پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
يكى از عوامل پيدايش و بقاء مذاهب و فرقه هاى
گوناگون در طول تاريخ، بى شك جهالت و نا آشنائى
مردم با حقائق است.چه آنكه اگر حقائق پوست كنده و
بدون رتوش به آنان تفهيم مى شد، از آنجا كه راه
راست در شرائط زمانى و مكانى واحد، واحد است، جز
افراد معاند و بد نيت، همان يك راه و طريق واحد
"مذهب" را مى پيمودند و طبعا اين همه مذاهب مختلف
و جنگ و جدال هائى كه از اين رهگذر پديد مى آيد
ازبين مى رفت.
اينكه مى بينيم بعد از حضرت موسى پيروانش به
هفتاد و يك فرقه، و بعد از حضرت عيسى پيراوانش به
هفتاد دو فرقه، و بعد از حضرت محمد "ص" پيروانش به
هفتاد و سه فرقه تقسيم شدند عامل مهم آن همان
نرسيدن به حق و طريقه درست بوده است كه شاعر ما در
همين زمينه مى گويد:
جنگ هفتاد و دو
ملت همه را عذر بنه |
چون نديدند
حقيقت ره افسانه زدند |
بگذريم از يك عده خاصى كه معركه گردان قضايا
دست اندر كار حوادثند و روى مقاصد شوم و هوس هاى
شيطانى حق و باطلى را بهم مى آميزند و آئين و فرقه
جديدى را پايه ريزى مى كنند اما نوع مردم از " نيم
كاسه هاى زير كاسه " بى اطلاعند، و همه را مثل خود
نيت مى دانند و روى خلوص و صفا به آن مرام هاى
باطل مى گروند و به آن مذاهب پاييند مى شوند، تنها
افراد انگشت شمارى هستند كه مى توانند با واقع
بينى، حق را از باطل باز شناخته فريب دغل كارى و
تحريف رانخورند، على عليه السلام، در خطبه پنجاه
نهج البلاغه، اين حقيقت را در يك سطح وسيعترى چنين
بيان مى فرمايند:" همواره منشا پيدايش فتنه ها،
پيروى از خواهش هاى نفس و احكام صادره بر خلاف
كتاب خدا است "= راه حق" كه در نتيجه، گروهى ساده
دل، از گروهى مغرض پيروى مى كنند "و به راه باطل
مى روند"، پ س اگر باطل باحق در هم نمى شد، راه حق
بر طالبان آن پوشيده نمى گرديد، و اگر حق در ميان
باطل پنهان نمى شد، زبان دشمنان از آن كوتاه مى
گرديد، ما قسمتى از اين و قسمتى از آن، گرفته و با
هم ممزوج شده، اينجا است كه شيطان بر دوستانش تسلط
پيدا مى كند "و آنها به راه باطل مى كشاند" و در
اين ميان تنها كسانيكه لطف خدا شامل حالشان شده از
اين مهلكه نجات مى يابند."
بعد از پيامبر اكرم
با آنكه پيامبر اكرم، در زمان حياتش ازهر فرصتى
براى تعيين جانشين خود استفاده مى فرمود و على
عليه السلام را به عنوان خليفه بلا فصل خويش معرفى
مى نمود، با اين حال، بعد ازوفات آن حضرت، كسانى
كه از خواهش هاى نفسانى پيروى مى كردند، بدون توجه
به آن همه نصوص، دست اندر كار خليفه تراشى در
سقيفه بنى ساعده شدند، و حق مسلم على را غصب
كردند.و بدنبال آن، گروهى سود جو و ابن الوقت،
براى انحراف افكار عمومى و تحريف حقائق، شروع به
جعل احاديث به نفع وضع موجود نمودند و احاديث
زياردى درباره خلافت خلفاء و فضائلشان، ساختند و
چنان وانمود كردند كه گويا خدا و پيغمبر وحتى على
جز وضعى را كه بعد از وفات پيامبر پيش آمده نمى
خواستند!!
در اين ميان، كسانى كه بيرون گودند و از دور مى
خواهد در باره حوادث بعد از رسول خدا قضاوت كنند
در برابر خود، احاديث گونه گون و متناقضى مى يابند
كه هم خلافت و فضائل على را تثبيت مى كند و هم
خلافت و فضائل خلفاء به اصطلاح راشدين و معاويه و
بنى اميه و بنى عباس را، بديهى است اين افراد يا
طبعا به اكثريت خواهند پيوست و يا همچنان سرگردان
خواهند ماند.
اينجا است كه نقش عالمان و متعهد و نويسندگان
مسول آشكار مى شود، آنان موظفند از باب " اذا ظهرت
البدع فللعالم ان يظهر علمه و الافعليه لعنه الله،
دست اند كار نشر حق و دفع باطل گردند.
علامه امينى رحمه الله عليه، و قتيكه ديدند:
جمعى معاند و سود جو، مساله خلافت را از وضع
طبيعيش منحرف كرده شتر خلافت را در خانه ديگران
خواباندند و براى موجه جلوه دادن اين امر، و
انحراف افكار عمومى، روايات و احاديث ساختگى زيادى
در مورد حقايق خلفاء، حتى به نام على وضع كردند،
اقدام به تاليف كتاب نفيس " الغدير "فرمودند.
وى در اين كتاب، صرف نظر از اينكه، حقيقت "
ولايت " و " امامت " را از لحاظ كتاب و سنت و
نظرات دشمندان منصف، مورد بررسى قرار داده و از
اين رهگذر، خلافت بلا فصل على بن ابى طالب عليه
السلام را اثبات نمودند، معركه گردانان قضايا و
كسانى كه روى سوء نيت، احاديث جعلى به نفع وضع
موجود، ساخته و يا همت هاى نا روا به پيروان
راستين على زده اند معرفى فرموده اند.
از باب نمونه: او در همين كتاب "جلد دهم" در
برابر كسانى كه به شيعه تهمت حديث سازى زده اند،
تحت عنوان " كند و كارى در حديث و چگونگى احاديث
مجعوله " بحث جالب الاطرفى نموده و در حدود هفتصد
نفر از روات اهل سنت را ميشمرند كه كذاب و حديث
ساز بوده اند و تنها از 43 نفر آنها، در حدود نيم
ميلون حديث جعلى نقل مى نمايد به علاوه، در حدود
صد حديث دروغ از طريق عامه، نقل كنند كه در آنها،
نه تنها خلافت و فضائل خلفا، به اصطلاح راشدين
تاييد شده، بلكه از مقام ارجمند معاويه، يزيد،
منصور دوانيقى و ديگر خلفاء بنى اميه و بنى عباس
نيز تجليل شايسته شده است!!!
امينى با اين كار بى نظيرش، به همه نويسندگان
مسئول و متعهد اين درس را دادند كه هيچ گاه نبايد
در برابر تحريف حقائق و انحراف افكار عمومى ساكت
نشست.
اگر بينى كه
نابينا و چاه است |
اگر خاموش
بنشينى گناه است |
و بايد حرف حق را چنانكه پيامبر اكرم فرموده
است: " قل الحق و لو عليك " گفت و لو بلغ ما
بلغ.اميد است كه خفتگان بيدار شده راه سلف صالح را
سر مشق خورش قرار دهند "اليس الصبح بقريب؟ "
زين العابدين قربانى
تهران- خيابان تاج- 22 آذر 1353 شمسى
مطابق با بيست و هشتم ذيقعده الحرام 1394 قمرى
شعراء غدير در قرن 06
غديريه سيد محمد اقسامي
شرح حال خاندان اقسامي
شگفت از اين تعصب بي جا
كند و كاوى در حديث و چگونگى احاديث مجعوله
سر و صدا پيرامون احاديث شيعه، از كسانى كه
هرچه بدهانشان مى آيد مى گويند، زياد گويند، زياد
شده و هر كدام راه فاسدى را برگزيده و هر غلطى را
نشخوار مى كنند!!
اين يكى، آنها را نامه هاى ساختگى منسوب به
امام غائب مى انگارد، و ديگرى آنها را دروغ هاى
منسوب به امام باقر و صادق مى پندار نه اين يكى از
نتيجه افترايش باكى دارد و نه آن ديگر براى كشف
دروغ و بدى هايش اهميت قائل است، و در آخر آنان
كذاب تنگ نظر قرار آورده است، بدانيد كه او " عبد
الله قصيمى" است كه در " الصراح " 4 جلد 1 صفحه85
گفته است: "
حقا دروغسازان در رجال شيعه و مردم هوا پرست به
خاطر رسيدن به دنيا و تقرب به اهل آن و يا كينه و
دشمنى با حديث و سنت و طرفدارانش، در ميان آنان
زيادند، ولى علماء اهل سنت ماهيت آنان را به
عاليترين وجه آشكارنموده اند!!!"
تا اينكه مى گويد: " و در ميان رجال اهل سنت،
كسى كه متهم به دروغسازى به خاطر دنيا و تقرب به
اهل آن و كمك كردن به مقاصد شوم و عقائد باطل
باشد، وجود ندارد، بلى گاهى در ميانشان، افرادى كه
حافظه خوبى نداشته و يا فراموشى زياد داشته و يا
فريب فريبكاران را خورده باشند وجود دارند كه رجال
تراجم و جرح و تعديل، اين گونه افراد را معرفى
كرده و شناسانده اند!!!"
پاسخ به اين پندار
شايد پژوهشگر گمان كند كه در اين ادعاهاى بى
اساس بوئى از راستى و يا نموده اى از درستى است
غافل از اينكه قلم هاى مزدور، چيزى جز تهمت و دروغ
ندارند، و مدار پيشرفت بسيارى از ملل نيز هم اكنون
روى دروغ و نيرنك و دغل است و محور سياست دنيا در
جهات ششگانه همان دروغ و تهمت و افتراء و وارونه
جلوه دادن حقائق است و بسيارى از تبليغات در باره
نياز مندى هاى زندگى و آراء و عقائد، روى منافع
شخصى و گفتار بى اساس پيچيده به انواع خدعه و
نيرنگ است.و در آنجا، در ميان مردم، افرادى
پراكنده اند كه حاجاتشان از زر و زيور دنيا جز از
راه دروغ پردازى و مزخرف گوئى و كور و كرنگاهداشتن
مردم و سوق دادنشان به راه هاى غلط و نادرست تامين
نمى شود.
و اگر خدا، بندگانش را چنين تهديدنكرده بود: ما
يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد: " سخن گويد مگر
اينكه رقيب و عتيد پيشش هستند " و در قرآنش عذاب
را بر هر دروغگوى تهمت زننده گناهكار وعده نداده
بود، هيچ گاه اينان بيش از اين نمى توانستند دروغ
بگويند و يا چيزى را كه نياورده اندبياورند.
پس هر كدام از آنها از " خرافه " و " جحينه "
دروغگو ترند بنابراين بر ماست كه خواننده محترم را
از حقيقت امر آگاه كنيم و پرده را از راز آنچه كه
در باره رجال حديث قومش ادعا كرده از اينكه: متهم
به وضع و كذب..در ميان آنها پيدا نمى شود برداريم.
پس جمعى از كسانى را كه به عنوان كذاب و
دروغساز سناخته شده اند، تا چه رسد آنها كه متهم
هستند، در اينجا مى آوريم و در برابر پژوهشگر
قسمتى از موضوعاتى كه جز به خاطر طمع به دنيا و
تقرب به اهلش و با كمك به پيراون عقائد باطله
ساخته نشده قرار مى دهيم و حساب آنچه را كه اين
دست هاى پليد خيانت گر به نام پيامبر اكرم و سنتش
ساخته اند، مى رسيم تا حقيقت پيشش آشكار گردد و
جاى سخن برايش باقى نماند، اگر پيرو هواى نفس
نباشد كه از راه راست منحرف و گمراه گردد.
سلسله درغگويان و حديث سازان
حرف "الف"
1- ابان "اباء" بن جعفر ابو سعيد بصرى كذاب است
به نام پيامبر اكرم حديث ساخته وبيش از سيصد حديث
به نام ابو حنيفه كه هرگز آنها را نگفته بوده جعل
كرده است.
2- ابان بن فيروزابى عياشى، غلام عبد القيس ابو
اسماعيل بصرى، متوفى در سال 138 ه.
شعبه گفته است: جامه و لباسم در ميان فقرا،
صدقه باشد اگر ابن ابى عياش در حديث دروغگو نباشد.
و نيز گفته است: از او نمى شود چشم پوشى كرد،
زيرا كه او برسول خدا دروغ گفته است.
و احمد پيشواى حنبلى ها به يحيى بن معين كه از
ابان نسخه مى نوشته، گفته است: تو اين رامى نويسى
در حالى كه ميدانى ابان كذاب است؟
و نيز شعبه گفته است: اگر مردى زنا بكند، بهتر
است كه از ابان روايت كند.و نيز گفته است: اگر از
بول الاغ بنوشم بهتر است كه بگويم: ابان به من
حديث كرده است.شايد او از انس بيش از هزار و پانصد
حديث نقل كرده كه براى بسيارى از آنها اصلى نيست.
3- ابراهيم بن ابى حيه زياد دروغگو است.
4- ابراهيم بن ابى الليث، متوفى در سالل 234 ه
مصاحب اشجعى، دروغگو، حديث ساز و متروك الحديث
است.
5- ابراهيم بن ابى يحيى ابو اسحاق مدنى، متوفى
در سال 184 كه كذاب و دروغ ساز است.نسائى او را از
درغگويان وحديث سازان معروف نسبت به رسول خدا
بشمار آورده است.
6- ابراهيم بن احمد حرانى ضرير، حديث مى ساخته
است.
7- ابراهيم بن احمد عجلى، متوفى در سال 331 ه
ازكسانى بوده حديث مى ساخته و ابن جوزى گفته است
كه: او حديث هائى ساخته و مفتضح شده است.
8- ابراهيم بن اسحاق بن عيسى بغدادى كذاب است.
9- ابراهيم بن البراء انصارى، متوفى در سال 224
يا 225 ه نوه انس بن مالك كذاب است از ثقات روايات
موضوعه را آورده كه روا نيست نقل آنها، مگر به
عنوان عيب گرفتن آنها.ابن عدى گفته است: احاديث او
ساختگى است.
10- ابراهيم بن بكر شيبانى ابو اسحاق اعور نزيل
بغداد، احادبثش ساختگى است و حديث سرقت مى كرده
است.