غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۲۳ -


4089 5-  ايّاك و السّفه فانّه يوحش الرّفاق. 2 294 سخت بپرهيز از نابخردى كردن كه رفيقان را از اطراف انسان مى‏راند.

4090 6-  اعيى ما يكون الحكيم اذا خاطب سفيها. 2 437 ناتوان‏ترين جايى كه شخص حكيم و فرزانه گرفتار مى‏شود جايى است كه با سفيه و نادانى هم سخن شود.

4091 7-  ترك جواب السّفيه ابلغ جوابه. 3 286 جواب ندادن به شخص سفيه و ابله رساترين و بهترين پاسخ است.

4092 8-  دع السّفه فانّه يزرى بالمرء و يشينه. 4 19 سفاهت را واگذار كه آدمى را خوار و عيبناك گرداند.

4093 9-  سلاح الجهل السّفه. 4 127 اسلحه نادانى، سفاهت و نابخردى است.

4094 10-  سفهك على من فوقك جهل مرد. 4 152 سفاهت تو نسبت به كسى كه برتر از تو است، نادانى كشنده و نابود كننده‏اى است.

4095 11-  سفهك على من دونك جهل مزر. 4 152 سفاهت تو نسبت به كسى كه پست‏تر از تو است نادانى خوار كننده‏اى است.

4096 12-  سفهك على من فى درجتك نقار كنقار الدّيكين، و هراش كهراش الكلبين، و لن يفترقا الّا مجروحين او مفضوحين، و ليس ذلك فعل الحكماء و لا سنّة العقلاء، و لعلّه ان يحلم عنك فيكون اوزن منك و اكرم، و انت انقص منه و الام. 4 153 سفاهت تو نسبت به كسى كه در رتبه و مرتبه تو است منقار زدنى است همچون منقار زدن دو خروس، و به هم پريدنى است همچون پريدن دو سگ به يكديگر، كه از هم جدا نشوند مگر اين كه هر دو زخمى شده يا هر دو رسوا گردند، و اين كار حكيمان و شيوه عاقلان نيست، و شايد در اين ميان آن ديگرى حلم ورزيد، كه در اين صورت او از تو سنگين‏تر و گرامى‏تر شود، و تو از او كم بهاتر و پست‏تر خواهى بود.

4097 13-  فى السّفه و كثرة المزاح الخرق. 4 410 در سبكسرى و شوخى بسيار حماقت و نادانى است.

4098 14-  كفى بالسّفه عارا. 4 573 سفاهت، براى عار و ننگ انسان كافى است.

4099 15-  كثرة السّفه توجب الشّنأن و تجلب البغضاء. 4 598 سفاهت كردن بسيار موجب دشمنى مردم گردد، و دشمنى و عداوت به بار آورد.

4100 16-  من كثر سفهه استرذل. 5 179 كسى كه سفاهتش بسيار باشد نزد مردمان، پست شمرده شود.

4101 17-  من داخل السّفهاء حقّر. 5 181 كسى كه در جمع سفيهان در آيد كوچك و پست شود.

4102 18-  ليس السّفه كالحلم. 5 79 سفاهت هيچگاه همانند حلم و بردبارى نيست.

4103 19-  من مارى السّفيه فلا عقل له. 5 439 كسى كه با سفيه جدال كند عقل ندارد.

4104 20-  من عذل سفيها فقد عرّض للسّبّ نفسه. 5 459 هر كس سفيهى را نكوهش كند خود را در معرض دشنام قرار دهد.

4105 21-  مقارنة السّفهاء تفسد الخلق. 6 127 نزديك شدن با سفيهان اخلاق را فاسد كند.

4106 22-  ما تلاحى اثنان فظهر الّا اسفههما. 6 80 كشمكش و منازعه نكنند دو نفر جز آنكه سفيه‏ترينشان پيروز شود. 

4107 23-  لا يقوّم السّفيه الّا مرّ الكلام. 6 409 سفيه را راست نگرداند جز سخن تلخ.

4108 24-  لا ينتصف من سفيه قطّ الّا بالحلم عنه. 6 426 استيفاى حقى از سفينه نشود مگر با بردبارى در برابر او. 

باب السكوت

4109 1-  الزم السّكوت و اصبر على القناعة بايسر القوت تعزّ فى دنياك و تعزّ فى اخراك. 2 237 ملازم خموشى باش، و به كمترين قوت بر قناعت صبر كن تا در دنيا و آخرت عزيز گردى.

4110 2-  ربّ كلام جوابه السّكوت. 4 64 چه بسيار سخنى كه پاسخش سكوت است.

4111 3-  ربّ سكوت ابلغ من كلام. 4 69 چه بسيار خموشى كه از سخن گفتن رساتر و گوياتر است.

4112 4-  السّكوت على الاحمق افضل جوابه. 1 303 خموشى در برابر آدم احمق، بهترين پاسخ او است.

4113 6-  اذا غلبت على الكلام فايّاك ان تغلب على السّكوت. 3 136 هر گاه مغلوب سخن شدى بپرهيز از اين كه مغلوب خموشى گردى.

4114 7-  من سكت فسلم كمن تكلّم فغنم. 5 473 كسى كه سكوت كند و سالم بماند مانند كسى است كه سخن گفته و غنيمت برده. 

باب السلطان (پادشاه)

4115 1-  الملوك حماة الدّين. 1 183 پادشاهان (حقيقى و الهى) حاميان و پشتيبانان دين هستند.

4116 2-  الملوك لا مودّة له. 1 250 پادشاهان دوستى ندارند (و هر گاه احساس خطر براى سلطنت خود كردند دوستى از ميان مى‏رود).

4117 3-  الملك المنتقل الزّائل حقير يسير. 1 300 سلطنت انتقالى كه زوال پذيرد كوچك و اندك است.

4118 4-  السّلطان الجائر يخيف البرى‏ء. 1 312 پادشاه ستمكار آدم بى‏گناه را نيز بترساند (و از او در بيم و هراس باشد).

4119 5-  الامير السّوء يصطنع البذىّ. 1 312 فرمانرواى بد، افراد پست را برگزيند و به كار گمارد.  4120 6-  الجرأة على السّلطان اعجل هلك. 1 351 جرأت و دليرى كردن بر پادشاه شتابان‏ترين وسيله هلاكت و نابودى است.

4121 7-  السّلطان الجائر و العالم الفاجر اشدّ النّاس نكاية. 2 74 پادشاه ستمكار و عالم بد كردار سخت‏ترين مردم هستند در گزند رساندن به مردم.

4122 8-  المكانة من الملوك مفتاح المحنة و بذر الفتنة. 2 159 ارجمند شدن و منزلت يافتن در نزد پادشاهان، كليد، رنج و محنت و تخم فتنه و آشوب است.

4123 9-  احرس منزلتك عند سلطانك و احذر أن يحطّك عنها التّهاون عن حفظ ما رقاك اليه. 2 208 از منزلت و مقام خود نزد پادشاه نگهبانى كن، و بر حذر باش از اين كه سهل انگارى كنى از نگهداشتن آنچه تو را بدان منزلت نزد او رسانده است.

4124 10-  اعقل الملوك من ساس نفسه للرّعيّة بما يسقط عنه حجّتها و ساس الرّعيّة بما تثبت به حجّته عليها. 2 475 عاقل‏ترين پادشاهان كسى است كه خود را براى رعيّت چنان بنماياند كه حجّت و دليل آنها را از دستشان بگيرد، و براى رعيّت به گونه‏اى تدبير كند كه حجّت و دليل خود را بر آنها ثابت كند.

4125 11-  انّ السّلطان لامين اللَّه فى الارض و مقيم العدل فى البلاد و العباد و وزعته فى الارض. 2 604 به راستى كه سلطان (واقعى و حقيقى) امين خداست در روى زمين، و بر پا دارنده عدل و داد است در شهرها، و پاسدار او است در روى زمين.

4126 12-  اجلّ الملوك من ملك نفسه و بسط العدل. 2 439 والاترين پادشاهان كسى است كه بر نفس خويش مسلّط و مالك باشد و عدل و داد را بگستراند.

4127 13-  احسن الملوك حالا من حسن عيش النّاس فى عيشه و عمّ رعيّته بعدله. 2 451 نيكوترين پادشاهان از نظر وضع و حال آن پادشاهى است كه زندگى مردم در دوران زندگى او نيكو باشد و رعيّت خود را به عدل و داد خويش فرا گيرد.

4128 14-  افضل الملوك من حسن فعله و نيّته، و عدل فى جنده و رعيّته. 2 445 برترين پادشاهان كسى است كه كردار و انديشه‏اش نيكو باشد، و در ميان رعيّت و سپاهيان خود به عدالت رفتار كند.

4129 15-  آفة الملوك سوء السّيرة. 3 102 آفت پادشاهان بد رفتارى است.

4130 16-  اذا ملك الاراذل هلك الافاضل. 3 129 هنگامى كه اراذل و افراد فرومايه پادشاهى كنند بزرگان نابود گردند.

4131 17-  اذا استشاط السّلطان تسلّط الشّيطان. 3 121 هنگامى كه پادشاه بر سر خشم آيد شيطان بر او مسلّط گردد.

4132 18-  اذا تغيّرت نيّة السّلطان تغيّر الزّمان. 3 120 هنگامى كه انديشه پادشاه دگرگون شود اوضاع زمان نيز دگرگون گردد.

4133 19-  آفة الملك ضعف الحماية. 3 107 آفت پادشاهى و سلطنت ضعف حمايت از رعيّت است.

4134 20-  آفة العمران جور السّلطان. 3 109 آفت عمران و آبادانى، ستم سلطان است.

4135 21-  اذا بنى الملك على قواعد العدل، و دعم بدعائم العقل نصر اللَّه مواليه و خذل معاديه. 3 168 هنگامى كه پادشاه سلطنت خود را بر پايه‏هاى عدالت بنا نهد، و بر پا دارد آن را با ستونهاى عقل و خرد، خداوند پيروان و دوستان او را يارى كند و دشمنانش را خوار گرداند.

4136 22-  اذا زادك السّلطان تقريبا فزده اجلالا. 3 172 هنگامى كه پادشاه بر نزديك كردن تو افزود، تو نيز بر احترام و اجلال او بيفزاى.

4137 23-  تاج الملك عدله. 3 278 تاج پادشاه، عدالت و دادگسترى او است.

4138 24-  خور السّلطان اشدّ على الرّعيّة من جور السّلطان. 3 442 سستى و ضعف پادشاه براى رعيت سخت‏تر از ستم پادشاه است.  4139 25-  خير الملوك من امات الجور و احيى العدل. 3 431 بهترين پادشاهان كسى است كه ستم را بميراند و عدالت را زنده كند.

4140 26-  حقّ على الملك ان يسوس نفسه قبل جنده. 3 415 بر پادشاه حق و لازم است كه پيش از سپاهيانش خود را سياست كند (يعنى تدبير نفس خود و اداره آن را به دست گيرد).

4141 27-  زكاة السّلطان اغاثة الملهوف. 4 106 زكات پادشاهى و سلطنت، رسيدن به فرياد بيچارگان و نجات دادن آنهاست.

4142 28-  سلطان العاقل ينشر مناقبه. 4 133پادشاه عاقل، مناقب و نيكى‏هايش پراكنده و منتشر شود.

4143 29-  سلطان الجاهل يبدى معايبه. 4 133 پادشاه نادان، عيبهاى خود را آشكار كند.

4144 30-  صاحب السّلطان كراكب الاسد يغبط بموقفه و هو اعرف بموضعه. 4 202 مصاحب پادشاه همچون كسى است كه بر شير سوار شده، ديگران وضع او را آرزو كنند، ولى خود به وضع خويش آشناتر از ديگران است (و دشوارى‏هاى كار خود را بهتر از ديگران مى‏داند).

4145 31-  طلب السّلطان من خداع الشّيطان. 4 258 طلب كردن پادشاهى از فريبهاى شيطان است.

4146 32-  غضب الملوك رسول الموت. 4 390 خشم پادشاهان پيك مرگ است.

4147 33-  فضيلة السّلطان عمارة البلدان. 4 422 فضيلت و برترى پادشاه به آباد كردن شهرها است.  4148 34-  قلوب الرّعيّة خزائن راعيها، فما اودعها من عدل او جور وجده.

4 521 دلهاى رعيت خزينه‏هاى فرمانروايان آنهاست، كه هر چه از عدل و جور در آن به وديعت نهند پاداش و كيفرش را بيابد.

4149 35-  قلّما تدوم مودّة الملوك و الخوّان. 4 496 بسيار كم اتفاق افتد كه دوستى پادشاهان و خيانتكاران دوام داشته باشد.

4150 36-  من طال عدوانه زال سلطانه. 5 211 كسى كه به درازا كشد ستمكارى او زائل گردد پادشاهى او.

4151 37-  من احسن الملكة امن الهلكة. 5 212 كسى كه نيكو پادشاهى كند از نابودى ايمن است.

4152 38-  من ملك استأثر. 5 141 كسى كه پادشاهى يابد خود رأى گردد.

4153 39-  من اساء الى رعيّته سرّ حسّاده. 5 274 كسى كه با رعيت خويش بد رفتارى كند حسودان خود را شادمان و خوشحال كرده است.

4154 40-  ليس ثواب عند اللَّه سبحانه اعظم من ثواب السّلطان العادل و الرّجل المحسن. 5 90 ثواب و پاداشى در پيشگاه خداى سبحان بزرگتر از پاداش پادشاه عادل و مرد نيكوكار نيست.

4155 41-  من اجترأ على السّلطان فقد تعرّض للهوان. 5 316 كسى كه دليرى كند بر پادشاه، خود را در معرض خوارى در آورده است.

4156 42-  من اشفق على سلطانه قصّر عن عدوانه. 5 343 كسى كه بر پادشاهى خود بترسد، دشمنى خود را كوتاه كند.

4157 43-  من جار فى سلطانه عدّ من عوادى زمانه. 5 373 كسى كه در دوران پادشاهى خود ستم كند از دشمنان زمان خود شمرده شود.

4158 44-  من جار فى سلطانه و اكثر عدوانه هدم اللَّه بنيانه و هدّ اركانه. 5 396 هر كس در دوران پادشاهى خود ستم كند و دشمنى و ظلم خود را بسيار كند، خداى تعالى بنيان پادشاهى و اركان سلطنتش را ويران كند و در هم بكشد.

4159 45-  من عدل فى سلطانه و بذل احسانه اعلى اللَّه شأنه و اعزّ اعوانه. 5 396 كسى كه در دوران پادشاهى خود به عدل و داد رفتار كند، و احسان خود را بذل كند خداوند كارش را بلند گرداند و اعوان و انصارش را غالب كند.

4160 46-  منازعة الملوك تسلب النّعم. 6 133 منازعه با پادشاهان نعمتها را سلب كند.

4161 47-  من حقّ الملك ان يسوس نفسه قبل جنده. 6 25 از حق پادشاه (كه بر او لازم و ثابت) است آنكه خويشتن را پيش از لشكريانش سياست و تدبير كند.

4162 48-  من حقّ الرّاعى ان يختار لرعيّته ما يختاره لنفسه. 6 25 از حق سرپرستان آن است كه براى رعيت و زير دستان خود انتخاب كند آنچه را براى خود انتخاب مى‏كند.

4163 49-  لا ترغب فى خلطة الملوك فانّهم يستكثرون من الكلام ردّ السّلام، و يستقلّون من العقاب ضرب الرّقاب. 6 300 رغبت نكن براى آميزش و اختلاط با پادشاهان، كه اينان (به خاطر غرور و نخوتى كه دارند) در مورد سخن گفتن جواب سلام را بزرگ شمارند، و در مورد عقاب كردن، گردن زدن را كوچك شمارند.

4164 50-  لا تكثرنّ الدّخول على الملوك فانّهم ان صحبتهم ملّوك و ان نصحتهم غشّوك. 6 299 رفتن نزد پادشاهان را زياد نكن (و هر چه مى‏توانى كمتر بر آنها در آى) كه اگر صحبت دارى با ايشان از تو آزرده شوند، و اگر نصيحتشان كنى با تو نيرنگ زنند و نپذيرند.

4165 51-  لا تصدّعوا على سلطانكم فتذمّوا غبّ امركم. 6 278 پراكنده نشويد و شكاف در كار پادشاهانتان ايجاد نكنيد، كه سرانجامى نكوهيده به دنبال خواهيد داشت.

4166 52-  لا تلتبس بالسّلطان فى وقت اضطراب الامور عليه، فانّ البحر لا يكاد يسلم منه راكبه مع سكونه فكيف مع اختلاف رياحه و اضطراب امواجه. 6 334 اختلاط مكن با پادشاهى در هنگام اضطراب و به هم ريختگى كارها بر او، كه به راستى دريا در زمان آرامشش كسى كه در آن سوار است چندان اطمينانى به سلامت خود ندارد، تا چه رسد به وقت طوفان و تلاطم امواج و اضطراب آن.

4167 53-  لا تطمعنّ فى مودّة الملوك فانّهم يوحشونك آنس ما تكون بهم، و يقطعونك اقرب ما تكون اليهم. 6 344 هيچگاه طمع به دوستى پادشاهان نداشته باش كه آنان در وقتى كه تو از هر زمان با آنها مأنوس‏تر هستى تو را دچار وحشت مى‏كنند و مى‏رمانند، و در هنگامى كه از هر وقت به ايشان نزديك‏ترى، از تو مى‏برند.

4168 54-  لا يكون العمران حيث يجور السّلطان. 6 404 آبادانى نيست در جايى كه پادشاه ستم كند.

باب الإسلام و التسليم

4169 1-  المستسلم موقّى. 1 47 كسى كه (در پيشگاه خداى تعالى) تسليم و منقاد است (از مهلكه‏ها) محفوظ است.

4170 2-  الاسلام ابلج المناهج. 1 124 اسلام روشن‏ترين راههاست.

4171 3-  التّسليم ان لا تتّهم. 1 305 تسليم در برابر خداوند به اين است كه او را متّهم نكنى.

4172 4-  الاسلام هو التّسليم، و التّسليم هو اليقين، و اليقين هو التّصديق و التّصديق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء، و الاداء هو العمل. 2 85 اسلام همان تسليم است، و تسليم همان يقين است، و يقين همان تصديق است، و تصديق همان اقرار و اقرار همان اداى فرمان الهى است، و ادا، همان عمل و انجام دستورات او است.

4173 5-  اسلم تسلم. 2 168 اسلام آور تا سالم بمانى.

4174 6-  ارض للنّاس بما ترضاه لنفسك تكن مسلما. 2 188 بخواه از براى مردم همان را كه براى خود مى‏خواهى تا مسلمان باشى.

4175 7-  احسن النّاس ذماما احسنهم اسلاما. 2 405 هر كس بيشتر رعايت حرمت كند اسلامش نيكوتر است.

4176 8-  افضل المسلمين اسلاما من كان همّه لاخراه و اعتدل خوفه و رجاه. 2 456 برترين مسلمانها از نظر اسلام كسى است كه اندوهش براى آخرتش باشد و ترس و اميدش يك اندازه و معتدل باشد.

4177 9-  انّ المسلمين مستكينون. 2 495 به راستى كه مسلمانان فروتنان هستند.

4178 10-  انّ للاسلام غاية فانتهوا الى غايته، و اخرجوا الى اللَّه ممّا افترض عليكم من حقوقه. 2 535 به راستى كه اسلام را نهايتى است پس به نهايت آن خود را برسانيد (و از آن محروم نمايند) و بيرون آييد به سوى خداوند از آن حقوقى كه بر شما واجب كرده است.

4179 11-  ان اسلمت نفسك للَّه سلمت نفسك. 3 17 اگر خويشتن را در پيشگاه خداوند تسليم كردى نفس تو سالم خواهد ماند.

4180 12-  انّك ان سالمت اللَّه سلمت و فزت. 3 54 به راستى كه تو اگر آشتى و مسالمت كنى با خدا، سالم مانده و رستگار شوى.

4181 13-  تبصرة لمن عزم، و آية لمن توسّم، و عبرة لمن اتّعظ، و نجاة لمن‏ صدّق. 3 308 (دين اسلام) بينايى است براى كسى كه عزم آن كند، و نشانه‏اى است براى كسى كه نشانه‏اش را بپذيرد، درس عبرتى است براى كسى كه بپذيرد، مايه نجات و رهايى است براى كسى كه تصديقش كند.

4182 14-  سالم اللَّه تسلم اخراك. 4 139 آشتى كن با خدا تا آخرت تو سالم بماند.

4183 15-  سلّموا لامر اللَّه و لامر وليّه فانّكم لن تضلّوا مع التّسليم. 4 139 تسليم شويد در برابر دستور خدا و دستور ولىّ او كه به راستى شما با تسليم شدن هرگز گمراه نخواهيد شد.

4184 16-  شرّع اللّه لكم الاسلام فسهّل شرائعه و اعزّ اركانه على من حاربه. 4 188 روشن و آشكار قرار داد خداوند براى شما راه اسلام را، و احكام آن را آسان گردانيد، و اركان و پايه‏هاى آن را محكم ساخت در برابر كسى كه با آن بجنگد.

4185 17-  ظاهر الاسلام مشرق و باطنه مونق. 4 278 برون اسلام درخشنده و درونش زيبا و شگفت آور است.

4186 18-  غاية الاسلام التّسليم. 4 369 نهايت اسلام، تسليم است.

4187 19-  فى التّسليم الايمان. 4 401 در تسليم است ايمان.

4188 20-  من استسلم الى اللَّه استظهر. 5 167 كسى كه در پيشگاه خداوند تسليم گردد پشتش محكم شود.

4189 21-  من سالم اللَّه سلم. 5 182 كسى كه آشتى و مسالمت كند با خدا سالم ماند.

4190 22-  من اسلم سلم. 5 134 كسى كه اسلام آورد سالم ماند.

4191 23-  من سالم اللَّه سلّمه و من حارب اللَّه حربه. 5 412 كسى كه آشتى و مسالمت كند با خدا خدايش به سلامت دارد، و كسى كه با او بجنگد خدا با او جنگ كند.

4192 24-  من متّ اليك بحرمة الاسلام فقد متّ باوثق الاسباب. 5 470 كسى كه توسّل جويد به حرمت اسلام در حقيقت به محكم‏ترين وسيله‏ها توسّل جسته است.

4193 25-  هدى من حسن اسلامه. 6 193 راهبر شد كسى كه اسلامش نيكو است.

4194 26-  و الّذى فلق الحبّة و برأ النّسمة ما اسلموا و لكن استسلموا و اسرّوا الكفر، فلمّا وجدوا اعوانا عليه اعلنوا ما كانوا اسرّوا، و اظهروا ما كانوا ابطنوا. 6 245 سوگند بدان خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اينان (يعنى منافقان) اسلام را به ظاهر پذيرفتند و تظاهر به اسلام كردند و كفر خود را پنهان كردند، و چون كمك كارانى براى خود يافتند كفر درونى خود را آشكار كردند و آنچه را پنهان مى‏كردند ظاهر ساختند.

4195 27-  هو ابلج المناهج نيّر الولائج مشرف الاقطار رفيع الغاية. 6 209 اسلام راههايش درخشنده، احكامش روشن، اطراف آن والا مرتبه، و نهايت آن بلند و مرتفع است.

4196 28-  لا ايمان افضل من الاستسلام. 6 384 هيچ ايمانى برتر از تسليم شدن نيست.

4197 29-  لا معقل أمنع من الاسلام. 6 384 هيچ پناهگاهى محكم‏تر از اسلام نيست.

باب السلام

4198 1-  ابخل النّاس من بخل بالسّلام. 2 438 بخيل‏ترين مردم كسى است كه از سلام كردن بخل ورزد.

4199 2-  لكلّ داخل دهشة فابدءوا بالسّلام. 5 24 هر داخل شونده‏اى دهشتى دارد پس آغاز كنيد به سلام كردن (تا او از آن دهشت برهد).

باب السلامة

4200 1-  لا لباس اجمل من السّلامة. 6 380 جامه‏اى زيباتر از سلامت نيست.

4201 2-  طوبى لمن سلك طريق السّلامة ببصر من بصّره و طاعة هاد أمره. 4 243 خوشا به حال كسى كه بپيمايد راه سلامت را با ديده كسى كه او را بينا كرده، و پيروى كردن از راهنمايى كه به او دستور داده است.

4202 3-  لا وقاية أمنع من السّلامة. 6 366 نگهدارنده‏اى محكم‏تر از سلامت نيست.

باب السلم (سازش)

4203 1-  ربّ حرب اعود من سلم. 4 69 چه بسا جنگى كه سودمندتر از آشتى است.

4204 2-  السّلم علّة السّلامة و علامة الاستقامة. 1 352 آشتى بودن با مردم سبب سلامت، و نشانه استقامت (و راستى در گفتار و كردار) است.

4205 3-  سالم النّاس تسلم دنياك. 4 139 با مردم مسالمت كن تا دنيايت سالم بماند.

4206 4-  سالم النّاس تسلم و اعمل للآخرة تغنم. 4 139 با مردم مسالمت كن تا سالم مانى و براى آخرت كار كن تا غنيمت يابى.

4207 5-  كلّ مستسلم موقّى. 4 525 هر فرمانبردارى (از آفات و بليات و عذابها) نگه داشته شده است.

4208 6-  من سالم النّاس كثر اصدقاؤه و قلّ اعداؤه. 5 221 كسى كه با مردم با مسالمت رفتار كند دوستانش بسيار و دشمنانش اندك شوند.

4209 7-  من استسلم سلم. 5 141 كسى كه تسليم باشد (در پيشگاه خدا) سالم ماند.

4210 8-  سنّة الابرار حسن الاستسلام. 4 130 روش و سيره نيكان تسليم بودن نيكو است.

4211 9-  ذاك ينفع سلمه و لا يخاف ظلمه، اذا قال فعل و اذا ولّى عدل. 4 40 اين شخص  سود دهد آشتى او و از ستمش ترسى نيست سخنى كه بگويد عمل كند، و چون به حكومت رسد به عدالت رفتار كند.

4212 10-  من سالم النّاس سترت عيوبه. 5 268 كسى كه با مردم به مسالمت رفتار كند عيبهايش پوشيده ماند.

4213 11-  من سالم النّاس ربح السّلامة. 5 357 كسى كه با مردم مسالمت كند، سلامت را سود برد.

4214 12-  من رضى من النّاس بالمسالمة سلم من غوائلهم. 5 384 كسى كه به مسالمت با مردم تن دهد از فتنه‏ها و فسادهاى ايشان سالم ماند.

4215 13-  وجدت المسالمة ما لم يكن وهن فى الاسلام انجع من القتال. 6 244 سازش و مسالمت را در صورتى كه موجب وهن و سستى در اسلام نباشد، سودمندتر از جنگ و كشتار ديدم.

باب السمت (سيما و هيئت)

4216 1-  نعم الدّلالة حسن السّمت. 6 159 نيكويى سيما راهنماى خوبى است (براى خوبى انسان).

باب المسامحة (سهل و آسان گرفتن)

4217 1-  ساهل الدّهر ما ذلّ لك قعوده و لا تخاطر بشى‏ء رجاء اكثر منه. 4 144 آسان بگير با روزگار در جايى كه سوارى و نشستن بر آن را براى تو رام كرده باشد، و خود را به مخاطره نينداز براى چيزى به اميد رسيدن به زيادتر از آنچه در اختيار دارى.

4218 2-  من سامح نفسه فيما يحبّ‏ اتعبه فيما يكره. 5 368 هر كس مسامحه و سهل انگارى كند با نفس خود را در آنچه دوست مى‏دارد، به رنج و تعب اندازد او را در آنچه ناخوش دارد.

4219 3-  من عامل النّاس بالمسامحة استمتع بصحبتهم. 5 384 كسى كه با مردم با مسامحه و سهل انگارى در كارها رفتار كند، از مصاحبت با آنان بهره‏مند خواهد شد.

4220 4-  لا تداهنوا فيقتحم بكم الادهان على المعصية. 6 278 مداهنه و سازش كارى نكنيد با نفس خود كه اين سازشكارى شما را بر معصيت و نافرمانى خدا در آورد.

4221 5-  لا يقيم امر اللَّه سبحانه الّا من لا يصانع و لا يخادع و لا تغرّه المطامع. 6 409 بر پا ندارد دستور خداى سبحان را جز كسى كه سازشكارى نكند و نيرنگ نزند، و مطامع و آزمندى‏ها فريبش ندهد.

باب الاستماع (شنيدن و گوش دادن)

4222 1-  اسمع تعلم و اصمت تسلم.

2 181 گوش دار تا دانا شوى و خموش باش تا سالم بمانى.

4223 2-  استمعوا من ربّانيّكم و احضروه قلوبكم و اسمعوا ان هتف بكم. 2 241 گوش دهيد سخن كسى را كه از جانب پروردگارتان سخن گويد، و دلهاتان را براى او آماده كنيد، و اگر شما را آواز داد بشنويد.

4224 3-  ألا إنّ أسمع الأسماع من وعى التّذكير و قبله. 2 330 بدانيد كه شنواترين گوشها گوش كسى است كه ياد آورى و پند را حفظ كند و آن را بپذيرد.

4225 4-  اذا سمعت من المكروه ما يؤذيك فتطأطأ له يخطك. 3 190 هر گاه شنيدى از كسى چيز ناخوشايندى را كه آزارت دهد، سر به زير افكن تا از تو بگذرد.

4226 5-  اذا لم تكن عالما ناطقا فكن مستمعا واعيا. 3 145 اگر دانشمند گويايى نبودى پس شنونده‏اى نگهدارنده باش.

4227 6-  جعل اللَّه سبحانه لكم اسماعا لتعى ما عناها و أبصارا لتجلو من عشاها. 3 366 خداى سبحان براى شما گوشهايى قرار داد تا نگه دارد آنچه را به كارش آيد، و ديده‏هايى تا جلا داده شود از نابينايى.

4228 7-  سامع هجر القول شريك القائل. 4 134 شنونده سخن زشت (مانند تهمت و غيبت و مانند آنها) شريك است با گوينده آن.

4229 8-  رحم اللَّه عبدا سمع حكما فوعى، و دعى الى رشاد فدنى، و اخذ بحجزة هاد فنجا. 4 44 خدا رحمت كند بنده‏اى را كه حكمى بشنود و آن را حفظ كند، و به راه راستى خوانده شود و نزديك گردد، و دامن راهنمايى را بگيرد و نجات يابد.

4230 9-  سامع ذكر اللَّه ذاكر. 4 133 كسى كه ذكر خدا را بشنود، او نيز ذكر كننده است (و حكم ذاكر را دارد).

4231 10-  عوّد اذنك حسن الاستماع و لا تصغ الى ما لا يزيد فى صلاحك استماعه فانّ ذلك يصدى‏ء القلوب و يوجب المذامّ. 4 329 گوش خود را عادت بده به نيكو شنيدن، و گوش مده به چيزى كه شنيدن آن در اصلاح تو نيفزايد، كه به راستى شنيدن آن دلها را زنگار دهد، و سبب نكوهشها گردد.

4232 11-  ليكفكم من العيان السّماع و من الغيب الخبر. 5 41 بايد كفايت كند شما را ديدن از شنيدن، و خبر دادن از غيب (آنچه كه از ديده پنهان است).

4233 12-  من احسن الاستماع تعجّل الانتفاع. 5 475 كسى كه خوب گوش دهد زودتر سود برد.

4234 13-  من السّؤدد الصّبر لاستماع شكوى الملهوف. 6 46 از آقايى و سيادت است، صبر كردن و گوش دادن به درد دل درمانده دل‏سوخته.

4235 14-  وقر سمع لم تسمع الدّاعية. 6 234 كر باد گوشى كه نشنود دعوت حق را.

باب السنة (روش نيكو)

4236 1-  أقم النّاس على سنّتهم و دينهم و ليأمنك برئهم و ليخفك مريبهم و تعاهد ثغورهم و أطرافهم. 2 215 بر پا دار مردم را بر روش و دينشان، و بى‏گناهاشان بايد از تو ايمن باشد، و كسى كه متّهم هست از تو بيمناك باشد، و سر حدّات و اطراف شهرهاى ايشان را بازرسى كن.

4237 2-  اقتدوا بهدى نبيّكم فانّه اصدق الهدى، و استنّوا بسنّته فانّها اهدى السّنن. 2 258 اقتدا كنيد به راهنمايى پيامبرتان كه آن راستگوترين راهنماييهاست و روش و سنّت او را به كار بنديد كه آن راه برترين روشهاست.

4238 3-  أظلم النّاس من سنّ سنن الجور و محا سنن العدل. 2 479 ستمكارترين مردم كسى است كه روشهاى ظلم و ستم را بنا نهد، و روشها و سنتهاى عدل و داد را نابود كند.

4239 4-  قد اوجب الايمان على معتقده اقامة سنن الاسلام و الفرض. 4 490 ايمان به خدا براى كسى كه بدان اعتقاد دارد، واجب فرموده به پا داشتن سنّتهاى اسلام و فرائض آن را.

4240 5-  طوبى لمن عمل بسنّة الدّين و اقتفى آثار النّبييّن. 4 245 خوشا به حال كسى كه به سنّت و طريقه دين عمل كند، و از آثار پيامبران پيروى نمايد.

4241 6-  من علامات العقل العمل بسنّة العدل. 6 44 از نشانه‏هاى عقل عمل كردن به طريقه عدل و داد است.

4242 7-  لا تنقضنّ سنّة صالحة عمل بها و اجتمعت الالفة لها و صلحت الرّعيّة عليها. 6 320 زنهار كه نشكنى طريقه و سنت شايسته‏اى را كه بدان عمل شده و مردم بدان خو گرفته و به صلاح حال رعيت باشد.

باب الإساءة (بدى كردن)

4243 1-  الرّجل السّوء لا يظنّ باحد خيرا لانّه لا يراه الّا بوصف نفسه. 2 157 مرد بدكار در باره هيچكس گمان نيكى نبرد، چون نبيند كسى را جز همانند خود.  4244 2-  احذروا سوء الاعمال و غرور الآمال و نفاد الامل و هجوم الاجل.

2 286 بپرهيزيد از بدى اعمال و فريب دادن آرزوها، و تمام شدن اميد و حمله ناگهانى و يورش اجل.

4245 3-  ايّاك و الاسائة فانّها خلق اللّئام و انّ المسى‏ء لمتردّ فى جهنّم بإساءته. 2 296 بپرهيز از بدى كردن كه آن خوى مردمان پست و فرومايه است، و به راستى كه انسان بد كار به خاطر بدكردارى‏اش به دوزخ در افتد.

4246 4-  اجهل النّاس مسى‏ء مستأنف. 2 387 نادان‏ترين مردم، انسان بدكارى است كه آن را از سر گيرد (و ادامه دهد).

4247 5-  افضل من اكتساب الحسنات اجتناب السّيّئات. 2 408 برتر و بالاتر از به دست آوردن نيكى‏ها، پرهيز و دورى كردن از بدى‏هاست.

4248 6-  اشدّ النّاس عقوبة رجل كافأ الاحسان بالاسائة. 2 441 سخت‏ترين مردم در عقوبت مردى است كه نيكى را به بدى مكافات كند (و پاداش دهد).

4249 7-  انّك ان اسأت فنفسك تمتهن و ايّاها تغبن. 3 56 به راستى كه تو اگر بدى كردى، نفس خويشتن را خوار كرده و او را مغبون ساخته‏اى.

4250 8-  ليس من أساء إلى نفسه بذي مأمول. 5 87 كسى كه به خود بدى كرده باشد، اميد خيرى به او نيست.

4251 9-  من عامل النّاس بالاسائة كافؤوه بها. 5 340 كسى كه با مردم با بدى رفتار كند مردم با همان بدى او را مكافات كنند (و پاداش دهند).

4252 10-  من اساء اجتلب سوء الجزاء. 5 280 كسى كه بدى كرد، خود سبب جلب پاداش بد گرديده است.

4253 11-  من جرى فى ميدان اسائته كبا فى جريه. 5 355 كسى كه در ميدان بدى خويش مركب براند، در همان ميدان بر زمين خورده و به رو در افتد.

4254 12-  لا تسى‏ء الى من احسن اليك فمن اساء الى من احسن اليه منع الاحسان. 6 331 بدى نكن به كسى كه با تو نيكى كرده كه هر كس بدى كند با كسى كه به او نيكى كرده از نيكى و احسان جلوگيرى كند.

باب السيادة (آقايى، سرورى)

4255 1-  ما ساد من احتاج اخوانه الى غيره. 6 78 آقايى و سيادت ندارد كسى كه برادرانش به ديگرى جز او نيازمند شوند.

4256 2-  السّيّد من تحمّل اثقال اخوانه و احسن مجاورة جيرانه. 2 108 آقا و مهتر كسى است كه بارهاى سنگين نيازمندى‏هاى برادرانش را بر دارد، و با همسايگانش به نيكويى رفتار كند.

4257 3-  السّيّد من لا يصانع و لا يخادع و لا تغرّه المطامع. 2 137 سيّد و مهتر كسى است كه رياكارانه كار نكند و فريبكارى نكند، و آزمندى‏ها او را فريب ندهد.

4258 4-  من انعم قضى حقّ السّيادة. 5 154 هر كه انعام و بخشش كند حق آقايى و سيادت را به جاى آورده است.

4259 5-  لا شرف كالسّؤدد. 6 353 شرافتى همچون سيادت و آقايى نيست.

4260 6-  لا يكمل السّؤدد الّا بتحمّل الاثقال و إسداء الصّنائع. 6 409 سيادت و آقايى كامل نشود مگر به تحمل بارهاى سنگين نيازمندى‏ها و رساندن احسان به ديگران.

باب السياسة

 4261 1-  الملك سياسة. 1 13 پادشاهى سياست است.

4262 2-  آفة الزّعماء ضعف السّياسة. 3 103 آفت رهبران و بزرگان و زمامداران ضعف سياست آنهاست.

4263 3-  جمال السّياسة العدل فى الامرة و العفو مع القدرة. 3 375 زيبايى سياست به عدالت در زمامدارى و عفو و گذشت با داشتن قدرت است.

4264 4-  حسن السّياسة قوام الرّعيّة. 3 384 سياست نيكو، قوام و بر پا داشتن نظام رعيّت است.

4265 5-  حسن التّدبير و تجنّب التّبذير من حسن السّياسة. 3 385 تدبير نيكو و پرهيز كردن از ولخرجى، از زيبايى سياست است.

4266 6-  حسن السّياسة يستديم الرّياسة. 3 385 سياست نيكو، رياست را ادامه بخشد.

4267 7-  رأس السّياسة استعمال الرّفق. 4 54 اساس سياست، نرمش و مدارا كردن است.

4268 8-  فضيلة الرّياسة حسن السّياسة. 4 423 فضيلت و برترى رياست به سياست نيكو است.

4269 9-  من حسنت سياسته وجبت طاعته. 5 211 كسى كه سياستش نيكو باشد اطاعتش لازم است.

4270 10-  من حسنت سياسته دامت رياسته. 5 294 كسى كه سياستش نيكو شد رياستش ادامه يابد.

باب السوق (بازار)

4271 1-  ايّاك و مقاعد الاسواق فانّها معارض الفتن و محاضر الشّيطان. 2 305 بپرهيز از جايگاه نشستن در بازار، كه معرض فتنه‏ها و جايگاه حضور شيطانها است.

4272 2-  مجالس الاسواق محاضر الشّيطان. 6 134 مجلسهاى بازار جايگاه حضور شيطانها است.

باب السهر (شب زنده دارى)

4273 1-  السّهر روضة المشتاقين. 1 175 شب زنده‏دارى و شب بيدارى، باغ و بوستان مشتاقان است.

4274 2-  السّهر احد الحياتين. 2 27 شب زنده‏دارى يكى از دو بخش زندگى و حيات است.

4275 3-  ربّ ساهر لراقد. 4 55 چه بسا انسان بيدارى كه براى شخص خوابى كار مى‏كند.

4276 4-  سهر اللّيل بذكر اللَّه غنيمة الاولياء و سجيّة الاتقياء. 4 141 شب بيدارى با ياد خدا، غنيمت اولياى الهى و شيوه پرهيزكاران است.

4277 5-  سهر اللّيل شعار المتّقين و شيمة المشتاقين. 4 140 شب زنده‏دارى و شب بيدارى جامه رويين پرهيزكاران، و خلق و خوى مشتاقان است.

4278 6-  سهر العيون بذكر اللَّه خلصان العارفين و حلوان المقرّبين. 4 141 شب بيدار بودن ديدگان به ياد خدا نشانه خالص بودن عبادت عارفان، و شيرينى كام مقرّبان درگاه الهى است.

4279 7-  سهر اللّيل فى طاعة اللَّه ربيع الاولياء و روضة السّعداء. 4 141 شب بيدارى در راه اطاعت خدا، بهار اولياء الهى و بوستان نيكبختان است.

4280 8-  سهر العيون بذكر اللَّه فرصة السّعداء و نزهة الاولياء. 4 151 شب بيدارى چشمان، به ياد خدا، فرصت نيكبختان و تفريحگاه و خرّمى اولياء الهى است.

4281 9-  نعم عون العبادة السّهر. 6 163 چه كمك كار خوبى است شب زنده‏دارى براى عبادت الهى.

باب التسهيل (آسان گرفتن)

4282 1-  التّسهّل يدرّ الارزاق. 1 202 آسان گرفتن كارها، روزى را ريزان و فراوان گرداند.

4283 2-  يسّروا و لا تعسّروا، و خفّفوا و لا تثقّلوا. 6 474 آسان كنيد كارها را و سخت و دشوار نكنيد، و سبك گردانيد آنها را و سنگين نكنيد.

باب السيرة (رفتار و روش)

4284 1-  حسن السّيرة عنوان حسن السّريرة. 3 391 خوش رفتارى سر لوحه و نمايانگر نيكويى باطن است.