آرزوى جبرئيل يا هفت خصلت ممتاز

ميرزا باقر حسينى زفره اى اصفهانى

- ۳ -


بخش دوّم : همنشينى با علماى ربّانى

دوّمين آرزوى جبرئيل كه در حديث مورد بحث عنوان گرديده همنشينى با علماى ربانى است. و از متن حديث چنين استفاده مى شود، كه اهميت و ارزش آن از عبادت فرشتگان بيشتر است. چرا كه براى فرشتگان عبادت ميسر است ولى همنشينى با انسان عالم مقدور نيست.

بنابراين بايد اين عمل يعنى همنيشنى با علما از اهميت ويژه اى برخوردار باشد كه جبرئيل آرزوى آن را مى كند، پس براى درك اهميت آن به ناچار بايد به سراغ اهلبيت(عليهم السلام)برويم و ويژگيهاى علماى ربانى را از زبان رهبران معصوم جويا شويم.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند كه فرمود:

علما بر دو قسم اند:

يكى آنكه علم را فرا گرفته و سپس آن را به كار بندد اين چنين شخصى رستگار است.

دوّم آنكه كسى علمى را به دست آورد ليكن به آن عمل نمى كند. چنين كسى در قيامت بوى بدى از او بلند مى شود كه تمام اهل جهنّم از آن بو در اذيّت و ناراحتى هستند و در ميان اهل جهنّم از همه پشيمان تر و حسرت زده تر آن عالمى است كه در دنيا مردم را به سوى خدا دعوت كرده و مردم هم به گفته او عمل نموده به بهشت مى روند و او را به خاطر اينكه عمل نكرده به جهنّم مى برند.

آرى علم بى عمل نه تنها فايده اى ندارد بلكه زيانبار نيز هست. زيرا مردم به اعتبار اينكه او هرچه مى گويد حق است مى پذيرند ولى همين كه ديدند او خود به گفته خويش عمل نمى كند. چنين مى پندارند كه او هر چه گفته صحت ندارد، براى اينكه اگر صحيح بود خود بدان عمل مى نمود. و چه بسا يك لغزش از يك عالم ضربه بزرگى بر اسلام و مسلمين وارد نمايد.

چنانكه در حديثى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) منقول است كه فرمود: «زلّة العالم كانكسار السفينة تغرق و تغرق».

لغزش عالم همچون شكسته شدن كشتى است همانگونه كه اگر كشتى اگر شكسته شد خود و سرنشينان همه غرق مى شوند. لغزش عالم نيز موجب سقوط خود و پيروانش مى گردد.(1)

بنابراين عالم كشتى نجات مردم محسوب مى شود چون مردم اغلب در درياى جهل و نادانى و غفلت غوطهورند و عالمان نيكوكردار، مردم را از گرداب هلاكت نجات مى دهند.

ونيز در حديث ديگرى آمده كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) علماى با عمل را افراد مورد اعتماد پيامبران معرفى كرده آنجا كه مى فرمايد: «الفقهاء اُمناء الرسل ما لم يدخلوا فى الدّنيا قيل: يا رسول الله و ما دخولهم فى الدنيا؟ قال: اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم على اديانكم».(2)

علماى با عمل افراد مورد اعتماد پيامبران هستند، تا وقتى كه خود را در دنياى مادى فرو نبرده باشند از آن حضرت سؤال شد اى رسول خدا معنى فرو رفتن آنها در دنيا چيست؟ حضرت فرمود: منظور از فرو رفتن آنها در دنيا پيروى كردن از شاهان و سلاطين است. كه اگر چنين شد و شما عالمى را ديديد كه تابع سلطان گرديده براى (حفظ) دينتان از (پيروى) او بر حذر باشيد.

از اين حديث چند نكته به دست مى آيد:

1ـ اينكه مى فرمايد: فقها (يعنى علماى بزرگ) افراد مورد اعتماد پيامبران هستند، پس غير فقها را شامل نمى شود. چرا كه منظور از فقها همين مراجع تقليد هستند كه مردم بايد اطاعت و پيروى از آنها را آويزه گوش قرار دهند.

2ـ علماى مورد اعتماد پيامبران، بايد در خط پيامبران الهى گام بردارند، و به طور جدى از گناه و خطاى عمدى اجتناب كنند و به قول معروف پيامبرگونه باشند.

3ـ پيامبران دنيا را هدف قرار نداده بلكه آن را پلى براى رسيدن به سعادت و سرمنزل مقصود قرار دادند، علماى مورد اعتماد پيامبران نيز بايد زاهدانه زيست كرده و دلبستگى به اين دنيا نداشته باشند.

4ـ پيامبران همه موظف بودند كه سلاطين جور و طاغوتهاى زمان خود را موعظه و ارشاد كنند و اگر هدايت را نپذيرفتند از در مخالفت درآيند، علماى مورد اعتماد پيامبران هم كه مراجع تقليد هستند بايد چنين باشند.

5ـ تابع سلاطين شدن مساوى است با دنياپرستى و كسى كه دنياپرست شد و پارسا و وارسته نبود شايستگى جانشينى پيامبران را ندارد. زيرا تابع سلاطين شدن به معنى امضاى كار آنها است.

6ـ اينكه چنين علماييكه به وسيله پيروى از سلاطين، دنياپرست و آلوده شدند، بايد از آنها دورى نمود به اين معنى كه اولاً نبايد از آنها تقليد كرد و ثانياً اگر كسى ندانسته از آنها تقليد كرد واجبست پس از آگاهى تقليد خود را عوض كند. چرا كه عمل بدون تقليد باطل و تقليد از چنين علمايى نيز باطل است.

7ـ اينكه در حديث نام از «سلطان» برده شده نه از پادشاه زيرا سلطان هم پادشاه را شامل مى شود و هم غير او مانند رئيس جمهور و امثال آن و «سلطان» به معناى وسيع آن به هر زمامدارى اطلاق مى شود. و اگر منظور از «سلطان» پادشاه بود مى توانست با كلمه ملك بيان كند كه فقط به معنى پادشاه است.

بنابراين فقيه و مرجع تقليدى كه بايد از او تقليد كرد كسى بايد باشد كه در خط هيچ زمامدار منحرفى قرار نگيرد، بلكه تا مى تواند سلاطين را در خط خود درآورد، كه در اين صورت نه تنها اشكال ندارد بلكه روايت نيز بر آن صراحت دارد چنانكه امام صادق(عليه السلام)فرمود: الملوك حكام على الناس و العلماء حكام على الملوك.(3)

يعنى پادشاهان حاكم بر مردم هستند ولى علما حاكم بر پادشاهانند، و پادشاهان حق حكومت بر علما را ندارند.

قصه اى جالب از سيد مهدى بحرالعلوم

در تاريخ آورده اند كه روزى حاكم بروجرد به ديدن آقاى سيد مرتضى پدر بحرالعلوم كه از رجال بزرگ بروجرد بود آمد، در مراجعت از خدمت سيّد در صحن منزل بحرالعلوم را كه در آن وقت طفل بود ملاقات كرد حاكم ايستاد و اظهار محبت و مهربانى زيادى كرد نسبت به بحرالعلوم و رفت پس از رفتن حاكم بحرالعلوم به پدرش گفت: بايد مرا از اين شهر بيرون كنى كه مى ترسم هلاك شوم، فرمود: چرا عرض كرد به جهت آنكه قلبم را از آن ساعتى كه حاكم به من اظهار مهربانى كرد مايل به او مى بينم و آن بغضيكه بايد به حاكم داشته باشم ندارم ديگر در اينجا نبايد بمانم. و هجرت كرد به نجف اشرف. الى آخر قصه كه مفصل است.

از اين قصه و مشابه آن اين نتيجه به دست مى آيد كه عالم واقعى بايد نسبت به حكام ستمگر بى علاقه و پرخاشگر باشد.

صفات علماى خوب

حال كه با برخى از خصوصيات و وظايف علما آشنا شديم چه بهتر كه از ويژگيهاى علماى خوب نيز آگاه شويم تا بهتر بتوانيم به منظور جبرئيل در حديث مورد بحث پى ببريم.

در تفسير اين آيه قرآن كه مى فرمايد: «انما يخشى الله من عباده العلماء» يعنى فقط و فقط علما هستند كه از خدا بيمناكند.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: مراد از علما كه از خدا مى ترسند كسانى هستند كه عملشان گفتارشان را تصديق كند و كسانى كه عملشان گفتارشان را تصديق نكند عالم (ربّانى) نيستند.(4)

امام صادق(عليه السلام) فرمود: جدم اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: آيا مى خواهيد شما را از فقيه و عالم حقيقى و واقعى آگاه كنم؟ عرض كردند آرى اى اميرمؤمنان. فرمود: فقيه و عالم حقيقى كسى است كه مردم را از رحمت خدا نااميد نكند و مطمئن از عذاب الهى نگرداند و اجازه گناه كردن ندهد، و قرآن خواندن را به جهت بى اعتنائى از آن و رغبت در غير ان ترك نكند. آگاه باشيد خيرى نيست در علمى كه در آن تعليم و تفهم نباشد (يعنى علمى كه به ديگران تعليم نشود بى فايده است) و نيز خيرى نيست در قرآن خواندنى كه در آن انديشه و تأمّل نباشد. و همچنين عبادتى كه در آن علم و فهم نباشد خيرى ندارد.(5)

و باز در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه مى فرمايد: (از صفات) عالم واقعى آن است كه در بند غذا و لباس نباشد (جز حلال بودن آن).

بنابراين عالم واقعى كسى است كه در پوشيدن لباس و خوردن غذا خود را مقيد نمى كند و ايراد و اشكال نمى گيرد.

در كتاب مصباح الشّريعه از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: ميراث علم، خوف و خشيت (الهى) است و خود علم شعاع معرفت و قلب ايمان است. يعنى علم اشرف اجزاء ايمان است كه با نبودن علم، ايمان كامل نيز نخواهد بود.

پس هر عالمى كه محروم شد از خوف و خشيت الهى، او عالم حقيقى نيست هر چند موى خود را در تحصيل علوم دشوار سفيد كرده باشد. به جهت اينكه خداى تعالى مى فرمايد: «انّما يخشى الله من عباده العلماء».

(براى هر چيزى آفتى است و آفت علم 8 جيز است:
1ـ طمع
2ـ بخل
3ـ رياكارى
4ـ غضب
5ـ خوش آمدن از مدح و ستايش ديگران
6ـ با زحمت زيادى كلام خود را با زياد كردن الفاظ بزرگ، زينت دادن
7ـ شرم نكردن از خداوند به فخر و مباهات نمودن در ميان مردم
8ـ به علم خود عمل نكردن.(6)

نتيجه گيرى از احاديث گذشته

با اين بيان به اين نتيجه ميرسيم كه عالم خوب كسى است كه از خدا بترسد و به علمش عمل نمايد تا جايى كه گفتار و كردارش با هم هماهنگ باشد. و هيچگاه در تبليغاتش افراط و تفريط نكرده مردم را در حد اعتدال نگاه دارد. به اين معنى كه نه مردم را (با خواندن آيات و روايات عذاب) از رحمت خدا مأيوس كند و نه اينكه آنها را (با خواندن آيات و روايات رحمت) از عذاب الهى ايمن گرداند. و نيز مردم را طورى تربيت كند كه گناه نكنند و خود علاوه بر اينها قرآن خواندن را ترك نكرده در بند غذا و لباس نباشد. از صفات ناپسند مانند: طمع، رياكارى، غضب، خوش داشتن از مدح و ستايش، لفّاظى كردن در گفتار، شرم نكردن از خدا در فخر و مباهات كردن به علم خود و عمل نكردن به آن برحذر باشد كه اگر چنين كسى را يافتيد بدانيد حتماً او از علماى خوب و شخص مورد نظر جبرئيل است كه آرزوى همنشينى با او را به پيامبر عزيز اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)عرضه مى دارد.

و يك چنين كسى كه با اين خصوصيات به مرحله اجتهاد رسيده باشد شايسته مرجعيت تقليد را پيدا كرده و بر عوام مردم تقليدش واجب مى شود و اگر گوينده باشد گفتارش مفيد و سازنده خواهد بود.

اين بود خصوصيات چندى از صفات عالم خوب.

اكنون كه با صفات علماى خوب آشنا شديم، شايسته است كه با برخى از صفات علماى بد هم آشنا شويم و اين حقيقت را هم از زبان پاسداران وحى يعنى ائمه معصومين(عليهم السلام) جستجو كنيم. 

صفات عالم بد

1ـ در حديثى از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمود: كسى كه ياد بگيرد علمى را كه به واسطه آن رضايت خدا ممكن شود، ولى او به جاى تحصيل رضاى خدا، به غرضى از اغراض دنيايى قناعت كند. در قيامت بوى بهشت به مشام او نمى رسد.(7)

توضيح مطلب: در هر علمى دو هدف و غرض نهفته است يكى مادى و ديگرى معنوى. مثلاً در علم دين كه غرض عالى و مقدس آن هدايت و ارشاد جامعه است اگر كسى از تحصيل آن سوء استفاده كند و آن را وسيله تفاخر و مباهات و يا كسب مال و جاه قرار دهد. چنين فردى در قيامت از استشمام بوى بهشت محروم است.

و يا اينكه مثلاً كسى علم طب را كه مى شود به وسيله آن رضاى خداى بزرگ را جلب كرد، هدف رسيدن به مال و ثروت قرار دهد چنين كسى نيز از بوى بهشت محروم خواهد بود.

و باز در حديث ديگر فرمود: هر علمى مسئوليت سنگين آن گردن گير صاحبش در روز قيامت خواهد بود، مگر كسى كه به آن عمل  كند.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: عالمى كه علمش سودى نرساند، در روز قيامت عذابش سخت تر است از ساير مردم.

توضيح مطلب: منظور از نفع علم در اين حديث اين است كه گاهى انسان علمى را تحصيل مى كند ولى از تعليم آن به ديگران مضايقه مى كند چنين كسى علمش به حال مردم سودى نبخشيده و يا اينكه به عكس مردم از علم او بهره مند شده اند اما خود بدان عمل نكرده تا برايش نفعى داشته باشد.

بنابراين عالم خوب كسى است كه هم خودش و هم ديگران از علمش بهره مند شوند.

و باز در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: زمانى كه ديديد عالمى را علاقمند به دنيا است (و آن را هدف نهايى قرار داده) نسبت به دينش بدگمان باشيد. (يعنى مسائل دينى را از او نپرسيد و در كارهاى دينى به او اعتماد نكنيد) به جهت اينكه هر كس چيزى را كه دوست داشته باشد همان را حفظ و نگهدارى مى كند. (كنايه از اينكه عالمى كه دنيا دوست شد قهراً آن را بر دين و آئين و شرف خود ترجيح ميدهد و اين علاقه به دنيا تنها در مال نيست بلكه علاقه به رياست و حب جاه و مقام، تمام جزء دنيا محسوب مى شود و كسى كه اين علاقه ها را در خود به وجود آورد مشمول اين حديث خواهد بود.

و باز در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: خداوند متعال وحى كرد به داود(عليه السلام) كه اى داود قرار مده بين من و خودت آن عالمى را كه شيفته دنيا شده باشد. كه باز مى دارد تو را از راه دوستى من، به جهت آنكه چنين عالمانى دزدان راهند بر بندگانم و آنها بيرونند از اطاعت و بندگى من (و شما بدانيد و اينان نيز بدانند) به درستى كه كمتر چيزى كه نسبت به آنها انجام مى دهم آن است كه شرينى مناجاتم را از قلبشان خارج مى كنم.(8)

نتيجه گيرى

از مجموع اين پنج حديث چنين به دست مى آيد كه علماى بد كسانى هستند كه علم را براى رضاى خدا تحصيل نمى كنند و به آن عمل نمى نمايند، و علمشان گاهى براى خود و زمانى براى مردم، بى خاصيت است، و چون تحصيلشان براى عمل به آن و رضاى خدا نيست قهراً علاقمند به دنيا گشته و چنين كسانى كه علاقمند به دنيا گشتند وجودشان براى دين و ايمان مردم زيان بار است و خداوند هم آنها را از بهترين موهبت خود يعنى «مناجاتش» محروم مى كند.

اين بود پاره اى از صفات علماى بد.

بنابراين اگر جبرئيل آرزوى بشر بودن مى كند به خاطر همنشينى با علما، نه هر عالمى است بلكه عالم آگاه و عامل است كه نجات خلق به وجود او بستگى دارد.

حال كه تا حدودى فرق بين عالم خوب و بد معلوم شد و نيز روشن شد كه آرزوى جبرئيل از همنشنى با علما فقط علماى با عمل و مخلص بوده، ببينيم كه نشستن با آنها چه اثرى دارد و جبرئيل از اين همنشينى چه منظورى داشته تا اينكه به پيروى از جبرئيل از همنشينى با علماى خوب بهره مند شويم.

ارزش نشستن در مجلس علم

در كتاب جامع الاخبار ابوذر غفارى(رحمه الله) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)روايت نموده كه فرمودند: يا اباذر نشستن يك ساعت در مجلسى كه مذاكره علم در آن مى شود بهتر است در نزد خداوند عزّوجل از بيدار بودن هزار شب كه در هر شب از انها هزار ركعت نماز بجا آورده شود و از قرائت و تلاوت تمام قرآن، ابوذر از روى تعجب عرض كرد يا رسول الله مذاكره علم بهتر است از تلاوت تمام قرآن؟ فرمودند يا اباذر نشستن يك ساعت در مجلسى كه مذاكره علم در آن مى شود، بهتر است در نزد خداى تعالى از خواندن دوازده هزار ختم قرآن، بر شما باد به مذاكره نمودن علم به درستى كه به سبب علم مى شناسيد حلال و حرام را يا اباذر نشستن يك ساعت در مجالسى كه مذاكره علم مى شود بهتر است نزد خداى تعالى از عبادت يك سال كه تمام روزهاى آن را كسى روزه و شبهاى آن مشغول عبادت باشد.(9)

در كتاب روضة الواعظين از بعضى از اصحاب روايت شده كه گفت شخصى از انصار به خدمت حضرت رسالت پناه(صلى الله عليه وآله وسلم)شرفياب گرديد و عرض كرد يا رسول الله اگر يك جا تشييع جنازه باشد و جاى ديگر مجلس علم و ديدار عالم، كدام يك در نزد شما محبوبتر است؟

حضرت فرمود: اگر از براى آن جنازه كسانى هستند كه تشييع كنند و دفن نمايند، زيارت عالم محبوب تر و با فضيلت تر است نزد من از حاضر شدن در تشييع هزار جنازه و عيادت كردن هزار مريض و بيدار بودن و عبادت نمودن هزار شب و از روزه گرفتن هزار روز و صدقه دادن هزار درهم بر فقراء و بيچارگان و بهتر است از هزار حج و جهاد مستحب غير واجب.

آنگاه در دنباله حديث مى فرمايد: كجا برابرى مى نمايد آنچه ذكر شد با زيارت عالم، آيا نمى دانيد كه خداى متعال اطاعت كرده مى شود به واسطه علم، و او را عبادت مى كنند به سبب علم و تمام خير دنيا و آخرت با علم است و جميع شر دنيا و آخرت با جهل است.(10)

حال كه سخن از مذاكره علم به ميان آمد به جا است كه درباره اهميت تحصيل علم و وجوب آن بحث را دنبال كنيم.

ليكن قبل از اينكه به روايات در اين باب بپردازيم بهتر است قدرى درباره تقسيمات واجب از نظر اسلام صحبت كنيم.

واجب تقسيمات زيادى دارد كه از جمله آنها واجب عينى و واجب كفائى است. واجب عينى به امورى گفته مى شود كه بر تك تك افراد مكلف واجب باشد. مانند نماز و روزه و امثال آن.

و اما واجب كفائى به كارهايى گفته مى شود كه اگر عده اى براى انجام آن اقدام كنند از گردن ديگران ساقط مى شود مانند احكام اموات از قبيل غسل ميت و نماز آن كه در ابتدا بر تمام مسلمانهاييكه حاضر هستند واجب است كه اگر مسلمانى بيمرد او را غسل دهند، كفن كنند، نماز بخوانند و به خاك بسپارند ولى اگر عده اى اين كارها را عهده دار شدند از گردن ديگران ساقط مى شود. اين گونه از امور را واجب كفائى مى نامند.

بنابراين يك سلسله از امور به عنوان واجب كفايى در ابتداء بر همه واجب است كه جهت رفع نياز جامعه و نظام مملكت، آن را فرا بگيرند. از قبيل پزشكى، بنائى، نجّارى، خيّاطى، مهندسى ساير حرفه هاى ديگر، ليكن اگر عده اى براى كسب اينگونه حرفه ها اقدام كردند از گردن ديگران ساقط مى شود.

اما واجب عينى اين گونه نيست كه اگر عده اى مثلاً نماز خود را بخوانند از عهده ديگران ساقط شود بلكه بايد تك تك افراد آن را به جاى آورند.

بنابراين با توضيحاتى كه داده شد روشن گرديد كه واجبات بر دو قسم است، واجبات عينى مانند نماز پنج وقت و واجب كفائى مانند امور اموات و حرفه هاى اجتماعى از قبيل بنائى، خياطى و غيره و رواياتى هم كه درباره تحصيل علم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و خاندان پاكش رسيده به همين ميزان است. يعنى پاره اى از آنها اشاره به تحصيل علوم واجب عينى است و برخى ناظر به علوم واجب كفائى است. كه ما براى روشن شدن مطلب به تك تك آنها اشاره مى كنيم.

ابتدا رواياتى كه بر تحصيل علوم واجب كفائى دلالت دارد:

1ـ اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حديثى فرمود: العلوم أربعة: الفقه للاديان، و الطب للابدان، و النحو للّسان، و النجوم لمعرفة الأزمان.

يعنى علوم (مورد نياز جامعه) بر چهار قسم است
1ـ فقه براى شناختن دين،
2ـ طب براى بهداشت بدن،
3ـ نحو براى (محفوظ ماندن) زبان (در مكالمات عربى از خطا)
4ـ نجوم براى شناخت زمان.(11)

از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه علوم چهارگانه فوق براى رفع نياز جامعه است و هر يك از آنها را اگر كسى يا كسانى تحصيل كردند تا جائى كه متخصص در آن فن گرديدند و از اين راه نياز جامعه را برطرف نمودند از گردن ديگران ساقط مى شود ولى تا كسى براى تحصيل آن اقدام نكرده در ابتدا تحصيل آن بر همه واجب است.

2ـ در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(عليه السلام) مرويست كه فرمود: العلم اكثر من ان يحصى فخذ من كل شىء احسنه.(12)

يعنى رشته هاى علوم زياده از حد شمارش است(ولى تو هنگام تحصيل) بهترين (با منفعت ترين) آن را انتخاب كن.

از اين حديث چنين استفاده مى شود كه علوم قابل تحصيل زياده از حد شمارش است اعم از مفيد و غير مفيد ليكن آنچه مفيد است بايد تحصيل شود و غير مفيد رها گردد. زيرا جمله فخذ من كل شىء احسنه بيانگر آن است.

بنابراين علوم مفيد نيز زياده از حد است كه برخى از آن شامل واجب عينى و اكثر آن مربوط به واجب كفايى است.

اين بود پاره اى از رواياتى كه بر تحصيل علوم واجب كفايى دلالت داشت.

اكنون ببينيم رواياتى كه بر تحصيل علوم واجب عينى دلالت دارد كدام است.

1ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمود: طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمه.(13)

يعنى تحصيل علم بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.

در تفسير اين حديث امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: مراد از علومى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)تحصيل آن را بر هر مرد و زن مسلمانى واجب كرده است (به وجوب عينى) علم تقوى و يقين است.

بعد مرحوم مجلسى(رحمه الله) در توضيح بيان امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: مراد از علم تقوى همان علم اوامر و نواهى و تكاليف (دينى) است كه به وسيله آن انسان از عذاب ايمن خواهد بود، و علم يقين علمى است كه از معارف اصول دين بحث مى كند.(14)

2ـ در حديث ديگرى در اصول كافى از امام هفتم(عليه السلام) روايت شده كه فرمود: (يك وقتى) پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد مسجد شد ديد جماعتى دور مردى را گرفته اند فرمود: چه خبر است؟ گفتند داناترين مردم است به دودمان عرب و حوادث ايشان و بزرگان جاهليت و اشعار عربى، پيغمبر فرمود: اينها علمى است كه ندانستن آن ضرر نمى رساند و دانستن آن نيز سودى ندارد، سپس فرمود: همانا علم در حقيقت سه چيز است: آية محكمه ـ فريضة عادله ـ سنت قائمه ـ و غير اينها همگى فضل است. يعنى زيادى است.(15)

عارف خبير و دانشمند مرحوم فيض كاشانى چنين مى فرمايد: كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)با جمله «ندانستن آن ضرر نمى رساند» به مردم فهمانيد كه معلومات اين شخص كه علامه اش مى خوانيد در حقيقت علم نيست بلكه علم حقيقى آن است كه دانستنش براى معاد و قيامت مفيد باشد و ندانستنش در آن روز موجب زيان باشد نه آنچه را كه عوام بپسندند و وسيله جمع مال باشد آنگاه علم سودمند را از نظر شرع بيان كرده و به سه قسم منحصر نموده است: 1ـ آية محكمة كه به اصول عقايد اشاره دارد زيرا آيات محكمات دلائل مبدأ و معاد به لفظ «آيه و آيات» بسيار ذكر شده است و فريضة عادلة اشاره به علم اخلاق است كه خوبش لشكر عقل است و بدش از لشگر جهل و بر انسان واجب است كه لشكر عقل را داشته باشد و از لشكر جهل به دور باشد و عادله آن كنايه از حد وسط بين افراط و تفريط است. و سنت قائمة اشاره به احكام شريعت، يعنى مسائل حلال و حرام است و انحصار علوم دينى به اين سه قسم معلوم است و با سه نشأة انسانيت مطابق است، يعنى علم اصول عقايد براى عقلش و علم اخلاق براى جان و دلش و حلال و حرام براى بدن او مى باشد.

و باز در حديث ديگرى امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: همه علم مردم را چهار قسم ديدم: اول اينكه خدايت را بشناسى دوم ـ بدانى چه مصالحى در ساختن تو بكار برده ـ سوم بدانى از تو چه خواسته ـ چهارم آنچه تو را از دينت خارج مى كند بشناسى.(16)

در انتخاب استاد دقت كنيد

بعد از اينكه معلوم شد چه علومى تحصيل آن واجب است مى پردازيم به كيفيت انتخاب استاد از ديدگاه اهلبيت زيرا پايه و اساس تعليم و تربيت افراد بعد از محيط خانواده، مدرسه و كلاس درس است و در اينجا معلم و استاد هستند كه نقش تربيتى افراد را به عهده مى گيرند، بنابراين استاد در تربيت افراد تحت آموزش خود، هم مى تواند نقش سازنده داشته باشد و هم نقش مخرّب، بدين جهت ائمه معصومين(عليهم السلام)رواياتى در اين زمينه بيان داشته اند كه به قسمتى از آنها اشاره مى شود.

1ـ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: بر حذر باشيد از نشستن در محضر عالمى كه شما را از راه يقين به شك اندازد و از مقام اخلاص به ريا كشاند و از مرتبه تواضع به سر حد كبر و عجب دلالت كند و از سفارش بر نصيحت به سوى دشمنى بخواند و از طريق زهد و تقوى و پرهيزكارى به سوى ضلالت و گمراهى سوق دهد و از رغبت به خدا منحرف نمايد.

و ليكن در نزد عالمى بنشينيد كه شما را از تكبر به تواضع و از ريا به اخلاص و از شك به يقين و از گمراهى و رغبت به دنيا به زهد و تقوى و از عداوت به نصيحت بخواند. چرا كه صلاحيت ندارد از براى موعظه خلق احدى مگر آنكه به صدق و صفاى خود از اين آفات بترسد، آنگاه بتواند بر عيوب كلام مردم اشراف داشته صحيح را از ناصحيح تميز دهد.(17)

2ـ و نيز در كتاب غوالى الئالى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمود: (روزى) حواريون به عيسى(عليه السلام) گفتند: يا روح الله با چه كسى نشست و برخاست داشته باشيم؟ فرمود: با كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا آورد (يعنى سيماى ملكوتى داشته باشد) و گفتارش (آن چنان عالمانه و حكيمانه باشد كه) در علم شما اثر بگذارد و بدانش شما بيفزايد و اعمالش (آن چنان خدائى باشد كه) شما را به آخرت راغب گرداند.(18)

اين بود برخى از رواياتى كه بيانگر روحيات استاد بود كه در حقيقت زيربناى سعادت افراد اعم از دانشجو و غير دانشچو مى باشد، زيرا اگر همنشين و يا استاد روحى آلوده به دنياپرستى داشته باشد و يا اينكه صفاتى از قبيل رياكارى، تكبر، بى تقوائى و روحى كينه توز و عداوت پرور داشته باشد، بى شك در همنشين و شاگرد تأثير خواهد داشت.

فوائد تعليم و تربيت

همچنانكه درباره تحصيل علم، رواياتى از طريق اهل بيت(عليهم السلام)رسيده، درباره تعليم آن هم رواياتى آمده كه دانستن آن خالى از لطف نيست و همانگونه كه در تعليم علم مفيد براى معلم اجر و پاداش خواهد بود، براى معلم منحرف نيز كه در تعليماتش انحراف باشد عاقبتى سخت خواهد بود. به رواياتى در اين باب توجه فرمائيد.

1ـ امام صادق(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده كه فرمود: روز قيامت كه مى شود مردى وارد محشر مى شود در حالى كه نامه عملش را كه مملو از حسنات است و همچون ابر متراكم و يا كوههاى ثابت و پابرجا (سربه فلك كشيده) است مشاهده مى كند، عرض مى كند: پروردگارا اين همه اعمالى كه در پرونده ام مشاهده مى كنم من آنها را انجام نداده ام! چگونه در نامه عملم به چشم مى خورد؟ خطاب مى شود: همانا اين علم تو است كه به مردم تعليم نمودى و بعد از تو به آن عمل نمودند.(19)

يعنى اعمالى كه به وسيله معلم و يا تبليغ مبلّغ توسط مردم انجام پذيرد ثواب آن را در نامه عمل معلم هم مى نويسند.

2ـ سماعه گويد: به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم يابن رسول الله تفسير اين آيه چيست كه مى فرمايد:

«كسى كه بكشد بى گناهى را بدون جهت مثل اين است كه همه مردم را كشته. و نيز اگر زنده كند (يعنى از مردن نجات دهد) بمانند اين است كه همه مردم را زنده كرده است؟».

حضرت فرمود: كسى كه انسانى را از گمراهى نجات داده هدايت كند در حقيقت گويا او را زنده كرده و نيز كسى كه انسانى را از هدايت به سوى گمراهى بكشاند در حقيقت او را كشته است.(20)

بنابراين هدايت و گمراهى يك نفر مطابق همه است همانگونه كه زنده كردن و كشتن يك نفر برابر تمام مردم محسوب مى شود.

3ـ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هرگاه مؤمنى از دنيا برود تمام اعمال او از او قطع مى شود مگر سه عمل (كه پيوسته براى او نتيجه اش باقى مى ماند).

1ـ كار خيرى كه آثارش بماند (مانند مسجد، حمام، پل، مدرسه، بيمارستان و امثال اينها).

2ـ علمى كه براى هميشه، مردم از آن بهرمند گردند (مانند تعليم قرآن، فقه، تفسير و ساير علوم نافعه).

3ـ اولاد شايسته اى كه بعد از او بماند و برايش دعا كند.(21)

4ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود: كسى كه سنت خوبى را پايه گذارى كند علاوه بر اينكه خودش اجرى دارد كسى كه به آن عمل كند در اجر او هم شريك است، ونيز كسى كه سنت بدى را پايه گذارى كند علاوه بر گناه خودش بار گناه آن كس هم كه به آن عمل كرده در نامه عملش مى نويسند.(22)

5ـ در تفسير امام حسن عسكرى(عليه السلام) روايت شده كه فرمودند: روزى يك زن از انصار به خدمت جدّه ام صديقه كبرى فاطمه زهرا(عليها السلام)آمد و عرض كرد اى دختر پيامبر به درستى كه از براى من مادرى است بسيار ضعيف و ناتوان كه در حقيقت براى او اشتباهاتى در نمازش پيداشده و مرا به خدمت شما فرستاده تا اينكه مسائلش را از شما بپرسم حضرت فرمود بپرس، آن زن مسئله اى سؤال كرد و جواب شنيد دوباره مسئله اى سؤال كرد و جواب شنيد بار سوم حجالت كشيد كه سؤال كند پس گفت بيش از اين مزاحم شما نمى شوم. فاطمه زهرا(عليها السلام)فرمود: بيا و از هر چه مى خواهى سؤال كن و خجالت نكش آيا ديده اى كه اگر كسى اجير شود و در نزد ديگرى كه در يك روز بار سنگينى را به پشت بام حمل كند و صد هزار دينار بگيرد چگونه سنگينى آن بار آسان مى شود؟ عرض كرد آرى آن صد هزار دينار سنگينى آن بار را آسان و سبك مى كند. حضرت فرمودند در اينجا هم مثل أجير است يعنى براى من در مقابل هر جوابى كه بدهم اجرى وجود دارد كه هر يك آن به ارزش پر بودن جواهر است از زمين تا عرش، حال با بودن چنين اجرى سزاوار است كه بر من سخت و دشوار باشد جواب دادن بسيارى مسائل؟ در صورتى كه من از پدرم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)شنيدم كه فرمود: علماى شيعه محشور مى گردند در قيامت با خلعتهائى از كرامت به قدر زيادى علومشان، يعنى هر كدام علمشان زيادتر و سعى و كوشش شان در ترويج شريعت بيشتر باشد خلعتهايشان زيادتر خواهد بود حتّى آنكه بسا مى شود كه يك نفر از آنها را هزار هزار حلّه از نور عطا فرمايند بعد از آن منادى از جانب خداوند عزّوجل ندا در دهد كه اى كسانى كه كفيل شده ايد ايتام آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را و بلند گردانيديد ايشان را از ذلّت در وقتى كه دور شده بودند از پدران حقيقى خود كه ائمه(عليهم السلام)باشند. اينها شاگردهاى شما هستند يعنى اين يتيمانى كه كفيل شديد و نجات داديد آنها را از ذلّت جهل پس خلعت دهيد آنها را به اندازه علومى كه از شما فرا گرفته اند در دنيا پس علما هم خلعت مى دهند به شاگردان خود به اندازه علومى كه از آنها فرا گرفته اند و همچنين است حال آن كسانى كه از علما مسائل خود را فرا گرفته باشند. بعد از آن خداوند تبارك و تعالى خطاب فرمايد كه اى فرشتگان رد كنيد به سوى اين علما خلعتهايى را كه به ايتام آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) دادند پس فرشتگان به امر پروردگار به چندين برابر خلعتهاى ايشان را پس مى دهند.

بعد از آن فاطمه(عليها السلام) به آن زن فرمودند اى كنيز خدا به درستيكه يك تار از آن خلعتها كه شنيدى بهتر است از تمام آنچه آفتاب بر آن مى تابد به صد هزار برابر و چگونه بهتر نباشد و حال آنكه خلعتها و نعمتهاى دنيا همراه با كدورت و نگرانى است.(23)

6ـ در كتاب احتجاج از امام حسن عسكرى(عليه السلام) روايت شده و آن حضرت از پدران خود و آنها از رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)روايت كرده اند كه فرمود: يتيم ترين همه يتيمان آن يتيمى است كه دور باشد از امام خود و محروم باشد از فيوضات حضور او و نداند احكام و شرايع دين او را كه محلّ ابتلاء حاجت اوست. آگاه باشيد هر كه از شيعيان ما كه عالم باشد علوم ما را و بداند آداب و شرايط دين را پس او يتيم نخواهد بود بلكه يتيم آن كسى است كه محروم باشد از ملاقات ما و دستش از دامان ما كوتاه باشد و جاهل باشد به شريعت ما آگاه باشيد به درستى كه هر كه هدايت كند و ارشاد نمايد او را و تعليم كند شريعت مار را. پس او در رفيق اعلا با ما خواهد بود با جماعت پيغمبرانى كه در اعلا علّيين مسكن دارند.(24)

7ـ در حديث ديگرى از امام حسن عسكرى(عليه السلام) روايت شده كه فرمودند فضيلت و برترى آن كسى كه كفيل شود يتيمان آن محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)را (يعنى آن كسى كه جُهّال را از جهالت نجات مى دهد و احكام و شرايع دين را به آنها تعليم مى كند) نسبت به آن كسى كه كفيل شود امر معاش ايشان را و نان و آب و لباس به آنها بدهد مثل فضل و زيادتى آفتاب است نسبت به ستاره سهى يعنى همچنان كه نور آفتاب زيادتى دارد بر ستاره سهى همچنين است فضل و زيادتى علما آل محمد(عليه السلام) نسبت به آن كسانى كه كفيل خرج يتيمان مى شوند.(25)

8ـ و از همه مهمتر در اين باره، روايتى است كه شخصى از امام باقر(عليه السلام)پرسيد: آيا نجات دادن مؤمنى كه از دوستان شما است ولى گرفتار شخص ناصبى گشته كه مى خواهد با حرفهاى فريبنده خود، او را گمراه كند افضل است يا آنكه نجات دادن كسى كه اسير دست روميان گشته؟

حضرت فرمود: خبر ده مرا از كسى كه مشاهده نمايد يك نفر از مؤمنين را كه با يك گنجشك هر دو در شرف غرق شدن هستند ولى او قدرت نجات هر دو را ندارد، به نظر تو نجات كدام يك افضل است؟ سائل عرض كرد البته نجات مؤمن افضل است. حضرت فرمود: آنچه را سؤال نمودى بعيدتر از آنچه را كه من به عنوان مثال از براى توگفتم. به درستى كه آن كسى كه نجات دهد اسيرى را از دست يكى از نواصب در واقع مى تواند دين خود را نگاه دارد و خود را از آتش جهنم حفظ نمايد، به خلاف آن شخص مظلوم كه اگر كشته شود اهل بهشت مى گردد.(26)

اين بود شمه اى از فوائد تعليم و تربيت كه در اسلام اين همه روى آن سفارش تأكيد گرديده و حديث اخير هم در اهميت آن كافى است.

اهميت تحصيل علم

شايد در هيچ مذهب وملتى به اندازه اسلام و مكتب تشيع درباره تحصيل علم دستور اكيد نرسيده باشد تا جائيكه در صورت امكان اجبارى اعلام گردد.

چنانچه در اين باره روايتى از امام صادق(عليه السلام) رسيده كه مى فرمايد: خيلى مايلم كه با تازيانه بر سر اصحابم بزنم تا دين خود را خوب بفهمند.(27)

اولاً از اين حدث به خوبى اهميّت تحصيل علم فهميده مى شود.

و ثانياً وجوب عينى تحصيل علم را مى رساند.

2ـ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: كسى كه ذلت يك ساعت تحصيل علم را تحمل نكند، به ناچار بايد ذلت هميشگى جهل را تحمل نمايد.(28)

3ـ و باز در روايت ديگرى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اطلبوا العمل و لو بالصين» يعنى تحصيل علم كنيد ولو به رفتن چين باشد.(29)

امام صادق(عليه السلام) در تفسير اين حديث شريف مى فرمايد: ولو در چين باشد، تحصيل علم خودشناسى است كه در آن خداشناسى نيز نهفته است.(30)

4ـ امام باقر(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده كه فرمود: «لو كان العلم منوطاً بالثريّا لتناوله رجال من فارس(31) يعنى اگر تحصيل علم منحصر باشد به رفتن كرات آسمانى هر آينه عده اى از مردان ايرانى در پى آن خواهند رفت.

از اين حديث علاوه بر اهميت تحصيل علم اهميت مردم ايران بر ساير ملل نيز فهميده مى شود.

5ـ ابى ذر مى گويد: تحصيل يك باب علم در نظر من از هزار ركعت نمازى كه با شوق انجام گيرد بهتر است.

تا آنجا كه مى فرمايد: شنيدم از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) كه فرمود:

هرگاه كسى مرگش فرا رسد در حالى كه مشغول تحصيل باشد شهيد از دنيا مى رود.(32)


پى‏نوشتها:

1ـ بحار طبع جديد ج 2 ص 58
2ـ بحار طبع جديد ج 2 ص 36
3ـ بحار طبع جديد ج 1 ص 183
4ـ بحار طبع جديد ج 2 ص 59
5ـ بحار طبع جديد ج 1 ص 48
6ـ بحار طبع جديد ج 2 ص 52
7ـ منية المريد مترجم ص 65
8ـ منية المريد مترج ص 66 ـ 68
9ـ عين اليقين ص 47
10ـ عين اليقين ص 48
11ـ بحار ج 1 ص 218
12ـ بحار ج 1 ص 219
13ـ بحار ج 1 ص 177
14ـ بحار ج 2 ص 32

15ـ اصول كافى ج 1 ص 38

16ـ اصول كافى ج 1 ص 63
17ـ بحار ج 2 ص 52
18ـ بحار ج 1 ص 203
19ـ بحار ج 2 ص 18
20ـ بحار ج 2 ص 20
21ـ المحجة البيضاء ج 1 ص 20

22ـ بحار ج 2 ص 24

23ـ بحار ج 2 ص 3
24ـ بحار ج 2 ص 2

25ـ بحار ج 2 ص 3

26ـ بحار ج 2 ص 9
27ـ اصول كافى ج 1 ص 36 (البته منظور حضرت اين است كه اگر مردم نخواهند تحصيل علم كنند به اجبار وادار كنند)
28 و 29ـ بحار ج 1 ص 177
30ـ بحار ج 2 ص 32

31ـ بحار ج 1 ص 195

32ـ بحار ج 1 ص 186