الحياة ، جلد ۳

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۱۴ -


در مورد انسانها نيز چنين است ، و اين برخاسته از شكر واجب بر انسان است و از آن اعتقاد توحيدى كه اسباب هر چيز را همچون وسايلى مى بيند كه خداى متعال براى آفريدگار خود قرار داده است . و با چنين ديدى ، اين امر به منتها درجه شگفت انگيز مى نمايد كه در ميان مردم مشتى از ثروتمندان خود را مؤ من و مسلمان و مجاهد در راه دين تصور كنند، و با وجود اين به نظرشان چنان برسد كه آنچه مال در نزد ايشان جمع شده است ، نتيجه اى از هوشمندى و نبوغ اقتصادى و آزمودگى بازرگانى و تلاشهاى تجارى و توليدى خود آنان بوده است ! اينگونه تصور در برابر اعتقاد خالص توحيدى چه وزنى مى تواند داشته باشد؟ بلكه بايد آن را گونه اى از شكر خفى دانست ؛ چه مؤ من موحد كسى است كه حول قوتى را جز به خداى بلند مرتبه بزرگ به ديگرى نسبت نمى دهد، و قدرت و آزمودگى و دريافت و نشاط، يا حركت و سكون و سود و زيان را جز از خداى داناى آگاه تواناى بينا نمى داند؛ چنانكه چيزها و كالاهايى را كه در اختيار دارد و در آنها تصرف مى كند و در كار رشد مالى و وارد كردن اجناس و خريد و فروش و بازرگانى از آنها بهره مى گيرد، همه را مخلوق و نعمت خدا مى داند، خود آنها را يا مواد و اصول و منابع آنها را؛ و اين يكى از مصداقهاى ((شكر)) است كه پيشتر به آن اشاره كرديم .(604)
در اينجا واقعه اى را از پيغمبر خدا متى (عليه السلام ) پدر يونس پيغمبر (عليه السلام ) - براى خوانندگان نقل مى كنيم : (داوود پيغمبر،) از خداى متعال پرسيد كه همنشين وى در بهشت چه كس خواهد بود؟ خداوند به او وحى كرد كه متى پدر يونس ، پس با سليمان براى ديدن او روانه شدند، او را ديدند كه در راه پيش مى آيد و بسته اى هيزم بر روى سر خود نهاده است ؛ متى آن هيزم را فروخت و گندم خريد و آن را آرد و خمير كرد و نان پخت ، لقمه اى از آن برداشت و بسم الله گفت و در دهان نهاد و پس از فرو بردن آن گفت : الحمد لله . با لقمه هاى ديگر نيز چنين كرد. سپس آب نوشيد و بر آن نيز نام خدا را ذكر كرد، و چون ظرف آب را بر زمين نهاد، گفت : الحمدلله ، پروردگارا! كيست كه به اندازه اى كه به من نعمت داده اى و احسان كرده اى با او نيز چنين كرده باشى ، چشم و گوش و بدن مرا صحيح و سالم ساختى ؛ و آن اندازه به من نيرو بخشيدى كه توانستم به نزديك درختى كه خود آن را نكاشته و در حفظ آن نكوشيده ام بروم ، و آن را روزى من قرار دادى ، و كسى را نزد من روانه كردى كه آن را بخرد، سپس با بهاى آن گندمى خريدم كه خود آن را كشت نكرده ام ، و آتش در اختيار من گذاشتى تا آن را بپزم ، و مرا با اشتهايى به خوردن آن برانگيختى تا بتوانم نيرومندانه به فرمانبردارى از تو برخيزم ، پس تو را سپاس مى گزارم ...(605)
در اين مورد حكمتى ديگر نيز وجود دارد كه نبايد از آن غافل بمانيم . و آن اين است كه خداى متعال به حكمت خود مردمان را با توانايى كسب مال دارند، برخى ديگر به دنبال طلب علم مى روند، برخى با تهذيب نفس به سعادت مى رسند، برى توانايى آموختن علم پزشكى دارند، برخى به صنعت تمايل نشان مى دهند، برخى در اختراع موفق مى شوند، برخى در پى تحصيل تخصص ‍ مى روند، كسانى به حرفه ها و مشاغل عشق مى ورزند، پاره اى كار كردن در شهرها را دوست دارند و پاره اى در روستاها را، بعضى كار در خشكى را برمى گزينند و شمار كار در دريا يا در هوا را و نظاير اينها، ((پس هر كس به كارى مى پردازند كه براى آن آفريده شده است )). و اگر چنين نمى بود، چرخ اجتماع بشرى از گردش باز مى ماند. بنابراين هيچ يك از مردم حق ندارد درباره آنچه نصيب او شده است بخل ورزد، خواه مالى باشد كه به دست آورده است ، يا عملى كه طلب كرده ، يا فرهنگ و اخلاقى كه به آن رسيده ، يا صنعتى كه در آن ماهر شده ، يا تجربه اى كه دانسته است ، يا اختراعى كه پديد آورده ، يا تخصصى كه به آن دست يافته است . پس بر هر انسانى واجب است كه از آنچه بهره او شده است ديگران را بهره مند سازد، تا ديگران نيز از آنچه بهره آنان شده است ديگران را بهره مند سازند، و چنان شود كه همه مردمان از افراد بنى نوع خود بهره مند گردند و به آن بهره رسانند، و در زندگى خود ايمن باشند.
و اين امر ايمنى امر مهم است ، زيرا انسان با استعدادى كه قادر بر گردآورى مال فراوان است ، چون به مقتضاى استعداد و موهبت خود عمل كند و به مال فراوان دست يابد، و حقوق ظاهرى و باطنى آن را ادا نكند، و در آن اموال با ديگران به ((مواسات )) برنخيزد، همچون دزد نيرومندى خواهد بود كه مردم از او آزار مى بينند و بايد از او بپرهيزند؛ نه چنين كسى امين است ، و نه اجتماع از او در امان .
(2) - خداى متعال اعتنايى به توانگران و داراييهاى ايشان ندارد، و گروههاى فراوانى را در قرن گذشته نابود كرده است ، كه بسيارى بيش از ايشان ثروت اندوخته داشته اند، پس بر توانگران متكاثر و ثروتمندان بر پول واجب است كه مراقب خدا باشند و از عذاب و هلاك و گرفت او بپرهيزند (خواه در اين دنيا و به دست انقلاب كنندگان و صاحبان حق باشد، يا در آخرت و با عذاب شديد آن )، و به مردمان ستم نكنند، و به غصب حقوق ديگران نپردازند، و رنجبران را مورد بهره كشى بيمزد يا با مزد كم قرار ندهند، و روزيهاى توده مردم را ندزدند، و ناتوانان و مسكينان را تحقير نكنند، و يوغ استضعاف را بر گردن مستضعفان نگذارند، چه اگر خدا بخواهد كه آنچه را كه با ايشان داده است باز پس بگيرد، به آسانى اين كار را مى كند و آنان هيچ نگاهبانى در برابر خدا ندارند.
(3) - ثروتمندان مجرم كه به ناكامان ستم روا داشته اند و حقوق حقه ايشان را ربوده اند و آنچه را كه مى بايست به ايشان داده باشند نداده اند، و در آنچه خدا بهره ايشان ساخته است ديگران را شريك نساخته اند، بدانند كه به زودى ، بى سؤ ال و جواب ، به عذاب داخل مى شود، پس بايد به خدا پناه ببرند و از كارهاى بد خود دست بردارند.
8 فخرج على قومه فى زينته ، قال الذين يريدون الحياة الدنيا: يا ليت لنا مثل ما اءوتى قارون ، انه لذو حظ عظيم .(606)
قارون ، غرق در زيب و زيور (و در ميان خدم و حشم ) خويش ، به ميان مردم همتبار خود (بنى اسرائيل ) آمد؛ كسانى كه خواهان اين جهان بودند گفتند: كاش ما نيز آنچه قارون دارد داشتيم ، او (از اين جهان ) بهره اى فراوان دارد
اين آيه ما را به اين امور رهنمونى مى كند:
(1) - صاحبان ثروتها و مالهاى فراوانى دوستدار گردنفرازى و بزرگى فروشى و شادخوارى و خود آرايى به صورتى طغيانگرانه و طاغوتيند، و چنان دوست دارند كه زينت و آرايش (و امكانات گوناگون ) خود را به رخ مردمان بكشند؛ به همين جهت هنگام آمدن به ميان مردم با زينت و زيور مى آيند، با لباسهاى تازه پاكيزه و وسايل سوارى زيبا؛ همچنين كاخهاى بلند و سراهاى آراسته براى خود مى سازند. و اينهمه - اغلب - براى برترى فروختن و بزرگترين نمودن به توده مردم و محرومان است .
(2) - مردمان ظاهربين ، دلباخته و مفتون احوال ظاهرى ثروتمندان و آرايش و اسباب آرايش آنان از پوشش و زر و گوهر مى شوند، و آرزو مى كنند كه همچون آن مالدار باشند، به همين جهت آرامش روحى مردم از ميان مى رود.
(3) - آنان كه دلباخته زر و زيور مى شوند، دوستداران زندگى دنيوى و امور ماديند كه - به دليل داشتن خردهاى ضعيف و همتهاى كوتاه - مى پندارند كه ثروتمندان داراى بختى بلندند، ليكن مؤ منانى كه خواستار چيزهاى ناپايدار نيستند، و به اينگونه چيزها همچون هدف نهايى هستى انسانى نمى نگرند، هيچگاه چنين افكارى در ضميرهاى روشن آنان - كه با فروغ عقل و بصيرت تابناك است - خطور نمى كند.
9 و قال الذين اءوتوا العلم : ويلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا، و لا يلقاها الا الصابرون .(607)
آنان كه از علم (دين ) بهره اى داشتند گفتند: واى بر شما، پاداش خداوند براى كسى كه مؤ من گشته و عمل شايسته كرده است بهتر است ، و تنها صابران (در برابر دنيا و كششهاى دنيا) چنين نگرشى دارند (و از پاداش جاودان بهره مند مى گردند).
اين آيه ما را به اين امور رهنمونى مى كند:
(1) - صاحبان علم و ايمان و بصيرت آن كسانند كه هنگام ديدن چيزها از باطن آن آگاهند، و گول ظاهر اموال و كالاهاى دنيوى را نمى خورند، و آنها را به چيزى نمى گيرند و اعتنايى نمى كنند. و در ميان ايشان كسانى هستند كه مردمان را دوست مى دارند و براى حفظ حقوق و كرامت ايشان تا مگر آنان را از خواب غفلت بيدار سازند، و دستشان را بگيرند و از پرتگاههاى سقوط روحى و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى دور كنند.
(2) - خير حقيقى در امر ماندنى جاودانى است ، نه در امر ناپايدار نابود شونده ، پس پاداش خداى متعال خير است ، چون ماندنى و جاودانى است .
(3) - حقيقت و حكمت و علم حقيقى ، كه در بينشها نفوذ مى كند و آنها را به روى حقايق باز نگاه مى دارد، چيزى است كه جز شكيبايان بر حق - اگر چه تلخ باشد - و بر زهد - اگر چه ناگوار باشد - ديگران به آن دسترس ندارند، يعنى كسانى كه خود را بر آن داشته اند تا از دنيا و آرايشهاى فريبنده آن رويگردان باشند.
10. فخسفنا به و بداره الارض ، فما كان له من فئه ينصرونه من دون الله ، و ما كان من المنتصرين .(608)
او (قارون ) و سرايش را به زمين فرو برديم ، و او را گروهى نبود كه - در برابر (عذاب ) خدا - به ياريش برخيزند، و خود نيز نتوانست ياريگر خويش گردد.
اين آيه ما را به اين امور رهنمونى مى كند:
(1) - مال فراوان قارون او را از عذاب و هلاك نجات نبخشيد، و خدا او و خانه و همه ذخيره ها و مالهايش را به درون زمين فرو برد.
(2) - ثروتمندان بريده از مردم و دور از همنشينى با مردم ، در برابر بلاها و مصيبتها ياورى ندارند، و چون بلاهاى سخت روبرو شوند، گروهى را نمى يابند كه به يارى ايشان برخيزند، و سرانجام كار ايشان تنهايى است و بى كسى و جدا ماندن از ديگران و محروم شدن از دوستى و پشتيبانى مردم .
(3) - اگر خدا بخواهد ثروتمندان را هلاك كند، نمى توانند عذاب و نابودى را از خود دور كنند، زيرا خدا بر هر چه بخواهد تواناست ، و چون چيزى را اراده كند، به آن مى فرمايد: ((باش ، پس مى باشد.))
(4) - واجب است انقلابهاى برحق و كامياب ، همانگونه كه در برابر طاغوتهاى سياسى مى ايستند، در برابر طاغوتهاى اقتصادى نيز بايستند؛ زيرا پيامبر خدا موسى (عليه السلام ) تا زمانى كه نتوانست دو طاغوت - مالى و سياسى (609)- را از ميدان بيرون كند، انقلاب ويران كننده و سازنده او پيروز نگشت ، پس همانگونه كه مشكل نخستين را از سر راه قوم خويش برداشت ، مشكل دوم را نيز برداشت . و از بركت دو انقلاب وى ، فرعون در دريا غرق شد و قارون را در زمين در خود برد؛ و اگر جز اين مى بود، موسى (عليه السلام ) نمى توانست بنى اسرائيل گرفتار در چنگال بردگى و فرومايگى و بهره دهى و خوارى را رهايى بخشد. از اين آموزش قرآنى بر ما معلوم مى شود كه هيچ انقلابى بدون هلاك شدن هر دو طاغوت به نتيجه نخواهد رسيد.
11 و قارون و فرعون و هامان و لقد جاءهم موسى بالبينات ، فاستكبروا فى الارض ، و ما كانوا سابقين .(610)
قارون و فرعون و هامان را نيز (نابود كرديم )، كه موسى با آيات روشن به نزد ايشان آمد، و آنان در زمين خود را بزرگ نشان دادند، و نتوانستند (از عذاب ) گريزان باشند.
اين آيه ما را به اين امور رهنمونى مى كند:
(1) - قارون (طاغوتهاى اقتصادى ) و فرعون (طاغوت سياسى ) و هامان (طاغوت فرهنگى ) همه از يك قماشند، پس لازم است كه مردمان اين واقعيت را از ياد نبرند؛ چه بسيارى از مردم چنانند كه از فرعونها مى ترسند و از ايشان دورى مى جويند، ليكن از قارونها و هامانها نمى ترسند و حذر نمى كنند (و اين نتيجه تبليغات گمراه كننده اى است كه طاغوتهاى اقتصادى در ميان مردم پراكنده مى سازند تا آنان را در فهم و جهتگيرى در امور گمراه كنند)، در صورتى كه قارون همان فرعون است با چيزى بيشتر. و ما در واقعه حضرت موسى (عليه السلام ) با قارون و دسيسه كردن او با پيامبر خدا، چيزى را نمى خوانيم كه در واقعه حضرت موسى با فرعون نمى يابيم ؛ يعنى اينكه ((قارون زنى زانيه را از بنى اسرائيل نزد خود خواند و به او گفت : به تو دوهزار درهم پول مى دهم بدان شرط كه فردا هنگامى كه بنى اسرائيل نزد منند بيايى و بگويى : ((اى بنى اسرائيل ! من با موسى چه كنم كه مزاحم من مى شود؟)) گفت : ((بسيار خوب )). پس دو انبان پول داراى مهر خود به او بخشيد. چون آن زن به خانه خود آمد پشيمان شد و با خود گفت : ((واى بر من كه هر كار زشت را مرتكب شده ام ، و چيزى بر جاى نمانده است جز آنكه بر پيامبر خدا افترا ببندم !)) پس چون صبح شد با همان دو انبان نزد بنى اسرائيل آمد و گفت : ((قارون اين دو كيسه را به من داد تا نزد شما بيايم و به دروغ بگويم كه موسى با من چه مى كند. و پناه مى برم به خدا از اينكه به پيامبر خدا تهمت بزنم . و اين درهمهاى قارون است كه مهر خود وى بر سر آنهاست )). و بنى اسرائيل مهر قارون را شناختند...)).(611)
(2)- قارون و همانندان او از توانگران نيز، منكر آيات الاهى و ميزانهاى دينيند. پس اين انكار و روبه روى خدا ايستادن به فراعنه سياسى اختصاص ندارد، بلكه فراعنه اقتصادى نيز چنانند، و ما اءرسلنا فى قريه من نذير، الا قال مترفوها انا بما اءرسلتم به كافرون - در هيچ شهرى بيم دهنده اى (پيامبرى ) نفرستاديم ، مگر اينكه توانگران كامور آن شهر گفتند: ما به اين رسالت (دين ) كه تبليغ مى كنيد معتقد نيستيم .(612)
(3)- مستكبر، وصفى ويژه حاكمان غلبه يافته سياسى نيست ، بلكه اميران (ديكتاتورهاى ) مالى و فرمانروايان اقتصادى را نيز شامل مى شود.
(4)- مستكبران - چه سياسى و چه اقتصادى - نمى توانند از عذاب خدا بگريزند... خدا آنان را فرو مى گيرد و سخت گرفتار عذابشان مى سازد، علاوه بر آنكه ممكن است در دنيا نيز به دست ستمديدگان انقلابى گرفتار آيند و سهمى از اين عذاب دردناك را بچشند.
12 فكلا اءخذنا بذنبه ، فمنهم من اءرسلنا عليه حاصبا، و منهم من اءخذته الصيحة ، و منهم من خسفنا به الاءرض ، و منهم من اءغرقنا، و ما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا اءنفسهم يظلمون .(613)
همه را به گناهشان فرو گرفتيم : بر سر برخى ريگباد فرستاديم ( و نابودشان كرد)، و برخى را بانگى هولناك فرو كوفت ، و كسانى از آنان را به زمين فرو برديم ، و كسانى را در دريا غرق كرديم ؛ و خداوند بر ايشان ستم نكرد، بلكه خود بر خويشتن ستم روا داشتند.
اين آيه ما را به اين امور رهنمونى مى كند:
(1) - خدا ستمگران را به گناهشان خواهد گرفت ، و هيچ كس از ديدن مجازات اعمال خود معاف نمى ماند، پس بايد به رحمت او پناه بريم .
(2)- عذاب الاهى دنيوى كه به ستمگران و غاصبان حقوق مردم مى رسد، اشكال گوناگون دارد، همچون باريدن ريگباد بر سر آنان ، يا هلاك شدن بر اثر شنيدن بانگى هولناك ، يا دهان بازكردن زمين و فرو رفتن آنان در آن ، يا غرق شدن در دريا. و در زمانهاى معاصر نيز خدا ستمگران و مستكبران متكاثران غافل را به عذابى دنيوى و متناسب با اوضاع و احوال جارى ، از لحاظ روحى و جسمى ( بويژه در انقلابهاى راستين ) مجازات مى كند، ليكن عذاب سراى ديگر سختتر و ماندگارتر است .
(3)- همه اين عذاب و كيفر، از نتايج و پيامدهاى كارهاى بد خود ايشان است ، يعنى غصب حقوق و هتك حرمتها و مكيدن خون مردم ، و چشم پوشاندن از آنچه بر ناكامان مى گذرد، و فراموش كردن يتيمان و بيوه زنان و رها كردن ايشان به حال خود، در فقر و گرسنگى و برهنگى - در سرما و گرما - و بيمارى و بيخانمانى و نداشتن تعليم و تربيت ، پس خداوند به ايشان ستم نمى كند بلكه اين ستمى است كه از اعمال زشت خود ايشان نتيجه شده است .
(4)- خداوند متعال ستمگران اقتصادى را همچون ستمگران سياسى هلاك مى كند. پس بر مؤ منان استوار لازم است كه در برابر اينان خاموش ننشينند، چه اين سكوت و خاموشى به معناى پذيرفتن پرخورى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان است . و اين مخالف با رضاى خداى متعال است ، و بر خلاف آن روش عملى است كه امام امير المؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام ) در ايام فرمانروايى خود براى ما ترسيم كرده است . و آشكار است كه قيام در برابر يادشدگان از مهمترين تكاليف است ، بخصوص براى عالمان آگاه و رجال متعهد دينى .
13 و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا، اءولئك لهم عذاب مهين و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كاءن لم يسمعها، كاءن فى اءذنيه و قرا، فبشره بعذاب اءليم .(614)
پاره اى از مردم خريدار (و نشر دهنده ) سخنان بيهوده اند (و براى ترويج گفته هاى باطل ، افسانه هاى واهى ، و ياوه سراييهايى در برابر قرآن كريم ، هزينه هايى سنگين مى پردازند)، تا - از سر جهل و نادانى - مردمان را از راه خدا (و پيروى تعاليم قرآنى ) باز دارند، و راه خدا (و آيات خدا) را به ريشخند گيرند؛ اينان را عذابى خوار كننده در پيش است . (هر يك از اينان ) هنگامى كه آيات ما (قرآن بر آنان خوانده مى شود، مستكبرانه روى مى گرداند (و مى رود)، چنانكه گويى نشنيد (و در خور شنيدن نديد)، يا گويى هر دو گوشش غرق كرى است ، اينكه او را به عذابى مژده ده درد خيز.
هدف اين آيه كريمه نشان دادن تصويرى است از زندگى تكاثرى و معيشت اترافى مستكبران ، كه در راه نشر سخنان بيهوده و باطل هزينه گذارى مى كنند تا مردمان سست خرد را از راه خدا باز دارند، كه آيات خدا را جدى نگيرند و آنها را مسخره كنند، و جانهاى ايشان با آيات بيدار كننده الاهى به صورتى سازنده جوش نخورد، و اين آيات بينات بر جانها تسلط پيدا نكند، و راهى براى سلوكى انسانى طرح ريزى نشود. و آن مالداران خريدار سخنان بيهوده و باطل - كه با اموال خود توانايى چنين هزينه گذاريها را دارند - به هيچ سخن حقى و فرياد عدلى گوش فرا نمى دهند، و هنگامى كه مبلغان حق آيات خدا را بر آن غفلت زدگان مى خوانند، مستكبرانه روى مى گردانند و چنان وانمود مى كنند كه آنها را نشنيده اند و در خور شنيدن ندانسته اند، يا اينكه گوششان سنگين است ، پس ايشان را به عذابى دردناك بشارت ده .
14 و اذ يتحاجون فى النار، فيقول الضعفاء للذين استكبروا: انا كنا لكم تبعا...(615)
هنگامى كه (دوزخيان ) در درون آتش با يكديگر مجادله مى كنند، ضعيفان به گردنكشان خواهند گفت كه : ما پيرو شما بوديم ...
15 ... يقول الذين استضعفوا للذين استكبروا: لولا انتم لكنا مؤ منين (616)
... مستضعفان به مستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد ما مؤ من مى بوديم .
بنگريد!
شيخ ابو على طبرسى در تفسير اين آيه مى گويد: ((و لوترى - كاش مى ديدى )) اى محمد! اذ الظالمون موقوفون عند ربهم آن هنگامى را كه ستمگران در نزد پروردگارشان باز داشتند، يعنى براى رسيدگى به حسابشان در روز قيامت محبوس مانده اند، يرجع بعضهم الى بعض القول با يكديگر سؤ ال و جواب مى كنند، يعنى با هم به مجادله مى پردازند، ((يقول الذين استضعفوا آنان كه (در دنيا) مستضعف بودند)) يعنى دنباله رو و تابع ، ((للذين استكبروا - به كسانى كه گردنكش و مستكبر بودند،)) يعنى اشراف و بزرگان - مى گويند: ((لولا انتم لكنا مؤ منين اگر شما نمى بوديد ما مؤ من مى بوديم )) و به يگانگى خدا ايمان مى آورديم ، يعنى شما مانع ايمان ما شديد... پيروان پيامبران در گذشته فقيران و مردمان متوسط بودند نه ثروتمندان . سپس خداوند سبحان علت كفر توانگران مستكبر را بيان مى كند: و قالوا نحن اءكثر اموالا و اولادا گفتند اموال و فرزندان ما بيشتر است ، يعنى به اموال و اولاد خود افتخار مى كردند، و چنين گمان مى داشتند كه خداوند سبحان براى كرامت و بزرگوارى ايشان در نزد او آنهمه مال و فرزند به آنان بخشيده است ؛ بنابراين مى گفتند كه چون اينها نصيب ما شده است و شما محروم مانده ايد، پس عزت و آبروى ما در نزد خدا از شما افزونتر است و خدا ما را - با اينكه به شما پيامبران ايمان نداريم - عذاب نخواهد كرد: ((و ما نحن بمعذبين ما از عذاب شوندگان نخواهيم بود؛)) و اين را نمى دانستند كه اموال و اولاد بخششى از خداى متعال است كه مى بايست در برابر آن خدا را سپاس گزارند؛ و اين نشانه اكرام و بزرگداشت خدا نسبت به آنان نيست .(617)
و نبايد پژوهنده چنان گمان كند كه اين خصوصيت تنها در ثروتمندان غير مسلمان وجود دارد، نه ، بلكه كافر و مسلمان هر دو را شامل مى شود، و در بسيارى از ثروتمندان و متنعمان غير كافر - چنانكه پس از اين در ضمن احاديث خواهد آمد - نيز مشهود است ؛ پس ‍ شايسته نيست كه عالمان ربانى و مبلغان آگاه حق و پيروان استوار گام فضيلت ، به توانگران تكيه كنند، و چنان پندارند كه آنان با پول خود به تاءييد دين مى پردازند و اموال خود را در راه حق صرف مى كنند، نه ، زيرا سنگينى قيام در راه حفظ حق و نگاهبانى دين ، در مراحل جدى آن ، پيوسته بر دوش مستضعفان بوده است و چنين هم خواهد بود. و همين اصل عملى است كه پيامبران و مبلغان دين خدا همگى بر آن اعتماد كرده اند و آن را مورد اهتمام قرار داده اند.(618)
16 كلا ان الانسان ليطغى - ان راه استغنى .(619)
خير، انسان طغيان مى كند - همينكه خويش را بى نياز بيند.
17 ... و نذرهم فى طغيانهم يعمهون .(620)
... آنان را وامى گذاريم تا در طغيان خويش سرگردان باشند.
18 و ذرنى و المكذبين اولى النعمة ، و مهلهم قليلا.(621)
(اى محمد) تكذيب كنندگان توانگر را به من واگذار، و آنان را اندكى مهلت ده (تا كيفر خويش بينند).
از اين آيه قرآنى چنان برمى آيد كه تكذيب كنندگان پيامبران ، صاحبان نعمت و تيولداران و توانگران و متكاثرانند، و خداى متعال براى دل دادن و نيرو بخشيدن به پيامبرش به او مى فرمايد: و ذرنى و المكذبين اولى النعمة - كار تكذيب كنندگان برخوردار را به من واگذار. زيرا كه من خود شر آنان را از تو رفع خواهم كرد.
و از نصوص قرآنى گوناگون ، و حوادث تاريخى ، اين را دانسته ايم كه بيشتر كسانى كه به من كافر شدند، و پيامبران را تكذيب كردند، و سنتهاى فرستادگان خدا را برانداختند، و نسبت به فراخوانان به حق گردنكشى كردند، و به پيروى از شياطين پرداختند، اشراف كامران و اغنياى متكاثر بودند؛ پس دشمنان پيامبران و شريعتهاى الاهى ، يا مخالفان عملى شدند آنها به صورت صحيح و واقعى ، گردنكشان مالدار و طاغوتهاى ثروت و جباران تكاثر و اتراف و فرعونهاى تمول و زراندوزى و قارونهاى سيم و زر بوده اند. عادت و خوى اينان در هر قومى كه باشند، و در هر زمانى كه زندگى كنند... همين است و همين خواهد بود. و براى همين پيامبر بزرگ فرموده است : ((شر امتى الاغنياء(622) بدترين امت من ثروتمندانند؛)) مگر كسانى از ايشان كه توبه كنند و به اصلاح خويش پردازند، و از اموال (نامشروع ) خويش دست بردارند، و آن اموال را به صاحبان اصلى آنها يعنى محرومان و رنجديدگان و مستضعفان بازگرداند، يا در راهى كه خدا مقرر داشته است ، از مصالح عمومى اجتماعى و خيرات شايسته ، به مصرف برسانند.
و نبايد پوشيده ماند كه بيشتر كسانى كه به پيامبران ايمان نياوردند و به راه راست هدايت نشدند، و در اين دنيا - كه كشتزارى براى آخرت ايشان است - به اعتقاد صحيح و عمل صالح دست نيافتد، همه قربانيان همان طاغوتان اترافگر اقتصاديند، كه مستضعفان و محرومان ، ايشان را ((سروران و بزگتران )) مى خوانند، چنانكه در ((قرآن كريم )) آمده است (السادة و الكبراء).(623) همينان بودند كه مردمان را - با گفتار و كردار به زندگيى سالم باز مى داشتند، و امكان رشد و تعالى را از آنان مى گرفتند. در فصل بيست و يكم ، از اين باب ، بارى ديگر درباره اين آيه سخن خواهيم گفت ، رجوع كنيد.(624)
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ما اءوحى الى اءن اجمع المال و كن من التاجرين ، ولكن اءوحى الى اءن سبح بحمد ربك و كن من الساجدين ، حتى ياءتيك اليقين .(625)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): به من وحى نرسيد كه مال جمع كن و از بازرگانان باش ، بلكه به من وحى شد كه به ستايش پروردگار خود تسبيح گوى ، و از سجده كنندگان باش ، تا به يقين برسى .
اين حديث نبوى شريف - چنانكه روشن است - جمع كردن مال و گنج اندوزى را مى نكوهد، نه به دست آوردن مال و انفاق كردن آن را در كارهاى خير.
2 عيسى المسيح (عليه السلام ): بحق اءقول لكم : ان اءكناف السماء لخالية من الاءغنياء. ولدخول جمل فى سم الخياط، اءيسر من دخول غنى فى الجنة .(626)
عيسى مسيح (عليه السلام ): حقيقت را به شما مى گويم : همه جاى آسمان از ثروتمندان تهى است . داخل شدن شتر در سوراخ سوزن آسانتر است از
دخول ثروتمند به بهشت .
3 الامام على (عليه السلام ):... و ان اءفاد مالا اءطغاه الغنى .(627)
امام على (عليه السلام ):... اگر آدمى مالى به دست آورد، توانگرى او را به طغيان وامى دارد.
4 الامام على (عليه السلام ):... و كل افراط له مفسد.(628)
امام على (عليه السلام ):... هر افراطى (از جمله افراط و زياده روى در ثروت )، انسان را تباه مى كند.
5 الامام على (عليه السلام ): كان سليمان اذا اءصبح تصفح وجوه الاغنياء و الاءشراف حتى يجى الى المساكين و يقعد معهم و يقول : مسكين مع المساكين .(629)
امام على (عليه السلام ): سليمان در هر بامداد، چون به توانگران و اشراف مى رسيد، در سيماى آنان نگاهى ژرف مى كرد، آنگاه مى گذشت تا به نزد مسكينان مى رسيد، با آنان مى نشست و مى گفت : مسكينى با مسكينان .
اين تعليمات و نظاير آنها، طاغوتهاى اقتصادى را طرد مى كند و كوچك مى سازد و از چشم جامعه مى اندازد، و اگر مردمان و عالمان و سران به مقتضاى آنها عمل كنند، ايشان را در اجتماع منزوى خواهد كرد؛ چنانكه پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) نيز فرموده است : ثلاثة مجالستهم تميت القلب ... الجلوس مع الاءغنياء(630) - سه گروهند كه نشستن با ايشان قلب را مى ميراند... نشستن با ثروتمندان . ليكن مردم بايد در اين جهت توجيه شوند و اين را در يابند كه ثروت مستوجب هيچ بزرگى يا احترام يا برترى نمى شوند، بلكه بايد دارندگان ثروت كنار زده بمانند و مورد توجه قرار نگيرند، تا آنگاه كه به عدالت و رعايت حق و بخشيدن مال و اداى حقوقى كه بر عهده دارند - و اين حقوق بسيار است - بازگردند، و از سوء استفاده از موقعيتها و مكيدن خون مردم و بهره كشى براى افزودن بر ثروت خويش دست بر دارند.
6 الامام على (عليه السلام ) - فيما رواه الامام جعفر الصادق : ان الله فرض على اءغنياء الناس فى اءموالهم قدر الذى يسع فقراءهم ؛ فان ضاع الفقراء، اءو اءجهدوا، اءو اءعروا، فبما يمنع اءغنياؤ هم ، فان الله محاسبهم بذلك يوم القيامة و معذبهم عذابا اءليما...(631)
امام على (عليه السلام ) - به روايت امام جعفر صادق (عليه السلام ): خدابر مردمان ثروتمند واجب كرده است كه به اندازه نياز فقيران به ايشان بدهند؛ پس اگر فقيران سقوط كنند، يا رنج كار آنان را از پا در آورد، يا برهنه بمانند، سبب آن خوددارى ثروتمندان از رساندن حق فقيران به ايشان است . و خدا در روز قيامت در اين باره به حساب ايشان خواهد رسيد و با عذابى دردناك كيفرشان خواهد داد.
بر پايه اين تعليم (و اين چارچوب الاهى كه امام على بن ابيطالب (عليه السلام ) آن را اظهار داشته و امام صادق (عليه السلام ) آن را همچون دستورى ثابت و مؤ كد نقل كرده است )، آيا بر ما واجب نيست كه سقوط (مادى و معنوى ) و برهنه ماندن و رنج كشيدن فقيران ، همه را، معلول آن بدانيم كه توانگران حقوق گوناگون آنان را - چه رسمى و چه غير رسمى (632)- كه پرداختن آنها بر ايشان واجب است نمى پردازند و نزد خود نگاه مى دارند؟ آيا بر فقاهت اسلامى واجب نيست كه در برابر (غناى وافر) و (غناى تكاثرى )،(633) كه در نتيجه آن فقيران گرسنه و رنجور و برهنه مى مانند،ايستارى قاطع و بدون گذشت اتخاذ كند؟ آيا بر حكومت اسلامى واجب نيست كه حقوق محرومان و ناتوانان و اموال ايشان را بگيرد و بدون هيچ تاءخير يا سستى به ايشان برساند، يا با ايجاد تشكيلاتى سالم و سودده براى آنان كار كند، تا از سود آن بهره مند گردند؟)) بر شالوده اين تعليم علوى صادقى ياد شده ،(634) اگر كسى مردمان را به اقامه قسط و عدل قرآنى بخواند و بگويد كه از بين بردن فقر از جامعه اسلامى از طريق باز پس گرداندن آن اموال و حقوق به صاحبان آنها واجب است ، آيا حق و انصاف اجازه مى دهد كه چنين كسى را به انكار مالكيت و حرمت آن و نظاير اينها متهم كنيم ؟ آيا دين اجازه مى دهد كه اين فريادها را - را به منظور تجسم بخشيدن به عدالت قرآنى بر آورده مى شود - با اين اتهام ناچيز واهى خفه كنيم ؟... پروردگارا، ما را بيامرز، و بازگشت به سوى تو است .
7. الامام السجاد (عليه السلام ): وازو عنى من المال ما يحدث لى مخيله ، اوتاديا الى بغى ، او ما اتعقب منه طغيانا...(635)
امام سجاد (عليه السلام ):... از من دور كن مالى را كه در من پندار مى آفريند، يا مرا به ستمگرى و گناه مى كشاند، يا در اثر آن گرفتار طغيان مى شوم ...
8. الامام السجاد (عليه السلام ):... اءيها المؤ منون ! مصيبتكم الطواغيت من اهل الرغبه فى الدنيا، المائلون اليها، المفتونون بها، المقبلون عليها، و على حطامها و هشيمها البائد غدا...(636)
امام سجاد (عليه السلام ):... اى مومنان ! فاجعه در زندگى شما همين طاغوتها هستند، اين دنيا دوستان كه دل به دنيا داده اند و شيفته آن گشته اند، و همواره به طلب دنيا و مال دنيا روى مى آورند، مالى كه فردا چون خرده هاى كاه نابود است ...
9. الامام السجاد (عليه السلام ):... فقدموا امر الله و طاعته و طاعه من اءوجب الله طاعته بين يدى الامور كلها، و لا تقدموا الامور الوارده عليكم ، من طاعه الطواغيت و فتنه زهره الدنيا، بين يدى امر الله و طاعته ، و طاعه ، و طاعة اولى الامر منكم ...(637)
امام سجاد (عليه السلام ):... فرمان خدا و فرمان كسى را كه خدا اطاعت او را واجب داشته است بر همه چيز مقدم بداريد، و آنچه را اكنون پيش آمده است ، يعنى اطاعت طاغوتها و گرفتارى زرق و برق دينا، بر فرمان خدا و فرمان اولى الامر خود مقدم مداريد...
دو تذييل
1- تعميم مبارزه بر ضد طاغوت ، خواه سياسى ، خواه اقتصادى
قرآن :
1. و لقد اءرسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين الى فرعون و هامان و قارون ...(638 )
موسى را با آيات خويش و حجتى آشكار فرستاديم بر سر فرعون و هامان و قارون ...
2. ... فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله ، فقد استمسك بالعروه الوثقى ...(639 )
... هر كس كه به طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكم چنگ زده است ...
حديث :
1. ... الامام على (عليه السلام ):... و ما اءخذ الله على العلماء: ان لا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم ...(640)
امام على (عليه السلام ):... آنچه خدا بر عهده علما گذاشته است ، كه پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمكش را برنتابند (و در برابر چنين اوضاعى - برخوردارى و نادارى - خاموش ننشينند)...
2. الامام الباقر (عليه السلام )، اءو الصادق (عليه السلام ): ويل لقوم لا يدينون الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنكر... من قال : لا اله الا الله ، فلن يلج ملكوت السماء حتى يتم قوله بعمل صالح . و لا دين لمن دان الله بطاعه الظالم . ثم قال : كل القوم الهاهم التكاثر، حتى زاروا المقابر.(641)
امام باقر (عليه السلام )، يا امام صادق (عليه السلام ): واى بر قومى كه در امر به معروف و نهى از منكر به دين خدا عمل نمى كنند... هر كس بگويد: لا اله الا الله ، داخل ملكوت آسمان (بهشت ) نمى شود، مگر آنكه گفته خود را با عمل صالح تكميل كند. و كسى كه (مى پندارد) با فرمانبردارى از ظالم خدا را اطاعت مى كند دين ندارد. سپس فرمود: همگان را تكاثر (افزون طلبى ) به غفلت افكند، تا آن گاه كه به ديدار گورها رفتند (و در خاك خفتند).
3. الامام الصادق (عليه السلام ): من اءحب بقاء الظالمين فقد اءحب ان يعصى الله .(642 )
امام صادق (عليه السلام ): هر كس دوست بدارد كه ستمگران بر سر كار باشند، دوست دارد كه مردم خدا را معصيت كنند.
شايد - با آنچه از اسلام مى دانيم - اشاره به لزوم مبارزه با طاغوتهاى سياسى و اقتصادى با هم ، توضيح واضحات باشد. خوانندگان از اين آيات و روايات و توضيحات ، اين موضوع را بخوبى در مى يابند.
2 - لزوم تعجيل در برانداختن بيعدالتيهاى مالى (در انقلاب مهلت نيست )
(1)- اموال عمومى
قرآن :
1. فلذلك فادع و استقم كما امرت ، و لا تتبع اهواءهم ، و قل : آمنت بما اءنزل الله من كتاب ، و امرت لاءعدل بينكم ...(643)
براى (از بين بردن ) اين (شك و اختلاف ، مردمان را به دين توحيد) فرا خوان ، و خود نيز چنانكه فرمانت داده اند استقامت ورز، و از هوسهاى ايشان پيروى مكن ، و بگو: به كتابى كه خدا فرو فرستاده است ايمان دارم ، و به من فرمان داده اند تا در ميان همه شما به عدالت رفتار كنم ...
حديث :
1. الامام على (عليه السلام ) - لما اجتمع الناس عليه و سالوه ان يخاطب عثمان بن عفان ، فدخل عليه و تكلم معه بكلامه المشهور، المنقول فى ((نهج البلاغه ))، فقال له عثمان : كلم الناس فى اءن يوجلونى حتى اخرج اليهم من مظالمهم . فقال : ما كان بالمدينه فلا اجل فيه ، و ما غاب فاجله وصول امرك اليه .(644)
امام على (عليه السلام ): - هنگامى كه مردمان نزد آن امام آمدند و خواستند تا با عثمان ابن عفان سخن گويد؛ امام نزد او رفت و سخن مشهور خود را كه در ((نهج البلاغه )) نقل شده است گفت . پس عثمان به او گفت : ((از مردم بخواه كه به من مهلتى بدهند تا از بيعدالتيها جلوگيرى كنم )). على (عليه السلام ) چنين پاسخ داد. ((آنچه در مدينه است مهلتى نمى خواهد، و آنچه بيرون مدينه است ، مهلت ، به اندازه رسيدن دستور تو به آنجاست )).
اين كلام انقلابى ، هشدارى است براى حكومتهايى كه عملى كردن عدالت و اصلاح روابط اقتصادى و جلوگيرى از بيعدالتيهاى مالى را به تاخير مى اندازند و مى گويند: ((هنوز وقت اقدام درباره اين امور نرسيده است ، هر وقت فرصت مناسب رسيد اقدام خواهيم كرد)).
اين چگونگى بر خلاف روش انقلابى اسلامى على بن ابيطالب است .
(2)- اموال فردى
قرآن :
1. و لا تاءكلوا اءموالكم بينكم بالباطل ، و تدلوابها الى الحكام ، لتاكلوا فريقا من اموال الناس ...(645)
اموال يكديگر را به باطل (ناحق و نامشروع ) مخوريد، و به حاكمان - براى خوردن مال ديگران - رشوه مدهيد...
2. يا ايها الذين آمنوا، لا تاءكلوا الربا اءضعافا مصاعفة !...(646)
اى مردمى كه اهل ايمانيد،مال ربا را (به هر اندازه - چه مبلغهاى نخست ، و چه مبلغهاى افزوده و) چندين برابر، مخوريد...
حديث :
1. الامام الصادق (عليه السلام ) - على بن اءبى حمزه قال : كان لى صاحب كان يكتب لبنى اءميه فساءلنى ان استاءذن له حتى يدخل على الصادق (عليه السلام ). فاءستاءذنت له فدخل و قال قد حصل عندى اءموال كثيره من غير احتياط فى مواردها فما الحكم فيها؟ فقال الصادق (عليه السلام ): ((لولا ان بنى اميه وجدوا من يكتب لهم و يجبى لهم الفى ء و يقاتل عنهم و يشهد جماعتهم لما سلبونا حقنا، ولو تركهم الناس و ما فى ايديهم ما وجدوا شيئا الا ما وقع فى اءيديهم )). قال : فقال الفتى : جعلت فداك ! فهل لى مخرج منه ؟ قال : ((ان قلت لك تفعل ؟)) قال افعل . قال له : ((فاخرج من جميع ما اكتسبت فى ديوانهم ؛ فمن عرفت منهم رددت عليه ماله ، و من لم تعرف تصدقت به . و انا اضمن لك على الله عزوجل الجنه )). قال : فاطرق الفتى راءسه طويلا ثم قال : قد فلعت ، جعلت فداك !(647)

 

next page

fehrest page

back page