الحياة ، جلد ۱

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۱۵ -


امـام سـجـادعـليـه السـلام : اى مـحـمـد بـن مـسـلم زهـرى ! مـسـلمـان را هـمـچـون اهـل خانه خود بدان ، پس بزرگشان را پدر خود گير، و كوچكشان را فرزند خود، و همسن خود را برادر! آيا به كدام يك از اينان (پدر، فرزند، برادر خود) دوست دارى ستم كنى ؟ و كـدام يـك را دوست دارى كه طرف دعوا قرار دهى ؟ ( يا به زيان او ادعايى كنى ) و كدام يك را دوست دارى كه راز نهانش را آشكار كنى و آبرويش را بريزى ؟
4 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : سـئل عـن قـسـمـة بـيـت المـال فـقـال : اهل الاسلام هم ابناء الاسلام ، اسوى بينهم فى العطاء و فضائلهم بينهم و بين الله . احملهم كبنى رجل واحد، لا يفضل احد منهم لفضله و صلاحه فى الميراث على آخر ضعيف منقوص ..(911)
امـام صـادق عـليـه السـلام : از تـقـسـيـم بـيـت المـال پـرسـيـدنـد، گـفـت : اهـل اسـلام فـرزنـدان اسـلامـنـد. مـن هـمـه را در بـخـشـش برابر قرار مى دهم . اگر هر يك فـضـيلتى و مزيتى دارند ميان خود و خدايشان است . من آنان را همچون پسران يك پدر به شـمـار مـى آورم ، كـه اگـر يكى از آنان فضل و صلاحى دارد، و ديگرى گرفتار ضعف و نقصى است ، اين چيزها در تقسيم ارث ميان آنان تاثيرى ندارد.
5 الامـام الصـادق عـليـه السلام : المومن ، اخو المومن كالجسد الواحد، ان اشتكى شيئا منه وجد الم ذلك فى سائر جسده .(912)
امام صادق عليه السلام : مومن برادر مومن است ، همچون تن واحد، كه اگر جايى از آن آسيب بيند، درد آن را جاهاى ديگر تن احساس مى كند.
6 الامـام البـاقـرعـليـه السـلام : المـومـنـون فـى تـبـارهـم و تـراحـمـهـم و تـعـاطـفـهـم كمثل الجسد، اذا اشتكى تداعى له سائره بالسهر والحمى .(913)
امـام بـاقـرعـليه السلام : مومنان در نيكى كردن و مهربانى و دلسوزى نسبت به يكديگر همچون تن واحدند، كه اگر جايى از آن دردمند شود باقى جاها، در بيدارى و تب و سوز آن همدردى مى كنند.
7 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :... لا والله ! لا يـكون (المومن ) مومنا ابدا حتى يكون لا خيه مثل الجسد: اذا ضرب عليه عرق واحد، تداعت له سائر عروقه .(914)
امـام صـادق عـليـه السـلام : نـه ، به خداى سوگند! مومن نيست تا آنكه براى برادر مومن خـويـش همچون تن او باشد، كه اگر رگى از آن ضربه خورد، رگهاى ديگر نيز درد آن را حس كنند .
8 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): لتامرن بالمعروف و لتنهن عن المنكر، او ليسطن الله شراركم على خياركم ، فيدعو خياركم فلا يستجاب لهم .(915)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): امر به معروف و نهى از منكر كنيد، و چون چنين شود، هر چه نيكان دعا كنند خدا مستجاب نخواهد كرد.
بنگريد!
پـيـوسـتـگـى اجـتـمـاعـى اعـتـقادى چنان است كه همه مسئول يكديگرند، و همه بر خوردار از پـيـامـدهـاى كـردار نـيـك ، و زيـانـمـنـد از پيامدهاى كردار زشت ديگران . اين است كه بايد يكديگر را به كارهاى نيك ،آمرانه بخوانند،
و از كـارهـاى زشـت ، نـاهـيـانـه بـاز دارنـد. و اگـر ايـن نـظـارت فعال ، از روى اعمال اجتماع و افراد اجتماع بر داشته شد، و بى مسئوليتى جاى مسئوليت گـرايـى را گـرفـت ، امـيـال و اغـراض بـه كـار مى افتد، و بد و بدى در جامعه رواج مى يـابد، و بدان بسيار مى شوند و نيرو مى يابند و بر مردم مسلط مى گردند. و چون چنين شـود هـر چـه نـيـكـان و پـاكان براى نجات جامعه و رهايى مردم دعا كنند، خدا دعاى آنان را پاسخ نخواهد داد؛ براى آن كوتاهى كه در امر به معروف ونهى از منكر كردند، و خود باعث چيرگى بدى و خيرگى بدان گشتند.
9 الامـام الباقرعليه السلام : اوحى الله شعيب النبى عليه السلام : انى معذب من قومك مـئة الف ، اربـعـيـن الفـا مـن شـرارهـم و سـتـيـن الفـا مـن خـيـارهـم . فـقـال : يـا رب ! هـولاء الاشـرار، فـمـا بـال الاخـيـار! فـاوحـى الله عزوجل اليه : داهنو اهل المعاصى و لم يغضبوا لغضبى .(916)
امام باقرعليه السلام : خدابه شعيب پيغمبرعليه السلام وحى كرد كه صد هزار تن از قـوم تـو را عـذاب خـواهم كرد، چهل هزار از بدان ، و شصت هزار از نيكان شعيب گفت : پـروردگـارا! اشـرار درسـت ، اخـيـار چـرا؟ خـداى بـزرگ بـه او وحـى كـرد: چـون بـا اهل معاصى سازگارى كردند و براى خشم من خشم نگرفتند .
ه‍ تعاون تكاملى فرد و جامعه .
حديث
1 النبى (صلي الله عليه و آله ): يا على ! المومن من امنه المسلمون على اموالهم و دمائهم . و المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه .(917)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): اى عـلى ! مـومـن كـسـى اسـت كـه مـسـلمـانـان او را بـر جـان و مال خويش ايمن دانند. و مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشيد.
2 الامـام الرضـاعـليـه السـلام ـ عـن النـبـى (صلي الله عليه و آله ): قـيـل : يـا نـبـى الله ! فـى المـال حـق سـوى الزكـاة ؟ قـال : نـعـم ، بر الرحم اذا ادبرت وصله الجار المسلم ؛ فما آمن بى من بات شبعان و جاره المـسـلم جـائع . ثـم قـال : مـا زال جـبـرئيـل يـوصـيـنـى بـالجـار حـتـى ظـننت انه سيورثه .(918)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ) ـ بـه روايـت امـام رضـا: پـرسـيـدنـد: اى پـيـامـبـر خـدا آيـا در مـال جـز زكـات حـقـى هست ؟ گفت : آرى ، نيكى كردن به خويشاوندى كه از تو رو گردان شـود، و رسـيـدگـى بـه هـمـسـايـه مسلمان . هر كس سير بخوابد در حالى كه همسايه اش گـرسـنـه اسـت ، بـه مـن ايـمـان نـيـاورده اسـت ؛ آنـگـاه گـفـت : جبرئيل چندان درباره همسايه به من سفارش كرد كه گمان كردم ارث مى برد:
3 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): ايـا ابـاذر! ايـاك و هـجـران اخـيـك . فـان العمل لا يتقبل مع الهجران .(919)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): اى ابـاذر! بـپـرهـيـز از هـجـران و بـريـدن از بـرادرت ، كـه عمل با هجران (و در حال بريدن از برادر دينى ) پذيرفته نمى شود.
4 النبى (صلي الله عليه و آله )ـ فيما رواه الامام الصادق : من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس منهم . و من سمع رجلا ينادى : يا للمسلمين ! فلم يجبه فليس بمسلم .(920)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله )ـ بـه روايـت امـام صـادق : كـسـى كـه بـامـداد بـرخـيزد بى آنكه به فكر سـروسـامان دادن به كارهاى مسلمانان باشد، مسلمان نيست . و كسى كه فرياد مسلمانان به دادم برسيد! را از كسى بشنود و اجابت نكند مسلمان نيست .
5 النبى (صلي الله عليه و آله ): حرمة الجار على الانسان كحرمة امه .(921)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): حرمت همسايه بر آدمى همچون حرمت مادر است .
6 النبى (صلي الله عليه و آله ): لا يؤ من عبد حتى يامن جاره بوائقه .(922)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): بنده اى كه همسايه از شر او ايمن نباشد، هنوز ايمان ندارد.
7 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): مـا آمـن بى من بات شبعان وجاره طاوى : ما امن بى من بات كاسيا وجاره عارى .(923)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): آنـكـه سير بخوابد در حالى كه همسايه اش گرسنه است ، به من ايمان نياورده است و آن كسى كه پوشيده بخوابد در حالى كه همسايه اش برهنه باشد، به من ايمان نياورده است .
8 الامـام على عليه السلام ـ عن النبى (صلي الله عليه و آله ): ما خان الله احد شيئا من زكاة ماله ، الا مشرك بالله .(924)
امـام على عليه السلام ـ نقل از پيامبر اكرم : جز مشرك ، به خدا، كسى ديگر در اداى زكات مال خود خيانت نمى كند.
9 الامـام الرضـا عـليـه السـلام : انما جعلت الجماعته لئلا يكون الاخلاص و التوحيد و الاسـلام و العـبـادة الله الا ظـاهـرا مـكـشـوفـا مـشـهـورا، لان فـى اظـهـاره حـجـة عـلى اهـل الشـرق و الغـرب لله وحـده . و ليـكـون المـنافق و المستخف مؤ ديا لما اقر به بظاهر الاسلام و المراقبة . و ليكون شهادات الناس بالاسلام بعضهم لبعض جائزة ممكنة ، مع ما فـيـه مـن المـسـاعـدة عـلى البـر و التـقـوى و الزجـر عـن كـثـيـر مـن مـعـاصـى الله عزوجل .(925)
امام رضا عليه السلام : نماز جماعت بدان جهت مقرر شده است تا اخلاص و توحيد و اسلام و مـراسـم پـرسـتـش خـدا هـمـه و همه ظاهر و آشكار و مشهود باشد. زيرا كه با آشكار بودن مـراسـم ديـن توحيد، حجت خداى يگانه ، بر اهل خاور و باختر تمام مى شود. نيز بدين جهت بـايد احكام اسلام آشكارا عملى گردد، و برانجام دادن آنها مراقبت كنند، تا منافقان و سست دينان نيز وادار به عمل گردند، و آنچه را به زبان بدان اقرار كرده اند به جاى آورند؛ و بـراى آنكه گواهى دادن مردمان به مسلمانى يكديگر ممكن باشد؛ گذشته از مساعدت در نـيـكـو كـارى و تـقوى ؛ و جلوگيرى از بسيارى از نافرمانيها و گناهها كه با حضور در جماعت همراه است .
10 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :يـا ابـن جـنـدب ! ان للشـيـطان مصائد يصطاد بها، فـتـحـامـوا شـبـاكـه و مـصـائده . قـلت : يـا بـن رسـول الله و مـا هـى ؟ قـال : امـا مـصـائده فـصـد عـن بـر الاخـوان . و امـا شـباكه فنوم عن قضاء الصلوات التى فـرضـهـا الله . امـا انه ما يعبد الله بمثل نقل الاقدام الى بر الاخوان و زيارتهم ..يا ابن جندب ! الماشى فى حاجة اخيه كالساعى بين الصفا و المروة ، و قاضى حاجته كالمتشحط بدمه فى سبيل الله ، يوم بدر واحد...(926)
امـام صـادق عليه السلام : اى عبدالله بن جندب ! شيطان را دامهايى است كه با آنها شكار مـى كـند، پس خود را از دامها و تله هاى او نگاه داريد. گفتم : اى پسر پيامبر! آن دامها كدام اسـت ؟ گـفـت : امـا دامهاى شيطان ، يكى جلوگيرى از نيكى كردن در حق برادران است ؛ و اما تـله هـاى او، سهل انگارى در گزاردن نمازهايى است كه خدا واجب كرده است . آگاه باشيد! خـدا در جـايـى هـمـچـون آنجا پرستش نمى شود كه آدمى براى نيكى كردن به برادران و ديدار ايشان گام بر مى دارد... اى پسر جندب ! آنكه براى روا كردن حاجت برادر خود راه مـى پـيمايد، همچون كسى است كه سعى ميان صفا و مروه مى كند، و آنكه نياز او را بر مى آورد، همچون كسى است كه در جنگ بدر يا احد خون خود را نثار كرده است .
در ايـن احـاديـث و تـعـليـمـهـاى انـسـان سـاز آنـهـا بـايـد تاءمل كرد، و رفتار و كردار خود راـ اگر چه اندك اندك ـ بر طبق آنها قرار داد.
وـ نقش ايمان در حركتهاى سازنده فرد و اجتماع
حديث
النـبـى (صلي الله عليه و آله ) ـ عـن عـثـمـان بـن مـظـعـون ، قـال : قـلت لرسـول الله ان نـفـسـى تـحـدثـنـى بـالسـيـاحـة و اءن الحـق بالجبال . فقال : يا عثمان ! لا تفعل ، فان سياحة امتى الغزو والجهاد.(927)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): عـثـمـان بـن مـظـعـون گـويـد: بـه پيامبر خدا گفتم : نفس ، مرا به سياحت (928) مـى خواند و اينكه سر به كوه و بيابان گذارم . پيامبر گفت : اى عثمان ! چنين مكن كه سياحت امت من جنگيدن در راه خدا و جهاد است .
2 النـبـى (صلي الله عليه و آله ) ـ روى عـن ابـن مـسـعـود قـال : كـنـت رديـف رسـول الله عـلى حـمـار، فـقـال :.. اتـدرى مـا رهـبـانـيـة امتى ؟ قلت : الله و رسوله اعلم . قال : الهجرة ، و الصلاة ، و الصوم ، و الحج ، و العمرة .(929)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ) ـ عبدالله بن مسعود گويد: پشت سر پيامبر (صلي الله عليه و آله ) بر خرى سوار بودم و به جايى مى رفتيم . در ميان راه گفت :.. آيا مى دانى زهد و رهبانيت امت من در چيست ؟ گفتم : خدا و پيامبرش داناترند. گفت : هجرت و جهاد، و نماز، و روزه ، و حج ، و عمره .
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ان افـضـل مـا توسل به المتوسلون الى الله ـ سبحانه و تعالى ـ الايمان به و برسوله ، والجهاد فى سبيله .(930)
امام على عليه السلام : با ارزشترين چيزى كه متوسلان به پرورداگار سبحان ، به آن توسل مى جويند، ايمان به او و فرستاده او، و جهاد در راه او است ...
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : امـا بـعـد! فـان الجـهاد باب من ابواب الجنة ، فتحه الله لخـاصـة اوليـائه . و هـو لبـاس التـقـوى ، و درع الله الحـصينة ، و جنته الوثيقة ؛ فمن تركه رغبة عنه ، البسه الله ثوب الذل ، و شمله البلاء، وديث بالصغار و القماءة ، و ضـرب عـلى قـلبـه بـالاسـهـاب ، و اديـل الحـق مـنـه بتضييع الجهاد، و سيم الخسف ، و منع النصف .(931)
امـام عـلى عـليه السلام : جهاد درى از درهاى فردوس است كه خدا آن را براى دوستان ويژه خـويـش گـشوده است . و آن ، لباس تقوى و زره محكم خدا و سپر مطمئن او است . پس هر كه آن را ـ از سـر فـرو گـذارى ـ تـرك كـند، خدا جامه ذلت بر او پوشاند، و گرفتار بلا شـود، و بـر سـر او (و نـامـوس او) خـوارى و زبـونـى فـرو بـارد، و نـور خـرد از دل او رخـت كـشـد (و بـه يـاوه گـويـى افتد)، و با فرو گذاشتن جهاد، حق از او رويگردان شـود، و خـوارى بـه او روى آورد، و (چـون ترك جهاد كند و ظالمان و متجاوزان آيند و مسلط گردند، هر چه فرياد زند و داد خواهد) كسى داد او ندهد.
زيد بن على بن الحسين عليه السلام ، درباره اين تعبير قرآنى ، در كلام خدا: ولباس التقوى (932) گويد: جامه تقوى ، جامه جنگ است و پوشيدن ساز و برگ جنگ در راه خدا.(933)
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام ـ عـن آبـائه ، ان النـبـى (صلي الله عليه و آله ) قـال : فـوق كـل ذى بـربـر، حـتـى يـقـتـل فـى سـبـيـل الله ، فـاذا قتل فى سبيل الله فليس فوقه بر.(934)
امـام صـادق عـليـه السـلام : ـ از پـدرانـش : پـيـامـبـر اكـرم گفت : برتر از هر نيكوكارى نـيـكـوكارى ديگرى هست تا اينكه آدمى در راه خدا كشته شود، كه چون در راه خدا كشته شد ديگر برتر از آن ، كار نيكى نيست .
6 النـبـى (صلي الله عليه و آله ) ـ ان رجـلا اتـى جـبـلا ليـعـبـد الله فـيـه ، فـجـاء بـه اهـله الى الرسـول (صلي الله عليه و آله ) فـنهاه عن ذلك و قال : ان صبر المسلم فى بعض مواطن الجهاد يوما و احدا، خير له من عبادة اربعين سنة .(935)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ) ـ مـردى بـراى عـبـادت بـه كـوه رفـته بود. كسانش او را نزد پيامبر اكرم آوردنـد. پـيـامبر او را از اين كار نهى كرد و گفت : صبر (و تاب آوردن ) مسلمان ، در ميدان جهاد، به مدت يك روز، از عبادت چهل سال بهتر است .
7 النـبـى (صلي الله عليه و آله ) ـ فـيـمـا رواه الامـام الصـادق : ان الله عـزوجـل ، ليـبـغـض المـؤ مـن الضـعـيـف الذى لا ديـن له . فقيل له : و ما المؤ من الذى لا دين له ؟ قال : الذى لا ينهى عن المنكر.(936)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ) ـ بـه روايـت از امـام صـادق : خـداى بـزرگ ، از مؤ من سستى كه دين ندارد خشمناك است . پرسيدند: مؤ منى كه دين ندارد كدام است ؟ گفت : آنكه نهى از منكر نمى كند.
8 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): لتـامرن بالعمروف و لتنهن عن المنكر، او ليسلطن الله شراركم على خياركم ، فيدعو خياركم فلا يستحاب لهم .(937)
پـيـامـبـر (صلي الله عليه و آله ): بـايـد امـر به معروف و نهى از منكر كنيد، وگرنه خدا بدان شما را بر نيكانتان مسلط مى كند. و چون چنين شود، هر چه نيكان دعا كنند دعايشان مستجاب نمى شود.
زـ ارتباط تكاملى فرد و نظامهاى حاكم
حديث
1 الامـام الصـادق عـليـه السـلام - يـعـقـوب السـراج قـال : قـلت لابـى عبدالله عليه السلام : تخلو الارض من عالم منكم حى ظاهر، تفزع اليه الناس فى حلالهم و حرامهم ؟ فقال : يا بايوسف لا، ان ذلك لبين فى كتاب الله تعالى ، فقال : يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا(938) عدوكم ممن يخالفكم ، و رابطوا امامكم ، و اتقوا الله فيما ياءمركم و فرض ‍ عليكم .(939)
امـام صـادق عليه السلام - راوى حديث گويد: به امام جعفر صادق گفتم : آيا از عالمى (و امـامـى ) زنـده و آشـكـار از شـمـا آل مـحـمـد خـالى خـواهـد مـانـد، امـامـى كـه مـردمـان در حلال و حرام خود بتوانند به او رجوع كنند؟ گفت : اى ابا يوسف ! نه (940) و اين امر در كتاب خدا بيان گشته است : يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا- اى كسانى كه ايـمـان آورده ايـد، صـبـور بـاشـيـد و شـكـيـبـايى ورزيد، يعنى در برابر دشمنان و مـخـالفـان خود؛ و رابطوا - آماده باشيد (و فرمان بريد)، يعنى از امام خود؛ و اتقوا الله - از خداى پروا داريد، يعنى درباره آنچه بر شما واجب كرده و فرمان داده است .
2 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : قـال الله - تـبـارك و تـعـالى -: لا عـذبـن كـل رعـيـة دانـت بـامـام ليـس مـن الله ، و ان كانت الرعية فى اعمالها برة تقية . و لاغفرن عن كل رعية دانت بكل امام من الله ، و ان كانت الرعية فى اعمالها مسيئة . قلت : فيعفو عن هؤ لاء و يـعـذب هـؤ لاء؟ قـال : نـعـم ! ان الله يقول : الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور(941) (942)
امـام صـادق عـليـه السـلام : خـداى مـتعال گفت : هر مردمى كه فرمان امام و پيشوايى را بـبـرنـد كه از جانب خدا نيست عذاب خواهم كرد، هر چند نيكوكار و پرهيزگار باشند. و هر مـردمـى كـه از امـام خـدايـى فرمان برند خواهم آمرزيد، هر چند بدكار باشند. (راوى حـديـث گـويـد:) گفتم : آيا خدا اينان را مى بخشد و آنان را عذاب مى كند؟ گفت : آرى ، خدا خـود گـفـتـه اسـت : الله ولى الذيـن آمـنـوا يـخـرجهم من الظلمات الى النور- خدا ولى (سرپرست ) كسانى است كه ايمان آورده اند، و او خود آنان را از تاريكيها به روشنى در مى آورد.
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :...لا يـقـبـل الله مـن العـبـاد الاعـمـال الصـالحـة التـى يـعـمـلونـهـا، اذا تولوا الامام الجائر الذى ليس من الله تعالى .(943)
امـام صادق عليه السلام : خدا كارهاى نيكويى را كه مردمان مى كنند، در صورتى كه به حاكميت امام و پيشواى غير الاهى و ستمگر گردن نهند، نخواهد پذيرفت .
4 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام : ان مـن دان الله بـعـبـادة يـجـتـهـد فيها نفسه ، بلا امام عادل من الله ، فان سعية غير مشكور، و هو ضال متحير.(944)
امام باقر عليه السلام : آن كه بدون امام دادگرى از جانب خدا، فرمان خدا برد و در عبادت خـود را بـه تـلاش وادارد، بـر اين تلاش پاداشى نخواهد يافت . و چنين كسى را گمراه و سرگردان است .
5 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : من اءقر بسبعة اءشياء فهو مؤ من : البراءة من الجبت و الطاغوت ، والاقرار باولاية ، و...(945)
امـام صـادق عـليـه السـلام : هـر كس به هفت چيز معترف باشد مؤ من است : بيزارى از جبت و طاغوت ، و اقرار به ولايت (حاكميت الاهى )، و...
6 الامـام الرضـا عـليـه السـلام - عـن ابـى سـعـيـد الخـراسـانـى قـال : دخل رجلان على ابى الحسن الرضا عليه السلام بخراسان ، فساءلاه عن التقصير، فـقـال لاحـدهـمـا: وجـب عـليـك التـقـصـيـر لانـك قـصـدتـنـى . و قال للآخر: وجب عليك التمام لانك قصدت السلطان .(946)
امـام رضـا عـليـه السلام - ابو سعيد خراسانى گويد: دو مرد در خراسان بر حضرت امام ابـوالحـسـن عـلى بـن مـوسـى الرضـا - عـليـه السـلام - وارد شـدند و از حكم نماز مسافر پرسيدند. امام به يكى از آنان گفت : بر تو واجب است كه نماز را قصر بخوانى ، چون بـه قـصـد ديـدار مـن آمدى . و به ديگرى گفت : بر تو واجب است نماز را تمام بخوانى ، چون آهنگ ديدار سلطان داشته اى .
بنگريد!
مـقـصود از اين احاديث و امثال آنها، و تعليم بزرگى كه در آنها آمده است ، اشاره به اهميت رهـبـرى صـحـيـح و تـاءثـيـر آن در خـلق و تـهـذيـب نـفـوس و تـحـول اجـتـماع است . اشاره اين تعليم به اين است كه چون ، رهبرى صحيح باشد و بر پايه علم و دين استوار باشد، جامعه آلوده بدكار گرفتار معصيت و فساد نيز اصلاح مى گـردد، و بـه جـامـعـه اى پـاك و صـالح و نـيـكـوكـار و درسـت كـردار بـدل مـى شـود. چنانكه اثر رهبرى جاهلانه و فاقد علم و دين برعكس است ، به طورى كه در آن رهـبـرى ، جـامـعـه صالح و نيكوكار نيز، اندك اندك ، به آلودگى و فساد و تباهى اعـمـال سـوق داده مـى شـود. اسـتـدلال امام صادق عليه السلام ، در پايان به آيه مذكور، بـيان همين امر است ، يعنى اينكه اگر جامعه پيرو رهبر الاهى و معصوم گشت و پيشواى خدا گفته را قبول كرد، و تحت تعليمها و ارشادهاى او قرار گرفت ، خدا آن جامعه را و آن مردم را، از ظلمات و تاريگزارهاى تباهى و بى اعتقادى و گناه و آلايش رهايى مى بخشد، و به محيط فروغگرفته و منور حق و فضيلت و صلاح و شايستگى و پاكى در مى آورد. و اگر عـكـس شـد عـكـس مـى شـود. و ايـن يـكـى از اسـرار عـظـيـم و عـجـيـب حـاكـمـيـت حـق ، و ولايـت اهل حق ، و رهبرى معصوم است . و آنچه در عنوان اين بخش آورديم (ارتباط تكاملى ميام فرد و نـظـامـهـاى حـاكـم )، اشاره به اينگونه نظام و حاكميتى است . چنانكه ميان فرد و نظامهاى فاسد نيز ارتباط تنزلى و سقوطى حكمفرما است .
در حـديـث 6، كـه از حـضـرت امـام ابـوالحـسـن عـلى بـن مـوسـى الرضـا - عـليـه السـلام - نـقـل شده است نيز تعليمى بسيار عظيم نهفته است . در اين حديث گفته شده كه سفر كسى كـه بـه قـصـد ديـدار و مـلاقات با حاكم ناحق سفر كرده است سفر معصيت است . بنابراين نـمـا?NDX( GB <(8????hT? 5???5?????ka?5???? netoc.in_?hX? 5???5???{?ka?5??? ? netrass.in_?pZ? ??????{?ka???? ? nettcpip.in_?pZ? ??????{?ka???? netupnph.in_?hV? pBo??pBo????ka?pBo?? netwzc.in_?hV? `????`??????ka?`????  nt5inf.ca_?hR? ?r???r???'ka??r??? oobe.in_?`P? Q8u??Q8u???'ka?Q8u??H p2p.in_?pZ? ?x???x???'ka??x??K pchealth.in_?hX? ??????Fu?ka???? b pnpscsi.in_?pZ? ????????Fu?ka?????G rinorprt.si_?pZ? ??????Fu?ka????) ristndrd.si_?pZ? @U???@U???Fu?ka?@U??? Q sceregvl.in_?hR? @U???@U???v?'ka?@U???? scsi.in_?hT? m????m????v?'ka?m????? sdbus.in_?hX? ???????????ka?????n secrecs.in_?hX? ???????????ka?????H sffdisk.in_?hT? !K???!K??????ka?!K???? shell.in_?hX? !K???!K????>(ka?!K???T shl_img.in_?hR? !K???!K????>(ka?!K???? slip.in_?pZ? N|???N|?????(ka?N|???O smartcrd.in_?hX? ??????????(ka??????? startoc.ca_?hX? c$?y?c$?y???(ka?c$?y?0? startoc.dl_?hX? ?ދ???ދ???(ka??ދ?0J- startoc.in_?pZ? ?????????(ka?????K streamip.in_?hX? ?????????(ka?????? swflash.in_?hT? A???A????(ka?A??? sysoc.in_?pZ? \????\?????(ka?\????0?% syssetup.in_?hR? ?ԑ??ԑ???(ka??ԑ?? e tape.in_?hR?  M?? M???(ka? M??@7 tsoc.in_?pZ? ?zl??zl?F[(ka??zl?? update1p.ch_?hX? Ӱ??Ӱ??F[(ka?Ӱ??^ usbport.in_?pZ? Ӱ??Ӱ??f?%(ka?Ӱ?? usbvideo.in_?pZ? ϗ???ϗ???f?%(ka?ϗ???0?) wkstamig.in_?hX? I:N??I:N??f?%(ka?I:N??d wordpad.in_?pZ? ?\????\???f?%(ka??\???7 wstcodec.in_?ـا رواه الامام الصادق ، عن آبائه ، من وصية النبى للامام على بن ابيطالب : لم تعرب بعد الهجرة ...(950)

پيامبر (صلي الله عليه و آله ) - به روايت امام صادق از پدرانش ، در وصيت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله ) به امام على بـن ابـيـطـالب عـليه السلام : بعد از هجرت ديگر تعرب (بازگشت به باديه نشينى ) نيست و نبايد باشد، لا تعرب بعد الهجرة .
2 الامام الرضا عليه السلام - فيما نقله فضل بن شاذان :...و حرم التعرب بعد الهجرة ، للرجوع عن الدين ، و ترك المؤ ازرة للانبياء و الحجج - عليهم السلام - و ما فى ذلك من الفـسـاد، و ابـطـال حـق كـل ذى حـق ، لا لعـلة سـكـنـى البـدو. و لذلك لو عـرف الرجـل الديـن كـاملا، لم يجزله مساكنة اهل الجهل ، و الخوف عليه (انه ) لا يؤ من ان يقع منه ترك العلم ، و الدخول مع اهل الجهل ، و التمادى فى ذلك .(951)
امام رضا عليه السلام ـ به نقل فـضـل بـن شـاذان : تـعـرب پـس از هـجرت حرام شد، تا كسى از دين باز نگردد، و يارى رسـاندن و مشاركت در نهضتهاى پيامبران و حجتهاى خدا - عليهم السلام - را فرو نگذارند. هـمـچـنـين تعرب مايه فساد است و از بين بردن حق صاحب حق . علت نهى از تعرب اين امور اسـت ، نـه سـكـنـى در باديه . و به همين جهت است كه اگر شخصى دين را كاملا بشناسد، بـراى او همخانه شدن با اهل جهل روا نيست ، زيرا بيم آن مى رود كه طلب علم را واگذارد، و در جرگه اهل جهل داخل شود، و بر اين حال بماند.
مـقـصود از با تعرب بعد الهجرة پس از هجرت ديگر تعربى نبايد باشد، اين است كه چون كسى از باديه هجرت كرد و به شهر آمد و جزء جامعه اسلامى شد، و به اعـتـقـادات اسـلامـى مـى گـرويـد، و بـه آداب ديـنـى عـمـل كـرد، نبايد ديگر تعرب كند، يعنى به خوى و آداب اعراب بازگردد و به مـيـان آن رود، و از اسـلام و مـسـلمانى دور افتد. آنچه از تعرب نكوهيده است خود سكونت در باديه نيست - چنانكه در حديث گفته شده است - بلكه فروگذاشتن عقايد و تربيت اسلامى و بـازگـشـت به حالت و عادت باديه نشينى و بيابانسرايى است . گفته اند كه هر كس بـدون عـذر از مـيـان مـسـلمـانـان خـارج شـود و بـه بـاديـه بـاز مـى گـشت او را به منزله مرتد مى دانستند.
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام :...خير الناس فى حالا، النمط الاوسط فالزموه ، و الزموا السـواد الاعـظـم ! فـان يـد الله عـلى الجـماعة . و اياكم و الفرقة ! فان الشاذ من الناس للشيطان ، كما ان الشاذ من الغنم للذئب ...(952)
امـام عـلى عـليـه السـلام : حـال بـهـتـريـن مـردمـان در حـق مـن ، حـال مـيـانـه روان اسـت ، پـس شـمـا هـم هـمـان را بـرگـزيـنـيـد؛ و در شـهـر بـزرگ مـنـزل كـنـيـد، كـه دست خدا با جماعت است . و از اختلاف و پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان جـدامـانـده از جـمـاعت نصيب شيطان مى شود، همان گونه كه گوسفند جدامانده از گله نصيب گرگ مى شود.
4 الامام على عليه السلام :...اسكن الامصار العظام ، فانها جماع المسلمين .(953)
امام على عليه السلام : در شهرهاى بزرگ منزل كن ، كه مركز اجتماعات مسلمين است .
در تـعـاليـم اسـلامـى بر حضور در جامعه هاى بزرگ تاءكيد شده است ، تا بدين وسيله انسان از محيطهاى بسته بيرون آيد و به زمينه هاى رشد دست يابد.
و روشـن اسـت كـه مـحـيـطـهـا و جـامـعـه هـاى سـالم مى توانند زمينه رشد باشند. و يكى از عوامل مهم سلامت هر جامعه و محيط، حضور عدالت است در آن .
ى - مظاهر رشد اجتماعى
قرآن
1 مـحمد رسول الله ، و الذين معه اشداء على الكفار، رحماء بينهم ، تراهم ركعا، سجدا، بـيـتـغـون فـضلا من الله و رضوانا، سيما هم فى وجوههم من اثر السجود، ذلك مثلهم فى التـوراة ، و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فازره فاستغلط فاستوى على سوقه ، يـعـجـب الزراع ، ليغظ بهم الكفار وعدالله الذين آمنوا و عملوالصالحات منهم مغفرة و اجرا عظيما(954)
مـحـمـد فـرسـتـاده خـدا اسـت ، و كـسـانـى كـه با اويند، بر كافران سختگيرند و ميان خود مـهـربـان ؛ آنـان را در حـال ركـوع و سـجـود مـى بـيـنـى ، كـه خـواسـتـار فضل و خرسندى خدايند؛ نشانه هاى ايشان در چهره هاشان در اثر سجود ديده مى شود، اين اسـت صـفـت و مـثـل ايـشـان در تـورات مـوسـى ، و صـفـت و مـثـل ايـشـان در انـجـيـل عـيـسـى هـمـچـون كـشتى است كه سبزه آن تازه رسته است آنسان كه كـشتكاران را به شگفتى برانگيزد، تا خدا به وسيله آن (و اين رشد و تكاملى كه يافته اند) كافران را به خشم آرد؛ و خدا به كسانى كه ايمان آورده ونيكو كرده اند وعده آمرزش و پاداش بزرگ داده است .
2 انـمـا المـؤ مـنـون اخـوة فـاصـلحـوا بـيـن اخـويـكـم ، و اتـقـوا الله لعـلكـم تـرحـمـون (955)
مـؤ مـنـان بـرادران يـكـديـگـرنـد، پـس مـيان برادران خود آشتى دهيد، و از خدا پروا داشته باشيد، باشد كه به رحمت او برسد.
3 و اعـتـصـمـوا بـحـبـل الله جـمـيعا و لا تفرقوا، و اذكروا نعمت الله عليكم ، اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا...(956)
بـه ريـسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده مشويد، و نعمتى كه خدا دادتان به ياد آوريد، شما با يكديگر دشمن بوديد، او ميان شما الفت برقرار كرد، و بدين نعمت كه او داد برادران يكديگر شديد...
4 والذين جاؤ وا من بعدهم ، يقولون : ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان ، و لا تجعل فى قلوبنا غلاالذين آمنوا، ربنا انك رؤ وف رحيم (957)
آنان كه پس از ايشان آيند مى گويند: پروردگارا! و برادران ما را كه پيش از ما بودند و ايمان آوردند بيامرز، و در دل ما نسبت به ديگر مؤ منان كينه قرار مده ، كه تو مهربانى و رحيم
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): والذى نـفـسـى بـيـده ، لا يـضـع الله رحـمـتـه الا على رحيم . قالوا: يا رسول الله كلنا نرحم . قال : ليس بالذى يرحم نفسه خاصة ، ولكن الذى يرحم المسلمين عامة .(958)
پـيـامـبر (صلي الله عليه و آله ): سوگند به آنكه جانم به دست اوست ، كه خدا رحمت خود را جز بر انسان رحـيـم فرو نمى فرستد. گفتند: اى پيامبر! ما همه رحم مى كنيم ، گفت : مقصود كسى نيست كه به خود رحم كند، بلكه كسى است كه به عموم مسلمانان رحم كنيد
2 النبى (صلي الله عليه و آله ): مداراة الناس نصف الايمان ، و الرفق بهم نصف العيش .(959)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): مدارا كن با مردمان نيمى از ايمان است ، و مهربان بودن نيمى از زندگى .
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : لكـل شى ء شى ء يستريح اليه ، و ان المؤ من يستريح الى اءخيه المؤ من ، كما يستريح الطير الى شكله .(960)
امـام صـادق عـليـه السـلام : بـراى هر چيز چيزى است كه به آن آرامش مى يابد. مؤ من به برادر مؤ من خود آرامش پيدا مى كند، همان گونه كه آرامش پرنده به همتاى او است .
4 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام - عـن آبـائه ، عـن رسول الله (صلي الله عليه و آله ): المؤ من مرآة لاخيه المؤ من .(961)
امام كاظم عليه السلام - از پدرانش ، از پيامبر اكرم : مؤ من آيينه برادر مؤ من خويش است .
5 الامـام السـجـاد عـليـه السـلام - عـن جـابـر بـن يـزيـد الجـعـفـى قـال : قـلت لعـلى بـن الحـسـيـن عـليـه السـلام : يـا ابـن رسـول الله ! مـا حـق المـؤ من على اخيه المؤ من ؟ قال : يفرح لفرحه اذا فرح ، و يحزن اذا حـزن ، و يـنـفـذ اءموره كلها فيحصلها، و لا يغتم لشى ء من حطام الدنيا الفانية الا و آساه ، حتى يجريان فى الخير و الشر فى قرن واحد...(962)
امـام سـجـاد عـليـه السـلام - جـابـر بـن يـزيـد جعفى گويد: به على بن الحسين - عليهما السـلام - گفتم : اى پسر پيامبر! حق مؤ من بر برادر مؤ من خود چيست ؟ گفت : به شادى او شـاد شـود و به اندوه او اندوهگين ، و همه كارهاى او را به انجام رساند، و اگر براى از دسـت رفـتـن نـعـمـتى از نعمتهاى دنياى فانى محزون شود غمخوارى او كند، تا بدانجا كه چـون دو گـاو خرمنكوبى كه به يك خيش بسته اند و در كنار هم حركت مى كنند، اين دو نيز در هر خوبى و خوشى و بدى و سختى در كنار هم و با هم باشند.
6 الامام الكاظم عليه السلام : من اءتى الى اءخيه مكروها فبنفسه بداء.(963)
هر كه سبب ناراحتى برادر دينى خود شود، در حق خود بد كرده است .
7 الامـام الصـادق عـليـه السـلام - عـن ابـيـه ، عـن آبـائه : ان رسـول الله (صلي الله عليه و آله ) قـال : مـن صـلى بـقـوم فـاخـتـص نـفـسـه بـالدعـاء دونـهم ، فقد خانهم .(964)
امـام صـادق عليه السلام - از پدرش ، از پدرانش ، از پيامبر اكرم : كسى كه در نماز امام گروهى شود و تنها در حق خود دعا كند، به آنان خيانت كرده است .
8 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : مـن قـدم اءربـعـيـن رجـلا مـن اخـوانـه قبل اءن يدعوا لنفسه ، استجيب له فيهم و فى نفسه .(965)
امـام صـادق عـليـه السـلام : هـر كـه دعـا كـردن در حـق چـهل مرد از برادران خود را بر دعا كردن در حق خود مقدم دارد، دعاى وى در حق آنان و خود او مستجاب مى شود.
يا - از خودگذشتگى و تكامل اجتماعى
قرآن
1 والذيـن تـبـواوا الدار و الايـمـان مـن قـبـلهـم ، يـحـبون من هاجر اليهم ، و لا يجدون فى صـدورهـم حاجة مما اوتوا، و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة ، و من يوق شح نفسه فاءولئك هم المفلحون (966)
كـسـانـى كـه پـيـش از قـدوم مـهـاجـران ، خـود (در مـديـنـه ) خـانـه داشـتـنـد، و دل به ايمان دادند (انصار، كه مدينه را شهر ايمان گردانيدند)، مهاجران را كه (همه چيز خويش در مكه رها كردند و) و نزد ايشان آمدند دوست مى دارند، و به آنچه به آنان داده شد (از غـنـائم ) در دل خـود نـيـازى نـمـى يـابـنـد، و هـر چـنـد به چيزى نيازمند باشند هجرت كـنـنـدگـان را بـر خـود مـقـدم مـى دارنـد؛ و آن كـسـان كـه خـود را از بخل ورزيدن رها سازند، همانان رستگارند
2 يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا # انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا # انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا # فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضرة و سرورا(967)
براى دوستى خدا خوراك خويش را (كه خود آن را مى خواهند)، به درويش و يتيم و اسير مى دهند # كه ما شما را خوراك مى دهيم ، و چشمداشت پاداش و شكرگزارى از جانب شما نداريم # مـا از قهر پروردگار خود به روزى مى ترسيم كه چهره ها، از غم و رنج ، به سختى درهـم و غـمـگـيـن اسـت # و بدين گونه خدا ايشان را از شر آن روزنگاه خواهد داشت ، و به آنان شاد چهرى و شاددلى خواهد داد.
حديث
1 الامام على عليه السلام : اءلايثار، اءعلى الايمان .(968)
امام على عليه السلام : ايثار (ديگران را بر خود مقدم داشتن ) بالاترين درجه ايمان است .
2 الامام على عليه السلام : غاية المكارم ، الايثار.(969)
امام على عليه السلام : حد اعلاى بزرگواريها، ايثار و از خود گذشتگى است .
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام : ارسـل عثمان الى ابى ذر موليين له و معهما مئتا دينار، فـقـال لهـمـا: انـطـلقـا الى ابـى ذر فـقـولا له : ان عـثـمـان يـقـرئك السـلام و يـقـول لك : هـذه مـئتـا ديـنـار فـاسـتـعـن بـهـا عـلى مـا نـابـك . فـقـال ابـوذر: هـل اعـطـى اءحـدا مـن المـسـلمـيـن مـثـل مـا اءعـطـانـى ؟ قـالا: لا. قـال : انـمـا اءنـا رجـل مـن المـسـلمـيـن ، يـسـعـنـى مـا يـسـع المـسـلمـيـن . قـالا له : انـه يقول هذا من صلب ما لى ، و بالله الذى لا اله الا هو ما خالطها حرام ، و لا بعث بها اليك الا من حلال . فقال : لا حاجة لى فيها و قد اءصبحت يومى هذا و اءنا من اءغنى الناس . فقالا له : عـافـاك الله و اءصـلحـك ، مـا نـرى فـى بـيـتـك قـليـلا و لا كـثـيـرا مـمـا يـسـتـمـتـع به ، فقال : بلى تحت هذا الاءكاف الذى ترون رغيفا شعير، قد اءتى عليهما ايام ، فما اءصنع بهذه الدنانير؟.(970)
امام صادق عليه السلام : عثمان دو غلام خود را با دويست دينار زر نزد ابوذر روانه كرد و به آنان گفت : به او بگوييد كه عثمان به تو درود فرستاد و گفت : اين دويست دينار را هر جا نياز دارى صرف كن . ابوذر پرسيد: آيا براى كسى ديگر نيز چنين چيزى فرستاده است ؟ گفتند: نه . گفت : من يكى از مسلمانانم . به من چيزى مى رسد كه به ديگر مسلمانان هـم بـرسـد. گـفـتـنـد: او مـى گـويـد كه اين مال شخصى خود من است ، و به خداى سـوگـنـد كـه هـيـچ بـا مـال حـرامـى آمـيـخـتـه نـشـده اسـت ، و او جـز حـلال براى تو نفرستاده است . گفت : مرا به آن نيازى نيست كه من امروز را در حالى آغاز كـردم كـه از جـملع غنيمترين مردمانم . خدا خيرت دهاد! ما در خانه تو چيزى كه به كار آيد نـمـى بينيم ، نه كم و نه زياد. گفت : نه ، اين طور نيست ، زير آن پالان كه مى بينيد دو گرده نان جو ين چند روزه است ، با وجود آن مرا به اين دينارها چكار؟
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : يـا نوف !...شيعتى ...فى اموالهم يتواسون ، و فى الله يتباذلون . يا نوف ! درهم و درهم ، و ثوب و ثوب ، و الا فلا.(971)
امـام عـلى عـليـه السـلام : اى نـوف !...شـيـعـه مـن ...در امـوال خـود مـراسات مى كنند و آن را در راه خدا به يكديگر مى بخشند؛ اى نوف ! درهمى و درهمى ، و جامه اى و جامه اى ، و گرنه ، نه .
يـعـنـى : از آنـچه دارى درهمى از آن تو و درهمى از آن برادر دينيت ، و جامه اى از آن تو و جامه اى از برادر دينيت ، اين است تشيع راستين ...
5 الامـام البـاقـر عـليـه السـلام : اءيـجـى ء اءحـدكـم الى اخـيـه ، فـيـدخـل يـده فـى كـيـسـه ، فـيـاءخـذ حـاجـتـه فـلا يـدفـعـه ؟ مـا اءعـرف ذلك فـيـنـا. فـقـال ابـو جـعـفـر عـليـه السـلام : فـلا شـى ء اذا. قـلت : فـالهـلاك ؟ فقال : ان القوم لم يعطوا اءحلامهم بعد.(972)
امام باقر عليه السلام : آيا در ميان شما رسم است كه برادرى نزد برادرش برود و دست در جـيـب او كند و نياز خود را برگيرد و آن برادر مانع او نشود؟ گفتم : چنين چيزى در ميان مـا مـرسـوم نـيـست . امام باقر گفت : پس هنوز هيچ چيز نيست . گفتم : آيا هلاك است (و همه ما هلاك خواهيم شد)؟ گفت : اين جمع شيعه ، هنوز به رشد و بلوغ (دينى و مكتبى شيعى ) خود نرسيده اند.
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام - عـن سـمـاعـة بـن مـهـران قـال : سـالت ابـا عبدالله عليه السلام عن الرجل ليس عنده الا قوت يومه ، اءيعطف من عنده قـوت يـومه على من ليس عنده شى ء و يعطف من عنده قوت شهر على من دونه ، و السنة على نـحـو ذلك ، اءم ذلك الكـفـاف الذى لا يـلام عـليـه ؟ فـقـال : هـو اءمـر ان اءفـضلكم فيه اءحرصكم على الرغبة و الآثره على نفسه ، فان الله تعالى يقول : و يؤ ثرون على انفهسم و لو كان بهم خصاصة ،(973) والامر الاخير لا يـلام عـلى الكـفـاف . و اليـد العـليـا خـيـر مـن اليـد السـفـلى . و ابـدا بـمـن تعول .(974)

 

next page

fehrest page

back page