الغدير جلد ۱۱

علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)
ترجمه محمد رازي

- ۱۳ -


كافيست ما را اين قصيده در آگاهيدن خواننده بر مذهب و عقيده اين مرد و مقام او از شعر ما آنرا برداشتيم از" نفح الطيب ج 4 ص 607- 603"

آنچه كه اين شعر در بر دارد:

اشاره كرده شاعر ما شمس الدين مالكى در اين شعرش بعده از مناقب مولاى ما امير المومنين عليه السلام از آنچه را كه پيشوايان قوم و حافظين حديثشان در كتب صحيح و مسندشان بطريقشان از پيامبر بزرگ صلى الله عليه و آله نقل كرده اند بدان كه آن مناقب زير است:

1- حديث تزويج خداوند سبحان فاطمه عليها سلام را بعلى عليه السلام و افشاندن بهشت زر و زيورش در اين ازدواج و زناشوئى مبارك كه تفصيل آن گذشت در ج 2 ص 315.

2- حديث " انا مدينه العلم و على بابها، منم شهر علم على در آنشهرست "

و قال رسول الله انى مدينه من العلم و هو الباب و الباب فاقصدى

و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت كه من شهرى از علمم و على درب آن شهر است پس در را قصد كن،

و ما مقدم داشتيم كلام را در اطراف علم اميرالمومنين عليه السلام در جزء سوم ص 101- 95 و در اينجا اختصار كرديم باين كه حديث اين فضيلت را طبرى و ابن معين و حاكم و خطيب و سيوطى تصحيح كرده و صحيح دانسته اند و در اينجا ما تفصيل ميدهيم سخن را در آن و اينكه آنرا جمع بسيارى از حفاظ و پيشوايان حديث نقل نموده اند. پس بر تو است عده زيادى از كسانيكه آنرا در قرنهاى گذشته ياد نموده و بان احتجاج كرده و آنرا بطور قطع و مسلم نسبت به پيامبر داده و گفته ياوه سرايان و مخالفين را از آن دفع كرده اند.

1- حافظ ابوبكر عبد الرزاق بن همام صنعانى فوت شده 211 حاكم نيشابورى در مستدرك ج 3 ص 127 از او حكايت نموده.

2- حافظ يحى بن معين ابو زكريا بغدادى فوت شده 236 چنانچه در مستدرك حاكم و تاريخ خطيب بغدادى آمده،

3- ابو عبد الله" ابو جعفر" محمد بن جعفر قيدى فوت شده 236 روايت كرده ابن معين از او.

4- ابو محمد سويد بن سعيد هروى فوت شده 240 يكى از مشايخ مسلم و ابن ماجه. ابن كثير در تاريخش ج 7 ص 358 نقل كرده از وى.

5- امام حنبلى ما احمد بن حنبل فوت شده 241 آنرا در مناقبش نقل كرده.

6- عباد بن يعقوب رواجنى اسدى يكى از مشايخ بخارى و ترمذى و ابن ماجه حافظگنجى در" كفايه" از طريق خطيب از او روايت نموده.

7- حافظ ابو عيسى محمد ترمذى فوت شده 279 در جامع صحيحش نقل كرده.

8- حافظ ابو على حسين بن محمد بن فهم بغدادى فوت شده 289 حاكم در مستدرك ج 3 ص 127 از او روايت كرده.

9- حافظ ابوبكر احمد بن عمر بصرى بزاز متوفى 292 صاحب مسند كبير.

10- حافظ ابو جعفر محمدبن جرير طبرى متوفى 310 در تهذيب آلاثار و آنرا صحيح دانسته و بسيارى از بزرگان قوم از او حكايت كرده اند.

11- ابوبكر محمد بن محمد بن باغندى واسطى بغدادى فوت شده 312 ابن مغازلى فقيه در كتاب مناقبش از او روايت نموده.

12- ابو طيب محمد بن عبد الصمد دقاق بغوى فوت شده 319 خطيب بغدادى در تاريخش ج 2 ص 277 باسنادش از او نقل نموده.

13- ابو العباس محمدبن يعقوب اموى نيشابورى اصم فوت شده 346 حاكم در ج 3 مستدرك ص 126 از او روايت كرده.

14- ابوبكر محمد بن عمر بن محمد تميمى بغدادى ابن جعابى فوت شده 355 با پنج طريق نقل كرده چنانچه در مناقب ابن شهر آشوب است.

15- ابو القاسم سليمان بن احمد طبرانى فوت شده"360" آنرا در دو معجم كبير و اوسط نقل كرده است.

16- ابوبكر محمد بن على بن اسماعيل شاشى معروف بقفال فوت شده 366 حاكم در ج 3 مستدرك ص 127 از او حكايت نموده است.

17- حافظ ابو محمد عبد الله بن جعفر بن حيان اصبهانى معروف بابى الشيخ متوفى 369 در كتاب" السته اش" نقل كرده سخاوى آنرا درمقاصد الحسنه حكايت نموده.

18- حافظ ابو محمد عبد الله بن محمد بن عثمان معروف بابن سقاء واسطى فوت شده173 ابن مغازلى در مناقبش از او روايت كرده.

19- حافظ ابو ليث نصر بن محمد سمرقندى حنفى فوت شده 379 چنانچه در كتاب مجالس خود ياد كرده.

20- حافظ ابو حسين محمد بن مظفر بزاز بغدادى فوت شده 379 چنانچه در مناقب ابن مغازلى.

21- حافظ ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان بغدادى ابن شاهين فوت شده 385 آنرا بچهار طريق بيرون آورده.

22- حافظ ابو عبد الله عبيد الله فرزند محمد مشهور بابن بطه عكبرى فوت شده. 387 آنرا بشش طريق بيرون آورده.

23- حافظ ابو عبد الله محمد پسر عبد الله حاكم نيشابورى فوت شده 405 كه در مستدركش ج 3 ص 128- 126 نقل كرده است.

24- حافظ ابوبكراحمد بن موسى پسر مردويه اصفهانى فوت شده 416 كه جمع بسيارى از او حكايت كرده اند.

25- حافظ ابو نعيم احمد پسر عبد الله اصفهانى فوت شده 430 در كتاب" معرفه الصحابه" او

26- فقيه شافعى ابو الحسن احمد بن مظفر عطار فوت شده 441 ابن مغازلى فقيه در سال 434 روايت كرده آنرا چنانچه در مناقبش ياد كرده.

27- ابو الحسن على پسر حبيب بصرى شافعى مشهور بماوردى فوت شده 540- ابن شهرآشوب در مناقب ج 1 ص 261- از او حكايت نموده است.

28- حافظ ابوبكر احمد پسر حسين پسر على بيهقى فوت شده 458 چنانچه در مقتل خوارزمى ج 1 ص 43 ياد شده

29- ابوغالب محمد پسر احمد مشهور بابن بشران فوت شده 462 كه اين مغازلى در مناقب از او روايت كرده

30- حافظ ابوبكر احمد پسر على خطيب بغدادى فوت شده 463 كه در" المتفق و المفترق" و تاريخ بغداد ج 4 ص 348، و ج 2 ص 377و ج 7 ص 173 و ج 11 ص 204 نقل كرده آنرا

31- حافظ ابو عمر و يوسف پسرعبد الله پسر عبد البر قرطبى فوت شده 463 در استيعاب ج 2 ص 461.

32- ابو محمد حسن پسر احمد پسر موسى غندجانى متوفاى 467 كه ابن مغازلى در مناقب از او نقل نموده.

33- فقيه ابو الحسن على فرزند محمد فرزند طيب جلابى مغازلى متوفاى 483 كه در مناقبش بهفت طريق نقل نموده.

34- ابو مظفر منصور فرزند محمد فرزند عبد الجبار سمعانى شافعى متوفاى489 چنانچه در مناقب ابن شهر شوب است.

35- حافظ ابو محمد حسن فرزند احمد سمرقندى متوفاى 491 كه در بحر الاسانيد در صحيح الاسانيد آنرا نقل نموده پس حديث در نزد او صحيح است چنانچه در تذكره ذهبى ج 4 ص 28 موجوداست.

36- ابو على اسماعيل فرزند احمد فرزند حسين بيهقى متوفاى 507 خوارزمى در مناقب ص 49 روايت كرده آنرا از او.

37- ابو شجاع شيرويه فرزند شهردار همدانى ديلمى متوفاى 509 در فردوس الاخبار آورده.

38- ابو محمد احمد فرزند محمد فرزند على عاصمى آنرا در" زين الفتى شرح سوره هل اتى" كه در نزد ما موجود است نقل نموده.

39- ابو القاسم زمخشرى متوفاى 538 كه در الفائق ج 1 ص 28 باب مدينه علم ناميده است.

40- حافظ ابو منصور شهردار فرزند شيرويه همدانى ديلمى متوفاى 558 آن را با سند در كتابش مسند الفردوس نقل كرده.

41- حافظ ابو سعيد عبد الكريم فرزند محمد فرزند منصور تميمى سمعانى متوفاى 562 در" الانساب" گويد در"شهيد" جمعى از علماء معروف باين اسم شهيد مشهور شده اند براى اينكه كشته شدند معروف بشهيد گشتند اول ايشان فرزند باب مدينه علم تا آخر كه اين كلامش ميرساند كه حديث مذكور از مسلميات نزد حافظين حديث بوده است.

42- حافظ اخطب خوارزم ابو المويد موفق فرزند احمد مكى حنفى متوفاى 568آنرا در مناقب ص 49 و در مقتل امام سبط ج 1 ص 43 نقل كرده است.

43- حافظ ابو القاسم على فرزند حسن مشهور بابن عساكر دمشقى متوفاى 571 با چندين طريق نقل كرده است.

44- ابو حجاج يوسف فرزند محمد بلوى اندلسى مشهور بابن الشيخ متوفاى حدود 605 آنرا ارسال مسلم در كتابش" الف باء" ج 1 ص 322 نقل نموده است.

45- ابو السعادات مبارك فرزند محمد فرزنداثير جزرى شافعى متوفاى 606- آنرا در" جامع الاصول" از ترمذى نقل كرده.

46- حافظ ابو الحسن على فرزند محمدفرزند اثير جزرى متوفاى 630 در اسد الغايه ج 4 ص 22 نقل نموده است.

47- محى الدين محمد فرزند على فرزند عربى طائى اندلسى متوفاى 638 در كتاب" الدر المكنون و الجوهر المصون" چنانچه در ينابيع الموده ص 419 نقل نموده است. 48- حافظ محب الدين محمد فرزند محمود فرزند نجار بغدادى متوفاى 643 مسندا در ذيل تاريخ بغداد نقل نموده است.

49- ابو سالم محمد فرزند طلحه شافعى متوفاى 651 در مطالب السئول ص 22 و الدر المنظم آورده چنانچه در ينابيع الموده ص 65 موجود است.

50- شمس الدين ابو مظفر يوسف فرزند قزاوغلى سبط ابن جوزى حنفى متوفاى 654 در تذكره خود ص 29 ياد كرده.

51- حافظ ابو عبد الله محمد فرزند يوسف گنجى شافعى متوفاى 658 در كفايه ص 102- 98 بيرون آورده آنرا و بعد از نقل آن به چندين طريق گويد. گفتم اين حديث خوب عاليست تا آنكه گويد و باين جهت پس بتحقيق دانشمندان از صحابه و پيروان و اهل بيت نبوت قائل بتفضيل وبرترى دادن على" ع" و زيادى علم اوو سنگينى آن. و تيز فهمى او و فراوانى حكمت او و نيكوئى قضاوت و صحت فتواى او شدند و بودند ابوبكر و عمر عثمان و غير ايشان از علماء صحابه كه در احكام با او مشورت كرده و عمل بگفته او در نقض و ابرام ميكردند و تمام ايشان اعتراف بعلم اوو فراوانى فضل او و برترى عقل او و درستى حكمت او داشتند و اين حديث در حق او زياد نيست زيرا كه مقام او نزدخدا و پيامبر و مومنين از بنده گان خدا بالاتر و والاتر از اين است

52- ابو محمد شيخ عز الدين عبد العزيز فرزند عبد السلام سلمى شافعى متوفاى 660 ياد نمود آنرا در گفتارى كه حكايت نمود آنرا از او شهاب الدين احمد در كتاب توضيح الدلائل بر ترجيح فضائل.

53- حافظ محب الدين احمد فرزند عبد الله طبرى شافعى مكى متوفاى. 694آنرا در" الرياض النضره" ج 1 ص 192و" ذخاير العقبى" ص 77 روايت كرده.

54- سعيد الدين محمد فرزند احمد فرغانى متوفاى 699 ياد نمود آنرا درشرح تائيه ابن فارض عربى در شرح گفته او.

كه امات و بزرگوارى ايشان از بعضى آنچه را كه تخصيص داده بود ايشانرا بان بچيزيكه اختصاص داد ايشان از ارث هر فضيلتى و ياد كرد آنرا در شرح فارسى آن در نزد گفته او،

و واضح و آسان نمود بسبب تاويل آنچه را كه مشكل بود على عليه السلام بعلميكه بوسيله وصيت باو رسيده بود.

55- حافظ ابو محمد فرزند ابى حمزه ازدى اندلسى متوفاى 699 در" بهجت النفوس" ج 2 ص 175 و ج 4 ص 78.

56- صدرالدين سيد حسين فرزند محمد هروى فوزى متوفاى 718 در" نزهه الارواح"ياد نمود.

57- شيخ الاسلام ابراهيم فرزند محمد حموى جوينى متوفاى 722، آنرا در فرائد السمطين در فضائل المرتضى و البتول

58- نظام الدين محمد فرزند احمد فرزند على بخارى متوفاى 725 حكايت كرده از آن شيخ عبد الرحمن چشتى در" مرات الاسرار عن سيره الاولياء"

59- حافظ ابو الحجاج يوسف فرزند عبد الرحمن مزى متوفاى 742 در" تهذيب الكمال" در شرح احوال امير المومنين عليه السلام آنرا ياد كرده.

60- حافظ شمس الدين محمد فرزند احمد ذهبى شافعى متوفاى 748- آنرا در تذكره الحفاظ ج 4 ص 28 از صحيح حافظ سمرقندى ياد كرده سپس گفته اين حديث صحيح است.

61- حافظ جمال الدين محمد فرزند يوسف زرندى انصارى متوفاى سنه 757- آنرا در" نظم درر السمطين در فضائل مصطفى و مرتضى و بتول و سبطين" ياد نموده مطلع شدم برآن در قرميسين" كرمانشاء سابق، باختران جمهورى اسلامى" نزد علامه حجت سردار كابلى.

62- حافظ صلاح الدين ابو سعيد خليل علائى دمشقى شافعى متوفاى 761 كه از او حكايت نموده بسيارى از بزرگان قوم و آنرا از طريق ابن معين صحيح دانسته سپس گويد و چه استبعادى هست در اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله مثل اين را در حق على كه خدا از او راضى باد بگويد هر كسيكه در اين باره حديث سخن گفته و قطع بموضوع بودن آن نموده جوابى ندارد از اين روايات صحيحه از ابن معين و با اين روايات براى او شاهدى است كه ترمذى آنرا در جامع خود روايت كرده تا آخر.

63- سيد على فرزند شهاب الدين همدانى آنرا در كتاب" موده القربى"ياد كرده از طريق جابر بن عبد الله سپس گفت: و از ابن مسعود و انس مانند آن.

64- بدر الدين محمد ابو عبدالله زركشى مصرى شافعى متوفاى 794و گويد: اين حديث در نهايت درجه خوبى است كه بان احتجاج و استدلال ميشود وضعيف نيست تا چه رسد باينكه وضع شده باشد" فيض القدير" ج 3 ص 47.

65- حافظ ابو الحسن على فرزند ابوبكر هيثمى متوفاى 807 در كتاب مجمع الزوائد ج 9ص 114.

66- مال الدين محمد فرزند موسى دميرى متوفاى 808 در كتاب" حياه الحيوان" ج 1 ص 55.

67- مجد الدين محمد فرزند يعقوب فيروزآبادى متوفاى 816 يا 7 دركتابش" النقد الصحيح" و گويد در كلاميكه طولانى است در حول حديث ياد شده بعد از روايت او بطريقى از ابن معين، كسى كه درباره حديث انا مدينه العلم حرف زده" و ياوه سرائى كرده"جوابى نياورده از اين رواياتيكه ثابت است از يحى بن معين و حكم موضوع بودن بر آن جدا باطل است تا آنكه گويد: وحاصل اينكه حديث منتهى ميشود بتمام طريق من ابى معاويه و شريك" بمعاويه و شريك" بدرجه خوبى كه بان استدلال و احتجاج ميشود و ضعيف نيست تا چه رسد كه وضع شده باشد.

68- امام الدين محمد هجروى لايجى حكايت ميشود از كتابش" اسماء النبى و خلفاء الاربعه"

69- شيخ يوسف واسطى اعور ياد كرده آنرا در رساله ايكه شيعه رابآن رد كرده آنرا از دليل هاى رافضه" شيعيان" شده و از آن جواب داده بطور تسليم و پذيرش آن از جهت سند بوجوهيكه در مفاد آنست و بزودى كلمه و سخن او خواهد آمد.

70- شمس الدين محمد فرزند محمد جزرى متوفاى 833 آنرا نقل كرده در" اسنى المطالب فى مناقب على بن ابيطالب" ص 14 از طريق حاكم و ياد كرده صحت آنرا و در اول كتابش شرط كرد كه در آن احاديث متواتر و صحيح و حسن را ياد كند از مناقب اميرالمومنين عليه السلام.

71- شيخ زين الدين ابوبكر محمد فرزند محمد فرزند على خوافى متوفاى 838 آنرا بطور ارسال ياد كرده و بان استدلال نموده