاد و تقليد عروه الوثقى 5- شرح تبصره المتعلمين علامه حلى مى باشد.
O آخرين لحظه ، زيباترين اندرز
حالات قله نشينان عشق الهى را تنها قله نشينان معرفت الهى مى دانند، آن هاى كه به نداى سروش عشق لبيك گفتند سختى هاى راه را برخود هموار كردند و خداى حكيم و مهربان را در دل خود يافتند.
آيت الله رحمانى مازندرانى يكى از قله نشينان عشق و معرفت ؛ پس از تهجد و نماز صبح به هنگام خواندن زيارت عاشورا در فضاى باز در تاريخ يكشنبه 27 / 12 / 1374 (27 شوال المكرم 1416 ق) در سن 72 سالگى بدرود حيات گفت و در روز دوشنبه پس از تشيع ، و اقامه نماز بر پيكر معظم له توسط حضرت آيت الله العظمى فاضل لنكرانى ، به زادگاهش منتقل شد و در ميان اندوه بسيار مردم و با حضور شخصيت هاى علمى و مذهبى و اجتماعى در مدرسه اى كه خود بنياد نهاده بود، به خاك سپرده شد. براستى او از اين خاكدان پرگشود و به افلاك سفر كرد.
102- كيميا نظر، موسوى مطلق ، ص 52.
103- مردان علم در ميدان عمل ، سيد نعمت الله حسينى ، ص 390.
104- با توجه به اين كه زناى زن ، با اين كه دسترسى به شوهر دارد، زناى محصنه است ، و كيفر آن رجم (سنگسار) مى باشد.
105- تفسير روح المعانى ، ج 30، به نقل از فخر رازى ذيل تفسير سوره و العصر.
106- داستان دوستان ، ج 1، ص 57.
107- اقتباس از معانى الاخبار، شيخ صدوق ، ص 11.
108- داستان دوستان ، ج 3 ص 71.
109- مجمع البيان ، ج 10، ص 419.
110- معانى الاخبار، صدوق ، ص 11.
111- لهوف ، سيد بن طاووس ، ص 94.
112- اسرار الشهاده : ص 423.
113- خصائص نسائى ، ص 3.
114- استعاذه شهيد دستغيب ، ص 143.
115- سيماى فرزانگان : ج 3، ص 164.
116- حجه الاسلام و المسلمين شيخ محمد حسين حيدرى ، نقل شده از كتاب (سيماى زعامت و مرجعيت فقيه صالح) محمد على صالحى ، ص 118.
117- حق اليقين ، ص 302.
118- حجه الاسلام و المسلمين محمد طاهر فارابى ، نوه معظم له بنابر در خواست مولف .
119- آيينه صدق و صفا، شرح حال حضرت آيت الله حاج شيخ محمد على اراكى ، استادى ، ص 71.
120- داستان ها و حكايات نماز.
121- كشكول شيخ بهائى ، ص 430.
122- راز نماز، ص 50.
123- بيت الاحزان ، محدث قمى ، ص 41.
124- پرتو سخن ، شماره 29.
125- خورشيد در جبهه ، ص 126.
126- تفسير نمونه ، ج 9ص 268.
127- ترجمه رساله الحقوق ، محمد سپهرى ، ص 90.
128- چهل حديث ، امام را حل ، ص 430.
129- چهل حديث ، امام راحل ، ص 430.
130- چهل حديث ، امام راحل ، ص 431.
131- چهل حديث ، امام راحل ، ص 431.
132- چهل حديث ، امام راحل ، ص 433.
133- مناهج الشارعين ، ص 180.
134- وسائل الشيعه ، ج 3، ص 479.
135- ارزش و اهميت نماز، ص 57.
136- صحيفه الحسين (عليه السلام)، ص 64.
137- لطائف الطوائف ، ص 41.
138- هزار و يك نكته درباره نماز، ص 182. نقل شده در: آثار الاذان فى دارالدنيا، ص 5.
139- نماز نشانه حكومت صالحان ، ص 101.
140- هزار يك نكته درباره نماز، ص 252.
141- تفسير عاملى ، ج 1 ص 473.
142- در محضر اولياء، ص 50.
143- در محضر اولياء، ص 35.
144- مرقد شريفشان از طرف مقام معظم رهبرى در حرم مطهر براى خاك سپارى واگذار شد.
145- در محضر اولياء، ص 25
146- گلستان سعدى ، ص 84.
147- وسائل الشيعه ، ج 5، ص 378.
148- مستدرك وسائل ، ج 1 ص 174.
149- سفينه البحار، ج 1 ص 28.
150- نورى از ملكوت (زندگانى آيت الله العظمى گلپايگانى) ص 132.
151- نورى از ملكوت (زندگانى آيت الله العظمى گلپايگانى)، ص 128.
152- آقاى احمد شريف .
153- مناجات خمسه عشر، مناجات الخائفين ، مفاتيح الجنان .
154- حجت الاسلام و المسلمين محمد باقر لائينى فرزند حضرت آيت الله محمدى لائينى ، بنابر در خواست مولف .
155- O گنجى در طبرستان ((از طلوع تا غروب ))
شرح حال حضرت آيت الله العظمى ايازى (ره)
زادگاه حضرت آيت الله العظمى ايازى (ره) مازندرانى شهر رستم كلا (حد فاصل بهشهر و نكا) است . ايشان در سال 1310 هجرى شمسى در شهر رستم كلا، در خانه اى كه با گلهاى عطرآگين ايمان و اخلاص و روشنايى علم و عمل آذين بندى شده بود چشم به جهان گشود و صداى كودكى به فضاى خانه قديمى و بى آلايش ، كانون پر مهر و محبت خانواده ، صفايى تازه بخشيد، نوازادى كه با گريه هاى كودكانه گوش والدين خود را نوازش مى داد و مادر چون نسيم ؛ فرزند خويش را به سينه فشرد در حالى كه گلاب اشكش روى گونه نوازاد مى چكيد و كودك با نگاههاى معصومانه دل مهربان والدين را سرشار از اميد مى نمود.
ستاره اى به خانه كوچك شيخ حيدر قدم نهاد.
پدر او را ((ابوالحسن )) ناميد تا با انتخاب اين نام ياد خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ((على )) و ((حسن )) در لحظه لحظه ى زندگى وى تجديد گردد.
O نوگل گلستان پدر
خنده هاى شيرين و نگاهاى معصومانه ابوالحسن همه اهل خانه را شيفته خود ساخته بود، او آرام آرام گامهاى كوچك اش را روى خاك رستم كلا مى گذاشت و راه مى رفت ، زمين به خودش مى باليد كه ابوالحسن بر روى آنها قدم مى گذارد.
نوگل گلستان پدر؛ در آغوش مادرى مهربان و پاكدامن و پدرى ارزشمند، پرورش يافت و روزهاى شيرين كودكى را يكى پس از ديگرى ، پشت سر گذاشت و بالاجبار روانه مدرسه شد و دوران ابتدايى را با هوش سرشارش گذراند.
استعداد درخشان ابوالحسن از همان آغاز، پدر بزرگوارش را بر آن داشت تا بعد از دوران ابتدايى ؛ براى كسب علوم و معارف و تربيت اسلامى تحت اشراف مرحوم حضرت آيت الله العظمى كوهستانى قرار دهد.
در خصوص همين مسئله فرزندش حجه الاسلام و المسلمين محمد جواد ايازى مسئول مدرسه جعفريه رستم كلا مى گويد:
آيت الله ايازى دوران طلبگى خود را از حوزه كوهستان شروع كردند و از نظر علمى و عملى بهره بردند و همين امر موجب شده بود كه در طول دوران تحصيل همواره تحت اشراف مرحوم آيت الله كوهستانى باشند.
O در محضر استاد
علاوه بر اراده قوى و محكم ، و تلاش وافر و خستگى ناپذير معظم له در راه كسب و تحصيل دانش ، اساتيد ارزشمندى هم در شخصيت علمى و اخلاقى او نقش اساسى داشتند استاد هم چون شمع مى سوخت و مى ساخت و پروانه وار شاگرد را دور خود مى كشاند و عشق به سوختن را به او مى آموخت . معظم له از خرمن دانش استادى بزرگ چون حضرت آيت الله العظمى كوهستانى (ره) در حوزه علميه كوهستان خوشه ها چيد و بيشترين بهره اخلاقى و عرفانى را از محضر اين عالم الهى برد و ايشان به استادش عشق مى ورزيد و در مقابل عظمت او زانوى ادب بر زمين مى زد.
O شوق هجرت به قم
پس از كسب علم و عمل از محضر استادش آيت الله العظمى كوهستانى (ره)، شوق هجرت به حوزه علميه قم كه هم چون كوثرى گوارا تشنگان عشق به تحصيل و معارف الهى را به سوى خود مى كشيد. در وجود معظم له مشتعل شد.
همزمان با مرجعيت و زعامت فقيه اهل بيت (عليه السلام) حضرت آيت الله العظمى بروجردى (ره) بر جهان تشيع ؛ معظم له وارد حوزه علميه قم شدند و از استادانى چون آيت الله ميرزا مهدى مازندرانى امير كلايى و آيت الله سلطانى و علامه طباطبايى و آيت الله العظمى بروجردى بهره فراوان بردند.
فرزندش حجه الاسلام و المسلمين محمد جواد ايازى در خصوص استادان معظم له مى گويد:
ايشان وارد حوزه علميه قم شده و در آنجا رسائل و مكاسب را نزد آيت الله ميرزا مهدى امير كلايى فرا گرفتند و كفايتين را خدمت آيت الله سلطانى آموختند، منظومه را از محضر مرحوم آيت الله سيدرضا صدر استفاده كردند، تفسير را هم نزد مرحوم علامه طباطبايى بهره بردند و چندين سال در درس ‍ خارج آيت الله بروجردى شركت كردند.
ايشان در سال هايى كه در حوزه علميه قم حضور داشتند از خرمن دانش اين بزرگواران كه هر كدام از ستاره هاى درخشان آسمان فقاهت بشمار مى رفتند، خوشه خوشه علم و ايمان مى چيد.
O هجرت به نجف اشرف
آيت الله العظمى ايازى (ره) دانشمند و حكيم فرزانه ، الگو و اسوه كامل زهد و تقوى ، پس از سالها (حدود 12 سال) از چشمه دانش اهل بيت (عليه السلام) در قم ؛ استفاده كرده و با توجه به علاقه اى كه به بارگاه ملكوتى امير المومنين على (عليه السلام) و حوزه علميه نجف داشت به زيارت آن حضرت و كسب علم شتافت .
سفره وجودشان را گشودند و متوسل به خورشيد ولايت امير المومنين على (عليه السلام) شدند و بيش از 8 سال در آنجا اقامت گزيدند و از محضر اساتيد بزرگ كسب فيض نموده اند. فرزندش حجه الاسلام و المسلمين محمد جواد ايازى در خصوص اساتيد معظم له در حوزه علميه نجف مى گويد: ((به حوزه علميه نجف هجرت كرده و بيش از 8 سال در آنجا اقامت داشتند در آنجا هم از محضر اساتيد بزرگ بهره بردند از جمله در درس اصول مرحوم آيت الله ميرزا باقر زنجانى شركت كردند و تمام درسهاى ايشان را به رشته تحرير در آوردند.
دوره فقه معاملى را خدمت آيت الله ميرزا هاشم آملى گذراندند و مباحث ايشان را هم تحرير نمودند كه آماده طبع است در درس فقه مرحوم آيت الله سيد محمود شاهرودى و آيت الله حكيم هم شركت مى كردند و در ايام فراغت هم قواعد فقهيه را خدمت آيت الله ميرزا حسن بهيدين مى آموختند. هم چنين در درس مرحوم ميرزا حسن حلى و ميرزا حسن يزدى نيز شركت مى كردند.
O بر قله اجتهاد
معظم له با استفاده از محضر فرزانگان علم و فقهاى شيعه در حوزه علميه نجف ، در سى سالگى بر بلنداى قله اجتهاد رسيد.
فرزندش حجه الاسلام و المسلمين محمد جواد ايازى مى گويد:
از بسيارى از علما و بزرگان همچون حضرات آيات زنجانى ، حلى و آملى اجازه اجتهاد دارند.
به حق او، محقق و فقيهى پرتلاش ، و عالمى عامل و با ارزش ، حكيمى دانا و عارف و عابدى زنده دل و عاشقى دلباخته بود و از خوان گسترده اهل بيت (عليه السلام) و دانشمندان فرزانه و فقهاى شيعه به بهترين وجه پذيرايى گرديد. و كام تشنه روحش را با شراب طهور علم سيراب نمود و مشام جانش را با عطر دل انگيز دانش نوازش داد.
O بازگشت به وطن
ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون .
معظم له پس از رسيدن به درجه اجتهاد و مدارج عالى علمى در سن سى سالگى ، بنا به درخواست مكرر مردم از پيشگاه حضرت آيت الله العظمى كوهستانى (ره)؛ و درخواست معظم له از محضر مبارك آيت الله العظمى شاهرودى ؛ مبنى بر عزيمت حضرت آيت الله العظمى ايازى از حوزه علميه نجف به زادگاهش رستم كلا برگشت . چرا كه وى هم چون شجره طيبه اى است كه هم اكنون به بار نشسته و از ميوه آن ديگران بايستى بهره كافى ببرند و مومنين و علاقه مندان زادگاهش از وجود با بركت وى بهره مند شوند و به آيه شريفه (توبه آيه 122) فوق جامه عمل پوشد.
O استاد به ديدار شاگرد مى آيد
معظم له زمانى كه در پائيز سال 1341 هجرى و شمسى براى خدمات علمى و اخلاقى به وطنش برگشت . استاد عظيم الشان او، حضرت آيت الله العظمى كوهستانى پس از سالها دورى ، شيرينى اين ديدار را مى چشيد. استاد؛ لب به سخن گشود و يك سرى مسائل اخلاقى ، اجتماعى ...كه بيش از بيست سال با آنها سر و كار داشت را به شاگردان انتقال داد و به او فرمود:
((از آن جا كه دوران كهولت را سپرى مى نمايم ، همواره نگران تداوم نيافتن تلاش ده ها ساله خويش در امر اداره حوزه علميه و تربيت طلاب بودم . و اين نگرانى را داشتم كه مبادا اين مهم پس از حيات من به زمين بماند، و شخصيتى ، متكفل اداره آن نشود. ليكن اينك پس از مراجعت شما از نجف اشرف و شايستگى هايى كه در شما سراغ دارم ، خاطرم آسوده گرديد. و خوش وقتم كه اين مهم با جديت و تلاش شما، ادامه خواهد يافت .))
O ميراث ماندگار تاسيس حوزه علميه جعفريه رستم كلا
بعد از اين كه معظم له براى خدمات علمى و فرهنگى به وطنش بر مى گردد در اولين فرصت حوزه علميه اى به نام ((جعفريه )) تاسيس مى كند شكوه و عظمت حوزه علميه جعفريه از آغاز تا به امروز - كه حدود 40 سال از شكل گيرى آن مى گذرد - هر سال چشمگيرتر از گذشته در عرصه هاى مختلف ، نمود داشته است . در رشته هاى اعتقادات ، ادبيات ، فقه و اصول و تفسير پاسخگوى نيازهاى اجتماعى و فكرى جامعه نيز بوده هست و در اين راه شاگردان ممتازى را در دامن خود پرورانده است .
در جزوه ى كه در ارتحال عالم ربانى تحت عنوان ((يم يارستن )) منتشر شده مى نويسد:
تاسيس حوزه علميه عالى ترين عملى بود كه انجام آن مى بايد لازم الاجرا و سرلوحه كارها قرار گيرد. آن هم در محيطى كه سالها زير بمباران تبليغات ضد اسلامى رژيم از يك طرف و جولانگاه افكار چپاولگرانه از طرف ديگر، در صدد ركود فعاليتهاى دينى و حتى به تعطيلى كشاندن آن نيز در برخى از نقاط استان اقدام شده ، و مانعى در سر راه و سدى در مقابل اجراى آن بوده اند.
با همه اين احوال كه هر يك از موانع ، خنثى كننده اقدامات اين نيت خير خواهانه بود، اين تفكر توانا كه در راس عملش (توكلت على الله) قرار داشت ، توانست هر يك از سدها را به راحتى بشكند و به تاسيس ‍ حوزه ، دست زند. كه نه تنها، نيم نگاهى در تعجب اين تاسيس نبود، بلكه تا اين تاريخ (1380) به ستون استوار چهل ساله خود، هر چه قوى تر و غنى تر، تكيه زده است . و در اين راستا از زمان بالغ بر هزاران نفر از علما، فضلا و طلاب گرانمايه به مصداق ((فيه رجال يحبون ان يتطهروا)) به بهرورى از فيوضات علمى و عملى اين عالم ربانى ، تزكيه و تهذيب و تعليم و تعلم پرداخته اند.))
حوزه علميه جعفريه هم اكنون بطور شبانه روزى فعال مى باشد و فرزندش حجت الاسلام و المسلمين محمد جواد ايازى با همان دقت و ظرافت خاص پدر بزرگوارش به مسائل درسى ، و معنوى و تربيتى طلاب علوم دينى ، عنايت دارند و هم اكنون نهال هاى پر طراوت آن بوستان با دستان باغبانى دلسوز (پسر)؛ مثل پدر، به راه خود ادامه مى دهد چنانكه طلاب علوم دينى حركات آقا، را درسى گويا و پندى رسا مى دانستند هم اكنون در اين انديشه اند كه در كنار فرزندش ، و يادگار او در همان سنگر، تحصيل را ادامه دهند. انشاء الله .
O غروب آفتاب
در روز يكشنبه دوم محرم الحرام سال 1423 هجرى و قمرى سرانجام آفتاب زندگى انسان وارسته و مجتهد سخت كوش ، عارف مخلص ، فقيه صمدانى ، مسلمان عصر، حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ ابوالحسن ايازى (ره) غروب كرد و در سن هفتاد سالگى دعوت حق را لبيك گفت و ديدار معبودش را با جان و دل پذيرا گشت .
افول اين خورشيد، انفجارى در دلهاى مومنين پديد آورد كه كوچكترين نمودش ، جارى شدن سيلاب اشكها بود.
آفتابى غروب كرد، غروبى كه به دنبال خود آنچه به دل مى ريزد اندوه است و اندوه ! من خود شاهد غروب آفتاب ، از ساحل دريا بوده ام .
من در ساحل خورشيدى را ديدم كه پس از هفتاد سال طلوع خود، غروب كرد؛ ولى شعاع نورانى اين خورشيد بر دلهاى طلاب و مريدانش مى تابد.
من شاهد اوج و عروجى بودم بس زيبا؛ اوج و عروج يك روح بزرگ و بلند، يك روح لطيف و پاك ، روحى كه با شكسته شدن قفس تن ، تا اوج افلاك و عرش خدا پركشيد. او گرچه در قفس دنيا مى زيست اما در فضاى بهشت تنفس مى كرد، چرا كه تمام لحظه هاى عمرش را با كلام اهل بيت (عليهم السلام) سپرى كرده بود.
براى ما خاكيان رهيدن از خاك تازگى دارد. براى كسى چون ايازى (ره) كه هيچگاه وابسته به خاك نشد، مرزى به نام خاك ، وجود نداشت .
ما از بهشت مى گوييم ولى او در اين دنيا به بهشت رسيده بود.
او در انتظار رفتن ، روزها را سپرى كرد، رفتن و رهيدن از اين خاكدان براى او همانند بيرون آمدن از اتاقى به اتاق ديگر بود، با اين تفاوت كه در اتاقى همه عمرش بوى عطر پيغمبر صلى الله عليه و آله ، على (عليه السلام) و خاندانش را در لابلاى احاديث استشمام مى كرد و در اتاقى ديگر به زيارت گل هاى بوستان اهل بيت (عليهم السلام) مى رسيد.
رفتنى به اين آرامى !
چه روزى بود؟
دانشمند فقيه در بستر بيمارى افتاد.
همه دعا مى كرديم تا حالش بهتر و دوباره از سخنان شيرين و پرارزش او بهره ببريم .
استاد الگو و سرمشق زندگى ما بود.
ما طلبه ها از نشست و برخاست استاد با مردم ، راه چگونه زيستن را مى آموزيم .
هر كس به سويى مى رفتند.
اما ناراحت .
خيلى شتابان و با عجله راه مى پيمودند.
آيا آن چه را شنيده ايم ، درست است ؟
خدا نكند!
نمى خواستيم باور كنيم كه استاد عزيزى را از دست داديم .
درياى وجودم خروشان بود؛ در تلاطم عجيبى بودم .
به رستم كلا رفتم ، نزديك درب مدرسه جعفريه رسيدم .
شلوغ بود.
تپش قلبم تندتر شد.
صداى ناله و ضجهاى طلاب بلند بود.
بر زمين ميخ كوب شدم .
بعد از چند لحظه به خودم آمدم .
چند قدمى هم جلوتر رفتم ...
ديدم ؛ عده اى بر سر و صورت مى زنند و اشك مى ريزند.
عده اى هم سر به ديوار گذاشته زار زار مى گريند.
بلى ؛ آن چه شنيده بودم صحيح بود.
((انالله و انا اليه راجعون ))
O وداع (بگذار تا بگريم)
به راستى علامه بزرگوار ايازى (ره) از ميان مردم رفته بود؟
اما هنوز باورش مشكل بود. با اعلام سه روز عزاى عمومى در استان عالم پرور مازندران در اولين ساعات بامداد روز سه شنبه 28 / اسفند 1380 مصادف با چهارم محرم الحرام 1423 هجرى شمسى دو روز بعد از ارتحال علامه ايازى (ره) نزديك به صد هزار از مردم قدرشناس استان مازندران ناله كنان در حاليكه عزادار بودند بر سر و صورت مى زدند اشك ريزان در اطراف بيمارستان امام خمينى (ره) بهشهر گرد آمدند تا با او در لحظات آخرين وداع كنند.
تشيع جنازه سه ساعت پس از طلوع فجر آغاز شد. همه گريان بودند.
خورشيد از پس پرده ابرها نيم نگاهى به زمين مى انداخت تمام شهر سياه پوشيده بود.
انبوه شاگردان و مردم قدرشناس جنازه او را بر دوش داشتند.
صداى شيون و فرياد از خيابانهاى شهر بلند بود دوست و دشمن در سوگ او اشك مى ريختند.
شيعه و سنى در ماتم جانسوز علامه ؛ رخت سياه پوشيده بودند در حالى كه پيكر مطهر عالم ربانى را مردم روى دستهايشان حركت مى دادند، سيل جمعيت خروشان و ماتم زده شعار مى دادند:
عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز مهدى صاحب زمان ، صاحب عزاست امروز.
حدودا ساعت 5/10 صبح پيكر پاك آيه زهد و اخلاص به پارك ملت بهشهر رسيد و بر پيكر مطهر آن توسط فرزندش حجت الاسلام و المسلمين محمد جواد ايازى اقامه نماز شد و پيكر مطهر علامه ، در ميان باران اشك مردم استان مازندران از بهشهر تا رستم كلا با پاى پياده با نهايت تجليل و احترام تشيع گرديد و در حياط حوزه علميه جعفريه رستم كلا به خاك سپرده شد.
هم اكنون قبر شريفش زيارتگاه خاص و عام به خصوص حاجتمندان است .
مداومت كردن به زيارت قبر او، و استمداد از روح پاك او براى انجام مقاصد، و بر آورده شدن حاجت بسيار مجرب و آموزنده است .
فقدان آن عارف الهى ، حوزه هاى علميه و جهان تشيع را سوگوار ساخت و مسلمانان و مومنين را در اندوه و ماتم فرو برد. و جامعه روحانيت و حوزه هاى علميه ، و محصلان مكتب اهل بيت (عليهم السلام) را در عزاى خود داغدار ساخت . تغمده الله بغفرانه و اسكنه بحبوحات جنانه . انشاء الله .

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
29/1/1381 شمسى
قم : حسن صدرى مازندرانى