آيين بندگى و نيايش ( ترجمه ى عدة الداعى )

جمال و السالكين شيخ احمد بن فهد حلى (قدس سره الشريف)
ترجمه : حسين غفارى ساروى

- ۱۵ -


باب پنجم :ذكر 
ذكر 
چون هدف از نوشتن اين كتاب ، تنبيه بر فضيلت دعا و اشاره به وظايف دعا كننده بود كه بر اين اساس ، مطالب به حد كفايت بيان شد، لذا مناسب ديديم بعد از آن ، اشاره اى هم به مسئله ذكر داشته باشيم كه خود در فضيلت ، هم مرتبه دعاست و تشويقاتى همانند تشويق به دعا بدان رسيده است . و نيز ذكر فوايد دعا را هم در بردارد، خواسته هاى انسان را بر آورده مى كند و بلاها را از او دور مى نمايد.
تشويق به ذكر 
همچنانكه عقل و نقل هر دو ما را به لزوم دعا راهنمايى مى كردند، نسبت به ذكر نيز اين حكم را دارند. گذشت كه دعا موجب از بين رفتن بلاهاى موجود و دفع بديهاى موعود است . به واسطه دعاست كه منفعت براى انسان به دست مى آيد و از همين طريق ، دوام مى يابد، ذكر هم همين فوايد را در بردارد، پس هم عقل و هم نقل ما را بدان تشويق مى نمايند:
اما عقل 
هر انسانى كه به او نعمتى رسيده ، عقلش حكم به لزوم شكر گزارى مى نمايد و شكر هم خود قسمى از اقسام ذكر است . علاوه بر اين ، ذكر موجب دفع ضرر را احتمالى است و عقلا ضرورى است كه دفع احتمالى در صورت وجود قدرت ، واجب است . دفع ضرر به واسطه ذكر را از روايات زير مى توان به دست آورد:
حسين بن زيد از امام صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
621 - قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم -: ما من قوم اجتمعوا فى مجلس فلم يذكروا الله ولم يصلوا على نبيهم الا كان ذلك المجلس حسره و وبالا عليهم يوم القيامه .
يعنى : رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: هيچ قومى در مجلسى گرد هم جمع نشدند در حالى كه نه خدا را ياد كنند و نه پيامبرشان درود بفرستند مگر آنكه در روز قيامت ، آن مجلس موجب حسرت و وبالشان خواهد گرديد.
از امام صادق - عليه السلام - روايت است كه فرمود:
- ما اجتمع قوم فى مجلس لم يذكروا الله ولم يذكرونا الا كان ذلك المجلس حسره عليهم يوم القيامه (224).
يعنى : هيچ قومى در مجلسى گرد هم جمع نشدند كه نه خداوند ياد شود و نه ما (اهل بيت ) مگر آنكه روز قيامت ، آن مجلس ، موجب حسرتشان مى گردد.
و فرمود:
622 - يموت المومن بكل ميته الا الصاعقه لا تاخذه و هو يذكر الله .
يعنى : مومن به هر شكلى ممكن است بميرد مگر صاعقه (225)، كه اگر در حال ذكر خدا باشد، او را نمى گيرد.
اما نقل 
از آيات قرآن : 
- قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون (226).
يعنى : بگو خدا، سپس آنان را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن تا بازى كنند.
- و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفه (227).
يعنى : پروردگارت را در دل خود، به تضرع و ترس ياد كن .
فاذكرونى اذكر كم (228).
يعنى : مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم .
- يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا و سجوه بكره و اصيلا (229).
يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد و هر بامداد و شبانگاه ، تسبيحش نماييد.
از سنت  
روايات زيادى در اين باب هست كه به خاطر طولانى نشدن مبحث ، به ذكر تعدادى از آنها كفايت مى كنيم :
اول - محمد بن ابى عمير از ((هشام بن سالم از امام صادق - عليه السلام - روايت كرده آيت كه فرمود:
623 - ان الله تعالى يقول : من شغل بذكرى عن مسالتى اعطيته افضل ما اعطى من سالنى .
يعنى : خداوند متعال مى فرمايد: اگر كسى به جاى درخواست از من ، به ذكرم مشغول شود، به او بهترين چيزى كه به انسان درخواست كننده مى دهم ، خواهم داد.
بدانكه اين خبر، به تنهايى براى رساندن مقصود ما كافى است ، چون بر فضيلت ذكر بر دعا دلالت دارد، پس هر فايده اى در دعا باشد در ذكر نيز وجود دارد.
دوم - هارون بن خارجه از امام صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
624 - ان العبد ليكون له الحاجه الى الله عزوجل فيبدا بالثناء والصلاه على محمد وال محمد حتى ينسى حاجته فيقضيها الله من غير ان يساله .
يعنى : گاهى اوقات بنده اى جهت طلب به درگاه خداوند عزيز و جليل مى رود و شروع به ثناى الهى و صلوات بر محمد و آل ، محمد مى كند تا جايى كه اصل حاجت خود را فراموش مى نمايد، در اينجا خداوند سبحان حاجتش را روا مى نمايد بدون اينكه او چيزى خواسته باشد.
سوم - از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت شده است كه فرمود:
625 - من شغلته عباده الله عن مسالته اعطاه الله افضل ما يعطى السائلين .
يعنى : كسى كه عبادت خداوند متعال او را تقاضاى از آن ذات مقدس باز دارد، خداوند سبحان ، بهترين چيزى كه به درخواست كنندگان مى دهد به او خواهد داد.
چهارم - از امام صادق - عليه السلام - روايت شده است كه فرمود:
624 - قال الله تعالى : من ذكرنى فى ملا الناس ، ذكرته فى ملا من الملائكه .
يعنى : خداوند متعال مى فرمايد: اگر كسى مرا در ميان جمع انسانها ياد آورى كند، من در ميان جمع ملائكه او را ياد آورى مى نمايم .
پنجم - ابن القداح از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود:
627 - ما من شى ء الا وله حد ينتهى اليه الا الذكر، فليس له حد ينتهى اليه ، فرض الله افرائض فمن اداهن فهو حدهن ، و شهر رمضان فمن صامه فهو حده ، و الحج فمن حج فهو حده الا الذكر فان الله لم يرض فيه بالقليل ولم يجعل له حدا ينتهى اليه .
يعنى : هر چيزى حدى دارد كه بدان منتهى مى گردد مگر ذكر كه برايش حد و انتهايى نيست ، خداوند متعال نمازهاى واجب را قرار داد كه هر كس آنها را ادا كرد، همان حدش خواهد بود. اگر كسى ماه مبارك رمضان را روزه گرفت ، حدش را ادا كرده است اگر كسى حج را انجام داده ، حدش را ادا نموده است ، اما ذكر اينگونه نيست ، خداوند سبحان در مورد ذكر، به كم راضى نشد و براى آن حد و انتهايى قرار نداده است .
انگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
- يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكره و اصيلا (230)، فلم يجعل الله له حدا ينتهى اليه .
يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خداوند را فراوان ياد كنيد و هر بامداد و شامگاه تسبيحش نماييد.
بنابر اين ، خداوند متعال براى ذكر حد و انتهايى قرار نداده است سپس فرمود:
- و كان اى كثير الذكر، لقد كنت امشى معه و انه ليذكر الله ، و اكل معه الطعام و انه ليذكر الله ، ولو كان يحدث القوم ما يشغله ذلك عن ذكر الله ، و كنت ارى لسانه لاصقا بحنكه يقول : لا اله الا الله ، و كان يجمعنا فيامرنا بالذكر حتى تطلع الشمس ، و كان يامر بالقراءه من كان يقرا منا و من كان لا يقرا منا امره بالذكر .
يعنى : پدر من كثير الذكر بود، با او راه كه مى رفتم ، ذكر خدا مى كرد. با او غذا هم مى خوردم ، ذكر خدا را داشت . و اگر با مردم هم سخن مى گفت : از ذكر خدا غافل نمى ماند. خودم ديدم كه زبان مبارك حضرت به كامش ‍ چسبيده لا اله الا الله مى گويد. ما را جمع مى كرد و دستور مى داد تا طلوع آفتاب ، ذكر داشته باشيم . به هر يك از ما كه توانايى قرائت قرآن را داشت ، دستور مى داد كه قرآن تلاوت كند و هر كس كه اين توانايى را نداشت ، دستور مى داد كه ذكر بگويد.
- والبيت الذى يقرا فى القران و يذكر الله فيه تكثر بركته ، و تحضره الملائكه ، و تهجره الشياطين ، و يضى ء لاهل السماء كما تضى ء الكواكب لا هل الارض .
يعنى : خانه اى كه در آن قرآن قرائت مى شود و خدا ياد مى گردد، بركتش ‍ زياد است ، ملائكه در آنجا حاضر مى شوند و شياطين آنجا را ترك مى نمايند، چنين خانه اى براى اهل آسمان ، نور مى دهد، همچنانكه ستارگان ، براى اهل زمين نور مى رسانند.
- والبيت الذى لا يقرا فى القران ولا يذكر الله فيه تقل بركته و تهجزه الملائكه و تحضره الشياطين .
يعنى : و خانه اى كه در آن قرآن قرائت نمى گردد و خدا ياد نمى شود، بركتش كم است ، ملائكه آنجا را ترك كرده ، شياطين حاضر مى گردند.
و فرمود:
628 - جاء رجل الى النبى - صلى الله عليه و آله و سلم - فقال : من خير اهل المسجد؟ فقال : اكثرهم ذكرا .
يعنى : مردى نزد پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - آمد و گفت : در بين اهل مسجد، چه كسى بهتر است ؟ فرمود: كسى كه بيشتر ذكر دارد.
ششم - ابو بصير از امام صادق - عليه السلام - رواست كرده است كه فرمود:
629 - شيعتنا الذين اذا خلوا ذكروا الله كثيرا .
يعنى : شيعيان ما كسانى هستند كه وقتى خلوت كردند، خدا را بسيار ذكر مى كنند.
هفتم - از همان حضرت روايت شده است كه فرمود:
630 - قال الله تعالى لموسى : اكثر ذكرى بالليل و النهار و كن عند ذكرى خاشعا .
يعنى : خداوند متعال به موسى - عليه السلام - فرمود: در شبانه روز مرا ياد ذكر كن و هنگام ذكر من خاشع باش .
هشتم - و نيز از آن حضرت است كه :
631 - قال الله تعالى : يا ابن ادم ، اذكرنى فى ملا اذكرك فى ملا خير من ملاك .
يعنى : خداوند متعال مى فرمايد: اى فرزند آدم ! مرا در ميان جمعيتى ذكر كن تا من تو را در ميان جمعيتى بهتر از آنان ذكر نمايم .
نهم - از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - رواست شده است كه فرمود:
632 - اربع لا يصيبهن الا مومن : الصمت و هو اول العباده ، و التواضع لله سبحانه و تعالى ، و ذكر الله على كل حال ، و قله الشى ء .
يعنى : چهار چيز است كه جز مومن كسى بدان نمى رسد: سكوت كه اول عبادت است ، تواضع براى خداوند سبحان ، ذكر خدا در هر حالتى ، و كم چيز بودن (يعنى كم مال بودن ) .
دهم - از حضرت صادق - عليه السلام - روايت شده است كه فرمود:

633 - يموت المومن بكل ميته : يموت غرقا، و يموت بالهدم ، و يبتلى بالسبع ، و يموت بالصاعقه ، ولا يصيب ذاكر الله .
يعنى : مومن با هر نوع مرگى از دنيا مى رود: با غرق شدن ، مى ميرد، با پرت شدن ، مى ميرد، گرفتار درندگان مى شود، با صاعقه مى ميرد، اما چنين چيزى به ذاكر خدا نمى رسد.
در روايتى آمده است كه :
- ولا يصيبه و هو يذكر الله .
يعنى : چنين چيزى به مومنى كه ذكر خدا را دارد، نمى رسد.
يازدهم - در حديث قدسى آمده است :
634 - ايما عبد اطلعت على قلبه فرايت الغالب عليه التمسك بذكرى توليت سياسته و كنت جليسه و محادثه و انيسه .
يعنى : هر گاه در قلب بنده اى بيابم كه غالبا به ياد من است ، تدبير كارهايش را بر عهده مى گيرم ، خود همنشينش مى گردم و با او گفتگو كرده ، انيسش مى شوم .
دوازدهم - از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت شده است كه فرمود:
635 - قال الله سبحانه : اذا علمت ان الغالب على عبدى الاشتغال بى نقلت شهوته فى مسالتى و مناجاتى ، فاذا كان عبدى كذلك فاراد ان يسهو، حلت بينه و بين ان يسهو اولئك اوليائى حقا، اولئك الابطال حقا، اولئك الذين ان اردت ان اهلك الارض عقوبه زويتها عنهم من اجل اولئك الابطال .
يعنى : خداوند سبحان فرمود: هرگاه بدنم كه بنده ام غالبا به من مشغول است ، او را متمايل به درخواست و مناجات با خود مى نمايم ، وقتى بنده اين چنين شد، اگر بخواهد خطايى مرتكب شود، مانعش مى شوم ، آنان بحق ، دوستان من هستند، آنان دليران واقعى هستند، آنان كسانى هستند كه هرگاه بخواهيم زمين را هلاك نمايم و عقاب كنم ، به خاطر آن دليران ، هلاك و عقوبت را مى دارم .
سيزدهم - از همان حضرت است كه فرمود:
636 - مكتوب فى التوراه التى لم تغير ان موسى سال ربه فقال : يا رب ، اقريب انت منى فاناجيك ام بعيد فانا ديك ؟ فاوحى اليه يا موسى ، انا جليس من ذكرنى ، فقال موسى : فمن فى سترك يوم لا ستر الا سترك ؟ فقال : الذين يذكرونى فاذكرهم ، و يتحابون فى فاحبهم ، فاولئك الذين اذا اردت ان اصيب اهل الارض بسوء ذكرتهم فدفعت عنهم بهم .
يعنى : در كتاب توراتى كه تغيير (و تحريف ) داده نشده ، آمده : موسى - عليه السلام - از پروردگارش مى پرسيد: پروردگارا! آيه به من نزديكى تا با تو نجوا كنم ، يا دور هستى تا صدايت بزنم ؟ پس بر او وحى آمد: اى موسى ! من همنشين كسى هستم كه به ياد من باشد. موسى گفت : آن روز كه جز پوشش ‍ تو نيست چه كسى را تحت پوشش خود قرار مى دهى ؟ فرمود: آنانكه مرا ياد مى كنند و من نيز آنان را ياد مى نمايم ، (كسانى كه ) به خاطر من همديگر را دوست دارند و من نيز آنان را دوست مى دارم ، آنان كسانى هستند كه اگر بخواهم به اهل زمين ، بدى برسانم ، به ياد اينان كه مى افتم ، آن بدى را از اهل زمين به خاطر اينان دفع مى كنم .
چهاردهم - شعب انصارى و هارون بن خارجه گويند: امام صادق - عليه السلام - فرمود:
637 - حضرت موسى - عليه السلام - راه مى رفت و در اعمال بندگان ، نظر مى كرد، به مردى رسيد كه بسيار اهل عبادت بود، چون شب شد، آن مرد درختى را كه در كنارش بود حركتى داد، ديد در آن دو انار هست ، به موسى - عليه السلام - گفت : اى بنده خدا! تو كيستى ؟ حتما بنده صالحى هستى ؛ چون من مدتى است كه در اينجا هستم ولى در اين درخت بيش از يك انار نيافتم ، اگر تو بنده صالح نبودى ، در آن دو دانا يافت نمى شد.
موسى - عليه السلام - گفت : من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران هستم .
چون صبح شد از آن مرد پرسيد: آيا عابدتر از خودت كسى را سراغ دارى ؟
گفت : بلى ، فلان كس .
موسى - عليه السلام - به طرف آن فرد به راه افتاد تا به او رسيد، ديد از اولى بسيار بيشتر عبادت دارد، وقتى كه شب شد، دو قرص نان و آبى برايش ‍ آوردند، گفت : اى بنده خدا! تو كيستى ؟ حتما بنده صالحى هستى ، من مدتى در اينجا هستم ولى جز يك قرص نان برايم نمى آوردند، اگر تو بنده صالحى نبودى ، برايم دو قرص نان نمى آمد، تو كيستى ؟
موسى - عليه السلام - گفت : من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران هستم .
آنگاه از آن مرد پرسيد: آيا عابدتر از خودت كسى را مى شناسى ؟
گفت : بلى فلان دربان ، در فلان شهر.
موسى آن مرد را پيدا كرد ولى او اله عبادت بسيار نبود، اما ذاكر خداوند متعال بود، وقتى هنگام نماز رسيد، نمازش را به جاى آورد، چون شب شد به غله اش نظر كرد ديد دو برابر شده ، گفت : اى بنده خدا! تو كيستى ؟ تو حتما بنده صالحى هستى ، من مدتى است در اينجايم و غله من فلان قدر معين بود، اما امشب دو برابر شده ، تو كيستى ؟
موسى - عليه السلام - گفت : من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران هستم .
آن مرد يك سوم آن غله را در راه خدا صدقه داد، يك سوم ديگرش را به مولايش رساند و با يك سوم آخر، غذايى خريد و به همراه موسى - عليه السلام - خورد، موسى اين صحنه را كه ديد، تبسمى كرد، مرد گفت : براى چه تبسم مى كنى ؟
گفت : پيامبر بنى اسرائيل مرا به فلان فرد راهنمايى كرد، ديدم عابدترين خلق است ، او به ديگرى راهنمايى نمود، ديدم از اولى عابدتر است ، دومى مرا به سوى تو راهنمايى كرد و گمان نمود كه تو از وى عابدترى لكن شباهتى در تو، به آنان نمى بينم .
مرد گفت : من برده هستم ، اما مگر نمى بينى به ياد خدا هستم ؟ آيا نمى بينى نماز را به وقتش مى خوانم ؟ اگر بعد از نماز، در عبادتگاهم بمانم ، هم به غله مولاى خود و هم به كار مردم ضرر مى رسانم ، آيا مى خواهى به سرزمين خودت باز گردى ؟
گفت : آرى
در اين هنگام قطعى ابرى از آنجا گذشت ، دربان به آن گفت : اى ابر! بيا.
ابر آمد، گفت : كجا مى روى ؟
گفت : فلان سرزمين .
گفت : برو.
آنگاه ابر ديگرى آمد، بآن گفت : اين ابر!بيا.
ابر آمد، گفت : كجا مى روى ؟
گفت : فلان سرزمين .
گفت : برو.
سپس ابر ديگرى آمد، گفت : اى ابر! بيا.
ابر آمد، گفت : كجا مى روى ؟
گفت : سرزمين موسى بن عمران .
گفت : اين (مرد) را به آرامى بردار و در سرزمين موسى بن عمران بر زمين بگذار.
موسى چون بر سرزمين خود رسيد، گفت : پروردگارا؟ اين امر چه كرده است كه به اين مقام رسيد؟
خداوند متعال فرمود: اين بنده من در مقابل بلاهايم صبر مى كند، به قضاى من راضى است و بر نعمتهايم شكر گزارى مى نمايد
.
پانزدهم - حسن بن ابى الحسن ديلمى در كتابش از وهب بن منبه روايت كرده است كه :
638 - اوحى الله تعالى الى داود: يا داود، من احب حبيا صدق قوله ، و من رضى بحبيب رضى بفعله ، و من وثق بحبيب اعتمد عليه ، و من اشتاق الى حبيب جد فى السير اليه . يا داود، ذكرءللذاكرين ، وجنتى للمطيعين ، و حبى للمشتاقين ، و انا خاصه للمحبين .
يعنى : خداوند متعال بر داود - عليه السلام - وحى كرد: اى داود! كسى كه دوستش را دوست دارد، سخنش را تصديق مى كند، كسى كه از دوستش ‍ راضى است از كار او نيز راضى مى باشد، كسى كه به دوستش اطمينان دارد، بر او اعتماد مى كند، كسى كه مشتاق دوستى است در حركت به سوى او تلاش مى كند.
اى داود!من تنها ذاكر كسانى هستم كه آنان نيز ذاكر من باشند، بهشت من مخصوص مطيعيى بوده ، دوستى ام براى مشتاقان است و خودم به محبين و دوست داران اختصاص دارم
.
خداوند متعال فرمود:
639 - اهل طاعتى فى ضيافتى ، و اهل شكرى فى زيادتى ، و اهل ذكرى فى نعمتى ، و اهل معصيتى ايئسهم من رحمتى ، ان تابوا فانا حبيبهم ، و ان دعوا فانا مجيبهم ، و ان مرضوا فانا طبيبهم اداويهم بالمحن و المصائب ولا طهرهم من الذنوب و المعائب .
يعنى : آنانكه اهل طاعت من هستند، در ميهمانى من بسر مى برند آنان كه شكر مرا به جاى مى آورند، نعمتشان افزون است ، آنانكه اهل ذكر من مى باشند در نعمت من بسر مى برند و آنان كه معصيت مرا مرتكب مى شوند، از رحمتم من مايوسشان مى نمايم (اما) اگر توبه كنند و باز گردند، من دوستشان خواهم بود و اگر دعا كنند، اجابتشان مى نمايم ، اگر مريض ‍ شوند، خود طبيبشان مى شوم و با سختيها و مصائب ، درمانشان مى نمايم و از گناهان و عيبها پاكشان مى سازم .
شانزدهم - از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت شده است كه فرمود:
640 - ما جلس قوم يذكرون الله الا ناداهم مناد من السماء: قوموا فقد بدلت سيئاتكم حسنات و غفرت لكم جميعا و ما قعد عده من اهل الارض ‍ يذكرون الله الا قعد معهم عده من الملائكه .
يعنى : هيچ قومى براى ذكر خدا كرد هم ننشستند مگر آنكه منادى از آسمان به ايشان ندا در داد: برخيزند كه گناهانتان به حسنات تبديل شد و تمام شما بخشيده شده ايد، هرگز عده اى از اهل زمين براى ذكر خدا ننشستند مگر آنكه عده اى از ملائكه با آنان همنشين گشتند.
هفدهم - روايت شده است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - از منزل به سوى اصحابش خارج شده ، فرموده است :
641 - ارتعوا فى رياض الجنه .
يعنى : در باغهاى بهشت بچرخيد.
اصحاب گفتند: يا رسول الله ! باغهاى بهشت چيست ؟ فرمود:
- مجالس الذكر، اغدوا ورو حوا و اذكروا و من كان يحب ان يعلم منزلته عند الله فلينظر كيف منزله الله تعالى ينزل العبد حيث انزل العبد الله من نفسه .
يعنى : (باغهاى بهشت ) مجالس ذكر است صبح و شام كنيد و ذكر نماييد، آن كس كه مى خواهد بداند مقام و منزلتش نزد خدا چه مقدار است ، ببيند خدا نزد او چه منزلتى دارد كه خداوند متعال به اندازه جايگاهش نزد بنده ، او را مقام و منزلت مى دهد.
- واعلموا ان خير اعمالكم و ازكاها و ارفعها فى درجاتكم و خير ما طلعت عليه الشمس ذكر الله سبحانه فانه اخبر عن نفسه فقال : انا جليس من ذكرنى ، و قال سبحانه : فاذكرونى اذكركم (231) بنعمتى و اذكرونى بالطاعه و العباده اذكركم بالنعم و الا حسان و ارحمه و الرضوان .
يعنى : و بدانيد كه بهترين اعمال و پاكترين و رفيعترين آنها در درجات و بهترين چيزى كه آفتاب بر آن طلوع كرد، خداوند سبحان است كه خود فرموده : من همنشين كسى هستم كه مرا ذكر كند و فرموده : مرا به ياد بياوريد تا با نعمت شما را به ياد بياورم ، با طاعت و عبادت مرا ياد كنيد تا با نعمتها و احسان و رحمت و رضوان ؛ به ديانتان بياورم .
هيجدهم - از معصومين - عليهم السلام - رسيده است كه :
642 - ان فى الجنه قيعانا فاذا الذاكر فى الذكر اخذت الملائكه فى غرس الا شجار، فربما وقف بعض الملائكه فيقال له : لم وقفت ؟ فيقول : ان صاحبى قد فتر - يعنى عن الذكر - .
يعنى : در بهشت ، سرزمينهايى است كه وقتى ذاكر، ذكرش را شروع مى كند، ملائكه شروع به كاشتن درخت مى كنند، گاهى اوقات ، ملكى از درختكارى باز مى ايستد، به او گفته مى شود: چرا ايستادى ؟ مى گويد: رفيق من درنگ كرد، يعنى از ذكر درنگ نمود.
فصل : استجباب ذكر در هر وقت  
ذكر در هر زمانى استحباب دارد و در هيچ حالتى مكروه نيست . حلبى از امام صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
643 - لا باس بذكر الله و انت تبول ، فان ذكر الله حسن على كل حال ، ولا تسام من ذكر الله .
يعنى : اشكالى ندارد كه در حال بول كردن به ياد خدا باشى كه ذكر او در هر حالتى پسنديده است و مبادا از ياد خدا ملول گردى .
و از آن حضرت است كه :
644 - فيما اوحى الله تعالى الى موسى : يا موسى ، لا تفرح بكثره المال ولا تدع بذكرى على كل حال ، فان كثره المال تنسى الذنوب ، و ان ترك ذكرى يقسى القلب .
يعنى : در وحى خداوند متعال بر حضرت موسى - عليه السلام - آمده است : از مال زياد خوشحال نشو و ذكر مرا در هيچ حالتى ترك ننما، كه مال زياد، موجب فراموشى گناهان مى گردد و ترك ذكر من ، موجب قساوت قلب مى شود.
645 - مكتوب فى التواره التى لم تغير ان موسى سال ربه فقال : الهى ياتى على مجالس اعزك و اجلك ان اذكرك فيها. فقال : يا موسى ، ان ذكرى حسن على كل حال .
يعنى : در توراتى كه تحريف نشده آمده است : موسى - عليه السلام - از خداوند متعال پرسيد: الها! من در مجالس مى روم كه تو را عزيزتر و بزرگتر از آن مى دانم كه در آنجا ذكرت نمايم ، خداوند متعال فرمود: اى موسى ! ذكر من در هر حالى نيكوست .
و بدان كه خداوند سبحان چه بسا بنده را به بلايى دچار مى كند تا او خدا را به ياد بياورد و دعا كند، البته به شرط اينكه ذكر چنين بنده اى را دوست داشته باشد، آنچنانكه در باب دعا گذشت (232).
ابو الصباح گويد به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم : آيا بلايى كه به مومن مى رسد، به خاطر گناه اوست ؟ فرمود:
646 - لا ولكن يسمع الله انينه و شكواه و دعاءه ليكتب له الحسنات و يحط عنه السيئات .
يعنى : نه بلكه به خاطر اين است كه خداوند متعال ناله و شكايت و دعايش را بشنود تا برايش حسنه بنويسد و گناهانش را محو نمايد.
- و ان الله ليعتذر الى عبده المومن كما يعتذر الاخ الى اخيه فيقول : لا و عزتى ما افقرتك لهوانك على فارفع هذا الغطاء فيكشف فينظر ما فى عوضه فيقول : ما ضرنى يا رب ما زويت عنى (233).
يعنى : +همچنانكه برادر مومن از برادرش عذر خواهى مى كند، خداوند متعال نيز از بنده مومنش عذر خواهى كرده مى فرمايد: به عزتم قسم ! كه تو را به خاطر حقارت و ذلتت فقير نكردم ، پرده را كنار بزن ، در اين هنگام پرده را كنار زده ، پاداش الهى را كه مى بيند، مى گويد: پروردگارا! آنچه را كه از من باز داشتى ، بر ضررم تمام نشده است .
- و ما احب الله قوما الا ابتلاهم .
يعنى : هيچ قومى را خداوند متعال دوست ندارد مگر آنكه آنها را به بلا مبتلا مى نمايد.
- و ان عظيم الاجر لمع عظيم البلاء.
يعنى : همانا پاداش بزرگ ، با بلاى بزرگ همراه است .
- و ان الله يقول : ان من عبادى المومنين لمن لا يصلح لهم امر دينهم الا بالغنى و الصحه فى البدن فابلوهم به ، و ان من العباد لمن لا يصلح لهم امر دينهم الا بالفاقه و المسكنه و السقم فى ابدانهم فابلوهم فيه فيصلح لهم امر دينهم .
يعنى : خداوند متعال مى فرمايد: برخى از بندگان من دينشان پايدار نمى ماند مگر آنكه غنى و تندرست باشند، من هم از اين راه ، آنان را مى آزمايم در مقابل برخى از بندگانم ، دينشان پايدار نمى ماند مگر آنكه فقير و مسكين و داراى بدنى مريض باشند، اينان را هم از اين راه آزمايش ‍ مى نمايم ، در نتيجه دينشان برايشان برقرار مى ماند.
- و ان الله اخذ ميثاق المومن ان لا يصدق فى مقالته ولا ينتصر من عدوه .
يعنى : خداوند سبحان از مومن عهد گرفت كه سخنش تصديق نشود و از دشمنش انتقام نگيرد.
- و ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء، فاذا دعا قال له : لبيك عبدى انى على ما سالت لقادر، و ان ما دخرت لك فهو خير لك .
يعنى : هرگاه خداوند متعال بنده اى را دوست بدارد، او را در بلا غوطه ور مى سازد كه وقتى دعا كرد مى گويد: لبيك اى بنده ام ! من بر در خواست تو قدرت دارم اما آنچه برايت ذخيره ساخته ام بهتر است .
و ان حواريى عيسى شكوا اليه ما يلقون من الناس فقال : ان المومنين لا يزالون فى الدنيا منغصين .
يعنى : حواريين حضرت عيسى - عليه السلام - در مورد آزارهايى كه از مردم به آنان مى رسيد به آن حضرت شكايت كردند، فرمود: مومنين در دنيا هميشه غصه دارند.
از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت است كه فرمود:
647 - ان فى الجنه منازل لا ينالها العباد باعمالهم ، ليس لها علاقه من فوقها ولا عماد من تحتها. قيل : يا رسول الله ، من اهلها؟ فقال - صلى الله عليه و آله و سلم -: هم اهل البلاء و الهموم .
يعنى : در بهشت ، منزلهايى است كه نه از طرف بالا به چيزى بند است و نه از طرف پائين ستونى دارد و بندگان خدا با اعمالشان بدان نخواهند رسيد، سوال شد: اى رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - اهالى آنجا كيايند؟ فرمود: اهل بلا و سختيها.
فصل : استجباب ذكر در هر مجلس  
سزاوار نيست كه هيچيك از مجالس انسان ، از ذكر خالى باشد و بدون آن از جايش بر خيزد. ابو بصير از حضرت صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
648 - ما اجتماع قوم فى مجلس لم يذكروا الله و لم يذكرونا الا كان ذلك المجلس حسره عيهم يوم القيامه ، ثم قال : ابو جعفر - عليه السلام -: ان ذكرنا من ذكر الله ، و ذكر عدونا من ذكر الشيطان .
يعنى : هيچ قومى در مجلسى گرد هم جمع نشدند كه نه خدا ياد شود و نه ما (اهل بيت ) مگر اينكه روز قيامت آن مجلس ، موجب حسرتشان مى گردد. آنگاه گفت : امام باقر - عليه السلام - فرمود: ذكر ما، ذكر خداست و ذكر دشمنان ما ذكر شيطان است .
و از آن حضرت است كه :
649 - من اراد ان يكتال بالمكيال الاوفى فليقل اذا اراد القيام من مجلسه : سبحان ربك رب العزه عما يصفون ، و سلام على المرسلين ، و الحمد لله رب العالمين .
يعنى : هر كس كه مى خواهد پيمانه اعمالش پر باشد، هنگام برخاستن از جايش بگويد: منزه است خداى عزيز از اينكه به وصف در آيد. و سلام بر فرستادگانش . و حمد و ستايش مخصوص خداوند رب العالمين است .
حسين بن ابى الحسن ديلمى از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت كرده است فرمود:
650 - ان الملائكه يمرون على حلق الذكر فيقومون على رووسهم و يبكون لبكائهم و يومنون لدعائهم ، فاذا صعدوا السماء يقول الله تعالى : يا ملائكتى ، اين كنتم ؟ و هو اعلم ، فيقولون : يا ربنا، انا حضرنا مجلسا من مجالس الذكر فراينا اقواما يسبحونك و يمجدونك و يقدسونك و يخافون نارك ، فيقول الله سبحانه : يا ملائكتى ، ازووها عنهم و اشهدكم انى قد غفرت لهم و امنتهم مما يخافون فيقولون : ربنا ان فيهم فلانا و انه يذكرك ، فيقول : قد غفرت له بمجالسته لهم فان الذاكرين من لا يشقى بهم جليسهم .
يعنى ملائكه الهى بر حلقه هاى ذكر كه مى گذرند، بالاى سرشان مى ايستند، با گريه آنها گريه مى كنند و بر دعاهايشان آمين مى گويند. و وقتى كه به سوى آسمان مى روند، خداوند متعال مى گويد: اى ملائكه من ! كجا بوديد؟ - با اينكه خود بهتر مى داند - مى گويند: ما در مجلسى از مجالس ‍ ذكر حاضر شديم ، گروههايى را ديديم كه تو را تسبيح و تمجيد و تقديس ‍ كرده ، از آتشت مى هراسيدند.
در اينجا خداوند سبحان مى گويد: اى ملائكه من ! آتش را از آنان دور كنيد و شاهد باشيد كه من اينان را آمرزيدم و از آنچه كه مى هراسند، ايمانشان دادم . ملائكه مى گويند: پروردگارا! در بين اينان فلان كس هست كه ذكر تو را نداشت . ذات اقدس الهى مى فرمايد: او را هم بخشيدم ، چون با اين جمعيت همنشين شد، هرگز كسى كه همنشين ذاكرين باشد، به شقاوت نخواهد رسيد
.
فصل : تاكيد استجباب ذكر در ميان غافلين 
به دو دليل ، استحباب ذكر در ميان غافلين موكد است :
اولا: از بلايى كه ممكن است بر آنان نازل شود در امان بماند و چه بسا آن غافلين نيز به بركت اين فرد ذاكر، نجات يابند.
و ثانيا: رواياتى در اين باب آمده است از جمله :
امام صادق - عليه السلام - فرمود:
651 - الذاكر لله فى الغافلين كالمقاتل عن الهاربين .
يعنى : كسى كه در ميان اهل غفلت ، خداوند متعال را به ياد بياورد و ذكر نمايد مانند كسى است كه به جاى فرار كرده ها مشغول جنگ مى باشد.
و از آن حضرت است كه :
652 - قال رسول الله : اذكر الله فى الغافلين كالمقاتل فى الفارين ، و المقاتل فى الفارين له الجنه .
يعنى : رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: آن كس كه در ميان غافلين ، خدا را متذكر مى شود، مانند كسى است كه در ميان فراريها، پا برجا ايستاده ، جنگ مى كنند و كسى كه در ميان فراريها به جنگ مشغول باشد، بهشت براى اوست .
و از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت است كه فرمود:
653 - من ذكر الله فى السوق مخلصا عند غفله الناس و شغلهم بما هم فيه كتب الله له الف حسنه و يغفر له يوم القيامه مغفره لم تخطر على قلب بشر .
يعنى : كسى كه در بازار هنگام غفلت مردم و اشتغالشان به كارهاى بازارى ، خدا را از روى اخلاص متذكر شود، خداوند متعال ، هزار حسنه برايش ‍ مى نويسد و روز قيامت به آمرزشى خواهد رسيد كه بر قلب هيچ بشرى خطور نكرده باشد.
فصل : بهترين اوقات ذكر 
برترين اوقات ذكر عبارتند از: هنگام دخول در صبح ، هنگام دخول در شب ، بعد از صبح و بعد از عصر.
رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
654 - قال الله تعالى : يا بن ادم ، اذكرنى بعد الصبح ساعه و بعد العصر ساعه اكفك ما اهمك .
يعنى : خداوند متعال فرمود: اى فرزند آدم ! لحظه اى بعد از صبح و لحظه اى بعد از عصر، مرا ذكر كن ، من هم كارهاى مهم تو را بر عهده مى گيرم .
امام باقر - عليه السلام - فرمود:
655 - ان ابليس عليه لعائن الله يبث جنود الليل من حين تغيب الشمس و حين تطلع ، فاكثروا ذكر الله حين هاتين الساعتين ، و تعوذوا بالله من شر ابليس و جنوده ، و عوذوا صغاركم فى تلك الساعتين فانهما ساعتا غفله .
يعنى : همانا ابليس - كه لعنتهاى خدا بر او باد - هنگام غروب و طلوع خورشيد، لشكريان شبش را پراكنده مى سازد، پس در اين دو لحظه ، بايد زياد خدا را ذكر كنيد و از شر ابليس و لشكريانش به او پناهنده گرديد. و نيز در اين دو ساعت ، خردسالان خود را نيز در پناه بگيريد كه اين دو ساعت از لحظات غفلت هستند.
در تفسير آيه شريفه :
- و ظلالهم بالغدو و الاصال (234).
يعنى : سايه هاى (آن سجده كنندگان ) در بامداد و غروب مى باشد، امام صادق - عليه السلام - فرمود:
656 - هو الدعاء قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و هى ساعه اجابه .
يعنى : منظور، دعاى قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروبش مى باشد كه لحظه اجابت است .
فصل : استجباب مخفى نمودن ذكر 
مستحب است ذكر مخفيانه انجاتم گيرد؛ چون به اخلاص نزديكتر و از ريا، دورتر است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - به ابى ذر فرمود:
657 - يا ابا ذر، اذكر الله ذكرا خاملا. قلت : ما الخامل ؟ قال : الخفى .
يعنى : اى اباذر! خدا را به صورت خامل ذكر كن . ابا ذر گويد: عرض ‍ كردم : خامل چيست ؟ فرمود: (منظور) ذكر مخفى است .
امير المومنين - عليه السلام - فرمود:
658 - من ذكر الله السر فقد ذكر الله كثيرا، ان المنافقين كانوا يذكرون الله علانيه ولا يذكرونه فى السرذ فقال الله : يراءون الناس ولا يذكرون الله الا قليلا (235).
يعنى : كسى كه خداوند متعال را در سر ذكر كند، ذكرش بسيار به حساب مى آيد، اما منافقين ، خداوند متعال را به صورت علنى - نه مخفى - ذكر مى كردند كه خداوند متعال فرمود، به مردم نشان مى دهند و جز ذكر قليلى ندارند.
امام صادق - عليه السلام - فرمود:
659 - قال الله تعالى : من ذكرنى سرا ذكرته علانيه .
يعنى : خداوند متعال مى فرمايد: هر كه مرا در خفا ياد كند، من او را آشكارا ياد مى نمايم .
زراره از امام باقر يا امام صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
660 - لا يكتب الملك الا ما سمع ، و قال الله : و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفه ، فلا يعلم ثواب ذلك الذكر فى نفس الرجل غير الله لعظمته .
يعنى : فرشته نمى نويسد مگر آنچه به گوشش برسد كه خداوند متعال فرمود: پروردگار خويش را در درون جانت ، به زارى و ترس ياد كن . بنابر اين ، بجز خداى منان ، كسى ثواب اين ذكر درونى را نمى داند، به خاطر عظمتى كه اين ذكر دارد.
در روايت آمده است كه در جنگى ، لشكر رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - همينكه به سرزمينى رسيدند، با صداى بلند شروع كردند به تهليل و تكبير، حضرت فرمود:
661 - يا ايها الناس ، اربعوا على انفسكم ، اما انكم لا تدعون اصما ولا غائبا و انما تدعون سميعا قريبا معكم .
يعنى : اى مردم ! صبر كنيد، آگاه باشيد كه شما فرد ناشنوا يا غايبى را نمى خوانيد، بلكه خداى شنوا و نزديكى را مى خوانيد كه با شماست .
فصل : انواع ذكر 
ذكر بر چند قسم تقسيم مى شود:
1 - تحميد 
سعيد قماط از فضل روايت كرده است كه گفت : به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم : فدايت گردم ! يك دعاى جامع به من بياموز فرمود:
662 - احمد الله فانه لا يبقى احد يصلى الا دعا لك ، يقول : سمع الله لمن حمده .
يعنى : خداى را حمد كن كه در اين صورت ، هر نماز گزارى برايت دعا مى كند و مى گويد: خداوند بشنود سخن كسى را كه او را ستايش ‍ كند.
از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت شده است كه فرمود:
663 - كل كلام لا يبدا فيه بالحمد، فهو اقطع .
يعنى : هر سخنى كه با حمد الهى آغاز نگردد، مقطوع و بريده است .
ابو مسعود از حضرت صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
664 - من قال اربع مرات اذا اصبح : الحمد لله رب العالمين ، فقد ادى شكر يومه ، و من قالها اذا امسى فقد ادى شكر ليلته .
يعنى : هر كس كه هنگام دخول در صبح ، چهار مرتبه بگويد الحمد لله رب العالمين شكر آن روز را انجام داده و هر كس هنگام دخول در شب آن را بگويد: شكر شبش را ادا كرده است ..
از حضرت صادق - عليه السلام - روايت شده است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
665 - من قال : الحمد لله كما هو اهله ، فقد شغل كتاب السموات فيقولون : اللهم لا نعلم الغيب ، فيقول الله : اكتبوها كما قال عبدى و على ثوابها .
يعنى : هر كس بگويد: الحمد لله كما هو اهله ( يعنى آنگونه ستايشى مخصوص خداست كه او سزاوار آن است )، نويسندگان آسمانى را از نوشتن باز داشته ، مى گويند: خدايا! ما كه غيب نمى دانيم ، خداوند متعال مى فرمايد: همانگونه كه بنده ام گفته بنويسيد، من خودم پاداشش را بر عهده مى گيرم .
2 - صورت تمجيد 
على بن حسان از يكى از يارانش از حضرت صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
666 - كل دعاء لا يكون قبله تمجيد فهو ابتر انما التمجيد ثم الثناء .
يعنى : هر دعايى كه قبل آن ، تمجيد نباش ابتر و منقطع است ، اول تمجيد بعد ثناء.
راوى گويد: عرض كردم : كمترين چيزى كه به عنوان تمجيد كفايت مى كند چيست ؟ فرمود: بگو:
- اللهم انت الاول فليس قبلك شى ء و انت الاخر، فليس بعدك شى ء، و انت الظاهر فليس فوقك شى ء و انت الباطن فليس دونك شى ء، و انت العزيز الحكيم .
يعنى : خدايا! تو آن اولى هستى كه قبل از تو چيزى نيست ، تو آن آخرى هستى كه بعد از تو چيزى نيست ، تو آن غالبى هستى كه بر تراز تو چيزى نيست ، تو آن سرى هستى كه مخفى تر از تو چيزى نيست و تو عزيزى و حكيمى .
راوى به همين سند گويد از امام صادق - عليه السلام - پرسيدم : كمترين چيزى كه به عنوان تحميد كفايت مى كند چيست ؟ فرمود مى گويى :
667 - الحمد لله الذى علا فقهر، و الحمد لله الذى بطن فخبر، و الحمد لله الذى يحيى الموتى و يميت الاحياء و هو على كل شى ء قدير .
يعنى : حمد مخصوص خداوند بلند مرتبه اى است كه بر همه چيز، چيره است ، ستايش مخصوص خدايى است كه از اسرار و درون با خبر است ، حمد مخصوص خدايى است كه مرده ها را زنده مى كند و زنده ها را مى ميراند و بر هر چيزى قادر است .
3 - تهليل و تكبير 
ربعى از فضيل از امام باقر يا امام صادق - عليهما السلام - روايت كرده است كه فرمود:
668 - اكثروا من التهليل والتكبير فانه ليس شى ء احب الى الله من التكبير و التهليل .
يعنى : تهليل و تكبير را زياد كنيد كه چيزى نزد خدا محبوبتر از تكبير و تهليل نمى باشد.
از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت شده است كه فرمود:
669 - خير العباده قول لا اله الا الله .
يعنى : بهترين عبادت ، گفتن لا اله الا الله است .
4 - تسبيح 
يونس بن يعقوب گويد:
670 - قلت لابى عبد الله عليه السلام : من قال : سبحان الله مائه مره ، كان ممن ذكر الله كثيرا؟ قال : نعم .
يعنى : به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم : كسى كه صد بار بگويد سبحان الله ، آيا جزء كسانى خواهد بود كه خدا را زياد ذكر كرده ؟
فرمود: آرى
.
در روايت آمده است :
671 - لشكرگاه حضرت سليمان بن داود - عليه السلام - صد فرسخ در صد فرسخ بود كه بيست و پنج فرسخش براى جهنم ، بيست و پنج فرسخش انسانها، بيست و پنج فرسخش برا پرندگان و بيست و پنج فرسخش براى حيوانات بود.
جناب سليمان - عليه السلام - هزار خانه از شيشه داشت كه بر چوب بنا شده بودند، در ميان اين خانه ها سيصد زن و هفتصد كنيز بسر مى بردند، جنها براى آن حضرت فرشى از طلا و ابريشم بافته بودند به اندازه دو فرسخ در يك فرسخ منبر طلايى آن حضرت را در وسط اين فرش قرار مى دادند، سليمان نبى در حالى بر روى منبر مى نشست كه گردا گردش ششصد هزار كرسى از طلا و نقره قرار داشت ، انبيا بر كرسى طلا و علما بر كسى نقره ، تكيه مى دادند و گردش مردم بودند و گرد مردم جنها و شياطين ، در اين حال پرندگان ، بالهايشان را مى گشودند تا خورشيد آنان را نيازارد، باد صبا اى بساط را بر مى داشت و مسير يك ماه را يك روزه طى مى نمود.
روايت شده كه به باد فرمان مى داد تا آن بساط را برداشته ، حركتش دهد، خداوند متعال وحى فرستاد - در حالى كه او بين آسمان و زمين در حال سير بود - كه من بر حكومت تو اين را افزودم كه هيچ كسى سخنى نگويد مگر آنكه باد آن را به گوش تو برساند، پس حكايت كه آن حضرت از كشاورزى گذشت كه مى گفت : فرزند داود حكومت با عظمتى دارد (تا اين را گفت ) باد آن سخن را به گوش سليمان رساند، سليمان فرود آمد و به سوى آن كشاورز رفت و گفت : من آمدم ، (به تو بگويم :) آنچه را كه بر آن قدرت ندارى ، آرزو مكن ، سپس فرمود:
يك تسبيح تو كه مورد قبول خداوند متعال قرار گيرد از آنچه به خاندان داود داده شده ، بهتر است
.
و در حديث ديگر آمده است : ثواب تسبيح براى تو مى ماند، اما حكومت سليمان از بين مى رود.