الغدير جلد ۹

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه زين العابدين قرباني

- ۶ -


طى الارض ببرد و در زير پاى او نيز همانند ولى خدا زمين بچرخد.

اين نمونه هائى كه نقل كرديم چون مربوط به خاندان پيامبر اكرم و امير مومنان نيست از ناحيه برادران اهل سنت ما مورد مناقشه و انكار قرار نگرفته است و گرنه همانطور كه درباره طى الارض على عليه السلام از مدينه به مدائن براى غسل دادن و دفن كردن سلمان ديدم مورد حمله و جدال و انكار قرار مى گرفت.

شگفت از اين تعصب بى جا

اين انكارى كه نويسندگان متعصب اهل سنت، درباره بسيارى از فضائل مولايمان امير المومنين و خاندان بزرگوارش از خود ابراز مى دارند، چيز تازه اى نيست، زيرا در آنها خوى انكار آميخته با تعصبى وجود دارد كه ايجاب مى كند يكايك آن فضائل را گاهى با تمسخر و طعنه، و گاهى ديگر با ساختگى بودن آنها و زمانى با نادرست شمردن اسناد آنها و موقعى ديگر با استعباد محض و وقتى هم با مناقشه در دلالت آنها انكار نمايند

روى همين جهت است كه: هر روز صداى جاهلانه آميخته با تعصب و كينه و خشم آنان به گوش مى رسد. آنان مى پندارند كه كار خوبى مى كنند در صورتى كه آنان امثال اين گونه فضائل را براى غير اين مردان پاك جائز مى شمرندند بدون آنكه در آن، ترديدى به خود راه دهند و يا ديك دشمنى آنان به جوش آيد و يا دست جرح و تعديل به سوى آن دراز كنند و يا آن را به غلو و بدعت نسبت دهند، و اينك گوشه اى از آن مسائل را مورد بررسى قرار مى دهيم:

حديث برگرداندن خورشيد براى امير المومنين

در جزء سوم همين كتاب صفحه 141 - 126 مقدارى از سندهاى حديث " برگرداندن خورشيد " براى مولايمان على عليه با دعاى پيامبر اكرم و شواهد صحت آن و گفتار دانشمندان اسلامى در اين باره كه چهل گفته بوده آمده است.

تو در آنجا دلائل روشن صحت حديث را و اينكه دروغى در آن رخ نداده و امكان آن هم نمى رود به خوبى مى يابى و سبكى، يافعى، اين حجر، صاحب شذرات و ديگران نيز نظير اين كرامت را براى اسماعيل ابن محمد حضرمى متوفى در سنه 676 ه نقل كرده اند بدون آنكه نسبت به آن انكارى ابراز دارند.

سبكى در " طبقات الشافعين " جلد 5 صفحه 51 گفته است: " از جمله كرامات حضرمى كه بسيار ان را نقل كرده اند اين است كه او روزى در سفر به خادمش كفت: به خورشيد بگو: در جايش بماند تا ما به منزل برسيم. در صورتى كه او در جائى دور از منزلش قرار داشت و غروب نزديك بود.

خادم به خورشيد گفت: فقيه اسماعيل دستور مى دهد كه: در جايت توقف كنى، او هم توقف كرد تا آنها به منزل رسيدند، وقتى كه به منزل رسيدند به خادم گفت: چرا اين زندانى را رها نمى كنى؟ خادم به خورشيد دستور داد غروب كند و او هم غروب كرد و فورا شب فرا رسيد و هوا تاريك شد. "

يافعى در كتاب " مرآت الجنان جلد 4 صفحه 178 مى گويد: از كرامات اسماعيل حضرمى اين بوده كه خورشيد برايش توقف نمود تا به منزلش رسيد. او در اواخر روز به خورشيد دستور توقف داد او هم اطاعت نمود. و اين كرامت هم اكنون در ميان مردم يمن درباره حضرمى شايع است.

و از جمله كرامات او اين است كه از درخت " سدره المنتهى " درخواست كرد كه از ميوه اش به او و يارانش بخوراند و او هم اطاعت نمود.

و من "يافعى" در اشعارم به اين كرامت "توقف خورشيد" اشاره كرده ام آنجا كه گفته ام: او حضرمى است فرزند مولا " محمد " پيشواى هدايت و فرزند امام با عظمت.

و از مقامش اين است كه اشاره به خورشيد كرد كه توقف كند او هم توقف نمود تا به منزلش رسيد.

و نيز از قصائد يافعى درباره حضرمى است كه مى گويد: او حضرمى مشهور است: هنگامى كه به خورشيد گفت: توقف كن تا به منزلم برسم، خورشيد هم اطاعتش كرد.

ابن عمار در " شذرات الذهب " جلد 5 صفحه 362 مى گويد: براى شيخ اسماعيل خضرمى كراماتى است كه طبق گفته " مطرى " آن كرامات به حد تواتر نقل شده است، تا اينكه مى گويد: از جمله آن كرامات اين است كه تصميم رفتن به شهر " زبيد را داشت، در بين راه كه هنوز فاصله زيادى تا آنجا باقى مانده بود، ديد خورشيد دارد غروب مى كند و ترسيد كه پيش از رسيدن به آن جا در شهر بسته شود از اين رو به خورشيد دستور توقف داد تا وارد زبيد شد.

و يافعى به همين كرامت اشاره مى كند آنجا كه مى گويد: " او حضرمى است فرزند مولا محمد تا آخر دو بيت ياد شده " ابن حجر در " الفتاوى الحديثه " صفحه 232 مى نويسد: از جمله كرامات حضرمى اين است كه: مى خواست وارد شهر زبيد شود، ديد خورشيد نزديك است كه غروب كند به او گفت: غروب نكن تا وارد شهر شويم او هم ساعتها توقف كرد، هنگامى كه وارد شهر شد به او دستور غروب كردن داد، ناگهان خورشيد غروب كرد و جهان در تاريكى فرو رفت و ستارگان كاملا آشگار شدند.

علامه سماوى در " العجب اللزومى " گفته است:

وا عجبا من فرقه قد غلت من دخل فى جوفها مضرم
تنكر رد الشمس للمرتضى بامر طاها العيلم الخضرم
و تدعى ان ردها خادم لامر اسماعيل الحضرم

" شگفتا از طائفه اى كه از روى دغل و كينه در اندرونشان آتش مشتعل زبانه مى كشد.

منكر " رد شمس " براى مرتضى على آنهم به دستور پيامبر اكرم هستند، رد صورتى كه آن را براى خادمى به امر اسماعيل حضرمى جائز مى شمارند "

انسان جستجوگا اين داستان مى تواند چنين نتيجه بگيرد كه: اسماعيل حضرمى پيش خدا از پيامبر اكرم و وصيش امير المومنين برتر و بالاتر است، زيرا برگرداندن خورشيد براى على امرى بوده كه يا با دعاى على و يا با دعاى پيامبر بزرگوار اسلام واقع شده، اما در مورد اسماعيل حضرمى او به خادمش دشتور داد كه به خورشيد فرمان دهد تا بماند آن هم توقف كرد. آنگاه دستور داد خورشيد را از اسارت آزاد نمايد، يا خود او دستور توقف خورشيد را صادر كرد آنهم توقف نمود،

و اين يكنوع امتياز و برترى و نزديكى به خدا است اگر خواب ها و احلام واقعيت داشته باشند، ليكن عقلاء و راويان اين داستان بخوبى مى دانند كه: اين افسانه چه زمانى ساخته شده و كجا بافته شده و براى چه منظورى تنظيم شده است؟

يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و يابى الله الا ان يتم نوره:

" مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند، ليكن خدا نمى خواهد مگر اينكه نورش را تمام نمايد ".

نماز هزار ركعت

بسيار نقل كرده اند كه: هر كدام از مولايمان امير المومنين و امام حسين و فرزند برومندش زين العابدين عليهم السلام در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواندند و اين موضوع همواره مورد اعتقاد عمومى و باور همه علماء بوده است تا اينكه جناب " ابن تيميه قدم به عرصه دانش گذاشت.

او گاهى اين عمل نيك را مكروه پنداشته و گفته است: نماز هزار ركعت ارزشى ندارد و كسى كه آن را با ارزش بداند نادان است، زيرا رسول خدا در شب بيش از سيزه ركعت و در روز ركعات معينى نماز نمى خوانده چنين نبوده كه او تمام شب را نماز بخواند و يا تمام روزها را روز بگيرد.

آنگاه اضافه مى كند: مداومت بر شب زنده دارى در تمام شب نه تنها مستحب نيست بلكه مكروه است و اين امر همانند دائما روزه نگهداشتن از سنت آن حضرت نيست.

و گاهى هم گمان كرده كه اين كار از توانائى آدمى خارج است و گفته است: اگر چنين كارى ممكن باشد على رضى الله عنه داناتر به سنت پيامبر و شايسته تر به پيروى از راهنمائى هايش و دورتر از چنين مخالفتى با آن حضرت است در صورتى كه در بيست و چهارم ساعت هزار ركعت نماز خواندن و به ديگر وظائف نيز پرداختن غير مقدور خواهد بود، زيرا آدمى نيازمند به خوراك و خواب و.. نيز هست،

و زمانى ديگر فكر مى كند كه: طبعا چنين عملى با سرعت و عجله صورت مى گيرد و چنين كارى عارى از خضوع و خشوع وهمانندانه برداشتن كلاغ از زمين خواهد بود وچنين عملى فائده زيادى نخواهد داشت،

جناب ابن تيميه آنگاه گفتارش را چنين پايان مى دهد: شب زنده دارى با تهجد و قرائت همه قرآن در يك ركعت نماز درباره عثمان رضى الله عنه ثابت است، پس شب زنده دارى و تلاوت قرآنش از ديگران آشكارتر است.

پاسخ پندارهاى ابن تيميه

اما گمان كراهت اين عمل و مخالفتش با سنت پيامبر و خارج شدنش بدين جهت از فضيلت، مطلبى است كه از نادانى همه جانبه او از شئون عبادات و فقه السنه و وارونه جلوه دادن حقائق از روى جهالت و يا عمد حكايت مى كند زيرا سيزده ركعت نماز پيامبر اكرم در شب و ركعاتى در روز چنانكه در اخبار بيان شده همان نمازهاى شب، شفع، وتر، نافله صبح و نوافل نماز هاى روزانه است و با مطلق نمازها كه استحباب ذاتى دارند و در احاديث زياد از پيغمبر اكرم به آن ترغيب شده كه ذيلا به برخى از آنها اشاره مى شود، ارتباطى ندارند:

الصلاه خير موضوع استكثر او استقل: نماز بهترين چيزى است زياد خوانده شود يا كم ". " نماز بهترين چيزى است، پس است هر كسى توانائى زياد خواندنش را دارد كوتاهى نكند ".

" نماز بهترين چيزى است هر كسى مى خواهد زياد و هر كسى مى خواهد كم بخواند ".

" اى انس در شبانه روز نماز زياد بخوان كه ترا حفظ خواهد كرد ".

" اى انس اگر توانستى همواره نماز بخوانى بخوان كه فرشتگان تا زمانى كه نماز مى خوانى بر تو درود مى فرستند ".

" كسيكه در شب نمازش زياد باشد "يا زياد نماز كند" در روز چهره نيكو مى گردد ".

نصر ابن على جهضمى مى گويد: حافظ يزيد ابن زريع را در خواب ديدم و به او گفتم: خدا با تو چه كرد؟ گفت: وارد بهشت شدم گفتم: با چى؟ گفت: با نماز زياد ".

بطريق صحيح از بخارى و مسلم روايت شده كه: پيامبر اكرم آنقدر شب را به عبادت روى پا ايستاد كه از پايش خون جارى شد.

و در روايت ديگرى از آن دو و ترمذى آمده: آنقدر پيامبر روى پا به عنوان عبادت ايستاد يا نماز خواند تا پاها و يا ساق هايش ورم كرد و در روايت ديگر از عايشه آمده: تا جائى كه از قدم هايش خون جارى شد.

و در روايت ديگر از ابى هريره آمده: تا قدم هايش تركيد و از آن خود جارى شد.

و در " الموهب اللدنيه " آمده پيامبر اكرم در زمان پيرى بعضى از وردهاى نمازش را نشسته مى خواند بعد از انكه آنقدر سر پا عبادت كرده بود كه قدم هايش تركيده و خون از آن جارى شده بود.

و روش جارى ميان مسلمين در انجام عباداتى از قبيل: نماز، روزه، حج، قرائت قرآن و ديگر اعمالى كه موجب تقرب به خدا مى شود اين بوده كه هر كدام طبق توانائيشان از آن انجام مى داند و هيج گاه اكتفاء به آن عبادات معدوده اى كه براى رسول خدا شمرده شده نمى كردند البته مردم در توانائى مختلفند چنانكه خداوند در قرآنش مى فرمايد: " به مقدار توانائيتان از خدا بپرهيزيد - خداوند كسى را جز به مقدار توانائيش تكليف نمى كند " از اين روست كه مى بينى:

اين يكى هر روز صد ركعت نماز مى خواند و ديگرى دويست ركعت مانند:

ابو يوسف قاضى و فقيه كوفى متوفى در سال 182 ه.

و قاضى ابى عبد الله محمد ابن سماغه بغدادى متوفى در سال 233 ه.

و بشر ابن وليد كندى متوفى در سال 238.

و بعضى دير هر كدام سيصد ركعت مانند: پيشپاى حنبليها " احمد ابن حنبل " متوفى در سال 241.

و ابو قاسم جنيد قواريرى متوفى در سال 298.

و حافظ عبد الغنى مقدسى متوفى در سال 600.

و برخى ديگر هر كدام چهار صد ركعت، امثال: بشر ابن مفضل و قاشى متوفى در سال 187.

و پيشواى حنيفها " ابو حنيفه نعمان متوفى در سال 150.

و ابو قلابه عبد الملك ابن محمد متوفى در سال 276.

وضيغم ابن مالك ابو مالك.

و ام طلق نيز چهار صد ركعت نماز و از قرآن هر چه مى خواست مى خواند.

و احمد ابن مهلهل حنيلى متوفى در سال 554 نيز چنين بوده است.

و جمعى ديگر پانصد ركعت نماز مى خواندند، مانند:

بشر ابن منصورى بصرى متوفى در سال 180