الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۱۳ -


و چون آثار اسراف در نفس آدمى تاءثير مى كند و بر آن مستولى مى شود و او را از مسير معتدل صحيح گمراه مى سازد، قرآن كريم اسراف را، به مفهومى عام ، براى هر انحراف و فسادى به كار مى برد؛ بدينگونه هر تجاوز را در هر كار كه باشد، اسراف و زيانبخش مى شمارد و مى فرمايد: كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون (607) ((بدينگونه اسرافكاران هر چه مى كردند در نظرشان خوشنما بوده )). پس آيه ، اسراف را چيزى (خصلت و كردارى ) به شمار مى آورد كه سبب آراستن عمل و زيبا جلوه گر شدن آن در برابر چشمان شخص مسرف مى شود، هر چه باشد و آيا چرا چنين است ؟ براى آنكه رهايى يافتن از فريبندگيهاى نفس و آرايشى كه به اعمال مى دهد، تنها از اين راه ميسر است كه انسان ، حقيقت واقع را - به همان صورتى كه هست - ببيند (يعنى اينكه آدمى كار نيك را نيك ببيند و كار بد را بد). و به اين واقع بينى علاقه مند باشد. و اين بسته به اعتدال و ميانه روى و ملتزم شدن به آنهاست ، ليكن در هنگام تجاوز از حد اعتدال و ميانه ، آدمى به گودالى بس گود، از فريبخورى و پندار گرايى (و ديدن واقعيت بر خلاف آنچه هست ) سقوط مى كند، و فاسد را صالح مى بيند و صالح را فاسد. و در اين هنگام همه آنچه موجوديت انسانى بر آنها بنا مى شود. يعنى انديشيدن و ارزشهاى معنوى نزار و خرد مى شوند، تا اينكه سرانجام ، در بعد اجتماعى - به دليل حضور افراد در اجتماع - سستى و پستى به هنر و مديريت و سياست و علم و دفاع و نظاير اينها نيز سرايت مى كند، و در نتيجه ، اميال و آرزوهاى نفسانى منفى افزايش مى يابد، و مقياسهاى ارزشى در نظر شخص دگرگون مى شود، و چشم بصيرت او از ديدن حقايق باز مى ماند.
بنابر آنچه گفته شد، آراسته شدن كارهاى زشت به توسط نفس ، نتيجه انحرافى است كه در فطرت و هويت آدمى به وجود آمده است . و از اينجا معلوم مى شود كه اسراف چگونه بد گمانى يا گمراهى را به وجود مى آورد - كه در دو آيه گذشته به آن اشاره شد - و شخص مسرف چگونه گرفتار گردنكشى و خودبزرگ بينى مى شود، زيرا هماره خواستار بيشتر و بيشتر مى گردد و ان فرعون لعال فى الارض ، و انه لمن مسرفين ((فرعون در زمين گردن فرازى كرد، و او از جرگه مسرفان بود))
در پرتو آنچه گفته شد، مى دانيم كه اسراف - باخاستگاه نفسى تمركز يافته اى كه دارد - از عمده ترين سببهاى تباهى و گمراهى است ، كه نتيجه آن منحرف شدن اوضاع فرد و اوضاع اجتماع است . مسرفان تنها خود را به مهلكه نمى اندازند، بلكه توده هاى مردم را به تباهى و بى بند و بارى و كوردلى و سقوط مى كشانند، و سرچشمه هايى مى شوند براى فسادهاى فردى و اجتماعى و اخلاقى و تربيتى و اقتصادى و معيشتى ... كه هيچ اميد صلاح و اصلاحى از آنان نمى رود، براى همين قرآن كريم درباره آنان چنين هشدار مى دهد و با اين تعبير كوبنده (608) مردمان را از آنان مى پرهيزاند. و موقعيت اجتماعى آنان را خرد مى كند: و لاتطيعوا امر المسرفين ، الذين يفسدون فى الارض و لايصلحون (609) دستور مسرفان را اجرا نكنيد، آنان كسانيند كه در زمين فساد مى كنند و (هرگز) دست به اصلاح نمى زنند.
3- واقعيت اسراف :
لازم است متوجه اين حقيقت باشيم كه ميانه روى و اسراف از امور واقعى است و آثار محسوس و عينى دارد؛ و آن دو، يعنى ميانه روى و اسراف (كه ضد ميانه روى است )،(610) دو طبيعت متضاد با يكديگر دارند، و اين دو امر، در همه بعدهاى كمى و كيفى زندگى طبيعى و در سطوح مختلف تلاشهاى مادى در جريانند. و تنها به خرج كردن و مصرف كردن و كيفيت و كميت آن دو اختصاص ندارند، بلكه - بطور ضرورى - اصل مال و مالكيت را، پيش را آن كه به مرحله مصرف برسد نيز، شامل مى شوند، بنابراين ، جمع تكاثرى مال نيز گونه اى اسراف است . كه سخن درباره آن پيش از اين گذشت .(611)
در پرتو آنچه گفته شد، هر تجاوز از اندازه ميانه اسراف است ، خواه كميتى و مقدارى باشد و خواه كيفيتى و اوصافى ، پس اسراف در اين موارد واقع مى شود:
1- در كميت مالكيت .
2- در كيفيت مالكيت .
3- در كميت مصرف كردن .
4- در كيفيت مصرف كردن .
و تعاليم اسلامى ، اسراف را - بصراحت - عام دانسته و از فراگير بودن آن سخن گفته است :
- كل مازاد على الاقتصاد اسراف (612) ((هر چه از حد ميانه روى (و صرفه جويى ) بگذرد، اسراف است )).
- ما فوق الكفاف اسراف (613) ((آنچه بيش از اندازه كفاف (بسندگى ) باشد، اسراف است )).
و اين احاديث تفسير كننده و توضيح دهنده آيات قرآنيند.
4- آثار مشترك دو اسراف (اسراف در مالكيت ، اسراف در مصرف ):
قرآن كريم درباره مسرفان فرموده است كه ((يفسدون و لايصلحون ، فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند)). پس فساد از لوازم اسراف است ، خواه در مالكيت مال باشد و خواه در مصرف كردن آن . و آشكار است كه در پى فساد و تباهى سقوط و هلاك مى آيد، پس عاقبت كار شخص مسرف چيزى جز فساد و تباهى نخواهد بود. بنابراين ، هلاك به همانگونه كه از گذشتن از حد در مصرف بر مى خيزد من لم يحسن الاقتصاد، اهلكه الاسراف (614) هر كس بخوبى ميانه روى نكند، اسراف او را هلاك خواهد كرد. به همانگونه هم از تجاوز از حد در مالك شدن نتيجه مى شود من يستاثر من الاموال يهلك (615) هر كس اموال زيادى را به خود اختصاص دهد، هلاك خواهد شد. بنابراين ، فزون داشتن مال يكى از خاستگاههاى فساد در امت و اجتماع است ؛ پس چگونه مى توان گفت كه مالكيت در اسلام آزاد است ، خواه تكاثرى باشد يا نباشد؟ آيا اسلام آنچه را كه مايه فساد فرد و ويرانى اجتماع است جايز مى شمارد؟
5- فهم مجموعى موضوع :
قرآن كريم ، بر ميانه روى و رعايت اقتصاد، در خوردن و آشاميدن تاءكيد كرده است ، زيرا كه فرموده خدال متعال : ((لاتسرفوا)) بدين معنى است كه از حد ميانه و معتدل تجاوز مكنيد، و اين معنى در اين فرموده ديگر خداى متعال : ((و لاتعتدوا)) بصراحت بيان شده است ، پس نهى از اسراف در ((لاتسرفوا))، حد و ميزان خوردن و آشاميدن را تعيين مى كند، يعنى همان حد مقتصدانه و متعادل در زندگى فرد، كه مراعات آن موجب مى شود تا در زندگى اجتماع نيز موازنه (همخوانى و هماهنگى ) به وجود آيد. و اين حديث - كه در فصل نيز آورده شد- مفهوم و مراد آيه مباركه را بخوبى بيان مى كند؛ امام صادق (ع ) مى فرمايد: ...و جزولهم ان ياءكلوا قصدا، و يشربوا قصدا... و من عدا ذلك كان عليه حراما برايشان روا داشت تا از آن (مالى كه دارند) با ميانه روى بخورند و با ميانه روى بياشامند...و آنچه از اين حد تجاوز كند حرام است .
سپس اين آيه را مى خواند: و لاتسرفوا، انه لايحب المسرفين اسراف نكنيد، كه خداوند اسرافكاران را دوست ندارد. پس تصرف انسان در مال خويش و به مصرف رساندن آن ، اگر افزون بر اندازه اعتدال و ميانه روى و صرفه جويى باشد، ممنوع است . و همين امر دليل بر آن است كه مصرف اسرافى ، تصرف در حق ديگران است (اگر در مال ايشان نباشد)؛ و به همين جهت حديث آن را حرام شمرده است . و در حديث آمده است كه المسرف ياءكل ما ليس له (616) شخص مسرف چيزى را مى خورد كه به او تعلق ندارد، يعنى استفاده تا آن اندازه ، حق او نيست ، اگر چه مال خود او باشد (بژرفى بنگريد)!
6- اسراف در توليد و واردات :
اسراف به توليد و وارد كردن كالاها نيز تعلق مى گيرد. كسى كه در تعاليم اسلامى بژرفى بنگرد - بويژه در ((آيات اسراف و مسرفان ))، خواهد دانست كه هدف اين تعليمات ، تثبيت يك اصل كلى و عام است ، درباره رابطه انسان با مواد طبيعى و امكانات مادى زندگى و فرآورده هاى صنعتى و وارداتى ، اصلى كه رابطه مذكور را محدود مى سازد...و بوضوح مى گويد كه اين ارتباط ارتباطى وسيله اى است نه هدفى . پس هر چه دست آدمى به آن مى رسد و فرصت بهره بردارى از آن پيدا مى كند، لازم است كه تنها به اندازه نياز متعارف - نياز فردى يا نياز اجتماعى - از آن استفاده كند، و در همه موارد در صدد رفع نياز بر آيد نه بيشتر؛ چنانكه واژه هايى كه در قرآن كريم آمده است ، چه خود واژه و چه مشتقات آن ، محدوديت ياد شده را يادآور مى شود، مانند ((الرزق ، روزى ))، ((اكل ، خوردن ))، ((الشرب ، نوشيدن ))، ((المتاع ، كالا))؛ پس اسلام اجازه نمى دهد كه پيوندهاى وسيله اى محدود ميان انسان و چيزها به پيوندهايى هدفى و نامحدود بدل شود، و روابط افزارى عرضى به روابط اصل ذاتى و بهره برداريها و مصرف كردنهاى آزاد تبديل يابد؛ زيرا كه اين چگونگيها همه ، تحريف واقع است و مغشوش كردن طبيعت و چيزها، و مانعى است براى قرار گرفتن انسان در تراز اصلى خود، در زندگى طبيعى و مواهب و وجود و تكليف ، و وسيله اى است براى غصب حقوق ديگران .
و آشكار است كه اسراف و تجاوز از حد، در توليد و وارد كردن اجناس از خارج كشور، به دست كارخانه داران و وارد كنندگان اسرافگر متكاثر صورت مى گيرد، چه آنان به توليد بيشتر و وارد كردن افزونتر مى پردازند، تا از اين راه به درآمدهاى كلانتر و فراوانتر دسترس پيدا كنند، و به همين جهت در توليد و وارد كردن ، از نظر كمى و كيفى ، به اسراف مى پردازند، و در ميان مردمان ، از راه تبليغات فريبنده ، تقاضاى كاذب پديد مى آورند، و اينها همه ، مايه فاسد كردن افراد است . و مصرفى كردن اجتماع ، و زيان رساندن به مواد اوليه ، و مكيدن خونها و ايجاد نابسامانى اقتصادى .
و همه اين امور كه ياد شد، از پيامدهاى اقتصاد و مالكيت آزاد است . اسلام اينگونه آزاديهاى فساد آور را (كه امكان هر گونه قسط و عدلى را بر باد مى دهد)، طرد مى كند، و متوسل شدن مسرفان و متكاثران به عنوانهاى ظاهر الصلاح سودى براى ايشان ندارد، چه نمى توان پذيرفت كه برخى از دستورها و اوامر اسلام برخى ديگر را از ميان ببرد، و امكان تحقق آنها را بر باد دهد.
7- مسرفان مفسدانند:
تاكنون بخوبى آشكار شد كه شخص مسرف هم به خود ستم مى كند و هم به مردم ، زيرا كه از حد قوامى و اقتصادى مال و مالكيت آن ، و از حد اقتصادى كالا و مصرف كردن آن تجاوز مى كند، يعنى در داشتن افراط مى ورزد، و در مصرف نيز، زيرا كه آنچه را حق مصرف آن را ندارد به مصرف مى رساند. و اين هم ظلم فردى است و هم ظلم اجتماعى .
و آشكار است كه آنچه انسان اسرافكار - چه اسراف كمى و چه اسراف كيفى - مصرف مى كند، مى تواند وسيله رفع نيازهاى اصلى و حياتى مردمان ديگرى باشد، پس خوراكى كه بيش از اندازه مى خورد، يا از سفره او نيمخورده بر جاى مى ماند، مى تواند شكمهاى گرسنگان را سير كند؛ و آنچه براى گرم نگاه داشتن كاخهاى خود و اطاقهاى فراوان آنها به مصرف مى رساند، مى تواند برهنگان و خانه بدوشان را در شبهاى سرد زمستانى گرم كند، بلكه اين خود حق ايشان است كه - بنابر احاديث امامان معصوم ما(ع )- به دست مسرفان تضييع مى شود. به همينگونه فرشها و بسترها و اثاث و پوششهاى تجملى و اترافى و نظاير اينها نيز از همين قبيل است كه همه آن ها مى توانند رفع نياز از نيازمندان كنند و برهنگان را بپوشانند و كلبه هاى مستمندان را آباد سازند...پس مسرفان بيقين مفسدند، و به گفته قرآن كريم : ((الذين لا يصلحون ))اند كه هرگز اميد اصلاحى و پيمودن راه درستى از آنان نيست ، مگر اينكه از اين راه نادرست بازگردند، و از اين كار نادرست دست بردارند.
8- عالمان دين و مسرفان دنيا:
چون اسراف از عوامل سقوط فردى و ستم اجتماعى و از اسباب رواج فقر و ناكامى از سويى ، و خودنمايى و بى بند و بارى از سويى ديگر در ميان مردم است ، بر علماى دين است كه با اسراف به مبارزه برخيزند و با مسرفان و بردگان مصرف بيحساب كارزار كنند، و در اين راه از همه وسايل و روشهايى كه دارند مدد گيرند، تبليغ ، فتوى دادن ، انتشار دادن كتابها و رساله ها، سخن گفتن بر منبرها، در مجالس و محافل و جمعه و جماعت ، و تنظيم برنامه هاى تربيتى براى دانش آموزان كلاسهاى ابتدايى ، تا از نخستين سالهاى آموزش و پرورش زيانهاى اسراف را بياموزند و آن را ترك كنند.
نيز لازم است كه روال زندگى شخصى خود ايشان و كسانشان از هر رنگى از رنگهاى اسراف و اتراف منزه و بدور باشد، و همچنين است مراسم و مجالس دينى كه بر پا ميدارند، يا بناهاى اسلامى كه به ساختن آنها اقدام مى كنند و نظاير اينها.
9- امت مسلمان و مسرفان :
لازم است مسلمانان نيز مسرفان را طرد كنند، و هر كس كه با مصرف كردن آنچه حق او نيست به ديگران زيان مى رساند از خود برانند، چه يكى از مهمترين مصداقهاى فريضه بزرگ ((نهى از منكر))، نهى از اسراف است و ايستادگى سخت در برابر مسرفان و مصرف گران ، كه اغلب در ميان ثروتمندان رفاه زده و اطرافيان و هواداران ايشان - و همچنين كسانى ديگر...- بهم مى رسند، ليكن مبارزه با اسراف در هر مورد كه باشد لازم است .
و شايد در ميان زنان و افراد خانواده ها كسان بسيارى باشند كه به اين امر مهم توجه نداشته باشند و از اسراف و مصرف بيش از اندازه اجتناب نكنند، پس بر هر فرد از افراد خانواده واجب است كه خود را به پرهيز كردن از اسراف عادت دهد، و هر جا با آن روبه رو شود به مبارزه با آن بپردازد، و ريشه هاى آن را به هر صورت كه ممكن است بركند.
و بر ائمه جمعه و جماعت و خطيبان لازم است كه آثار بد و منفى مصرف تكاثرى و اسرافى را به مردم همواره بگويند، و از آنها آگاهشان سازند، و از بى توجهى به آن آثار ويرانگر فردى و اجتماعى و اخلاقى و...سخت بيمشان دهند.
10- حاكميت اسلامى و مسرفان :
براى حكومت اسلامى در راه مبارزه با اسراف ميدانى گسترده وجود دارد، و دستگاه حكومت بايد در اين موارد به كار برخيزد:
(1) - اجرا كردن فتواهاى علماى آگاه و منزه از مداهنه ، و رواج دادن گفته هاى ايشان در ميان مردم .
(2) - تنظيم برنامه هايى تربيتى و عملى ، در جهت شناساندن ((اسراف )) و موارد آن و مبارزه آموزنده با آن ، در مراحل مختلف درسى ، تا نسلهاى نوجوان و جوان بر شالوده پرهيز از اسراف و مصرفيگرى و حذف آن از زندگى پرورش يابد.
(3) - مراقبت كامل و قاطع در همه دواير و مؤ سسات ادارى ، به - صورتى كه در آنها هيچگونه اسرافكارى در هزينه ها و افزارها و لوازم و مصالح ، در مراسم اجرايى و جشنها و مهمانيها و مسافرتها و نظاير آنها صورت نگيرد، و در اداره كوچك و بزرگ امور مسلمانان زيانى به آنان نرسد.
(4) - نظارت قاطع و دقيق بر توليد، تا توليد كنندگان به هيچ وجه نتوانند از لحاظ كمى و كيفى توليد را، براى مقاصد سودجويانه خويش كه مضربه حال اجتماع است ، مورد سوء استفاده قرار دهند.
(5) - مراقبت قطعى بر امور مربوط به واردات و صادرات .
تتميم (1): اسراف در اموال عمومى
در فصل دوم ، از اين باب (617)، در اين باره حديثى آورديم ، در جاهايى ديگر نيز آيات و احاديثى آمده است كه اين موضوع را از بحث مستقل بى نياز مى سازد. هنگامى كه اسراف ، در اموال فردى و مال شخصى جايز نباشد، و آنگونه از آن نهى شده باشد، چگونه در اموال عمومى - كه همه گروه مردم در آن اموال شريكند - جايز باشد؟ در اينجا - بمناسبت فصل اسراف و مبارزه با آن - منشورى عظيم را كه امام على بن ابيطالب (ع )، براى كارگزاران حكومت اسلامى صادر كرده است مى آوريم . اين حديث چكادوار كه ستيغ حق و عدل را نشان مى دهد، و تا هماره روزگار اجراى آن بر هر كس مدعى مسلمانى است لازم است ، در فصل ياد شده آورده شد، ليكن در اينجا نيز بايد آورده شود، تا نسلهاى بى پناه (و ايتام آل محمد (ص )، كه پدران تربيتى و قرآنى خويش را از دست داده اند، يعنى انسانها همه ). هر چه بيشتر با حقايق الاهى و تعاليم اوصيايى آشنا گردند، و در پاسدارى از عقايد و ايمان خويش بكوشند، و بدانند كه اين ((ارزشها)) همواره در خور باور داشتن و وفادار ماندن به آنها و دفاع كردن از آنها هستند، تا روزى كه توفيق عمل به آنها و انطباق يابى با آنها نصيب كسان بشود.
حديث :
1 الامام على (ع ): اءدقوا اءقلامكم ، و قاربوا بين سطوركم ، واحذفوا من فضولكم ، واقصدوا قصد المعانى ؛ و اياكم و الاكثار، فان اءموال المسلين لا تحتمل الاضرار.(618)
امام على (ع ): قلمهاى خود را ريز سر كنيد، سطرها را نزديك بهم بنويسيد، هيچ چيز زيادى ننويسيد، مقصود را هر چه فشرده تر بنگاريد، مبادا زياده روى (اسراف ) كنيد؛ زيرا اموال مسلمانان (اموال عمومى جامعه )، نمى تواند كمترين زيانى را تحمل كند.
و نبايد كمترين زيانى به اين اموال برسد، حتى به اين اندازه كه كارمندى در اداره اى ، يك سطر را درشتتر بنويسد، يا جمله اى را - كه مى خواهد در نامه اى ادارى بياورد - كمى طولانى كند - و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم ... و انالله و انا اليه راجعون .
تتميم (2): دزدى از همه
1 الامام على (ع ) - قدم عليه عقيل ...فلما حضر العشاء فاذا هو خبز و ملح ، فقال عقيل : ليس ما ارى . فقال : ((اوليس هذا من نعمه الله ؟ فله الحمد كثيرا)). فقال (عقيل ): اعطنى ما اقضى به دينى ، و عجل سراحى حتى ارحل عنك ! قال : ((فكم دينك ...؟)) قال : مئه الف درهم . قال : ((و الله ماهى عندى و لا اءملكها، و لكن اصبر حتى يخرج عطاى فاواسيكه ، و لو لا انه لابد للعيال من شى ء لاعطينك كله )). فقال عقيل : بيت المال فى يدك و انت تسوفنى الى عطائك ؟ و كم عطاؤ ك و ما عسى يكون و لو اعطيتنيه كله ؟ فقال : ((ما انا و انت فيه الا بمنزله رجل من المسلمين )). و كانا يتكلمان فوق قصر الاماره ، مشرفين على صناديق اهل السوق ، فقال له على (ع ): ((ان ابيت يا ابا يزيد ما اقول ، فانزل الى بعض هذه الصناديق ، فاكسر اقفاله و خذ ما فيه !)). فقال : و ما فى هذه الصناديق ؟ قال : (( فيها اموال التجار)). قال : اتامرنى ان اكسر صناديق قوم قد توكلوا على الله و جعلوا فيها اموالهم ؟ فقال امير المؤ منين : ((اتامرنى ان افتح بيت مال المسلمين فاعطيك اموالهم ، و قد توكلوا على الله و اقفلوا عليها؟ و ان شئت اخذت سيفك و اخذت سيفى و خرجنا جميعا الى الحيره ، فان بها تجارا مياسير، فدخلنا على بعضهم فاخذنا ماله !)). قال : اوسارقا جئت ؟ قال : تسرق من واحد خير من ان تسرق من المسلمين جميعا(619)
امام على (ع )- عقيل من ابيطالب (در روزگار تنگدستى ) نزد حضرت على (ع ) آمد... چون وقت شام خوردن رسيد، مقدارى نان و نمك آوردند،
- عقيل : اين كه چيزى نيست ؟!
- على (ع ): آيا اين نعمت خدا نيست ؟ خدا را هزار بار شكر!
- عقيل : به من چيزى بده تا بتوانم بدهكارى خود را بدهم ، و اجازه بفرما هر چه زودتر از خانه تو بروم !
- على (ع ):...چه مبلغ بدهكارى ؟
- عقيل : صدهزار درهم .
- على (ع ): به خدا قسم من چنين پولى ندارم ، ولى تو مى توانى صبر كنى تا جيره ام از بيت المال داده شود، و آن را با تو تقسيم كنم ، و اگر خرج خانه نبود همه آن را به تو مى دادم .
- عقيل : بيت المال در دست تو است ، و تو مرا به جيره خود از بيت المال و وقت گرفتن آن وعده مى دهى ؟ تازه جيره تو چه مبلغ خواهد بود؟ و اگر همه آن را به من بدهى چه خواهد شد؟
- على (ع ): من و تو هر كدام فردى از مسلمانان هستيم و حقى مساوى داريم (و نمى توانيم افزون از ديگران برداريم ).
(جايى كه با يكديگر سخن مى گفتند بام دارالاماره بود، و از آنجا صندوقهاى اجناس مردم بازار ديده مى شد)،
- على (ع ): ...اگر به آنچه گفتم قانع نيستى ، پايين برو، و قفل يكى از اين صندوقها را بشكن ، و آنچه در آن است بردار!
- عقيل : توى اين صندوقها چيست ؟
- على (ع ): اموال اهل كسب و تجارت .
- عقيل : آيا به من مى گويى صندوقهاى مردمى را بشكنم كه بر خدا توكل كرده اند و اموال خود را در آنها نهاده اند؟
- على (ع ): آيا به من مى گويى بيت المال مسلمانان را بگشايم ، و اموال ايشان را به تو بدهم ، در صورتى كه آنان نيز بر خدا توكل كرده اند و بر آنها قفل نهاده اند؟ اگر مى خواهى مى توانى كار ديگرى بكنى : شمشيرت را بردارى و من نيز شمشير خود را بردارم و با هم روانه ((حيره )) شويم ، در آنجا بازرگانانى ثروتمند زندگى مى كنند، بر يكى شبيخون مى زنيم و مالش را مى گيريم !
- عقيل : مگر من براى دزدى آمده ام ؟
- على (ع ): اگر مال يك نفر را بدزدى ، بهتر از آن نيست كه مال همه مسلمانان را دزديده باشى ؟!(620)
فصل بيست و هشتم : اندازه دارى و ميانه روى در زندگى ، اصلى اسلامى
قرآن :
1 ...منهم امه مقتصده و كثير منهم ساء مايعملون (621)
...گروهى از ايشان بر راه ميانه مى روند، و بسيارى از ايشان بدكار مى كنند.
2 و يسالونك ماذا ينفقون ؟ قل : العفو...(622)
از تو مى پرسند كه چه چيز را انفاق كنند، بگو: فزونى را (يا انفاقى در حد ميانه )...
3 و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا، و اتقوا الله الذى انتم به مؤ منون (623)
از حلال و پاكيزه اى كه خدا روزى شما كرده است بخوريد، و از خدايى كه به او ايمان آورده ايد پروا داشته باشيد.
حديث :
اء - دست يافتن به نيمى از معيشت (نيازهاى زندگى )
1 النبى (ص ): التقدير نصف المعيشه .(624)
پيامبر (ص ): اندازه نگاه داشتن نيمى از معيشت است .
2 الامام على (ع ): التقدير نصف المعيشه (625)
امام على (ع ): اندازه نگاه داشتن نيمى از معيشت است .
3 الامام على (ع ): التقدير نصف العيش .(626)
امام على (ع ): اندازه نگاه داشتن نيمى از گذران است .
4 الامام على (ع ): الاقتصاد نصف المؤ ونه .(627)
امام على (ع ): ميانه روى نيمى از روزى (و هزينه زندگى ) است .
ب - قوام معاش
5 الامام على (ع ): قوام العيش حسن التقدير، و ملاكه حسن التدبير.(628)
امام على (ع ): قوام زندگى به آن است كه بخوبى اندازه نگاه دارى ، و ملاك زندگى آن است كه خوب برنامه ريزى كنى .
ج - زياد شدن كم
6 الامام على (ع ): الاقتصاد ينمى القليل ، الاسراف يفنى الجزيل .(629)
امام على (ع ): ميانه روى كم را زياد مى كند، اسراف فراوان را نابود مى سازد.
د- گندم كيل شده و بركت آن (بركت اندازه دارى در مصرف )
7 النبى (ص ): فيما رواه الامام الصادق (ع ): شكا قوم الى النبى (ص ) سرعه نفاد طعامهم ، فقال : ((تكيلون او تهيلون ؟)) قالوا: نهيل يا رسول الله ((يعنى ، الجزاف ))، قال : ((كيلوا، فانه اعظم للبركه )).(630)
پيامبر (ص ) - به روايت امام صادق (ع ): گروهى به پيامبر (ص ) از اينكه گندم خوراكشان بزودى تمام مى شود شكايت بردند، فرمود: ((به هنگام مصرف ، پيمانه مى كنيد يا بى پيمانه مى ريزيد))؟ گفتند: اى رسول خدا بى پيمانه مى ريزيم (يعنى بى قاعده وبى حساب )، فرمود: ((به هنگام مصرف ) پيمانه كنيد (و اندازه داشته باشيد)، كه اين كار (پيمانه كردن و اندازه داشتن ) بر بركت مى افزايد)).
8- الامام الصادق (ع ): قال رسول الله (ص ): ((كيلوا طعامكم ، فان البركه فى الطعام المكيل ))(631) و قال الصادق (ع ) ايضا، بصدد اهميه الكيل : ((و يقوتهن (اى الرجل عياله ) بالمد، فانى اقوت به نفسى و عيالى ، و ليقدر لكل انسان منهم قوته ، فان شاء اكله ، و ان شاء وهبه ، و ان شاء تصدق به )).(632)
امام صادق (ع ): رسول خدا (ص ) فرمود: ((گندم خود را پيمانه كنيد، چون كه بركت در گندم پيمانه شده است ))، نيز امام صادق (ع ) درباره اهميت پيمانه كردن (وزن كردن ، اندازه داشتن ، و حساب كردن در زندگى و مصرف )، فرمود: ((شخص بايد روزى (مواد غذايى ) خانواده خود را با پيمانه (و حساب و اندازه ) بدهد - من هم براى خودم و هم خانواده ام پيمانه مى كنم - و براى هر كدام مقدار لازم را در نظر بگيرد، پس هر يك مى توانند سهم خود را مصرف كنند، يا به افراد ببخشند، يا به بينوايان بدهند.
ه‍ برابرى با مردمان در خوراك ، از راه اندازه دارى و ميانه روى
9 الامام الصادق (ع ) - عن معتب قال : قال ابو عبدالله (ع )- و قد يزيد السعر بالمدينه -: كم عندنا من طعام ؟ قال : قلت : عندنا مايكفينا اشهرا كثيره . قال : اخرجه و بعه ! قال : قلت له : و ليس بالمدينه طعام . قال : بعه ! فلما بعته قال : اشتر مع الناس يوما بيوم . و قال : يا معتب ! اجعل قوت عيالى نصفا شعيرا و نصفا حنطه ، فان الله يعلم انى واجد ان اطعمهم الحنطه على وجهها، و لكنى احببت ان يرانى الله قد احسنت تقدير المعيشه .(633 )
امام صادق (ع )- معتب گويد: امام صادق (ع ) - در آن هنگام كه نرخ گندم در مدينه بالا رفته بود - فرمود: ((چه اندازه گندم داريم ؟))، گفتم : آنچه ما داريم براى ماههاى فراوان كفايت مى كند. فرمود: ((گندمها را بيرون ببر و بفروش ! گفتم : در مدينه گندم نيست (و سپس خود دچار مشكل مى شويم ). فرمود: ((آنها را بفروش !)) چون آنها رابه فروش رسانيدم ، فرمود: ((همچون ديگر مردمان روز به روز بخر)). و فرمود: ((اى معتب ! قوت خانواده مرا نيمى از جو و نيمى از گندم فراهم آور؛ خدا مى داند كه من مى توانم قوت همه را - از راه درست - با گندم تاءمين كنم ، ليكن چنان دوست دارم كه خدا مرا چنان ببيند كه برنامه ريزى را در معيشت خوب رعايت مى كنم )).
و - از نشانه هاى ايمان
10 الامام الصادق (ع ): المومن حسن المعونه ، خفيف المؤ ونه ، جيد التدبير لمعيشته ...(634)
امام صادق (ع ): مؤ من بخوبى به مردم يارى مى رساند، كم هزينه است و خوش تدبير در زندگى ...
11 الامام الصادق (ع )- من الدين التدبير فى المعيشه .(635)
امام صادق (ع )- از (جمله وظايف ) ديندارى ، تدبير (عاقبت انديشى ، نظم ، برنامه ريزى )، در زندگى است .
ز- روش پرهيزگارى
12 الامام على (ع )- فيما وصف به المتقين : فمن علامه احدهم ، انك ترى له قوه فى دين ...و قصدا فى غنى ...(636)
امام على (ع )- در توصيف پرهيزگاران : از نشانه هاى هر كدامشان اين است كه او را در دين (و ديندارى و عمل به دين )، نيرومند مى بينى ...و در حال توانگرى ، ميانه رو..
ح - از آثار فهم دين
13 النبى (ص ): من فقهك ، رفقك فى معيشتك .(637)
پيامبر (ص ): از جمله (آثار) فهم (دينى ) تو اين است كه با مدارا (و ملاحظه ) زندگى كنى .
ط - يكى از سه مايه نجات
14 الامام السجاد(ع ): قال رسول الله (ص ): ثلاث منجيات ، فذكر الثالث : القصد فى الغنى و الفقر.(638)
امام سجاد(ع ): رسول خدا (ص ) فرمود: ((سه چيز مايه نجات است ))؛ و سومى را اينگونه ياد كرد: ((ميانه روى در حال داشتن و در حال نداشتن )).
ى - رابطه تندرستى با ميانه روى در خوراك (كم خوردن )
15 الامام على (ع ): من اقتصر فى اكله ، كثرت صحته ...(639)
امام على (ع ): كسى كه از خوردن خود بكاهد، تندرستيش افزون شود...
16 الامام على (ع ): الشبع يكثر الادواء.(640)
امام على (ع ): سير خوردن بر دردها (و بيماريها) مى افزايد.
17 الامام على (ع ): قل من اكثر من الطعام ، فلم يسقم .(641)
امام على (ع ): كمتر كسى است كه زياد بخورد و بيمار نشود.
18 الامام على (ع ): عليكم بالقصد فى المطاعم ، فانه اءبعد من السرف ، واءصح للبدن ، و اءعون على العبادة .(642)
امام على (ع ): بر شما باد به ميانه روى در خوراكيها، كه هم از اسراف بدور است ، و هم براى سلامتى بدن مناسبتر، و هم براى عبادت بهتر.
19 الامام على (ع ): قلة الغذاء اءكرم للنفس ، و اءدوم للصحة .(643)
امام على (ع ): كم خوردن بر احترام انسان مى افزايد، و تندرستى را مداومتر مى كند.
20 الامام الرضا(ع ): لو اءن الناس قصدوا فى المطعم ، لاستقامت اءبدانهم .(644 )
امام رضا(ع ): اگر مردمان در خوراك خود ميانه رو باشند، بدنهاشان مقاومتر خواهند ماند.
علامه مجلسى مى گويد: ((ميانه روى هم در اندازه و هم در جنس خوارك )).(645)
يا - رابطه درست انديشى با ميانه روى در خوراك (كم خوردن )
21 الامام على (ع ): من اقتصر فى اءكله ، كثرت صحته ، و صلحت فكرته .(646)
امام على (ع ): هركس كمتر بخورد، تندرست تر مى ماند، و بهتر فكر مى كند.
يب - رابطه تهذيب نفس با ميانه روى در معيشت
22 الاامام على (ع ): اذا رغبت فى صلاح نفسك ، فعليك بالاقتصاد و القنوع و التقلل .(647)
امام على (ع ): اگر خواستار تهذيب نفس خويشى ، بر تو باد به ميانه روى و قناعت و كمتر خواستن .
يج - رهايى از تباهى
23 الامام على (ع ): لن يهلك من اقتصد.(648)
امام على (ع ): هر كس (در خرج و مصرف ) ميانه روى كند، هرگز تباه نشود.
24 الامام على (ع ): ما عال امرؤ اقتصد.(649)
امام على (ع ): انسانى كه ميانه رو باشد، درمانده نشود.
يد - تدبير معاشى و آثار آن
25 النبى (ص ): حسن التدبير مع العفاف ، خير من الغنى مع الاسراف .(650)
پيامبر (ص ): تدبير نيكو با عفاف ، بهتر است از ثروت با اسراف .
26 الامام على (ع ): حسن التدبير مع الكفاف ، اءكفى لك من الكثير مع الاسراف .(651 )
امام على (ع ): تدبير نيكو با كفاف ، براى تو بسنده تر است از بسيار با اسراف .
نيز رجوع كنيد به بند ((د))، از همين فصل ، و سخن پيامبر اكرم (ص ) درباره بركت مصرف ((گندم پيمانه شده )) نه بيحساب ، زيرا كه كيل كردن نيز گونه اى از تدبير در معيشت و به كار بردن ((عقل معاش )) است .
27 الامام على (ع ): لايذوق المرء من حقيقة الايمان حتى يكون فيه ثلاث خصال : الفقه فى الدين ، و الصبر على المصائب ، و حسن التقدير فى المعاش .(652 )
امام على (ع ): كسى مزه ايمان را نمى چشد، مگر آنكه از سه خصلت بهره مند باشد: فهم درست دين ، بردبارى در مصيبتها، و اندازه دارى نيكو در معاش .
اميد است خوانندگان از آنچه در اين احاديث و تعاليم مى نگرند غفلت نورزند، يعنى اينهمه تعبير و تاءكيد گوناگون درباره ((ميانه روى در زندگى )) و ((اندازه دارى در معاش )) كه همه آنها با مصرفگرايى و بهره جوييهاى آزاد مبارزه مى كنند، و بر ترك ((انظباط اقتصادى )) خط بطلان مى كشند.
28 الامام الرضا(ع ): لا يستكمل عبد حقيقة الايمان حتى تكون فيه خصال ثلاث : التفقه فى الدين ، و حسن التقدير فى المعيشة ، و الصبر على الرزايا.(653)
امام رضا(ع ): حقيقت ايمان در بنده اى به كمال نمى رسد مگر اينكه سه خصلت در او باشد: دين را درست و كامل بفهمد، در معيشت خوب اندازه دارى كند، در برابر بلاها بردبار باشد.
به اين درهم تنيدگى ژرف ميان بخشهاى مختلف تربيت اسلامى توجه كنيد، و ببينيد چگونه واقعيت ايمان قلبى را با مظاهر حيات مادى پيوند مى دهد، و بصراحت مى گويد، كامل شدن ايمان - از جمله - از راه اندازه دارى در معاش به دست مى آيد. و اين از نمودهاى فطرى بودن اين دين است ؛ و اينكه تعاليم آن ، هم در داخله خود در هم تنيده اند و از هم جدايى ندارند، و هم با ديگر واقعيات جهان ، مانند درهم تنيدگى اجزا و پاره هاى هستى .
يه - كمالاعلا
29 الامام الباقر(ع ): الكمال ، كل الكمال ، التفقه فى الدين ، و الصبر على النائبة ، و تقدير المعيشة .(654)
امام باقر (ع ): كمال ، در درجه اعلا، به تفقه در دين است ، و صبر بر مصيبت ، و اندازه دارى (و برنامه ريزى ) در معيشت .
يو - كسب كامل
30 الامام الصادق (ع ) - اءيوب بن حر قال : سمعت رجلا يقول لابى - عبدالله (ع ): بلغنى اءن الاقتصاد والتدبير فى المعيشة نصف الكسب . فقال اءبوعبدالله (ع ): لا، بل هو الكسب كله .(655)
امام صادق (ع ) - ايوب بن حر مى گويد: شنيدم كه مردى به امام صادق (ع ) گفت : مى گويند، كه ميانه روى و تدبير در معيشت ، نيمى از كسب (تلاش معاش ) است . امام صادق (ع ) فرمود: ((نه ، بلكه همه كسب است )).
يز - ضمانتى براى فقير نشدن
31 الامام الصادق (ع ): ضمنت لمن اقتصد اءن لا يفتقر.(656)
امام صادق (ع ): من ضامنم كه هر كس در خرج كردن ميانه روى كند فقير نشود.
32 الامام الكاظم (ع ) - فيما رواه الامام على بن موسى الرضا: ضمنت لمن اقتصد اءن لايفتقر(657)
امام كاظم (ع ) - به روايت امام على بن موسى الرضا(ع ): ضمانت مى كنم كه ميانه رو فقير نشود.
يح - جبران پريشانى فقر
33 الامام على (ع ): من صحب الاقتصاد دامت صحبة الغنى له ، و جبر الاقتصاد فقره و خلله .(658)
امام على (ع ): هر كس با ميانه روى دمساز گردد، بى نيازى با او هماره دمساز خواهد بود؛ و ميانه روى فقر و پريشانى او را جبران خواهد كرد (و چاله هاى نادارى را پر خواهد ساخت ).
يط - آمادگى براى آينده
34 الامام على (ع ): من اقتصد فى الغنى والفقر، فقد استعد لنوائب الدهر.(659)
امام على (ع ): آن كس كه در غنا و فقر ميانه روى كند، خود را براى تحمل گرفتاريهاى سخت روزگار آماده كرده است .
ك - از وسايل نجات ابدى
35 الامام الباقر (ع ): اما المنجيات فخوف الله فى السر و العلانية ، والقصد فى الغنى و الفقر...(660)
امام باقر (ع ): ...اما نجات دهنده ها، ترس از خدا است در آشكار و نهان ، و ميانه روى در ثروتمندى و نادارى ...
36 الامام الصادق (ع )، اءو الامام السجاد (ع ): قال رسول الله (ص ): ثلاث منجيات و ثلاث مهلكات . قالوا: يا رسول الله ! ما المنجيات ؟ قال : خوف الله فى السر كاءنك تراه ، فان لم تكن تراه فانه يراك ؛ و العدل فى الرضا والغضب ؛ و القصد فى الغنى و الفقر...(661)
امام صادق (ع ) - يا امام سجاد(ع ) -: رسول خدا (ص ) فرمود: ((سه چيز مايه نجات است و سه چيز مايه هلاك ))؛ گفتند: اى پيامبر خدا! مايه هاى نجات كدامند؟ فرمود: ((ترسيدن از خدا در نهان ، بدانگونه كه گويى او را مى بينى ، چه اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند، و عادلانه رفتار كردن با مردم در حال خشنودى و خشمناكى ، و ميانه روى در حال توانگرى و نادارى .
كا- ميانه روان نيكو كارانند
37 الامام الصادق (ع ): لو اءن رجلا اءنفق ما فى يديه فى سبيل الله ما كان اءحسن و لا وفق ، اءليس الله يقول : ((و لاتلقوا باءيديكم الى التهلكة ، و اءحسنوا ان الله يحب المحسنين ))، يعنى : المقتصدين .(662)
امام صادق (ع ): اگر كسى هر چه دارد در راه خدا انفاق كند، كار خوبى نكرده و به توفيقى دست نيافته است ، مگر خدا نفرموده است : و لا تلقوا باءيديكم الى التهلكة ، و اءحسنوا ان الله يحب المحسنين . خود را به دستهاى خود به هلاكت ميندازند، و نيكويى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد، يعنى مقتصدان و ميانه روان را در خرج كردن .
بنگريد!
آيه قرآنى مى فرمايد: اءنفقوا فى سبيل الله و تلقوا باءيديكم الى التهلكة ، و اءحسنوا ان الله يحب المحسنين (663) در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دستهاى خود به هلاكت (و بد فرجامى ) ميندازيد؛ و نيكويى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد، و امام صادق (ع )، ((محسنين ، نيكوكاران )) را به ((ميانه روان در خرج كردن )) تفسير مى كند.
و بدينگونه ثقلين (كتاب و عترت )، ما را به ((اصالت اقتصاد در معيشت ))، و ((روش صحيح در خرج كردن )) هدايت مى كنند، يعنى پيروى دقيق از روش ((ميانه روى ))، بى زياده روى در خرج كردن و هرگونه هزينه گذارى ، تا به تنگدستى خود انفاقگر نينجامد و سبب هلاك او نشود؛ و بى مال اندوزى و خست ورزى ، تا به ثروتمندى فزون صاحب مال نكشد و سبب هلاك او نشود؛ ((پس هر دو طرف ميانه روى در كارها نكوهيده است )). بنابراين لازم است انفاق كننده نه مفرط (زياده رو) باشد و نه مفرط (كوتاهى كننده )، تا بتواند مشمول صفت ((محسنين )) باشد، و خداوند متعال او را دوست بدارد.
كب - از وصيتهاى صديقان (خدا گرايان راستين و بزرگ )
38 الامام على (ع ) - من وصيته لابنه الحسين ! يا بنى ! اءوصيك بتقوى الله فى الغنى و الفقر، و كلمة الحق فى الرضا والغضب ، و القصد فى الغنى و الفقر، و بالعدل على الصديق و العدو...(664)
امام على (ع ) - از وصيت آن امام به پسرش امام حسين (ع ): پسرم ! تو را سفارش مى كنم به ترس از خدا در حال ثروتمندى و در حال فقر، و گفتن كلمه حق در هر حال خشنودى و در حال خشمناكى ، و ميانه روى در حال توانگرى و در حال بينوايى ، و دادگرى در برابر دوست و دشمن .
39 الامام الرضا(ع ): وليكن نفقتك على نفسك و عيالك قصدا، فان الله تعالى يقول : (( (و) يساءلونك ماذا ينفقون ؟ قل : العفو))، العفو الوسط، و قال الله : و الذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا...(665)
امام رضا(ع ): بايد آنچه براى خود و اهل خانه ات هزينه مى كنى ، با ميانه روى باشد كه خداى متعال فرموده است : يساءلونك ماذا ينفقون ؟ قل : العفو از تو مى پرسند: چگونه خرج كنند؟ بگو: در حد ميانه ، عفو به معنى ميانه است ، و خدا فرموده است : والذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا... كسانى كه چون انفاق كنند، نه اسراف كنند نه تنگ نظرى ...
كج - دعاى ولخرجان مستجاب نمى شود
40 الامام الصادق (ع ): اءربعة لايستجاب لهم دعوة ... و رجل كان له مال فاءفسده فيقول : يا رب ارزقنى ! فيقول : اءلم آمرك بالاقتصاد؟(666)

 

next page

fehrest page

back page