الغدير جلد ۱۱

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد رازي

- ۱۵ -


نکرده بچيزى كه مخدوش و مغشوش ميكند آنرا. پس گفت: از او گرفته ميشود شايسته و سزاوار است براى عالم و دانا كه مردم را خبر دهد بفضيلت كسيكه فضل او شناخته شده تا آنكه علم را از او فرا گيرند.

109- ابو الضياء نور الدين على فرزند على شبراملسى قاهرى شافعى متوفاى 1082ياد كرده آنرا در حاشيه اش بر""المواهب اللدينه"" كه موسوم به""تيسير المطالب السنيه بكشف اسرار المواهب اللدينه"" در شرح نامهاى پيامبر صلى الله عليه و آله در نام آنحضرت""مدينه العلم"" پس گفت و صحيح اينستكه آن حديث حسن است چنانچه علائى و ابن حجر گويند.

110- شيخ تاج الدين سنبهلى آنرا در""رساله اشغال نقشبنديه"" نقل كرده.

111- شيخ ابراهيم فرزند حسن كردى كورانى شافعى متوفاى 1101 ياد كرده آنرا در""النبراس لكشف الالتباس الواقع فى الاساس"" در حاليكه نقل از بزار و طبرانى از جابر و از طريق ترمذى و حاكم از على عليه السلام بدون هيچ طعن و بدگوئى در سندش.

112- شيخ اسماعيل فرزند سليمان كردى بصرى ياد كرده آن را در كتابش""جلاء النظر فى شبهاى ابن حجر"" اقامه حجت و برهان كرده بان بر كسيكه نسبت خطا و اشتباه باميرالمومنين عليه السلام درفتوا داده ابن حجر حكايت كرده آنرا در كتاب""الفتاوى الحديثيه"" از بعضى از معاصرينش.

113- شيخ محمد فرزند عبد الرسول برزنجى مدنى متوفاى 1103 در رساله اش""الاشاعه فى اشراط الساعه"".

114- شيخ محمد فرزند عبد الباقى فرزند يوسف زرقانى مالكى متوفاى 1122ياد كرده آنرا در شرح""المواهب اللدنيه"" ج 3 ص 143 و آنرا حسن دانسته.

115- شيخ سالم فرزند عبد الله فرزند سالم بصرى شافعى ياد كرده آنرا در رساله اش""الامداد بمعرفه الاستاد"" نويسنده و تاليف كننده سال 1121.

116- ميرزا محمد فرزند معتمد خان بدخشانى نقل كرده آن را در""نزل الابرار بما صح من مناقب اهل البيت الاطهار"" ص 27 در حاليكه از بزار و عقيلى و ابن عدى و طبرانى و حاكم و ابى نعيم نقل كرده و حديث معهود نزد او صحيح است بر شرط نوشته او

117- شيخ محمد صدر العالم در كتاب""المعارج العلى فى مناقب المرتضى"" ياد كرده آنچه را كه سيوطى در جمع الجوامع افاده نموده ازصحت حديث پس ظاهر ميشود از او اختيار او صحيح بودن آنرا مانند سيوطى.

118- شاه ولى الله احمد فرزند عبد الرحيم دهلوى متوفاى 1176 ياد كرده آنرا در كتاب""قره العين"" در چندين موضع در حاليكه گيرنده آنست گرفتن مسلم و قطعى و آنرا از فضائل امير المومنين عليه السلام شمرده در كتابش" ازاله الخفا

119- شيخ محمد فرزند سالم مصرى حنفى متوفاى 1181 در حاشيه اش بر شرح جامع الصغير عزيزى ج 2 ص 63.

20- شيخ محمد فرزند محمد امين سندى در كتابش ""دراسات اللبيب"" چاپ شده 1284 در لاهور شمرده باب مدينه علم را از نامهاى اميرالمومنين از باب گرفتن بحديث معهود.

121- امير محمد فرزنداسماعيل فرزند صلاح يمنى صنعانى متوفاى 1182 ياد كرده آنرا در" الروضه النديه فى شرح التحقه العلويه"" و حكم كرده بصحت حديث براى پيروى كردن بر حاكم و ابن جرير و سيوطى و گويد بعد نقل تصحيح كردن صحيح داننده گان و تحسين كردن كسانيكه آنرا حسن دانسته اند. پس براى تو ظاهر و روشن شد دعواى بطلان موضوع بودن آن و درستى قول بصحت آن چنانچه سيوطى آنرااختيار كرده و آن گفته حاكم و ابن جرير است.

122- شيخ سليمان جمل در كتاب""الفتوحات الاحمديه بالمنح المحمديه"" آنرا ياد كرده در حاليكه آنرا مسلم و مقطوع دانسته.

123- مولى سيد قمر الدين حسينى اورنگ آبادى متوفاى 1193 ياد كرده آنرا در كتاب""نور الكريمتين"" در حاليكه بان استدلال و اقامه برهان بان نموده در حاليكه پذيرنده بر اوست.

124- شهاب الدين احمد بن عبد القادر عجيلى شافعى يكى از شعراء غدير است كه در شعراء قرن دوازدهم خواهد آمد آنرا ياد كرده در كتابش""ذخيره المال فى شرح عقد اللال"" در چندين موضع مانند ياد كردن حديث ثابت صحيح كه مورد قبول اوست.

125- شيخ محمد بن على صبان متوفاى 1205 ياد كرده آنرا در كتاب""اسعاف الراغبين"" ص 156- حاشيه نور الابصار كه نقل كرده از بزار و طبرانى و حاكم و عقيلى و ابن عدى ترمذى و صواب دانسته قول كسى را كه آنرا حسن دانسته خلافا بكسيكه آنرا صحيح يا موضوع و مجعول دانسته است.

126- شيخ مبين بن محب الله سهالوى متوفاى 1325 استدلال و احتجاج كرده بان علم امام عليه السلام را در كتابش""وسيله النجاه"" سپس گفته اين حديث صحيح است بر عقيده حاكم و ابن حجر گويد: حسن است و ياد نكرده چيزيرا از سخنانيكه ايراد در آن باشد كه اشاره بفساد و بطلان آن باشد.

127- قاضى ثناء الله پانى پتى متوفاى 1225 ياد كرده آنرا در چندين موضع از كتابش""السيف المسلول"" وياد كرده صحيح دانستن حاكم آنرا و تضعيف كسيكه آنرا ضعيف دانسته و اختيار ابن حجر حسن بودن آنرا سپس گفته چيزيكه معنايش اين است: كه صواب آنستكه ابن حجر اختيار كرده براى نگرش بسند آن. و اما از جهت تامل و انديشه به بسيارى از شواهد پس امكان دارد كه ما حكم بصحت آن كنيم 1280.

128- عبد العزيز بن ولى الله دهلوى ياد كرده آنرا در سئواليكه از او شده و در رساله ايكه آنرا در عقايد پدرش شاه ولى الله نوشته است.

129- شيخ جواد ساباط بن ابراهيم ساباطى حنفى ياد كرده آنرا در كتاب""البراهين الساباطيه"".

130- عمر بن احمد طرپوتى حنفى در كتاب""عصيده الشهده فى شرح قصيده البرده"" گويد در شرح قول او:

فان النبين فى خلق وفى خلق و لم يدانوه فى علم و لا كرم

برتر از پيامبران بود در خلقت و در اخلاق و آنان نزديك او نباشند نه در علم و نه در كرم.

بدانكه بيان علم آنحضرت ثابت است بقول خداى تعالى. و تعليم كرد تو راچيزيكه نبودى كه بتوانى و بقول پيامبر صلى الله عليه و آله منم شهر علم تا آخر حديث و غير آينها.

131- قاضى محمد بن على شوگانى صنعانى متوفاى 1250 ياد كرده آنرا در""الفوائد الجموعه فى الاحاديث الموضوعه"" و آنرا حسن دانسته است.

132- محمد رشيد الدين خان دهلوى در""ايضاح لطافه المقال"".

133- جمال الدين ابو عبد الله محمد بن عبد العلى قرشى معروف ميرزا حسن على لكهنوى آنرا از مناقب امير المومنين عليه السلام در""تفريح الاحباب بمناقب الال و الاصحاب"" شمرده و اختيار كرده حسن بودن آنرا.

134- نور الدين اسماعيل بن سليمان ياد كرده آنرا در""الدر اليتيم"" نقل كرده از ابى نعيم و حاكم و خطيب بدون اين كه طعنى در آن باشد.

135- ولى الله بن حبيب الله بن محب الله بن ملا احمد عبد الحق سهاوى لكهنوى متوفاى 1270- آنرا از مناقب امير المومنين عليه السلام شمرده در كتابش""مراه المومنين"" سپس گفته چيزيكه معنايش اينست و آنچه كه زياد كردند بر آن دربعضى از روايات از مناقب صحابه موضوع و افتراء است بنابر آنچه كه در صواعق است.

136- شهاب الدين سيد محمود بن عبد الله آلوسى بغدادى متوفاى 1270 ه در تفسيرش""روح المعانى"" على عليه السلام را باب مدينه علم مينامد در موقع بحث و كاوش از ديدن لوح در ج 27 ص 3- ازطبعه منيريه.

137- شيخ سليمان بن ابراهيم حسينى بلخى قندوزى متوفاى 1293 ياد كرده آنرا به راه هاى بسيارى در""ينابيع الموده"" ص 419 و 400 و 73 و 72 و 65 نقل كرده از جمعى از حافظين حديث و بزرگانيكه منتهى ميشود اسنادشان به امير المومنين عليه السلام و ابن عباس، و جابر بن عبد الله، و حذيفه بن يمان، و حسن بن على، و ابن مسعود،و انس بن مالك، و عبد الله بن عمر.

138- شيخ سلامه الله بدايونى ناميده است امير المومنين عليه السلام را در كتابش""معركه الاراء"" بباب مدينه علم براى گرفتن بمضمون حديث.

139- سيد احمد زينى دحلان مكى شافعى متوفاى 1304 در""الفتوحات الاسلاميه"" ج 2 ص 51.

140- مولوى حسن الزمان ياد كرده آنرا در""القول المستحسن فى فخر الحسن"" و آنرا از احاديث مشهور صحيح شمرده و گويد: آنرا جماعتى از پيشوايان حديث صحيح دانسته و از آنها شمرده ابن معين و خطيب و ابن جريره و حاكم و فيروز آبادى را در نقد الصحيح سپس گويد و اكتفا كرده بر حسن دانستن علائى و زركشى و ابن حجر در اقوام ديگرى براى رد كردن بر ابن جوزى.

141- شيخ على بن سليمان مغربى مالكى شاذلى ياد كرده آنرا در كتابش""نفع قوت المغتدى على صحيح ترمذى"".

142- شيخ عبد الغنى افندى غنيمى حكايت كرده از آن سليم محمد افندى در""قره الاعيان"" مطبوع در قسطنطيه سنه 1297.

143- شيخ محمد حبيب الله بن عبد الله يوسفى مدنى شنقيطى مصرى در""كفايه الطالب لمناقب على بن ابيطالب"" ص 48

يافت ميشود كلمات بسيارى از اين گروه بزرگان در اطراف حديث در جزء خامس از""عقبات الانوار"" آقاى بزرگ ما حجه الاسلام مجاهد بزرگوار سيد مير حامد حسين موسوى لكهنوى متوفاى 1306

صحت حديث

تصريح كرده است چندين نفر از گروه بزرگان بصحت حديث از جهت سندو در اينجا جمعى از ايشان ظاهر ميشوداختيار صحت آن و بسيارى از اين گروه آنرا حسن ميدانند و تصريح ميكنند بفساد و بطلان طعن زدن در آنرا و بطلان قول كسيكه آنرا تضعيف كرده و از كسانيكه آنرا صحيح دانسته اند افراد زير است:

1- حافظ ابو زكريا يحى بن معين بغدادى متوفاى 233 تصريح كرده بر صحت آن چنانچه خطيب و ابو الحجاج مزى و ابن حجر و غير ايشان ياد كرده اند.

2- ابو جعفر محمد بن جرير طبرى متوفاى 310 آنرا در""تهذيب الاثار"" صحيح دانسته.

3- ابو عبد الله حاكم نيشابورى متوفاى 405 در مستدرك آنرا صحيح دانسته.

4- حافظ خطيب بغدادى متوفاى 463 شمرده است آنرا از كسانيكه مولوى حسن زمان آنرا صحيح دانسته در قول مستحسن.

5- حافظ ابومحمد حسن سمرقندى متوفاى 491 در""بحر الاسانيد""

6- مجد الدين فيروزآبادى متوفاى 816 در نقد الصحيح آنرا صحيح دانسته.

7- حافظ جلال الدين سيوطى متوفاى 911 در جمع الجوامع آنرا صحيح دانسته چنانچه گذشت.

8- سيد محمد بخارى در""تذكره الابرار"" تصريح كرده بر صحت آن 0

9- امير محمد يمانى صنعانى متوفاى 1182 تصريح كرده به صحت آن در""الروضه النديه"".

10- مولوى حسن زمان آنرا از مشهور صحيح شمرده در قول مستحسن و او از كسانيست كه ظاهر ميشود از آن صحت آن.

11- ابو سالم محمد بن طلحه قرشى متوفاى 652.

12- ابو المظفر يوسف بن قزاوغلى متوفاى 654.

13- حافظ صلاح الدين علائى متوفاى 761.

14- شمس الدين محمد جزرى متوفاى 833.

15- شمس الدين محمد سخاوى متوفاى 902.

16- فضل الله بن روزبهان شيرازى.

17- متقى هندى على بن حسام الدين متوفاى 975.

18- ميرزا محمد بدخشانى.

19- ميزرا محمد صدرالعالم.

20- ثناء الله پانى پتى هندى.

لفظ حديث

1- از حرث و عاصم از على عليه السلام.. از پيامبر كه فرمود خداوند آفريد مرا و على را از درختى من اصل و ريشه آن درختم و على شاخه آن و حسن و حسين ميوه آن و شيعه برگ آنست. پس آيا بيرون نميايد از پاك مگر پاك،

و انا مدينه العلم و على بابها فمن اراد المدينه فلياتها من بابها.

و من شهر علمم و على دروازه آنست پس كسيكه قصد آن شهر را نمايد بايد از دروازه آن وارد شود.

و در لفظ حذيفه از على عليه السلام:

انا مدينه العلم و على بابها و لا توتى البيوت الا من ابوابها:

منم شهر علم و تو دروازه آنى و نيايند بخانه ها مگر از درهاى آن.

و در لفظ ديگرى براى آنحضرت عليه السلام:

انا مدينه العلم و انت بابها كذب من زعم انه يصل الى المدينه الا من قبل الباب.

من شهر علمم و تو دروازه آنى، دروغ گويد كسيكه خيال كند كه ميرسد بشهر مگر از طرف دروازه.

و در عبارتى كه براى آنحضرت عليه السلام است:

انا مدينه العلم و انت بابها، كذب من زعم انه يدخل المدينه بغير الباب قال الله عز و جل: و اتوا البيوت من ابوابها.

منم شهر علم و تو دروازه آنشهرى دروغ گويد كسيكه گمان كند كه او داخل ميشود شهر را از غير در خداوند عز و جل فرمايد: بيائيد خانه ها را از درهاى آن.

از ابن عباس:

انا مدينه العلم و على بابها فمن اراد العلم فيات بابه""الباب"".

من شهر علم هستم و على دروازه آنست پس كسيكه قصد علم دارد پس بيايد از در وارد شود.

و در عبارتى از سعيد بن جبير از ابن عباس است كه فرمودند:

يا على انا مدينه العلم و انت بابها و لن توتى المدينه الا من قبل الباب.

اى على من شهر علم هستم و تو دروازه آنشهرى و هرگز وارد شهر نشويد مگر از جانب در.

از جابر بن عبد الله گويد: شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روزحديبيه در حاليكه دست على عليه السلام را گرفته ميفرمود:

هذا امير البرره و قاتل الفجره منصور من نصره مخذول من خذله ثم مد بها صوته فقال: انا مدينه العلم و على بابها فمن اراد البيت فليات الباب.

اين امام و رهبرنيكان و كشنده تبه كاران است يارى شود كسى كه او را يارى كند و خوار شود كسيكه او را رها كند. آنگاه صداى خود را كشيد و فرياد كرد: من شهر علم هستم و على دروازه آنشهر