غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

قاضى ناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى
ترجمه : سيد هاشم رسولى محلاتى

- ۱۷ -


2935 167-  ردع النّفس عن زخارف الدّنيا ثمرة العقل. 4 88 باز داشتن نفس از نقش و نگارهاى دنيا ميوه عقل و خرد است.

2936 168-  رضا بالدّنيا من سوء اختيارك و شقاء جدّك. 4 92 رضايت تو به دنيا (به جاى آخرت) از انتخاب بد و بخت برگشته تو است.

2937 169-  زيادة الدّنيا تفسد الآخرة. 4 113 فزونى دنيا آخرت را تباه كند.

2938 170-  زخارف الدّنيا تفسد العقول الضّعيفة. 4 114 زيباييها و تجمّلات دنيا خردهاى ضعيف و ناتوان را تباه سازد.

2939 171-  سبب فساد العقل حبّ الدّنيا. 4 125 سبب تباهى عقل، دوستى و محبت دنيا است.

2940 172-  سلطان الدّنيا ذلّ و علوّها سفل. 4 131 سلطنت دنيا خوارى و بلندى‏اش پستى است.

2941 173-  سرور الدّنيا غرور و متاعها ثبور. 4 132 شادمانى دنيا فريب، و متاع آن (فنا و) نابودى است.

2942 174-  شرّ المحن حبّ الدّنيا. 4 172 بدترين محنتها دوستى دنياست.

2943 175-  شرّ الفتن محبّة الدّنيا. 4 177 بدترين فتنه‏ها محبّت دنياست.

2944 176-  صلاح الآخرة رفض الدّنيا. 4 196 صلاح آخرت در ترك علاقه به دنياست.

2945 177-  صحّة الدّنيا أسقام و لذّاتها آلام. 4 198 تندرستى دنيا بيمارى‏هاست، و لذتهاى آن دردها است.

2946 178-  طلاق الدّنيا مهر الجنّة. 4 250 طلاق دادن دنيا مهريه و كابين بهشت است.

2947 179-  طلب الدّنيا رأس الفتنة. 4 250 طلب كردن دنيا اساس فتنه است.

2948 180-  طالب الدّنيا بالدّين معاقب مذموم. 4 251 كسى كه دنيا را به وسيله دين بجويد مورد عقاب و نكوهش است.

2949 181-  طالب الدّنيا تفوته الآخرة و يدركه الموت حتّى يأخذه بغتة و لا يدرك من الدّنيا الّا ما قسم له. 4 255 كسى كه در طلب دنياست آخرت از دستش برود و مرگ او را دريابد و ناگهانى او را بگيرد و از دنيا جز همان كه قسمت او شده بود به دست نياورد.

2950 182-  ظفر بفرحة البشرى من اعرض عن زخارف الدّنيا. 4 275 به شادمانى بشارت بهشت دست يافته كسى كه از زيباييها و تجملات دنيا روى گردانده است.

2951 183-  عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء. 4 336 در شگفتم از كسى كه سراى فنا و نيستى را آباد كند و سراى پايدار و ماندنى را رها كند.

2952 184-  عجبت لمن عرف نفسه كيف يأنس بدار الفناء. 4 339 در شگفتم از كسى كه خود را شناخته چگونه به سراى فنا و نيستى انس گيرد.

2953 185-  عبد الدّنيا مؤبّد الفتنة و البلاء. 4 353 بنده دنيا براى هميشه در فتنه و بلاست.

2954 186-  غاية الدّنيا الفناء. 4 370 نهايت دنيا فنا و نابودى است.

2955 187-  غرور الدّنيا يصرع. 4 378 فريب دنيا انسان را بيفكند.

2956 188-  غرّى يا دنيا من جهل حيلك و خفى عليه حبائل كيدك. 4 383 فريب ده اى دنيا كسى را كه نيرنگت را نداند، و دامهاى مكر و حيله‏ات بر او پنهان باشد.

2957 189-  غرّارة غرور ما فيها، فانية فان من عليها. 4 385 دنيا پر فريب است، مايه فريب است آنچه در دنياست، نابود شدنى است هر كه در آن است.

2958 190-  غرّارة ضرّارة حائلة زائلة بائدة نافذة. 4 387 (دنيا) پر فريب و پر زيان است، دگرگون شونده، زوال پذير، نابود شونده، و تمام شدنى است.

2959 191-  غذاء الدّنيا سمام و أسبابها رمام. 4 387 غذاى دنيا زهر كشنده، و اسباب و وسايل آن ريسمانهاى كهنه است.

2960 192-  فى العزوف عن الدّنيا درك النّجاح. 4 394 در كناره گيرى از دنيا دريافت پيروزى است.

2961 193-  فساد الدّين الدّنيا. 4 417 وسيله تباهى دين، دنياست.

2962 194-  كلّ أرباح الدّنيا خسران. 4 530 همه سودهاى دنيا زيان است.

2963 195-  قد تصافيتم على حبّ العاجل و رفض الآجل. 4 481 به راستى كه صميمانه با هم كنار آمده‏ايد بر دوستى دنيا و ترك آخرت.

2964 196-  قد تزيّنت الدّنيا بغرورها و غرّت بزينتها. 4 484 دنيا با فريبهايش خود را آراسته، و با زيورهايش مردم را فريفته است.

2965 197-  كلّ نعيم الدّنيا ثبور. 4 532 همه نعمتهاى دنيا در هلاكت و نابودى است.

2966 198-  قليل الدّنيا لا يدوم بقاؤه و كثيرها لا يؤمن بلاؤه. 4 517 اندك دنيا كه پايدار نيست، و زياد آن نيز از بلا ايمن نيست.

2967 199-  كلّ فان يسير. 4 526 هر نابود شدنى اندك است.

2968 200-  كلّ شي‏ء من الدّنيا سماعة أعظم من عيانه. 4 542 هر چيزى از دنيا شنيدنش بزرگتر از ديدن آن است.

2969 201-  قد أمرّ من الدّنيا ما كان حلوا و كدر منها ما كان صفوا. 4 483 به حقيقت تلخ شده از دنيا هر آنچه شيرين بوده، وتيره شده است از آن هر آنچه صاف بوده است.

2970 202-  قد حقّر الدّنيا و أهون بها و هوّنها و علم انّ اللَّه زواها عنه اختيارا و بسطها لغيره اختيارا. 4 489 به راستى كه (آن حضرت يعنى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) كوچك شمرده بود دنيا را و خوار مى‏دانست آن را، و در پيش ديگران نيز آن را خوار مى‏شمرد، و مى‏دانست كه خداوند با اختيار او دنيا را از وى باز گرفت، و براى ديگران از روى آزمايش پهن كرد. 

2971 203-  قرنت المحنة بحبّ الدّنيا. 4 495 رنج و محنت به دوستى دنيا مقرون گشته است.

2972 204-  كلّ يسار الدّنيا اعسار. 4 540 همه آسانى‏هاى دنيا در دشوارى است.

2973 205-  قليل الدّنيا يذهب بكثير الآخرة. 4 512 اندك دنيا آخرت بسيار را از بين مى‏برد.

2974 206-  كلّ أحوال الدّنيا زلزال و ملكها سلب و انتقال. 4 544 همه حالات دنيا لرزان، و دارايى‏اش ربوده شده و در حال انتقال است.

2975 207-  كلّ مدّة من الدّنيا الى انتهاء و كلّ حىّ فيها الى ممات و فناء. 4 545 هر مدّتى از دنيا به سر آمدنى است، و هر موجود زنده‏اى به سوى مرگ و نابودى است.

2976 208-  كما انّ الشّمس و اللّيل لا يجتمعان كذلك حبّ اللَّه و حبّ الدّنيا لا يجتمعان. 4 624 همان گونه كه شب و روز جمع شدنى نيست، دوستى خداوند و دوستى دنيا جمع شدنى نيست.

2977 209-  كم من بان ما لا يسكنه. 4 553 چه بسا بنا كننده‏اى كه در بناى خود سكونت نكند.

2978 210-  كلّما ازداد المرء بالدّنيا شغلا و زاد بها و لها، اوردته المسالك و اوقعته فى المهالك. 4 619 به هر اندازه كه آدمى سرگرم به دنيا شود و دلبستگى خود را بدان زياد كند، به همان اندازه او را در راههاى خسران در آورد و در مهلكه‏ها اندازد.

2979 211-  كيف يدّعى حبّ اللَّه من سكن قلبه حبّ الدّنيا. 4 566 چگونه ادّعاى دوستى خدا كند كسى كه در دلش دوستى و محبت دنيا جاى گرفته است.

2980 212-  كم من واثق بالدّنيا قد فجعته. 4 551 چه بسا كسانى كه به دنيا وثوق و اعتماد يافته، و دنيا او را به مصيبت دچار كرده است.

2981 213-  كم من ذى طمأنينة الى الدّنيا قد صرعته. 4 551 چه بسيار كسانى كه به دنيا اطمينان يافته و دنيا او را بر زمين افكنده است.

2982 214-  كونوا عن الدّنيا نزّاها و الى الآخرة ولّاها. 4 616 چنان باشيد كه از دنيا كنده شده و به سوى آخرت شيفته گرديد.

2983 215-  كن آنس ما تكون بالدّنيا أحذر ما تكون منها. 4 607 چنان باش كه در هر زمان به دنيا بيشتر انس گرفته‏اى، در همان حال كه بيشتر از آن حذر كنى.

2984 216-  كرور الايّام أحلام و لذّاتها آلام و مواهبها فناء و أسقام. 4 627 گردش روزگار خوابهايى است و لذتهاى آن دردهايى، و بخششهايش نابودى و بيماريهايى است.

2985 217-  كثرة الدّنيا قلّة و عزّها ذلّة و زخارفها مضلّة و مواهبها فتنة. 4 597 زيادى دنيا اندك، و عزّتش خوارى و ذلّت، و زيورهايش گمراه كننده، و بخششهايش آزمايش و فتنه است.

2986 218-  كم من ذى ابهّة جعلته الدّنيا حقيرا. 4 551 چه بسيار انسانهاى با ابّهت و نخوت كه دنيا كوچكشان كرده است.

2987 219-  كونوا قوما علموا انّ الدّنيا ليست بدارهم فاستبدلوا. 4 617 از مردمانى باشيد كه دانسته‏اند دنيا خانه آنها نيست و آن را به آخرت تبديل كرده‏اند.

2988 220-  كلّما لا ينفع [شي‏ء] يضرّ و الدّنيا مع حلاوتها تمرّ، و الفقر مع الغنى باللَّه لا يضرّ. 4 620 هر آن چيزى كه سود ندهد زيان رساند، و دنيا با شيرينى و حلاوتش بگذرد، و فقر و ندارى در حال داشتن توانگرى و بى‏نيازى به خداى تعالى، زيان نرساند.

2989 221-  كلّما فاتك من الدّنيا شي‏ء فهو غنيمة. 4 622 هر آن چيزى از دنيا كه از دستت رفت غنيمتى است (چون به آخرتت افزوده شود).

2990 222-  كيف يعمل للآخرة المشغول بالدّنيا. 4 559 كسى كه سرگرم دنياست چگونه براى آخرت كار مى‏كند.

2991 223-  لكلّ ناجم افول. 5 10 هر طلوع كننده‏اى افولى و غروبى دارد.

2992 224-  ليس المتجر أن ترى الدّنيا لنفسك ثمنا و ممّا لك عند اللَّه عوضا. 5 39 تجارت نيست آنكه دنيا را بهاى نفس خود بينى و پاداش آنچه را نزد خدا دارى آن را بهاى خود نفس بدانى.

2993 225-  لم ينل أحد من الدّنيا حبرة إلّا أعقبته عبرة. 5 94 كسى از دنيا به شادى و سرورى نرسد مگر آنكه به دنبال آن دنيا غم و اندوهى به او رسد.

2994 226-  لم تظلّ امرأ من الدّنيا ديمة رخاء إلّا هتنت عليه مزنة بلاء. 5 103 سايه نينداخت بر كسى ابر فراخى و وسعت زندگى، مگر آنكه فرو ريزد بر او ابر گرفتارى و بلايى.

2995 227-  من عمل للدّنيا خسر. 5 181 كسى كه براى دنيا كار كند زيان كرده است.

2996 228-  من سلا عن الدّنيا أتته راغمة. 5 222 كسى كه از دنيا دست بردارد، دنيا بر خلاف ميلش به سراغ او آيد.

2997 229-  من ساعى الدّنيا فاتته. 5 161 كسى كه بخواهد پيشى گيرد بر دنيا و رسيدن بدان، از دستش برود.

2998 230-  من قعد عن الدّنيا طلبته. 5 161 كسى كه از طلب كردن دنيا دست بدارد، دنيا بسراغش آيد.

2999 231-  من صارع الدّنيا صرعته. 5 162 كسى كه با دنيا كشتى بگيرد دنيا بر زمينش زند.

3000 232-  من عصى الدّنيا أطاعته. 5 162 هر كس نافرمانى دنيا كند، دنيا فرمانبردارى‏اش كند.

3001 233-  من أعرض عن الدّنيا أتته. 5 162 كسى كه از دنيا روى بگرداند دنيا به نزدش آيد.

3002 234-  من ملكته الدّنيا كثر صرعه. 5 239 كسى كه دنيا زمام اختيارش را به دست گيرد افتادنش بسيار شود.

3003 235-  من عمّر دنياه خرّب ماله. 5 277 كسى كه دنيا خود را آباد كند جاى بازگشت خود (يعنى آخرت) را ويران كرده است.

3004 236-  من استكثر من الدّنيا استكثر ممّا يوبقه. 5 260 كسى كه نسبت به دنيا زياده طلب باشد نسبت بدانچه او را به هلاكت اندازد زياده طلبى كرده است.

3005 237-  من استقلّ من الدّنيا استكثر ممّا يؤمنه. 5 259 كسى كه كمتر در طلب دنيا باشد، ايمنى بيشترى را براى خود طلب كرده است.

3006 238-  من راقه زبرج الدّنيا ملكته الخدع. 5 242 كسى كه خوش آيد او را زيور دنيا فريبها بر او چيره گردند و زمام امورش را به دست گيرند.

3007 239-  من رضى بالدّنيا فاتته الآخرة. 5 282 كسى كه به دنيا راضى شود آخرت از دستش برود.

3008 240-  لكلّ شي‏ء من الدّنيا انقضاء و فناء. 5 17 هر چيزى از دنيا را پايان و فنائى است.

3009 241-  لقد كاشفتكم الدّنيا الغطاء و آذنتكم على سواء. 5 32 به راستى كه دنيا پرده را براى شما به يكسو زده و بى‏وفايى و بى‏اعتبارى خود را براى همه آشكار كرده، و به طور يكسان بر همه اعلام كرده است.

3010 242-  لحبّ الدّنيا صمّت الاسماع عن سماع الحكمة، و عميت القلوب عن نور البصيرة. 5 42 به خاطر دوستى دنيا گوشها از شنيدن حكمت (علم و صحيح و راست) كر شده‏اند و دلها از نور بصيرت و بينايى كور شده است.

3011 243-  لم يصف اللَّه سبحانه الدّنيا لاوليائه و لم يضنّ بها على أعدائه. 5 94 صاف و گوارا نگردانيد خداوند دنيا را براى اولياى خود، و بخل نورزيد بدان بر دشمنانش.

3012 244-  لم يلق أحد من سرّاء الدّنيا بطنا، الّا منحته من ضرّائها ظهرا. 5 95 هيچكس از دنيا روى خوشى نديد جز آنكه با سختى و بد حالى پشت بد و كرد.

3013 245-  لو عقل أهل الدّنيا لخربت الدّنيا. 5 111 اگر مردم دنيا خردورزى مى‏كردند (و عاقل بودند) دنيا خراب مى‏شد (زيرا همه از دنيا دست كشيده و دنيا به ويرانه‏اى تبديل مى‏شد).

3014 246-  لو كانت الدّنيا عند اللَّه محمودا لاختصّ بها أوليائه، لكنّه صرف قلوبهم عنها و محا عنهم منها المطامع. 5 119 اگر دنيا در پيش خدا پسنديده بود آن را مخصوص دوستان خود مى‏نمود، ولى خداوند دلهاى اينان را از دنيا بگردانده و طمعهاشان را از دنيا محو كرده است.

3015 247-  من طلب من الدّنيا ما يرضيه كثر تجنّيه و طال تعدّيه. 5 312 كسى كه از دنيا بخواهد به مقدارى كه خوشنودش سازد نسبت‏هاى ناروايش (به ديگران) بسيار گردد، و تعدّى و تجاوزش طولانى شود.

3016 248-  لو بقيت الدّنيا على أحدكم لم تصل الى من هى فى يديه. 5 122 اگر دنيا براى يكى از شما مى‏ماند (و پايدار بود) به دست كسى كه اكنون در دست اوست نمى‏رسيد.

3017 249-  من راقه زبرج الدّنيا أعقب ناظريه كمها. 5 369 كسى كه در نظرش زيور دنيا خوش آيد كورى چشمانش از پى آيد.

3018 250-  من وثق بغرور الدّنيا أمن مخوفه. 5 318 كسى كه بر فريب دنيا اعتماد كند از آنچه بايد ترس داشته باشد (ندانسته) خود را ايمن دانسته است.

3019 251-  من لهج قلبه بحبّ الدّنيا التاط منها بثلاث: هم لا يغنيه و حرص لا يتركه و امل لا يدركه. 5 359 كسى كه دلش به دوستى دنيا شيفته شد، آن دل به سه چيز چسبيده: اندوهى پيوسته، حرص و آزى كه رهايش نكند، و آرزويى كه بدان نرسد.

3020 252-  من حسن ظنّه بالدّنيا تمكّنت منه المحنة. 5 379 هر كس به دنيا خوش گمان شود، رنج و محنت در او جايگير شود.

3021 253-  من رغب فى زخارف الدّنيا فاته البقاء المطلوب. 5 371 كسى كه رغبت كند در زينتها و تجمّلات دنيا، آن بقا و دوامى را كه مطلوب او است از دست مى‏دهد.

3022 254-  من غلبت الدّنيا عليه عمى عمّا بين يديه. 5 383 كسى كه دنيا بر او چيره گشت از ديدن پيش روى خود كور مى‏گردد.

3023 255-  من عمر دنياه أفسد دينه و أخرب أخراه. 5 383 كسى كه دنيا خود را آباد كند دين خود را تباه نموده و آخرتش را ويران مى‏كند.

3024 256-  من قصّر نظره على أبناء الدّنيا عمى عن سبيل الهدى. 5 386 كسى كه ديده خود را به دنيا داران محدود كند (و فقط آنها را ببيند) از راه هدايت كور گردد.

3025 257-  من طلب من الدّنيا شيئا فاته من الآخرة أكثر ممّا طلب. 5 391 كسى كه چيزى از دنيا بخواهد، از آخرت‏ او بيش از آنچه مى‏خواهد از دستش برود.

3026 258-  من طلب الدّنيا بعمل الآخرة كان أبعد له ممّا طلب. 5 393 كسى كه دنيا را به وسيله عمل آخرت (اطاعات و عبادات) بجويد، اين كار او را از آنچه مى‏خواسته دور سازد.

3027 259-  من سخت نفسه عن مواهب الدّنيا فقد استكمل العقل. 5 394 كسى كه نفس خود را از بخششهاى دنيا واگذارد، به راستى كه عقل را به كمال رسانده است.

3028 260-  من ملك من الدّنيا شيئا فاته من الآخرة اكثر ممّا ملك. 5 394 كسى كه مالك چيزى از دنيا شود، از آخرت خود بيشتر از آنچه را مالك شده از دست مى‏دهد.

3029 261-  من عرف الدّنيا لم يحزن على ما أصابه. 5 401 كسى كه دنيا (و بى‏اعتبارى‏ها آن) را بشناسد، بر آنچه به او مى‏رسد اندوهگين نشود.

3030 262-  من عرف خداع الدّنيا لم يغترّ منها بمحالات الاحلام. 4 420 كسى كه نيرنگهاى دنيا را بشناسد، فريب خواب و خيالهاى محال آن را نخورد.

3031 263-  من ظفر بالدّنيا نصب، و من فاتته تعب. 5 420 كسى كه به دنيا برسد در رنج است، و هر كس آن را از دست دهد در تعب است.

3032 264-  من عظمت الدّنيا فى عينه و كبر موقعها فى قلبه، آثرها على اللَّه و انقطع اليها و صار عبدا لها. 5 425 كسى كه دنيا در نظرش عظيم آيد و موقعيت آن در دلش جايگير شود، آن را بر خدا برگزيند، و دلبسته و برده آن گردد.

3033 265-  من استشعر الشّغف بالدّنيا ملأت ضميره اشجانا لها رقص على‏ سويداء قلبه: همّ يشغله، و غمّ يحزنه حتّى يؤخذ بكظمه، فيلقى بالفضاء منقطعا ابهراه، هيّنا على اللَّه فناءه، بعيدا على الاخوان لقاؤه. 5 434 كسى كه عشق به دنيا را شعار خويش گرداند، دنيا خاطرش را از اندوههايى پر كند كه بر سويداى قلبش بر قصد، (و آنها عبارت است) از اندوهى كه سرگرمش كند، و غمى كه محزونش سازد، تا اين كه او را بخشش بگيرد (در هنگام مرگ) و بيفتد در فضا در حالى كه رگهاى قلبش پاره شده و در پيشگاه خداوند خوار گشته، و ديدارش بر برادران، دور و منقطع گرديده است.

3034 266-  من اعتمد على الدّنيا فهو الشّقىّ المحروم. 5 442 كسى كه بر دنيا اعتماد كند بدبخت و محروم است.

3035 267-  من خدم الدّنيا استخدمته و من خدم اللَّه سبحانه خدمته. 5 444 كسى كه خدمت دنيا كند، دنيا به خدمتش گيرد، و كسى كه خدمت خدا كند دنيا خدمتش كند.

3036 268-  من كانت الدّنيا همّه طال يوم القيامة شقاؤه و غمّه. 5 446 كسى كه دنيا فقط هدف و اندوهش باشد روز قيامت بدبختى و اندوهش طولانى گردد.

3037 269-  من سلا عن مواهب الدّنيا عزّ. 5 462 كسى كه از بخششهاى دنيا كناره گيرد عزيز گردد.

3038 270-  من نكد الدّنيا تنغيص الاجتماع بالفرقة و السّرور بالغصّة. 6 24 از سختى و دشوارى زندگى دنياست كه اجتماع دوستان را با جدا كردن يكديگر بر هم زند، و شادمانى را به اندوه و غصّه تبديل كند.

3039 271-  من هوان الدّنيا على اللَّه ان لا يعصى الّا فيها. 6 31 از پستى دنيا نزد خداوند آن است كه نا فرمانى خدا جز در دنيا نشود.

3040 272-  من ذمامة الدّنيا عند اللَّه ان‏ لا ينال ما عنده الّا بتركها. 6 32 از نكوهيدگى دنيا  در پيشگاه خدا آن است كه كسى جز به ترك دنيا بدانچه نزد خداست دست نيابد.

3041 273-  ما قدّمت من دنياك فلنفسك، و ما أخّرت منها فللعدوّ. 6 84 آنچه از دنيا پيش فرستى از آن تو است، و آنچه را پس انداختى مال دشمن است.

3042 274-  مصاحب الدّنيا هدف النّوائب و الغير. 6 131 كسى كه مصاحب و همراه دنيا باشد، هدف و نشانه مصيبتها و حوادث است.

3043 275-  موتات الدّنيا أهون من موتات الآخرة. 6 130 مرگ‏هاى دنيا آسان‏تر است از مرگ‏هاى آخرت.

3044 276-  ما أفسد الدّين كالدّنيا. 6 54 چيزى همانند دنيا دين را تباه نكرده است.

3045 277-  مثل الدّنيا كظلّك ان وقفت وقف و ان طلبته بعد. 6 134 حكايت دنيا و مثل آن همانند سايه تو است كه اگر بايستى مى‏ايستد، و اگر به دنبال آن روى دور مى‏شود (و به آن نخواهى رسيد).

3046 278-  ما بالكم تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه، و لا يحزنكم الكثير من الآخرة تحرمونه. 6 95 چه شده است شما را به اندكى از دنيا كه به دست آورديد شادمان شويد، ولى اندوهگين نمى‏كند شما را آخرت بسيارى‏ كه از آن محروم شده‏ايد.

3047 279-  ما دنياك الّتى تحبّبت اليك بخير من الآخرة الّتى قبّحها سوء النّظر عندك. 6 82 اين دنيايى كه در نظر تو محبوب آمده بهتر از آخرتى نيست كه بدى نظر و نگاهت، آن را در چشم تو زشت جلوه داده است.

3048 280-  ما ظفر بالآخرة من كانت الدّنيا مطلبه. 6 71 پيروزى آخرت را نيابد كسى كه دنيا خواسته و هدف او است.

3049 281-  ما التذّ أحد من الدّنيا لذّة الّا كانت له يوم القيامة غصّة. 6 85 هيچكس از مردم دنيا به لذّتى از لذّتهاى دنيا بهره‏مند نشود جز آنكه همين لذّت براى او در قيامت غصّه و اندوهى است.

3050 282-  ما نقص فى الدّنيا زاد فى الآخرة. 6 85 هر چه از دنيا كاسته شود در آخرت افزوده گردد.

3051 283-  ما لك و ما ان ادركته شغلك بصلاحه عن الاستمتاع به، و ان تمتّعت به نغصّه عليك ظفر الموت بك. 6 104 چيست تو را و دنيايى كه اگر دريابى آن را اصلاح و رو به راه كردن آن تو را از بهره يافتن بدان سرگرم سازد، و اگر بهره‏مند شوى از آن، تيره و تاريك كند آن بهره و لذت را بر تو، چيره شدن مرگ به تو (كه با آمدن آن همه لذتها تبديل به اندوه شود).

3052 284-  ما نلت من دنياك فلا تكثر به فرحا، و ما فاتك منها فلا تأس عليه حزنا. 6 90 آنچه از دنيا كه بدان مى‏رسى شادى خود را بدان بسيار مكن، و آنچه را از دست داده‏اى با اندوه خود بر آن افسوس‏ مخور.

3053 285-  ما خير دار تنقض نقض البناء و عمر يفنى فناء الزّاد. 6 92 چيست خوبى خانه‏اى كه ويران شود همانند ويرانى ساختمان، و عمرى كه نابود شود همانند نابود شدن توشه راه.

3054 286-  مثل الدّنيا كمثل الحيّة ليّن مسّها و السّم القاتل فى جوفها يهوى اليها الغرّ الجاهل و يحذرها اللّبيب العاقل. 6 138 مثال دنيا مثال مارى است كه (ظاهر آن و) دست ماليدن آن نرم است، ولى زهر كشنده در درون دارد، آدم فريب خورده نادان به سويش علاقه‏مند شود، و انسان زيرك عاقل از آن دورى و پرهيز كند.

3055 287-  متاع الدّنيا حطام موبى‏ء فتجنّبوا مرعاة، قلعتها احظى من طمأنينتها، و بلغتها ازكى من ثروتها. 6 144 بهره‏هاى دنيايى علف خشكيده‏اى است وبا خيز، پس دورى گزينيد از چراگاهى كه كوچ كردنش بهره‏مندتر از آرام گرفتن در آن است، و روزى گذراى آن پاكيزه‏تر از ثروت و دارايى آن است.

3056 288-  هلك من استنام الى الدّنيا و أمهرها دينه، فهو حيثما مالت مال اليها قد اتّخذها همّه و معبوده. 6 199 نابود گشته آن كس كه به دنيا آرامش يافته، و دين خود را كابين و مهر آن كرده، هر جا كه دنيا ميل كند او نيز به همان سو ميل كند، به راستى كه دنيا همه اندوه او است و آن را معبود خويش قرار داده است.

3057 289-  هوّن عليك فانّ الامر قريب و الاصطحاب قليل و المقام يسير. 6 202 بر خود آسان گير و سبك گردان كه كار نزديك است، و مصاحبت كم و كوتاه، و اقامت اندك است.

3058 290-  هى الصّدود العنود، و الحيود الميود، و الخدوع الكنود. 6 205 اين دنيا مركبى است باز دارنده و دشمن، پشت كننده‏اى است مضطرب و لرزان، پر فريبى است ناسپاس

3059 291-  هلك الفرحون بالدّنيا يوم القيامة و نجا المحزونون بها. 6 206 آنها كه در دنيا شادمان بدان بوده‏اند در روز رستاخيز نابود شوند، و آنها كه بدان اندوهگين بوده نجات يابند.

3060 292-  لا تنافس فى مواهب الدّنيا فانّ مواهبها حقيرة. 6 289 در موهبتهاى دنيا رقابت و پيشدستى نكن كه موهبتهاى آن اندك است.

3061 293-  لا تخلّفنّ وراءك شيئا من الدّنيا، فانّك تخلّفه لأحد رجلين، إمّا رجل عمل فيه بطاعة اللَّه فسعد بما شقيت به، و إمّا رجل عمل فيه بمعصية اللَّه فكنت عونا له على المعصية، و ليس أحد هذين حقيقا أن تؤثره على نفسك. 6 330 چيزى را از دنيا پشت سر خود به جاى مگذار، زيرا آنچه به جا مى‏گذارى براى يكى از دو نفر است: يا مردى است كه در آن بازمانده تو، به فرمانبردارى خدا عمل كند، كه در اين صورت خوشبخت گشته بدانچه تو بدان بدبخت شده‏اى، و يا مردى است كه در آن بازمانده به نافرمانى خدا عمل كند، كه در اين صورت نيز تو كمك كار او در نافرمانى خدا خواهى بود، و هيچكدام از اين دو نفر شايستگى ندارند كه تو آنها را بر خويشتن مقدم بدارى.

3062 294-  لا يحنّنّ أحدكم حنين الامة على ما زوى عنه من الدّنيا. 6 327 نبايد بگريد هيچ يك از شما همانند گريستن كنيز بر آنچه از دنيا كه از دستش رفته است.

3063 295-  لا تفتننّك دنياك بحسن العوارى فعوارى الدّنيا ترتجع و يبقى عليك ما احتقبته من المحارم. 6 315 زنهار كه شيفته‏ات نكند دنيا به عاريتهاى نيكوى خود، كه عاريتهاى دنيا به خودش باز گردد، و پى آمدهاى آن از كارهاى حرامى كه كسب كرده‏اى برايت بماند.

3064 296-  لا ترغب فى الدّنيا فتخسر آخرتك. 6 272 در دنيا رغبت و ميل نكن كه آخرت زيان بار گردد.

3065 297-  لا تفتننّكم الدّنيا و لا يغلبنّكم الهوى و لا يطولنّ عليكم الامد و لا يغرّنّكم الامل فانّ الامل ليس من الدّين فى شي‏ء. 6 304 مبادا فريفته دنيا شويد، و مبادا مغلوب هوا و هوس گرديد، و مبادا زمان رسيدن مرگ و پايان عمر بر شما طولانى بنمايد، آرزو شما را فريب ندهد، كه آرزو چيزى از دين نيست (و نمى‏توان مبناى دين را بر آرزو قرار داد).

3066 298-  لا ترفع من رفعته الدّنيا. 6 275 بلند نكن كسى را كه دنيا او را بلند گردانده (و افتخارى براى بلندى خود جز اين ندارد).

3067 299-  لا تعصم الدّنيا من لجأ اليها. 6 390 نگه ندارد دنيا كسى را كه به او پناه برده است.

3068 300-  لا تدوم حبرة  الدّنيا و لا يبقى سرورها و لا تؤمن فجعتها. 6 418 شادى دنيا دوام ندارد و خوشى آن باقى نماند، و از مصيبت و بلاى آن ايمنى نباشد.

3069 301-  يسير الدّنيا يفسد الدّين. 6 455 اندك دنيا (نيز) دين را تباه سازد (يعنى دنياى فاسد اندكش نيز دين را تباه سازد تا چه رسد به زيادش).

3070 302-  ينبغي ان يتداوى المرء من أدواء الدّنيا كما يتداوى ذو العلّة و يحتمى من شهواتها و لذّاتها كما يحتمى المريض. 6 445 شايسته است انسان از دردهاى دنيا خود را مداوا كند همان گونه كه بيمار مداوا مى‏كند، و از لذتها و شهوتهاى آن پرهيز كند همان گونه كه بيمار پرهيز مى‏كند.

3071 303-  لا ينفع العمل للآخرة مع الرّغبة فى الدّنيا. 6 412 سود ندهد عمل براى آخرت، با وجود رغبت و ميل در باره دنيا.

3072 304-  ينبغي لمن علم شرف نفسه أن ينزّهها عن دناءة الدّنيا. 6 442 شايسته است براى آن كس كه شرافت نفس خود را دانسته است، كه آن را از پستى دنيا پاك سازد.

3073 305-  يسير الدّنيا خير من كثيرها و بلغتها أجدر من هلكتها. 6 458 اندك دنيا بهتر است از بسيار آن، و مقدار گذراى آن شايسته‏تر است از آنچه موجب نابود كردن انسان باشد.

3074 306-  يا أسرى الرّغبة أقصروا فانّ المعرّج على الدّنيا لا يروعه منها الّا صريف انياب الحدثان. 6 459 اى در بندان و اسيران ميل و رغبت باز ايستيد، كه به راستى آنها كه بر علاقه به دنيا ايستادگى كرده‏اند جز صداى دندانهاى پيشين حوادث دنيا آنها را به خود نياورد و نترساند.

3075 307-  يا عبيد الدّنيا و العاملين لها اذا كنتم فى النّهار تبيعون و تشترون، و فى اللّيل على فروشكم تتقلّبون و تنامون، و فيما بين ذلك عن الآخرة تغفلون، و بالعمل تسوّفون، فمتى تفكّرون فى الإرشاد، و تقدّمون الزّاد، و متى تهتمّون بأمر المعاد. 6 462 اى بندگان دنيا و كارگران آن شما كه در روز خريد و فروش مى‏كنيد، و در شب هنگام نيز در بستر خود مى‏غلطيد و مى‏خوابيد، و در اين ميانه نيز از آخرت خود غافل هستيد، و عمل را پس اندازيد، پس چه زمانى در ارشاد خود انديشه مى‏كنيد، و توشه‏اى را پيش مى‏فرستيد و چه وقت در امر معاد خويش اهتمام مى‏ورزيد

3076 308-  يسير الدّنيا يكفى و كثيرها يردى. 6 457 اندكى از دنيا كفايت كند، و زياد آن هلاكت‏ آورد.

3077 309-  احذروا الزّائل الشّهىّ و الفانى المحبوب. 2 272 بپرهيزيد از دنياى دلفريب زوال پذير، و مورد علاقه‏اى كه فانى شود.

3078 310-  ربّ نزهة عادت نغصة. 4 58 بسا خوشى كه باز گردد به ناخوشى.

3079 311-  قد تنقلب النّزهة غصّة. 4 469 گاه است كه خوشى به ناخوشى برگردد.

3080 312-  كيف يكون من يفني ببقائه و يسقم بصحّته و يؤتى من مأمنه. 4 568 چگونه است حال كسى كه فناى او به بقا و ماندن او است، و بيماريش به تندرستى است، و از همان جا كه ايمن است دچار گردد

3801 313-  لربّما قرب البعيد و بعد القريب. 5 54 هر آينه چه بسا دور كه نزديك شود و نزديك كه دور گردد.

3082 314-  من بلغ غاية ما يحبّ فليتوقّع غاية ما يكره. 5 372 كسى كه برسد به نهايت آنچه را دوست مى‏دارد، بايد چشم به راه باشد براى رسيدن نهايت آنچه را ناخوش دارد.

باب الدناءة (پستى)

3083 1-  النّفس الدّنيّة لا تنفكّ عن الدّناءات. 2 2 نفس پست از پستى‏ها جدا نگردد.

3084 2-  أعقل النّاس ابعدهم عن كلّ دنيّة. 2 413 عاقل‏ترين مردم كسى است كه از پستى‏ها دورتر باشد.

3085 3-  اكرم نفسك عن كلّ دنيّة و ان ساقتك الى الرّغائب، فانّك لن تعتاض عمّا تبذل من نفسك عوضا. 2 219 گرامى دار نفس خود را از هر پستى اگر چه بكشاند تو را به سوى عطاهاى بسيار، كه به راستى به جاى آنچه از نفس خود بذل كرده و بخشيده‏اى، عوضى دريافت نخواهى كرد.

3086 4-  المؤمن من طهّر قلبه من الدّنيّة. 2 90 مؤمن كسى است كه دلّ خود را از هر پستى پاك كرده باشد.

3087 5-  لا تلاح الدّنىّ فيجترئ عليك. 6 274 با آدم پست ستيز نكن كه بر تو دلير شود (و حرمتت را نگاه ندارد).

3088 6-  نزّه نفسك عن كلّ دنيّة و ان ساقتك الى الرّغائب. 6 171 نفس خود را از هر پستى پاك كن اگر چه تو را به سوى عطاهاى بسيار بكشاند.

3089 7-  نزّه عن كلّ دنيّة نفسك، و ابذل فى المكارم جهدك، تخلص من المآثم و تحرز المكارم. 6 181 نفس خود را از هر پستى و آلودگى پاك كن، و ببخشاى تلاش خود را در راه تحصيل مكارم و بزرگوارى‏ها تا از گناهان آسوده شده و مكارم را براى خويش فراهم آورى.

3090 8-  لا تؤثر دنيّا على شريف. 6 262 مقدّم ندار و اختيار نكن چيز پستى را بر چيز شريفى.

3091 9-  ورع المرء ينزّهه عن كلّ دنيّة. 6 226 پارسايى انسان او را از هر پستى پاك گرداند.

3092 10-  مباينة الدّنايا تكبت العدوّ. 6 127 جدا شدن از پستى‏ها دشمن را خوار گرداند (يا او را از دشمنى باز دارد).

3093 11-  قد تزرى الدّنيّة. 4 462 گاه است كه خصلت نكوهيده‏اى انسان را نزد مردم عيبناك كند.

باب الدولة

3094 1-  دولة الأكابر من أفضل المغانم. 4 10 دولت بزرگان از برترين غنيمتهاست.

3095 2-  دول الاشرار محن الاخيار. 4 11 دولتهاى بدان، رنج و محنت نيكان است.

3096 3-  دول الفجّار مذلّة الابرار. 4 11 دولتهاى بدكاران خوار كننده خوبان است.

3097 4-  دولة الاوغاد مبنيّة على الجور و الفساد. 4 11 دولت مردمان پست، بر ستم و تباهى پى ريزى شده است.

3098 5-  صواب الرّأى بالدّول و يذهب بذهابها. 4 199 درستى رأيها به وجود دولتهاست و با رفتن آنها مى‏رود.

3099 6-  الدّولة تردّ خطأ صاحبها صوابا و صواب ضدّه خطاء. 2 53 داشتن دولت چنان است كه خطاى دولتمرد را به صواب و درستى باز گرداند، و صواب ضدّ آن را خطا به حساب آورد.

3100 7-  لكلّ دولة برهة. 5 14 هر دولتى را دورانى است.

3101 8-  الدّولة كما تقبل تدبر. 1 321 دولت همان گونه كه رو آورد پشت كند.

3102 9-  من لم يحسن فى دولته خذل فى نكبته. 5 446 كسى كه در دوران دولتمردى خود احسان نكند در زمان بيچارگى و نكبت خوار گردد.

3103 10-  من أعود الغنائم دولة الاكارم. 6 34 از سودمندترين غنيمتها دولت مردمان گرامى و بلند مرتبه است.

3104 11-  مجاملة أعداء اللَّه فى دولتهم تقيّة من عذاب اللَّه و حذر من معارك البلاء فى الدّنيا. 6 142 سلوك نيكو با دشمنان خدا در زمان دولت ايشان، نگهدارنده است از عذاب خدا و پرهيزى است از معركه‏هاى بلا در دنيا.

3105 12-  مجاهدة الاعداء فى دولتهم و مناضلتهم مع قدرتهم ترك لامر اللَّه و تعرّض لبلاء الدّنيا. 6 143 پيكار كردن با دشمنان در دوران دولتشان و مبارزه با آنها با وجود قدرتشان، ترك دستور خدا و تعرّض در برابر بلاى دنياست.

3106 13-  يستدلّ على ادبار الدّول باربع: تضييع الاصول، و التّمسّك بالغرور، و تقديم الاراذل، و تأخير الافاضل. 6 450 راهنمايى شود بر ادبار و پشت كردن دولتها به چهار چيز: تضييع و تباه كردن اصلها، و چنگ زدن به فريبكارى، و پيش انداختن افراد فرو مايه، و پس انداختن مردمان با فضيلت.

باب المداومة (پى گيرى)

3107 1-  قد يدوم الضّرّ. 4 468 گاه است كه زيان و ضرر دوام يابد.

3108 2-  قليل يدوم خير من كثير ينقطع. 4 497 اندكى كه دوام داشته باشد بهتر است از بسيارى كه بريده شود.

3109 3-  قليل يدوم عليه خير من كثير مملول. 4 499 كار اندكى كه پيوسته انجام دهى بهتر است از كار بسيارى كه خستگى آرد.

3110 4-  قليل يدوم خير من كثير منقطع. 4 519 اندكى كه دوام داشته باشد بهتر است از بسيارى كه بريده شود.

3111 5-  مداومة المعاصى تقطع الرّزق. 6 127 مداومت و ادامه دادن بر گناهان روزى را قطع كند.

باب الداء و الدواء (درد و درمان)

3112 1-  ربّ دواء جلب داء. 4 65 چه بسا دارويى كه دردى را به بار آورد.

3113 2-  ربّ داء انقلب دواء. 4 65 چه بسا دارويى كه به درد باز گردد.

3114 3-  ربّما كان الدّواء داء. 4 80 چه بسا دارويى كه درد زاست.

3115 4-  امش بدائك ما مشى بك. 2 185 راه برو با بيمارى خود تا زمانى كه با تو راه آيد.

3116 5-  ربّما كان الدّاء شفاء. 4 80 چه بسا كه بيمارى كه شفا و درمان است.

3117 6-  قد يعيى اندمال الجرح. 4 472 گاهى است كه به هم آمدن زخم و بسته شدن آن زيان رساند.

3118 7-  لكلّ حىّ داء. 5 12 براى هر زنده‏اى بيمارى و دردى است.

3119 8-  لكلّ علّة دواء. 5 12 براى هر بيمارى دارويى است.

3120 9-  من كثرت ادواؤه لم يعرف شفاؤه. 5 235 كسى كه بيمارى‏اش زياد شد بهبود او شناخته نشود.

3121 10-  من كتم وجعا أصابه ثلاثة ايّام و شكى الى اللَّه سبحانه كان اللَّه سبحانه معافيه. 5 264 كسى كه بيمارى و دردى را كه به او رسيده سه روز پنهان دارد، و در آن (سه روز تنها) به درگاه خداى سبحان شكوه خويش برد، خداى سبحان او را عافيت خواهد داد.