گلزار ربانى

ابوالحسن ربانى سبزوارى

- ۱۰ -


شب تولد علامه بحرالعلوم
آيه الله سيد محمدمهدى بحرالعلوم ، فرزند آيه الله سيد مرتضى بروجردى است . علامه بحرالعلوم آن چنان در قله شكوهمند علم و زهد و تقوى و اخلاص قرار داشت كه بارها به محضر مقدس حضرت ولى عصر (عليه السلام ) مشرف شد. به گونه اى كه در منزلت والاى آن بزرگ مرد نوشته اند صاحب الكرامات الباهره و المعجزات القاهره . نقل شده كه در شب تولدش ، پدرش در خواب ديد كه حضرت رضا (عليه السلام ) شمعى را به وسيله محمد بن اسماعيل بن بزيع كه از ياران موجه و گرانقدر حضرت رضا (عليه السلام ) بود، فرستاد و آن شمع را در پشت بام خانه آنها روشن كرد. نور آن شمع آن چنان بالا گرفت كه حدود آن ديده نمى شد، به گونه اى كه انسان هنگام مشاهده آن ، متحير مى شد.(243)
بهبهان
نام پيشين شهر بهبهان ، ارجان بود. بعد از آنكه گروهى از عرب هاى كوفه به حكم امير تيمور گوركانى ، از كوفه كوچ داده شده و به ارجان رفتند، املاك زيادى خريدند و در موضع فعلى بهبهان كه از شهر ارجان چندين كيلومتر فاصله داشت ، بناى آبادى گذاشتند.
از آن جائى كه سياه چادر را بهان مى گفتند، اين طائفه گفتند: ما در اين محل به از بهان مى سازند. و آن آبادى به از بهان شد و كم كم در اثر زيادى استعمال بهبهان شد.(244)
سيد محمد مجاهد
سيد محمد مجاهد، فرزند سيدعلى صاحب رياض و از بزرگان فقه و اصول است . او بيشتر در نزد پدرش ، كسب دانش نمود. در سال 1216 ه ق فرقه وهابيت به شهر مقدس كربلا هجوم بردند و جنايات بزرگى را انجام دادند. حرم حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) را غارت و گروهى از علماء شيعى را به شهادت رساندند.
به دنبال اين رخداد دلخراش بود كه سيد محمد از عراق به اصفهان رفت و در حدود 13 سال در حوزه علميه اصفهان به تدريس پرداخت و مرجعيت دينى را به عهده گرفت . او سپس به كربلا برگشت و در آنجا بود كه آتش جنگ بين ايران و روس زبانه كشيد، و به مناسبت همين جنگ ها و شركت آن بزرگوار در جنگ بود كه معروف شد به سيد مجاهد.
چون داستان شركت او در جنگ و شكست سپاه ايران و در نتيجه تبليغات مسمومى كه دشمنان بر ضد سيد راه انداختند و در نهايت با اندوه فراوان از دنيا رفت ، عبرت انگيز است ، خلاصه اى از اين رخداد مهم تاريخ اين سرزمين را در اينجا ذكر مى كنيم :
در سال 1209 ه ق آقامحمد خان قاجار به گرجستان لشكر كشيد و آن سرزمين را كه بعد از مرگ نادر، از ايران جدا شده بود ضميمه ايران كرد. ولى دو سال بعد به ويژه بعد از كشته شدن آقامحمد خان ، در سال 1211 ه ق كشور ايران دچار هرج و مرج شد.
سپاه روس به بهانه حمايت از سلطان گرجستانى ، قسمتى از قفقاز را اشغال كرد. قهرا فتوحات آقامحمد خان در گرجستان از بين رفت ، تا اينكه در سال 1212 ه ق فتحعلى شاه قاجار به سلطنت رسيد.
مهم ترين اولويت او فتح گرجستان و پس گرفتن قراباغ و گنجه و باكو، در منطقه قفقاز بود.
بدين جهت در سال 1218 چون روس ها تا نزديك رود ارس را تصرف كردند، شاه ايران پسرش عباس ‍ ميرزا وليعهد خود را براى دفاع در مقابل سپاه روس ، روانه آذربايجان كرد.
از سال 1218 تا سال 1228، پيوسته بين سپاه ايران و سپاه روس آتش جنگ شعله ور بود. ولى متاءسفانه در هنگامى كه فرمانده سپاه ايران ، عباس ميرزا به شكار رفته بود، لشكر روس شبيخون زده و رشته ارتباط و پيوند سپاه ايران را از هم گسستند و دسته هاى فرارى سپاه ايران ، به اشتباه خيلى از افراد خودى را به گلوله بستند و تا نزديك تبريز عقب نشينى كردند. به هر حال شكست ايران در مقابل روس ، موجب شد كه در دهكده گلستان پيمان متاركه جنگ بسته شود و ايران تن به قبول شوم ترين شرايط تحميلى يك دولت بيگانه بدهد.
در اين دوره با از دست دادن گرجستان و قسمت اعظم قفقاز، جنگ به نفع روس تمام شد.
بعد از اين جنگ ، فتحعلى شاه به مدت 13 سال سرگرم سركوب آشوب هاى خراسان و فتنه عثمانى در غرب ايران بود. روس ها دگر بار از اوضاع آشفته ايران سوء استفاده كردند و به تجاوزات خويش به سر حدات ايران پرداخته و از حدود پيمان گلستان تجاوز كردند.
در اين هنگام مسلمانان كه مى ديدند حكومت ايران قادر به دفاع از سرزمين هاى اسلامى نيست ، به سيد محمد عريضه نوشتند و از ايشان خواستند كه با فتواى جهاد، دست روسيه را از سر آنان كوتاه كند. وقتى كه خبر سلطه بيگانه بر سرزمين هاى اسلامى براى سيد قطعى شد، امر به جهاد كرد و خود ايشان و جمعى از علماء و متدينان از كربلا، به سمت ايران حركت كردند.
در سال 1241 هنگام رسيدن سيد به تهران ، او از سوى گروه زيادى از مردم ، علماء، بازاريان و شاهزادگان مورد استقبال بزرگى قرار گرفت .
تا اينكه روز جمعه اى سيد محمد مجاهد، محمد جعفر استر آبادى ، سيد نصرالله استرآبادى ، سيد محمدتقى قزوينى و ديگر علماء به لشگرگاه رفتند و روز بعد، ملااحمد نراقى ، به اتفاق فرزندش ملامحمد و ملاصدرالدين قزوينى از راه رسيدند و همه مجتهدين به اتفاق آراء فتواى جهاد صادر كردند كه هر كس از جهاد با روس سر باز زند، از فرمان يزدان روى برتافته است .
پس از فرمان جهاد، شور و هيجان عجيبى سراسر ايران را فراگرفت و مردم ، خويش را براى جهاد آماده كردند و در ميدان جنگ حاضر شدند. فقط گروهى اندك از دولتيان و مردم بودند كه با جهاد مخالفت كردند.
در اين جنگ ، براى بار ديگر، عباس ميرزا فرمانده سپاه ايران بود.
همه مجتهدان با لشكر ايران حركت كردند و در تبريز اقامت نمودند و مجاهدان را براى جهاد با كفار ترغيب مى كردند. سران سپاه هم آنان را مرتبا از وضعيت جبهه ها مطلع مى ساختند. در چند هفته اول جنگ ، لشكر اسلام همه جا فاتح و پيروز بود و به سرعت پيشروى مى كرد و دژها و قلعه ها و شهرهاى از دست داده را از سلطه لشكر روس آزاد مى كردند و جمع زيادى از سپاه روس كشته شدند. ولى بدبختانه بر سر فتح قلعه گنجه ، يك اتفاق و رخداد كوچك باعث اشتباه لشكر ايران شد و بدين سبب ، ثبات و مقاومت خويش را از دست دادند و پا به فرار گذاشتند.
جريان چنين بود كه : هنگام صف آرائى سپاهيان روس در مقابل سپاه ايران ، چون دهانه توپهاى روس به طرف فرزندان عباس ميرزا گشاده بود، عباس ميرزا دستور داد فورا آنها را از آن محل به نقطه ديگر كه در تيررس ‍ توپها نباشند، انتقال دهند. ماءموران نادان هم آنها را با چنان سرعت و عجله از جلو دوست و دشمن عبور دادند كه همه گمان كردند دستور عقب نشينى صادر شده . ساير لشكر هم به دنبال شاهزادگان فرارى ، پا به فرار نهادند. به گونه اى كه حتى خود عباس ميرزا كه دچار چنين اشتباه فاحشى شده بود به اصلان دوز عقب نشينى كرد.
در اين موقعيت نابسامان ، سپاه روس ، فرصت يافت تمام مواضع دفاعى را دوباره اشغال كرده و راه فتح مجدد را بر لشكر ايران مسدود كند. در اين گير و دار، دو هزار و پانصد و شصت نفر از سپاه ايران اسير شدند. بدين گونه تمام فتوحات ايران ، به دنبال اين اشتباه نابود و از دست رفت . از آن طرف سپاه روس رو به زيادى و گسترش بود.
خيانت بعضى از رؤ ساى ايلات و حكام خائن ، و خوددارى شاه ايران از ارسال پول كافى براى سربازان و مجاهدان ، عوامل شكست ايران شد. در چنين موقعيت خطرناك و حساسى بود كه سپاه ايران رو به هزيمت نهاد.
آنهايى كه از آغاز جهاد، مخالف بودند و ايمانى هم نداشتند اين شكست را دستاويز قرار دادند و گناه اين عقب نشينى را معلول دخالت علماء و مجتهدان دانستند و از بكار بردن واژه هاى زشت خوددارى نمى كردند و متاءسفانه در سال بعد - 1242 ه ق - بود، سپاه روس تا تبريز پيشروى كرد و عباس ميرزا در محل تركمنچاى ، تن به معاهده منحوس و ذلت بار متاركه جنگ و برقرارى صلح با روس داد و سرزمين قفقاز و بخشى از خاك ايران به روسيه واگذار شد.
بعد از شكست قواى ايران ، سيد محمد مجاهد بسيار دلتنگ و دل آزرده شد و از تبريز بيرون رفت . در بين راه ، با حالت اندوه و غم ، ديده از جهان فرو بست و بدن مبارك او را به كربلا بردند و در جوار مرقد مولاى مظلومش حضرت سيدالشهداء به خاك سپرده شد.(245)
دو خاطره به ياد ماندنى از دو مرجع تقليد
بين سالهاى 56 و 57 كه دوران مبارزات سهمگين ملت مسلمان و شجاع ايران با رژيم پليد و دست نشانده پهلوى بود، اينجانب كه از سال 53 به حوزه علميه قم آمده و مشغول تحصيل بودم ، در جريان اين مبارزات دلاورانه قرار داشتم و به قم به عنوان خيزشگاه و پايگاه اصلى اين انقلاب بزرگ ، نگريسته مى شد.
در يكى از روزهاى به ياد ماندنى كه جمع زيادى از طلبه ها، علماء، مدرسين و مردم قم در شبستان اصلى مسجد اعظم و صحن و مسجد اجتماع كرده بودند، و مشغول شعار دادن بر ضد شخص شاه جنايتكار بودند. حرم مطهر و مسجد اعظم را پليس ضد شورش محاصره و يك هلى كوپتر هم در بالاى مناره هاى مسجد اعظم در حال حركت و نظاره گر جمعيت بود. قرار بود كه مراجع تقليد هم به ويژه آيه الله العظمى سيد محمدرضا گلپايگانى در اين جلسه مهم شركت كنند، من با سرعت به خيابان انقلاب - چهارمردان - كه منزل آقا در كوچه اى از اين خيابان قرار داشت آمدم و به در منزل ايشان رسيدم . ديدم ماشين پژوى سفيد ساده اى پارك و راننده منتظر آمدن آقا بود. ناگهان درب منزل باز شد و چهره نورانى و ملكوتى حضرت آيه الله آشكار شد. آقا عصائى به دست داشت و شال سفيدى به كمر بسته بود. همينكه خواست پايش را داخل ماشين بگذارد، شنيدم كه فرمود: اللهم ارزقنى الشهاده ؛ خدايا شهادت را روزى من كن .
اين خاطره بعد از ساليان دراز همچنان قلب و جان مرا نوازش مى دهد و از خاطرم محو نمى شود. و اين آيتى از روح پاك و منور آن مرجع بزرگ شيعى بود. روحش شاد.
2- در يكى از روزهاى سال 1362، به محضر شريف حضرت آيه الله العظمى مرعشى نجفى مشرف شدم ، ضمن اينكه مبلغى وجوهات به ايشان تقديم كردم به آقا عرض كردم : من گاهى كه كتابهاى كتابخانه شما را مطالعه مى كنم با تاءسف و اندوه فراوان مشاهده مى كنم كه بعضى از خوانندگان در حاشيه كتابهاى كتابخانه كه وقف است مطالبى را مى نويسند، در حالى كه نوشتن حتى يك كلمه بر كتاب وقفى جايز نيست .
آقا با ناراحتى فرمود: اينان دل ما را خون كرده اند، هر چه تذكر داده شده متاءسفانه بى تاءثير است .
به ايشان گفتم : آقا! مگر اينان نمى دانند كه اين كار تصرف در وقف و شرعا حرام است ؟ آقا فرمود: شما چه مى گوئى ؟ حلال و حرام دو فرشته اى بودند كه از زمين به آسمان پرواز كردند. كنايه از اينكه كسى حرام و حلال خدا را اهميت نمى دهد.
سه چيز مربوط به شيطان
1- سرعت اقدام و وارد شدن در كارها بدون فكر و انديشه .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
العجله من الشيطان و التاءنى من الله
عجله كردن در كارها، يك كار شيطانى است آن گونه كه تاءمل و سنجيدن در اطراف كارها و انديشه نمودن ، كار خدائى است .(246)
2- قهقهه كردن . قهقهه ، خنده كردن با صداى بلند است .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: القهقهه من الشيطان
قاه قاه خنديدن مربوط به شيطان و يك عمل غير الهى است .(247)
امام محمدباقر (عليه السلام ) در اين مورد مى فرمايد:
اذا قهقهت فقل حين تفرغ : اللهم لا تمقتنى
اگر گاهى دچار خنده شدى و بسيار با صدا خنديدى ، بعد از خنده بگو: خدايا بر من خشم مگير.(248)
از اين روايت به دست مى آيد كه خنده فراوان ، انسان را در معرض خشم و غضب خداوند قرار مى دهد.
3- خميازه كشيدن . كه حالتى است كه به دنبال خستگى و كسالت در انسان پديدار مى شود.
حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود:
التثاؤ ب من الشيطان و العطسه من الله عزوجل ؛
خميازه كشيدن و دهان را باز كردن ، از شيطان است ولى عطسه كردن از خداوند عزوجل است .(249)
عشق به كسب دانش
يكى از برجسته ترين اصحاب پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) جابر بن عبدالله انصارى است كه از ارادتمندان خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به ويژه امام حسين (عليه السلام ) و اولين زائر حسينى در اربعين شهادت سيدالشهداء (عليه السلام ) بود.
او همان كسى است كه سلام رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) را به حضرت امام محمدباقر (عليه السلام ) رساند و ضمنا يكى از محدثان اسلامى است كه دلش سرشار از عشق به روايات پيامبر و اهل بيت (عليه السلام ) بود. درباره علاقه اش به روايات ، داستان جالبى را در حالات او آورده اند كه بسيار آموزنده و عبرت انگيز است .
او براى شنيدن يك روايت از شهر مدينه به مصر رفت و اين سفر يكماه به درازا كشيد. خودش مى گويد: شنيدم كه عبدالله بن انيس يك روايت ، در پيرامون قصاص از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) شنيده بود. چون ديگرى ، اين حديث را به ياد نداشت ، عبدالله هم از مدينه هجرت و به مصر رفته بود، من خواستم اين حديث را از خود عبدالله بشنوم . بدين سبب به بازار رفتم و شترى خريدم ، سپس عازم سفر مصر شدم .
اين مسافرت يك ماه طول كشيد. به مصر رفتم ، آدرس خانه او را از مردم پرسيدم ، مرا راهنمايى كردند، تا اينكه به در خانه اش رسيدم . در منزل را كوبيدم ، خادمش آمد. گفت : تو كيستى ؟ گفتم : جابر بن عبدالله انصارى هستم . خادم رفت و برگشت و من با او به خانه رفتيم . عبدالله به استقبال من آمد و مرا به آغوش ‍ كشيد.
بعد از احوالپرسى گفت : اى برادر! چه شد كه به مصر آمدى ؟ گفتم :
براى شنيدن و فراگرفتن يك حديث كه تو را از رسول مكرم اسلام (صلى الله عليه وآله ) شنيده اى و كسى اين حديث را غير از تو از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به ياد نداشت . آمدم كه از خودت بشنوم قبل از اينكه تو از دنيا بروى يا من .
عبدالله بن انيس گفت : بله من از رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) شنيدم كه فرمود: در روز قيامت ، منادى ندا مى دهد به گونه اى كه تمام اهل محشر مى شنوند: من پادشاه عادل هستم . در امروز ستمى بر هيچ كس روا نمى شود. هر كس كه به ديگرى ستمى روا داشته ، كيفر آن را خواهد ديد، گر چه يك سيلى بوده كه بر گونه مظلومى نواخته است .(250)
سخنى از ابن القطفى
ابن قطفى مؤ لف كتاب ارزشمند تاريخ الحكماء است كه از كتابهاى بسيار پرفايده و قابل مطالعه است . در منزلت مؤ لف نوشته اند: او بى ترديد يكى از تواناترين و بزرگترين مورخان عالم اسلام است و او صاحب پربهاترين و غنى ترين كتابخانه هاى خصوصى بوده است . در سال 568 ه ق در مصر به دنيا آمد و در سال 646 در سن 78 سالگى در شهر حلب در شام ديده از جهان فروبست .
او در اين اثر خود در ترجمه اسكندر افروديسى مى گويد:
او بسيارى از كتابهاى ارسطو را شرح كرده . از جمله آن كتابها است سماع طبيعى ارسطو و نيز كتاب برهان . و من هر دو كتاب را در ميان ماترك ابراهيم بن عبدالله الناقد نصرانى ديدم و هر دو كتاب را به 120 دينار خريدم .
من رفتم كه دينارها را تهيه و فراهم كنم ، چون برگشتم همان دو كتاب را با چند جلد كتاب ديگر، مردى از اهل خراسان به سه هزار دينار خريده بود.
آنگاه مى گويد: ببين ! چگونه بود همت مردم ، در تحصيل علوم . و تا چه پايه سعى و تلاش در حفظ آنها داشتند. به خدا قسم ! اگر اين كتابها امروز در معرض فروش بود، گروهى كه مدعى علم و دانش اند به 50 دينار هم نخواهند خريد.(251)
عهد عتيق و عهد جديد چيست ؟
عهد عتيق : كتب مقدس يهوديان است كه دربردارنده 39 كتاب است . پنج كتاب اسفار پنج گانه تورات ، 17 كتاب مكتوبات مورخان قوم يهود و 17 كتاب ديگر مكتوبات انبياء بنى اسرائيل است .
عهد جديد: كتب مقدس مسيحيان است كه شامل 27 كتاب است ، چهار كتاب را اناجيل اربعه تشكيل مى دهد كه نوشته هاى دانشمندان مسيحى است و باقى نامه هاى پولس و ديگران است .(252)
عارف راستين
عطار نيشابورى ، عارف بزرگ خراسان ، در ترسيم سيماى عارفان حقيقى مى گويد: سخن ايشان ، نيجه و ثمره كار و حال است ، نه ثمره حفظ و قال ، از عيان است نه بيان ، از اسرار است نه از تكرار، از علم لدنى است نه از علم كسبى ، از جوشيدن است نه از كوشيدن ، از عالم ادبنى ربى است نه از علمنى ابى .(253)
عارفى مى گويد: گوسفند، از آدمى آگاه تر است ، از آن كه بانگ چوپان آنها را از چرا كردن - به قرقگاه رفتن - باز مى دارد و آدمى را سخن خداوند عزوجل از مراد باز ندارد.
و نيز مى گويد: پيش از شما كسانى بودند كه قرآن را نامه اى دانستند كه از حق به ايشان رسيد. شب آن را تلاوت كردند و در آن انديشه نمودند و روز بدان عمل كردند، ولى شما قرآن را درس كرديد و عمل بدان را ترك كرديد.
عارف ديگر مى گويد: بنياد سير و سلوك ، بر لقمه حلال است .
يحيى بن معاذ مى گويد: دشمنان انسان سه چيزند: دنياى او، شيطان او، نفس او.(254)
مولانا جلال الدين
مثنوى عظيم مولانا، حاصل تمام معارف و تجارب صوفيه است و نى نامه كه در آغاز مثنوى مولانا است ، در واقع تمام مثنوى تفسير نى نامه است ، كه اشاره است به لزوم خالى گشتن از خويش ، كه عبارت رهائى از خودى هاى و خودپرستى ها است . از زبان نى ، و از سرگذشت نى ، به عنوان يگانه راه نيل و رسيدن به كمال انسانى را بر او عرضه مى كند.
محقق بزرگوار و مولوى شناس برجسته عبدالحسين زرين كوب در شاءن عرفان مولوى مى گويد: تعليم مولانا، جوهرش اخلاق اسلامى است . تمام مثنوى مولانا شاهد گويايى است از تقيد و تعبد فوق العاده او به شريعت اسلام و آداب آن .(255)
گلشن راز
كتاب گلشن راز، از عارف نامدار، شيخ محمود شبسترى بى ترديد يكى از كتابهاى شاهكار جهان اسلام است . بهترين شارح انديشه ها و عقايد عارفان اسلامى است .
بهترين شرح او، شرح لاهيجى است كه شارح عميق تمام انديشه هاى صوفيه و عارفان اسلام است .(256)
جمعيت و تفرقه در زبان عرفا
اين دو واژه در متون كتب عرفانى بسيار ديده مى شود و داراى معناى لطيفى است . حافظ شيرازى :

ز فكر تفرقه باز آى تا شوى مجموع   به حكم آنكه چه شد اهرمن سروش آمد
مرغ دل را صيد جمعيت به دام افتاده بود   زلف بگشادى ، ز دام ما بشد نخجير ما(257)
گفتم كه بوى زلفت گمراه عالمم كرد   گفتا اگر بدانى هم اوت رهبر آيد
از خلاف آمد عادت به طلب كام كه من   كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم
زلف آشفته او موجب جمعيت ما است   چون چنين است پس آشفته ترش بايد كرد
مقصود اين عارف بزرگ از جمعيت رؤ يت وحدت مطلقه حق تعالى ، معرى از كثرت است كه نصيب دل عارف و سالك الى الله مى شود.
تفرقه همان شئونات ، اعتبارات و تعنيات است كه زلف يار، در اصطلاح اين طائفه ، عبارت از آن است . كسب جمعيت وصول به وحدت است از راه تفكر در كثرت و صفات و شئونات ذات اقدس الهى ، و اين خلاف عادت و معمول است كه كثرت سبب وصول به وحدت شود. در دانش منطق مى گويند: هرگاه از نقيض به مطلوب برسى ، آن را قياس خلف نامند.(258)
حافظ شيرازى :
قدر وقت ار نشناسند دل و كارى نكنند   بس خجالت كه از اين حاصل اوقات برم
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر رفت   باقى همه بى حاصلى و بى ثمرى بود
سخنى بلند از عارف دارابى
محمد دارابى كه يكى از عالمان شيعى و از برجستگان دانش عرفان و سير و سلوك است ، درباره عارف واقعى و مدعيان عرفان مى نگارد:
آن صوفى كه مخالف ائمه اطهار (عليهم السلام ) باشد، ملعون ابد است ، چون مانند مسجد ضرار است كه در مقابل مسجد قبا، بنا نموده باشند.
در صدر اسلام فقيه به كسى گفته مى شد كه عالم به آفات و بيمارى هاى نفس بود، و تصفيه سر و باطن خود را از اخلاق ذميمه نموده بود و بالكليه اقبال به جناب احديت پيدا كرده ، حب رياست و شهرت كه از مقوله ادرار كردن در چاه زمزم است ، آنها را - مدعيان عرفان را - از معنى و حقيقت دور كرد.(259)
سخنى از شهيد مرتضى مطهرى
براى رشد و تكامل يك موجود، سه چيز لازم است : 1- تربيت 2- امنيت 3- آزادى .
دو آيت بزرگ خدا
آيه الله بروجردى (قدس سره )، مردى بود در حقيقت با تقوى ، و به راستى موحد. او كسى بود كه توحيد را در زندگى خود حس كرده بود. او فرموده بود: فكر من هميشه اين است كه ببينم وظيفه ام در راه خدا چيست . هيچ وقت فكر نكرده ام كه در راهى كه مى روم ، ترقى مى كنم يا تنزل . شخصيت پيدا مى كنم يا نه .(260)
آيه الله العظمى امام خمينى (قدس سره )، بارها در سخنرانى و مكتوبات خويش مى فرمود: ما ماءموريم به وظيفه نه نتيجه . بايد وظيفه خويش را انجام دهيم .
عالم حقيقى
انديشمند و اسلام شناس بزرگ شيعه ، آيه الله مرتضى مطهرى ، در معرفى سيماى دانشور حقيقى مى گويد: علم ، فراگيرى است . عقل استنتاج و تجزيه و تحليل است . عالم آن كسى است كه روح علمى داشته باشد، تشنه حقيقت و حقيقت طلب باشد، بخواهد اشياء و حقايق آن را بفهمد.(261)
حسن خلق
انسانها به طور كلى ، از حسن خلق برخوردارند. شكل و شمايل خلقت جسم و صورت انسان زيبا است . ولى متاءسفانه كمتر داراى حسن خلق هستند. حسن خلق در پيوند با خصلت هاى نيك روح و جان است . نحوه تعامل و برخورد مثبت و متين را با مردم ، حسن خلق مى گويند. حسن خلق تا حدودى از حوزه اختيار انسان خارج است ، ولى حسن خلق را مى توانيم با تمرين و ممارست و تربيت كسب كنيم .
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ) لعلى (عليه السلام ): يا على ! اذا نظرت فى المراءه فقل : اللهم كما حسنت خلقى فحسن خلقى
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) به حضرت اميرالمؤ منين فرمود: اى على ! هنگامى كه به آئينه نگاه مى كنى ، بگو: خدايا! همانگونه كه خلقت صورت و جسم مرا نيكو آفريدى ، صفات روح و خلق مرا نيز نيكو كن .(262)
امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان احسن الحسن ، الخلق الحسن
بهترين زيبائى براى انسان ، خلق خوب و پسنديده است .(263)
آرزوهاى خطرناك كافران درباره مسلمانان
در رهگذر تاريخ ، همواره ديده مى شود كه كافران نسبت به مسلمانان و آئين پاك اسلام ، كينه و عناد ويژه اى داشته اند و هميشه ضعف و عقب ماندگى آنان را آرزو مى كرده اند.
خداوند در قرآن مجيد، چند نمونه از آرزوهاى كفار را بيان مى كند:
1- دوست دارند كه مسلمانان به كفر و كيش آنان گرايش يابند.
ود الذين كفروا من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا
كافران اهل كتاب ، يهود و نصارى دوست دارند كه شما مسلمانان را بعد از اينكه به خداوند و آئين اسلام ايمان آورديد، به آئين شرك و كفر برگردانند.(264)
2- شما را خلع سلاح و در غفلت از وسائل دفاعى قرار دهند.
ود الذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم و امتعتكم
كافران دوست مى دارند كه شما مؤ منان ، از سلاح هاى جنگى خويش كه براى دفاع لازم داريد و همچنين از مايحتاج زندگى خود، غافل شويد تا قهرا آنان بر شما سلطه پيدا كنند.(265)
3- رنج و زحمت شما را مى طلبند. ودوا ما عنتم (266)
4- سلطه و استيلاء بر مسلمانان را مى خواهند.
و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسوء
آنها مى خواهند بر ضد شما بسط قدرت پيدا كنند و تبليغات زشتى را بر عليه شما راه اندازى مى كنند.(267)
5- سازش و نرمش شما را آرزو مى كنند. ودوا لو تدهن فيدهنون
كافران دوست دارند تو در برابر آنان ، سازش و نرمش كنى تا آنان نيز چنين كنند.(268)
6- نمى خواهند بر شما بركت و خير فرود آيد.
ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم
يهود و نصارى دوست نمى دارند كه از ناحيه پروردگار عالم ، بر شما مسلمانان خير و بركت نازل شود.(269)
اين آرزوها و عنادها و كينه ها و ستم ها همچنان استمرار دارد، چنانچه در فلسطين و افغانستان ، عراق و بوسنى و ساير كشورهاى اسلامى مشاهده مى شود.
سخاوت درخت بهشتى
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
السخاء شجره من اشجار الجنه اغصانها متدليات فى الدنيا فمن اخذ منها قاده ذلك الى الجنه ...
سخاوت و بخشندگى درختى از درختان بهشت است كه شاخه هاى آن درخت به سوى دنيا سايه افكنده و آويزان شده . هر كس شاخه اى از آن را بگيرد، آن شاخه او را به سمت بهشت رهنمون مى شود.(270)