الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۸ -


و تجسم يافتن عدل با آزادى كمى مالكيت شدنى نيست ، چه اين آزادى به ((تكاثر)) و ((اتراف )) مى انجامد. و اين دو سبب پايمال شدن عدالت اقتصادى و معيشتيند، چنانكه به اين موضوع بسيار مهم و سرنوشت ساز با استناد به آيات آن و احاديث آن - در اين فصلها - بارها اشاره كرده ايم . پس براى معتقدان به ((قسط قرآنى )) و ضرورت تحقق بخشى به آن براى رسيدن به آرمانهاى دينى (از عمل به احكام و جز آن )، گزيرى جز گردن نهادن به محدوديت كمى مالكيت - چه از لحاظ نظرى و چه از لحاظ عملى - وجود دارد.
فصل بيست و پنجم : نبردى سهمگين با زراندوزى
اء - نابودگرى زراندوزى (گنجسازى - پس اندازهاى كلان )
قرآن :
1 و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله ، فبشرهم بعذاب اءليم # يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباهم و جنوبهم و ظهورهم ، هذا ما كنزتم لاءنفسكم ، فذوقوا ما كنتم تكنزون# (372)
كسانى كه از زر و سيم گنج مى سازند، و آنها را در راه خدا به مصرف نمى رسانند، به عذابى دردناك بشارت ده # آن روز كه آنها (زر و سيم ) را در آتش جهنم داغ مى كنند، و با آن گداخته ها پيشانى و پهلو و پشت آنان را مى سوزانند، (و به ايشان مى گويند:) اين است آنچه همچون گنج براى خود فراهم آورده بوديد، پس امروز (مزه ) گنجهاى خويش را بچشيد #
2 ليس البر تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ، و لكن البر من آمن بالله و اليوم الآخر و الملائكة و الكتاب و النبيين ، و آتى المال على حبه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب ، و اءقام الصلاة و آتى الزكاة ...(373)
نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى خاور و باختر كنيد، نيكوكار كسى است كه به خدا و روز ديگر و فرشتگان و كتاب و پيامبران ايمان داشته باشد، و مال را در راه دوستى خدا (يا با وجود دوست داشتن آن ) به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان و سائلان ، و در راه آزاد كردن بندگان بدهد، و نماز را بر پا دارد، و زكات بپردازد...
3 و تحبون المال حبا جما#(374)
مال را بسيار دوست مى داريد #
# در اوضاع امروز جهان ، و حضور محرومانى بسيار در سراسر گيتى ، و ستمهاى اقتصادى بين المللى و منطقه اى و تفاوتهاى فاحش معيشتى ، و نيازهاى گوناگون اجتماعى ، مى توان گفت هر گونه اندوختنى بيش ‍ از اندازه نيازهاى متعارف براى اكنون و آينده ، زراندوزى (كنز) به شمار مى آيد.
حديث :
1 النبى (ص ): لما نزلت هذه الآية (يعنى ((آية الكنز)) ) قال : ((تبا للذهب ، تبا للفضة ))، يكررها ثلاثا؛ فشق ذلك على اءصحابه ، فساءله عمر: اءى المال نتخذ؟ فقال : ((لسانا ذاكرا، و قلبا شاكرا، و زوجة مؤ منة تعين اءحدكم على دينه (375)
پيامبر (ص ) - چون اين آيه (آيه كنز) نازل شد، فرمود: ((نابود باد طلا، نابود باد نقره ))، و اين جمله را سه بار تكرار كرد؛ اين سخن بر اصحاب گران آمد، عمر پرسيد: پس كدام مال را اختيار كنيم ؟ فرمود: ((زبانى مشغول ذكر خدا، و قلبى سپاسگزار، و زنى با ايمان كه در ديندارى يار شما باشد)).
# مقصود پيامبر اكرم (ص ) از اين پاسخ آشكار است . و آن - پس از توجه دادن به اهميت ذكر خدا و ياد او - فراخواندن مردمان است به پذيرش معيشتى مقتصدانه ، زيرا زندگى در كنار زنى با ايمان كه به ديندارى شوهر خويش كمك كند نيز، نياز به مقدارى مال دارد. پس مقصود اين است كه به زندگيى سالم و اقتصادى (صرفه جويانه ) بسنده كنيد، و فزونى را به ديگران ببخشيد، و به انباشتن مال نگراييد.
اهميت فراوان اين حديث نبوى را - كه پس از ((آيه كنز)) گفته شده است - فراموش نكنيد، نيز نكوهش شديد پيامبر اكرم (ص ) زر و سيم (طلا و نقره - مال ) را، آنهم با كلمه كوبنده ((تبا)) (نابود باد...)، كه همه براى نكوهيدن مال فراوان است و خواستن و داشتن و نگاه داشتن آن .
2 النبى (ص ): يا ابن مسعود! احذر الدنيا و اءكل الحرام و الذهب و الفضة ...(376)
پيامبر (ص ): اى ابن مسعود! از دنيا، و از خوردن حرام ، و از زر و سيم بر حذر باش .
# اين اندرز نيز - مانند حديث پيشين - به صورتى قطعى گنج سازى و كلان اندوزى را طرد كرده است .
3 الامام الصادق (ع ): انما اءعطاكم الله هذه الفضول من الاءموال لتوجهوها حيث وجهها الله ، و لم يعطكموها لتكنزوها.(377)
امام صادق (ع ): خداوند اين زيادتى مال را به شما عطا كرده است تا آن را به جايى برسانيد كه خدا معين كرده است ؛ و آن را براى اندوختن به شما نداده است .
4 الامام الصادق (ع ): اءى عبدالله ! اجهد اءن لاتكنز ذهبا و لا فضة ، فتكون من اءهل هذه الاية التى قال الله عزوجل : ((الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله ...(378)
امام صادق (ع ) - خطاب به يكى از اصحاب خويش : اى عبدالله ! در آن بكوش كه زر و سيم نيندوزى و مصداق اين آيه نباشى كه خداى بزرگ فرموده است : الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقوها فى سبيل الله ....
5 الامام الصادق (ع ) - دخل اليه قوم من اءهل خراسان ، فقال ابتداء: من جمع مالا يحرسه ، عذبه الله على مقداره . فقالوا بالفارسية : لانفهم بالعربية . فقال لهم : ((هر كه درم اندوزد، جزايش دوزخ باشد))(379)
امام صادق (ع ) - جمعى از مردم خراسان به نزد او آمدند، امام در آغاز چنين فرمود: من جمع مالا يحرسه ، عذبة الله على مقداره ، ((هر كس مالى را براى نگاه داشتن گرد آورد، خداوند به اندازه آن مال او را عذاب خواهد كرد)). خراسانيان به زبان فارسى گفتند: ما عربى نمى دانيم . امام فرمود: ((هر كه درم اندوزد، جزايش دوزخ باشد)).
# در ((سوره بقره )) آمده است : و اذ اءخذنا، ميثاقكم ، لاتسفكون دماءكم و لا تخرجون اءنفسكم من دياركم ، ثم اءقررتم و اءنتم تشهدون ، (به ياد آريد) آن هنگام را، كه از شما پيمان گرفتيم كه خون يكديگر را نريزيد، و كسانى را از خودتان از ديار خويش بيرون مرانيد، سپس شما گردن نهاديد و خود گواهان بوديد... . و ((تفسير قمى )) مى گويد: ((اين آيه اشاره اى - از پيش - دارد به جريان تبعيد ابوذر غفارى ... و سبب آن اين بود كه چون عثمان دستور داد كه ابوذر به ((ربذه )) تبعيد شود، او در حال بيمارى - كه به عصا تكيه داشت - بر عثمان وارد شد، در هنگامى كه صدهزار درهم پول در برابر خليفه نهاده بود كه از جايى براى او آورده بودند، و اصحاب ايشان چشم دوخته بودند، و در آرزوى آن بودند كه آن پول را ميان آنان تقسيم كند. ابوذر به عثمان گفت : اين مال چيست ؟ عثمان گفت : صدهزار درهم است كه از يكى از سرزمينهاى اسلامى براى من آورده اند، و خيال دارم همين اندازه نيز روى آن بگذارم و سپس درباره مصرف آن تصميم بگيرم . ابوذر گفت : اى عثمان ! كدام بيشتر است : صدهزار درهم يا چهار دينار؟ عثمان گفت : البته صد هزار درهم . گفت : آيا به ياد دارى كه شامگاهى با هم نزد رسول خدا (ص ) رفتيم ، او را افسرده و غمناك ديديم ، به او سلام كرديم و جواب ما را نداد. فردا صبح باز به نزد او رفتيم ، خندان و شادانش يافتيم ، گفتيم جان پدران و مادرانمان فداى تو باد، چه بود كه ديشب نزد تو آمديم ، ديديم افسرده و غمگينى ، و امروز كه آمديم مى بينيم شادمان و خوشحالى ؟ فرمود: ((آرى ، از غنايم مسلمانان چهار دينار نزد من باقى مانده بود، كه آن را قسمت نكرده (و به كسانى نرسانده ) بودم ، و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و اين مبلغ نزد من مانده باشد، ليكن امروز آن را قسمت كردم و از گرفتارى آن آسوده شدم )). در اينجا عثمان به كعب الاحبار نگاه كرد و گفت : اى ابواسحاق ! چه مى گويى درباره مردى كه زكات واجب مال خود را پرداخته است ، آيا باز بر او واجب است مقدار ديگرى بدهد؟ گفت : نه ، حتى اگر خشتى از طلا و خشتى از نقره روى هم نهد، چيزى بر او واجب نيست ؛ و در اين هنگام بود كه ابوذر عصاى خود را بلند كرد و با آن بر سر كعب الاحبار كوفت و به او گفت : اى يهودى زاده ،(380) تو را چه رسد كه درباره احكام مسلمانان نظر بدهى ؟ سخن خدا از گفته تو درست تر است كه فرموده است : الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله ، فبشر هم بعذاب اءليم .(381)
فائده
در اصول (مدارك قديمى و معتبر) تاريخى آمده است كه : ابوذر غفارى روزى به مجلس عثمان بن عفان وارد شد، خليفه گفت : اگر كسى زكات مالش را داده باشد، آيا ديگرى حقى به مال او دارد؟ كعب الاحبار گفت : نه ، اى اميرمؤ منان ! پس ابوذر به سينه كعب كوفت و گفت : دروغ گفتى اى يهودى زاده ! سپس اين آيه را تلاوت كرد: ((ليس البر اءن تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ...))(382) سپس ‍ گفت : آيا نمى بينى كه مسلمان (متمكن )، بجز زكات ، حقها (هزينه ها)ى ديگرى نيز بايد بپردازد.(383)
نتيجه اى مهم
اين نظريه را درباره اموال ، با نظريه امام صادق (ع ) درباره ((زكات باطنى (غير رسمى ) )) - كه در فصل چهل و يكم از باب دوازدهم خواهد آمد(384) - مقايسه كنيد، زيرا كه سرچشمه هر دو يكى است . و آنچه از اين تعاليم اسلامى و نظاير آنها به دست مى آيد، اين است كه ملاك در بخشيدن مال از بين بردن فقر از عرصه جامعه اسلامى و زندگى انسان است نه پرداختن نصابهاى معين به تنهايى ، پس اگر فقر با پرداختن همه نصابهاى شرعى از ميان نرود، بايد توانگران از بازمانده مال خود چندان بدهند تا نياز نيازمندان از ميان برود، و كمبود داران ، در معيشت كمبودى نداشته باشند. قرآن و اسلام روا نمى دارد كه اموالى و امكاناتى وجود داشته باشد و در كنار آن اموال و امكانات فراوان و اندوخته ، فقيران و نيازمندانى در دوزخ محروميت بسوزند؛ و عذر توانگران آن باشد كه زكات ظاهرى (رسمى ) را پرداخته اند.(385)
ايستارى قاطع درباره اموال
در اصول تاريخى و حديثى دانشمندان اهل سنت و شيعه آمده است كه ابوذر غفارى با اهل شام چنين سخن مى گفت : ((نبايد در نزد شما درهم و دينارى شب مانده شود، مگر اينكه بخواهيد آن را در راه خدا انفاق كنيد يا براى پرداختن به بستانكارى آماده كرده باشيد)).(386)
بدينگونه جناب ابوذر، براى نگاه داشتن مال و حبس كردن آن ، جز نگاهدارى براى انفاق در راه خدا يا پرداختن وام راهى نمى ديد. و ابوذر غفارى ربذى كسى بود كه - چنانكه اشاره اى گذشت - علم دين و احكام آن را از منبع اصلى آن يعنى پيامبر اسلام (ص )، و وصى او، و باب علم او، امام على بن ابيطالب (ع ) فرا گرفته بود، و بر اسرار احكام الاهى واقف بود، و از چند و چون آنها خبر داشت ، آيا در امت اسلامى كسى يافت مى شود كه به منابع احكام اسلامى از او نزديكتر، و به محتواى آنها آشناتر، و فاصله اش با سرچشمه هاى آنها كمتر باشد؟ و راءى او درباره اموال چنان بود كه ديديد. اين راءى كجا و راءى و نظر آن كس كجا كه مالكيت نامحدود را مجاز مى شمارد، و هر انفاقى را امرى اخلاقى مى داند، كه هيچ ضمانت اجرايى ندارد؟ پس فقيه راستين انقلابى و صحابى بزرگوار - يعنى خود ابوذر غفارى - راست مى گفت كه : ((به خدا سوگند كارهايى حادث شده است كه آنها را نمى شناسم ، به خدا سوگند كه اين عملكردها در كتاب خدا و سنت پيامبر او نيست ؛ به خداوند سوگند مى نگرم كه شعله حقى بزرگ (ارزشهايى قرآنى ) خاموش مى شود، و (ظلمات ) باطلى دامنگستر زنده مى گردد، و انحصارطلبى فاقد تقوا (و خدا ترسى ) جان مى گيرد...)).(387)
پس كسانى كه اين انقلابى قرآنى را به داشتن گرايشهاى اشتراكى (كمونيسم ) متهم كرده اند، شايد از روح ((عدالت اسلامى )) (كه نمونه هايى از آن در فريادهاى اين صحابى آمده و همواره و همه جا به آيات آسمانى مستند بوده است )، آگاهى نداشته اند، يا نخواسته اند بر آنها وقوف يابند؟ يا از ((نگرش اسلام به مال )) بيخبر بوده اند؟ يا به طرفدارى از ((اقتصاد آزاد)) و ((سرمايه دارى ستمگستر)) برخاسته اند، كدام ؟
تتميم
جناب ابوذر غفارى ، از اصحاب بزرگ و اندك شمار پيامبر اكرم (ص )، و از ياران خاص امام اميرالمؤ منين (ع ) است ، و خود نمونه كامل يك مسلمان قرآنى و تجسم تام عمل به اخلاق اسلام است ؛ بنابراين نمى بايست به ((كعب الاحبار)) آنگونه خطاب كند (اى يهودى زاده ...)، زيرا كسانى كه وارد اسلام شوند مورد احترام مسلمانان ديگرند، و از نظر اسلام گذشته كسانى كه مسلمان مى شوند فراموش مى شود (چنانكه - بجز برخى از آيات قرآن كريم ،(388) در حديث نبوى رسيده است : الاسلام يحب ما كان قبله (389)، اسلام گذشته ها را قطع ، محو، فراموش مى كند).
پس در خطاب ياد شده بايد نكته اى مهم وجود داشته باشد، تا شخصيتى چونان ابوذر غفارى بدان مبادرت ورزد. و اين درست است . و نكته مهم بيدار كننده - چه بسا- اين است كه كسانى امثال ، ((كعب الاحبار)) بظاهر اظهار مسلمانى كرده بودند، و بواقع از عوامل نفوذى بودند در ميان مسلمان ، براى تحريف تعاليم قرآنى ، و تخريب جامعه اسلامى و تضعيف جاذبه هاى ارزشى دين الاهى (بويژه اجراى قسط قرآنى )، و هر چه كمتر شدن نفوذ و گسترش آن ، در ميان افراد و اجتماعات و اقوام .
يك شاهد قطعى و ژرف و بيدارى آفرين ، بر عظمت ابوذر غفارى در قرآن گرايى و اسلام شناسى از سويى ، و نفوذى بودن خرابكارانه و تهاجمى امثال كعب الاحبار از سويى ديگر، همين وضعگيرى درباره ثروتهاى تكاثرى ضد قرآنى است ، كه ابوذر قرآنى آن را - به هيچ روى - بر نمى تابد، و براى تثبيت نشدن آن به نام اسلام ، با عصا بر سر كعب مى كوبد، و كعب الاحبار نفوذى ، در جهت تحريف تعاليم اسلامى و قسط قرآنى ، تا جايى پيش مى رود كه چنين القاء مى كند كه انسان مسلمان مى تواند ساختمانى بسازد، خشتى از طلا و خشتى از نقره ... سترگا، خيانت و تهاجم !...
و جا دارد كه محققانى دانشمند و صاحب صلاحيت (از جهت علم و شناخت و تعهد، و داشتن درك مستقيم و مستقل قرآنى ، و برخوردارى از معالم و معارف والاى حديثى ، و دورى از هرگونه ارتجاع فكرى و ضعف در برداشت و عرضه دينى )، به پژوهشى ژرف و گسترده در اين باره بپردازند، و حقايقى بيدار كننده را روشن سازند، و رعايتهاى لازم را از نظر نيندازند، و اثرى سنگين و سودمند و بيدارگر (زير عنوان ((نفوذيان در سده هاى نخستين اسلام ))، يا ((تهاجم فرهنگى در سده هاى نخستين اسلام )) يا ((مبارزه فرهنگى با اسلام پس از ناكامى مبارزه نظامى ))، يا ((قرآن كريم در معرض تهاجمهاى فرهنگى )) - مثلا) به امت اسلامى و ساير طالبان حقايق و جويندگان واقعيتها تقديم بدارند، البته با پرهيز از شتاب ، و با نتيجه گيرى درست ، و با حسن نيت ، و دورى از داورى بيجا؛ و پس از انجام دادن هر چه كار براى اين مقصود مهم و بيدارى آفرين لازم است ، و هر چه پژوهش در ماءخذها و كتابخانه هاى اينجا و آنجا، و هر چه صرف حوصله و دقت و وقت ...
و اينكه در اين سالها، سخن از ((بازگشت به قرآن )) در ميان مى آيد، بازگشت راستين به قران كريم به آن است كه تهاجمهايى كه به فرهنگ شناختى و تربيتى قرآنى شده است ، و ناخالصيهايى كه بر آن تحميل گشته است ، همه را بخوبى بشناسيم و شناسايى و ((تفكيك )) كنيم ، تا بتوانيم به فهم خالص قرآنى برسيم ، و در همه ابعاد - از توحيد اءن اعبدوا الله گرفته تا اقتصاد اءوفوا الكيل و الميزان - از محتواى سره وحى الاهى بهره مند گرديم ، و دانشهاى خود را در همه ابعاد، ((وحيانى )) كنيم ، تا به ((بينشهاى وحيانى )) برسيم ، و راه ((تعقل فطرى )) را كه وحى آموخته است - و برتر از همه تعقلها و روشهاى تعقلى است - بياموزيم . بايد بدانيم كه تا به اين تعقل نرسيم ، قرآن كريم را، ((قرآنى )) نمى فهميم ، اگر چه ((فلسفى )) بفهميم ، يا ((عرفانى ))، يا فهمهاى ديگر...
ب - مقدارهاى تقريبى
حديث :
1 الامام على (ع ): مازاد على اءربعة آلاف فهو كنز، ادى زكاته اءولم يؤ د. و ما دونها فهو نفقة .(390)
امام على (ع ): آنچه زياده بر چهار هزار (درهم ) باشد گنج است ، خواه زكات آن را پرداختنه باشد يا نه ، و كمتر از آن نفقه (خرجى ) است .
2 الامام الباقر(ع ): ما من شيعتنا من له مئة اءلف درهم .(391)
امام باقر (ع ): كسى كه صد هزار درهم داشته باشد از شيعيان ما نيست .
3 الامام الباقر(ع ) - فى قول الله عزوجل : ((الذين يكنزون الذهب و الفضة ...)) قال : انما عنى ذلك ما جازوا اءلفى درهم . و ذكر اءن العلماء يحاسبون اءنفسهم كل ليلة ، فان كان عندهم من العين اءكثر من الفى درهم اءخرجوه فقسموه ، و لايثبت عندهم اءكثر من اءلفى درهم .(392)
امام باقر (ع ): درباره ((آيه كنز)) (الذين يكنزون الذهب و الفضة ...)): چون مال از دو هزار درهم بگذرد، مشمول اين آيه مى شود - و فرمود: علما هر شب به حساب خود مى رسند، و اگر پول نقد در نزد ايشان بيش از دو هزار درهم باشد، آن را بيرون مى برند و تقسيم مى كنند؛ و در نزد ايشان بيش از دو هزار درهم نمى ماند.
4 الامام الباقر(ع ): ما جمع رجل قط عشرة آلاف من حلها.(393)
امام باقر (ع ): هيچ مردى از راه حلال ده هزار درهم جمع نتواند كرد.
5 الامام الصادق (ع ): ...ما جمع رجل قط عشرة آلاف درهم من حل .(394)
امام صادق (ع ): ... هيچ كس هرگز از حلال ده هزار درهم جمع نتواند كرد.
6 الامام الصادق (ع ): المال اربعة اءلف ، و اثنا عشر اءلف درهم كنز. ولم يجتمع عشرون الفا من حلال . و صاحب الصلاثين اءلفا هالك . و ليس من شيعتنا من يملك مئة اءلف درهم .(395)
امام صادق (ع ): مال (مشروع ) چهار هزار (درهم ) است . دوازده هزار درهم گنج است . بيست هزار (درهم ) از حلال جمع نمى شود. و صاحب سى هزار (درهم ) در راه تباهى است . و آن كس كه مالك صدهزار درهم باشد، از شيعيان ما نيست .
7 الامام الصادق (ع ): ليس من شيعتنا من ملك عشرة آلاف درهم ، الا من اعطى يمينا و شمالا و قدام و خلف .(396)
امام صادق (ع ): كسى كه مالك ده هزار درهم باشد از شيعيان ما نيست ، مگر آن كس كه هماره و هماره انقاق كند.
# از اين تعليم - و آنچه بدان ماند - معلوم مى شود كه طلب مال و به دست آوردن آن مردود نيست ، آنچه مردود است نبخشيدن هماره آن و اندوختن بيش از نياز است . و اين تربيتى بزرگ و انسانى و الاهى است ، يعنى آدمى مالى را كه توانايى بر كسب آن دارد به صورت مشروع به دست آورد، و پس از نيازهاى خود، آن را در راه خدا بدهد، و نيازهاى زندگى ديگران را (در صورتى كه نيازمند باشند) تاءمين كند، يا سطح زندگى و رفاه آنان را بالا آورد، تا بدينگونه روح برادرى ايمانى و انسانيت عالى ، بر اجتماع ، حكمفرما شود.
8 الامام الصادق (ع ): ما اءعطى الله مؤ منا اءكثر من اءربعين اءلفا لخير يريد به .(397)
امام صادق (ع ): خدا به مؤ منى كه خير او را بخواهد، بيش از چهل هزار (درهم ) نمى دهد.
نگاهى به سراسر فصل
1 - زراندوزى و نابودگرى آن :
پيش از اين - در فصل نهم (398) - هنگام بحث درباره ((مبارزه فراگستر اسلام بر ضد نظامهاى تكاثرى اترافى ))، درباره ((گنجسازى )) (كلان اندوزى ) و محكوم شمردن اسلام آن را باختصار سخن گفتيم ، و پس از ذكر ((آيه كنز)) احاديثى آورديم كه دلالتى قاطع داشت بر منع زراندوزى ، و انباشتن و اندوختن مالهاى كلان ؛ سپس سخن عالم و فقيه بزرگ ، ملا محمد مهدى نراقى را نقل كرديم .
و اكنون چنان دوست داريم كه در اين ((نگاه ))، سخن را در توضيح گنج و گنجسازى ، با استناد به تعاليم قرآنى و حديثى اين موضوع گسترش دهيم ، تا هدف از اين بحثها و استنادها كه افشاى آثار منفى و سنگين و زيانهاى حياتى فردى و اجتماعى حاصل از ثروتمندى مفرط و مال فراوان اندوخته است بخوبى روشن گردد، و دانسته شود كه فاصله اى عظيم ميان اسلام و تعاليم آن و مالكيتهاى تكاثرى و سرمايه دارى وجود دارد، اگر چه دين آسمانى اسلام ، به پذيرش آنها و مشروع شمردن آنها - با كمال تاءسف - متهم گشته است ، و چنان وانمود شده است كه سخنان اسلام (آيات و احاديث ) در نكوهش اينگونه مالداريها و نهى از آنها بيش از اندرزهايى اخلاقى نيست ، كه فاقد ضمانت اجرايى است ، و (عملا) دخالتى در زندگى مردم و روابط اقتصادى و معيشتى آنان با يكديگر ندارد.(399) اكنون - به حول و قوه خداوند متعال - به بحثهايى گسترده مى ردازيم :
2- معنى ((كنز)) و تعريف و اندازه آن :
((كنز يعنى گنج و مقصود از آن ، جمع كردن و انباشتن مال فراوان است ، پس گنجسازى مورد نهى در اسلام ، تنها شامل پول نقد نمى شود، بلكه هر گونه مال را شامل مى شود. و اين جمله كه در آيه آمده است . يعنى : ((و لا ينفقونها، آن را انفاق نمى كنند))، بجز طلا و نقره ، شامل انفاق نكردن زيادتى مال فراوان نيز - بر حسب تفسير حديثى - مى شود؛ امام صادق (ع ): انما اعطاكم الله هذه الفضول من الاموال لتوجهوها حيث وجهها اللله ، و لم يعطكموها لتكنزوها(400) ((خداوند اين اموال اضافى را از آن جهت به شما عطا كرده است كه آنها را به جاهايى روانه كنيد كه خدا روانه كرده است ، و براى آن نداده است كه آنها را به صورت گنج بينباريد)). اين حديث ((آيه كنز)) را تفسير مى كند و مراد آن را آشكار مى سازد. و مقصود از ((فضول - اضافه ها))، مقدار افزون بر خرج و نفقه است ، خواه از زر و سيم باشد و خواه از چيز ديگر، و مقصود از ((حيث وجهها الله جايى كه خدا روانه كرده است ))، دادن مال در راه خدا و راه بندگان خدا است ، بر حسب آنچه شرع الاهى در احكام و دستورهاى مالى فراوان و فراگير خود - رسمى و غير رسمى - بيان كرده است . و اين تعبير حديث : و لم يعطكموها لتكنزوها ((آنها را به شما عطا نكرده است تا به صورت گنج انباشته سازيد))، آشكارا معنى ((كنز)) را - در حقيقت مفهوم قرآنى عام آن - تعيين مى كند، برخى از احاديث ديگر نيز مؤ يد اين تعميم است ، از جمله اين حديث صادقى : و اثنا عشر الف درهم كنز(401) (انباشتن ) دوازده هزار دهم كنز (گنج ) است ، نيز مؤ يد آن است آنچه از ((تفسير)) شيخ بزرگوار، على بن ابراهيم قمى آورديم .
3- جدايى كنز از موضوع زكات :
((كنز)) در قرآن كريم موضوعى مستقل از زكات است ، و ((آيه كنز)) آيه اى تاءسيسى است نه تاءكيدى . و مقصود از كنز، گنج ساختن و انباشتن زر و سيم و ذخيره كردن آنهاست ، يا انباشتن مال فراوان ، چنانكه يس از اين آشكار خواهد شد، و در احاديث فصل نهم نيز به اين موضوع اشاره كرديم .(402)
حديثهايى كه در فصل نقل شد نيز آشكارا بر استقلال يكى از دو موضوع از ديگرى دلالت مى كند، مانند اين سخن امام على (ع ): مازاد على اربعه آلاف فهو كنز، ادى زكاته ام لم يود(403) آنچه فزون بر چهار هزار (درهم ) باشد گنج است ، خواه زكات آن را داده باشد يا نه . و سخن امام صادق (ع ): لا تكنز ذهبا و لا فضه (404) از زر و سيم گنج مساز (و آنها را مينبار) نيز، صراحت دارد در اينكه آنچه ممنوع و نهى شده است ، اصل عمل گنج اندوزى و انباشتن است ، و چنين است سخن امام باقر (ع ): فان الله حرم كنز الذهب و الفضه و امر بانفاقه فى سبيل الله (405) خداوند گنج ساختن (انباشتن ) زر و سيم را حرام كرده و به انفاق آنها در راه خدا فرمان داده است .
و به همينگونه در احاديث تعبيرهاى ديگرى آمده است كه دلالت دارد بر ((اصالت ممنوع بودن گنجورى ))، و استقلال موضوعى آن ، مانند اين سخن امام صادق (ع ): ...و اثنا عشر الف درهم كنز...(406) ...دوازده هزار درهم گنج به شمار مى آيد.
و اگر كسى چنان گمان برد كه مقصود از ((لاينفقونها))، انفاق نكردن سهمى است كه زكات به آن تعلق گرفته است ، و مقصود از انفاق مذكور در احاديث نيز همين سهم زكاتى است ، بايد بگوييم كه اين گمان ، به جهاتى ، مخالف با كتاب خدا است :
(1) - اين تفسير خلاف ظاهر است ، زيرا مفهوم عرفى و آشكار آيه ، در نزد اهل زبان ، نكوهش زراندوزى و گنج ساختن سيم و زر است (الذين يكنزون الذهب و الفضه ) نه بخشى از آنها، و ضمير در ((لاينفقونها)) به ((مجموعه )) اى از طلا و نقره باز ميگردد (يا به اموال و گنجها و انباشته ها)، كه تفضيل آن در تفسيرهاى قرآن كريم آمده است .
(2)- مستلزم الغاى موضوع كنز قرآنى است ، و از بين بردن و وارد كردن آن در مقوله ((زكات ))، و وجوب پرداختن آن ، كه در جاهاى فراوانى از قرآن كريم ديده مى شود. و همانها براى ((تحريم منع زكات )) و تاءكيد درباره پرداخت آن بسنده است ، بويژه اين آيه : و ويل للمشركين # الذين لا يؤ تون الزكاه و هم بالآخره هم كافرون (407) واى بر مشركان كه زكات نمى دهند و به آخرت باور ندارند. كه در اين آيه نپرداختن زكات از كارهاى مشركان و كفار شمرده شده است ، آرى ، عام بودن (عموم ) آيه كنز، شامل سهم زكاتى نيز مى شود. و آن را يكى از مصداقهاى آيه قرار مى دهد. ليكن گفتن اين سخن كه هر كنزى كه از لفظ قرآنى فهميده مى شود، و اين لفظ آن را شامل مى شود، منحصر در ((سهم زكاتى )) است ، بر خلاف ظاهر آيه و ((اطلاق )) آن است ، و برخلاف صريح احاديثى است كه در اين باب رسيده است ، بنابراين ، ژرفنگرى در احاديث ، اين ((انحصار پندارى )) را از ميان مى برد - چنانكه روشن است .
(3) - دو تعبير قرآنى : ((فتكوى بها جباههم با آن (گداخته زر و سيم )، پيشانيهاى آنان را داغ مى كنند)). و ((هذا ما كنزتم لانفسكم اين چيزى است كه براى خود گنج ساخته (و انباشته ) بوديد)) نيز، استقلال دو موضوع را از يكديگر مورد تاءكيد قرار مى دهد، و مى رساند كه هدف مورد نظر آيه هدفى تاءسيسى است نه تاءكيدى .
(4) - در حديث نبوى مربوط به ((آيه كنز)) - كه در خود فصل گذشت - آمده بود كه پيامبر اكرم (ص ) سه بار فرمود: تبا للذهب ، تبا للفضه مرده باد طلا، مرده باد نقره ! و پس از اين نكوهش قاطع ، كاربر اصحاب او دشوار شد و پرسيدند: اى المال نتخذ كدام مال را اختيار كنيم ؟، و نگفتند: اى مقدار من الذهبين نتخذ چه مقدار از طلا و نقره را اختيار كنيم ؟ از اينجا بخوبى آشكار مى شود كه سخن درباره اصل مال است نه سهمى از آن .
(5) ((آيه كنز))، ظاهر، بلكه صريح است در معنايى كلى و اصلى اقتصادى و اجتماعى و مهم و سازنده ،(408) و امرى حياتى را در اجتماع ترسيم مى كند، و امكان آن هست كه به خودى خود اصلى مستقل به شمار رود؛ و احاديث نيز اين معنى و مفهوم را تاءييد مى كند، بنابراين ، آن را ذيل و تابعى از آيات زكات قرار دادن بر خلاف ظاهر آن است ، و حكمت بلاغى و هدايت ابلاغى آن را نفى مى كند.
(6) - سياق آيه نيز با اين گمان سازگار نيست ، از يا ايها الذين آمنوا تا فبشرهم بعذاب اليم ، زيرا محتواى تعليمى كه از همه اين آيه مفهوم مى شود، عيبجويى از منحرف ساختن مال است از جايگاههاى آن ، و نكوهيدن انباشتن اصل مال و همه آن است ، نه جزئى از آن ، چه آيه مى خواهد مسيرهاى انحرافى مال را نشان دهد كه يكى از مهمترين آنها انباشتن است ، از آنرو كه مال را از اينكه ((وسيله )) و ((قوام )) باشد خارج مى كند، و به صورت ((غايت )) و ((هدف )) در مى آورد؛ بنابراين ، از لحاظ تعليم و تربيت (در جهت ساختن فرد و جامعه )؛ اين خود گمراه كننده است كه آفاق اين آيه را تنگ كنيم ، و آن را به مفهومى تاءكيدى بازگردانيم كه در آيات فراوان ديگرى آمده است .
(7)- همخوانى عامى كه بر مجموعه اسلامى فرمانروايى مى كند نيز، ما را بر آن مى دارد كه موضوع ((آيه كنز)) را مستقل بشماريم ، چه اختصاص دادن آن به سهم زكاتى مال و پسنديده شمردن گنجسازى مبالغ ديگرى از سيم و زر، امرى است مخالف با نظر اسلام درباره مال و حكمت معيشتى منظور از مال .(409) و اين امرى آشكار است ، چون گردآورى مال و انباشتن آن چيزى نيست كه اسلام آن را جايز شمارد.
در پرتو آنچه گذشت روشن مى شود كه اين دو موضوع : ((كنز)) و ((زكات ))، مستقل از يكديگرند، و اسلام كنز را به صورت مستقل مطرود شناخته است ، چنانكه در ضمن واجب كردن زكات نيز مرتبه اى از آن را نفى و طرد كرده است .
4- محتواى تربيتى ((آيه كنز)) (1):
در ذيل ((آيه كنز))، حديثى از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده است بسيار سازنده - آن را در فصل نقل كرديم - كه روح آيه قرآنى را جلوه گر مى سازد و مفهوم اساسى و تربيتى آن را مجسم مى كند. براى روشنتر ساختن موضوع سه نكته را مورد بحث قرار مى دهيم :
(1) - چگونگى برخورد پيامبر اكرم (ص ) با مفهوم آيه ، و نظر آن حضرت نسبت به واقعيت كنز، و تكرار اين تعبير بسيار كوبنده : ((نابود باد طلا، نابود باد نقره ))، آشكارا و قطعى به ما مى فهماند كه نزول آيه براى بيان موضوعى است تازه و بزرگ و داراى اهميتى فراوان ، كه دريافت آن براى اصحاب (كه وحى الاهى را از زبان پيامبر (ص ) مى شنيدند و از نزديك به محتواى آن پى مى بردند)، دشوار مى نمايد، و از اينرو به پرسش كردن درباره آن مى پردازند.
(2)- آشكار است كه رسول خدا (ص ) در تعبير كوبنده ((نابود باد...)) و سه بار تكرار كردن آن ، چيزى جز سيم و زر را طرد نمى كرده و مى خواسته است گرد آوردن و انباشتن آنها را محكوم كند، نه اينكه بخواهد اهميت خارج كردن سهم زكاتى مال را مورد تاءكيد قرار دهد؛ و اين بخوبى آشكار است . و پيش از اين ياد كرديم كه يكى از دليلهاى مهم بر موضوع مورد بحث (كه مراد آيه مطلق انباشتن طلا و نقره است نه نپرداختن زكات آنها)، ذيل حديث است ، كه اصحاب پرسيدند: ((چه مالى را اختيار كنيم ؟))، نه اينكه : ((چه مقدار از طلا و نقره انباشته سازيم كه روا باشد؟)).
(3) - يكى از نكته هاى حساس و مهم در حديث مذكور، تعبير ((تبا نابود باد...)) است ، كه آن را پيامبر اكرم (ص )، در مقام طرد انباشتن طلا و نقره به كار بردند، بايد توجه كرد به معناى ((تب )) و مفهوم آن ، و واقعيت طلا و نقره انباشته و طبيعت اين دو. ((تب )) (باتاى مفتوح و باى مشدد) به معنى نابودى ، خسران و زيانكارى و استمرار در آن است ، چنانكه در ((مفردات )) در معنى آن آمده است ((التب و التباب ، الاستمرار فى الخسران (410) پيوسته در زيانكارى بودن و به آن ادامه دادن ))، پس ((تبا له ))، يعنى : ((نابود باد....))، يا: ((هماره در زيان باد)). و خسران و هلاكت از آثار است كه به دنبال سيم و زر فراوان انباشته و ثروتمندى مفرط نصيب آدمى مى شود.
و خسران ياد شده هم نفس آدمى را در خود فرو مى برد (قد خسروا انفسهم (411) خويشتن خويش را زيان كردند و از دست دادند!)... و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ...(412) هر كس بخل ورزد با خود بخل ورزيده است )، و هم جامعه را فرا مى گيرد، و آن را به بى بند و بارى و سقوط مى كشاند (الهاكم التكاثر)؛ پس جمع كردن مال و انباشتن طلا و نقره ، فرهنگ و اخلاق و اقتصاد و سياست و حاكميت را - در هر جا - به پرتگاه سقوط مى كشاند، و مردمان را گرفتار مهلكه اى مى سازد كه رهايى از آن ميسر نيست ؛ اين است كه تعبير ((تبا...))، در كلام نبوى ، مشتمل بر درياى ژرفى از معنى است ، كه به واقعيت زيانبخش و مهلك زردوستى از يك سو، و حكمت ممنوع بودن زراندوزى از سويى ديگر اشاره مى كند. بدينسان نشانه هاى نظام تكاثرى اترافى و سرانجام نابوده شونده آن خوب متبلور مى شود.
5 - محتواى تربيتى ((آيه كنز)) (2):
محدثان درباره تفسير ((آيه كنز))، حديثى از امام جعفر صادق (ع ) نقل كرده اند كه داراى معنايى عام و عميق است ، درباره ساختن اجتماع و برپاداشتن قسط و عدل . اگر در ذيل اين آيه ، چيزى جز اين حديث نيامده بود، همان براى طرد، ((كنز))، به صورت مستقل و قاطع ، كافى به شمار مى رفت : ((مال چهار هزار (درهم ) است ، دوازده هزار درهم كنز است ، از حلال بيست هزار (درهم ) فراهم نمى آيد، دارنده سى هزار (درهم ) در معرض هلاكت است ، و كسى كه صد هزار درهم داشته باشد از شيعيان ما نيست )).(413)
آرى ، مال فراوان ، مانند خوراك فراوان ، زمينه ساز بيماريهايى روانى است ، همچون گردنكشى ، و سرمستى ، و سنگدلى ، و مردن دل ، و تباهى دين ، و تصاعدى شدن حرص و آز، و درازى آرزو، و چسبيدن به زندگى زمينى ، و هر چه مال بيشتر و متراكم تر شود، اين بيماريها بيشتر شدت پيدا مى كند و كارى تر مى شود؛ پس افراط مالى به مراحلى به سقوط روحى مى انجامد، و سرانجام به تباهى و نابودى منجر مى شود. از مهمترين تعاليمى كه در حديث ياد شده وجود دارد، مجسم ساختن مرحله هلاكت و نابودى است به صورتى واقعى ، در اين تعبير: ((دارنده سى هزار (درهم ) در معرض هلاكت است )).(414)
اكنون تعاليم قرآنى و حديثى را به يكديگر مى پيونديم :
(1) - و انفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه ...(415) در راه خدا خرج و انفاق كنيد، و خويشتن را به دست خود به مهلكه ميندازيد (و به عاقبت بد دچار مسازيد)؛
(2)- اياك ان توجف بك مطايا الطمع فتوردك مناهل الهلكه (416) از آن بپرهيز كه مركبهاى آزمندى تو را بردارد، و به آبشخورهاى هلاك در افكند؛
(3) - صاحب الثلاثين الفا هالك دارنده سى هزار (درهم ) در معرض هلاكت است ؛
با اين پيوند، موفق مى شويم تا زبان وحى و منظور آن را به صورتى آگاهانه دريابيم ، پس مال در مرحله هلاك كننده آن ، بنابر دلايل شرعيى كه ياد مى شود، بوسيله شرع ممنوع گشته است :
(1) - آيات و احاديثى كه ((كنز)) را ممنوع مى كند؛
(2) - آيات و احاديثى كه انسان را از گردآورى و انباشت مال ، هراس مى دهد؛
(3)- آيات و احاديثى كه از اسراف - به سبب مهلك بودن آن - نهى مى كند؛
(4) - احاديثى كه خودخواهى و انحصار طلبى را از جمله ((مهلكات )) به شمار مى آورد؛ مانند اين سخن امام على بن ابيطالب (ع ): من يستاثر من الاموال يهلك (417) هر كس ‍ پاره اى اموال را براى خود بخواهد، هلاك مى شود، و واضح است كه انباشتن مال و حبس كردن آن احتكار حق ديگران است ، و نوعى انحصار طلبى است .
(5) - احاديثى كه در آنها از علل احكام و حكمتهاى آن ها سخن رفته است ، و تباهى و هلاك را علتى براى حرام شدن هر چه حرام است شمره است :
حديث :
1 الامام الرضا(ع )- عن محمد بن سنان ، ان الامام اباالحسن على بن موسى الرضا(ع ) كتب اليه فى جواب كتابه ((جاءنى كتابك تذكر ان بعض اهل القبله يزعم ان الله - تبارك و تعالى - لم يحل شيئا و لم يحرمه لعله اكثر من التعبد لعباده بذلك . قد ضل من قال ذلك ضلالا بعيدا و خسر خسرانا مبينا، لانه لو كان كذلك لكان جائزا ان يستعبدهم بتحليل ما حرم و تحريم ما احل ، حتى يستعبدهم بترك الصلاه و الصيام و اعمال البر كلها و الانكار له و لرسله و كتبه ...انا وجدنا كلما احل الله - تبارك و تعالى - ففيه صلاح العباد و بقاوهم ، و لهم اليه الحاجه التى لا يستغنون عنها. و وجدنا المحرم من الاشياء لا حاجه للعباد اليه ، و وجدناه مفسدا داعيا الى الفناء و الهلاك ...(418)
امام رضا(ع ) - محمد بن سنان گويد كه امام رضا(ع ) در پاسخ نامه وى به او چنين نوشت : ((نامه ات به من رسيد كه در آن نوشته اى برخى از اهل قبله مى پندارند كه خداوند متعال ، هيچ چيز را بنابر حكمتى حلال يا حرام نكرده است ، بلكه (احكام حلال و حرام ) همه براى تعبد بندگان است (يعنى هر چه خدا فرموده است بجا آورند يا ترك كنند، از روى تعبد و پذيرش بى دليل ، بى آنكه حكمتى و علتى در آنها باشد). هر كس چنين گفته است سخت گمراه است و آشكارا در زيان ، زيرا اگر چنين مى بود (عكس آنچه هست نيز درست بود، يعنى ) درست بود كه مردمان را به تعبد فرا خواند با حلال قرار دادن حرامها و حرام قرار دادن حلالها، يعنى (مثلا) عبادت را در اين قرار دهد كه مردمان نماز نخوانند، روزه نگيرند، هيچ كارى از كارهاى نيك انجام ندهند، و خدا و پيامبران و كتابهاى آسمانى را انكار كنند...(يعنى ترك عبادت عبادت باشد، و ترك كار نيك كار نيك ، و ترك عقيده عقيده ... در صورتى كه هرگز چنين نيست و) ما اين را دريافته ايم كه آنچه خداوند متعال حلال كرده است به صلاح بندگان و بقاى ايشان مربوط است ، و آنان (براى زندگى مادى و تكامل روحى ) بدان نياز دارند، و چيزى جايگزين آن نتواند شد. و نيز دريافتيم كه آنچه حرام شده است ، چيزهايى است كه بندگان خدا به آنها نيازى ندارند، بلكه آنها مايه فساد و نابودى و تباهى است .

 

next page

fehrest page

back page