دو مكتب در اسلام
جلد اول : ديدگاههاي مكتب خلافت و مكتب اهل البيت درباره صحابه و امامت

سيد مرتضى عسگرى

- ۱ -


  بحثهاى مقدماتى
زمينه سازى و مقدمه چينى
عوامل تخريب خارجى
آنچه از لهيب اختلاف ميان مسلمانان ديده ام
برخى از صفات خداوند و منشاء اختلاف درباره آنها
ديدار با خداوند
ديدار با خداوند در بهشت
اختلاف در تاويل احاديث ياد شده
منشا اختلاف درباره ديدار خداوند و برخى از صفات او
اختلاف در برخى از ويژگيهاى پيامبران
الف . تبرك به آثار پيغمبر
ب - استشفاع به پيغمبر
1- توسل به پيغمبر پيش از خلقتش
2- توسل به پيغمبر در حياتش
3- توسل به پيغمبر پس از رحلتش
استشفاع به عباس ، عموى پيغمبر
منشا اختلاف در ويژگيهاى پيامبران خدا(ص )
تشكيل مجالس به ياد بود ميلاد پيامبران و بندگان صالح خدا
تجديد خاطره آدم (ع )
منشا شومى و فرخندگى
بركت و فرخندگى روز جمعه
اختلاف در ساختن بناء بر آرامگاه پيامبران ومحل عبادت قرار دادن آن
ايرادهاى حديث ياد شده
آرامگاه ، جايى براى عبادت
اختلاف در گريستن بر ميت و بنيانگذار آن
گريه رسولخدا(ص ) در سوگ فرزندش
گريه رسول خدا(ص ) بر نوه خود
رسول خدا(ص ) مى خواهد بر حمزه گريه كنند
دستور رسول خدا(ص ) براى تهيه غذا براى مصيبت ديدگان
تعيين مدت سوگوارى از جانب رسول خدا(ص )
منشا اختلاف در گريستن بر ميت
اختلاف در تاويل آيات قرآن
خواستن از غير خدا و حكم از غير خدا
الف . خواستن از غير خدا
ب : حكم و داورى از غير خدا
پاسخ مخالفين در اين دو مساله
مالكيت خداوند
خالقيت خداوند
شفاعت خداوند
ولايت خداوند
درخواست از پيغمبر و توسل به او
نخستين علت بروز اختلافات
1- در آغاز آفرينش
2- در امتهاى پيشين
3- در زمان خاتم پيامبران (ص )
4- در عصر ما
دومين علت بروز اختلافات
فشرده آنچه گذشت
روش بحث در اين كتاب
بخش اول : سخنان دو مذهب درباره مصادر تشريعى اسلام
سر آغاز اختلاف بين دو مذهب
واژه هاى عرب و اصطلاحات اسلامى
شناخت اصطلاحات
1- واژه عرب
2- اصطلاح شرعى ، يا اصطلاح اسلامى
3- اصطلاح متشرعه ، يا اصطلاح مسلمانان
4- حقيقت مجاز
چگونگى تاليف فرهنگ نامه هاى عرب
گفتار نخست : سخنان دو مذهب درباره صحبت و صحابى
فصل اول : تعريف صحابى از ديدگاه دو مذهب
تعريف صحابى از ديدگاه خلفا
تعريف صحابى از ديدگاه مذهب اهل بيت (ع )
روش شناخت صحابى در مذهب خلفا
نقد روش شناخت صحابى در مذهب خلفا
فصل دوم : عدالت اصحاب از ديدگاه دو مذهب
1- عدالت اصحاب از ديدگاه مذهب خلفا
2- عدالت اصحاب از ديدگاه مذهب اهل بيت
قاعده شناخت مومن از منافق
فصل سوم : فشرده مطالب درباره اصحاب از ديدگاه دو مذهب
تعريف صحابى و عدالت آنان از ديدگاه مذهب خلفا
تعريف صحابى و عدالت آنان از ديدگاه مذهباهل بيت
گفتار دوم : سخنان دو مذهب درباره امامت
فصل اول : تاملى در رويداد تاريخى صدر اسلام در مساله خلافت
وصيت رسول خدا(ص )
وفات رسول خدا(ص ) و عكس العمل عمر
ماجراى سقيفه و بيعت ابوبكر
بيعت همگانى
رويدادهاى بعد از بيعت همگانى
به خاكسپارى پيكر رسول خدا(ص ) و حاضران در آن مراسم
پس از دفن رسول خدا(ص )
تحصن در خانه فاطمه (ع )
حمله به خانه فاطمه (ع )
كسانى كه با ابوبكر بيعت نكردند
شورا و بيعت عثمان
امام مى دانست كه خلافت را به او نمى دهند
بيعت با اميرالمومنين على (ع )
فصل دوم : امامت از ديدگاه مذهب خلفا
نظر مذهب خلفا و استدلال آنها
امامت در نظر ابوبكر
امامت در نظر عمر
آراء پيروان مذهب خلفا
وجوب اطاعت از امام ، حتى در مخالفت با پيامبر!
استدلال پيروان مذهب خلفت در قرون اخير
اصطلاحات امامت و خلافت
1- شورا
2- بيعت
الف . واژه بيعت در فرهنگ عرب
ب - واژه بيعت در فرهنگ اسلام
نخستين بيعت
بيعت بزرگ دوم در عقبه
بيعت رضوان ، يا بيعت شجره
3- خليفه و خليفه الله بر روى زمين
اول : خليفه و خلافت
الف . در زمان خليفه اول
ب : در زمان خليفه دوم
دوم : خليفه الله در روى زمين
خلفاى خدا، پيشوايان مردمند
معجزه ، ويژه خلفاى خداست
خليفه و خليفه الله در اصطلاح مسلمانان
الف - در دوران امويان و عباسيان
ب : در دوران خلفاى عثمانى
ج : در دوران ما
انتقال اصطلاحى ناروا از مذهب خلفا به مذهباهل بيت
4- اميرالمومنين
5- امام
6- امر و اولواالامر
الف : اولوالامر الامر
ب :اولواالامر در عرف مسلمانان
ج : اولواالامر در نصوص اسلامى
7- وصى و وصيت
بررسى آراء مذهب خلفا
نظر ابوبكر و عمر درباره خلافت
ارزيابى نظر دو خليفه
نظر پيروان مذهب خلفا در مساله خلافت
1- بررسى استدلال به شورا
استدلال به شورا در كتاب خدا و سنت پيامبر
استدلال به نظر خواهى پيغمبر از يارانش
الف : جنگ بدر
ب : جنگ احد
ج . جنگ خندق
2- بررسى استدلال به بيعت
3- بررسى استدلال به عمل صحابه
بررسى استناد به نهج البلاغه در استدلال به شورا و بيعت وعمل صحابه
4- بررسى استدلال به خلافت با زور و غلبه
فرمانبردارى از پيشواى ستمگر مخالف با سنت پيغمبر
فشرده آنچه گذشت
فصل سوم : امامت از ديدگاه مذهب اهل بيت (ع )
امامت عهدى است الهى
عصمت اهل بيت (عليهم السلام )
شاءن نزول آيه تطهير و عكس العمل پيغمبر
رسول خدا(ص ) و آيه تطهير
اهتمام رسول خدا(ص ) به تعيين جانشين پس از خود
اخطار به نزديكان
كسانى را كه رسول خدا(ص ) در غزوات به جانشينى خود در مدينه برگزيد
سال سوم هجرت
سال چهارم هجرت
سال پنجم هجرت
نصوصى از رسول خدا(ص ) در تعيين ولى امر پس از خويش
وصيت در امتهاى پيشين
1- شيث ، وصى حضرت آدم (ع )
2- يوشع بن نون ، وصى حضرت موسى (ع )
وجه تشابه بين وصى خاتم پيامبران ، و وصى موسى (ع ) للّه
3- شمعون ، وصى حضرت عيسى (ع )
وصى رسول خدا(ص ) و وزير وليعهد و جانشين بعد از او
وصى در احاديث رسول خدا(ص )
وصيت در كتابهاى امتهاى پيشين
وصيت در سخنان صحابه و تابعين
شهرت اميرالمومنين (ع ) به وصى پيغمبر و انتشار اين لقب در اشعارصحابه و تابيعين
در آغاز اسلام
لفظ وصيت در سروده هاى جنگجمل
وصيت در اشعار و حماسه هاى جنگ صفين
وصيت در نامه ابن عباس
وصيت در شعر ماءمون ، خليفه عباسى
شهرت لقب وصى براى على (ع ) در طول قرون
كوشش پيگير پيروان مذهب خلفا در كتمان وتاويل اخبار وصيت
حديث عايشه ، دليلى بر وصايت على (ع )
شادى عايشه از شنيدن خبر شهادت امام على (ع )
مقايسه اى ميان احاديث عاشه و ديگران
بررسى احاديث ام المومنين عايشه
مقايسه اى ميان حديث عايشه و سخن امام (ع )
دو حديث متعارض از يك بانو و از دو سنگر
موضعگيرى در برابر امام از دو جبهه مختلف
مرگ ناگهانى عبدالرحمان بن ابى بكر
كتمان فضايل امام (ع ) و نشر دشنام و لعن به او
ناخشنودى قريش از جمع نبوت و خلافت در بنى هاشم
جلوگيرى قريش از نوشتن حديث پيغمبر
سياست حكومت قرشى و بنى اميه
الف . در روزگار معاويه
فشرده اى از داستان شب عقبه
انگيزه معاويه در انجام اين قبيل كارها
علل كينه معاويه نسبت به بنى هاشم
سياست فرزند زبير
پس از ابن زبير
گوشه اى از كارهاى حجاج در اجراى سياست قرشى
گوشه اى از كارهاى برادر حجاج
در دوران خلافت عمر بن عبدالعزيز
دوران خلافت هشام بن عبدالملك
رفتار خالد بن عبدالله قسرى
شناخت خالد بن عبدالله قسرى
سياست خلفاى بنى عباس
1- رفتار طبقه دانشمندان
2- رفتار طبقه فرماندارن
3- رفتار طبقات ديگر
الف . گوشه اى از جنايات منصور براهل بيت
ب : نمونه اى از جنايات متوكل عباسى
نتيجه اين بحث و بررسى
دشمنى خلافت اموى با امام و آثار او
در خلافت آل ابوسفيان
سياست حكومت مروانيان از آل اميه
سياست خلفاى عباسى
اجراى ده گونه كتمان و تحريف در سنت و حديث
عكس العمل خلفا در مقابل نصوص سنت مخالف سياست آنان
انكار وصيت ، يا گل اندودى بر روى خورشيد!
انواع دهگانه كتمان
1- حذف قسمتى از حديث و نهادن كلامى مبهم به جاى آن
2- حذف تمام خبر از سيره صحابه با اشاره به حذف آن
3- تاويل معناى حديث از سنت پيغمبر
4- حذف بخشى از گفتار اصحاب بدون اشاره به حذف آن
5- حذف تمام روايت از سنت پيغمبر، بدون اشاره به آن
6- جلوگيرى از نوشتن سنت رسول خدا(ص )
7- تضعيف روايات و راويان سنت پيغمبر
7/1. عيبجويى از كسى كه از وصيت سخن بگويد!
7/2. سركوفت و زخم زبان به راويان حديث
7/3. ترور شخصيت پيشوايان حديث
7/4. نسائى ، يكى از مولفان صحاح و داستان اعدام او! للّه
8- به آتش كشيدن كتابها و كتابخانه ها
9- حذف قسمتى از خبر سيره صحابه و تحريف آن
10- قرار دادن روايات و اخبار ساختگى به جاى صحيح آن
سيف بن عمر تميمى در چند سطر
چگونگى اخبار و روايت سيف
انتشار احاديث سيف از تاريخ طبرى ديگر كتابها و علت آن
علت گزينش اخبار سيف توسط عالمان نامدار صدر اسلام
داستان اسود عنسى در روايات سيف
بررسى خبر اسود عنسى
نشست سه جانبه خدا، كسرى ، پيغمبر!
بررسى خبر اين نشست سه جانبه !
دروغها و صحنه سازيها سيف در اخبار جنگهاى ارتداد
جنگ اخابث !
طاهر بن ابى هاله در سخنان سيف
نقدى بر خبر طاهر ابوهاله
فتح اليس و ويرانى امغيشيا
شهرت على (ع ) به وصى مشكلمذهب خلفا
راه حل سيف براى مشكل وصيت
بررسى روايات سيف در اخبار آشوب زمان عثمان
دروغها و تحريفهاى سيف در روايات گذشته
1- ساخته هاى سيف در روايات گذشته
2. نمونه هايى از تحريف در روايات گذشته
مقايسه اخبار سيف در مساله آشوبها با اخبار ديگران
ابوذر در موسم حج در منى
ابوذر در بيت الله الحرام
ابوذر در مسجد پيغمبر و جاهاى ديگر
فشرده اى از انواع كتمان در مذهب خلفا
بازگشت به بحث وصيت
تعداد اخبار و نصوص از قلم انداخته شده
نصوص باقيمانده درباره زمامدارى اهل بيت
تعيين وصى با الفاظ مختلف
وزير و ياور رسول خدا(ص )
خليفه و جانشين پيغمبر(ص )
فرمانرواى مسلمانان بعد از پيغمبر(ص )
حديث شكايت
دومين شكايت
نصوصى ديگر كه تاريخشان مشخص نيست .
گردهمايى تاريخى براى نصب على (ع ) به مقام ولايتهدى و پاسدارى از اسلام وزمامدارى بر مسلمانان
غدير خم
داستان غدير خم
تاجى كه رسول خدا(ص ) بر سر امام نهاد
اميرالمومنين (ع ) مردم را سوگند مى دهد!
وجه تشابه تعيين وصى در اين امت با امت موسى
حكومت و فرمانروايى در قرآن كريم
1- فرمانروايى على در قرآن
2- فرمانروايى على و ائمه از فرزندان او
3- تشبيه اهل بيت به كشتى نوح و باب حطه بنى اسرائيل
ماءخذ روايات ياشده
امامان ، على و فرزندان او (ع ) هستند
ماجراى تبليغ سوره برائت
حديث منزلت
مقصود از لفظ منى در احاديث پيغمبر(ص )
حاملان علوم پيغمبر(ص )
على (ع ) در دامان پيغمبر خدا(ص )
درباره دو سبط پيامبر(ص )
حسن و حسين از پيامبرند و دو سبط او
بشارت پيغمبر(ص ) به ظهور مهدى (ع )
مهدى ، همنام پيغمبر
مهدى ، از اهل بيت پيغمبر
مهدى ، از فرزندان فاطمه
مهدى ، از نسل حسين (ع )
نصوصى بر امامت هل بيت (ع )
حديث ثقلين
نص پيامبر بر تعداد امامان
نظريه اى شگفت انگيز!
نتيجه احاديث گذشته
سرگردانى دانشمندان مذهب خلفا در تفسير اين حديث
اسامى دوازده امام در مدارك مذهب خلفا
مشخصات دوازده امام ، جانشينان پيغمبر صلى الله عليه و آله
فصل چهارم : فشرده بحث امامت از ديدگاه دو مذهب
رويدادهاى تاريخى صدر اسلام براى به دست گرفتن زمام حكومت و خلافت
سرآغاز اين رويداد
وفات پيغمبر و بازتاب عمر
سقيفه و بيعت ابوبكر
بيعت با عمر
شورا و بيعت عثمان
بيعت با اميرالمومنين (ع )
خلافت از ديدگاه سران مذهب خلفا
فشرده اى از بحث مصطلحات
بررسى آراء مذهب خلفا درباره خلافت و امامت
1- شورا
2- بيعت
3- عمل اصحاب
استدلال به سخن امام (ع )
وجوب فرمانبردارى از حاكم گناهكار و حرمتعزل آن !
امامت از ديدگاه مذهب اهل بيت
موضعگيريهاى هيئت حاكمه در طول سيزده قرن
نظريات برخى از خوانندگان
نامه استاد ابوجعفر به روزنامه الجهاد
نامه استاد فاضل آقاى جزايرى به علامه مولف
فراخوانى براى تجديد حيات اسلامى و اتحاد مسلمانان
بحثهاى مقدماتى 
1- زمينه سازى و مقدمه چينى
2- برخى از آثار اختلاف و چند دستگى در ميان امت اسلام
3- اختلاف درباره برخى از صفات خداوند و منشاء آن
4- اختلاف درباره ويژگيهاى پيامبران
5- اختلاف درباره مجالس ياد بودى كه به نام پيامبران برگزار مى شود
6- اختلاف درباره ساختن بناء بر آرامگاههاى پيامبران
7- اختلاف در گريستن بر ميت و بنيانگذار آن
8- اختلاف در تاءويل برخى از آيات قرآن كريم
زمينه سازى و مقدمه چينى  
خداوند به مقتضاى ربوبيتش ، دين و آيينى براى مردم مقرر داشته تا زندگانى خود را بر اساس آن سامان دهند و با عمل به مقررات آن به درجه كمال انسانى دست يابند. و آنان را به وسيله پيامبرانش به چنين مقررات و آيينى - كه آن را اسلام ناميده - (1) رهبرى كرده است ؛ همان طور كه براى تمام مخلوقاتش نظام و ترتيبى متناسب با سرشت و فطرتشان و براى نيل به درجه كمال مطلوبى كه در نهادشان آفريده است ، مقرر داشته و ايشان را نيز براى سپرى ساختن چنان مسيرى مسخر كرده ، و يا به آنها الهام فرموده است . (2)
از دورترين زمانها، همواره چنين بوده كه چون پيغمبرى از پيامبران خدا وفات مى كرد، صاحبان زر و زور آن امت ، دست به تحريف يا كتمان مطالبى از شريعت آن پيغمبر مى زدند كه بر خلاف ميل و خواسته آنان بوده و به جاى آن ، قوانين و احكام تحريف شده بر ساخته اى از سوى خود (3) به خدا و پيامبرانش نسبت مى دادند؛ تا اينكه خداوند دينش را به وسيله پيامبرى ديگر تجديد، و شعائر و مقررات گمراه كننده و تحريف شده را نسخ مى كرد.
هنگامى كه خداوند حضرت محمد (ص ) را به رسالت برانگيخت و قرآن را با وى فرستاد، و اصول اسلام را از عقايد و احكام ضمن آيات محكمات در آن نازل كرد، شرح و تفضيل آنچه را در قرآن آمده است ، به وى وحى فرمود تا مردم را از مفاد و منظور آنچه در قرآن بر حضرتش نازل شده ، آگاه گرداند (4). پيامبر نيز قوانين اسلام را از كيفيت به جاى آوردن نماز و تعداد ركعات آن ، روزه و شرايط آن ، و اينكه از چه چيزهايى بايد اجتناب شود، طواف كعبه و تعداد و آغاز و انجام آن ، و ديگر احكام را از واجب و مستحب و حرام و مكروه ، به مردم آموخت ، كه از مجموعه آنها در نزد مسلمانان ، حديث شريف نبوى به وجود آمد. همچنين خداوند، اسلام را در سيره پيامبرش مجسم فرمود و مردم را به پيروى از او فرمان داد: لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه .و از مجموع احاديث و سيره پيامبر خدا (ص )، كه سنت ناميده مى شود، خدا و رسولش امر كرده اند كه پيروى شود. (5)
بدين سان ، خداوند اسلام را از طريق قرآن و سنت پيامبرش براى بشر كامل فرموده ، اما پيغمبر خدا (ص ) پيش از رحلتش ، مسلمانان را از انحراف بعد از خود با خبر ساخته و به آنان هشدار داده بر امت اسلام همان رود كه بر امتهاى پيشين رفته است ، كه - در مثل - اگر در امتهاى گذشته يكى به سوراح سوسمارى فروشنده باشد، در اين امت نيز كسى پيدا مى شود كه چنان كند (6)
اما مسئله تحريف در اين امت ، خداوند قرآن را از هر گونه تحريف و دستكارى ، خود در امان داشته و فرموده : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون . يعنى ما قرآن را فرستاديم ، و ما خود آن را حفظ خواهيم كرد. (الحجر / 9). و در جاى ديگر فرموده است : لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه . يعنى هيچگاه و هيچگونه باطل در آن (قرآن ) راه نخواهد يافت . (فصلت / 42).
اما سنت ، كه به صورت حديث و سيره در دست ما مسلمانان قرار دارد، خداوند آن را مصون از تحريف قرار نداده است و اين موضوع در وجود اختلاف ميان روايات نبوى كه در دست است و برخى از آنها سخت با يكديگر معارض و مخالفند، به چشم مى خورد. همين اختلاف در حديث شريف نبوى موجب شده تا گروهى از دانشمندان به چاره جويى برخيزند و براى رفع مشكل كتابهايى را زير عنوان تاويل مختلف الحديث (7)و بيان مشكل الحديث (8) و بيان مشكل الاثار (9) به رشته تحرير در آورند.
در نتيجه وجود اختلاف در احاديث شريف نبوى ، مسلمانان در فهم قرآن كريم با يكديگر اختلاف نظر پيدا كردند، و همواره در تاريخ در ميانشان تشتت كلمه پديدار گرديد.
گذشته از اينها، چون مسلمانان از اقوام و ملل مختلفى تشكيل شده اند، و با پيروان مذاهب و آراء و اديان از ديگر ملتها معاشرت و مراوده دارند، اين خود موجب گرديد تا در برداشت از اسلام با يكديگر اختلاف نظر پيدا كنند، تا آنجا كه برخى از ايشان آيات قرآن و احاديث صحيحى را كه در دست دارند مطابق راءى و سليقه خود و برداشتى كه از اسلام دارند، تاويل و معنى كنند. و همين امر موجب جدايى بين آنها و ديگران ، و گوش ندادن به آراء و نظريات مخالف خود گرديده و سرانجام به لعن و تكفير يكديگر منجر شده است .
اينها عوامل اضطراب و تشويش داخلى بودند. اما در كنار آن ، عوامل خارجى به يارى كارگزاران خود نيز دست به كار تحريف و تخريب بوده اند كه اينك به آن خواهيم پرداخت .
عوامل تخريب خارجى  
از موارد تحريف و تخريب در مصادر و مدارك اسلامى ما، كتابهاى حديث و سيره و تفسير است كه به شرح زير دستخوش تعدى و تجاوز قرار گرفته اند:
1- اخبار اهل كتاب به وسيله امثال كعب الاحبار و تميم دارى در مصادر اسلامى ما راه يافته اند.
2- روايات و اخبار زنديقان به كمك عواملى مانند ابن ابى العوجاء و سيف بن عمر تميمى در مصادر ما داخل شده اند. (10)
3- و اين اواخر هم ، از همان هنگام كه نيروهاى كافر استعمارگر سرزمينهاى اسلامى ما را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، با سلاحى بس مخوف و كوبنده و ويرانگر به ستيز با اسلام برخاستند؛ بويژه آن هنگام كه مبشرين از علماى يهود و نصارا زير نام مستشرقين از سوى آن ها ماموريت يافتند تا موارد ضعف را در مصادر و مدارك اسلامى ما پيدا كنند و با همان اسلحه به جنگ با اسلام برخيزند.
اينان در انجام چنين ماموريتى دست به كار تهيه و تنظيم فهرستهايى از متون اسلامى شدند و حاصل تلاش خود را با نظم و ترتيبى در خور دقت و ملاحظه انتشار دادند، و بدين سان بر تمام محتواى مصادر ما دست يافتند. پس از آن از كتابهاى مختلف ، هر مطلب ساختگى و دروغ كه چهره اسلام را زشت نشان مى داد (مانند افسانه عرانيق )، برگزيدند و با آن برگزيده ها، كتابهايى با عناوين زيبا و چشم پركن و مطابق پسند روز، همچون دائره المعارف اسلامى و محمد پيامبر سياسى ، تاليف و منتشر كردند.
اما كار متجاوزان استعمارگر در جنگشان با اسلام از اين هم دردناكتر و خطرناكتر بود. چه اينان دست پروردگان همان مستشرقى و فارغ التحصيلان مكاتب فكرى و مبلغين طرز تفكر و تمدن ايشان را به سرزمينهاى اسلامى ما گسيل داشتند و همه امكانات ارتباط جمعى خود را در اختيار فعاليتهاى ايشان نهادند، و آنان را با واژه هاى پر آب و تاب و دهان پركنى چون روشنفكران ، پيشگامان نهضت ، مصلحين اسلام و امثال اينها، در كشورهاى
اسلامى به شهرت رسانيدند.
اين دست پروردگان استعمار نيز، دستمايه افكار وارداتى خود را در شهرهاى اسلامى با انواع وسايل انتشاراتى - كه استعمار در اختيارشان گذاشته بود - به شكلى زيبا و عناوينى جذاب و مردم فريب انتشار دادند.
از اين دسته ، سر سيد احمد خان ، موسس و بنيانگذار دانشگاه عليگره را در هند، و احمد لطفى ، استاد نسل جوان ، و قاسم امين ، ياور بانوان را در مصر و همانند ايشان را در ايران و عراق و ديگر سرزمينهاى اسلامى مى توان نام برد. (11)
طبيعى است كه بين اين دسته از روشنفكران وارداتى و پاسداران واقعى شريعت اسلام درگيرى ايجاد شود و استعمار و جيره خوارانش به جانبدارى از دست آموختگان و مستشرقشان برخيزند.
اما برنده ترين ابزارى كه اينان در جنگ با اسلام به كار مى بردند زير نام تعريف اسلام و تاريخ آن و معرفى شخصيتهاى اسلامى است . نمونه آن را در تفسيرى كه سر سيد احمد خان به گمان خودش بر قرآن نوشته ، و يا در داستانها و قصه هايى كه جرجى زيدان تاليف كرده است ، مى توان يافت . تمامى كوششهاى اينان و استادان مستشرقشان تعقيب يك هدف است و آن در سخن يكى از ايشان آمده است كه مى گويد: دين جز با شمشير دين از پاى در نمى افتد.
براى رسيدن به همين هدف است كه دست پروردگان استعمار و تربيت يافتگان مستشرقين ، قرآن را تفسير مى كنند و احاديث شريف نبوى را شرح مى دهند و سيره پيامبر (ص ) و امامان را مى نويسند.
اينان در تمام كوششهاى بى وقفه خود در پى آن هستند كه ارتباط قرآن و حديث را با عالم غيب نفى كنند و آن را امرى طبيعى و برخاسته از سرشت بشرى نشان دهند، و آنگاه به اشاره و گاهى هم آشكارا و بى پرده اظهار مى كنند كه هر يك از مقررات اسلامى با زمان خودش متناسب بوده و از قوانين پيشرفته زمان خود و مفيد به حال مرد آن روزگار بوده است ؛ ولى ما در اين روزگار نيازمند به تغيير اساسى در احكام اسلام و تجديد نظر در مقررات آن هستيم تا با مقتضيات زمان و نياز مردممان سازگار باشد.
اينان با سلاح پنهانى و ظاهر فريبشان ، در زيان رسانيدن به اسلام و مسلمانان بسى خطرناكتر از برخى سياستمداران مزدور استعمار، و يا زمامداران دست نشانده آن ها در كشورهاى اسلامى هستند. زيرا اينان با تحريف حقايق اسلام به نام تعريف اسلام ، و سازگار كردن بنا به مقتضيات روز، به جنگ افكار و باورهاى اسلامى ما برخاسته اند.
از آنچه گذشت ، اين نتيجه به دست مى آيد كه مسلمانان در اين روزگار، و بس از صدماتى كه از حملات عقيدتى سهمگينى كه بر اسلام وارد شده ، نياز شديدى به بحث و بررسى در آراء و نظريات فرق مختلف اسلامى و پاكسازى آن از هر گونه آلودگى و تحريف دارند، و اين درست بر خلاف نظريه برخى از مسلمانان غيرتمند پرحرارت است كه نظريه سكوت را بر تمامى اين انحرافات فكرى ، به نام حفظ وحدت اسلامى روا مى دارند.
من نمى دانم وحدتى را كه اينان مى گويند، با بودن خوارج (12)، كه مبناى عقايدشان بر تكفير همه مسلمانان است و تنها خود را مسلمان مى دانند و ديگران را مشرك به حساب مى آورند، چگونه امكان پذير خواهد بود. خوارجى كه از عثمان خليفه ، اميرالمومنين على ، ام المومنين عايشه ، طلحه ، زبير، معاويه ، عمرو بن عاص و همه همراهان ايشان اظهار بيزارى و نفرت مى كنند، اتحاد با ايشان چگونه ميسر است .
اين وحدت چگونه ممكن است صورت گيرد در حالى كه در ميان مسلمانان هستند كسانى كه مشتاق زيارت قبر پيغمبر (ص ) و ائمه مسلمين (ع ) هستند و به آنها تبرك مى جويند و شفيعشان قرار مى دهند و به وسيله ايشان به خداى تعالى متوسل مى شوند. اما در برابر آن ها كسانى نيز وجود دارند كه همه آن كارها را شرك به خدا و خروج از اسلام و بدعت و حرام مى شمارند. و بر اساس همين طرز تفكر، چنين باور دارند كه همه مسلمانان - از قرن سوم هجرى تا به امروز - مشركند، و بر اين اساس همه مساجد مسلمانان را كه بر سر راه غار حراء واقع بوده ، و اماكن متبركه ديگرى كه وجود داشته ، خراب كرده ، قبور ائمه مسلمين و امهات مومنين و عموى پيغمبر و فرزند او و اصحاب و حتى شهداى احد را ويران نموده اند.
كارى كه اينان با اكثريت مسلمانان جهان كرده اند، نه تنها با يهود و توراتشان و نصارا و كليساها و كنيسه هايشان نكرده اند (با اينكه در ميان آن ها صليب و مجسمه هاى عيسى و مريم (ع ) وجود دارد و آشكارا عيسى (ع ) را خدا مى دانند و الله را يكى از سه خدا به حساب مى آورد)، بلكه بر عكس ، با آنها پيمان دوستى و وفادارى هم بسته اند و به ايشان نمى گويند كه مشركيد.
از طرفى ، آن چه گفته شد و همانند آنها، از جمله مسائل شخصى و فردى يك مسلمان (مانند دست آويختن به هنگام نماز موافق مذهب اهل بيت و مالكى و بر خلاف فقه حنى و حنبلى كه دست روى دست نهادن را واجب مى دانند و يا اختلافى كه در شستن و مسح پاها به هنگام وضو با هم دارند) نيست تا هر مسلمانى بتواند به موجب آن چه حكمش از راه تقليد يا اجتهاد بر او محقق شده عمل كند و مسلمانى ديگر بر خلاف او و بر اساس آن چه حكمش بر او ثابت گرديده ، عمل نمايد و با اين همه ، در كنار هم و در جامعه واحد اسلامى زندگى كنند. بلكه اين از دسته مسائلى است كه پايه هاى جامعه اسلامى بر آن قرار گرفته است به اين معنى كه بايد يك جامعه بر اساس اين طرز تفكر و عقيده قرار گيرد و ديگرى از ميان برداشته شود و يا بر آن پايه واقع شود و اين از ميان برود.
همچنين اين موضوع از قضاياى سياسى غير دينى نيست كه چشمپوشى از آن به خاطر حفظ وحدت مسلمانان امكان داشته باشد. چه ، انتشار ميليونها نسخه كتاب ، مانند كتاب وجاء دور المجوس ، با نامهاى مستعار و غير مستعار و حاتم بخشى هاى برخى از دولتها در راه آن و همانند آن تا بتوانند به امت بزرگى از اسلام نسبت خروج از دين بدهند، و ميليونها دلار در هزاران مسجد و مدرسه در سراسر دنيا صرف كنند تا به گوش جهانيان اين ادعا را برسانند كه غير از خودشان ، همه مسلمانان مشركند، و علاوه بر آن هزاران گروه تبليغى و اكيپهاى نمايندگى خود را به اقصى نقاط گيتى اعزام دارند، اينها همه نمى تواند تنها يك حركت سياسى غير مذهبى باشد، و حتى نمى توان گفت كه چنين اقداماتى از آن دست امورى است كه استعمار براى ايجاد تفرقه در ميان صفوف مسلمانان به وجود آورده است تا بتوان سكوت را بر آن بجا و شايسته دانست . بلكه اين مساءله از مواردى است كه از زمان امام احمد بن حنبل (م 240 ق ) پيشواى مذهب حنبليان ، و از عصر شيخ ابن تيميه (م 240 ق ) از پيروان او، بلكه پيش و بعد از ايشان تا به امروز در جامعه اسلامى ، چهره نموده و ثابت و پا بر جا گرديده است و به خاك و خون كشيده شدن صدها هزار مسلمان ، و آتش زدن كتابخانه هاى ايشان در ادوار و مكانهاى مختلف سرزمين اسلامى ، خود گوياترين دليل برگفته ماست . و اين همان چيزى است كه مورد استفاده سياسى فلان دولت و يا آن استعمارگر قرار گرفته و مى گيرد و تا هنگامى كه براى آن فكرى نشود و اين ماده چركين از جامعه اسلامى از بيخ و بن كنده نشود، هر زمان كه بخواهند دستاويز مطامع اين و آن خواهد بود.
و نيز همان طور كه گفتم ، اينها عقايد تثبيت شده اى هستند و سكوت بر اين درد جانكاه ، وحدت مسلمانان و نزديكى و هماهنگيشان را موجب نخواهد شد؛ بلكه بر عكس ، اين جراحت را هر چه بيشتر عميقتر مى كند و شكاف و دودستگى را وسيعتر و مداواى آنرا طولانيتر خواهد نمود.
اينك براى توضيح بيشتر و اقامه دليل در اين مورد، قسمتى از مشاهدات خود را از آثار موارد اختلاف در ميان اسلام مى آورم .
آنچه از لهيب اختلاف ميان مسلمانان ديده ام  
اينكه گفته شد مسلمانان به تكفير يكديگر پرداخته اند و آنچه بعد از اين و به همراه استدلال آنها در اين باره خواهم آورد - علاوه بر آن چه در كتابهاى به چاپ رسيده ايشان آمده است - همه بر مشاهدات خودم در كشورهاى مختلف اسلامى متكى است و تماسى كه از نزديك با دانشمندان فرق گوناگون اسلامى و مردم ديارشان داشته ام ؛ بويژه سفرهاى ده گانه ام به حج بيت الله الحرام .
نخستين سفر به مكه مكرمه
نخستين خاطرات حج من مربوط به زمان حكومت ملك عبدالعزيز آل سعود است : كاروان ما گروه حاجيان عراقى ، هنگامى كه به شهر الرماح در عربستان رسيد، يك شبانه روز در آنجا توقف كرد. در اين مدت ، همه ما در مسجد محل و در نماز جماعت حاضر مى شديم و همراه با مردم آن جا نماز مى گزارديم . اما همين كه هنگام عزيمت ما فرا رسيد گروهى از مردم شهر در پيرامون ما جمع شدند و به تماشاى حركت ما پرداختند. در اين هنگام مردى ، كه از سر و وضعش پيدا بود كه از صاحبنظران و روشنفكران ايشان به حساب مى آيد، در جمعشان حضور يافت و براى همشهريان خود به سخنرانى پرداخت و در ضمن سخن ، اشاره به گروه ما كرد و با لهجه عاميانه گفت : اينها همگى مشركند... اينها بر حسن و حسين گريه مى كنند... آنگاه مرا نشان داد و به سخن خود چنين ادامه داد: اين مرد هم پيشوا و رهبر آنهاست . اگر به دستم مى افتاد، سرش را مى بريدم و خونش را سر مى كشيدم .
يكى از افراد گروه ما در مقام اعتراض گفت : چرا ما مشرك هستيم ؟ ما حج خانه خدا را به جاى آورده ، قبر پيغمبرش را زيارت كرده ايم و... ناگهان آن مرد سخت از كوره در رفت و خشمناك فرياد كشيد كه : اشركت ، لويجى ابو ابوسعود ما يحامى عنك ، ويش محمد؟ محمد كان رجلا مثلى مات . يعنى تو با اين حرفهايت به شرك اقرار كردى . جد ابو سعود هم نمى تواند تو را از چنگ من نجات بدهد، محمد كيست ؟ محمد هم مردى مانند من بوده و مرده است .
جاجى عراقى از اين تهديد ترسيد و لرزان گفت : پس چه بگويم ؟آن مرد گفت : قل ما هو ضارالا الله و ما هو نافع الا الله .يعنى بگو غير از خدا هيچكسى سود و زيان نمى رساند. حاجى عراقى نيز همانها را تكرار كرد. اما در اين ميان يكى ديگر از حاجيان كاروان ما خطاب به آن مرد سعودى گفت محمد هم مانند تو بوده ؟آن مرد پاسخ داد: آرى ، محمد هم آدمى مانند من بوده و مرده است . حاجى عراقى گفت : بر محمد (ص ) قرآن نازل مى شد، آيا بر تو هم قرآن نازل شده است ؟در برابر اين سخن ، آن مرد سكوت كرد و ما هم بسرعت سوار شديم و به راه افتاديم .
اين را هم بگويم كه در ميان كاروان ما مردى از كشور سعودى ساكن عراق وجود داشت كه چون كاروان ما به مرز رسيد و مامور گذرنامه هموطنش را با ما ديد، بر سرش فرياد كشيد كه تو از سرزمين اسلام خارج شدى و به سرزمين كفر شرك روى آوردى . با اين تهديد بيچاره حاجى عراقى دست و پاى خود را گم كرد و شروع به خواهش و تمنا نمود كه گذرنامه اش ‍ را - كه از او گرفته بود - به او برگرداند كه عاقبت پس از خواهش و تمناى زياد، گذرنامه اش را به او برگرداند.
سفر دوم به مكه مكرمه
هنگامى كه براى دومين بار به زيارت خانه خدا مشرف شدم ، علماى عراق تمام كوشش خود را براى اجراى مقررات و احكام اسلام به كار مى بستند و امت اسلامى را براى مطالبه حق خود در مساجد و اجتماعات بيدار و تشويق مى كردند و با قوانين غير اسلامى آشكارا به مخالفت برخاسته بودند.
ما در آن هنگام ، هر خبرى را كه بيانگر حركتهاى مسلمانان در راه احياء مقررات اسلامى در هر كجاى جهان اسلام بود، پى مى گرفتيم و با تمام وجود به اشاعه آن مى پرداختيم : قيام مرد الجزاير را عليه فرانسه ، تاييد مى كرديم و به قيام فلسطينيها با همه توان و نيروى مادى و معنوى خود، يارى مى رسانديم . اخبار قيام مردم اريتره را عليه حبشيهاى مسيحى ، تعقيب و از آن پشتيبانى مى كرديم و معتقد بوديم كه از لوازم پيروزى براى اعاده احكام اسلام ، دلگرمى دادن به مسلمانان در اين قبيل امور و يارى رساندن و همكارى با آنها، و به فراموشى سپردن مسائل مورد اختلاف بين آنهاست .
همچنين هنگامى كه در روز بيست و پنجم شوال سال 1382 بين علماى اسلامى ايران و طاغوت ، از مدرسه فيضيه قم درگيرى آغاز گرديد. (13) ما اين قيام مقدس را مژده اى بزرگ تلقى كرده و با همه نيروى خود با تاييد آن همت گماشتيم و خويشتن را با همه امكاناتمان در خدمت آن قرار داديم . من خود همپاى ديگر علما و دانشمندان به مدت سه شب پياپى مجلس ‍ بزرگ و مفصلى در بزرگداشت اين حركت بزرگ اسلامى در بغداد ترتيب دادم و شخصا سخنرانى كرده و نتايج و آثار آن را بر شمردم .
در همين اوضاع و احوال راهى سفر حج شدم . در اين سفر، توشه راهم ، شعارى بود و طراحى : شعارم ، اتحاد و همبستگى مسلمانان براى اعاده حيات اسلامى در تمام كشورهاى مسلمان نشين بود و طرحم ، قيامى اسلامى ، همانند قيام اسلامى مردم ايران بود كه از سوى علماى اسلامى رهبرى شده و من آن را پيشنهاد مى كردم .
من در اين سفر عواملى را كه باعث چنان قيامى در ايران شده بود، براى سران مسلمانان و دانشمندان ايشان تشريح مى كردم تا آنان را نيز به حركت و قيام تشويق كنم ، و توضيح مى دادم كه حركت و قيام اسلامى در راه بازگشت به مقررات و احكام اسلام در هر كجاى دنيا كه به وقوع بپيوندد، يكى است و اگر هر جا چنين قيامى به پيروزى برسد، آثار و نتايج آن به سراسر جهان اسلام سرايت خواهد كرد.
در تمام اين فعاليتها، همه آمال و آرزوهايم اين بود كه سرانجام براى شنيدن و درك سخنانم ، و مصيبتهايى كه دامنگير مردم مسلمان ايران شده ، و اينكه همه ما داراى يك هدف مشترك هستيم ، گوش شنوايى خواهم يافت .
من در اين سفر با رهبران اخوان المسلمين در سوريه ، و سعيد رمضان در مكه ، و محمد آدم رهبر انقلابيون اريتره در موقف عرفات ، و روشنفكران فلسطين در اردن و بيت المقدس ، و روزنامه نگاران و علماى اسلامى و سخنورانشان ، و رهبران جنبشهاى اسلامى ، همچون ابوالحسن ندوى و ابوالاعلى مودودى - كه در آن ايام رياست جمعيتهاى اسلامى پاكستان را بر عهده داشت - و ديگران و ديگران ، به بحث و گفتگو نشستم .
آغاز فعاليتم در آن ايام در مدينه ، همكارى در نوشتن اعلاميه هايى بود كه قبلا در تاييد قيام اسلامى ايران تهيه و براى توزيع بين حجاج از پيش آماده شده بود كه در متن و چگونگى توزيع آنها اصلاحاتى را به عمل آوردم .
ما در آن اعلاميه ها ابعاد قيام اسلامى ايران را بر شمرده بوديم و از ستمى كه طاغوت و عمالش بر مردم ايران روا مى دارند، و اينكه اين حكومت دست نشانده كفر و جيره خوار و كارگزار كشورهاى غير اسلامى است ، شرحى كافى داده و مسلمانان را برانگيخته بوديم كه به يارى مردم مسلمان ايران برخيزند.
من شب عيد را براى توزيع اين اعلاميه ها ميان حجاج در محل مشعر الحرام برگزيده بودم . ولى شامگاه روز هفتم ذى حجه با خبر شدم فردى كه مسؤ ول پخش اين اعلاميه ها بود، پاره اى از آنها را در مسجد الحرام بين حجاج توزيع كرده و بلافاصله توسط مامورين سعودى حرم دستگير و به زندان افتاده ، و تمامى اعلاميه ها نيز توقيف شده است .
در روز عيد، علماى عراق و ايران گرد آمديم و با وليعهد وقت سعودى ، فيصل ، ملاقات كرديم و آزادى شخص دستگير شده و رفع توقيف از اعلاميه ها را خواستار شديم . من اين موقعيت را مغتنم شمردم و خطاب به فيصل گفتم : لازم است حكومت شما كه شعار اجراى احكام قرآن را در كشورتان يدك مى كشد، ديگر مسلمانان را كه براى اجراى احكام و تطبيق قوانين كشورشان با احكام اسلام قيام كرده اند، يارى دهد و با قدرتى كه خواهان اجراى احكام كفر است ، به مخالفت برخيزد. همچنين مكه را پناهگاه گريختگانشان قرار دهد و به آنان كمك نمايد، و اين مصداق همين آيه شريفه است كه مى فرمايد: ليشهدوا منافع لهم ...
سپس به توضيح درباره قيام علماى اسلامى ايران در مدرسه فيضيه قم پرداختم و در شرح ابعاد آن قيام ، تا توانستم ، سخن گفتم و وظيفه سران مسلمين ، بويژه حكومت سعودى را، در برابر اين قيام برشمردم و در پايان سخن ، موضوع همان فردى را به ميان آوردم كه اعلاميه دادخواهى ما را از مسلمانان در حرم شريف توزيع كرده و دستگير شده است . به دنبال اين مطلب ، بين ما سخنانى رد و بدل شد و بحثهايى به ميان آمد كه به آزادى شخص دستگير شده منتهى گرديد.
پس از انجام مناسك حج و بازگشتمان به مكه ، توسط روزنامه محل با خبر شديم كه براى شنيدن سخنرانى استاد مودودى در عصر روز جمعه دعوت عام به عمل آمده است . (14) ما هم پس از نماز عشاء براى شنيدن ايشان در آن مجلس حضور يافتيم . استاد ضمن سخنان خود براى بازگردانيدن حيات اسلامى به جامعه ، هشت پيشنهاد كرد كه مسلمانان بايد آنها را در نظر بگيرند و به كار برند.
پس از سخنان استاد مودودى ،من پشت تريبون رفتم و ضمن بياناتى درباره مسائل مطرح شده از سوى او،گفتم :امروزه مسلمانان براى حركت به سه چيز نياز دارند:نخست اينكه پس از گذشت چهارده قرن از بعثت پيامبر اكرم (ص ) و رويدادهاى بيشمارى كه بر تاريخ اسلام گذشته است به بحث و تحقيق در كيفيت استباط احكام از مصادر اسلامى و شناسايى رجال و فهم حديث و فقه منطبق بر سنت ،و ترك تقليد و بقا بر نظريات علماى گذشته نياز مبرم دارند.
دوم اينكه نيروى تجاوزگر استعمار به سرزمينهاى اسلامى توانسته است كه بين مسلمانان اختلاف بيندازد و اتحاد كلمه آنان را از ميان بردارد،و از همين راه هر حركت اسلامى را در هر گوشه جهان بسادگى در هم بكوبد.آنگاه قيام مردم الجزاير عليه فرانسويان ،و مسلمانان اريتره را عليه حبشيان ،و علماى ايران را عليه طاغوت سر سپرده و دست نشانده بيگانگان شرح دادم و در اين زمينه چيزى را نا گفته نگذاشتم و سپس مسلمانان را به يارى ايشان فراخواندم .
سوم اينكه در اين روزگار ما سخت نيازمند ايمانى چون ايمان ابوذر و عمار و سميه هستيم . سپس شرح دادم كه اينان چه شكنجه هاى را در راه اسلام در همين مكه كه امروزه ما در آن گرد آمده ايم به جان خريدند و تحمل كردند.
خبر ديدارهاى من با نمايندگان مختلف اسلامى ،و اينكه يكى از علماى بغداد با چنين مشخصاتى با آن نمايندگان ديدارهايى داشته است ،در مدينه به گوش رئيس دانشگاه اسلامى ، شيخ عبدالعزيز بن باز، رسيد، و گويا كلمه علماى بغداد وى را به گمان انداخته بود كه من از علماى مذهب خلفا هستم ، از اين رو اظهار تمايل كرد كه من از دانشگاه اسلامى مدينه ، كه جديد التاسيس بود، دين كنم . به همين منظور، تعدادى از اتومبيلهاى سوارى دانشگاه با به دنبال ما فرستاد تا همراه با گروهى از دانشمندان و سرشناسان و اساتيد دانشگاه عراق به آنجا برويم .
اساتيد دانشگاه مزبور همگى در سالن بزرگ آن جا به انتظار ورود ما گرد آمده بودند و از ما بگرمى استقبال كردند. سالن پر از جمعيت بود و حتى دانشجويان براى ديدن ما در پشت پنجره ها اجتماع كرده بودند.
پس از اينكه از ما پذيرايى شد، من برخاستم و به ايراد سخنرانى پرداختم و پس از حمد و سپاس خداوند، درود علماى عراق را به آنها، و تبريك و شادباش آنان را در تاسيس دانشگاه اسلامى مدينه منوره به ايشان ابلاغ كردم و آن گاه گفتم : پيامبر خدا (ص ) چون به اين شهر مبارك قدم نهاد، بين مهاجران و انصار پيمان برادرى برقرار كرد و بر اساس همان برادرى جامعه بلند آوازه اسلامى را بنيان نهاد. اكنون شما با داشتن دانشجويان چهل و پنج كشور اسلامى ، كه در نزد شما به تحصيل اشتغال دارند، مى توانيد به پيامبر اسلام تاسى جوييد و همان خدمت عظيم را به اسلام و مسلمين كنيد. زيرا مسلمانان در اين روزگار سخت نيازمند به برادرى هستند.
آنها در نواحى مختلف كرده زمين ، درگير استعمار و نيروى تجاوزگر كفر شده اند. گروهى از آنها مستقيما زير فشار گامهاى آنها فريادشان بلند است و جمعى نيز در چنگال دست نشاندگان ايشان گرفتارند و به جنگ استعمار و كارگزارانش برخاسته اند. مسلمانان الجزاير، عليه فرانسه مى جنگند و بلاها و مصيبتها را به جان مى خرند. در اريتره ، رزمندگان و انقلابيون ، با هيلاسلاسى ، امپراطور حبشه ، درگير هستند و متحمل صدمات شده اند. علماى اسلامى ايران با دست خالى براى راندن نيروى استعمارگر كافر از سرزمينهاى اسلامى و اعاده احكام اسلام به سرزمينشان به جنگ طاغوت و ارباب استعمارگرش برخاسته و بر آنها چنين و چنان رفته است و...
اين مطالب را با شرح و تفصيلى وافى از سرگذشتهاى تلخى كه بر اثر تفرقه و جدايى مسلمانان برايشان رفته است ، و با ذكر شواهد و مثالهاى متعدد، بيان داشتم و سخن خود را به پايان رساندم .
در اين هنگام ، نوبت سخن گفتن به ميزبان مجلس ، شيخ بن باز، كه مردى نابينا بود، رسيد. گويا شيخ را در خلال سخنرانيم حالى بودند كه فلانى از پيروان مذهب اهل بيت و يكى از علماى آن مذهب است . اين بود كه برخاست و سرفه اى چند تحويل داد و در برابر آن همه سخنان من گفت : شما مردمى مشرك هستيد اول مسلمان شويد، آن وقت از مسلمانان بخواهيد كه با شما متحد شوند. به سبب اين سخنان ، خون در رگهايم دويد. ناگزير با او بحث پرداختم و بين ما سخنانى به درازا كشيد كه جاى گفتن آنها در اينجا نيست . (15)
برخى از صفات خداوند و منشاء اختلاف درباره آنها 
در ميان مسلمانان گروهى بر اين عقيده اند كه :
خداوند آدم را همشكل خود آفريده است . (16)
خداوند دست و انگشت دارد، (17) و داراى پا و ساق است . (18)
خداوند در روز قيامت پاى مباركش را بر روى آتش جهنم مى گذارد و يا در آن فرو مى برد و جهنم به صدا مى آيد و مى گويد: قط، قط، قط. (19)
خداوند جاى بخصوصى دارد و نقل مكان مى كند. و از جايى به جاى ديگر مى رود.
و از پيغمبر خدا (ص ) آورده اند كه فرموده است :
پروردگارا ما بيش از اينكه دست به كار آفرينش بزند، تنها بود و در زير و رويش غير از هوا وجود نداشت . آفريده اى كه در كار نبود و عرشش بر روى آب قرار داشت . (20)
و نيز فرموده است : عرش خداوند بر روى آسمانها اين چنين قرار داشت .
(آنگاه انگشتهاى مباركش را به شكل گنبدى در آورد.) و عرش (لابد از سنگينى هيكل خداوند، زير او) چون جهاز چوبى روى شتر كه به زير سواره است ، به صدا در مى آيد (21) و غژ و غژ مى كند.
همچنين فرموده است : خداوند در اواخر هر شب به آسمان دنيا فرود مى آيد و مى گويد: چه كسى از من خواهشى دارد تا برايش برآورده كنم ، بخواهد تا به او بدهم (22)
و نيز فرموده است : خداوند در شب نيمه شعبان به آسمان دنيا فرود مى آيد و به آمرزش بندگانش مى پردازد(23)
و در وصف روز قيامت فرموده است : خداوند در آن روز، جهنم را مورد خطاب قرار مى دهد و مى پرسد: پر شدى ؟ و جهنم پاسخ مى دهد: باز هم هست ؟ هنوز جا دارم ؛ و خداى تبارك و تعالى پاى مباركش را روى جهنم مى گذارد و جهنم به فرياد مى آيد و مى گويد: قط قط .
و همين موضوع در روايتى ديگر نيز آمده است :
جهنم پر نمى شود تا اينكه خداوند پايش را روى آن مى گذارد و آن وقت جهنم مى گويد: قط، قط.آنگاه جهنم پر مى شود و دوزخيان بر روى يكديگر مى غلتند!(24)
ديدار با خداوند 
روايت كرده اند كه رسول خدا(ص ) در روز قيامت خداى تعالى را ديدار خواهد كرد و آن حضرت خود درباره اين موضوع فرموده است :
مومنان پس از اينكه از شفاعت ديگر پيامبران نااميد مى شوند، به اميد شفاعت نزد من مى آيند.من هم مى روم و اجازه ملاقات با خدا مى گيرم !به من اجازه داده مى شود و چون خدا را مى بينيم ، به سجده مى افتم ...
تا آنجا كه مى گويد:
از گنهكاران شفاعت مى كنم و بخشايش ايشان را از خدا مى خواهم . خواسته ام پذيرفته مى شود و اندازه اى برايم معين مى كند كه من همه آنها را به بهشت وارد مى كنم و بار ديگر باز مى گردم و چون چشمم به خدا مى افتد، به خاك مى افتم و سجده مى كنم . (25)
و نيز روايت كرده اند كه حضرتش فرموده است :
خداى تبارك و تعالى در روز قيامت فرود مى آيد تا به داورى در كار بندگانش ‍ بنشيند. (26)
و همچنين فرموده است :
شما آشكارا خدايتان را خواهيد ديد. (27)
و نيز فرموده است :
مسلمانان در روز قيامت خدايشان را مى بينند؛ همان گونه كه ماه را بى هيچ ناراحتى نظاره مى كنند. (28)
همچنين از آن حضرت روايت كرده اند: خداوند در آن روز خطاب به بندگانش مى فرمايد: هركس به دنبال آن چيزى برود كه در دنيا مى پرستيده عده اى به دنبال آفتاب ، و گروهى به دنبال ماه ، و جمعى هم به دنبال طاغوتها به راه مى افتند تا اينكه اين امت مى ماند و منافقانش ، در اين هنگام خداوند در قيافه اى كه براى ايشان ناآشناست ، در ميانشان حاضر مى شود و مى گويد: من پروردگار شما هستم . آنها مى گويند: از تو به خدا پناه مى بريم . ما همين جا مى مانيم تا خدايمان بيايد و وقتى كه آمد، او را مى شناسيم . آن وقت خدا در قيافه اى كه براى ايشان آشناست ، در ميانشان ظاهر مى شود و مى گويد: من پروردگار شما هستم . و مردم هم مى گويند: آرى تو پروردگار ما هستى ، و به دنبالش به راه مى افتند. (29)
و بنا به روايتى ديگر:
پس از اينكه در روز قيامت بنا به دستور خداوند هر كس به دنبال معبودش ‍ به راه افتاد، كسى غير از خداپرستان باقى نمى ماند، اعم از نيكوكاران و بدكاران ايشان . در آن وقت خداوند در قيافه اى كه مردم تا آن زمان نديده بودند، در ميانشان ظاهر مى شود و مى پرسيد منتظر چه هستيد؟ هر امت به دنبال معبودش برود. آنگاه مردم مى گويند: ما منتظر خداى خود هستيم ؛ خدايى كه مى پرستيدم . و خدا مى گويد: من پروردگار شما هستم . مردم دو - سه بار بانگ بر مى آوردند كه : ما براى خداى خود شريك قائل نمى شويم . و خدا مى پرسد: آيا بين شما و خدا نشانه اى هست كه به وسيله آن او را بشناسيد؟ مردم پاسخ مى دهند: آرى ساق پايش آنگاه خداوند ساق پايش ‍ را نشان مى دهد و مردم به سجده مى افتند و چون سر بر مى دارند، چهره خداوند را تغيير يافته و در قيافه اى كه نخستين بار ديده بودند، مى بينند. آن وقت خدا مى گويد: منم پروردگار شما. و مردم هم پاسخ مى دهند: آرى تو پروردگار ما هستى . (30)
ديدار با خداوند در بهشت  
روايت كرده اند كه رسول خدا(ص ) درباره مومنان در بهشت چنين فرموده است :
در بهشت عدن ، چيزى مانع ديدار مومنان با پروردگارشان نمى باشد؛ مگر رداى كبريايى كه بر چهره مبارك خدا افتاده است . (31)
و نيز فرموده است :
بهشتيان چون به بهشت قدم مى گذارند، خداى تعالى خطاب به ايشان مى فرمايد: بيشتر از اين هم چيزى مى خواهيد كه به شما بدهم ؟ بهشتيان پاسخ مى دهند: مگر نه اينكه سيماى ما را سپيد گردانيدى و به بهشت در آوردى و از آتش دوزخ رهانيدى ، بيش از اينها چه انتظار داشته باشيم ؟ در اين هنگام پرده به كنار مى رود و چهره خداى عزو جل آشكار مى گردد و بهشتيان ، ديدار با پروردگارشان را از هر چه كه به آنها داده شده است ، گراميتر و خوشتر خواهند داشت . (32)
همچنين روايت كرده اند كه آن حضرت فرموده است :
در همان حال كه بهشتيان غرق در نعمتهاى بهشتى هستند، پرتويى بر آنان مى تابد. پس سرشان را بلند مى كنند و پروردگار را بالاى سر خود مى بينند . آنگاه خداوند به آنها مى گويد: درود بر شما بهشتيان باد و اين همان است كه خداوند در قرآن مى فرمايد: سلام قولا من رب رحيم ... پس خدا در بهشتيان ، و بهشتيان در خداوند مى نگرند و در عين حال بهشتيان به هيچ يك از نعمتهاى بهشتى توجهى نمى نمايند تا اينكه خداوند روى از آنها مى پوشاند، ولى همچنان نور و بركتش در بهشت باقى مى ماند. (33)
و نيز از آن حضرت روايت كرده اند:
گراميترين بهشتيان نزد خداوند كسى است كه هر بامداد و شامگاه خدا را ديدار مى كند. آن گاه حضرتش اين آيه را تلاوت فرمود: وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره (34)
همچنين روايت كرده اند: بهشتيان به ديدار خداى عز و جل مى روند و خدا هم عرش خودش را به آنها نشان مى دهد. ذات بارى تعالى در يكى از باغهاى بهشت خود را بر ايشان آشكار مى كند و با آنها گفتگو مى نشيند و كسى نمى ماند مگر اينكه طرف صحبتهاى گرم خدا قرار گيرد؛ تا آنجا كه خداوند به يكى از ايشان رو مى كند و مى پرسد: فلانى ، آن روز را به خاطر دارى كه چنين و چنان كردى ؟ و او مى گويد: پروردگارا، مگر هنوز مرا نبخشيدى ؟ و خدا مى گويد: آرى ... آن وقت ما به خانه هاى خود باز مى گرديم و چون با همسران خود روبرو مى شويم ، به ما مى گويند: خوش ‍ آمدى ، چه زيباتر و خوشبوتر و نورانيتر از هنگام رفتنت باز گشته اى ؟ و ما پاسخ مى دهيم : ما امروز با پروردگارمان همنشين بوده ايم ، و جا دارد كه اين چنين آراسته و برازنده به خانه بازگشته باشيم . (35)
به همين مختصر از احاديث بسيارى كه درباره اندامهاى خداى تعالى و ديدار با او در روز قيامت آمده است ، بسنده مى كنيم . زيرا ما تنها در مقام نشان دادن نمونه هايى از موارد منشا اختلاف هستيم ؛ نه اينكه بر همه آنها بگذاريم و شماره كنيم . اكنون اختلاف در تاويل اين احاديث را مورد بررسى خود قرار مى دهيم .
اختلاف در تاويل احاديث ياد شده  
گروهى از مسلمانان ضمن اعتقاد به ظاهر اين احاديث ، چنين باور دارند كه ايمان به اين مطالب دليلى است بر ايمان به خدا و اقرار به توحيد ذات اقدس بارى تعالى ، و هر كس كه آنها را به غير از معناى جسم داشتن براى خدا، به چيز ديگرى تاويل كند، او را معطله الصفات مى نامند.
مسلم ، احاديث مزبور را در كتاب ايمان ، و بخارى ، آنها را در كتاب توحيد صحيح خودشان آورده اند. ابن خزيمه (36) نيز كتابى جداگانه زير عنوان التوحيد و اثبات صفات الرب عزوجل التى وصف بها نفسه فى تنزيله و على لسان نبيه ... تاليف كرده كه پاره اى از بخشهاى آن به شرح زير در پايان كتابش آمده است : اثباب النفس لله ، اثبات الوجه لله ، باب ذكر صوره ربنا جل و علا، باب اثبات السماع و الرويه لله جل و علا، باب ذكر اثبات الرجل لله عزو جل ، باب ذكر البيان ان الله عزوجل ينظر اليه جميع المومنين ، باب ذكر البيان ان جميع المومنين يرون الله يوم القيامه مخليا به .
همچنين امام حافظ، عثمان بن سعيد دارمى (م 280 ق )، كتابى در رد جهميه نوشته كه پاره اى از بخشهاى آن به شرح زير است : باب استواء ارب على العرش و ارتفاعه الى السماء و بينونته من الخلق ، باب النزول ليله النصف من شعبان ، باب النزول يوم عرفه ، باب نزول الرب يوم القيامه للحساب ، باب نزول الله لاهل الجنه ، باب الرويه . (37)
ذهبى (38) نيز كتابى زير عنوان العلو العال للعلى الغفار نگاشته و در آن احاديث و آياتى از قرآن را آورده كه از مجموع آنها چنين بر مى آيد كه جايگاه خداوند در بالاترين مكانها قرار دارد و به دنبال آن ، سخنان صحابه و تابعين و علما و محدثين را در تاييد آن نيز آورده است .
منشا اختلاف درباره ديدار خداوند و برخى از صفات او 
آنچه گذشت ، آراء و نظريات برخى از مسلمانان است درباره صفات خداوند. در برابر اين دسته ، مسلمانانى نيز وجود دارند كه در رد بر چنان باورها و سخنانى ، اين كلام خدا را تلاوت مى كنند كه : لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار... يعنى چشمها او را نمى بينند و او بيننده چشمهاست ... (انعام / 103). و نيز مى گويند اينكه خداوند فرموده است : وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره ، به اين معنى است كه در آن روز چهره ها شادابند و منتظر فرمان پروردگارشان مى باشند. و اين آيه ، همانند سخن فرزندان يعقوب است به پدرشان در داستان حضرت يوسف كه در قرآن آمده است : و اسال القريه التى كنا فيها. يعنى از آن آبادى سؤ ال كن كه ما در آن بوديم . (يوسف / 82). و منظور اين است كه از اهل آن آبادى سوال كن . و بيگمان كلمه امر در آيه اول و اهل در اين آيه ، به اصطلاح نحويون ، در تقدير است . و همين طور ديگر آياتى را كه بظاهر حكايت از جسم داشتن خدا مى كند، تاويل مى نمايند. اين دسته از مسلمانان ، كسانى را كه داراى چنان باورهايى هستند و خدا را داراى جسم مى دانند، مجسمه ومشبهه مى نامند، يعنى كسانى كه خدا را به مخلوقاتش تشبيه مى كنند و معتقدند كه خداوند جسم دارد. اينان از امام صادق (ع ) روايت مى كنند كه فرموده است :
هر كس بگويد كه خداوند بر روى عرش قرار دارد، خدا را محمول و عرش ‍ را حامل او پنداشته است ، و در اين صورت بايد كه حامل از محمول قويتر و تواناتر باشد. همچنين آن كس كه معتقد باشد كه خداوند در چيزى و يا روى چيزى است و يا اينكه تصور كند چيزى و جايى وجود دارد كه خدا در آن نيست ، و يا چيزى او را به خود مشغول مى دارد، او را چون ديگر آفريده ها پنداشته و توصيف كرده است . در صورتى كه خداوند، آفريننده همه چيزهاست و هرگز نمى شود او را مورد قياس قرار دارد و شبيه به مردم پنداشت . جايى نيست كه خدا در آن نباشد و محل مخصوصى هم ندارد.(39)
همچنين سخن اميرالمومنين را شاهد مى آورند كه فرموده است :
خداوند فرود نمى آيد و نيازى هم به فرود آمدن ندارد. هر كس كه چنين بگويد، نسبت زيادتى و نقصان به او داده است . چه ، هر متحركى نيازمند به محرك است و يا چيزى كه با آن حركت نمايد؛ و خدا از همه اينها بى نياز است و بنابراين در بر شمردن صفات خداى متعال سخت بهوش باشيد كه مبادا براى او صفتى قائل شويد كه خداوند با به حدى محدود، و به زيادتى و نقصان ، يا تحريك و تحرك ، يا فرود و نزول ، و يا نشستن و برخاستن ، تعريف كند. (40)
همچنين حديث امام رضا(ع ) را شاهد مى آورند كه رواى به او مى گويد:
براى ما روايت كرده اند كه خداى متعال سخن گفتن بيواسطه را به موسى ارزانى داشته و توفيق ديدار حضرتش را به محمد (ص ) مرحمت فرموده است . امام فرمود:
اگر چنين باشد، پس چه كسى اين سخن خداى عزوجل را به همه جهانيان ، از انس و جن ابلاغ كرده است : لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار، و لا يحيطون به علما، و ليس كمثله شى ء. آيا همين محمد (ص ) اينها را ابلاغ نكرده است ؟ راوى پاسخ داد: آيا همو بوده است . امام فرمود: پس با اين حال چطور مى شود كه مردى بيايد و به همه مردم بگويد كه از جانب خدا آمده و بنا به فرمان او، آنها را به سوى خدا مى خواند كه فرموده است لا تدركه الابصارو آن وقت خودش مدعى شود كه من خودم با اين چشمهايم خدا را ديده ام و او را كاملا دريافته ام و قيافه او نيز همانند صورت بشر است ، چرا شرم نمى كنيد؟ زنديقان هم نتوانستند چنين بهتان و افترايى به پيغمبر بزنند كه حضرتش موضوعى را از جانب خدا به مردم ابلاغ كرده مى گويد: در كتاب خدا آمده است : و لقد راه نزله اخرى . امام پاسخ داد: بعد از اين آيه ، آيه ديگرى است كه معلوم مى كند پيغمبر خدا چه ديده است . آنجا كه مى فرمايد: ما كذب الفواد ما راى . يعنى دل محمد آنچه را كه چشمهاى او ديده ، انكار نكرده است . آنگاه از آن چه چشمهاى او ديده ، خبر مى دهد كه لقد راى من آيات ربه الكبرى . يعنى بيگمان آيات بزرگ پروردگارش را ديد. و معلوم است كه آيات الهى غير از ذات بارى تعالى مى باشد. همچنين فرموده است : و لا يحيطون به علما. و معلوم است كه اگر چشمها او را ببينند، علم و اطلاع به كم و كيفش حاصل خواهد شد. در اينجا ابوقره از امام پرسيد: پس شما اين روايتها را رد مى كنيد؟ امام پاسخ داد: اگر روايتها مخالف با قرآن باشد، آنها را تكذيب مى كنم . (41)
بدين سان ائمه اهل بيت - عليهم السلام - تفسير آياتى را كه ظاهرا درباره ديدار خدا و جسم داشتن اوست ، بيان داشته ، مقصود از ساق و دست و عرش و نظاير آنها را كه در آيات قرآن آمده ، و يا از آن حديث كه مى گويد خداوند آدم را همشكل خود آفريده است (42) روشن ساخته اند كه ما از آوردن همه آنها چشم پوشيده ايم . زيرا در مقام آن نيستيم كه همه دلايل دو مذهب را بياوريم ، بلكه تنها مى خواهيم نمونه هايى از احاديث متعارض دو مذهب را درباره صفات الهى ، كه هر كدامشان آيات قرآن را از ديدگاه ويژه خود تاويل و تفسير كرده اند، آورده باشيم و همين احاديث متعارض موجب بروز اختلاف درباره صفات بارى تعالى شده است .