غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۵ -


4478 49-  ربّ كادح لمن لا يشكره. 4 59 چه بسا تلاشگرى كه تلاش كند براى كسى كه سپاسش نگويد (و شكر تلاشش را نگذارد).

4479 50-  ربّ جامع لمن لا يشكره. 4 71 چه بسا گرد آورنده مال (و به جاى گذارنده آن) براى كسى كه سپاس آن ندارد.

4480 51-  زوال النّعم بمنع حقوق اللَّه منها و التّقصير فى شكرها. 4 110 زائل شدن نعمتها به جلوگيرى از پرداخت حقوق خدا از آنها، و كوتاهى كردن در شكر آنها است.

4481 52-  زيادة الشّكر و صلّة الرّحم تزيد ان النّعم و تفسحان فى الاجل. 4 112 شكر بسيار وصله رحم نعمتها را افزون و عمرها را طولانى كند.

4482 53-  سبب المزيد الشّكر. 4 125 سبب افزونى نعمت شكرانه آن است.

4483 54-  شكر الهك بطول الثّناء. 4 158 سپاسگزارى و شكر پروردگار به آن است كه مدح و ثناى او را طولانى كنى.

4484 55-  شكر من فوقك بصدق الولاء. 4 158 سپاسگزارى از كسى كه بالاتر و ما فوق تو است به اين است كه در دوستى او صداقت و راستى داشته باشى.

4485 56-  شكر النّعم عصمة من النّقم. 4 159 شكر نعمتها انسان را از عقابها و انتقامهاى الهى نگه دارد.

4486 57-  شكر الاله يدرّ النّعم. 4 159 شكرانه پروردگار، نعمتها را ريزان و فراوان كند.

4487 58-  شكر النّعمة يقضى بمزيدها و يوجب تجديدها. 4 159 شكر نعمت حكم مى‏كند به افزونى آن و موجب تجديد و تازه شدن آن را گردد.

4488 59-  شكر النّعمة امان من تحويلها و كفيل بتأييدها. 4 159 شكر نعمت ايمنى بخش است از دگرگونى آن، و پايندگى آن را ضمانت مى‏كند.

4489 60-  شكر نعمة سالفة يقضى بتجدّد نعم مستأنفة. 4 160 شكر نعمت گذشته حكم مى‏كند به تجديد نعمتهاى تازه‏اى در آينده.

4490 61-  شكر النّعم يضاعفها و يزيدها. 4 160 شكر نعمتهاى آنها را دو چندان كند و افزون گرداند.

4491 62-  شكر النّعم يوجب مزيدها و كفرها برهان جحودها. 4 160 شكر نعمتها، موجب افزونى آنها گردد، و كفران آنها نشانه و دليل بر كم شدن و از بين رفتن آنهاست.

4492 63-  شكر النّعمة امان من حلول النّقمة. 4 160 شكر نعمت، از فرود آمدن عذاب و نقمت الهى ايمنى دهد.

4493 64-  شكرك للرّاضى عنك يزيده رضى و وفاء. 4 161 شكر و سپاسگزارى تو از كسى كه از تو خوشنود است، خوشنودى و وفادارى او را نسبت به تو افزون كند.

4494 65-  شكرك للسّاخط عليك يوجب لك منه صلاحا و تعطّفا. 4 161 سپاسگزارى تو از كسى كه بر تو خشمگين است موجب اصلاح و مهربانى او گردد.

4495 66-  شكرت الواهب، و بورك لك فى الموهوب، و بلغ اشدّه، و رزقت برّه. 4 161 (و در حضور آن حضرت كسى به مردى كه خداوند به-  او پسرى داده بود گفت: «قدم اين يكّه سوار دلاور بر تو مبارك باد» امام عليه السّلام به او فرمود اين گونه مگو، لكن بگو:) سپاس بخشنده را بگذار، و قدم بخشوده شده بر تو مبارك باد، اميدوارم‏ اين مولود بزرگ شود و از نيكوئيهايش بهره‏گيرى

4496 67-  شكر الاحسان من اثنى على مسديه و ذكر بالجميل موليه. 4 162 احسان و نيكى را كسى سپاسگزارى كرده كه احسان كننده را ستايش كند، و صاحب آن را به نيكى ياد كند.

4497 68-  شرّ النّاس من لا يشكر النّعمة و لا يرعى الحرمة. 4 170 بدترين مردم كسى است كه شكر نعمت به جاى نياورد، و رعايت حرمت ديگران نكند.

4498 69-  عليك بالشّكر فى السّرّاء و الضّرّاء. 4 286 بر تو باد به شكرگزارى در خوشى و ناخوشى.

4499 70-  عليكم بدوام الشّكر و لزوم الصّبر فانّهما يزيدان النّعمة و يزيلان المحنة. 4 304 بر شما باد به دوام و پيوستگى شكر و ملازم بودن صبر و بردبارى، زيرا اين دو، نعمت را افزون و محنت و رنج را زائل كنند.

4500 71-  فى الرّخاء تكون فضيلة الشّكر. 4 399 فضيلت و برترى شكر در فراخى زندگى است. (كه آدمى طغيان نكند و سپاس نعمت خداى را به جاى آورد).

4501 72-  فى شكر النّعم دوامها. 4 401 در شكر و سپاسگزارى نعمتها پايندگى و دوام آنهاست.

4502 73-  فى الشّكر تكون الزّيادة. 4 402 در شكر افزونى (نعمت) است.

4503 74-  فى كلّ برّ شكر. 4 406 در هر نيكى شكرى است (جداگانه).

4504 75-  قد اوجب الدّهر شكره على من بلغ سؤله. 4 478 روزگار شكر خويش را واجب كرده بر كسى كه به خواسته‏اش برسد.

4505 76-  قلّة الشّكر تزهّد فى اصطناع‏ المعروف. 4 501 كمى شكر و سپاسگزارى، موجب بى‏رغبتى و بى‏اعتنايى در انجام كار نيك شود.

4506 77-  قيّدوا قوادم النّعم بالشّكر، فما كلّ شارد بمردود. 4 517 در بند كنيد پيش در آمدهاى نعمتها را به وسيله شكر كه هر گريخته‏اى باز نگردد.  4507 78-  كفى بالشّكر زيادة. 4 577 براى فزونى نعمت شكرانه آن كافى است.

4508 79-  كافل المزيد الشّكر. 4 632 ضامن و كفيل فزونى نعمت شكرانه آن است.

4509 80-  كن فى السّرّا عبدا شكورا و فى الضّرّاء عبدا صبورا. 4 602 در خوشى و فراخى زندگى بنده‏اى باش پر سپاس و شكرگزار، و در سختى و ناخوشى بنده‏اى باش پر صبر و بردبار.

4510 81-  من شكر دامت نعمته. 5 176 كسى كه شكر كند، نعمتش دوام يابد.

4511 82-  من كثر شكره تضاعفت نعمه. 5 200 كسى كه شكر و سپاسگزارى‏اش بسيار باشد نعمتهايش دو چندان گردد.

4512 83-  من شكر استحقّ الزّيادة. 5 154 كسى كه شكر گزارد سزاوار فزونى نعمت گردد.

4513 84-  من منع برّا منع شكرا. 5 228 كسى كه از كار نيكى جلوگيرى كند از سپاس و شكرى خود را بى‏بهره كرده است.

4514 85-  من لم يشكر النّعمة عوقب بزوالها. 5 247 كسى كه شكر نعمت را به جاى نياورد كيفر شود به زوال آن نعمت.

4515 86-  من شكر على الاسائة سخر به. 5 273 كسى را كه به كار بد شكرگزارى كنند در حقيقت او را مسخره و ريشخند كرده‏اند.

4516 87-  من الهم الشّكر لم يعدم الزّيادة. 5 237 كسى كه شكر نعمت به او الهام شد (و به دلش افتاد و انجام داد) از فزونى نعمت محروم نشود.

4517 88-  من انعم عليه فشكر كمن ابتلى فصبر. 5 297 كسى كه به او نعمتى داده شد و شكر آن را به جاى آورد همانند كسى است كه گرفتار بلا شده و صبر كرده است.

4518 89-  من ادام الشّكر استدام البرّ. 5 276 كسى كه به سپاسگزارى و شكر ادامه دهد، نيكى را ادامه داده است. 

4519 90-  ليكن الشّكر شاغلا لك على معافاتك ممّا ابتلى به غيرك. 5 48 بايد (پيوسته) شكر و سپاس سرگرمت كند كه خود را از بلاهايى كه ديگران بدان گرفتارند تندرست مى‏بينى.

4520 91-  لن يقدر أحد أن يحصّن النّعم بمثل شكرها. 5 68 هيچ گاه كسى قدرت ندارد كه نعمتها را همانند شكر آنها نگه دارى كند (كه شكر بهترين نگه دار نعمتها و بيمه كننده آنهاست).

4521 92-  لن يستطيع أحد أن يشكر النّعم بمثل الانعام بها. 5 69 هرگز كسى نتواند نعمتها را همانند انعام و بخشيدن آنها به ديگران شكر كند.

4522 93-  لن يقدر أحد أن يستديم النّعم بمثل شكرها و لا يزينها بمثل بذلها.

5 70 هرگز كسى قدرت ندارد نعمتها را پايدار كند، همانند شكر آنها، و آراسته گرداند آنها را بمانند بذل و بخشش آنها.

4523 94-  من شكر المعروف فقد قضى‏ حقّه. 5 306 كسى كه كار نيك را سپاسگزارى كرد حقّ آن را ادا كرده است.

4524 95-  من شكرك من غير صنيعة فلا تأمن ذمّه من غير قطيعة. 5 322 كسى كه تو را بى‏آنكه به او نيكى كرده باشى سپاسگزارى كند، ايمن نباش از نكوهش و مذمّت او بى آنكه از او بريده باشى و آزادى به او رسانده باشى.

4525 96-  من شكر من انعم عليه فقد كافاه. 5 327 كسى كه سپاسگزارى كند از كسى كه به او نعمتى داده، پاداش آن را به جاى آورده است.

4526 97-  من لم يشكر الانعام فليعدّ من الانعام. 5 342 كسى كه از نعمت بخشى و احسان ديگران سپاس گزارى نكند بايد او را از چهار پايان به شمار آورد.

4527 98-  من شكر على غير احسان ذمّ على غير اسائة. 5 349 كسى كه بدون سابقه احسان و نيكى شكر و سپاس گويد، بدون سابقه بدى هم نكوهش كند.

4528 99-  من بذل لك جهد عنايته فابذل له جهد شكرك. 5 360 كسى كه بذل كند به تو نهايت اهتمام و عنايت خود را، تو نيز نهايت سپاسگزارى خود را به او بذل كن.

4529 100-  من حاط النّعم بالشّكر حيط بالمزيد. 5 367 كسى كه نگه دارد نعمتها را به وسيله شكر، نگاه داشته شود به فزونى نعمت.

4530 101-  من جعل الحمد ختام النّعمة جعله اللَّه سبحانه مفتاح المزيد. 5 392 كسى كه حمد و ستايش خداوند را پايان نعمت خود قرار دهد، خداوند همان حمد او را كليد فزونى نعمت او گرداند.

4531 102-  ما حصّنت النّعم بمثل الشّكر. 6 59 نگهدارى شده است نعمتها به چيزى همانند شكر و سپاسگزارى.

4532 103-  من لم يحط النّعم بالشّكر لها فقد عرّضها لزوالها. 5 413 كسى كه فرانگيرد نعمتها را به شكر و سپاسگزارى، آنها را در معرض زوال و نابودى قرار داده است.

4533 104-  من لم يشكر الاحسان لم يعده الحرمان. 5 416 كسى كه شكر احسان نكند محروميت از او نگذرد (و گرفتار محروميّت و بى‏بهره ماندن از نعمت گردد).

4534 105-  من شكر اللَّه زاده. 5 445 كسى كه شكر خدا كند خداوند نعمتش افزون كند.

4535 106-  من شكر النّعم بجنانه استحقّ المزيد قبل ان يظهر على لسانه. 5 445 كسى كه به دل شكر نعمت گزارد شايسته فزونى نعمت گردد پيش از آنكه بر زبان آرد.

4536 107-  من كثر شكره كثر خيره. 5 446 كسى كه شكرش بسيار گردد، خير و نيكى‏اش زياد گردد.

4537 108-  من قلّ شكره زال خيره. 5 446 كسى كه شكرش كم شود، خيرش زائل شود.

4538 109-  من اوتى نعمة فقد استعبد بها حتّى يعتقه القيام بشكرها. 5 447 كسى كه نعمتى به او داده شد تحت بردگى در آمده تا به وسيله اداى شكر آن، خود را آزاد كند.

4539 110-  من شكر اللَّه سبحانه وجب عليه شكر ثان و اذ وفّقه لشكره و هو شكر الشّكر. 5 448 كسى كه خداى سبحان را شكر گزارد، بر او شكر ديگرى نيز واجب گردد، يعنى شكر توفيقى كه براى شكرگزارى يافته كه اين شكر شكر است.

4540 111-  من شكر اليك معروفك فقد سألك. 5 452 كسى كه از احسان تو نزدت شكر گزارى‏ كند از تو درخواست كرده (يعنى همين شكر را دستاويز سؤال خود كرده است).

4541 112-  من لم يشكر النّعمة منع الزّيادة. 5 459 كسى كه شكر نعمت نكند از فزونى نعمت جلوگيرى شود.

4542 113-  من حمد اللَّه اغناه. 5 445 كسى كه خداى را حمد و ستايش كند خداوند بى‏نيازش كند.

4543 114-  ما نال المجد من عداه الحمد. 6 65 به مجد و شوكت نرسد كسى كه حمد و ستايش از او بگذرد (يعنى با احسان به مردم نتواند ستايش آنان را به خود جلب كند).

4544 115-  ما حرست النّعم بمثل الشّكر. 6 69 نعمتهاى به چيزى همانند شكر، حراست و نگهبانى نشود.

4545 116-  ما كان اللَّه سبحانه ليفتح على احد باب الشّكر و يغلق عليه باب المزيد. 6 88 شيوه خداى سبحان اين نيست كه در شكر را به روى كسى باز كند، و در افزونى نعمت را بر او ببندد.

4546 117-  مع الشّكر تدوم النّعمة. 6 120 با سپاسگزارى و شكر است كه نعمت دوام يابد.

4547 118-  نعمة لا تشكر كسيّئة لا تغفر. 6 170 نعمتى كه شكر گزارى نشود همانند گناهى است كه آمرزيده نشود.

4548 119-  مصيبة يرجى خيرها خير من نعمة لا يؤدّى شكرها. 6 146 مصيبتى كه اميد خير در آن مى‏رود بهتر است از نعمتى كه شكر آن گزارده نشود.

4549 120-  لا تنسوا عند النّعمة شكركم. 6 276 در هنگام رسيدن نعمت وظيفه شكرگزارى خود را فراموش نكنيد.

4550 121-  لا تحاط النّعم الّا بالشّكر. 6 376 نگه داشته نشود نعمتها مگر به وسيله شكر.

4551 122-  لا يحوز الشّكر إلّا من بذل ماله. 6 397 فراهم نكند سپاس (مردم) را مگر كسى كه بذل و بخشش كند مال خود را.

4552 123-  لا يحمد حامد الّا ربّه. 6 260 ستايش نكند ستايشگرى جز پروردگار خود را.

باب الشك

4553 1-  الشّكّ ارتياب. 1 32 شك و ترديد موجب اضطراب و نا آرامى است.

4554 2-  الشّكّ كفر. 1 37 شك و ترديد (در دين) كفر است.

4555 3-  الشّكّ يفسد الدّين. 1 184 شك، دين را تباه كند.

4556 4-  الشّكّ يحبط الايمان. 1 189 شك، ايمان را باطل و بى‏ثمر گرداند.

4557 5-  الشّكّ ثمرة الجهل. 1 189 شك، ميوه جهل و نادانى است.

4558 6-  الشّاكّ لا يقين له. 1 252 انسان شك دار يقين ندارد.

4559 7-  الشّكّ يطفى‏ء نور القلب. 1 325 شك، نور دل را خاموش كند.

4560 8-  الشّكّ يفسد اليقين و يبطل الدّين. 2 73 شك، يقين را تباه كند و دين را باطل گرداند.

4561 9-  ايّاك و الشّكّ فانّه يفسد الدّين و يبطل اليقين. 2 287 بپرهيز از شك و ترديد زيرا شك دين را فاسد و يقين را باطل گرداند.

4562 10-  اعلم النّاس من لم يزل الشّكّ يقينه. 2 439 داناترين مردم كسى است كه شك و ترديد، يقين او را باطل نگرداند.

4563 11-  اهلك شي‏ء الشّكّ و الارتياب و املك شي‏ء الورع و الاجتناب. 2 466 نابود كننده‏ترين چيزها شك و ترديد است، و نگهدارنده‏ترين چيزها پارسايى و پرهيز از گناه است.

4564 12-  آفة اليقين الشّكّ. 3 98 آفت، يقين شك و ترديد است.

4565 13-  بدوام الشّكّ يحدث الشّرك. 3 220 با ادامه شك و ترديد شرك پديد آيد.

4566 14-  ثمرة الشّكّ الحيرة. 3 327 ميوه شك سرگردانى است.

4567 15-  سبب الحيرة الشّكّ. 4 125 سبب سرگردانى، شك و ترديد است.

4568 16-  شرّ الامور أكثرها شكّا. 4 172 بدترين كارها آن است كه شك و ترديد آن بيشتر باشد.

4569 17-  شرّ الايمان ما دخله الشّكّ. 4 173 بدترين ايمان آن است كه شك در آن وارد شود.

4570 18-  شرّ القلوب الشّاكّ فى ايمانه. 4 177 بدترين دلها آن است كه در ايمان خود شك داشته باشد.

4571 19-  صن ايمانك من الشّكّ فانّ الشّكّ يفسد الايمان كما يفسد الملح العسل. 4 200 ايمان خود را از شك نگه دار كه به راستى شك ايمان را تباه كند همان گونه كه نمك عسل را فاسد گرداند.

4572 20-  لن يضلّ المرء حتّى يغلب شكّه يقينه. 5 71 هيچ گاه گمراه نشود كسى، مگر زمانى كه شك و ترديد بر يقين او غالب آيد.

4573 21-  من يتردّد يزدد شكّا. 5 204 كسى كه ترديد كند شك او افزون گردد.

4574 22-  من كثر شكّه فسد دينه. 5 205 كسى كه شك او زياد شد دين او تباه‏ شود.

4575 23-  من أخيب ممّن تعدّى اليقين الى الشّكّ و الحيرة. 5 223 چه كسى نوميدتر و يا زيانكارتر است از آنكه تجاوز كند و بگذرد از يقين به سوى شك و سرگردانى (يعنى بگذرد از آخرت يقينى به سوى دنياى سرگردانى و پر از ترديد).

4576 24-  من عمى عمّا بين يديه غرس الشّك بين جنبيه. 5 382 كسى كه كور باشد از (ديدن) آنچه پيش روى او است، بكارد درخت شك را ميان دو پهلوى خود (و در دل خويش).

4577 25-  من شقاء المرء ان يفسد الشّكّ يقينه. 6 27 از بدبختى انسان است كه شك و ترديد يقينش را تباه كند.

4578 26-  ما آمن باللَّه من سكن الشّكّ قلبه. 6 66 ايمان به خدا نياورد كسى كه شك در دلش سكنى گزيده است.

4579 27-  لا تجعلوا يقينكم شكّا و لا علمكم جهلا. 6 304 يقين خود را به شك و علم خود را به جهل تبديل نكنيد (يعنى يقين و علم خود را به آخرت و مبدأ و معاد از ميان نبريد).

4580 28-  يسير الظّنّ شكّ. 6 454 گمان اندك، شك و ترديد است.

4581 29-  يسير الشّكّ يفسد اليقين. 6 455 شك اندك نيز يقين را تباه سازد.

4582 30-  يفسد اليقين الشّكّ و غلبته الهوى. 6 472 يقين را، شكّ و چيره شدن هواى نفس تباه مى‏كند.

باب الشكوى (گله و درد دل)

4583 1-  اجعل شكواك الى من يقدر على غناك. 2 237 شكايت و درد دل خود را به نزد كسى ببر كه قدرت بر بى‏نياز كردن و توانگرى تو دارد.

4584 2-  ابلغ الشّكوى ما نطق به ظاهر البلوى. 2 462 رساترين شكوه‏ها آن است كه گويا باشد بدان ظاهر بلا و گرفتارى.  4585 3-  ليس بحكيم من شكى ضرّه الى غير رحيم. 5 76 حكيم و فرزانه نيست كسى كه شكوه خويش نزد كسى جز خداى رحيم ببرد.

4586 4-  من اصبح يشكو مصيبة نزلت به فانّما يشكو ربّه. 5 315 كسى كه شب خود را به روز در آورد و از مصيبتى كه بر او وارد شده شكايت كند، جز اين نيست كه از پروردگار خويش شكوه كرده است.

4587 5-  من شكا ضرّه الى مؤمن فكانّما شكا الى اللَّه سبحانه. 5 370 كسى كه شكوه سختى زندگى خود را نزد مؤمنى ببرد، گويا به درگاه خداى سبحان شكوه كرده است.

4588 7-  من شكا ضرّه الى غير مؤمن فكانّما شكا اللَّه سبحانه. 5 370 شكى كه شكوه سختى حال خود را به نزد غير مؤمنى ببرد، گويا از خداى سبحان شكوه كرده است.

باب الشماتة (سرزنش كردن)

4589 1-  من شمت بزلّة غيره شمت غيره بزلّته. 5 446 كسى كه ديگرى را به خاطر لغزشش شماتت و سرزنش كند، ديگران او را به لغزشش شماتت كنند.

باب المشاورة (رايزنى، كنكاش كردن)

4590 1-  المشاورة استظهار. 1 52 مشاوره و رايزنى در كارها، پشت گرمى و موجب خاطر جمعى است.

4591 2-  الاستشاره عين الهداية. 1 256 مشورت كردن عين هدايت و رسيدن به راه راست است.

4592 3-  المستشير متحصّن من السّقط. 1 316 مشورت كننده نگهدارى شده است از خطا و اشتباه.

4593 4-  المستشير على طرف النّجاح. 1 319 مشورت كننده در راه رستگارى و مشرف بر آن است.

4594 5-  المشورة تجلب لك صواب غيرك. 1 390 مشورت كردن، جلب كند و بكشاند به سوى تو رأى درست و صحيح ديگران را.

4595 6-  المشاورة راحة لك و تعب لغيرك. 2 66 مشورت كردن راحتى و آسايشى است براى تو، و رنج و تعبى است براى ديگران (كه طرف مشورت تو هستند).

4596 7-  استشر اعدائك تعرف من رأيهم مقدار عداوتهم و مواضع مقاصدهم. 2 233 با دشمنان خود مشورت كن تا از رأى آنها اندازه دشمنى آنها و جايگاه اهداف آنها را بشناسى.

4597 8-  استشر عدوّك العاقل و احذر رأى صديقك الجاهل. 2 236 با دشمن عاقل و داناى خود مشورت كن، و از رأى دوست نادان خود دورى كن.

4598 9-  افضل النّاس رأيا من لا يستغنى عن رأى مشير. 2 429 برترين مردم در رأى و انديشه كسى است كه از رأى و انديشه طرف مشورت خود خويشتن را بى‏نياز نداند.

4599 10-  افضل من شاورت ذو التّجارب و شرّ من قارنت ذو المعائب. 2 456 برترين كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه داراى تجربه‏ها (ى زياد) باشد و بدترين كسى كه با او قرين و همراه شوى كسى است كه داراى عيبهاى بسيار باشد.

4600 11-  انّما حضّ على المشاورة لانّ‏ رأى المشير صرف و رأى المستشير مشوب بالهوى. 3 92 اين كه مردم به مشورت تشويق شده‏اند، بدان جهت است كه رأى طرف مشورت انسان خالص و پاك است، ولى رأى مشورت كننده آميخته است به خواهش و هواى نفس.

4601 12-  آفة المشاورة انتقاض الآراء. 3 102 آفت مشاوره و كنكاش، شكستن رأى‏ها است (يعنى گاهى روى هواهاى نفسانى رأيهاى يكديگر را مى‏شكنند).

4602 13-  اذا عزمت فاستشر. 3 116 هر گاه اراده و قصد كارى را كردى مشورت كن.

4603 14-  اذا انكرت من عقلك شيئا فاقتد برأى عاقل يزيل ما انكرته. 3 185 هر گاه نشناسى از عقل خود چيزى را (و به شناخت صواب و صحيح راهى نداشته باشى) پيروى كن از رأى عاقل و دانايى كه نادانى تو را بر طرف كند.

4604 15-  جهل المشير هلاك المستشير. 3 367 نادانى طرف مشورت نابودى مشورت كننده را به دنبال دارد. (پس با هر كس نادان گر چه نبايد مشورت كرد).

4605 16-  جماع الخير فى المشاورة و الاخذ بقول النّصيح. 3 368 مجموعه خير و خوبى در مشورت كردن و عمل كردن به گفتار نصيحت كننده خير خواه است.

4606 17-  حقّ على العاقل ان يضيف الى رأيه رأى العقلاء، و يضمّ الى علمه علوم الحكماء. 3 408 بر شخص عاقل و خردمند لازم است كه بيفزايد به رأى و انديشه خود، رأى عاقلان و خردمندان را، و ضميمه كند به علم و دانش خود دانش فرزانگان و حكيمان را.

4607 18-  خير من شاورت ذووا النّهى و العلم و أولو التّجارب و الحزم. 3 428 بهترين كسى كه با آنها مشورت كنى خردمندان و دانشمندان و تجربه‏دارندگان و دور انديشان هستند.

4608 19-  خوافى الآراء تكشفها المشاورة. 3 466 رأى‏ها پنهان را، مشاوره و مشورت كردن، آشكار و هويدا كند.

4609 20-  مشاورة الجاهل المشفق خطر. 6 146 مشورت كردن با نادان دلسوز، خطر آفرين است.

4610 21-  مشاورة الحازم المشفق ظفر. 6 146 مشورت كردن با دور انديش دلسوز پيروزى آفرين است.

4611 22-  شاور قبل ان تعزم و فكّر قبل ان تقدم. 4 179 مشورت كن پيش از آنكه تصميم بگيرى و انديشه كن پيش از آنكه اقدام به كارى كنى.

4612 23-  شاور ذوى العقول تأمن الزّلل و النّدم. 4 179 با خردمندان مشورت كن تا از لغزش و پشيمانى در امان باشى.

4613 24-  شاور فى امورك الّذين يخشون اللَّه ترشد. 4 179 مشورت كن در كارهاى خويش با كسانى كه از خداوند ترس و واهمه دارند تا راهنمايى شوى.

4614 25-  صلاح الرّأى بنصح المستشير. 4 194 صلاح و خوبى رأى و انديشه به خلوص مشورت كننده بستگى دارد.

4615 26-  ظلم المستشير ظلم و خيانة 4 272 ستم كردن به مشورت كننده ظلم و خيانت است.

4616 27-  عليك بالمشاورة فانّها نتيجة الحزم. 4 285 بر تو باد به مشاوره كه آن نتيجه و محصول دور انديشى است.

4617 28-  على المشير  الاجتهاد فى الرّأى، و ليس عليه ضمان النّجح. 4 316 بر طرف مشورت است كه تلاش خود را در درستى رأى بكند، ولى او ضامن موفقيت و پيروزى نيست.

4618 29-  فى الاستشارة عين الهداية. 4 408 در مشورت كردن عين هدايت و راه يابى است.

4619 30-  قد خاطر من استغنى برأيه.

4 473 كسى كه بى‏نيازى جويد به رأى و انديشه خود (و با ديگران مشورت نكند) خود را به مخاطره اندازد.

4620 31-  كفى بالمشاورة ظهيرا. 4 571 مشاوره براى پشتوانه كار كافى است.

4621 32-  من ضلّ مشيره بطل تدبيره. 5 187 كسى كه طرف مشورت او گمراه شود تدبيرش باطل و بيهوده گردد.

4622 33-  من استغنى بعقله ضلّ. 5 169 كسى كه به عقل خود بى‏نيازى جويد و اكتفا كند گمراه شود.

4623 34-  من خالف المشورة ارتبك. 5 153 كسى كه با مشورت مخالفت كند راه چاره بر او بسته و در كار خود گير كند.

4624 35-  من قنع برأيه فقد هلك. 5 158كسى كه به رأى خود بسنده و قناعت كند نابود گردد.

4625 36-  من استشار العاقل ملك. 5 185 كسى كه با شخص عاقل و دانا مشاوره كند بر كار خود مالك و مسلّط شود.

4626 37-  من نصح مستشيره صلح تدبيره. 5 216 كسى كه با مشورت كننده خود خالص و بى‏غل و غش باشد، تدبير او شايسته خواهد بود.

4627 38-  من غشّ مستشيره سلب تدبيره. 5 217 كسى كه با مشورت كننده‏اش ناخالص باشد، تدبيرش ربوده و سلب شود (و خداى تعالى به كيفر اين كار تدبيرش را بگيرد).

4628 39-  من شاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول. 5 336 كسى كه با خردمندان و عاقلان مشاوره كند به نور عقلها و خردها روشنى يابد.

4629 40-  من شاور ذوى النّهى و الالباب فاز بالنّجح و الصّواب. 5 337 كسى كه با خردمندان و عاقلان مشاوره كند، به رستگارى و درستى رسد.

4630 41-  من شاور الرّجال شاركها فى عقولها. 5 340 كسى كه با مردان مشاوره كند در عقلهاى آنان شريك گشته است.

4631 42-  من استشار ذوى النّهى و الالباب فاز بالحزم و السّداد. 5 396 كسى كه با عاقلان و خردمندان مشورت كند به دور انديشى و محكم كارى دست يافته است.

4632 43-  من لزم المشاورة لم يعدم عند الصّواب مادحا و عند الخطأ عاذرا. 5 406 كسى كه با مشاوره ملازم باشد در صورت موفقيت ستايش مردم را از دست نداده، و در صورت خطا عذر آنها را (به دست آورده كه او را معذور دارند).

4633 44-  ما ضلّ من استشار. 6 50 گمراه نشود كسى كه (در كارها) مشورت كند.

4634 45-  ما استنبط الصّواب بمثل المشاورة. 6 64 راه درست و صواب به دست نيايد به چيزى مانند مشورت كردن.

4635 46-  نعم المظاهرة المشاورة. 6 157 خوب كمك كارى است مشورت كردن.

4636 47-  نعم الاستظهار المشاورة. 6 164 خوب پشتيبانى است مشورت كردن با يكديگر.

4637 48-  لا تشاور عدوّك و استره خبرك. 6 269 با دشمن خويش مشورت نكن،  و خبر خود را از او پوشيده دار.

4638 49-  لا تشاورنّ فى امرك من يجهل. 6 270 حتما در كار خويش با نادان مشورت نكن.

4639 50-  لا تدخلنّ فى مشورتك بخيلا فيعدل بك عن القصد و يعدك الفقر.

6 308 حتما در مشورت خود شخص بخيل را وارد نكن كه تو را از راه صحيح بگرداند، و به فقر و ندارى تهديدت كند.

4640 51-  لا تشركنّ فى مشورتك حريصا يهوّن عليك الشّرّ و يزيّن لك الشّره. 6 310 حتما انسان حريص و آزمند را در مشورت خويش شريك و سهيم نكن كه كار بد را در نظرت آسان و حرص و آز را براى تو آرايش دهد.

4641 52-  لا تستشير الكذّاب فانّه‏ كالسّراب يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب. 6 310 با شخصى كه بسيار دروغ گويد مشورت نكن كه همانند سراب است، دور را براى تو نزديك، و نزديك را در نظر تو دور جلوه دهد.

4642 53-  لا يستغنى العاقل عن المشاورة. 6 389 شخص عاقل از مشورت كردن بى‏نياز نخواهد بود.

4643 54-  لا مظاهرة اوثق من مشاورة. 6 389 هيچ يارى و كمك رسانى مطمئن‏تر از مشورت كردن نيست.

باب الشوق

4644 1-  الشّوق شيمة الموقنين. 1 174 شوق، شيوه و خوى مردمان با يقين است.

4645 2-  من اشتاق سلا. 5 151 كسى كه مشتاق شود (دنيا و هر چه در آن است را) فراموش كند.

4646 3-  من اشتاق أدلج. 5 457 كسى كه مشتاق است شبانه حركت كند (و سحر خيز باشد).

4647 4-  الشّوق خلصان العارفين. 1 214 اشتياق، دوست برگزيده و صميمى عارفان است.

باب الشهرة

4648 1-  حسن الشّهرة حصن القدرة. 3 383 شهرت و آوازه نيكو حصار و قلعه قدرت و توانايى است.

4649 2-  حبّ النّباهة رأس كلّ بليّة. 3 395 دوست داشتن شهرت اساس، و سر هر بلا و گرفتارى است.

باب الشهوة (خواهشهاى نفسانى)

4650 1-  الشّهوة تغرى. 1 16 خواهش، انسان را بر مى‏انگيزاند و تحريك مى‏كند.

4651 2-  الشّهوات آفات. 1 23 خواسته‏ها و خواهشها آفتهايى هستند.

4652 3-  الشّهوات قاتلات. 1 55 خواهشهاى نفسانى كشنده است.

4653 4-  الشّهوة حرب. 1 59 خواسته و خواهش، رباينده است. (عقل و هوش يا ايمان و تقوا را مى‏برد).

4654 5-  الجاهل عبد شهوته. 1 123 نادان، برده خواهش خويش است.

4655 6-  الشّهوات مصائد الشّيطان. 1 154 خواهشهاى نفس، دامهاى شيطانند.

4656 7-  الشّهوة اضرّ الاعداء. 1 206 خواهش و خواسته زيانبارترين دشمنانند.

4657 8-  الشّهوات سموم قاتلات. 1 220 خواهشها، زهرهايى كشنده است.

4658 9-  الشّهوات تسترقّ الجهول. 1 230 خواهشها و آدمهاى نادان را به بردگى در آورد.

4659 10-  العاقل من امات شهوته. 1 313 عاقل و خردمند كسى است كه خواهش خود را بميراند (و سركوب كند)

4660 11-  الانقياد للشّهوة ادوء الدّاء. 1 380 فرمانبردارى خواهش بدترين دردها است.

4661 12-  الشّهوة احد المغويين. 2 23 خواهش يكى از دو بخش (و نيمى) از وسائل گمراه كننده است.

4662 13-  الشّهوات اعلال قاتلات و افضل دوائها اقتناء الصّبر عنها. 2 48 خواهشها بيمارى‏هايى است كشنده و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر و بردبارى در برابر آنهاست.

4663 14-  الشّهوات آفات قاتلات و خير دوائها اقتناء الصّبر عنها. 2 72 خواهشها آفتهاى و كوفتهايى است كشنده، و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر و خويشتن دارى در برابر آنهاست.

4664 15-  اغلب الشّهوة تكمل لك الحكمة. 2 176 بر خواهش نفس غالب آى تا حكمت و فرزانگى براى تو كامل شود.

4665 16-  امنع نفسك من الشّهوات تسلم من الآفات. 2 224 خويشتن را از خواهشها باز دار تا از آفتها سالم بمانى.

4666 17-  اهجروا الشّهوات فانّها تقودكم الى ركوب الذّنوب و التّهجّم على السّيّئات. 2 245 از خواهشهاى نفسانى دورى كنيد كه شما را به سوى ارتكاب گناهان و يورش بر بدى‏ها مى‏برد.

4667 18-  ايّاكم و تحكّم الشّهوات عليكم فانّ عاجلها ذميم و آجلها وخيم. 2 324 بر شما باد كه پرهيز كنيد از حاكم شدن خواهشها بر شما كه حاضر آنها نكوهيده و آينده آنها (در آخرت) وخيم (سخت و دشوار) است.

4668 19-  ايّاكم و غلبة الشّهوات على قلوبكم فانّ بدايتها ملكة و نهايتها هلكة. 2 326 بپرهيزيد از غالب شدن خواهشها بر دلهاتان كه آغازش بردگى و انجامش هلاكت و نابودى است.

4669 20-  افضل الورع تجنّب الشّهوات. 2 425 برترين پارسايى پرهيز كردن از خواهشهاى نفسانى است.

4670 21-  اوّل الشّهوة طرب و آخرها عطب. 2 425 آغاز خواهش شادى، و پايانش هلاكت و نابودى است.

4671 22-  ازرى بنفسه من ملكته الشّهوة و استعبدته المطامع. 2 434 عيبناك گردانده خويشتن را كسى كه خواهشها بر او فرمانروا گشته و طمعها او را به بردگى خود در آورده است.

4672 23-  اضيق النّاس حالا من كثرت شهوته و كبرت همّته و زادت مئونته‏ و قلّت معونته. 2 445 تنگدست‏ترين مردم كسى است كه خواسته‏هايش بسيار و همّتش بلند، خرجش زياد و در آمد و كمك خرجش اندك است.

4673 24-  انّ افضل النّاس عند اللَّه من احيى عقله و امات شهوته و اتعب نفسه لصلاح آخرته. 2 563 به راستى كه برترين مردم در پيشگاه خداوند كسى است كه عقل و خرد خود را زنده كرده، و خواهش نفسانى را كشته است، و نفس خويش را به خاطر اصلاح آخرت به رنج و تعب افكنده است.

4674 25-  انّ الكيّس من كان لشهوته مانعا و لنزوته عند الحفيظة واقما قامعا. 2 564 به راستى كه زيرك كسى است كه شهوت و خواسته دل را جلوگيرى كند، و هنگام تحريك خشم و تعصبهاى خشك آن را بازگردانده و سركوب كند.

4675 26-  انّكم ان ملّكتم شهواتكم نزت بكم الى الاشر و الغواية. 3 68 به راستى كه شما اگر خواسته‏هاى نفس را بر خود مسلّط گردانيد شما را به سوى سبكسرى و گمراهى ببرد.

4676 27-  اذا كمل العقل نقصت الشّهوة. 3 135 هنگامى كه عقل كامل شد، خواهشها كم مى‏شود.

4677 28-  اذا ابصرت العين الشّهوة عمى القلب عن العاقبة. 3 137 هنگامى كه ديده انسان تنها خواسته و شهوت را ببيند، قلب او از مشاهده سرانجام كار كور گردد.

4678 29-  اذا غلبت عليك الشّهوة فاغلبها بالاختصار. 3 187 هنگامى كه خواهش و شهوت بر تو غلبه كرد، تو با اختصار بر او غلبه كن.

4679 30-  بملك الشّهوة التّنزّه عن كلّ عاب. 3 240 با مالك شدن شهوت (و در اختيار گرفتن آن) پاكيزگى از هر عيبى حاصل شود.

4680 31-  ترك الشّهوات افضل عبادة و اجمل عادة. 3 297 رها كردن و واگذاردن خواهشها برترين عبادتها و زيباترين عادتهاست.

4681 32-  جاهد شهوتك و غالب غضبك و خالف سوء عادتك، تزك نفسك و يكمل عقلك و تستكمل ثواب ربّك. 3 365 با شهوت خويش پيكار كن و بر خشم خويش غالب شو، و باعادتهاى ناپسند مخالفت كن تا جان خود را پاك كرده، و عقل و خردت را كامل نموده، و پاداش نيك پروردگار خود را بطور كامل به دست آورى.

4682 33-  حلاوة الشّهوة ينغّصها عار الفضيحة. 3 399 شيرينى خواسته و شهوت را ننگ رسوايى مكدّر و تيره سازد (در دنيا و آخرت).

4683 34-  خير النّاس من طهّر من الشّهوات نفسه و قمع غضبه و ارضى ربّه. 3 435 بهترين مردم كسى است كه نفس خويش را از شهوتها پاك كرده، و خشم خويش را ريشه كن نموده، و پروردگار خويش را خوشنود ساخته باشد.

4684 35-  رأس التّقوى ترك الشّهوة. 4 49 اساس تقوى و پرهيزكارى ترك شهوت و خواهش دل است.

4685 36-  ردّ الشّهوة أقضى لها و قضاؤها اشدّ لها. 4 85 بازگرداندن شهوت براى فراغت و آسودگى آسان‏تر است، و بر آوردنش سخت‏تر است. (زيرا با ردّ شهوت آسوده شود، ولى با انجام آن دوباره خواهش ديگر پيش آيد و هم چنين پيوسته دچار خواهشى گردد).

4686 37-  ردع الشّهوة و الغضب جهاد النّبلاء. 4 89 باز داشتن خواهش و خشم، پيكار مردمان شريف و نجيب است.

4687 38-  ردّ عن نفسك عند الشّهوات، و اقمها على كتاب اللَّه عند الشّبهات. 4 90 باز گردان نفس خويش را هنگام خواهشها، و بر پاى دار آن را بر كتاب خدا در هنگام شبهه‏ها.

4688 39-  زيادة الشّهوة تزرى بالمروّة. 4 117 خواهش و شهوت بسيار، مردى و مردانگى را لكه دار كند.

4689 40-  سبب الشّرّ غلبة الشّهوة. 4 124 سبب شر و بدى غلبه كردن خواهش و شهوت است.

4690 41-  شيمة العقلاء قلّة الشّهوة و قلّة الغفلة. 4 186 خوى عاقلان كمى شهوت و كمى غفلت و بى‏خبرى است.

4691 42-  ضرام الشّهوة تبعث على تلف المهجة. 4 227 زبانه افروخته شهوت شعله‏ور شود براى نابودى جان و روح.