دو مكتب در اسلام
جلد دوم : ديدگاه دو مكتب درباره مدارك تشريعى اسلامى

سيد مرتضى عسگرى

- ۱۹ -


جفر و جامعه در مكتب خلفا  
مير سيد على بن محمد بن على حنفى استرابادى (م 816 ق ) در شرحى كه بر كتاب مواقف قاضى عضدالايجى (م 756 ق ) نوشته ، از جفر و جامعه چنين ياد كرده است :
جفر و جامعه ، دو كتاب ، نوشته امام على - رضى الله عنه - مى باشند كه در آنها به طريق علم حروف ، حوادثى را كه تا پايان جهان اتفاق خواهد افتاد نوشته است . امامان از فرزندان او به آنها آشنايى داشتند و با استفاده از آنها حكم صادر مى كردند. و در نامه اى كه على بن موسى - رض - قبولى خود را نسبت به ولايتعهدى ماءمون براى او نگاشته ، آمده است : تو بخشى از حقوق ما را كه پدرانت منكر آن بودند برسميت شناختى ، من ولايتعهدى تو را مى پذيرم ، اما جفر و جامعه ، هر دو، گوياى اين مطلبند كه چنين كارى به پايان نمى رسد...(1142).
طاش كبرى زاده ، مولا احمد بن مصطفى (م 962 ق ) در كتاب مفتاح السعادة و مصباح السيادة مى نويسد:
آنگاه كه خليفه ماءمون مقرر داشت كه خلافت بعد از او به على - بن موسى الرضا برسد و در اين مورد عهدنامه نوشت ، على بن - موسى الرضا (ع ) در پايان نامه ماءمون نوشت : قبول است ، اما جفر و جامعه گوياى اين مطلبند كه چنين چيزى به انجام نمى رسد. و همان طور كه او گفته بود، شد، زيرا ماءمون دريافت كه به خاطر همين موضوع از سوى بنى هاشم فتنه اى در شرف تكوين است ، اين بود كه على بن موسى الرضا را همان گونه كه در تاريخها آمده است ، به وسيله انگور مسموم كرد و بكشت و او را از سر راه خود برداشت (1143)...
از ديگر كسانى كه در مكتب خلفا از جفر و جامعه ياد كرده اند، شيخ كمال الدين ، ابو سالم ابن طلحه ، محمد بن طلحه نصيبينى شافعى (م 652 ق ) است كه در كتابش به نام (الجفر الجامع و النور اللامع ) كه بر حسب گفته كتاب كشف الظنون كتابى كوچك بوده و در ابتدايش چنين آمده است : الحمدلله الذى اطلع من اجتباه ...و آورده است كه امامان از اولاد صادق (ع )، جفر را مى شناختند...(1144).
و باز در مورد علم جفر و جامعه به نقل از او آورده است كه : جفر و جامعه دو كتاب گرانقدر بوده اند كه از يكى از آنها امام على بن ابى طالب رض ، در حالى كه بر منبر مسجد كوفه سخن مى گفته ، نام برده است . و ديگرى كتابى بوده كه پيامبر خدا (ص ) به عنوان راز بر او املا كرده و او را فرمان داده تا آن را بنويسد و على آن را بصورت حروف پراكنده و بر اساس سفر آدم ، بر صفحه اى نازك و دباغى شده از پوست شتر نوشته است . و بدين خاطر در بين مردم شايع است زيرا در آن از رويدادهاى گذشته و پيش آمدهاى آينده جهان سخن رفته است (1145).
ابن خلدون نيز در مقدمه مى نويسد: و امام جعفر صادق (ع )، و همانند او را از اهل بيت ، كشف و كرامات بسيار است كه مدرك نقل كنندگان آنها، مقام ولايتى است كه آنها دارا مى باشند. و خدا داناتر است . و اگر همانند اين قبيل امور غير از دودمان و وابستگان پيغمبر (ص )، كه از اولياء الله هم نمى باشند صادر شده و انكارپذير نيست ، پس كسانى كه رسول خدا (ص ) در حق ايشان فرموده است : در ميان شما محدثين وجود خواهند داشت ، شايسته ترين مردمان براى اين مقام و منزلت شريف و كرامات عظيم هستند، كه خداوند به آنان بخشيده است (1146).
ابن خلدون پس از اين ، سخنانى گفته كه فشرده آن از اين قرار است :
هارون بن سعيد عجلى ، پيشواى فرقه زيديه ، كتابى داشت كه در آن از امام جعفر صادق روايت كرده كه او از وقايع و پيشامدهايى خبر مى داد كه بر اهل بيت پيغمبر (ص ) بويژه برخى از آنان ، خواهد گذشت . چنين پيش ‍ گوييهايى از سوى امام جعفر صادق (ع ) و همانند او، از خانواده پيغمبر (ص )، از راه كرامت و مكاشفه اى كه ويژه اين قبيل اولياء خدا مى باشد، صورت مى گرفته است . و تمامى اين مطالب و پيش گوييها بر روى پوست گوساله اى نوشته شده و در نزد امام جعفر صادق (ع ) موجود بوده است ...تا آنجا كه مى گويد: در آن كتاب از تفسير قرآن و معانى شگفت آورى كه از باطن آن فهميده مى شود، از امام جعفر صادق آمده است ...تا آنجا كه مى گويد: اگر استناد كتاب مزبور به امام جعفر صادق درست باشد، بى گمان مستند نيكوئى است چه از شخص آن حضرت باشد و چه از ديگر مردان بزرگ آن خاندان ، كه همه اهل كرامات بوده اند. و اين سخن درست است كه از آن حضرت روايت شده كه برخى از بستگانش را به رويدادهايى كه در آينده در كمين آنها بوده است ، بيم داده و ايشان را بر حذر داشته و سرانجام نيز همان طور شده كه او گفته بود.
حضرتش يحيى ، فرزند زيد، پسر عموى خودش را از نتيجه قيام و كشته شدنش بيم داده و به او اخطار كرده بود، اما يحيى زير بار سخنان امام نرفت و قيام كرد و سرانجام در جوزجان و به همان گونه كه معروف است و امام گفته بود، كشته شد.
و اگر بپذيريم كه هر انسانى به غير از ايشان امكان دارد كه صاحب كرامت باشد، درباره خاندان پيغمبر، كه شهره به ديانت و دانش بوده و به اخبار و سنت پيامبر خدا (ص ) آگاه و مورد عنايت ويژه خداوند بوده اند، چه جاى ترديد در وجود كشف و كرامت ايشان است كه اصالت ريشه ايشان گواهى است صادق بر پاكى شاخه ها و فروع آن . و بسيار اتفاق افتاده كه از شخصيتهاى اهل بيت چنان پيشگوييهايى روايت شده باشد، بدون اينكه شخص مخصوصى از ايشان را نام برده باشند (1147).
ابوالعلاء معرى (م 449 ق ) در همين زمينه چنين سروده است :
لقد عجبوا لاهل البيت لما
اتاهم علمهم فى مسك جفر
و مرآة المنجم و هى صغرى
ارته كل عامرة و قفر (1148)
از اهل بيت رسول خدا و اينكه علم آنان از درون جفر، يعنى پوستى به اندازه پوست يك گوسفند، بيايد در شگفت شدند! در حاليكه آينه منجم كه از آن كوچكتر است همه آباديها و بيابانها را به او نشان مى دهد.
در احاديثى كه گذشت ، ديديم كه ائمه اهل بيت - عليهم السلام - به كتاب على (ع )، يعنى جفر و مصحف فاطمه ، كه هر دو شامل وقايع و رويدادهاى گذشته و پيش آمدهاى آينده بوده ، مراجعه مى كردند. و نيز ديديم كه نام كتاب جفر در كتابهاى معتبر مكتب خلفا آمده ، و حتى برخى از آنها از رجوع ائمه (ع ) به آن مطالبى را آورده اند. اينك در زير نمونه هايى از رجوع ائمه اهل بيت (ع ) را به كتاب اميرالمؤ منين على (ع )، يعنى جامعه ، كه شامل احكام اسلام بوده است را مى آوريم :
مراجعه امامان (ع ) به كتاب جامعه  
در پى گيريهاى خود در اين زمينه ، نخستين كسى را كه يافتيم مستقيما از كتاب اميرالمؤ منين على (ع ) روايت كرده ، امام زين العابدين (ع ) است . اين مطلب در كتابهاى كافى ، من لا يحضره الفقيه ، تهذيب ، معانى الاخبار و وسائل آمده است . در كافى آمده :
از ابان (1149) روايت شده كه از على بن الحسين (ع ) پرسيدند مردى مقدارى از دارايى خود را براى مصرف در موردى خاص وصيت كرده ، اما مقدار آن را مشخص نكرده است ، تكليف چيست ؟ امام (ع ) فرمود: مقدار آن در كتاب على يك ششم ما ترك است (1150).
بعد از امام سجاد (ع )، امام محمد باقر (ع ) از كتاب جامعه على (ع ) روايت كرده است . اين مطلب در كتابهاى خصال ، عقاب الاعمال و وسائل آمده است . آن حضرت فرمود:
در كتاب على آمده است كه سه خصلت است كه دارنده آن پيش از مرگ و بال آن را خواهد ديد: گردنكشى و گمراهى ، بريدن از خويشاوندان و سوگند به دروغ كه مرتكب آن با خدا مى جنگد (1151).
و باز، امام باقر (ع )، حكم استفاده از مال و دارايى پدر و فرزند، و نزديكى با كنيزك فرزند (1152)، و پنهان داشتن عيب زن به هنگام ازدواج (1153)، و سوگند به دروغ (1154)، و حكم محرمى كه شكار كند را مى فرمود كه در كتاب اميرالمؤ منين چنين آمده است (1155).
و نيز مى فرمود: ما در كتاب على (ع ) ديده ايم كه حسن ظن به خدا و حسن خلق (1156) واجب است ، و حكم بريدن زبان شخص لال (1157) و حكم كسى كه زمينى را آباد كند و سپس رهايش سازد (1158)، و اثر منع زكات (1159)، و ديه دندان (1160)، چه مى باشد.
روزى يعقوب ، فرزند ميثم تمار، كه مورد علاقه امام سجاد (ع ) بود، بر امام باقر (ع ) وارد شد و به او عرض كرد: من در كتاب پدرم خوانده ام كه على (ع ) به پدرم فرموده است : اى ميثم ! دوست دار آل محمد (ص ) را، دوست بدار...تا آنجا كه مى گويد: من شنيدم رسول خدا (ص ) مى فرمود...امام باقر (ع ) در پاسخ يعقوب فرمود: در كتاب على (ع )، كه نزد ماست ، همين طور آمده است (1161).
امام صادق (ع ) نيز از پدر بزرگوارش امام باقر (ع ) آورده است كه آن حضرت فرموده است : من در كتاب على (ع ) خوانده ام كه پيامبر خدا (ص ) پيمانى بين مهاجرين و انصار و هر كس كه از اهالى يثرب به ايشان بپيوندد نوشته است ...(1162).
و باز امام صادق (ع ) از كتاب على (ع ) درباره مسائل ذيل روايت كرده است : ثبوت آغاز ماه با رويت هلال (1163)، و بيان وقت فضيلت ظهر (1164)، و حكم به جا آوردن نماز جمعه با مخالفان (1165)، و حكم پس مانده غذاى گربه (1166)، و حكم محرمى كه بميرد (1167)، و حكم شخص محرم كه لباده بپوشد در دو حديث (1168)، و كفاره شكار مرغ قطا دو حديث (1169)، و كفاره تخم مرغ قطا سه حديث (1170)، و زياده بر طواف مقرر گرد خانه خدا يك حديث (1171)، و عمره مفرده (1172)، و شماره گناهان كبيره دو حديث (1173)، و خوردن مال يتيم يك حديث (1174)، و حكم ارث برادران از يك مادر با وجود جد دو حديث (1175)، و حكم در برابر دليل و مدرك و سوگند دو حديث (1176)، و در مثل دنيا يك حديث (1177)، و در كيفيت تازيانه زدن در حدود شرعى با توجه به سن و سال محكوم (1178)، و در حد لواط (1179)، و در نبوت حد بر شرابخوار (1180) و در حد مست كننده و شرابخوار (1181)، و در ديه سگ شكارى (1182)، و در حد قطع عورت زنان (1183)، و در حد ادراك ذكاة در ذبيحه دو حديث (1184)، و بهره ميراث آن كس كه او را در ما ترك ميت سهمى نيست (1185)، و در كراهت خوردن گوشت درازگوش اهلى (1186)، و انواع ماهيها كه خوردنشان حرام است شش حديث (1187)، و در حكم ميراث عموها و دائيها باهم (1188)، و در حكم طلاق در ايام عده و بدون رجوع (1189)، و در ميراث در آب غرق شده و زير آوار مانده (1190).
همچنين آن حضرت فرموده است : ما در كتاب على (ع )، حكم كسى را كه شخص دست بريده اى را كشته باشد ديده ايم (1191).
و آخرين مطالبى را كه در اين زمينه از امام صادق (ع ) مى آوريم ، اين است كه آن حضرت فرموده است : در كتابى كه پيامبر خدا (ص ) بر على املا فرموده ، آمده است كه : خداوند كسى را به خاطر زيادى نماز و روزه عذاب نمى كند، بلكه به اجر و ثواب او مى افزايد (1192).
تا اينجا، به برخى از احاديثى كه ائمه اهل بيت (ع ) از كتاب على (ع ) روايت كرده اند و آن را به حضرتش نسبت داده اند، اشاره كرديم : با توجه به اينكه قصد نداشته ايم كه تمامى احاديث در اين مورد را آورده باشيم ، بلكه اين مقدار را نيز كه آورده ايم ، نمونه هايى چند و به خاطر زمينه براى بحثى است كه در پيش رو داريم .
اينك در زير احاديث اصحاب ائمه (ع ) را مى آوريم كه خود كتاب على (ع ) را به چشم خويش ديده و آن را خوانده و به توصيف آن پرداخته اند.
اصحاب ائمه كه كتاب على (ع ) را ديده اند  
1. از ابوبصير آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) كتابى را به من نشان داد كه در آن از حلال و حرام و سهم الارث نوشته شده بود. پس از آن حضرت پرسيدم :
- اين چه كتابى است ؟ امام فرمود:
- كتابى است كه پيامبر خدا (ص ) آن را املا فرموده و على (ع ) به دست خود نوشته است . پرسيدم :
- اين كتاب نمى پوسد و از بين نمى رود؟ فرمود:
- چرا از بين برود؟ پرسيدم :
- آيا كهنه و پاره نمى شود؟ فرمود:
- چرا كهنه شود؟ آنگاه فرمود: اين جامعه است (1193) يا از جامعه است .
2. از محمد بن مسلم از دو طريق آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) مقدارى از كتاب على (ع ) را برايم خواند، و از مطالبى كه قرائت كرد، اين بود كه : از خوردن ماهى بى فلس و ماهى خاردار و مارماهى و آنها كه روى آب شناورند و طحال منع شده ايد. پرسيدم : اى فرزند رسول خدا! خدايت رحمت كند، ما،ماهى اى ديده ايم كه پوست ندارد. فرمود: ماهى هاى داراى پوست را بخور و از خوردن ماهى بدون پوست اجتناب كن .
و پيش از اين ، به شش حديث با اسناد مختلف از امام صادق (ع ) اشاره كرده ايم كه در همه آنها امام (ع ) عين حكم را از كتاب على (ع ) روايت فرموده ، و ما مصادر آنها را زير عنوان انواع ماهيهايى كه خوردنشان حرام است ، آورده ايم (1194).
3. و نيز در كتاب بصائر الدرجات از ابوبصير آمده است كه گفت : من در خدمت امام باقر (ع ) بودم كه دستور داد جامعه را به خدمتش آوردند و به مطالعه آن پرداخت . اين قسمت مورد مطالعه امام بود كه زنى كه بميرد و بجز شوهرش وارثى نداشته باشد، همه ما ترك او به شوهرش ‍ مى رسد(1195).
4. و از آن جمله عبدالملك بن اعين (1196) است كه گفته : امام باقر (ع ) برخى از كتابهاى على (ع ) را به او نشان داده است (1197).
5. و نيز عبدالملك است كه در بصائر الدرجات از قول او آمده است : امام باقر دستور داد تا كتاب على (ع ) را برايش بياورند. آن را امام صادق (ع ) آورد. طومارى بود بس بزرگ و پيچيده ، به اندازه ران مردى كه در آن اين مطالب آمده بود...(1198).
6. در كافى ؛ تهذيب از قول محمد بن مسلم آمده است كه گفت : در كتابى كه امام باقر (ع ) مشغول مطالعه آن بود، نگاه كردم ، اين مطالب را در آن خواندم : برادر زاده و جد در سهم الارث با هم برابر مى برند. پس به امام باقر (ع ) گفتم : اينهايى را كه ما مى شناسيم ، چنين حكمى صادر نمى كنند و براى برادرزاده به همراه جد چيزى قائل نيستند. امام فرمود: آنچه را خواندى املاى پيغمبر خدا (ص ) است و خط على (ع ).
7. و بنا به روايتى ديگر محمد بن مسلم گفته است : امام صادق (ع ) كتاب فرائض و سهم الارث را پيش رويم بازكرد و نخستين چيزى كه به چشم من خورد، سهم الارث جد و برادرزاده بود...(1199).
چنين معلوم مى شود كه محمد بن مسلم بعد از اين پرسش و پاسخ از مسائل مختلف بهره قابل ملاحظه اى برده باشد؛ همچنان كه در كافى و من لا يحضره الفقيه و تهذيب آمده است كه محمد بن مسلم گفته است :
8. امام باقر (ع ) مرا به خواندن كتاب فرائض ، كه به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) بود، واداشت ، و من در آن اين قسمت را خواندم كه : مردى از دنيا رفته و مادرش و دخترش بر جاى مانده اند، سهم الارث دخترش نيمى از ما ترك خواهد بود...حديث مفصل است (1200).
9. و در تهذيب از قول محمد بن مسلم آمده است كه امام باقر (ع ) مرا واداشت تا كتاب فرائض را كه به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) بودم بخوانم . در آن كتاب ديدم كه نوشته است سهم الارث ، عول برادر نمى باشد (1201). يعنى سر شكن نمى شود (1202).
زراره نيز از اختلافى كه در كتاب فرائض - ارث - على (ع ) با نظر فقهاى مكتب خلفا ديد، بحيرت افتاد. عمر بن اذينه اين مطلب را چنين روايت كرده است :
10. از عمر بن اذينه آمده است كه زراره گفت : از سهم الارث جد از امام باقر (ع ) سؤ ال كردم ، امام در پاسخم فرمود: هر كس را كه ديدم ، به راى شخصى و از پيش خودش گفته ، مگر اميرالمؤ منين (ع ) را، گفتم : خدايت خير دهاد، اميرالمؤ منين در اين مورد چه فرموده است ؟ فرمود: فردا بيا، تا آنچه در كتاب على (ع ) آمده است خودت بخوانى . عرض كردم : خدايت نيكى رساند. خودت برايم بگو كه سخن تو را بيشتر از آن دوست دارم كه ناگزير به خواندن آن باشم . ديگر بار به من فرمود: آنچه را به تو مى گويم بشنو! فردا بيا تا آنچه در كتاب است ، بدهم بخوانى .
فرداى آن روز، بعدازظهر بود كه به خدمتش شتافتم . ساعاتى كه بنا به عادت بين ظهر و عصر با حضرتش خلوت كرده ، تنها به سخن گفتن مى نشستيم . و من بجز در خلوت ، نمى خواستم كه از او مطلبى را بپرسم . چه ، بيم داشتم كه به خاطر اشخاصى كه به خدمتش مى رسيدند از روى تقيه پاسخم گويد!
پس چون به سراى امام (ع ) وارد شدم . روى به فرزندش امام صادق (ع ) كرد و فرمود: طومار فرائض را در اختيار زراره بگذار تا بخواند. آنگاه خود برخاست و برفت كه بخوابد. و من و امام صادق (ع ) در اتاق تنها مانديم . امام صادق (ع ) در اتاق تنها مانديم . امام صادق (ع ) برخاست و طومارى را كه چون ران شتر بزرگ و به هم پيچيده بود پيش رويم گذاشت و فرمود: نمى گذارم آن را بخوانى ، مگر اينكه نخست خداى را بر خود گواه گيرى كه از آنچه در آن آمده ، با كسى سخنى نگويى تا به تو اجازه بدهم ؛ و نگفت تا پدرم به تو اجازه بدهد. و من در پاسخش گفتم : خدا خيرت بدهد، چرا سخت مى گيرى ، پدرت هم تو را چنين دستورى نداده است ؟! فرمود: همين كه گفتم ، تو اين كتاب را نمى بينى ، مگر به همان شرط. در پاسخ او گفتم : باشد، قبول مى كنم . هر طور كه تو بخواهى . من خود به نحوه تقسيم سهم الارث و وصايا، مردى كاملا عالم و وارد و بيناى در آن و حسابگر قابل بود، و مدتها بود كه علاقه داشتم تا موردى تازه در امر فرائض و وصايا پيش ‍ آيد كه برايم تازگى داشته باشد. پس مشتاقانه چشم به كتاب مزبور دوختم ، و چون قسمتى از آن را پيش رويم بگشودم ، آن را كتابى بس بزرگ ديدم كه نشان مى داد از كتابهاى اولين و پيشينيان است . پس به مطالعه آن پرداختم و با شگفتى ، مطالبش را خلاف آن چيزهايى ديدم كه بين مردم شناخته شده و معروف مى باشند؛ از بخشش و عطايا تا امر به معروف ، كه در آنها اختلافى وجود ندارد، همه همين طور بود! پس من آن را با دل چركينى و عدم دقت و كج فكرى از ابتدا تا انتها خواندم و در همان حال با خود مى گفتم : غلط است ! پس آن را از نو پيچيدم و به امام صادق (ع ) تحويل دادم . روز ديگر كه به خدمت امام باقر (ع ) رسيدم ، از من پرسيد: كتاب فرائض را مطالعه كردى ؟ گفتم : آرى . فرمود: آن را چگونه يافتى ؟ پاسخ دادم : باطل و بى ارزش ، و همه بر خلاف آنچه مردم قبول دارند! امام فرمود: به خدا سوگند اى زراره آنچه را كه ديدى همه حق است . آن نوشته ها املاى پيغمبر خدا (ص ) و خط على (ع ) است .
شيطان در درونم به وسوسه نشست كه : او از كجا مى داند كه آن كتاب املاى پيغمبر و خط على است ؟ اما هنوز لب به سخن باز نكرده بودم كه امام (ع ) فرمود: اى زراره ! شك مكن ، شيطان را از خودت بران ، به خدا سوگند كه تو گرفتار ترديد شده اى ، آخر چگونه من نمى دانم كه اين كتاب املاى پيغمبر خدا (ص ) و خط على است ؟! در صورتى كه پدرم از جدم به من گفته است كه اين مطلب را اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است . من گفتم : نه ، چگونه ؟ خدايم فداى تو گرداند، ولى اكنون از اينكه از آن كتاب چيزى به خاطر ندارم پشيمانم . اگر پيش از اينكه آن را بخوانم به مقام و اهميت آن آشنايى داشتم ، يك حرف آن را هم از دست نمى نهادم ...(1203).
از اين اخبار چنين معلوم مى شود كه جامعه اسلامى آن روزگار تماما با تقسيم سهم الارث بر حسب راى و اجتهاد فقهاى مكتب خلفا سرو كار داشتند و با آن خو گرفته بودند و ائمه اهل بيت (ع ) در نشر فرائض ، آن گونه كه كتاب على (ع ) از رسول خدا (ص ) به شرح و بيان آن پرداخته بود، كوشش فراوان به كار بردند. و همين علت بود كه زراره و محمد بن مسلم را به تعجب واداشته بود كه بعدها توبه كرده ، به آنچه كه در صحيفه فرائض ‍ مطالعه كرده بودند، بازگشتند و به روايت آن پرداختند، خود زراره در اين مورد روايت كرده است :
11. امام باقر (ع )، امام صادق (ع ) را فرمان داد تا اجازه دهد من صحيفه فرائض را مطالعه كنم . در آن صحيفه ديدم ...(1204) و در مورد سهمين ضمن دو حديث مى گويد:
12. امام صادق (ع ) صحيفه فرائض را به من نشان داد...(1205) و نيز گفت ...
13 من در صحيفه فرائض اين مطلب را خواندم كه ...(1206).
14. از كسانى كه امام صادق (ع ) صحيفه فرائض را به وى نشان داده ، ابوبصير است .
در كافى و تهذيب از ابوبصير آمده است كه گفت از امام صادق (ع ) چيزى از مساءله ارث را پرسيدم . آن حضرت به من فرمود: مى خواهى كتاب على (ع ) را ببينى ؟ گفتم : كتاب على (ع ) پاره و فرسوده نشده است ؟ فرمود: اى ابومحمد! كتاب على (ع ) از بين نرفته - و در نسخه ديگرى از بين رفتنى نيست . - آن وقت امام صادق (ع ) كتاب على (ع ) را آورد. كتابى بود بزرگ و ارزشمند. در آن كتاب ديدم كه نوشته است : اگر مردى از دنيا برود و بازماندگانش عمو و داييش باشند، به عمو دو ثلث و به دايى يك ثلث ميراثش مى رسد (1207).
در اين حديث ، ابوبصير از اينكه كتاب على (ع ) پس از گذشتن بيش از يك قرن از عمر آن هنوز سالم مانده در شگفت است ؛ در صورتى كه اكنون كتابهايى را مى بينيم كه از تاريخ آنها قرنهاى بسيار گذشته است . با وجود اين ، ابوبصير در روايتهاى ديگرش اين چنين شگفت زده به نظر مى رسد. توجه كنيد:
15. در كافى از ابوبصير آمده است كه گفت : امام صادق (ع ) قسمتى از كتاب فرايض على (ع ) را برايم خواند. اكثر سهامى كه در آن آمده بود، پنج و چهار و بيشترين آن شش سهم بود (1208).
16. و باز در كافى و تهذيب از قول ابوبصير آمده كه گفت :
من خدمت امام صادق (ع ) نشسته بودم كه دستور داد جامعه را برايش ‍ آوردند. امام (ع ) به مطالعه آن كتاب پرداخت . مطلب مورد مطالعه آن حضرت اين بود كه : هر گاه زنى بميرد و تنها بازمانده اش شوهرش باشد، تمامى اموالش به او مى رسد (1209).
17. از معتب (1210) آمده است كه گفت : امام صادق (ع ) صحيفه اى قديمى از كتابهاى على (ع ) را آورد كه در آن از اينكه چون به شهادت نشستيم چه بايد بگوييم ، سخن رفته بود (1211).
18. از ابن بكير (1212) آمده است كه گفت : زراره از امام صادق (ع ) از گزاردن نماز با كرك روباه و خز و سنجاب و غيره پرسيد. امام (ع ) كتابى آورد و فرمود: اين كتاب ، گفته پيغمبر خدا (ص ) است . پس آن را بگشود و چنين خواند: نماز گزاردن با كرك ، مو، پوست ، ادرار و كثافت هر حيوانى ، كه خوردن گوشتش حرام باشد، باطل است و چنان نمازى پذيرفته نيست ، مگر اينكه نماز را در پوششى غير از آن ، كه خوردن گوشتش حلال باشد، اعاده كند. آنگاه امام (ع ) فرمود: از زراره ! اين سخنها از پيغمبر خدا (ص ) است . آنها را به خاطر بسيار...(1213).
ائمه مكتب اهل بيت (ع ) گاه براى كسب خبر از وقايعى كه در آينده رخ خواهد داد، به جفر و مصحف فاطمه مراجعه مى كردند. و براى بيان احكام و مقررات اسلامى ، مخصوصا به جامعه ، و از جامعه نيز گاهى با ذكر سند، و زمانى هم بدون ذكر سند، روايت مى نمودند. دو مثال زير مبين اين مطلبند:
الف . حكم سهم الارث برادرزاده با جد
محمد بن مسلم در روايت گذشته گفته است كه امام صادق (ع ) صحيفه فرائض را پيش رويم باز كرد و نخستين چيزى كه چشمم به آن خورد، اين بود كه ميراث بين برادرزاده و جد نصف مى شود و به هر كدام از آنها نيمى از مال تعلق مى گيرد. اين بود كه به امام (ع ) عرض كردم : فداى تو گردم ! قاضيان ، چنين داورى نمى كنند، و با بودن جد به برادرزاده چيزى نمى دهند! فرمود: اين كتاب به خط على (ع ) و املاى پيغمبر خدا (ص ) است .
و در همين مورد، دو روايت ديگر در كافى به همين معنى آمده است ؛ بدون اينكه به كتاب على (ع ) اشاره اى شده باشد.
روايت اول از ابان بن تغلب است كه مى گويد از امام صادق (ع ) از ميزان سهم الارث برادرزاده و جد پرسيدم . امام فرمود: مال در بينشان نصف مى شود.
روايت دوم از ابوبصير است كه گفت شنيدم كسى از امام باقر (ع ) يا امام صادق (ع ) از ميزان سهم الارث برادرزاده و جد سوال كرد. من هم حضور داشتم كه امام (ع ) فرمود: تمام مال بين آن دو، به دو نيم مى شود.
روايت سوم با همين نتيجه از قاسم بن سليمان ، از امام صادق (ع ) آمده كه فرموده است : على (ع ) به برادرزاده همراه با جد ميراث پدرش را داده بود.
ب . سخنان ائمه (ع ) در بطلان عول
عول در اصطلاح فقهى آن است كه سهام ورثه از مقدار حصه هاى مفروضه بيشتر باشد. و اين حالت هنگامى پيش مى آيد كه يكى از زوجين جزء ورثه متوفا باشد. مثلا اگر كسى از دنيا برود و بازماندگانش دو دختر و پدر و مادر و زنش باشند، بايد كه به هر دختر يك ثلث ، و به هر يك از پدر و مادر يك ششم ، و به زن يك هشتم ما ترك پرداخت شود. از آنجا كه سهام حد اكثر شش است ، و در اينجا به حكم وجوب مقدار يك هشتم بر مجموع سهام اضافه شده است . آنها كه سهم الارث را در چنين مواردى تعديل مى كنند، اين مقدار را به موجب فقه مكتب خلفا بر يكايك سهام وارث سرشكن مى نمايند. اما در مكتب اهل بيت چنين نيست ، و مقدار نقص بر سهم الارثى وارد مى شود كه خداوند حصه ديگرى را براى او مشخص نكرده باشد.
بر اين اساس ، مرد كه در شرائطى نصف ميراث زنش به او تعلق مى گيرد و به هنگام تغيير شرايط، سهمش از نصف به يك چهارم تبديل مى شود يعنى به حصه دوم نزول مى كند، چيزى از او كسر نمى شود. همچنين زن كه برنده يك چهارم ميراث شوهرش مى باشد و با تغيير شرايط، سهمش به يك هشتم پايين مى آيد پس از آن چيزى از او كسر نمى شود. هر يك از پدر و مادر نيز كه دريافت كننده يك سوم ميراث فرزندشان مى باشند و در صورت تغيير شروط، سهمشان به يك ششم تقليل پيدا مى كند، مشمول اين كسرى نمى شوند.
پس در هر حال نقص به نامبردگان در بالا تعلق نمى گيرد، بلكه در مثال مورد بحث نقص مزبور بر ارث دختر و خواهرش وارد مى شود. به اين ترتيب كه اگر يكى بود نصف و اگر بيشتر شدند دو ثلث و اگر اين مقدار از سهم الارث به خاطر زيادتى سهام ورثه به ايشان نرسد، آنچه باقى بماند حصه آنها خواهد بود. بنابراين تقسيم ، ميراث ميان وراث مثال بالا به اين ترتيب مى شود كه :
به هر يك از پدر و مادر يك ششم و به زن يك هشتم ميراث پرداخت مى شود، و سپس باقيمانده به دو دختر متوفا تسليم مى گردد (1214).
اينك در زير، رواياتى از ائمه اهل بيت (ع ) را در مورد عول از نظر مى گذرانيم .
1. از محمد بن مسلم ، فضيل بن يسار، بريد عجلى و زرارة بن اعين ، به نقل از امام باقر (ع ) آمده كه آن حضرت فرموده است : سهام ، عول پذير نيست و از شش سهم نيز تجاوز نمى كند (1215).
2. از ابومريم انصارى آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) فرمود: ان الذى يعلم رمل عالج ، ليعلم ان الفرائض لا تعول على اكثر من سته (1216). يعنى آنكه بر تعداد رمل هاى متراكم و انباشته آگاه است (1217)، بيقين مى داند كه ميراث از شش سهم بيشتر نيست .
3. از بكير (1218) آمده كه امام صادق (ع ) فرموده است : اصل فرائض از شش ‍ سهم تشكيل مى شود و نه بيشتر، و عول پذير هم نيست ، و ميراث ميت مطابق آنچه در كتاب خدا آمده به صاحب سهم تعلق مى گيرد (1219).
4. از ابن ابى عمير (1220)، از چند تن ديگر، از امام صادق (ع ) روايت شده كه آن حضرت فرمود: سهام مواريث از شش سهم تجاوز نمى كند...(1221).
5. از على بن سعيد آمده است كه گفت به زراره گفتم : بكير بن اعين از قول امام باقر (ع ) به من گفته است كه : سهام عول پذير نيست و از شش سهم هم تجاوز نمى كند. زراره گفت : اين مطلبى است درست از امام باقر و صادق - عليهما السلام - و ياران ما را در صحت آن ترديدى نيست (1222).
و بدين سان امام باقر و امام صادق - عليهماالسلام - در اين باره حكم خدا را بيان داشته اند؛ بدون اينكه سند آن را عنوان كرده باشند. اما همين دو امام بزرگوار در روايات زير كه آورده مى شود، سند آنها را نيز متذكر شده اند.
6. از ابوبصير آمده است كه گفت به امام باقر (ع ) عرض كردم : گاه اتفاق مى افتد كه سهام تا صد و بيشتر هم بالا مى رود؟ امام (ع ) فرمود: از شش ‍ سهم بيشتر نمى شود. آنگاه چنين ادامه داد كه اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است : آنكه ريگهاى متراكم و انباشه را به شمار آورده بيقين مى داند كه سهام از شش تجاوز نمى كند، و اگر دقت در وجوه مختلف آن داشته باشند، در مى يابند كه از شش بيشتر نخواهد شد (1223).
7. از ابوبصير آمده است : امام صادق (ع ) كتاب فرائض على (ع ) را برايم خواند كه بيشتر سهام در آن از پنج و چهار و حداكثر از شش سهم بودند (1224).
8. از محمد بن مسلم آمده است : امام باقر (ع ) مرا به خواندن كتاب فرائض ، كه به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) بود، امر فرمود. در آن كتاب ديدم كه نوشته شده است : سهام عول پذير نيست (1225).
در مثال دوم ، امام باقر و امام صادق - عليهماالسلام - در روايات متعددى فرموده اند كه سهام عول بردار نبوده ، از شش سهم هم تجاوز نمى كند. و در يكى از آن روايات هم تاكيد كرده اند كه آنكه ريگهاى متراكم و انباشته را به شمار آورده بيقين مى داند كه سهام عول پذير نيست (1226).
در اين روايات ، حكم مساءله بدون اشاره اى به سند آن آمده ، اما در حديث ششم به اميرالمؤ منين (ع ) اسناد داده شده است . و در حديث هفتم ، امام (ع ) خود كتاب فرائض على (ع ) را در موضوع مورد نظر براى راوى قرائت كرده و در روايت هشتم ، شخص راوى خود صحيفه فرائض را كه به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) بوده است در همين مورد خوانده ، و در همه آنها حكم مساءله يكى بوده است .
در نامه اى هم كه امام رضا (ع ) در مساءله فرائض به ماءمون نوشته وضع عينا همين است . امام (ع ) در آن نامه فرموده است : فرائض ، همانگونه است كه خداوند در كتابش مقرر فرموده و عول پذير نيست .
وضع در غير اين دو مورد، و آنجا كه ائمه اهل بيت (ع ) در مقام بيان حكم شرعى مى باشند، عينا چنين است . چه ، آنها در تمام موارد به آنچه جدشان پيامبر خدا (ص ) گفته است ، رجوع مى كنند. پيامبرى كه سخن از هواى دل نگويد و آنچه مى گويد وحى است . و از اينجاست كه احاديث ائمه اهل بيت را سندى واحد است ، چه ، حديث ايشان حديثى است واحد، و قولشان نيز قولى واحد مى باشد.
و بدين خاطر است كه امام صادق (ع ) بنا به قول ابن سنان فرموده است : مانعى ندارد آنچه را از من شنيده ايد، به نام پدرم روايت كنيد، و يا آنچه را از پدرم شنيده ايد، از من نقل كنيد. و اين جابجايى اسم بر شما باكى نيست .
و باز در پاسخ ابوبصير كه از حضرتش سؤ ال مى كند آيا حديثى را كه از شما شنيده ام از پدرت ، و يا آن را كه از پدرت شنيده ام از شما مى توانم روايت كنم ؟! امام فرمود: (1227) هر دو يكى است ، الا اينكه بيشتر دوست دارم تا آن را از پدرم روايت كنى (1228). و يا به جميل (1229) فرموده است آنچه را از من مى شنوى ، از پدرم روايت كن (1230).
و از همين روى است كه در پاسخ حفص بخترى (1231) كه گفته است حديثى از شما مى شنوم پس از مدتى نمى دانم كه آن را از شما شنيده ام يا از پدرت ، تكليف چيست ؟ امام (ع ) فرمود: آنچه را از من شنيده اى از پدرم روايت كن ، و آن را كه از من شنيده اى از پيغمبر (ص ) روايت نما (1232).
و آنچه را هشام بن سالم (1233)، حماد بن عثمان و ديگران نيز از حضرتش ‍ روايت كرده اند، بر همين اساس است كه فرموده : حديث من ، حديث پدرم مى باشد و حديث پدرم ، حديث جدم و حديث جدم حديث حسين و حديث او، حديث حسن و حديث وى ، حديث اميرالمؤ منين و حديث او، حديث پيامبر خدا (ص ) و حديث آن حضرت نيز سخن خداى عزوجل است (1234).
و از اين جهت است كه امام باقر (ع ) در پاسخ جابر كه از حضرتش خواهش ‍ كرد كه چون مرا حديث مى گويى ، سند آن را هم به من بگو، فرمود: حديث كرد مرا پدرم از جدم ، پيامبر خدا (ص ) از جبرئيل ، از خداى عزوجل . و هر وقت كه به تو حديثى بگويم ، سند آن از اين قرار خواهد بود...(1235).
گفتگوى زير نيز كه بين سورة بن كليب و زيد بن على بن حسين (ع ) صورت گرفته بر همين اساس بوده است . كشى از قول سوره آورده كه زيد بن على از من پرسيد:
- چطور فهميدى كه امام صادق چنان است كه مى گوييد؟! گفتم :
- به آدم وارد و مطلع برخورد كرده اى . زيد گفت :
- پس بگو تا بدانم . گفتم :
- ما به خدمت برادرت محمد بن - على امام باقر (ع ) مى رسيديم و از او مسائل خود را مى پرسيديم و او مى گفت : پيامبر خدا (ص ) چنين گفته ، و خداى عزوجل در قرآن چنين فرموده است . تا اينكه برادرت درگذشت و ما بعد از او، به شما خانواده محمد (ص )، كه تو نيز از آنان بودى ، مراجعه كرديم و به قسمتى از پرسشهايمان و نه به همه آنها، پاسخ گفتيد، تا اينكه به خدمت برادر زاده ات جعفر بن محمد امام صادق (ع ) رسيديم ، كه او آنچنان كه پدرش مى گفت رسول خدا (ص ) چنين گفته و خداى تعالى چنان فرموده ، به پرسشهاى ما پاسخ داد. زيد تبسمى كرد و گفت :
- به خدا قسم اينكه گفتى از آن جهت است كه كتابهاى على (ع ) در نزد اوست (1236).
و باز از همين جهت است كه ابن شبرمه گفته است : به خاطر ندارم حديثى را از امام صادق (ع ) شنيده باشم ، مگر اينكه در آن هنگام كه مى فرمود حديث كرد مرا پدرم از جدم از پيامبر خدا (ص ) از عظمت چنين سندى نزديك مى شد كه قلبش از هم بشكافد. و قسم به خدا كه پدرش بر جدش ‍ دروغ نبسته ، و جدش بر پيامبر خدا (ص ). سپس ابن شبرمه ادامه داد و گفت : امام (ع ) از پيامبر خدا (ص ) آورده است كه فرمود: آن كس كه بر مبناى قياس عمل كند، خود هلاك شده و ديگران را هم به هلاكت افكنده است و هر كس كه بدون علم و معرفت به ناسخ و منسوخ ، و محكم و متشابه فتوا دهد، به هلاكت افتاده و ديگران را نيز به هلاكت كشانده است (1237).
و از آنجا كه ائمه اهل بيت (ع ) در بيان احكام به گفته خدا و پيامبرش (ص ) اتكا مى كردند، و دانشمندان مكتب خلفا به راى و قياس ، وقوع اختلاف بين دو مكتب در بيان احكام اسلامى حتمى مى نمود. حديث زير مبين همين مطلب است . توجه كنيد:
از عذافر صيرفى (1238) آورده اند كه گفت : من به همراه حكم بن عتيبه (1239) در خدمت ابوجعفر امام باقر (ع ) بودم . حكم مرتب از امام پرسش مى كرد و امام (ع ) اگر چه ديدارش را خوش نداشت ، با او مدارا مى فرمود، تا اينكه در موردى بينشان اختلاف افتاد و امام باقر (ع ) رو به فرزند خود كرد و فرمود: اى فرزند! برخيز و آن كتاب را بياور. فرزند امام (ع ) طومار بزرگى را در مقابل پدر نهاد. امام (ع ) آن را بگشود و به مطالعه آن پرداخت . تا آنكه مساءله مورد بحث خود را پيدا كرد. آنگاه فرمود: اين نوشته ها، به املاى پيغمبر خدا (ص ) است و خط على (ع ). سپس رو به حكم كرد و چنين ادامه داد: اى ابومحمد! تو و سلمه (1240) و ابوالمقدام (1241) به هر كجا كه مى خواهيد برويد، به شرق و يا به غرب ، كه به خدا سوگند دانشى مطمئنتر از اين را، نزد مردمى كه جبرئيل بر آنها نازل شده است نخواهيد يافت (1242).
ائمه اهل بيت (ع ) هميشه اين امكان را نداشتند تا بتوانند احكامى را كه از رسول خدا (ص ) به ايشان رسيده و بر خلاف نظر مكتب خلفا بوده است براحتى اظهار نمايند. امام صادق (ع ) در اين مورد مى فرمايد:
پدرم در مورد حيوانهاى شكار شده به وسيله باز و شاهين فتوا مى داد، در حالى كه سخت حوانب امر را ملاحظه مى كرد و ما نيز ترسان بوديم .
اما اكنون بى هيچگونه ترسى اعلام مى كنيم كه شكار آنها حلال نيستند، مگر اينكه صيد آنها پيش از آنكه بميرند، سر بريده و ذبح شرعى شوند. زيرا كه در كتاب على (ع ) آمده است كه خداى عزوجل فرموده است : و ما علمتم من الجوارح مكلبين . يعنى و سگهائى را كه براى شكار تعليم داده ايد (1243).