الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۳۰ -


و از جمله آنها: عبدى كوفى. از شعراى قرن دوم است در قصيده بائيه بزرگ او كه از جمله آن اين ابيات است:

و كان عنها لهم فى خم مزدجر لما رقى احمد الهادى على قتب
و قال و الناس من دان اليه و من ثاو لديه و من مصغ و مرتقب
قم يا على فانى قد امرت بان ابلغ الناس و التبليغ اجدر بى
انى نصبت عليا هاديا علما بعدى و ان عليا خير منتصب
فبايعوك و كل باسط يده اليك من فوق قلب عنك منقلب

 

و از جمله آنها: استاد عربيت و ادب ابو تمام متوفاى 231 است، در قصيده رائيه اى كه از جمله آن اين ابياتست:

و يوم الغدير استوضح الحق اهله بضحياء لا فيها حجاب و لا ستر
اقام رسول الله يدعوهم بها ليقربهم عرف و ينئاهم نكر
يمد بضبعيه و يعلم انه ولى و موليكم فهل لكم خبر؟
يروح و يغدو بالبيان لمعشر يروح بهم غمر و يغدو بهم غمر
فكان لهم جهر باثبات حقه و كان لهم فى بزهم حقه جهر

و گروهى از نوابغ دانشمندان كه عارف برموز علم و عربيت بوده اند با التزام بموارد لغت و آگاهى بوضع الفاظ و تقيد بموازين صحيح در تركيب كلام و شعر از آن دسته پيروى نموده اند مانند: دعبل خزاعى، و حمانى كوفى، و امير ابو فراس، و علم الهدى: مرتضى، و سيد شريف، رضى، و حسين بن حجاج و ابن رومى، و كشاجم، و صنوبرى، و مفجع، و صاحب بن عباد، و ناشى ء صغير و تنوخى، و زاهى، و ابو العلاء سروى، و جوهرى، و ابن علويه، و ابن حماد و ابن طباطبا، و ابى الفرج، و مهيار، و صولى نيلى، و فنجكردى و غير آنها از بزرگان ادب و استادان لغت، كه آثار آنها با گذشت روزگاران پيوسته نقل و ثبت گشته تا عصر و زمان ما، و براى هيچ سخندان و اهل فن روا و ممكن نيست كه بخطاى همه آنها در تشخيص حكم كند، چه تمامى آنان خود سرچشمه لغات و مرجع اصلى امت در ادب ميباشند.

و در اين زمينه افراد و دسته هائى از مردم بوده اند كه از آن لفظ "مولى و ولى" اين معنى را فهميده اند و آنها اگر چه با شعر بدان اشعار نكرده اند، ولى در سخنان صريح خود آنرا آشكار ساخته اند و يا از مضمون خطابشان اين معنى آشكار گشته، و از جمله آنان شيخين "ابوبكر و عمر" هستند، هنگاميكه بمنظور تهنيت و بيعت به نزد اميرالمومنين عليه السلام آمدند در حاليكه ميگفتند: " امسيت يابن ابى طالب مولى كل مومن و مومنه " نميدانم كدام يك از معانى مولى كه تطبيق آن بر مولاى ما امكان داشته قبل از آنروز وجود نداشته تا تازه شناخته شود و شيخين بيايند و براى خاطر آن او را تهنيت گويند و تصريح نمايند كه در آنروز موسوم و موصوف بان گرديده؟ آيا آن معانى عبارت از نصرت و محبت است كه على عليه السلام از روزيكه از پستان ايمان شير خورده و با برادر و پسر عم برگزيده خود نشو و نما كرده پيوسته متصف بانها بوده؟ يا معانى ديگر مولى كه نميتوان آنها را در اين مقام بخصوص منظور و مراد دانست؟ نه بخدا قسم نه اين و نه آن هيچيك نبود و جز همان معنائى نبود كه همه حاضرين آنرا فهم نموده اند يعنى اولويت على عليه السلام باندو نفر و بجميع مسلمين از خودشان و بر همين معنى و مبنى با او بيعت كردند و او را تهنيت گفتند.

و از جمله آنها "كه همين معنى را از كلمه مولى فهميد" حارث بن نعمان فهرى "يا جابر بن نعمان فهرى" است كه فورا پاداش عناد و انكار او باو رسيد، آنروزيكه آمد نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و گفت: يا محمد ما را بشهادتين و بنماز و زكات و حج امر كردى و باين اوامر اكتفا ننمودى تا بازوى پسر عمت را گرفتى و او را بلند نمودى و بر ما برترى دادى و گفتى: " من كنت مولاه فعلى مولاه ". كه داستان آن در صفحه 137- 127 گذشت.

آيا مقصود ملازم با تفضيل "برترى دادن" كه اين كافر حسود و معاند را گران آمد و ترديد نمود كه آن از طرف خداوند است و يا بمقتضاى محبت و علاقه شخص پيغمبر صلى الله عليه و آله است ممكن است دو معنى پيش گفته "ناصر- محب" يا غير آن از ساير معانى "مولى" باشد؟ گمان ندارم فكر آزاد تو "خواننده عزيز" چنين احتمالى را بپذيرد و روا بداند؟ بلكه ضمير روشن و نيروى درك تو با كمال صراحت بتو ميگويد: معنى اين كلمه همان ولايت مطلقه ايست كه ستمكاران قريش درباره خود رسول خدا صلى الله عليه و آله بدان ايمان نياوردند مگر بعد از آنكه بوسيله آيات باهره "و معجزات" مقهور گشتند و نيروى برهان و نبردهاى خورد كننده آنها را زبون ساخت تا نصرت الهى و پيروزى حق رسيد و ديدى كه مردم دسته دسته و فوج فوج بدين خدائى گرائيدند، ناچار پذيرش اين معنى درباره امير المومنين عليه السلام بالطبع بر آنها گران تر و مهم تر است، منتهى آنچه را كه معاندين در دل داشتند حارث بن نعمان آنرا آشكار نمود و خداى عزيز و توانا او را مورد عقوبت خود قرار داد!!

و از جمله آنان "كه همين معنى را از ولايت فهم نموده اند" آنگروهى هستند كه بر اميرالمومنين عليه السلام در ميدان وسيع كوفه وارد شدند در حاليكه عرض ميكردند: السلام عليك يا مولانا امام عليه السلام براى واقف ساختن ساير شنوندگان و حاضرين بر معنى درست، از آنها توضيح خواست و فرمود: من چگونه مولاى شما هستم در حاليكه شما گروهى از عرب هستيد؟ آنان در جواب آنحضرت عرض كردند: ما از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيديم كه ميفرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " خواننده گرامى خود ميداند: آن مولويت كه در نظر عرب "عربى كه هرگز در برابر هر كس خاضع نميشود" مورد اهميت و داراى عظمت است تنها، محبت يا نصرت و يا ساير معانى عرفى مولى نبوده. بلكه اين مولويت همان رياست كبرى و سرورى است كه تحمل آن براى آنان سخت و دشوار بوده مگر موجبى براى خضوع و گردن نهادن آنها در قبال آن معنى دست دهد، و معناى مزبور همانست كه در حضور آنجمعيت اميرالمومنين عليه السلام بطور استفهام توضيح خواست و آنها را ملزم ساخت كه در جواب آنحضرت عرض نمودند كه از نص و تصريح رسول خدا صلى الله عليه و آله آنرا فهميده اند و درك نموده اند.

درك و فهم اين معنى حتى بر زنان پرده نشين پوشيده نبود چنانكه در ص 79 از زمخشرى در ربيع الابرار نقل نموديم كه بانو دارميه حجوبيه كه معاويه از سبب دوستى او نسبت به اميرالمومنين عليه السلام و كينه او نسبت بخودش پرسش نمود؟ آن بانو استدلال بامورى نمود، از جمله باين امر كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله سمت ولايت را براى اميرالمومنين عليه السلام در روز غدير خم برقرار فرمود و كينه خود را نسبت باو "معاويه" باين علت اعلام نمود كه او "معاويه" با كسى جنگ كرده كه بر امر خلافت از او "معاويه" اولى بوده و آنمقامى را كه در خور آن نبوده طلب نموده، و معاويه بر او در اين امور انكارى ننمود و قبل از همه اين امور و دلائل مناشده شخص اميرالمومنين عليه السلام و احتجاج و استدلال آنجناب است در روز رحبه كه به تفصيل اسنادها و طرق صحيحه آن در صفحات 44- 14 اشعار شد و جريان مناشده و احتجاج آنجناب در هنگامى صورت گرفت كه در امر خلافت مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود و بانجناب رسيده بود كه مردم "در اثر القائات مغرضانه و تبليغات سوء" آنحضرت را نسبت بانچه كه داير بتفضيل "برترى و اولويت" خود از پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل و روايت فرموده بود، متهم ساخته و در مقدم داشتن آنحضرت بر سايرين ترديد نموده بودند مناشدات و استدلال آنحضرت بشرحى كه در صفحات 40 و 223 و 224 و 230 و 238 مذكور است بيان شد و برهان الدين حلبى در جلد 3 " سيره الحلبيه " ص 303 گويد آنجناب بحديث غدير احتجاج و استدلال فرمود پس از آنكه امر خلافت بانحضرت برگشت، بمنظور رد و ابطال دعاوى آنكه با آنجناب در امر خلافت معارضه و منازعه نمود.

با اين حالات و كيفيات آيا معناى ديگرى براى مولى جز آنچه ما ميگوئيم و جز معنائى كه خود آنجناب فهم و درك كرده يا آنانكه از صحابه براى او شهادت و گواهى دادند و آنانكه براى پنهان داشتن فضيلت او كتمان شهادت كردند تا مبتلاى بلاى افتضاح آور شدند يا آنانكه با او طريق منازعت پيمودند تا دهنهايشان بواسطه آن شهادت بسته شد، فهميدند معقول و متصور هست؟ وگرنه در برابر معارضه و منازعه امر خلافت در معنى حب و نصرت چه گواهى براى آن جناب بود و حال آنكه اين دو معنى شامل ساير مسلمين هم بود و اختصاص بانجناب نداشت مگر بنا بر تعريفى كه بزودى ذكر آنرا خواهيم نمود و آن همان معنى اولويت است كه مطلوب ما است.

و آنها كه بر موارد استدلال و احتجاج بين افراد امت و اجتماعات آنان يا باحتجاجاتى كه در خلال كتب بسيار از قديم ترين ازمنه تا عصر حاضر تاليف و تصنيف گرديده بررسى و وقوف يافته اند بخوبى ميدانند كه اهل لسان از حديث غدير خم جز همان معنى اولويت كه در اثبات امامت مطلقه بدان استدلال ميشود. معنى ديگر نفهميده اند كه عبارتست از همان اولويت از هر فرد نسبت بجان و مال او در امر دين و دنيايش، همان اولويت كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله و جانشينان منصوص او بعد از او مسلم و ثابت است، ما وقوف بر اين حقيقت را بمقدار احاطه اهل بحث و قدرت علمى اهل تتبع و تحقيق محول نموده و بيش از اين در اين مقام بسط سخن نميدهيم.

مفعل بمعناى افعل

اما در خصوص اينكه مراد از لفظ " مولى " در لغت همان " اولى است " و يا اينكه " اولى " يكى از معانى " مولى " است، براى بدست آوردن برهان بر اين امر شما خواننده "گرامى" را كافى است آنچه كه در كلمات مفسرين و محدثين خواهيد يافت در تفسير قول خداى تعالى در سوره "حديد": فاليوم لا يوخذ منكم فديه و لا من الذين كفروا ماواكم النار هى موليكم و بئس المصير بعض از مفسرين منحصرا كلمه مولى را در تفسير اين آيه به "اولى" تفسير نموده و بعضى- اولى- را يكى از معانى مولى دانسته- از جمله دسته اول "يعنى آنها كه مولى را منحصرا به اولى تفسير كرده اند".

1- ابن عباس در تفسيرش- از تفسير فيروزآبادى ص 342

2- كلبى كه فخر رازى در جلد 8 تفسيرش در ص 93 از او حكايت نموده

3- فراء- يحيى بن زياد كوفى نحوى متوفاى 207، كه فخر رازى در جلد 8 تفسيرش در ص 93 از او حكايت نموده.

4- ابو عبيده معمر بن مثنى بصرى، متوفاى 210، كه فخر رازى در جلد 8 تفسيرش در ص 93 از او نقل نموده و استشهاد او را به بيت لبيد ذكر نموده بيت لبيد:

فغدت كلا الفرجين تحسب انه مولى المخافه خلفها و امامها

 

و استاد بزرگوار مفيد نيز اين معنى را از ابو عبيده در رساله خود كه معنى مولى تاليف نموده ذكر كرده، و شريف مرتضى در " شافى " از كتاب خود "غريب القرآن" نيز ذكر نموده و استشهاد او را به بيت لبيد نيز قيد كرده- و شريف جرجانى در جلد 3 "شرح المواقف" ص 271 با نقل اين قول از او استدلال نموده براى رد بر صاحب متن.

5- اخفش اوسط. ابو الحسن سعيد بن مسعده نحوى متوفاى. 215 اين معنى را فخر رازى در " نهايه العقول " از او و همچنين استشهاد او را به بيت لبيد نقل نموده.

6- ابو زيد سعد بن اوس لغوى بصرى، متوفاى 215، صاحب كتاب " جواهر العبقريه " معنى مزبور را از او نقل كرده.

7- بخارى ابو عبد الله محمد بن اسماعيل، متوفاى 215 اين معنى را در ج 7 صحيح خود ص 240 بيان نموده.

8- ابن قتيبه، متوفاى 276 "شرح حال او در ج 1 ص 161 ذكر شده" در جلد 2 " القرطين " در صفحه 164 اين معنى را عنوان نموده و به بيت لبيد استشهاد جسته.

9- ابو العباس تغلب احمد بن يحيى نحوى شيبانى، متوفاى 291، قاضى زوزنى حسين بن احمد، متوفاى 486 در شرح- سبعه معلقه- در بيت لبيد نامبرده گويد: تغلب گفته: همانا مولى در اين بيت بمعناى اولى بچيز است، مانند قول "خداى تعالى" " ماويكم النار هى مولاكم " يعنى: آتش اولى بشما است.

10- ابوجعفر طبرى، متوفاى 310 معنى مزبور را در ج 9 تفسير خود ص 117 ذكر نموده است.

11- ابوبكر انبارى، محمد بن قاسم لغوى، نحوى، متوفاى 328 معنى مزبور را در تفسير خود بنام "مشكل القرآن" ذكر نموده و شريف مرتضى در " الشافى " از او نقل و استشهاد او را به بيت لبيد آورده است، ابن بطريق نيز در " العمده " ص 55 از او نقل نموده است.

12- ابوالحسن رمانى، على بن عيسى مشهور به وراق نحوى، متوفاى 82/384 فخر رازى در " نهايه العقول " معنى مزبور را از او نقل نموده.

13- ابوالحسن واحدى، متوفاى 468 "شرح حال او در صفحه 183 ج 1 مذكور است" در " الوسيط " آورده: " ماويكم النار هى مولاكم " يعنى جايگاه شما آتش است، آتش اولى "سزاوارتر" است بشما بعلت آنچه از گناهان مرتكب شده ايد يعنى همانا آتش است كه بر شما ولايت ميكند، بعلت اينكه امر شما در اختيار آن ميباشد پس آتش اولى بشما است از هر چيزى.

14- ابوالفرج ابن جوزى، متوفاى 597 "شرح حال او در ج 1 ص 191 ذكر شده" معنى مزبور را در تفسير خود " زاد المسير " از ابى عبيده نقل و آنرا پسنديده است.

15- ابو سالم محمد بن طلحه شافعى، متوفاى 652 اين معنى را در " مطالب السول " ص 16 عنوان نموده.

16- شمس الدين سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى 654 در " التذكره " صفحه 19 آنرا ذكر كرده.

17- محمد بن ابى بكر رازى صاحب " مختار الصحاح " در " غريب القرآن " "كه در سال 668 از آن فراغت يافته" گويد: مولى آنكسى است كه اولى "سزاوارتر" بچيز است و از اين قبيل است قول خداى تعالى: " ماواكم النار هى مولاكم " يعنى آن "آتش" اولى "سزاوارتر" است بشما، و مولى در لغت بر هشت وجه است و از جمله آن هشت وجه اولى بالشى ء را بشما آورده است.

18- تفتازانى، متوفاى 791، در " شرح المقاصد " ص 288 نقل از ابى عبيده معنى مزبور را ذكر كرده.

19- ابن صباغ مالكى، متوفاى 855 "شرح حال او در ج 1 ص 211 ذكر شده" در " الفصول المهمه " ص 28 اولى بالشى ء، را از معانى كلمه مولى كه در قرآن عزيز استعمال شده بشمار آورده است.

20- جلال الدين محمد بن احمد محلى شافعى، متوفاى 854 در " تفسير جلالين ".

21- جلال الدين احمد خجندى، در " توضيح الدلائل على ترجيح الفضايل " از او نقل شده كه گويد: مولى بچند معنى اطلاق مى شود، و از جمله آن معانى اولى است، در قول خداى تعالى: " هى مولاكم " يعنى آن "آتش" اولى بشما است.

22- علاء الدين قوشچى، متوفاى 879، همان معنى را در شرح تجريد ذكر نموده.

23- شهاب الدين احمد بن محمد خفاجى حنفى متوفاى 1069، در حاشيه تفسير بيضاوى با استشهاد به بيت لبيد معنى مزبور را آورده است.

24- سيد امير محمد صنعانى، در " الروضه النديه " با نقل از فقيه حميد محلى معنى مزبور را ذكر كرده.

25- سيد عثمان حنفى مكى، متوفاى 1268، در ج 2 " تاج التفاسير " ص 196 آنرا ذكر كرده.