عوامل کنترل غرائز در زندگی انسان

آیة الله االعظمی آقای حاج شیخ حسین مظاهری

- ۱ -


توضیح ناشر:
بسمه تعالی شأنه
مجموعه ای که پیش روی دارید، حاصل دوازده جلسه سخنرانی آیت الله حسین مظاهری است که در ماه صفر المظفر 1405 ایراد گردیده شد
که در ابتدا نوارهای سخن رانی پیاده و سپس ویرایش گردیده و به نظر استاد معظم رسیده است .
با تشکر فراوان از حضرت استاد و آرزوی سلامت و توفیق روزافزون ایشان ، امیداواریم خداوند ما را در گامزنی در مسیر خود موفق و رزمندگان اسلام را هر چه سریع تر به صحن و سرای ابا عبدالله الحسین (ع) برساند. ان شاء الله .
ناشر
سوم شعبان المعظم 1407 خجسته میلاد مسعود امام حسین (ع) و روز پاسدار

مجلس اول

ارزش و مقام انسان از دیدگاه اسلام
بسم اللّه الرّ حمن الرّحیم
اَلحَمدُ لِلّه رَبِّ العالمینَ وَ الصَّلوه وَ السَّلا مُ عَلی خَیرِ خَلفِه اَشرَفِ
بَریته اِبی القاسِمِ مُحَمَّد (ص) و عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّا هِرینَ وَ عَلی
جَمیعِ الاَنبیاءِ وَ المُرسَلین سیّما بَقیَّه اللّه فی الارضین وَ لَعنَه اللّه عَلی
اَعدائِهِم اَ جمَعین.
موضوع گفتار من در این چند مجلس این است که چه عواملی می تواند جلو طغیان انسان را بگیرد. انسانی که از نظر گاه قرآن کریم می خواهد جلوش باز باشد، سدّی در مقابل خود نداشته باشد و هر کار که دلش می خواهد انجام دهد.
بَل یُریدُ الانسانُ لِیَفجُرَ أمامَهُ . یعنی انسان می¬خواهد پیشروی خویش را باز کند.
بدیهی است که اگر ترسی در میان نباشد، انسان ، طغیانگر و جنایتکار می شود و بقول قرآن شریف از هر حیوان درنده ای پست تر می شود.
إِ نَّ شَرَّ الدَّوابِ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذین َ لا یَعقِلُونَ.
همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند لالها و کرهایی هستند که درک نمی کنند.
آری ، انسانی که جلوش باز باشد، و دست به هر عملی که دلخواه اوست بزند ، زیانش برای خود او و جامعه اش از هر درنده ای بیشتر است.
گفتار ما در این چند جلسه، به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت بقیه اللّه (عج) در این باره است که عوامل جلو گیرندۀ این انسان کدام است؟
در این زمینه نظریه هایی مطرح شده است که باید دربارۀ آنها صحبت کنیم و ببینیم چه چیزهایی می توانند جلو طغیان انسان را بگیرند.

قدر و منزلت انسان
قبل از ورود در بحث اصلی ناگریز از بیان مقدّمه ای هستم و آن این است که انسان موجود بسیار عجیبی است . همین انسان که در صورت باز بودن پیش روی او و نداشتن کنترل کرده، جنایتکار پستی می شود، هم او اگر غرائزش را کنترل ، بر نفس امّاره اش غالب شود به مقام بسیار والایی دست می یابد.
امیر المومنین علی (ع) در این باره می فرماید:
أََتزعَمُ جِرمٌ صَغیرٌ وفیک انطوَی العالَمُ الاَکبَر
ای انسان، گمان می کنی که جرثومهء خرد و کوچکی هستی؟ و حال آنکه جهان بزرگی در وجود تو نهفته است.
قرآن کریم برای انسان قدر و منزلت فراوانی قائل است. قرآن و روایات اهل بیت(ع) انسان را بسیار ارج می¬نهند بطوریکه قرآن هدف از آفرینش جهان را انسان می داند و می فرماید:
هُو الَّذی خَلَقَ لَکُم ما فِی الارضِ جَمیعاً.
یعنی اوست که آنچه در زمین است تماماً برای شما آفرید.
و نیز می فرماید:
أَلَم تَرَوا أن اللّهَ سَخَّرَ لَکُم ما فی السَّموات ِ وَ ما فِی ألارضِ .
آیا نمی بینید که خداوند آنچه در آسمانها و در زمین است برای شما رام و مسخر گردانید؟
یعنی ای انسان! قدر ومنزلت خویش را بدان، تو کسی هستی که عالم هستی بخاطر تو و برای تو خلق شده است.
انسان، از نظر قرآن، خلیفه اللّه است. خداوند خطاب به ملائکه فرمود:
إنّی جاعِلٌ فِی الأرضِ خَلیفَهً
یعنی من می خواهم بر روی زمین خلیفه تعیین کنم.
خلیفه چیست ؟ استاد بزرگوار ما مرحوم علّامه طباطبائی رحمه اللّه علیه در تفسیر المیزان می فرمایند: خلیفه باید از نظر شئون وجودی مظهری از صفات منعم باشد.
انسان باید مظهر صفات خدا باشد یعنی صفات جمال و جلال خداوند بر دل او حکومت کند. باید دل انسان عرش خدا باشد. سخن قرآن این است:
ای بشر! اگر می خواهی خودت را بشناسی ، بدان که خلیفه اللّه هستی و می توانی مظهر صفات خدا بشوی. قدرت نفس و میزان علم تو می تواند به پایه ای برسد که قادر به تصّرف در عالم هستی بشوی و بر امور تکوینی عالم مسلط گردی . از جهت اراده می توانی چنان قدرتی پیدا کنی که وقتی اراده ات بر وقوع امری تعلّق گرفت و به آن گفتی : کن یعنی باش، آنگاه آن امر تحقق یابد. در حدیث قدسی آمده است که:
عَبدی اطِعنی حَتّی أ جعَلَک مِثلی تقول کُن فیکون.
ای بنده من ، مرا اطاعت کن تا ترا همانند خود قرار دهم بطوریکه وقتی بگویی باش، پس بشود.
تنها انسان امین اللّه است
انسان از نظر قرآن امین اللّه است یعنی امانت خدا در وجود او به ودیعه گذاشته شده است. امانت در بینش قرآنی دو گونه است: یک قسم نعمتهایی است که خداوند تبارک و تعالی به انسان مرحمت فرموده است چنانکه قرآن کریم در باره می فرماید:
وَآتُوهُم مِن مالِ اللّه ِ الَّّذی آتا کُم.
یعنی از مال خداوند که در اختیار شما قرار داده به آنها بدهید.
به عبارت دیگر خداوند می فرمایند: ای بشر این اموالی که در اختیار تو قرار داده شده از آن من است و تو امین منی، این مال را نزد تو امانت نهادم تا از آن برای خود استفاده کنی و به دیگران نیز بدهی. علم به تو دادم ، این نیز امانت است، باید از آن هم خود استفاده کنی و هم در اختیار دیگران قرار دهی. قدرت، اراده، سلامتی و از همه مهمتر عقل به تو دادم ، اینها همه امانت است.
قرآن می فرماید:
وَاَسبَغَ عَلَیکُم نِعمَهُ ظاهِرَه وَ باطِنَه
یعنی خداوند نعمتهای خویش را درنهان و آشکار برای شما فراوان ساخت.
این یک قسم امانت است. قسم دیگر امانت، تکلیف است . خداوند امانت تکلیف را به ما مرحمت فرموده و گفته است این درّ گرانبها را محافظت کن. این تکلیف است که تو را به جایی می رساند که بجز خدا نباشد . این تکلیف است که تو را به مقامی می رساند که به قول شاعر:
گفت جبریلا بیا اندر پِیم گفت رو ، رو من حریف تو نیم
آری ، رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند یا بجز خدا نداند، این نقش تکلیف است. از نظر گاه قرآن ، تنها انسان امین اللّه است ، هیچ موجود دیگری توان حمل بار امانت را ندارد.
إِنا عَرَضنَا الأَما نه عَلَی السَّمواتِ وَ الأَرضِ و الجِبالِ فَأَبَینَ إَن یَحمِلنَها وَ إَشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَها الأنسانُ.
بدرستی که ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم پس ابا داشتند از برداشتن آن و از آن بیمناک بودند و انسان آن را برداشت.
آری ، امانت تکلیف بر عالم هستی عرضه شد هیچ یک نتوانست عهده دار آن شود، همه از تصدی این امانت بیمناک بودند. آنکه می توانست از نظر تکوینی وسعه وجودی عهده دار این امانت باشد، کسی بود که استعداد امین اللّه شدن داشت و او انسان بود. سیر انسان از دیدگاه قرآن، حدّ یقف ندارد . حدّ یقف او عنداللّه است، جوار اللّه است. انسان گمشده ای دارد و همواره به دنبال اوست.گمشده انسان خدا است نه دنیا . در روایات می خوانیم کسی که به دنبال دنیاست همانند تشنه ای است که هر چه آب شور بنوشد سیراب نمی شود . برای اینکه گمشده انسا ن ، پول نیست ، ریاست نیست ، حقیقت دیگری است . گمشده انسان خدا است .
در حدیثی از رسول اللّه (ص) نقل شده که فرمود:
إِنَّ الشَهید یَنظُر فی وَجه اللّه و إِنَها لَرا حَهٌ لِکُلّ نبیٍّ وَ شَهیدٍ.
یعنی شهید در چهره خدا می نگرد و این برای هر پیامبر و شهیدی مایه لذّت و راحتی است.
منظور از سخن نبوی این است که لذّت شهید و امثال شهید مانند نبی که انسان کامل است این است که در چهره خد ا بنگرد، نظر به ذات ربوبی کند. لذّت برای آنها این امر است نه بهشت.

سیر انسان حد یقف ندارد
هدف برای انسانی که خود را شناخت ، خدا است نه دنیا .
در نظر چنین انسانی دنیا به معنا ی عامش به اندازه بال مگسی ارزش ندارد. به همین دلیل است که وقتی ابن عباس به حضرت علی (ع) اعتراض می کند که چرا کفش خود را چندین بار وصله می کنی در حالی که پیشوا و حاکم مسلمانان هستی؟ آن حضرت کفش را در مقابل ابن عباس می افکند و می پرسد این کفش چقدر ارزش داد؟
ابن عباس می گوید : هیچ. آنگاه حضرت می فرماید: به حق آنکس که جان علی درید قدرت اوست ، دنیا و ریاست برشما نزد علی به مقدار این کفش ارزش ندارد مگر آنکه بواسطه آن حقی را ثابت کنم و یا باطلی را از میا ن بردارم .
در جای دیگری از نهج البلاغه نیز می فرماید : به حق آنکس که دانه را شکافت و جان را آفرید، این دنیای شما نزد من از عطسه بز بی ارزش تر است.
آری ، هر گاه انسان خود را نشناخت ندانست گمشده او چیست ، مانند کرم ابریشم در این دنیا به دور خودش می تند در حالیکه انسان امکان دستیابی به مقام بس والایی را داراست . سیر انسان حد یقف ندارد، حد یقفش عنداللّه است . به آنجا هم که نائل شد باز سیرش ادامه دارد، باز از افاضات ربوبی بهره می برد.
در روایات آمده است که در روز قیامت بعضی از بندگان به بهشت می روند و بهشت آنها عند اللّه است . همسر فرعون وقتی بدستور آن ظالم میخکوب شد ، اللّه اللّه می گفت و با خدایش مناجات پر معنایی داشت. قرآن کریم از زن فرعون نقل می کند که می گفت:
رَبِّ ابنِ لی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَنَّه وَ نَجِّنی مِن فِرعونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ القَومِ الظّالِمین.
پروردگارا در بهشت نزد خودت خانه ای را برایم بنا کن و مرا از دست فرعون و عملش نجات بخش و مرا از گروه ستمکاران رهایی ده.
زبان حال همسر فرعون گویا چنین است: خدایا زندگی در دربار فرعون و دستگاه او برایم بمنزله زندان است. اینکه من زن فرعون، زن پادشاه مصر هستم برایم نا خوشایند است، خدایا دلم می خواهد مرا در بهشت جای دهی امّا نه بهشتی دور از تو بلکه بهشتی نزد تو. اگر جایگاه من نزد تو نباشد بهشت را هم نمی خواهم ، آنجا نیز برایم زندان است.
بهشت منهای خدا برای عباد اللّه مانند زندان و جهنّم است.پیغمبر اکرم(ص) می فرمود : در شب معراج من مکان و مقام کسانی را که به بهشت می روند دیدم.. قصرهایی را دیدم که از دانه های مروارید و مرجان ساخته شده بود، قصرهایی بزرگتر از دنیا. خطاب شد یا رسول اللّه این قصرها از آن بندگانی است که من را شناختند.ای رسول خدا من روزی هفتاد مرتبه به این بندگان خود نظر می کنم و در هر نظر به آنان افاضه می کنم و بعد به آنها می گویم: ای بندگان من ! بگذارید سایر بهشتی ها در نعمت های خود متنعم باشند و نعمت شما سخن گفتن من با شما و سخن گفتن شما با من باشد.
زن فرعون دانست عند اللّه چیست، خود را شناخت لذا به کم قانع نشد ، به بهشت بسنده نکرد. بهشت برای انسان بسیار کم است. بهشت چیست؟! به چه قانع می شوید؟ بیایید محبوب را ، بیابید هدف را.
بندگان شایسته خدا همچون زن فرعون ، بهشتی را می طلبند که عندا للّه باشد، جوار اللّه باشد. وقتی انسان به آن مقام رسید، آنجا نیز افاضات پروردگار ادامه دارد. خداوند روزی هفتاد مرتبه به بنده خویش نظر می کند ، نظرهایی که عاشق به معشوق یا معشوق به عاشق می کند. نظرهایی که ربّ به مربوب می کند و نگاههایی که مربوب به ربّ می کند. این نگاهها همه افاضه است. لذا برای انسان حد یقف وجود ندارد . وقتی به منزلگاه نهایی خود یعنی عنداللّه رسید آنجا افاضه روی افاضه ، نظر روی نظر ، سعه وجودی و کمال روی کمال است. خوشا به حال آنان.
البته دربهشت کسانی هستند که پایان سیرشان همان بهشت است امّا غایت آفرینش انسان بالاتر از بهشت است بقول قرآن کریم :
وُجُوهٌ یَومَئِذٍ نا ضِره8 اِلی رَبِّها ناظِرَه.
یعنی کسانی هستند که در آن روز بانشاطند و به چهره ی خدای خویش می نگرند.
این افراد که مانند ماه بدر در میان صف محشر می درخشند به قدری با نشاطند که دیگران به حال آنان غبطه می خورند ، کار این افراد چیست؟ اینان که حساب و کتاب و باز خواست ندارند، کارشان این است که به مقام ذات خدا می نگرند.
امیدوا رم در مجلس ما باشد کسی که این مطالب را درک کند، من که درک نمی کنم.
قرآن کریم خطاب به انسان می فرماید:
یا أَیَّتُهَا النَفسُ المُطمَئِنَّه ارجِعی .
ای نفس مطمئنه، ای کسی که گمشده ی خود را پیدا کردی و به هدف و مقصود خویش رسیدی ، بیا،بیا!
کجا بیا؟ الی ربّک ، بسوی پروردگارت.
در همین دنیا گمشده ات را پیدا کردی، دیگر هیچکس جز خدا بردلت حکومت ندارد. مقام لقاء را در همین دنیا بدست آوردی. به مقامی رسیده ای که به یک یا اللّه گفتن به عالم هستی پشت پا می زنی.
إرجِعی إلی رَبِّکَ راضِیِّه مَرضِیِّه.
بیا،بیا ، به مقامی رسیده ای که تو از خدا راضی و خدا از تو راضی است.
خوشا به حال کسی که چنین مقامی دارد که خدا از او راضی و او هم از خدا راضی است.
فَادخُلی فی عِبادی وَاَدخُلی جَنَّتی.
بیا، داخل شو!کجا داخل شوم؟ به محفل بندگان صالحم داخل شو.
بیا نزد پیامبرم ، بیا پیش حسینم ، بیا نزد شهدای کربلا، پیش افراد شایسته همچون سلمان ها و ابوذرها.
فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً.
پس هر کس آرزو و امید لقاء پروردگارش را دارد باید عمل شایسته انجام دهد.
آری ، ای بشر خدا را اطاعت کن و عمل شایسته انجام ده تا خدا را بیابی و همانگونه که انسان تشنه، تشنگی را می یابد و پس از نوشیدن آب ، سیراب شدن را درک می کند تو نیز لقاء پروردگار را درک کنی.
قرآن شریف می فرماید:
إِنَّ المتقینَ فی جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ فی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِر.
انسانهای با تقوی در بهشتند ، در یک سعه وجودی و در یک فضای مقدّس می باشند.
چه فضائی ؟ فضایی که حقیقت است نه حرف، واقعیت است نه سراب ( مانند این دنیا) و بالاخره منزلگاه نهایی انسان : عِندَ مَلیکٍ مُتَدِرٍ ، پیش خداست.
انسانها، پس از مرگ همه زنده اند . امّا عده ای زنده اند در جهنّم و عدّه دیگر زنده اند در بهشت و عدّه ای نیز زنده اند نزد خدا.
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّه أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ .
انسان خلق شده تا زنده بماند نزد خدا ، عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ.
خداوند می فرماید: ای انسان همه چیز را برای تو خلق کردم امّا تو را برای خودم آفریدم.
وَاصطَنَعتُکَ لِنَفسی.
تو را برای خودم برگزیدم.
هر گاه آیاتی را که در رابطه با هدف آفرینش بودن انسان ذکر کردم، با این آیه کنار هم قرار دهیم مضمون این حدیث قدسی حاصل می شود که : همه اشیاء را برای تو آفریدم و تو را برای خودم خلق کردم .
ای انسان ، خداوند تو را خلق کرد برای خودش، نه برای دنیا. این دنیا را برای تو آفریده ، چرا خدمتگزار آن شده ای؟! راستی چه خفّت بار و احمقانه است که انسان در خدمت چیزی باشد که باید آن صد در صد در اختیار انسان باشد.

انسان موجود ناشناخته
الحق که دنیای امروز با همه پیشرفت خود در زمینه های علمی از شناخت انسان محروم است. تمام جنایتها و بد بختیهای بشر، از زمان حضرت آدم تا کنون و تا روز قیامت تنها بخاطر آن است که انسان خود را نشناخت. چون خود را نشناخت به این نکتب گرفتار شد. قرآن در ادامه آیه ی عرضه امانت در مورد انسان می فرماید:
إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهولاً.
یعنی این انسان نسبت به خودش بسیار ستمگر و بسیار نادان است.
انسان خود را نمی شناسد و به خویشتن ستم می ورزد . انسان ظالم است چرا که جای او باید عند اللّه باشد حال آنکه همچون کرم ابریشم بدور خودش می تند، بلکه از نظر عرفا و آنان که چشم بصیرت دارند، وقتی انسان در دنیای حرام زندگی می کند مانند کرمی است که در کثافات بسر می برد.
انسانی که قرآن خطاب به او می گوید: یا أَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه. ( ای موجود به مقصود رسیده ، بیا، به نزد من بیا ، بهشت برای تو کم است)، چنین انسانی می تواند بقدری خود را پست کند که مانند کرم ابریشم در این دنیا بسر برد تا بمیرد . وقتی که مرد و به جهنّم فرو افتاد و فریاد و ناله اش بلند شد، خطاب به او می شود که:
إِخسَئُوا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ .
یعنی دور شوید و حرف نزنید.
به این ترتیب آیا بشر بواقع ظلوم و جهول نیست؟ انسانی که از دیدگاه قرآن، جایگاهش عند اللّه است و لذّتش نظر کردن به ذات ربوبی است، وقتی این انسان خود را به اندازه ای پست و فرومایه سازد که درباره او گفته شود:اُولئِکَ کَالاَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ ( اینان همچون چهار پایان بلکه گمراهتر و دون پایه تر از آنانند) آیا انسانی که مصداق این آیه بشود جهول نیست؟ آیا چنین انسانی ظلوم نیست؟
چرا انسان به این مصیبت دچار می شود ؟ چرا شیطان و نفس امّاره بر او مسلط می گردند؟ همه این بدبختیها ناشی از آن است که انسان خود را نشناخت.
از بزرگی سئوال کردند که چرا بشر با پیشرفت دانش خود توانست طبیعت را تسخیر کند امّا نتوانست انسان را تسخیر کند؟
آن بزرگ در پاسخ فرمود: به خاطر اینکه بشر طبیعت را شناخت و تسخیر کرد امّا انسان را نشناخت تا تسخیر کند.

تلقی شرق و غرب از انسان
آیا می دانید دنیای امروز با همه پیشرفت علمی اش درباره انسان چه تلقی یی دارد و چه می گوید؟ بلوک شرق انسان را در حد ابزار کار پایین آورده اند . شعار آنها این است : هر کس به اندازه ضرورت باید برداشت کند و به اندازه قدرت باید کار کند، خوب ماشین هم همینطور است، به قدر ضرورت روغن و بنزین درآن می ریزند و آن هم به اندازه قدرت خود کار می کند . الاغ هم همینطور است، در دیدگاه آنها انسان، یعنی الاغ خوب . الاغ هم همینطور است، به اندازه ضرورت به او کاه و جو می دهند و به اندازه قدرت هم از آن کار می کشند. این تلقی دنیای شرق است.
در عالم غرب تلقی یی که از انسان وجود دارد از تلقی بلوک شرق اسفبارتر است. در غرب مکتبهایی ظهور می کنند که هر چند پس از مدتی به بوته بطلان سپرده می شوند اما اثر سوء آن درجامعه باقی می ماند. نظریه های انسان شناسانه به جایی می رسد که می گویند انسان تمام وجودش به غرائز جنسی بر می گردد . همه رفتارهای انسان منشأ جنسی دارد . فروید چنین ایده ای را اظهار داشت. آیا فروید انسان را شناخته بود؟ آثار جنایت آمیزی که این نظریه در جوامع غربی و بطور کلی در دنیا باقی گذاشت، همه بخاطر این بود که فروید انسان را نشناخته بود.
نظریات دیگری نیز وجود دارد که تماماً در این جهت است که انسان را با حیوانات هم خانواده و هم طراز سازند. قرآن کریم نیز انسانهایی را که مورد نظر آنان می باشد مانند حیوانات بلکه پست تر از آنها می داند. اُلئِکَ کَالاَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ.
فراموش نمی کنم که یک وقتی دیدم یک مهندس آلمانی مواد تشکیل دهنده بدن انسان را محاسبه و بر آورد کرده بود و پس از جمع بندی اظهار داشته بود که قیمت انسان می شود80 مارک . مثلاً گفته بود: در بدن انسان چند گرم قند، چند گرم آهن ، چند گرم سدیم و ... وجود دارد، قیمت این مواد را هم به نرخ روز تعیین کرده، جمع نموده بود و قیمت انسان را 80 مارک تعیین کرده بود. وقتی من محاسبه این آقا را ملاحظه کردم، روایتی از امیر المومنین (ع) به خاطرم آمد که آن حضرت فرمود: انسانی که تمامی همّتش مصروف شکمش می شود ، قیمت او برابر همان چیزی است که ازشکمش خارج می شود! یعنی 80 مارک خیلی زیاد است برای چنین انسانی . همین امیر المومنین در نهج البلاغه می فرماید: انسان مومن از کعبه بالاتر است و مرتبه اش از جبرئیل والاتر است.
این انسان این قدر تنزّل کند که امیر المومنین (ع) آنگونه درباره اش سخن بگوید.
ببینید تفاوت ره از کجا تا به کجاست!