الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۴ -


شايد نزد كسى كه به مسائل انسانى و مشكلات اجتماعى توجهى دارد، اين نكته معلوم باشد كه توده هاى مردم عادى هيچ نقشى در پديد آوردن بحرانها ندارند، و هيچگاه طمع تحريف قوانين و نقض آنها را در سر نمى پرورند؛ پس كسانى كه در اجتماع - هر گاه كه مصالح ايشان اقتضا كند - آشوب و ناراحتى فراهم مى آورند، و قوانين را تحريف مى كنند، مردمان را با ستمگسترى خود به تمرد و سركشى وامى دارند، بيشتر، همان صاحبان ثروت و متكاثران و سرمايه داران و زمينداران و اسرافكاران و شادخوارانند. و از رده همين اشخاص بوده اند كسانى كه در زمانهاى دور گذشته - به گونه هاى گوناگون - در برابر پيامبران خدا و مصلحان مقاومت مى كردند، و در اين زمانها نيز - با دروغگويى و ظاهرسازى - در برابر مصلحان و انسان دوستان مى ايستند و كارشكنى مى كنند.
و خدا مى داند كه حجم تلاش اين گروه براى تحريف قوانين و واژگونه سازى تعاليم اسلامى و تفسير آنها به سود خويش تا چه اندازه است . آنان از مهترين علتهاى اصلى وجود فقر در ميان مردند. و فقر و نادارى از مهمترين سببهاى انحراف و ناباورى و سقوط اجتماعى است . براى همين مى نگريم كه پيامبران هرگز از مبارزه و طرد ايشان از اجتماع خوددارى نمى كردند. و به همانگونه كه با فرعون زمان خويش به نبرد برمى خاستند. با قارون زمان نيز نبرد مى كردند. لازم است كه اين رفتار پيغمبرانه و اصلاحى ، دستورى قطعى براى هر انسان يا اجتماعى يا حكومتى باشد كه براى حق قيام كرده است و مردمان را به عدالت و دادگرى فرا مى خواند.
و شايد مهمترين اقدام براى ايجاد تنش و ناراحتى اجتماعى ، و بداثرترين آنها، ايجاد تشتت و پراكندگى در جامعه هاى اسلامى ، درباره تصور دينى و اعتقادات اسلامى باشد و اين كار از دو راه براى ايشان ميسر مى شود:
1- دخالت كردن در فهم مردم نسبت به اعتقادات دينى خويش .
2- دسيسه كردن در استنباط دينى ، از راه عرضه داشتن معلوماتى دروغين به متصديان استنباط، و كوشيدن براى جدا كردن بخشهاى مختلف دين از يكديگر (در حوزه فكرى استنباط گران )، تا از اين راه بتوانند به ((تحريف موضعى )) در احكام دينى توفيق حاصل كنند و - مثلا - سياست را از اقتصاد، و اقتصاد را از اخلاق - و نظاير اينها - جدا سازند، و مردمان را به اين جدا بودن معتقد كنند. و از اينجاست كه مردم در اعتقادات خود ايستارهاى مختلف پيدا مى كنند، و در پرداختن به عمل و اقدام دچار تنش مى شوند، و گفتگو و جدال در اين باره مى گسترد، و سرانجام كار از جدال به جنگ مى كشد.
و از شيوه هاى كار پنهانى متكاثران در مبارزه براى از بين بردن عدالت اجتماعى و جلوگيرى از دست يافتن مردم به حقوق از دست رفته خود، ايجاد بحرانهاى مصرفى است در ميان مردم ، در مورد نيازها و مصرفهاى گوناگون . و از اين راه در برابر مصلحان و انسان دوستان مى ايستند و مانع آن مى شوند كه به هيچ مرحله اى از مراحل اجراى قسط و عدل اجتماعى و ايجاد موازنه در توزيع و مصرف برسند. و اينها همه به سود بهره كشان و به زيان توده ها تمام مى شود.
و بايد به خاطر بسپاريم كه آثار منفى فتنه و آشوب و زيانهاى آن ، بيش از چيزهاى ديگر به مردمان آسيب مى رساند؛ و به همين جهت است كه از آنها به عنوان ((مضلات الفتن - آشوبهاى گمراهى آفرين )) ياد شده است ، زيرا فتنه ها (آشوب هاى فكرى ، اعتقادى ، سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى و...)، مردم را دچار حيرت و سرگشتگى مى كند (و قدرت تشخيص را از آنان مى گيرد)، از اينرو نمى توانند سخن حقگويان را از ادعاى باطل سرايان بازشناسند. و از دست دادن اجتماع اين دريافت و بازشناسى را همچون از دست دادن زندگى و هستى و موجوديت ، بلكه زيانبارتر از آن است ، چه از اين راه عقل و احساس و زندگى معنوى و آزادى واقعى مردم از ايشان سلب مى شود، به همين جهت در قرآن كريم آمده است كه الفتنه اشد من القتل فتنه از كشتار بدتر است و الفتنه اكبر من القتل فتنه از كشتار بزرگتر است (و زيان آن بيشتر.
چه در جنگ ، دوست از دشمن و حق از باطل تشخيص داده مى شود، و شخص مى داند كه آن كس كه در برابر وى ايستاده دشمن است و بر باطل است ، ليكن فتنه چنين نيست ، در جنگ امكان آن هست كه شخص در راه حق كشته شود، كه در اين صورت ، شهادت است و سعادت . و در فتنه ممكن است كه در راه باطل به زندگى ادامه دهد، كه در اين صورت ، سقوط است و شقاوت . و علت آن است كه آتش ‍ فتنه ، بيشتر، با خلافگويى و ظاهر سازى و غفلت گسترى و زبان بازى و دروغ پراكنى و بحران آفرينى سياسى و قرار دادهاى خائنانه و اختلافهاى گمراه كننده ، شعله ور مى شود. و اينگونه امور مردم عادى را از جهتگيرى درست باز مى دارد. آشكار است كه انديشه هاى مصلحان راستين اجتماعى ، و مدافعان عدالت اشاعه گران فضيلت ، و ياوران مردم ضعيف محروم ، و هدفها و بيانيه ها و كوششهاى مخلصانه ايشان ، هر چه زودتر در زير آتش افروخته فتنه هاى بر پا شده به دست متكاثران و كارگزاران آنان نابود مى شود؛ و در اين هنگام ستون استوار حق شكست بر ميدارد، و شعاع جهاد قاطع در راه رساندن حقوق محرومان به ايشان از فروغ مى افتد.
پس - به حق - فتنه از كشتن و جنگ بدتر و زيان بارتر است ، زيرا در فتنه ، دشمن با دگرگون ساختن حقايق و افزودن حيله ها پيروز مى شود، و راه اصلاح و رشد اجتماعى را مى بندد، و با قلمى پهن بر نقش ‍ سازنده افكار فروغ آفرين نيكى گستر و نجات دهنده ، و بر جهت گيريهاى انسانى و هدفهاى عالى و خردمندانه آنها، خط بطلان مى كشد، و آثار جهاد مستمر و اثر خونهاى فراوانى را كه سخاوتمندانه در راه بر پا دارى قسط و عدل ريخته شده است از ميان مى برد.
و اى خواننده عزيز، سخنى گسترده درباره چگونگى خذلان و بيچارگى مردم در برابر قدرت و نفوذ متكاثران ... در ((نگاهى به سراسر فصل )) سى و هشتم ، از همين باب ، خواهى خواند.
فصل بيستم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ، مبارزه اى فراگستر (13)
- نفوذ در فرمانروايى و قانونگذارى
قرآن :
1 و لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها الى الحكام ، لتاكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم ، و انتم تعلمون .(175)
مالهاى يكديگر را - ضمن روابط خود - به باطل مخوريد، و به حاكمان (و قاضيان ، بعنوان رشوه ) تقديم مداريد، تا از اين راه پاره اى از مال مردم را با ارتكاب گناه بخوريد، در صورتى كه مى دانيد (كه حق با شما نيست ).
2 و قال الملامن من قوم فرعون ، اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض ، و يذرك و آلهتك ؟...(176)
سران قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و بنى اسرائيل را رها مى كنى (و اجازه مى دهى ) تا در زمين تباهى كنند، و تو و خدايانت را كنار نهند...
اين آيه كريمه آشكارا دلالت بر ارتباط مؤ كدى دارد كه ميان طاغوت سياسى و طاغوت اقتصادى برقرار است ، و نيز بر اينكه طاغوت اقتصادى نفوذى تام و فراگير در دستگاههاى فرمانروايى و رؤ ساى سياسى جامعه مى تواند داشت .(177)
نگاهى به سراسر فصل
ما در اين نگاه مى خواهيم اجتماع را از دو موضوع بسيار مهم آگاه سازيم كه از مهمترين وسايلى كه بهره كشان براى رسيدن به مقاصد خود و دخالت در قضاياى سرنوشت ساز به آنها متشبث مى شوند.(178) و اميد آن هست كه اين بحثهاى مستند به قرآن كريم و حديث شريف ، انگيزه اى نيرومند باشد براى برانگيختن خردها و بيدار كردن وجدانها و پروردن انديشه ها؛ به همانگونه كه اميدوارى قاطع به آن داريم كه آيات و احاديث اين دو باب ، محركى شايسته براى آن شود كه مردان دين و حكومت براى اجراى عدالت اجتماعى قرآنى - به صورتى ژرف و قاطع - بسيج گردند، و اين وظيفه بس بزرگ خدايى را در صدر برنامه هاى خود جاى دهند. دو موضوعى كه گفتيم اينهاست :
1- تحريف قوانين .
2- ايجاد اختلاف در رده هاى اجتماعى .
موضوع نخست : جو حاكم بر نظامهاى تكاثرى و سرمايه دارى ، و تلاش براى روى هم انباشتن سرمايه و افزودن بى اندازه آن است . چنين هدفى - بطبع - خواستار وسايل و افزارهايى است كه با سياست و دين و فرهنگ و اقتصاد و عرف و قانونگذارى ارتباط پيدا مى كند. از اين رو مى نگريم كه فزونخواهان و سرمايه داران در آن مى كوشيدند تا نفوذ خود را در هر يك از ابعاد اجتماع (سياسى ، دينى ، اقتصادى ، فرهنگى ، عرفى و تقنينى ) استقرار بخشند، تا فرصت منحرف كردن تعاليم دينى را از جايگاه (مواضع ) خود به دست آورند، و بتوانند به سود گروه خويش در وضع قوانين دخالت كنند؛ به همين جهت با كمال نشاط و جديت در آن مى كوشيدند تا بخشى از احكام اسلامى به صورتى مورد عمل قرار گيرد كه - نخست - زيانى به منافع ايشان نداشته باشد، و - در مرتبه دوم - بخشى ديگر را كه منافع ايشان را مورد تهديد قرار مى دهد و دست آنان را در اينجا و آنجا مى بندد، از جريان خارج كند؛ و - مرتبه سوم - اصول و برنامه هايى اقتصادى و اجتماعى و قوانينى اجرايى را كه به سود مستضعفان و گروههاى زير فشار است و در جهت باز پس گيرى حقوق از دست رفته ايشان قرار دارد از كار بياندازد، و به جاى آنها، برنامه ها و قوانينى كه كفه ترازو را به سود متكاثران سنگينتر مى كند، و هر اصل يا اقدامى را - در توليد، يا واردات يا توزيع - كه مخالف با منافع ايشان است از ميان مى برد، فعال سازد.
مستولى شدن نظامهاى تكاثرى بر جامعه هاى بشرى ، يا مستقيم به نابودى تعاليم و قوانين متناقض با آنها مى انجامد، يا آن ها را از هر محتواى سازنده و جدى تهى مى كند، تا جايى كه آنچه براى حمايت از مستضعفان و ناكامان و رنجبران و كارگران وضع شده است - سرانجام - مايه حمايت از متكاثران و افزايش دارايى و تحميل سلطه هر چه بيشتر آنان بر توده ها مى شود.
چون چنين حالتى استقرار پيدا كند، فرهنگ مردم و عرف و عادت ايشان - و حتى اعتقاداتشان - از روى غفلت و تسليم ، به صورتى در مى آيد كه ديگر در مقابل ستم مقاومت نمى كنند و براى رسيدن به حقوق خويش به تلاش نمى پردازند؛ و كار - بتدريج - به جايى مى رسد كه اقتصاد تكاثرى ويرانگر و متناقض با اقتصاد اسلامى قرآنى بعنوان اقتصاد اسلامى و انسانى مورد قبول واقع مى شود، و انديشمندان و آزادگانى كه جامعه ها را به اجراى قسط اسلامى فرا مى خوانند به آن متهم مى شوند كه تمايلات چپى دارند. و در اين هنگام است كه مصيبت بزرگ دامنگير امت اسلامى مى شود، يعنى از ميان رفتن پاكترين آرمانهاى اسلامى يا تحريف شدن آنها، به صورتى كه هدفهاى متعديان اقتصادى هماهنگ در آيد.
اديان الاهى - در سراسر تاريخ بشرى - و بويژه ((دين اسلام ))، از اين مصيبت سنگين رهايى پيدا نكرده است . پرستندگان مال تعاليم دين را در قديم و جديد در معرض تغيير و تحريف قرار داده اند، و بعضى از كسان كه توانايى درك ماهيت ((حواث واقعه اقتصادى )) (مسائل اقتصاد نو) را ندارند، يا بعضى از فريبكاران كه در دنياى مال پرستان زندگى مى كنند و از خوان نعمت ايشان بهره مند مى شوند، سخنان و نتيجه گيريهاى غلط ايشان را پذيرفته اند. و بدينگونه ها مفهوم ((اصول اعتقادى )) را نيز تغيير داده اند، و ((قضا و قدر)) و ((سرنوشت )) و ((فقر و غنا)) را بد تفسير كرده اند. و اينها همه از آنجا شده است كه در معانى اينگونه اصول و موضوعات كم انديشيده اند و شناختى درست از آنها به دست نياورده اند، يا خواسته اند اعمال مشتى كسان را - كه مسئوليتهاى بزرگ انسانى را از دوش خود برداشته اند - توجيه كنند، يا ذهنيت توده هاى مردم را گمراه سازند.
موضوع دوم : يكى از چيزهايى كه صاحبان ثروت از آنها براى اجراى مقاصد خود بهره بردارى مى كنند، انجمنها و احزاب و مجامع و گروههاى دينى اجتماعى است ، كه از آن ها همچون نردبان براى رسيدن به هدف خويش (تحريف قوانين و نفوذ در حاكميت و قانونگذارى ) به صورتهاى گوناگون بهره مى برند.
ده اقدام در جهت هدفهاى تكاثرى و ارتجاعى
اقدامهايى كه متكاثران و مرتجعان در جهت تحقق بخشى به اهداف خويش به آنها دست مى يازند از اينگونه است :
(1) - تشكيل جمعيتهاى گوناگون ، با نامها و شعارهاى مختلف ، و كوشش در افزايش آنها.
(2) - ايجاد تضاد و مبارزه ميان طبقات و جمعيتهاى ياد شده از لحاظ مصالح هر كدام .
(3) - تقسيم كردن جهتگيريهاى دينى و اجتماعى به شاخه ها و بخشهاى متفاوت ، با بهره گيرى از اختلاف هاى مذهبى موجود يا ساختگى و تحميلى .
(4) - ناهماهنگ سازى شديد برنامه هاى اقتصادى طبقات و جمعيتهاى ياد شده .
(5) - ناهمگون سازى روشهاى مصرف در ميان آنها.
(6) - ايجاد اختلاف نظرهايى در ميان سران و حاكمان و دامن زدن به اين اختلافها.
(7) - تقويت موضعگيريها و جمعيتها و احزاب و روزنامه ها و مجلات سازگار با مصالح ايشان ، با كمكهاى مالى و تبليغى ، در برابر موضعگيريهاى مخالف .
(8) - دگرگون جلوه دادن واقعياتى كه در زندگى و اجتماع بر مردم مى گذرد، به صورتى كه علماى دينى يا دستگاه حاكم نتواند. اطلاع واقعى و درستى درباره آنها پيدا كند، و غافل نگاه دارى مردم تا از آنچه به دست متكاثران بر سرايشان مى آيد آگاه نگردند.
(9) - ايجاد مؤ سسه هاى خيريه ، با نامهاى جالب توجه ، براى هدفهاى موردنظر.
(10) - كوبيدن انديشمندان و كسانى كه براى بالا بردن سطح فهم و فرهنگ توده مردم تلاش مى كنند، بويژه درباره مسائل مالى در اسلام ... و متكاثران بدينگونه ها در ايجاد پراكنده گى و اختلاف ميان مردم از بين بردن همبستگى هاى ايشان تلاش مى كنند، تا چنان شود كه صفى يگانه و درهم تنيده از مبارزان در برابر خود نداشته باشند، و تا مصلحان موفق نگردند كه اجتماع را به اوج آگاهى و پايدارى و سركشى در برابر زورگويان و زرپرستان و رهايى از ستم گسترده ايشان صعود دهند.
تذييلى مهم : وابستگى اقتصادى و تحميل آن بر حاكميت و مردم
قرآن :
1 و لن يجعل الله للكافرين على المؤ منين سبيلا(179)
خداوند هرگز چنين قرار نداده (و نپذيرفته ) است كه مؤ منان زير بار سلطه كافران باشند.
تكاثر و اقتصاد آزاد (ليبراليسم اقتصادى )، وابستگى اقتصادى و معيشتى مى آورد و آن را ناگزير بر توده هاى مردم تحميل مى كند. و اين وابستگى يعنى هموار كردن راه براى كافران و غير مومنان ، و سپس پيروزى آنان بر مؤ منان ، كه به نص قرآن كريم مردود و محكوم شناخته شده است .
متكاثران و سرمايه داران به دنبال هدفهاى بهره كشى خويش روانند؛ و رسيدن به اين هدفها جز با وابستگى اقتصاد به سرمايه دارى و تكاثر (امپرياليسم ) صورت نمى پذيرد. و اين چگونگى ، وابستگى اقتصادى و معيشتى همه بخشهاى اجتماع را در پى دارد، از فرمانروايان گرفته تا توده هاى مردم . و در سرزمينهاى اسلامى - به دنبال ارتباط با متكاثران جهانى - مشتى متكاثر پيدا شده اند كه پس از اينكه مانند همردگان خويش در سراسر جهان سرمايه دارى ، خود نيز به صورت طاغوتهايى اقتصادى در آمده اند، به كارگزارى براى سرمايه داران جهانى پرداخته اند و مى پردازند.(180) اين گروه دين را كه انگيزه آگاهى توده هاست ، همچون وسيله اى براى تخدير توده ها، و خاموش سازى ملتها، و فرو نشانى شعله انقلابهاى عدالتخواهى و حق طلبى ، شكستن روح مقاومت و پايدارى ، و دميدن روح نوميدى و تسليم در جسد اجتماع ، به كار مى گيرند، تا چنان شود كه ديگر كسى به فكر شورش و نهضت يا مطالبه حق يا مقاومت در برابر ستم نيفتد.
در چنين شرايطى ، از ميان بردن اين وضعيت و پيامد آن كه وابستگى اقتصادى و تحميل آن است بر مسلمانان و سرزمينهاى ايشان ، از مهمترين واجبات مسلمانان متعهد است .
در جاهايى مناسب ، به نفوذ متكاثران و صاحبان ثروتهاى كلان و استيلايابى آنان ... اشاره كرده ايم ، از جمله ، در ((سرآغاز))، بند ((8))، و در ((نگاهى به سراسر فصل )) سى و هشتم ، از اين باب ، به آنجاها رجوع شود.
فصل بيست و يكم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ، مبارزه اى فراگستر (14)
- توانگران دشمنان پيامبران بودند.
قرآن :
1 و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا و ذرنى و المكذبين اولى النعمه و مهلهم قليلا(181)
بر آنچه مى گويند شكيبايى كن ، و به روشى نيكو (نه قهرآميز) از ايشان كناره گير، و (رسيدگى به كار) تكذيب كنندگان صاحب نعمت را به من واگذار، و آنان را (در اين دنياى گذران ) اندكى مهلت ده .
2 لقد ابتغوا الفتنه من قبل و قلبوا لك الامور..(182)
پيش از اين (در جنگها) فتنه انگيختند، و در كارهاى تو كارشكنيها كردند....
شيخ بزرگوار، احمد بن فهد حلى مى گويد: ((آيا آنچه را خداى سبحان براى تو در كتاب بزرگ خود به زبان پيامبر بزرگوارش حكايت كرده است نشنيده اى ، كه آشكارا گفته است ، كسانى كه در صدد انكار دين خدا برآمدند و آفريننده جهان را انكار مى كردند، ثروتمندان شادخوار و اشراف متكبر بودند...))(183)
نگاهى به سراسر فصل
در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه تابلوهايى هنرى و عالى و تابناك ، آنچه را توانگران و متكاثران در مبارزه با پيامبران خدا كرده اند در برابر ما بهترين گونه مجسم مى سازد. آرى ، اين متكاثران و مترفان و مستكبران دشمنان پيامبران بوده اند، و آتش افروخته اين دشمنى تا كنون فروكش نكرده است . در مقابل آنان ، پيامبران و ياران ايشان قرار داشتند كه بيشتر از ميان ناتوانان و محرومان برخاسته بودند. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: ذرنى و المكذبين اولى النعمه كار تكذيب كنندگان صاحبان نعمت را به من واگذار؛ و اين بدان معنى است كه خدا شر آنان از سر تو دور خواهد كرد، با اينكه ايشان سخت ترين دشمنان تواند و تواناترين بر جنگ با تو، زيرا داراى نعمت و قدرت و امكاناتند. از اينرو مى توانند هزينه هاى لازم را براى رو به رو شدن با تو در كارزار تاءمين كنند، ليكن تو اى پيغمبر! از اين بابت اندهناك مباش ، و كار ايشان را به خدا واگذار، كه با حول و قوت خود شر آنان را از تو دور خواهد كرد.
و اين آيه صراحت دارد كه تكذيب كننده حق ، يا جز در ميان صاحبان نعمت (توانگران ) پيدا نمى شود، يا اگر پيدا شود مورد توجه نيست ، زيرا چندان توان و ثروتى ندارد تا بتواند تنشى در محيط ايجاد كند، و به نبرد با حق برخيزد، و فساد پديد آورد.
هنگامى كه تاريخ اسلام را در نخستين ايام پيدايش آن از نظر مى گذرانيم ، مى يابيم كه فزونخواهى (تكاثر) و اتراف (اشرافيت و شادخوارى )، به صورتهاى گوناگون و روشهاى نيرومند، با پيامبر اسلام (ص ) مبارزه كرده است ، از آن رو كه فرهنگ حاكم بر اجتماع و معيارهاى ارزشيى كه بر جامعه عرب پيش از اسلام و مقارن ظهور آن حكومت مى كرد، فرهنگى بود جاهلى و معيارهايى بى ارزش ، كه برگرد محور تكاثر و اتراف ، و نازيدن به مال بسيار و نعمت سرشار و نفرات زياد اشرافيت دوره جاهليت گردش مى كرد، به همين جهت ، پرداختن به نبردى سنگين با اين پديده ها و عرفها و ذهنيتها و قدرتها، گام نخستين انقلاب الاهى و اصلاحات صدر اسلام بوده است ؛ از اينرو پيامبر اكرم (ص ) با برنامه اى اصولى و منظم به اين نبرد پرداخت ، و به شكلى دقيق آن را اداره كرد: نخست به ويران كردن پايگاههاى فرهنگى و عرفى و اخلاقى و اجتماعى تكاثر و اتراف پرداخت ،(184) تا از اين راه بتواند پايگاههاى اقتصادى و معيشتى و سياسى آنها را نيز ويران سازد. با توجه به اين سنت نبوى عملى (علاوه بر سنت گفتارى و ديگر تعاليم موجود در قرآن و حديث )، وظيفه حتمى امروز مسلمانان معلوم ميشود، بويژه وظيفه عالمان دين - عالمان بيدار و متعهد - كه نشان وراثت از پيامبر اسوه و مقتداى مسلمانان را با خود حمل مى كنند.
صيانت اسلام از واجبترين واجبات است . و اين صيانت (حفظ و نگاهبانى و گسترش دادن )، امرى ذهنى نيست ، بلكه يك حقيقت عينى و واقعى و خارجى است . و صيانت اسلام در واقعيت خارجى ، جز از راه نگاهبانى اعتقاد به آن در ميان معتقدان ، و عمل به آن در ميان عاملان ، و گسترش آن در ميان ديگران - به صورتى كه در جانها راه پيدا كند و در محيطهاى گوناگون نفوذ يابد - ميسر نيست . بنابراين ، بايد اسلام (پيش از پرداختن به مردمان ديگر)، بويژه در ميان آگاهان و جوانان و سختى كشان و محرومان بى پناه ؛ با توجه به اينكه تكاثر مالى و اتراف معيشتى ، موجوديت اعتقادى و جهتگيريهاى اسلامى اينان را در معرض ‍ تهديد قرار داده است .
انسانگرايى دين
در آنچه پيشتر گذشت ، به اين مطلب اشاره كرديم كه دين خدايى اسلام ، دينى انسانى و مردمى همگانى است ، و راهنمايان اين دين شاءن انسان را بالا برده اند و كرامت او را فرياد كرده اند، و به حمايت از توده ها برخاسته اند، و با فقيران و نيازمندان نشست و برخاست مى كرده اند. و زاد و توشه و هيزم و چيزهاى ديگر را شبانه - بر روى دوشهاى خود - به خانه هاى بينوايان مى برده اند، ليكن متكاثران و اشراف و مترفان داراى رفتارى بر خلاف اين بوده اند. و اين اختلاف از مهمترين انگيزه هاى پيدايش تضاد و قطع رابطه ميان دين و اينان بوده است . اسلام كاستن حق هيچ انسانى را روا نمى دارد، و تحقير شخص يا طايفه اى را جايز نمى شمارد. مردمان در نظر اسلام يا برادران دينيند يا برابران نوعى اما اخ لك فى الدين ، و اما نظير لك فى الخلق - چنانكه در عهدنامه معروف امام على بن ابيطالب (ع ) براى مالك اشتر نخعى به همينگونه آمده است .(185 ) - پس اسلام براى زندگى با مردم و رفتار با آنان و دفاع از مردم و حقوق مردم دو ملاك در اختيار ما قرار مى دهد، كه يكى ملاك مسلمان بودن است و ديگرى ملاك انسانيت عمومى ؛ و امتيازهاى معنوى اشخاص را - تا چه رسد به امتيازهاى موهومى كه اسلام آنها را پايمال كرده است . براى جهان ديگر باقى مى گذارد، و براى آنها تاءثيرى در بهره مند شدن از مواهب اين زندگى قائل نمى شود. و اين طرز تفكر را با طرد كردن تفكر مخالف تقويت مى كند؛ به همين جهت پيامبر بزرگوار (ص ) مى فرمايد: يا على ! ان القوم سيفتنون بعدى باموالهم ، و يمنون بدينهم على ربهم (186) اى على ! مردمان پس از من با اموالشان در معرض آزمايش قرار مى گيرند، و با دين خود بر پروردگارشان منت مى نهند. و اين تعليم متوجه كسانى است كه براى قبول دين بر خداوند سبحان منت مى گذارند. و اينگونه كسان - بطبع - صاحبان اموال و ثروتمندانند، با اينكه معلم بزرگ دين ، حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى فرمايد: ...فضائلهم بينهم و بين الله (187) فضايل مردم ، مربوط به خود و خدايشان است نه مربوط به مردم و شريعت و قانون و دستگاه اجرائى و سياست و حكومت و معيشت ...پس اسلام فضايل اشخاص را انگيزه اى براى به دست آوردن امتيازى در تملك اموال ، يا انحصار طلبى در حقوق ، يا استيلايابى بر سياست و قانونگذارى به شمار نمى آورد.
تقوى ، در عين آنكه به خودى خود ارزش و ملاكى است براى فضايل ان اكرمكم عند الله اتقاكم (188) گرامى ترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست ، به هيچ روى موجب تبعيض در حقوق معيشتى كه هر انسانى به آن نيازمند است نمى شود؛ به همينگونه انفاق و هزينه گذارى براى برخى از كارهاى خير و مصارف دينى از سوى كسانى توانگر، نبايد سببى براى امتياز خواهى يا انحصار طلبى در استفاده از مواهب و اموال و فرصتها و اوضاع و احوال شود، بلكه آن بخشندگان - اگر معتقدند و متعهد - بايد بدانند كه اين امرى است ميان ايشان و خداوند، و پاداش آن موكول است به سراى جاودان .
مردمان در جامعه اسلامى با يكديگر برابرند، چنانكه امام صادق (ع ) مى فرمايد: الناس سواء كاسنان المشط(189) مردمان همچون دندانه هاى شانه با يكديگر برابرند. و نيز به گفته امام صادق (ع ): اهل الاسلام هم ابناء الاسلام ، اسوى بينهم فى العطاء، و فضائلهم بينهم و بين الله ، احملهم كبنى رجل واحد(190) مسلمانان همه فرزندان اسلامند، من آنان را در حقوق مساوى يكديگر مى دانم ، اگر فضايلى دارند ميان خود ايشان و خداوند است ، و من آنان را همچون پسران يك مرد در نظر مى گيرم .
پس بنابراين شالوده ، وسعت دامنه انسانيت دين و تعليمات انسانگرايانه آن تبلور پيدا مى كند. و با ژرفنگرى در گفته امام صادق (ع ): احملهم كبنى رجل واحد آنان را همچون پسران يك مرد در نظر مى گيرم ، بر ما به خوبى معلوم مى شود كه اسلام دينى انسانى و مردمى همگانى است كه بر استوار سازى روابط انسانى برادرانه تاءكيد مى كند، و انسان جامعه اسلامى را به آن مى خواند كه با ابناى نوع خود همچون پسران و دختران يك پدر نگاه كند، يعنى همه برادران و خواهران خود بداند، و براى نيكى كردن و پرهيزگارى و دادگرى و بخشندگى به يارى ديگران بشتابد، نه براى ستمگرى و تجاوز؛ در صورتى كه جامعه تكاثرى همچون جنگلى جلوه گر مى شود كه در آن براى دست يافتن به مال بيشتر با هم مى جنگند، و بر سر بيشتر مصرف كردن نعمتها جان خود را از دست مى دهند.
فصل بيست و دوم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ، مبارزه اى فراگستر (15)
- كنار گذاشتن توانگران و شادخواران ، اصلى بزرگ
قرآن :
1 فاستقم كما امرت و من تاب معك ، و لاتطغوا، انه بما تعملون بصير و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار، و مالكم من دون الله من اولياء، ثم لا تنصرون (191)
بدانگونه كه فرمان گرفته اى استقامت ورز، و كسانى كه با تو رو به خدا آورده اند نيز (استقامت ورزند)، و از حد در مگذريد، كه او به آنچه مى كنيد بيناست ، و به ستمگران پشت گرم مشويد (و اطمينان نكنيد) كه در آتش مى سوزيد، شما جز خدا دوستانى نداريد، و سرانجام كسى (جز او) به يارى شما بر نخواهد خاست .
2 فاتقوا الله و اطيعون و لا تطيعوا امر المسرفين (192)
از خدا بترسيد و سر به فرمان من نهيد و فرمانبر مسرفان مباشيد
حديث :
1 النبى (ص )- فيما رواه الامام امير المومنين (ع )، مما قال الله تعالى للنبى ليله المعراج : يا احمد!... بعد الاغنياء و بعد مجلسهم منك ....(193)
پيامبر (ص ) - به روايت امام امير المومنين ، از سخنانى كه خداوند در شب معراج به پيامبر فرمود: اى احمد!...از ثروتمندان و همنشينى با ايشان دورى گزين ....
اگر از متكاثران و همنشينى با ايشان دورى نجوييم ، چگونه مى توانيم مدعى شويم كه از سيره پيامبر اسوه (ص ) پيروى مى كنيم ؟ و اگر به آنان نزديك شويم و حفظ دين را به هزينه هايى وابسته سازيم كه آنان از درآمدهاى مشروع و نامشروع خود مى پردازند، سرانجام كارها چه خواهد شد؟ و سرنوشت جوانان و آگاهان چه خواهد بود؟...
2 النبى (ص ): ثلاثه مجالستهم تميت القلب :...الجلوس مع الاغنياء.(194)
پيامبر (ص ): سه گروهند كه نشستن با ايشان دل را مى ميراند:....نشستن با توانگران .
3 النبى (ص ) - مما قاله لبعض ازواجه : ان اردت اللحوق بى فيكفيك من الدنيا كزاد الراكب ، و اياك و مجالسه الاغنياء، و لاتستخلفى ثوبا حتى ترقعيه .(195)
پيامبر (ص ) - از سخنانى كه به يكى از همسرانش فرموده است : اگر مى خواهى به من بپيوندى ، بايد از دنيا به اندازه توشه يك مسافر قناعت كنى ، از همنشينى با ثروتمندان بپرهيزى ، و جامه اى را تا وصله نزنى (و چندى با وصله و پينه نپوشى )، عوض نكنى .
بنگريد!
اين اندرز را پيامبر اكرم (ص ) - بنابراين نقل - به يكى از همسران خود داده است تا از همنشينى و آمد و شد با ثروتمندان خوددارى كند. و مقصود - بطبع - همنشينى با زنان ثروتمند و كسان ايشان است ، كه با رفتار اترافى و زندگى اشرافى خود سبب رواج بى بند و بارى اخلاقى و اتراف و اسراف در ميان ديگران مى شوند. پس لازم است كه اين دستور راهنمايى براى رفتار همگان در جامعه اسلامى - بويژه زنان ، و از آن ويژه تر زنان عالمان و حاكمان - باشد. پس لازم است كه آميزش با زنان مترف و مسرف را ترك گويند، و زندگى متفاوت آنان را - مثلا - با پوشيدن جامه وصله دار تحقير كنند، تا چنان شود كه آنگونه زنان نيز در برابر حق و انسانيت سر فرود آورند، و به رواج عدل و مساوات و مواسات گردن نهند.
4 الامام على (ع ): كان سليمان اذا اءصبح تصفح وجوه الاغنياء و الاشراف ، حتى يجى ء الى المساكين و يقعدمعهم و يقول : مسكين مع المساكين .(196)
امام على (ع ): سليمان در هر بامداد، در چهره هاى ثروتمندان و اشراف لحظه هايى چند با ژرفى مى نگريست ، آنگاه به سوى مسكينان مى رفت و با ايشان مى نشست و مى گفت ، مسكينى با مسكينان .
تذييل (1): برانگيختن عالمان به ترك همنشنى با توانگران
قرآن :
1 انك لاتسمع الموتى و لاتسمع الصم الدعاء...(197)
تو نمى توانى مردگان را شنواسازى ، و نمى توانى بانگ (هدايت ) را به كران بشنوانى ....
حديث :
1 النبى (ص ): ثلاثه مجالستهم تميت القلب ....و الجلوس مع الاغنياء(198)
پيامبر (ص ): سه گروهند كه همنشينى با آنان دل را مى ميراند...نشستن با توانگران .
2 عيسى المسيح (ع ): الدينار داء الدين ، و العالم طبيب الدين ، فاذا رايتم الطيب يجر الداء الى نفسه فاتهموه ، و اعلموا انه غير ناصح لغيره .(199)
عيسى مسيح (ع ): دينار (مال ، مالدوستى ) درد دين است ، و عالم دينى پزشك دين ، پس چون ببينيد كه پزشك درد را به سوى خود مى كشد او را متهم سازيد، و بدانيد كه او نمى تواند كسى را پند دهد.
3 الامام الصادق (ع ): ان عيسى (ع ) لما اراد وداع اصحابه ، جمعهم و امرهم بضعفاء الخلق ، و نهاهم عن الجبابرة .(200)
امام صادق (ع ): هنگامى كه عيسى (ع ) خواست با ياران خود وداع كند، آنان را جمع كرد و به ايشان دستور داد كه همراه با مردم ناتوان و در خدمت آنان باشند، نه با جباران و گردنكشان .
تذييل (2): نكوهش قاطع متكاثران
قرآن :
1 قال نوح : رب انهم عصونى و اتبعوا من لم يزده ماله و ولده الا خسارا و مكروا مكرا كبارا.(201)
نوح گفت : پروردگار من ! اينان (قوم من ) از فرمان من سرپيچيدند، و از كسى پيروى كردند كه مال و فرزند وى چيزى جز زيان براى او نداشت ، و مكر كردند، مكرى بس بزرگ
گمان مبريد كه همه اين عيبجوييها درباره توانگران كافر است ، زيرا كه ثروت - چون از اندازه و شروط خود تجاوز كند - براى صاحبش جز خسارت و براى اجتماع جز فساد و تباهى - چنانكه در قرآن كريم بسيار آمده است - چيزى به بار نمى آورد. حديثهايى را كه درباره توانگران مسلمان رسيده است ، با دقت و بصيرت مورد ملاحظه قرار دهيد.
حديث :
1 النبى (ص )- فى جواب رجل شاوره (ص ) بصدد ابنه و الشغل الذى يحسن تسليمه اليه ؛ فعد رسول الله (ص ) خمس طوائف و نهى عن تسليم ابنه اليها منها الصائغ ، ثم قال : ((و اما الصائغ ، فانه يعالج زين غنى امتى )).(202)
پيامبر (ص ) - در پاسخ مردى كه پرسيده بود، پسرش را به چه شغلى بگذارد كه خوب و مناسب باشد، پنج گروه را نام برد و از سپردن آن پسر به آنها نهى كرد، كه يكى زرگر است ، سپس فرمود: ((... چون زرگر، كارش ساختن زيور آلات است براى توانگران امت من )).
خواننده عزيز! در اين اصرار گسترده قاطع و عميق بر طرد توانگران ، در سطحى كه در اخبار و احاديث فراوان - گذشته از آيات آسمانى - آمده است ، و در شمارى از فصلهاى اين باب بخشى از آنها را آورديم ، چه حكمتى مى بينى ؟ آيا چنان تصور مى كنى كه پيامبر بزرگوار (ص ) مردمان را بر ضد آنان مى شوراند، و عواطف جامعه را از ايشان مى برد (و مردمان را از آن بيم مى دهد كه فرزندان خويش را به شاگردى زرگران بسپارند، زيرا كه زر و زيور ثروتمندان امت را مى سازند)، و اين كار را بى دليل و حكمتى انجام مى دهد؟ آيا چنين چيزى ممكن است ؟ يا اينكه پيشواى امت به اين دليل چنين مى كند كه دوست ندارد مسلمانان ثروتمند و بى نياز باشند؟ نه ، نه اين امر بى دليل و حكمت است ، و نه پيشواى هدايت با بى نيازى مسلمانان و عزت ايشان مخالف است و آن را براى ايشان دوست نمى دارد... هيچكدام ... پس ‍ واقع چيست ؟ واقع اين است كه طبيب الاهى درد پنهان را مى داند و مى شناسد و آن را به مردمان معرفى مى كند، تا چنان شود كه ريشه درد را براندازند و آن را ريشه كن سازند؛ و ((راهنما)) (پيشرو كاروان ) هرگز دروغ نمى گويد. توانگران متكاثر كسانيند كه اندازه تعيين شده الاهى را در تقسيم امكانات معيشتى ، از طريق بلعيدن اموال ، و دزديدن ارزاق ، و غصب زمينها، و انحصار طلبى در همه چيز، و احتكار، و بالا بردن نرخها و سودها، و مكيدن خون مردم و نظاير اينها - كه با خواسته هاى قرآن و فريادهاى دين مخالف است - تغيير مى دهند.
توانگران كسانيند كه از دست يافتن همه افراد به ثروتى كفافى و بسنده جلوگيرى مى كنند، و فقر را در اجتماع - با روش زندگى و اموال خويش و با بهره مندى بى حساب از نعمتهاى الاهى - شايع مى سازند، و مانع آن مى شوند تا توده امت به عزت و بى نيازى و استقلال و عدالت و قسط دسترسى پيدا كند، بويژه آن مشت مردم ثروتمندى كه هواخواه ((وابستگى اقتصادى ))اند، و آن را از آنروى روا مى شمارند كه از منافع و درآمدهاى ويژه آن بهره مند شوند.
پس بايد رسول خدا (ص ) و جانشينان معصوم او، براى علماى اسلام و فرمانروايان اسلامى ، اسوه اى نيكو باشند، تا بتوانند متكاثران را طرد كنند و دستشان را از كارها ببرند، تا جوانان منحرف نشوند، و مستضعفان از پا در نيابند. لازم است كه علما براى مجسم ساختن سيره و روش نبوى تلاش كنند. پس بايد به تحقق بخشى به سيره پيامبران بازگشت ، و از سخن صرف و اقدام مرتجعانه پرهيز كرد.
نگاهى به سراسر فصل
همنشينى با هر گروهى از مردم ، پيروى از آن گروه و به رنگ آنان در آمدن را به دنبال دارد. و همين است كه آدمى را به پذيرفتن اخلاق آن گروه و توجيه كارهاى آنان و با چشم رضايت و قبول به آنها نگريستن بر مى انگيزد. بنابراين همانگونه كه آميزش با صالحان و نيكان موجب صالح شدن نفس مى شود، آميزش با متكاثران گرفتار افت اخلاقى و فساد موجب سرايت اين افت و فساد به جان شخص همنشين مى شود.از اين رو دين اسلام از نشست و برخاست با آنان نهى كرده است ، تا اين خويهاى فساد كننده به ديگران سرايت نكنند، بويژه خود بزرگ بينى و استكبار و غفلت كردن از احوال مردم . در اين باره تعاليم بيدار كننده اى وجود دارد كه ذكر آنها و ژرفنگرى در آنها مايه بيدارى خواهد بود.
حديث :
1 النبى (ص ) - فيما خاطب به الامام اميرالمؤ منين : اءنت يعسوب المؤ منين ، و المال يعسوب الكفرة .(203)
پيامبر (ص ) - در خطابى به امام اميرالمؤ منين (ع ): تو امير مطاع مؤ منانى ، و مال امير مطاع كافران .
2 النبى (ص ): على اول من آمن بى ... و هو يعسوب المؤ منين ، و المال يعسوب المنافقين .(204)
پيامبر (ص ): على نخستين كسى است كه به من ايمان آورد... او امير مطاع مؤ منان است ، و مال امير مطاع منافقان .
3 النبى (ص ): على يعسوب المؤ منين ، و المال يعسوب الظالمين ...(205)
پيامبر (ص ): على امير مطاع مؤ منان است و مال ، امير مطاع ستمكاران .
اين حديث را شيخ ابوجعفر، محمد بن حسن طوسى ، در كتاب ((امالى ))، با سند از امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(ع )، از پدرش امام موسى بن جعفر(ع )، از پدرش امام على بن الحسين سجاد (ع ) روايت كرده است كه فرمود: حدثنى عمر و سلمة ، ابنا اءبى سلمة - ربيبا رسول الله (ص ) - انهما سمعا رسول الله (ص ) يقول فى حجته حجة الوداع : على يعسوب المؤ منين ، و المال يعسوب الظالمين . على اءخى و مولى المؤ منين من بعدى ، و هو منى بمنزلة هارون من موسى ، الا اءن الله - تعالى - ختم النبوة بى ، فلا نبى بعدى ، و هو الخليفة فى الاهل و المؤ منين بعدى (206) عمر و سلمة ، پسران ابوسلمة - دو پسر خوانده رسول خدا (ص ) - برايم نقل كردند كه در سفر ((حجة الوداع ))، هر دو از رسول خدا (ص ) شنيدند كه مى فرمود: على امير مطاع مؤ منان است و مال ، امير مطاع ستمگران . على بردار من و پس از من مولاى مؤ منان است ، و نسبت او به من همچون نسبت هارون است به موسى (همچنانكه هارون (ع ) وصى و جانشين موسى (ع ) بود، على (ع ) نيز وصى و جانشين من است )، جز اينكه خداى متعال پيامبرى را به من ختم كرده است و پس از من ديگر پيامبرى نخواهد آمد. و او جانشين است در خاندان من و مؤ منان پس از من .
در اينجا امورى است كه به اين حديث اهميتى بزرگ و ژرف مى دهد:
1 - سند و راويان آن ، و احاديث ديگرى كه درباره همين موضوع و تاءكيد و تاءييد آن رسيده است .
2 - زمان بيان آن .
3 - مكان بيان آن .
4 - چگونگى بيان آن ، يعنى تعيين چارچوبى تعيين شده و مشخص براى همه امت .
5 - قراردادن مال در برابر شخص .

 

next page

fehrest page

back page