به سوى حق

آيت الله حسين مظاهرى

- ۴ -


بخش چهارم ۴

علماي اسلام و مساله ي غيبت
ائمه طاهرين و علماي بزرگ اسلام به گناه اهميت زيادي مي دادند در مورد علامه مجلسي رضوان الله عليه نقل مي كنند در جلسه اي كه ايشان حضور داشتند غيبتي صورت گرفت. بدين ترتيب كه فردي از علامه مجلسي سئوال كرد: آقا، شراب پاك است يا نجس؟ ايشان فرمودند:شراب نجس است. آن فرد گفت: فتواي فلان فقيه در نجف اين است كه شراب پاك مي باشد. علامه مجلسي با شنيدن اين مطلب عصباني شده و به خاطر اسلام گفت: غلط كرده. آقا پس از لحظه اي متوجه شد كه غيبت نموده و پشيمان گرديد. بنابراين از اصفهان به نجف و نزد فقيه مذكور رفته و از او حلاليت طلبيد. سپس وي را نصيحت كرده و گفت: بر فرض هم فتواي شما بر پاكي شراب باشد نمي توان آن را در رساله نوشت، زيرا هر چيزي را نمي توان در اجتماع بيان نمود.
در مورد فوق مشاهده مي گردد كه علامه مجلسي به خاطر يك غيبت از اصفهان به نجف مي رود، زيرا معتقد است كه بايد رضايت فردي را كه غيبتش را كرده جلب نمايد. اگر چه بنا به اعتقاد بعضي از علماء راضي بودن وي نيز چندان مناط نيست. يعني اگر پس از غيبت در فرد تلاطم دروني حالت توبه ايجاد شود، به شرطي كه ديگر غيبت نكند، حلاليت گرفتن لازم نيست. البته چون مسأله اختلافي است شايد فتواي علامه مجلسي گرفتن رضايت و حلاليت بوده و يا قصد احتياط داشته است.
استاد بزرگوار ما، رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي ادام الله ظله زماني در مسجد سلماسي تدريس مي كردند. يكي از آن روزها در حاليكه حال مناسبي نداشته و نفسشان به شماره افتاده بود در جلسه درس حاضر شده و فرمودند: امروز براي تدريس نيامده، بلكه براي نصيحتي به شما تا اينجا آمده ام. جريان از اين قرار بود كه ايشان شنيده بودند طلبه اي غيبت يكي از مراجع را نموده و اين مطلب به قدري ايشان را ناراحت كرده بود كه حالشان دگرگون شده و تب كرده بودند. اين تغيير حالت به خاطر اين است كه ايشان مي دانند گناه موجب سقوط جامعه و فرد است و به عبارت ديگر گناه مانع ترقي و حركت انسان مي باشد.
به قول قرآن شريف گاهي اوقات گناه، انسان را به آنجا مي رساند كه همه راهها را چه در پيش رو و چه در پشت سر مسدود ساخته و چشمانش نيز جايي را نمي بينند. روشن است فرد كوري كه سدي در جلو و سدي در پشت سر دارد هر چند داراي مركبي عالي باشد فاقد قدرت حركت خواهد بود. قرآن شريف مي فرمايد:

«وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ اَيْدِيهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ»
(يس / ٩)

يعني آنها كه در زندگي شان بطور مكرر مرتكب گناه مي شوند محصور در گناه خواهند شد.
در روايات آمده كه يكي از شاگردان امام صادق عليه السلام نزد ايشان رفته و اجازه تدريس در جلسات درس زنانه را مي خواهد. امام پاسخ منفي مي دهند. آن فرد مي گويد: بابن رسول الله پرده انداخته و زنها پشت پرده مي نشينند. در اين مرحله حضرت اجازه مي فرمايند. اما پس از چندي روزي براي ايشان خبر مي آورند كه يابن رسول الله شاگرد شما از پشت پرده جمله اي گفت كه زنها خنديدند و خود وي نيز خنديد. راوي مي گويد: امام صادق عليه السلام در راه به اين شاگرد برخورد كرد، دست مبارك را به كمر گذاشت و فرمود: شنيدم با زنها شوخي مي كني. بعد فرمودند: اين كار اگر بار ديگر تكرار بشود دينت از دست مي رود.
در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام راوي مي گويد: من هميشه خدمت امام صادق عليه السلام و رفيق ايشان بودم. در يكي از رفت و آمدها كه با آن حضرت بوديم غلامم عقب ماند. صدايش كردم ولي جواب نداد. بار دوم و سوم نيز او را صدا كردم، اما پاسخ نداد. با چهارم به او فحاشي كرده و گفتم يابن الفاعله (اي ولدالزنا) با تو هستم، چرا جواب نمي دهي؟ در اينجا راوي مي گويد: ديدم رنگ امام صادق عليه السلام تغيير كرده و فرمودند: چه گفتي؟ گفتم: يابن رسول الله غلام من اهل هندوستان است و پدر و مادرش گبر بوده اند. فرمود: من كاري ندارم، تو كه مسلمان هستي چرا فحش مي دهي؟ بعد فرمودند: ديگر حق نداري با من رفت و آمد كني. راوي مي گويد: تا امام صادق عليه السلام زنده بودند، اگر چه قهر نبودند، اما ديگر مرا راه ندادند.

اثر گناه در لشكر اسلام
درباره ي حضرت زيد كه پسر امام سجاد عليه السلام مي باشد گفته شه ايشان لشگر مجهزي بيش از صد هزار نفر داشتند كه بر عليه بني اميه قيام كرد و اين قيام در زمان هشام بن حكم كه بني اميه بسيار ضعيف بودند واقع شد. به هر حال دو لشگر متلاشي شده و شب را در جايي منزل كردند تا فردا صبح بجنگند. راوي مي گويد: زماني كه حضرت زيد براي نماز شب بلند شدند من همراه ايشان بودم. ناگاه ديدم حال حضرت تغيير كرده و به شدت به گريه افتادند. زيرا از چادري صداي ساز و آواز و موسيقي به گوش ايشان خورد. سپس رو به من كرده و گفتند: «هذا القوم لن يفلح ابدا» اين لشگر پيروز نخواهد شد. لشكري كه در آن گناه باشد، آن هم لشگر اسلام، پيروز نخواهد گرديد. اتفاقاً چنين نيز شد، يعني صبح روز بعد دو لشكر با هم تلاقي كردند و در همان ابتداي رزم تيري از طرف دشمن به پيشاني حضرت زيد اصابت كرده و ايشان را به خاك انداخت. با اين واقعه تمامي لشكر پا به فرار گذاشتند و پس از آن بدن مطهر حضرت زيد توسط فردي در ميان نهري دفن گرديد. اما با خبر جاسوسان، بدن ايشان را در آورده و به مدت سه يا چهار سال در كوفه بر سر دار نگهداشتند.

زشتي گناه نزد بزرگان دين
يكي از نوادگان امام دوم عليه السلام در زمان معتصم عباسي قيام كرد، اما مغلوب شده و به دست دشمن افتاد. او را با وضع بد و تحقير آميزي در حالي كه غل و زنجير به دست و پا داشت بطور بر عكس سوار بر الاغي كرده و از ميان كوي و برزن گذر دادند. راوي مي گويد: اين اعمال در وي تغييري ايجاد نكرد. او را ديدم كه بسيار بشاش بود و زير لب ذكر «لا اله الا الله» مي گفت. آنهم در حاليكه مردم به وي مي خنديدند و دست مي زدند. ايشان به خاطر اسلام قد علم كرده بود و حال در ظاهر مغلوب شده يا غالب گردد در هر دو صورت غالب است.
به قول قرآن شريف مغلوب شدن براي يك مسلمان معنا ندارد. زيرا مسلمان چه ظاهراً اسير شده و يا پيروز گردد در هر صورت غلبه با اوست. راوي مي گويد: زماني كه ايشان را نزد معتصم بردند وي جسارت زيادي كرد، اما باز در روحيه آقا تغييري ايجاد نشده و به گفتن لا اله الا الله ادامه دادند. معتصم كه اينگونه ديد دستور داد مغنيه به مجلس آمده و جلسه گناه بر پا شود. تا زن رقاصه داخل شد آقا به قدري ناراحت شدند كه گويي «ظهر الانكسار في وجهه» دچار يك حالت پيري زودرس گرديده و به شدت به گريه افتادند. آري، اين مرد خدا وقتي شكست خود را مي بيند يا مورد تمسخر مردم قرار مي گيرد، اهميتي نمي دهد، اما زماني كه جلوي روي او گناهي صورت مي گيرد دلشكسته مي گردد.
لذا همه انسانها و مخصوصاً جوانان عزيز بايد مواظب باشند تا گناه بزرگي در زندگي آنها نباشد. گناه نه تنها مانع حركت انسان شده، بلكه در هويت وي نيز اثر مي گذارد. از نظر قرآن و روايات اهلبيت، گناه براي ما ملكه ساخته و ملكه براي ما هويت مي سازد. اگر غيبت فروان در زندگي شما باشد، بطوريكه در خانه با دوستان غيبت، كنيد و در جامعه غيبت بشنويد بر هويت شما اثر گذاشته و بصورت سگ درنده اي در مي آييد. اين سگ وقتي به جهنم رفت خوراك مي خواهد و خوراكش همان چرك ها و خونهايي است كه در دنيا از راه غيبت نصيب او شده است.

بر پايي جهنم به دست انسان
امام حسين عليه السلام مي فرمايد:
«الغيبة ادام كلاب اهل النار»
«يعني غيبت نان خورش سگهاي جهنم است.»
اما سگهاي جهنم چه كساني هستند؟ از نظر قرآن و روايات بهشت و جهنم موجود است، ولي افراد، نقمات و آتش جهنم موجود نيست. يعني خود ما هستيم كه آتش جهنم، سگ جهنم و گرگ جهنم مي شويم. اعمال ما عقرب و مار جهنم و درخت زقوم را درست مي كنند. به بيان ديگر آتش جهنم را ما خود افروخته و زقوم جهنم را ما خود كاشته و عقرب و مار جهنم را خود ما ايجاد مي كنيم.
امام حسين عليه السلام مي فرمايد. اگر غيبت در زندگي انسان زياد باشد وي تبديل به سگ خواهد شد. اما اگر چشم بصيرت باشد انسان مشاهده مي نمايد كه در همين دنيا سگ است. اگر كسي سير الي الله داشته و به سر منزل مقصود برسد، چشم بصيرت يافته و حالات خود را مي بيند. همچنين حالات ديگران را نيز مشاهده خواهد كرد. چنانچه در روز قيامت همه چشمها تيز بين مي شود. يعني انسان گنهكار، هم سگ بودن خود و هم ديگران را خواهد ديد.

«فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ» (ق / ٢٢)

اگر غيبت زياد باشد در همين دنيا خوراك انسان چرك و خون و گوشت گنديده و مرده بوده و روشن است كه آدم لاشخور نمي تواند به سوي حق حركت كند.

«وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ اَخيهِ مَيْتاً فَكِرْهُتُمُوهُ»
(حجرات / ١٢)

غيبت بنام انقلاب و اسلام!؟
جوانان عزيز به عنوان اينكه بايد در صحنه باشيم، يا به عنوان اينكه بايد به امور سياسي آگاه باشيم غيبت نكنند. زيرا اين مهار شيطان است. بايد بدانيد كسي كه اول سياستمدار بوده و سياست اسلامي را به همگان نشان داده، آنكه همه عاشق او هستيد و وي را به رهبري قبول داريد، هرگز غيبت نكرده و نمي كند.
غيبت مگر در جايي كه حرمت آن از بين رفته باشد واقع نمي شود. متأسفانه هم اكنون بسياري از افراد بنام اسلام، انقلاب و حضور در صحنه تهمت زده، شايعه پراكني كرده و شخصيت افراد را مي كوبند. به تعبير ديگر بعضي معتقدند اگر اينگونه اعمال نباشد از صحنه دور مي شوند در حاليكه چنين طرز تفكر و اعمالي مهار شيطان است. كوبيدن شخصيت افراد گناهي بزرگ بوده و گناه شايعه پراكني مانند بت پرستي است، يعني قرآن آن را در كنار بت پرستي قرار داده است.
قرآن شريف مي فرمايد آدمي كه پشت سر مردم سخن مي گويد و شخصيت افراد را مي كوبد گوشت مرده مي خورد. يكي از دوستان مي گفت در جلسه اي حضور داشتم كه پشت سر چند نفر غيبت شد، البته من غيبت نكردم، اما غيبت آنها را شنيدم. همان شب در خواب ديدم افرادي كه غيبت كرده بودند اشخاص مورد غيبت قرار گرفته را كشته و اجسادشان را قطعه قطعه كردند، سپس من قطعات اجساد را برداشته و آنها را درون ديگي گذاشتم تا پس از پختن بخورم. آري، خواب صادق همين است. او غيبت نكرده بود، اما چون در آن جلسه شركت داشت تا اين اندازه پيش رفته بود كه قطعات اجساد را براي خوردن بپزد.

روز قيامت، باطن همين دنيا
قرآن مي فرمايد انسان با وجود گناه در زندگي خود به جايي نرسيده و نمي تواند به سوي حق حركت كند. به عنوان مثال اگر انسان بد اخلاق باشد سير و سلوك به سوي حق نخواهد داشت. امكان ندارد زني كه در مقابل شوهرزبان درازي مي كند داراي سير الي الله باشد. زيرا چنين اخلاقي در واقع سقوط است.
پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله در معراج افرادي را ديدند كه با زبان در جهنم آويزان شده اند. اين امر به معني سير نزولي است. يعني انسان ناگهان چشمها را باز مي كند و مي بيند به خاطر بد اخلاقي يا فحاشي در خانه دچار سيري شده كه در جهنم با زبان آويزان است. در روايات آمده است كه دو دسته در روز قيامت زبانهايشان به اندازه اي دراز است كه بر روي زمين كشيده مي شود. «و يطئه اهل المحشر» يعني اين زبان را اهل محشر پايمال مي كنند. اين دو گروه عبارتند از افرادي كه بد اخلاق هستند و كساني كه به ديگران زخم زبان مي زنند.
روز قيامت باطن همين دنياست، يعني عالم نظير سكه دو رويي است كه ظاهرش دنيا و باطنش آخرت مي باشد. به فرمايش قرآن اينجا عرض و آنجا حقيقت، اينجا ظاهر و آنجا باطن است و در روز قيامت باطن ها بر ملا مي شوند. زبان درازي، بداخلاقي و زخم زبان در دنيا اينچنين نتيجه اي نيز در آخرت دارد. يعني هر چه زبان در دنيا درازتر باشد در آخرت نيز درازتر مي گردد، بطوري كه بر روي زمين افتاده و پايمال مي شود.

اجتناب از شبهات
گناهاني كه هم اكنون در جامعه و مخصوصاً ميان جوانان رايج مي باشد بسيار بزرگ است. زيرا بسياري از آنها جنبه ي حق الناس پيدا مي كند. مثل غيبت، شايعه سازي، تهمت زدن و كوبيدن شخصيت ديگران كه همه به نحوي حق الناس بوده و گناه بزرگي است. در واقع رعايت نكردن حق الله مانع حركت انسان خواهد بود. چه رسد به اينكه افراد حق الناس را رعايت نكنند.
بنابراين در منزل دوم بايد ملكه عدالت پيدا شود. بدين معني كه انسان بايد به ظواهر شرع تقيد داشته و به واجبات و ترك گناه اهميت بدهد. اگر چه تقوا از نظر امام صادق عليه السلام و از نظر فقهاء اهميت دادن به واجبات و اجتناب از گناه است، بطوري كه ملكه او باشد، ولي براي حركت به سوي حق تقواي بالاتري لازم است كه اجتناب از شبهات مي باشد. البته اجتناب از شبهات كار بسيار مشكلي است. مخصوصاً در اين زمان كه اگر انسان بخواهد غذاي حلال بخورد و يا لباس حلال بپوشد، يعني در همه موارد به حلال بودن و پاك بودن آنها يقين داشته باشد با امر بسيار مشكلي روبرو خواهد شد. به قول شيخ انصاري رضوان الله عليه چنين كاري به اندازه اي مشكل است كه انسان اگر به راستي بخواهد آن را مراعات كند بايد به بيابان رفته و از علف بيابان و آب چشمه بخورد و بياشامد. اگر چه ايشان در كتاب فرائد يك فتامل نيز دارد يعني در بيابان هم معلوم نيست چگونه بشود.
وسواس درد بزرگي است و خدا نكند كسي به آن مبتلا گردد. يك فرد وسواسي چنين تعريف مي كرد: مي خواستم دو ركعت نماز با طهارت كامل بخوانم، لذا درون آب نهر رفته و خود و لباسهايم را شستم. سپس ريگي از بيابان بجاي مهر برداشته و همانجا دو ركعت نماز خواندم. اما پس از نماز ديدم كسي با مهري كه بر آن سجد كردم استنجاء كرده بود. آري، معمولاً بدين گونه است و اگر كسي بخواهد بيش از حد مواظب باشد كار خراب تر از هميشه مي شود. بنابراين اجتناب از شبهات بسيار مشكل است. اما اگر كسي بخواهد به راستي سير به سوي حق كند تا آن اندازه كه امكان دارد بايد آن را رعايت نمايد.
درباره ي حضرت آية الله مرحوم آقا سيد باقر درچه اي كه يكي از مراجع بزرگ تقليد بوده و مدتي استاد مرحوم آية الله العظمي بروجردي نيز بوده اند مطالب جالبي مي گويند. مثلاً ايشان به قدري محتاط بود كه حتي سهم امام را براي اينكه بگيرد و به ديگري بدهد قبول نمي كرده است. يكي از شاگردان ايشان مي گفت: آن زمان پانصد تومان كه بيشتر از پانصد تومان فعلي بود براي مرحوم آقا سيد باق آوردند، اما ايشان فرمودند: من دو سه ريال قرض دارم كه از اين پانصد تومان بر مي دارم، بقيه آن را ببريد و به اهلش بدهيد كه ما ااهلش نيستيم.
همچنين نقل مي كنند كه يكي از تجار اصفهان مرحوم آقا سيد محمد باقر را مهمان كرده و چند نفر از علما را نيز به واسطه ي ايشان دعوت كرد. در اين مجلس غذاي مفصل و فراواني پخته و سفره رنگيني انداختند. مرحوم آقا سيد محمد باقر مقدار كمي از اين غذا خوردند. وقتي سفره را برچيدند صاحب منزل قباله اي آورد تا ايشان امضاء كند. اما تا چشم آقا به قباله افتاد رنگشان تغيير كرده و به لرزه افتادند. سپس رو به تاجر كرده و فرمودند: من به تو چه كرده بودم كه زهر مار به من خوراندي. در واقع آقا حس كرد كه تاجر مذكور براي گرفتن امضاء از ايشان مهماني داده و بنابراين غذا رشوه بوده است. به عبارت ديگر همين مقدار كه شبهه رشوه در كار آمد حال ايشان تغيير كرد، بطوري كه بيرون رفته و خود را وادار به استفراغ نمودند. زيرا كسي با وجود غذاي حرام در بدنش نمي تواند به سوي حق سير كند و فرضاً به جايي برسد كه از نماز شب لذت ببرد.
يكي از بزرگان مي گفت: مدتي حال قبض داشتم، يعني بي توفيق بوده و از عبادت لذت نمي بردم و نماز شب نمي خواندم. از اين موضوع در تعجب بودم كه شبي در خواب ديدم به من مي گويند آقا يادت هست روزي پس از اينكه خرما خريدي، در ميان آنها خرماي بدي ديده، آنرا به جعبه باز گردانيدي و خرماي خوبي برداشتي؟ آن خرما به ظاهر خوب بود، اما در باطن حرام خوردي و نتيجه ي آن اينست كه نمي تواني نماز شب بخواني، حال بايد چهل شبانه روز زحمت بكشي تا اثر آن خرما از بين برود و اين كار مشكلي است.
البته به شما عزيزان، مخصوصاً جوانان نمي توان گفت كه جداً از شبهات پرهيز كنيد. زيرا امكان ندارد و اگر انسان بخواهد يقيناً غذاي پاك و حلال بخورد، از جامعه منعزل و منزوي مي شود. در حاليكه همه، مخصوصاً جوانها و طلاب بايد در دل جامعه باشند. اما اميرالمؤمنين سلام الله عليه در آن خطبه چه عالي به استاندارشان مي فرمايد كه استاندار من شنيده ام در جلسه اي اشرافي شركت كرده و بعد هم استخوان را با گوشت به دست گرفته و گوشتش را خوردي و استخوانش را بر زمين گذاشتي، حضرت بدين ترتيب او را نكوهش و سرزنش نموده و سپس مي فرمايد من كه علي هستم و مي توانم از بهترين غذاها و بهترين لباسها استفاده كنم چنين نمي كنم. بعد مي فرمايد شما نمي توانيد مثل من باشيد و من نمي خواهم مثل من باشيد، اما «اعينوني بورعٍ و اجتهاد وعفة و سداد» علي را كمك كنيد. چگونه؟ مي فرمايد من از حلال خدا نخوردم، شما از حرام خدا نخوريد و حداقل موظب باشيد كه چه مي خوريد. يعني تا اندازه اي كه مي شود از شبهات اجتناب كنيد. حال چنانچه اجتناب از شبهات از نظر خوردن، لباس و اجتماع نمي توان كرد اما اجتناب از شبهات از نظر زبان كه ممكن است.

اجتناب از شبهات در بكارگيري زبان
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاَ» (اسراء / ٣٦)

سخن را نسنجيده و ندانسته بر زبان نياوريد و اگر شك داريد كه غيبت است يا نه، دروغ است يا راست، جاي اجتناب و سكوت مي باشد. اگر خوردن غذاي پاك و حلال يقيني امكان ندارد، سخن پاك كه مي توان گفت.
شيخ انصاري رضوان الله عليه در فرائد، آنجا كه سخن از برائت است شايد بيش از ده روايت از امام صادق عليه السلام و ديگر ائمه طاهرين نقل مي كند كه اگر نفس شخصي مرتكب شبهه شود به تدريج جري شده و وقتي نفس جري گردد كم كم گناه مي كند. اعمال شيطان عجيب است، او از كم شروع كرده، اما به كم قانع نيست. نفس اماره نيز چنين است. يعني از كم شروع مي كند، اما به كم قانع نيست. مثلاً شيطان ابتدا انسان را تحريك مي كند كه به انسان نگاه كند، بعد تحريك به صحبت كردن، سپس تبسم، و سرانجام كار به جاي باريك مي كشاند. همچنين ابتدا شيطان شبهه شنيدن غيبت و سپس شبهه بيان غيبت را ايجاد مي كند و يا با شنيدن شايعه آغاز نموده و بتدريج نفس را جري مي كند. تا جايي كه ديگر آدمي از شنيدن غيبت نه تنها ناراحت نمي شود، بلكه به قول پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در دوره آخرالزمان مردم از غيبت لذت برده و نقل مجلس آنها غيبت است.
متأسفانه هم اكنون در اكثر مجالس اگر غيبت و مسخرگي صورت نگرفته يا شخصيت كسي كوبيده نشود مثل اين است كه مجلس گمشده اي دارد. چنانچه اگر چاي يا شيريني در مجلس نباشد مدعوين گمشده اي دارند. مي گويند در بعضي نقاط استان فارس گرگهايي هستند كه يكديگر را مي خورند. آنها دور هم مي نشينند و به يكديگر نگاه مي كنند، در اين حال اگر هر كدام غفلت كرده و روي برگرداند مابقي گرگها بر سرش مي ريزند و او را پاره پاره مي كنند و مي خورند. البته صحت و سقم اين مطلب تا چه حد باشد، معلوم نيست. ليكن به هر حال انسان را به ياد مجالس فعلي مي اندازد كه چند نفري يك جا نشسته و مشغول گفت و شنود هستند، اما به محض اينكه يكي از آنها چند لحظه اي مجلس را ترك مي كند، هر كدام پشت سرش غيبتي كرده و سخني مي گويند. لذا هشدار كه گناه در زندگي شما آرام آرام جا باز نكند. حال چند كلمه اي ذكر مصيبت گفته شود.

اهل بيت در حلقه ي محاصره ي دشمن
روزهاي سختي براي اهل بيت پيش آمده است. آنها را در بيابان بي آب و علفي محاصره كرده و در مقابلشان مرتباً به لشگر دشمن اضافه مي شود. وقتي لشگر مي آمد، صداي طبل بلند مي شد. يك وقت مي گفتند سنان با پنج هزار نفر و زماني ديگر مي گفتند خولي با شش هزار نفر آمده است و دائم حلقه محاصره تنگ تر مي شد. حتي نوشته اند كه روز تاسوعا و شب عاشورا به قدري محاصره تنگ شده بود كه دشمن صداي اهل بيت را در خيمه ها و اهل بيت صداي دشمن را در بيرون مي شنيدند.
خدا نكند كه انسان به بيراهه رفته و گرگ درنده اي بشود. چه در اين صورت هيچ چيز و هيچ كس رحم نخواهد كرد. شنيده ايد كه دشمنان امام حسين عليه السلام مردها و حتي كودك شيرخواره را كشتند، سپس خيمه ها را آتش زدند. يعني در واقع قصد آتش زدن زنان و كودكان را داشتند، تا كار را يكسره تمام كنند. آنها حسين عليه السلام را كشتند و مي خواستند زينب را نيز آتش بزنند، اما سياست حضرت زينب و امام سجاد عليه السلام مانع از اين كار شد.

مصيبت حضرت علي اصغر
دشمن كودك شيرخوار ابي عبدالله الحسين عليه السلام را كشت و اين قتل دلخراش مصيبت بزرگي بود. لذا زماني كه امام حسين عليه السلام براي شيعه پيغام مي دهد مي فرمايد: جاي شما خالي بود زماني كه كودكم را بر سر دست بلند كردم و برايش آب خواستم، اما دشمن او را تيرباران كرد.
مصيبت حضرت علي اصغر را به دو گونه نقل مي كنند. يكي اينكه ظاهراً امام حسين عليه السلام دو سه بار براي وداع مي آيد و در يكي از وداعهايش مي گويد بچه ام را بياوريد تا او را ببوسم و خداحافظي كنم. رباب مادر كودك او را مي آورد، در مقاتل مي خوانيم در حاليكه آقا ابي عبدالله كودكش را مي بوسيد و با وي خداحافظي مي كرد و همانطور كه صورت بر صورت كودك گذاشته بود تيري سه شعبه و زهرآلود در مقابل چشم مادر و و ساير زنان سر كودك را برد. البته تير سوراخ مي كند اما اين تير گوش تا گوش علي را بريد و سر به عقب افتاد.
گونه ي ديگري كه مصيبت علي اصغر را نقل كرده اند اين است كه آقا كودك را به ميدان آورد و سر دست بلند كرد تا از نظر چشم، مردم را جذب كرده و از نظر گوش نيز شروع به سخن گفتن كرد. كودك وضع عجيبي داشت. آنطور كه امام حسين عليه السلام مي گويد اين بچه كه ديگر در اثر تشنگي ياراي حركت نداشته و دست و پا و بدن او حركت نمي كرد، سرش به عقب افتاد. بطوريكه گلويش نمايان بود و گاهي زبان خود را درآورده و مي گرداند، كه عرب به اين كار تلظي مي گويد.
تلظي زماني است كه ماهي را از آب مي گيرند و پس از مدتي كه حركت مي كند توان خود را از دست داده و تنها دهانش را باز و بسته مي نمايد.
امام حسين عليه السلام به دشمن گوشزد مي فرمايد كه "اما ترونه كيف يتلظي عطشا" به كودكم بنگريد كه دم مرگ است نگاه كنيد كه ديگر ياراي حركت نداشته و در اثر تشنگي فقط زبانش را در مي آورد و مي گرداند. اما در همين زمان به يك باره تير سه شعبه زهرآلودي آمده "فذبحه من الاذن الي الاذن" و گوش تا گوش سر علي اصغر را مي برد. حال آقا چه كند؟ در مقاتل مي نويسند ابي عبدالله كشته ها را آورده و در يك خيمه كنار يكديگر مي گذاشت. ولي با اين كودك چنين نكرد چرا؟ آيا مي خواست مادرش نبيند؟ مي گويند حضرت به پشت همان خيمه رفته و با شمشير قبري كند و كودكش را در آن دفن كرد.

اثر شهادت علي اصغر در روحيه ي امام حسين عليه السلام
جمله اي نيز نقل مي كنند كه دل را عميقاً مي سوزاند. جمله لي كه مكتب را به ما مي آموزد. مي گويند آقا امام حسين عليه السلام پس از اينكه كودك را دفن كرد، دامان خويش را تكاند، بدين معني كه خدايا ديگر هيچ ندارم، خدايا اكبرم، جعفرم، عونم، قاسمم و ابوالفضل ام را دادم. خدايا اصحابم را دادم و فقط اين كودك شيرخوار را داشتم كه او را هم دادم. حال خود مهياي ميدان هستم. ولي با همه اين فرضها شهادت علي اصغر به اندازه اي بر دل امام حسين عليه السلام اثر گذاشت كه سكينه مي گويد وقتي روي بدن پاره پاره پدرم عش كردم از حلقوم بريده اش شنيدم كه مي گفت: سكينه سلام مرا به شيعيانم برسان و بگو مرا بدون جرم و گناه كشتند و بعد از كشتن بدنم را پايمال سم اسبان كرند. بعد فرمود: سكينه سلام مرا به شيعيانم برسان و بگو اي كاش در كربلا بوديد و مي ديديد كه وقتي كودكم را سر دست بلند كردم و براي او آب خواستم، به جاي آب تير سه شعبه و زهرآلود برايش پرتاب كردند.
با توجه به مطالب فوق روشن مي گردد كه مصيبت علي اصغر بالاتر از همه مصيبت ها بود كه امام حسين عليه السلام چنين پيغامي به شيعيان خود مي دهد.