الغدير جلد ۲

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد تقى واحدى

- ۱۸ -


هفتهزار و پانصد و پنجاه و چهار نفرند، و از جمله چيزهائى كه گفتار ابى زرعه را تاييد ميكند مندرجات در صحيحين است از قول كعب بن مالك در داستان تبوك كه گويد: مردم بسيارى حضور داشتند كه در دفترى آنها را نميتوان بشمار درآورد و در آنچه كه خطيب بسند صحيح از ثورى نقل و ثبت نموده چنين است: آنها كه على عليه السلام را بر عثمان مقدم بدارند در واقع بدوازده هزار نفر نسبت ناروا داده اند كه همگى از اشخاصى بودند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام وفات خود از آنها راضى بود، نووى گويد: اين سخن مربوط به دوازده سال بعد از وفات پيغمبر صلى الله عليه و آله است يعنى پس از آنكه در عهد خلافت ابى بكر در قضيه رده و فتوحات مسلمين بسيار از كسانى كه نامهاى آنان ضبط نشده است از ميان رفته بوده اند و سپس در دوره خلافت عمر در ضمن فتح ها و در طاعون عمومى و عمواس و غير آن كسانى كه از شماره بيرون هستند مرده بوده اند و سبب پنهان ماندن نام هاى آنان اينست كه اكثر آنها در حجه الوداع حضور داشته اند: و خدا داناتر است. اه

و چنانكه قبلا در ج 1 ص 30 اشعار شد: عده حاضر در حجه الوداع كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند يكصد هزار تن يا بيشتر بوده اند در اينصورت چگونه براى اين كتب ممكن بوده كه نام تمام اين گروه عظيم را ثبت و ضبط نمايند؟ اصولا از مجراى طبيعى خارج است كه بنام و شرح حال اين جمعيت بطور كامل احاطه و تسلط يافت، چه بيشتر اين گروه در صحراها و كوهسارها و مناطق متفرقه پراكنده بودند و در مجامع و شهرها مراوده و آمد و رفتى نداشتند مگر براى مقاصد خاص كه احيانا در مواقع اتفاقى براى بدست آوردن حوائجى در آنمجامع حاضر ميشدند و صحبت و روايتى را درك مى نمودند و در آنگونه مواقع ديوان محاسبه و دفاترى نبود كه نام هر كه وارد و خارج ميشود ثبت و ضبط گردد و احوال آنان بررسى شود. در اينصورت براى اهل تحقيق ميسر نخواهد بود كه باحوال و شئون امتى احاطه پيدا كنند كه وضع آنها چنين است، ناچار مصنفين به ثبت و ضبط نام كسانى مبادرت نموده اند كه در روايات بيشتر نامشان برده شده و يا وجود آنها در حوادثى كه رخ داده واجد اهميت خاصى بوده است، با اين كيفيت كه بيان شد اگر نام شخصى در چنين كتب ذكر نشد انكار وجود او از حيطه انصاف خارج است، و با اصول و مقررات بحث و استدلال سازش ندارد، وانگهى، ممكن است مولفين كتب مشتمل بر شرح حال صحابه بعلت رده و كفريكه در سرانجام زندگى از اين شخص مشهود گشت از ذكر نام او صرف نظر نموده باشند.

و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير "سوره لقمان"

عيد غدير در اسلام

از جمله اموريكه بمنظور ثبات و نشر داستان غدير و جاودان ماندن خاطره آن و تامين تحقق و ثبوت مفاد آن مورد توجه و اهتمام بوده، عيد گرفتن اين روز تاريخى است كه همه ساله در روز و شب آن مجامع و محافل و تشكيل شود و مراسم بندگى خدا و ابراز خشوع بدرگاه احديت اجراء گردد و سيره نيكى و بخشش و بذل وجوه بريه و توجه بحال ناتوانان و مستمندان و توسعه بزندگى خانواده ها و عائله ها و در بر كردن لباس هاى نو و زيبا با آرايش، پيروى و مورد عمل قرار گيرد، و در نتيجه اجراء اين تشريفات و تظاهرات در ميان مردم معتقد است كه توجه عموم طبقات بطرف يك وضع نوين و منظره جالب معطوف شده و اين وضع بيخبران را وا ميدارد به تفحص و پرسش علل و موجبات آن و منجر ميشود به تجسس از روايت آن و دانايان به بيان روايات متواتره مشتمل بر اين امر خطير پرداخته و گويندگان و سرايندگان به ايراد خطابه و انشاء قصايد و منظومات مى پردازند و بدين وسائل رشته روايت غدير خم و اسناد آن بيكديگر متصل و پيوسته گشته و در ميان هر قوم و گروه و در هر عصر و زمان اين خبر تكرار و اين داستان بزبانها جارى و طرق متصله آن در اذهان محفوظ و پايدار مى گردد.

آنچه از اين كيفيت براى اهل تحقيق آشكار ميشود دو امر است، يكى اينكه عيد غدير خم اختصاص بگروه شيعه فقط ندارد و هر چند كه اين گروه نسبت باين امر علاقه خاصى ابراز مينمايند ولى در عين حال ديگران هم از ساير فرق مسلمين در اين عيد با شيعه شركت مينمايند، بيرونى در " الاثار الباقيه فى القرون الخاليه " ص 334 اين روز را از جمله اعيادى ذكر نموده كه مورد توجه و اعتناء اهل اسلام است، و در " مطالب السئول " تاليف ابن طلحه شافعى در ص 53 چنين مذكور است: روز غدير خم را اميرالمومنين عليه السلام در شعر خود ياد كرده و اين روز عيد گشته براى اينكه روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنجناب را باين جايگاه ارجمند "ولايت" منصوب نموده و او را بدين جهت بر جميع خلق برترى بخشيده، و در 56 گويد: هر معنائى كه ممكن است لفظ مولى دلالت بر آن داشته باشد نسبت بشخص رسول خدا صلى الله عليه و آله همان معنى را براى على عليه السلام قرار داده و اين مرتبه ايست عالى و جايگاهى است رفيع و مقامى است شامخ كه آنجناب را بدان مخصوص نموده و بهمين جهت اين روز، روز عيد و هنگام سرور و شادمانى و موسم انبساط و مسرت دوستان او گشته... انتهى

اين جمله خود اشتراك تمام مسلمين را در عيد گرفتن اين روز ثابت مينمايد، خواه ضمير "دوستان او" به پيغمبر صلى الله عليه و آله برگردد و خواه به على عليه السلام برگردد، اگر به پيغمبر برگردد كه مطلب واضح است، و اگر بعلى عليه السلام برگردد باز مقصود حاصل است، زيرا همه مسلمين على عليه السلام را دوست دارند چه آنها كه او را جانشين بلا فصل پيغمبر صلى الله عليه و آله ميدانند و چه آنها كه آنحضرت را چهارمين خليفه رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار داده اند.

و در ميان تمام فرق مسلمين كسى نيست كه با آنجناب سر عداوت و دشمنى داشته باشد جز تعداد ناچيزى از خوارج كه آنها از دين اسلام خارج شده اند.

و كتب تاريخ درسهايى از اين عيد بما ميدهد و حاكى است كه امم اسلامى در شرق و غرب جهان بر اين عيد توافق دارند و مردم مصر و مغاربه و عراق از قرون گذشته باين روز داير بعيد بودن آن توجه و اعتناء داشته و روزى بوده نزد آنان كه نماز و دعا و خطبه و انشاد شعر در آن معمول بوده چنانكه در كتب مربوطه مفصلا مذكور است.

و در موارد عديده از " وفيات الاعيان " تاليف ابن خلكان- اتفاق عموم مسلمين بر عيد بودن اين روز استفاده ميشود، مثلا در شرح حال مستعلى پسر مستنصر- در جلد 1 ص 60 چنين مذكور است: بيعت با نامبرده در روز عيد غدير خم واقع شده و آن هجدهم ذى الحجه است بسال 487، و در شرح حال مستنصر بالله عبيدى در جلد 2 ص 223 چنين مذكور است: نامبرده شب پنجشنبه هجدهم ذى الحجه سال 487 وفات يافت، سپس خود گويد: و اين شب، شب عيد غدير است، يعنى شب هجدهم ذى الحجه، و آن، غدير خم است، و گروه بسيارى را يافتم كه سوال ميكنند از اين شب كه در چندم ذى الحجه بوده؟ و اين مكان "غدير خم" بين مكه و مدينه است و در آن گودال آبى است و گفته ميشود كه در آنجا درخت زارى است كه آب در آن جمع ميشود، و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از سفر حجه الوداع از مكه مشرفه بازگشت و باين مكان رسيد و با على بن ابى طالب عليه السلام برادرى خود را اعلام فرمود، گفت: على از من بمنزله هارون است از موسى بار خدايا، دوست بدار كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن بدارد و يارى فرما آنكه را كه او را يارى نمايد و خار گردان آنكه را كه او را خار نمايد، و شيعه باين روز علاقه زيادى دارند. و حازمى گويد: آنجا واديى است بين مكه و مدينه و نزد جحفه گودالى است كه در آنجا پيغمبر صلى الله عليه و آله خطبه خواند و اين وادى بدشوارى و شدت گرمى موصوف و معروف است.

و همين مطلب را "داير بعلاقه زياد شيعه باين روز" كه ابن خلكان ذكر نموده مسعودى نيز در " التنبيه و الاشراف " ص 221 بعد از ذكر حديث غدير بيان داشته گويد: و فرزندان على عليه السلام و شيعيان او اين روز را بزرگ ميشمارند، و مانند اين مطلب را ثعلبى در " ثمار القلوب " نگاشته، پس از آنكه شب غدير را از شبهاى مضاف بنام و مشهود در نزد امت شمرده در ص 511 گويد: و اين همان شبى است كه فرداى آن رسول خدا صلى الله عليه و آله در غدير خم بر جهاز شتران خطبه خواند و ضمن خطبه خود فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، اخذل من خذله.

شيعه اين شب را بزرگ ميشمارند و آن را بشب زنده دارى و قيام بعبادت بسر ميبرند... انتهى

بلى آنها معتقدند كه نص و تصريح بر خلاف بلا فصل "على عليه السلام" در آن تحقق يافته، و آنان گرچه باين عقيده از سايرين جدا و منفردند ولى در اين كه شب غدير از شبهاى مضاف بنام و مشهور است با امت اسلامى متفق و همعقيده ميباشند، و اين شهرت و اهميت نيست مگر بسبب اعتقاد بامر خطير و بزرگى و فضيلت آشكارى كه در بامداد آن صورت گرفته. و وقوع همين امر بزرگ و مهم در اين روز آنرا روز خاص يا عيد مباركى گردانده است، و در اثر اين اعتقاد در فضيلت روز غدير و شب آن، فرط اشتهار اين جهت تا بحدى رسيده كه زيبائى و فروغ "در بيانات شاعرانه و مغازلات اديبانه" بان تشبيه شده، تميم بن معز صاحب ديار مصريه كه در سال 374 وفات يافته ضمن قصيده كه با خرزى در " دميه القصر " ص 38 از او نقل نموده چنين سروده:

تروح علينا باحداقها حسان حكتهن من نشرهنه
نواعم لا يستطعن النهوض اذا قمن من ثقل اراد فهنه
حسن كحسن ليالى الغدير و جئن ببهجه ايامهنه

و از جمله دلائل اين امر، تهنيت و مبارك بادى است كه بوسيله شيخين و زنان رسول خدا صلى الله عليه و آله و جز آنها از صحابه بامر رسول خدا صلى الله عليه و آله نسبت باميرالمومنين عليه السلام صورت گرفته، بطوريكه قريبا بچگونگى آن واقف خواهيد شد و تهنيت و مبارك باد از خواص عيد و مواقع شادمانى و سرور است.

امر دوم، اينست كه سابقه اين عيد امتداد داشته و پيوسته در اعصار و قرون گذشته چنين بوده تا دوران عهد پيغمبر صلى الله عليه و آله و آغاز پيدايش اين فضيلت و عيد، روز غدير بوده است در حجه الوداع پس از آنكه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله جايگاه استوار و ثابت خلافت كبرى را آشكار و مركز امارت خود را از وجهه دينى و دنيوى بان گروه عظيم از پيروان خود ابراز فرمود و مبناى رفيع دين مقدسش را معين داشت، در نتيجه روز مزبور عاليترين اشتهار را بدست آوردن تا بحدى كه هر كس با اسلام و معالم اسلام وابسته و معتقد بود از موقعيت آنروز قرين مسرت گرديد، چه مسرتى از اين بالاتر كه در چنين روزى مركز شريعت و سرچشمه ريزش و فيضان انوار تابان احكام دين معلوم و مشهود گشته و ديگر اميال و اهواء اين و آن اين پايگاه استوار را زايل و منقلب نميكند و جهل و ابهامى وجود ندارد كه اين امر صريح را در گودال پست اوهام پنهان نمايد، چه روزى بزرگتر از اين روز هست؟ در حالتيكه سنن و آداب شريعت در اين روز آشكار گشته و شاهراه سعادت نمايانده شده و تكميل دين و اتمام نعمت در آن صورت گرفته و قرآن كريم آن را تاييد و پشتيبانى نموده.

زمانى كه پادشاهان صورى بر سرير سلطنت تكيه ميزنند ملت آنروز را روز شادى و مسرت و عيد ميگيرند و بافتخار آن چراغان ميكنند، محافل جشن تشكيل ميدهند و گروه گروه در آن مجامع و محافل مجتمع شده و خطباء و ادباء بايراد خطابه و سرودن مدايح و قصائد ميپردازند و خوانهاى نعمت ميگسترانند چنانكه اين سيره و عادت در هر قوم و ملتى معمول است، بنابر اين قاعده روزى كه سلطنت اسلامى ولايت عظماى دين تحقق يافته بنام شخصيتى كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله بوحى الهى او را با تصريح و تاكيد بان مقام منصوب فرموده سزوارتر است كه چنين روزى عيد گرفته شود و مجلل ترين مظاهر جشن و سرور در آن نمايان گردد، و باعتبار اينكه چنين روزى از اعياد دينى است شايسته و روا است كه مضافا بر اجراء مراسم شادى و مسرت امورى نيز كه موجب قرب بدرگاه حضرت بارى است از روزه و نماز و دعا و غيره مورد عمل قرار گيرد چنانكه قريبا بوظائف و مقررات مذكوره نيز واقف خواهيد شد انشاء الله تعالى.

و براى تامين همين منظور و اموريكه ذكر شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله امر فرمود، حاضرين در آن مجمع را از امت خود كه از جمله آنها شيخين "ابوبكر- و عمر" بودند و ديگر بزرگان قريش و وجوه انصار و همچنين زوجات خود را كه بر امير المومنين عليه السلام وارد شوند و او را باين منصب عالى و حظ وافريكه بسبب عهده دار شدن مقام ولايت كبرى و اريكه امر و نهى در دين خدا احراز نموده تهنيت و شاد باش گويند.

داستان تهنيت

امام طبرى- محمد بن جرير- در كتاب "الولايه" حديثى را باسناد خود آورده از زيد بن ارقم كه قسمت زيادى از آن در صفحات 92- 89 ذكر شد و در پايان حديث مزبور است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود اى گروه مردم بگوئيد: پيمان بستيم با تو از صميم قلب و عهد نموديم با زبان و دست بيعت داديم بر اين امر، عهد و پيمان و بيعتى كه اولاد و اهل بيت و كسان خود را بدان وادار نمائيم و بجاى اين سيره مقدس روش ديگرى را نپذيريم و تو گواه بر ما هستى و خداوند از حيث گواهى كافى است، بگوئيد آنچه را بشما تلقين و تعليم نمودم و سلام كنيد بر على با تصريح بفرماندهى اهل ايمان و بگوئيد: الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله همانا خداوند هر صدا و آهنگى را ميشناسد و ميشنود و بخيانت هر خائن واقف است، پس هر كس پيمان شكنى كند بزيان خود كرده و كسيكه به پيمان خدائى وفادار بماند خداى پاداش بزرگ باو خواهد داد، بگوئيد چيزى را كه موجب رضايت خداوند است و اگر ناسپاسى كنيد خداوند از شما بى نياز خواهد بود.

زيد بن ارقم گفت: در اين هنگام مردم رو بطرف رسولخدا صلى الله عليه و آله شتافتند در حاليكه همه ميگفتند: " سمعنا و اطعنا على امر الله و رسوله بقلوبنا " يعنى: شنيديم و بر امر خدا و رسولش از صميم قلب فرمانبرداريم، و اول كسانى كه دست خود را بعنوان اطاعت و بيعت بپيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام رسانيدند، ابى بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير بودند با باقى مهاجرين و انصار، و ساير مردم تا هنگاميكه نماز ظهر و عصر در يك وقت خوانده شد و اين جريان امتداد يافت تا نماز مغرب و عشاء نيز در يك وقت خوانده شد و تا سه روز امر دست دادن و بيعت پيوسته ادامه داشت.

و اين روايت را احمد بن محمد طبرى مشهور به "خليلى" در كتاب " مناقب على ابن ابى طالب عليه السلام" كه در سال 411 در قاهره تاليف نموده از طريق استادش محمد بن ابى بكر بن عبد الرحمن آورده و در روايت او چنين مذكور است: در نتيجه "امر بپيغمبر صلى الله عليه و آله" مردم ببيعت با او شتافتند و گفتند: شنيديم امر خدا و رسولش را بدل و بزبان و بجميع جوارح و اعضاء خود فرمانبرداريم سپس خود را با دست هاى گشاده براى مصافحه و بيعت بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام افكندند و اول كسيكه دست بيعت به رسول خدا صلى الله عليه و آله داد ابوبكر و عمر و طلحه و زبير بود و سپس باقى مهاجرين و سائر مردم بر حسب طبقات و مراتبشان، تا اينكه نماز ظهر و عصر در يكوقت بجا آورده شد و همچنين نماز مغرب و عشاء در يك زمان انجام گرفت و تا سه روز پيوسته امر دست دادن خلق و بيعت آنها ادامه داشت. و رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از بيعت هر دسته و گروهى ميفرمود: الحمد لله الذى فضلنا على جميع العالمين و در نتيجه دست دادن و مصافحه سنت جاريه و رسم متداولى گشت تا آنجا كه آن را كسانى بكار بردند كه ذى حق بودند.

و در كتاب " النشر و الطى " اين داستان چنين ذكر شده: سپس مردم بسوى آنجناب شتافتند در حالتيكه ميگفتند بلى. بلى. شنيديم و امر خدا و رسولش را با ايمان قلبى فرمانبرداريم و با دستهائى كه براى بيعت گشوده بودند بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام فرو افتادند و اين مراسم ادامه داشت تا اينكه نماز ظهر و عصر در يكوقت خوانده شد و بقيه روز نيز ادامه داشت. تا اينكه نماز مغرب و عشاء نيز در يكوقت انجام يافت، و رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از آمدن هر دسته از مردم و بيعت آنها ميفرمود: الحمد لله الذى فضلنا على العالمين.

و مولوى، ولى الله لكهنوى در " مرآت المومنين " در ذكر داستان غدير باين مضمون نگاشته: سپس عمر آنجناب را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى. و پيوسته هر يك از اصحاب با آنجناب روبرو ميشد و او را تهنيت ميگفت.

و مورخ، ابن خاوند شاه- متوفاى 903 در " روضه الصفا " جزء دوم از جلد 1 ص 173 بعد از ذكر حديث غدير باين مضمون نگاشته: سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله در خيمه اختصاصى خود جلوس فرمود و بر حسب امر آنحضرت اميرالمومنين عليه السلام در خيمه ديگر نشست، و امر فرمود بطبقات مردم كه بخيمه آنجناب روند و او را تهنيت بگويند و پس از پايان تهنيت مردم، رسول خدا صلى الله عليه و آله بمادران اهل ايمان "زوجات خود" امر فرمود كه آنها نيز بنزد آنحضرت روند و تهنيت بگويند و آنان نيز باين وظيفه اقدام نمودند، و از جمله كسانى كه از صحابه بانحضرت تهنيت گفت: عمر بن خطاب بود كه بانجناب گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب صبح نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى تمام مردان و زنان با ايمان هستى.

و مورخ- غياث الدين، متوفاى 942 در " حبيب السير " در جزء سوم