گلزار ربانى

ابوالحسن ربانى سبزوارى

- ۲ -


فرمود: مسئوليت امور اقتصادى و حل مشكلات معيشتى مردم را به من واگذار كن . حضرت فرمود: مثلا مرا وزير فرهنگ قرار ده يا رئيس قوه قضائيه ، اين نشان دهنده انديشه بلند اين مرد آسمانى بود. چون در آن موقعيت ، مهم ترين و مبرم ترين مشكل مردم ، اقتصاد بود. او در گام نخست بايد اين مشكل را حل كند و آن را از سر راه بردارد.
نكته
به نظر نويسنده ، يكى از نقص ها و عيب هاى بنيادين در كشور ايران ، اين است كه گروه زيادى از افراد جامعه ، پيروى از مقررات و قوانين كشور را به عنوان يك وظيفه تلقى نمى كنند و طبعا اين يكى از عوامل عقب ماندگى يك جامعه اسلامى است . احترام به قانون بايد در ذهن ها و افكار شهروندان به عنوان يك ارزش و فرهنگ ، نهادينه شود.
اسلام آئين بزرگ
كلمه الله هى العليا
يا موسى لاتخف انك انت الاعلى
ولله العزه و لرسوله و للمومنين
الاسلام يعلو و لا يعلى عليه
لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين
لن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا
چقدر جالب است خداى اسلام بزرگ و برتر، پيامبرانش نيز، اسلام خود آئين بزرگى است ، مسلمانان و مومنان نيز عزيز و بزرگند.
از مجموع اين آيات و روايات اين نكته عالى به دست مى آيد كه اسلام دين برترين است و مسلمانان نيز بايد همانند آئين خويش ، برترين و بلكه از پيشتازترين ملل جهان باشند، كه در هنگامه اى از روزگاران چنين بودند اما متاسفانه اينك چرا در ساحت هاى گوناگون ، دچار تاخر و عقب ماندگى شده اند؟ خود حديثى دردناك است كه نياز به نوشتن كتابها دارد.
جايگاه زبان و سخن
امير مومنان على (عليه السلام ) پيرامون جايگاه مهم زبان در وجود انسان مى فرمايد:
المرء مخبوء تحت لسانه
يا مى فرمايد:
تكلموا، تعرفوا فان المرء تحت لسانه ؛
سخن بگوئيد تا پايگاه و ارزش شما شناخته شود، چون انسان و شخصيت او در زير زبان او پنهان است .(31)
ابن ابى الحديد شارح اديب نهج البلاغه در ذيل اين كلمه مى نويسد:
هذه احدى كلماته التى لا قيمه لها و لا يقدر قدرها؛ اين سخن از جمله كلمات آن بزرگوار است كه ارزش و عظمتش قابل درك و فهم نيست .
مولوى مى گويد:

آدمى مخفى است در زير زبان   اين زبان پرده است بر درگاه جان
چونكه بادى پرده را در هم كشيد   سر صحن خانه بر ما شد پديد
كاندر آن خانه گهر يا گندم است   گنج زر يا جمله مار و كژدم است (32)
سعدى هم چنين مى سرايد:
زبان در دهان اى خردمند چيست ؟   كليد در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند كسى   كه جوهر فرو نشست يا پيله ور(33)
تا مرد سخن نگفته باشد   عيب و هنرش نهفته باشد(34)
چند نكته از كتاب اعتماد به نفس
سر مشق خوب ، بيش از هر عاملى در روح بشر موثر است .
كوپرنيك ، پسر نانوايى در لهستان بود. فقر و تنگدستى دشمن انسان است ، ولى اعتماد به نفس دوست اوست .
ممارست و تكرار آثار عجيبى دارد. از كارهاى خوب دانشمندان ثبت افكارى است كه به ذهن آنها آمده است .
تنها سرمايه گرانبهاى ما وقت است . اگر وقت رفت دوباره برنمى گردد، ولى اگر مال رفت دوباره مى توان به دست آورد.
منتسكيو به كسى گفت : اين كتاب را در اندك زمانى مى خوانى ، ولى من موى سر خود را در نوشتن آن سفيد كردم .
در افسانه ها آمده است كه اهالى نروژ و سوئد، خدائى داشته اند كه چكش در دست داشته است . چكش ‍ نشانه همت و پشتكار است . اين اشاره اى است به پشتكار داشتن مردمان ساكن در قلمرو اسكانديناوى .
پشتكار انسان را موفق مى كند و بهترين نردبان ترقى است .(35)
فهميدن روايت
حضرت امير مومنان (عليه السلام ) در اهميت درك و فهم اخبار پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) و امامان اهل بيت (عليه السلام ) مى فرمايد:
اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعايه لا عقل روايه فان رواه العلم كثير، و رعاته قليل
هنگامى كه روايت و خبرى را مى شنويد، در او تعقل كنيد و بيانديشيد و بر آن بسنده نكنيد، چون روايتگران دانش ، فراوانند اما انديشه گران در آن اندك .(36)
باز هم على (عليه السلام ) در منزلت و جايگاه فاخر امامان (عليه السلام ) مى فرمايد:
عقلوا الدين عقل وعايه و رعايه لا عقل سماع و روايه
آنان در آئين و شريعت اسلام بسيار انديشه كردند نه اينكه فقط بشنوند و روايت كنند.(37)
امام جعفر صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
حديث تدريه خير من الف ترويه
يك روايت را خوب بفهمى و به ژرفاى آن برسى بهتر است از هزار حديث كه صرفا روايت كنى بدون فهم و درك معانى آن .(38)
تاءثير استاد برشاگرد
هر هنر كاستاد بدان معروف شد   جان شاگردش بدان موصوف شد
پيش استاد اصولى هم اصول   خواند آن شاگرد چست با حصول
پيش استاد فقيه آن فقه خوان   فقه خواند، نى اصول و نى بيان
پيش استادى كه او نحوى بود   جان شاگردش از او نحوى شود
باز استادى كه او محو ره است   جان شاگردش از او نحوى شه است
زين همه انواع دانش روز مرگ   دانش فقر است ساز و راه و برگ (39)
فطرت خداشناسى
روزى يك انسان خدا شناس در بيابان ، سخت گرسنه مى شود. آه در بساط ندارد. شيطان فرصت را غنيمت مى شمارد و به حضور او مى شتابد، سعى مى كند كه اعتقاد و باور او را به دين و خداپرستى از او بگيرد. به او مى گويد: اگر نصف دينت را به من بدهى ، حاضرم تو را كاملا سير كنم . آن بيچاره كه گرسنگى او را از پاى در آورده بود، قبول كرد. شيطان هم به او غذا داد.
تا اينكه نانها را خورد، بعد از مدتى ، بسيار تشنه شد. از قضا آب هم نداشت . بار ديگر شيطان به سراغش ‍ رفت و گفت : حاضرم به تو آب بدهم به شرط آنكه نصف ديگر دينت را هم به من بدهى . چون مجبور بود حاضر شد. شيطان به او آب داد و سيرابش كرد. آب كه خورد يك مرتبه دستهايش را بسوى آسمان دراز كرد و گفت : پروردگارا! شكر كه سيراب شدم .
مسيحى و مسلمان
يك شخص مسيحى دوست مسلمانى داشت . بسيار كوشش مى كرد تا او را به كيش مسيحيت متمايل سازد. بعد از گفتگوهاى فراوان بالاخره يك وقتى توانست آن دوست مسلمان خود را براى عبادت به كليسا ببرد. اتفاقا برق كليسا قطع شد و كليسا در خاموشى فرو رفت مدتى تاريك بود. تا اينكه يك مرتبه برق آمد و لامپ هاى كليسا روشن شد. ناگهان اين مسلمانى كه به تصور دوستش گرايش به دين مسيح پيدا كرده بود بلند گفت : اللهم صل على محمد و آل محمد.
لحظه هاى آخر عمر
استالين و برژنف هر كدام از بزرگترين رهبران ماترياليست و كمونيست اتحاد جماهير شوروى سابق بودند، كه درباره آنها مى گويند:
هر دو در آخرين لحظه عمرشان نام خداوند متعال را بر زبان جارى كردند با آنكه هر يك تمام عمر خود را در مبارزه با خداپرستى سپرى نمودند و فطرت پنهان شده آنان در لحظه هاى سخت جان دادن آشكار شد، و اين نشانه فطرت خداجوئى بشر است .
هنر و بزرگى
سعدى مى گويد: توانگرى به هنر است نه به مال . بزرگى به عقل است نه به سال . از نفس پرور، هنرورى نيايد و بى هنر را سرورى نشايد.
حكيمى پسران را پند همى داد: كه جانان پدر! هنر آموزيد كه ملك و دولت را اعتماد نشايد. سيم و زر در سفر بر محل خطر است يا دزد يكباره ببرد يا خواجه به تفاريق بخورد. اما هنر چشمه زاينده است و دولت پاينده . و گر هنرمند از دولت بيافتد غم نباشد كه هنر در نفس خود دولت است و هر جا كه رود قدر بيند و بر صدر نشيند.(40)
دوستى حقيقى
حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا يكون الصديق صديقا حتى يحفظ اخاه فى ثلاث : فى نكبته و غيبته و وفاته
دوست ، دوست نيست مگر اينكه حقوق برادر دينى خويش را در سه جايگاه نگهبان باشد. در روزگار گرفتارى ، آن هنگام كه در مسافرت است و حضور ندارد و پس از مرگش .(41)
سعدى مى گويد:
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست   در پريشان حالى و درماندگى
باز سعدى گويد: مودت اهل صفا چه در روى و چه در قفا(42).(43)
مولوى مى گويد:
گفت : الدين ، النصيحه ، آن رسول   آن نصيحت در لغت ضد غلول (44)
آن نصيحت راستى در دوستى   در غلولى خائنى سگ پوستى (45)
ارادت شنونده
سعدى مى گويد:
فهم سخن گر نكند مستمع   قوت طبع از متكلم مجوى
فسحت ميدان ارادت بيار   تا بزند مرد سخنگوى ، گوى
مولوى مى گويد:
اين سخن شير است در پستان جان   بى كشنده خوش نمى گردد روان
مستمع چون تشنه و جوينده شد   واعظ ار مرده بود گوينده شد(46)
محكم كارى
شريعت اسلام ، عميقا تمام مسلمانان را در همه زمانها به احكام و اتقان و به عبارت رساتر به محكم كارى فرا مى خواند. هر كارى را كه انجام مى دهند كوشش و جديت كنند كه آن را اساسى و بنيادى به سامان برسانند، و اين همانند يك اصل و قانون فراگير است . به اين روايت با تاءمل بنگريد:
حضرت امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
ان رسول الله نزل لحد سعد بن معاذ و سوى اللبن . و جعل يقول :
ناولنى حجرا ناولنى ترابا رطبا يسد ما بين اللبن فلما فرغ وحشا التراب و سوى قبره قال رسول الله : انى اعلم انه سيبلى و يصل اليه البلا لكن الله يحب عبدا اذا عمل عملا فاحكمه

هنگامى كه سعد بن معاذ يكى از ياران رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) از دنيا رفت ، شخص رسول الله (صلى الله عليه وآله ) به داخل قبر رفت و خشت ها را بر كناره لحد مى نهاد و مى فرمود: سنگ بدهيد، گل بدهيد و با آن سنگ هاى كوچك و گلها تمام شكاف ها و فاصله هاى مابين خشت ها را پر مى كرد.
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) احساس كرد كه يارانش با شگفتى اين محكم كارى رهبرشان را مى نگرند و به فكر آنها مى گذشت كه اين همه دقت لازم نيست . براى يادآورى به آنان فرمود: من مى دانم كه به زودى بدن سعد داخل قبر خواهد پوسيد و بدنش متلاشى خواهد شد، ولى حكمت دقت و محكم كارى من اين است كه : خداوند تبارك و تعالى دوست دارد هنگامى كه بنده اش كارى را انجام مى دهد محكم و اساسى انجام دهد.
در روايت ديگر هست هنگامى كه ابراهيم فرزند رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) از دنيا رفت ، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) ناهموارى هايى در قبر مشاهده فرمود. سپس با دست آنها را صاف كرد. آنگاه اين جمله تاريخى و جاودانه را فرمود:
اذا عمل منكم عملا فليتقنه ؛ اى مسلمانان كارى را كه انجام مى دهيد بنيادى انجام دهيد.(47)
حالا زمانى كه پيشواى بزرگ مسلمين پيرامون مراسم دفن و خاكسپارى يك مسلمان اين توصيه و سفارش را مى فرمايد، قهرا بايد مسلمانان در تمام امور سياسى ، اجتماعى ، صنعتى ، اختراعات ، تكنولوژى هاى پيشرفته ، احكام و بنيادى كار كردن را، رعايت كنند و اين بسيار رنج آور است كه انسان گاهى مى بيند فلان جنس ساخته شده در كشورهاى غير اسلامى بسيار عالى و محكم است ، ولى جنسى كه در ممالك اسلامى توليد مى شود فاقد استانداردهاى لازم جهان مى باشد. اين روش كجا و دستور و سفارش پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) كجا؟
پنج چيز جهانى
1- قرآن : ان هو الا ذكر للعالمين
2- كعبه : ان اول بيت وضع للناس للذى ببكه مباركا، جعل الله الكعبه بيت الحرام قياما للناس
3- پيامبر اكرم اسلام (صلى الله عليه وآله ): نذيرا للبشر، ما ارسلناك الا كافه للناس ، يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا
4- حضرت ابراهيم (عليه السلام ): انى جاعلك للناس اماما
5- امام حسين (عليه السلام ): در زيارت اربعين سيدالشهداء (عليه السلام ) مى خوانيم : و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهاله و حيره الضلاله
يك گام به جلو
ابوسعيد ابوالخير، عارف مشهور، در مسجد جامع ترشيز - كاشمر - بر منبر بود. براى شنيدن موعظه او جمعيت انبوهى در مسجد گرد آمده بودند، به گونه اى كه مسجد براى تمام مردم گنجايش نداشت . قبل از شروع در موعظه ، يكى از مستمعان از جا حركت كرد و صدازد: آنها كه داخل مسجدند يك قدم جلوتر بيايند تا آنهائى كه بيرون مسجدند بتوانند به مسجد داخل شوند. در اين هنگام ابوسعيد گفت : اى مردم !
تمام پيامبران و اولياء خدا آمدند كه تا فقط همين جمله اى را كه اين شخص گفت به مردم برسانند: يك قدم جلوتر بيائيد.
مقصود اين عارف وارسته اين بود كه از عالم حيوانى ، مادى پرستى ، پيروى از شهوات و تمايلات نفسانى ، يك گام به سمت و سوى عالم انسانيت ، معنويت ، خداپرستى برداريد.
خلاصه : از اين عالم ماده گامى فراتر نهيد كه سعادت شما در همين است . كه خداوند به رسولش مى فرمايد: قل تعالوا؛ اى مردم بالا بيائيد.
لطيفه
هارون الرشيد خليفه عباسى ، يكى از غلامان خويش را كه بهره اندكى از عقل و دانش و كفايت داشت به فرمانروائى مصر گماشت .
روزى گروهى از كشاورزان پنبه كار مصر، نزد او رفتند و گفتند: امسال كه پنبه كاشته بوديم ، باران بى وقت و بى موقع آمد و پنبه ها فاسد شد و ما ضرر و زيان فراوان ديديم .
حاكم در برابر اين استمداد طلبى آنان گفت : شما مى بايست به جاى پنبه ، پشم مى كاشتيد تا فاسد نشود.(48)
لطيفه
شخصى دخترى داشت كه چندان جمال و زيبائى نداشت ، از اين رهگذر، خواستگارى براى او پيدا نمى شد با آنكه جهيزيه او هم فراهم بود. تا آنكه از روى ناچارى دخترش را به عقد ازدواج يك شخص نابينا در آورد.
از قضا، در آن زمان چشم پزشكى به آن شهر آمده بود كه مى گفتند كورها را معالجه و بينا مى كند. به پدر دختر گفتند: داماد را چرا علاج نمى كنى ؟ گفت : مى ترسم بينا شود و دخترم را طلاق دهد.(49)
خاندان زراره
زراره بن اعين بنا بر گفته ابن نديم از بزرگترين عالمان و محدثان شيعه است . زراره ، نامش عبد ربه و لقب او زراره بود.
سلسله نسب زراره اين است : زراره بن اعين بن سنبس رومى

تمام پسران و برادران و پسران و برادران زراره ، از برجستگان و نخبگان محدثان شيعى هستند كه نامهاى آنان در كتاب هاى روايتى شيعه همانند ستارگان مى درخشند.(50)
دو چيزهاى همراه هم
1- ثروت و عزت :
امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ان الغنى و العز يجولان ، فاذا ظفرا بموضع التوكل اوطناه
ثروت و عزت با يكديگر در حال سير و حركتند، هنگامى كه به جايگاه و مقام توكل مى رسند در آنجا قرار مى گيرند.(51)
كنايه از اين است كه مقام توكل به خداوند، مقام و منزلت بلندى است كه سبب بى نيازى از مخلوق و عزت نفس مى شود.
2 و 3- ترسو بودن و زيان ، كم روئى و محروميت :
على (عليه السلام ) مى فرمايد:
قرنت الهيبه بالخيبه و الحياء بالحرمان
ترسو بودن همراه با زيان و نا اميدى است ، آنگونه كه كم روئى همراه با حرمان و محروميت است .(52)
4- شكيبائى و پيروزى :
باز حضرت (عليه السلام ) مى فرمايد:
لا يعدم الصبور الضفر و ان طال به الزمان
انسان شكيبا و صاحب پشتكار به پيروزى خواهد رسيد اگر چه زمان به دراز بكشد.(53)
حافظ مى گويد:
صبر و ظفر هر دو دوستان قديم اند   بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
5- بردبارى و تاءمل در كارها:
باز مى فرمايد: الحلم و الاناه تواءمان ينتجهما علو الهمه
بردبارى و درنگ و تاءمل در كارها، همراه با هم اند كه بلندى همت و اراده خلل ناپذير، آن دو را به وجود مى آورد.(54)
كنايه از اين است كه انسان هائى كه داراى همت بلند هستند، بردبار و انديشمندند.
6- علم و عمل :
على (عليه السلام ): العلم مقرون بالعمل . فمن علم عمل و العلم يهنف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه
دانش بايد همراه با رفتار و عمل باشد. آن كس كه دانش كسب مى كند بايد به علم خود عمل كند. علم به سمت عمل كردن فرياد مى زند. اگر جواب او را داد بسيار خوب والا دانش از او دور مى شود.(55)
7- پيرى و حرص :
قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): يشيب ابن آدم و يشب فيه اثنان : الحرص و طول الامل
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: آدمى زاده ، هر چه به سمت پيرى مى رود دو خصلت در او جوان مى گردد: حرص فراوان به مال و منال دنيا، آرزوهاى بسيار طولانى و گسترده .(56)
سعدى مى گويد:
گفت چشم تنگ دنيا دوست را   يا قناعت پر كند يا خاك گور
مولوى :
كوزه چشم حريصان پر نشد   تا صدف قانع نشد پر در نشد
8- دانش و بردبارى :
امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد:
ما شيب شى ء بشى ء احسن من حلم بعلم
هيچ چيز يا چيزى آميخته نشد كه بهتر باشد از آميختگى بردبارى و دانش .(57)
9- حياء و ايمان :
امام باقر (عليه السلام ) فرمود:
الحياء و الايمان مقرونان فى قرن فاذا ذهب احدهما تبعه الاخر
حياء و ايمان ، بسته به يك ريسمان اند. هر يك كه برود ديگرى به دنبال او مى رود.(58)
عارف راستين
مولاى عارفان امير مومنان (عليه السلام ) در توصيف عارف حقيقى مى فرمايد: قد احيى عقله و امات نفسه
عارف آن است كه عقل و ابعاد معنوى خويش را زنده ساخته ، ولى نفس خود را كشته است .(59)
سعدى مى گويد:
حقيقت عرفان دل زنده و نفس مرده است .(60)
معنى دولت
دولت از منظر واژه شناسان ، عبارت است از گردش قدرت و ثروت . جابه جائى قدرت و ثروت از شخص ‍ به شخص ديگر، از گروهى به گروه ديگر.
دال الزمان : دار، و انقلب من حال الى حال ؛ روزگار از حالى به حال ديگر منقلب مى شود.
قرآن كريم مى فرمايد:
تلك الايام نداولها بين الناس (61)؛
ما تحولات روزگار را تغيير مى دهيم ، گاهى به سود يك گروه و گاهى به سود گروه ديگر.
سعدى شيرازى چه عالى گفته است :
درياب كنون كه نعمتت هست   كاين دولت و ملك مى رود دست به دست
صدر المتالهين و اولين استادش
اولين روزى كه عبدالرزاق ابرقوئى به خانه ابراهيم پدر ملاصدرا، براى درس دادن به فرزندش رفت ، از اين شاگرد باهوش خود خواست اين شعر متنبى را بر ديباجه كتاب صرف بنويسد و معنى شعر را برنامه اصلى تحصيلى و تحقيق خود قرار دهد:
لو لا المشتقه لساد الناس كلهم   الجود يقفر و الاقدام قتال
دو مشقت هست : مشقت تحصيل علوم و مشقت سير و سلوك در مسير عرفان (62)
قهرمان واقعى
در دنياى ورزش به ورزش كارى قهرمان مى گويند كه در آن رشته مدنظر، بر رقيبان خويش پيشى گيرد. اين قهرمان ، قهرمان جسم و نيروى بدنى است . ولى يك قهرمان ديگر نيز وجود دارد و آن قهرمان در ميدان مبارزه با نفس و گرايشات نفسانى است . اسلام قهرمانى در ميدان هاى ورزشى را تاءييد و ترغيب مى كند اما قهرمان حقيقى را كسى مى داند كه بتواند با ديو نفس مبارزه كند و او را به خاك بمالد.
اين قطعه تاريخى را بنگريد: روزى پيشواى بزرگ اسلام حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) به گروهى از جوانان شهر مدينه گذر كرد، حضرت مشاهده كرد كه آنها سنگ بزرگى را از زمين برمى دارند. پس ‍ فرمود:
چكار مى كنيد؟ گفتند: يا رسول الله ! وزنه بردارى مى كنيم تا مشخص شود قهرمان وزنه بردارى كيست ؟ حضرت رسول بسيار كريمانه - بدون اينكه كار آنها را مورد انتقاد قرار دهد - فرمود: آيا به شما خبر دهم كه قهرمان ترين و نيرومندترين شما ورزشكاران كيست ؟
همگى گفتند: بله يا رسول الله . فرمود:
اشدكم من ملك نفسه عند الغضب و احملكم من عفا عند المقدره ؛
قهرمان واقعى آن است كه در هنگام خشم خويشتن دار باشد و هنگام قدرت يافتن بر دشمن از او بگذرد و او را مورد بخشش قرار دهد.(63)
سعدى مى گويد: صاحب دلى ، زورآزمائى را ديد كه خشم گرفته و كف در دهان آورده . پرسيد: اين چه حالت است ؟ گفتند: فلانى او را دشنام داد.
عارف گفت : اين فرومايه هزار من سنگ را برمى دارد ولى سخنى را برنمى تابد. باز همو گويد:
بلى مرد آن كس است از روى تحقيق   كه چون خشم آيدش باطل نگويد.(64)
مولوى :
گفت خواهم مرد بر جاده دو ره   در ره خشم و به هنگام شره (65)
وقت خشم و وقت شهوت مرد كو؟   طالب مردى چنينم كو؟ بگو(66)
ارسطو و فارابى
در جهان دو دانشمند كم نظير بودند: ارسطو در يونان ، فارابى در ايران . ارسطو حافظه نيرومندى نداشت و با رنج بسيار تحصيل كرد و بسيار مى انديشيد، ولى فارابى حافظه بسيار نيرومندى داشت و هر چه را يكبار مى خواند به خاطر مى سپرد.(67)
ميرداماد
ميرداماد بزرگترين مدرس فلسفه در شرق بود. او در نوشته ها و كتابهايش از اصطلاحات و واژه هاى بسيار پيچيده و سخت استفاده مى كرد به گونه اى كه روش او به عنوان ضرب المثل شهرت فراوان دارد.
يكى از شاعران خوش ذوق مى گويد:
ميرداماد شنيدستم من   كه چه بگزيد بر خاك ، وطن
بر سرش آمد و پرسيد از او   ملك قبر، كه من ربك من
اسطقسى است بدو داد جواب   اسطقات دگر، زان متقن
حيرتش آمد از اين حرف ملك   برد اين واقعه پيش ذوالمن
كه زبان دگر اين بنده تو   مى دهد پاسخ ما در مدفن
آفريننده بخنديد و بگفت   تو به اين بنده من حرف نزن
چونكه در عالم دنيا هم بود   حرفها زد كه نفهميدم من
داستان اين اشعار زيبا اين است كه هنگامى كه ميرداماد از دنيا رفت و او را دفن كردند، فرشته هاى نكير و منكر به سراغش رفتند و از او پرسيدند: من ربك ؟ خدايت كيست ؟ گفت : اسطقس ، فوق اسطقس (68) (يعنى خداوند كه اصل همه اصلها و هستى بخش همه هستى ها است ).
اين دو فرشته حيران شدند كه اين چه جواب مى دهد؟ به جبرئيل مراجعه كردند. او هم گفت : نمى دانم ! جبرئيل از خدا پرسيد، خدا هم فرمود: من هم زبان او را نمى فهمم !(69)
مرگ پيش از مرگ
از رسول الله (صلى الله عليه وآله ) روايت شده كه فرمود: موتوا قبل ان تموتوا؛
بميريد قبل از اينكه بميريد.
علامه بحرالعلوم در يكى از اشعار عالى خود مى گويد:
مت قبل موتك ، فهو الحياه   و ما اهون الموت على من ماتوا
بمير قبل از مرگ كه اين مردن زندگى حقيقى است . چه آسان است مرگ بر آنانى كه قبل مرگ ، مردند.
مولوى در مقام تفسير اين حديث رسول الله (صلى الله عليه وآله ) چقدر زيبا فرموده است :
بميريد بميريد در اين عشق بميريد   در اين عشق چو مرديد همه روح پذيريد
بميريد بميريد وزين مرگ نترسيد   كزين خاك برآئيد سماوات بگيريد
بميريد بميريد وزين نفس ببريد   كه اين نفس چو بند است شما هم چو اسيريد
يكى تيشه بگيرد پى حفره زندان   چو زندان بشكستيد همه شاه و اميريد
برانيد برانيد كه تا باز نمانيد   بدانيد بدانيد كه در عين عيانيد
بتازيد بتازيد كه چالاك و سواريد   بنازيد بنازيد كه خوبان جهانيد(70)
اشك از خوف خدا
يكى از آموزه هاى شريعت اسلام كه در آمرزش گناهان و صفا بخشيدن به دل و جان ، نقش ممتاز و شايسته اى دارد، اشك ريختن از ترس عذاب خداوند و يا اشك عاشقانه است .
امام سيد الساجدين (عليه السلام ) مى فرمايد:
ما من قطره احب الى الله من قطره دمعه فى سواد الليل لا يريد بها عبد الا الله عزوجل