آيين بندگى و نيايش ( ترجمه ى عدة الداعى )

جمال و السالكين شيخ احمد بن فهد حلى (قدس سره الشريف)
ترجمه : حسين غفارى ساروى

- ۶ -


اول - اخلاص  
وقتى بنده ، فهميد كه مخلوقات هيچ نفعى و ضررى ندارند، در نتيجه براى هيچ يك از آنها عملى انجام نمى دهد، بنابر اين ، انگيزه ريا برچيده مى شود، قلبش از انحراف و كجى نجات مى يابد و طاعات و عبادت را با اخلاص ‍ انجام مى دهد.
دوم - عزت : 
وقتى فهميد غير ذات اقدس الهى ، همه محتاجند از آنان قطع طمع مى كند و به آنان دل نمى بندد و فقط به معبودش تكيه مى كند ولا غير.
سوم - امنيت : 
از ديگر آثار اين است كه انسان متوكل ، از مخلوقات و موذيات نمى هراسد، چون آنها را در برابر عظمت حق هيچ مى داند و بر همين اساس است كه گاهى اوقات در احوالات برخى افراد مخلص و بندگان پاك درگاه الهى ، مى شنويم كه گذرشان به حيوانات درنده مى افتاد ولى به آن اهميت نمى دادند، چون يقين داشتند كه مخلوق ضررى نمى رساند، يك حيوان درنده در برابرشان با چيزهاى ديگر (نظير سنگ و درخت و...) فرقى نداشت .
در حديث آمده است كه حضرت امام صادق - عليه السلام - يك وقتى وارد كوفه شدند، هنگام برگشت ، جمعيتى از كوفه جهت بدرقه پيشاپيش ‍ حضرت از شهر خارج گرديدند، در بين راه ، ناگهان به شيرى برخورد كردند. (( ابراهيم ادهم )) كه در بين آنان بود، گفت ، صبر كنيد تا حضرت تشريف بياورند، آنان نيز چنين كردند، وقتى امام - عليه السلام - به آنان رسيد، ماجرا را به ايشان اطلاع دادند، حضرت به شير نزديك شدند تا جايى كه گوش شير را گرفته از وسط جاده خارجش كردند و سپس فرمودند:
232 - اما ان الناس لو اطاعوا الله حق طاعته لحملوا عليه اثقالهم .
يعنى : ((اگر مردم خدا را به آن حد كه بايد، اطاعت مى كردند، مى توانستند بارهايشان را بر شير حمل كنند)).
((جويريه بن مسهر)) گويد: من و امير المومنين - عليه السلام - به طرف كوفه حركت مى كرديم ، كس ديگرى همراهمان نبود تا به زمين شوره زارى رسيديم . در آنجا به شير نرى برخورد كرديم كه در بين راه روى زمين نشسته بود. جفتش هم پشت سرش و بچه شيرها نيز پشت سر آن دو بوده اند من كه اين صحنه را ديدم لجام اسبم را كشيدم كه بر گردم ، ناگاه ديدم امام - عليه السلام - مى فرمايد:
233 - اى جويريه ! جلو برو، اين حيوان در درگاه الهى سگى است چون ساير حيوانات كه زمامش به دست خداوند متعال است ، غير از او احدى نمى تواند شر اين حيوان را دفع نمايد (91).
ناگاه ديدم آن شير در حالى كه دم خود را مى جنبانيد به طرف حضرت آمد، آن امام پاى خود را به صورت شير ماليدند، در اينجا ذات اقدس الهى با قدرت مطلقه اش ، شير را به سخن آورده چنين گفت :
سلام بر تو اى امير المومنين و وصى خاتم النبين !
حضرت فرمود: و عليك السلام اى شير! تسبيح تو چيست ؟
گفت : مى گويم : منزه است پروردگار من ! منزه است معبود من ! منزه است آن كس كه هيبت و ترس مرا در دل بندگانش نهاد! منزه است او! منزه است او!
حضرت از آنجا گذشتند در حالى كه من همراه او بودم ، زمين شوره زار طولانى شد و وقت نماز عصر ضيق گشت ، من از فوت شدن نماز عصر دلتنگ شدم ولى با خود گفتم :
و اى بر تو اى جويريه ! آيا تو از امير المومنين - عليه السلام - به نماز حريص ترى در حالى كه قضيه شير را با چشمانت ديدى ؟
با هم رفتيم تا زمين شوره زار به پايان رسيد، از مركب فرود آمد و اذان و اقامه گفت ، آنگاه آهسته با لب چيزى گفت و با دستش اشاره اى فرمود، ناگاه به قدرت مطلقه الهى ، آفتاب به جايگاه عصر بازگشت ، با هم نماز عصر را خوانديم ، بعد از نماز سر را بالا كردم ، ديدم خورشيد در يك چشم بر هم زدن به محل اولش بازگشت و ستارگان ظاهر گشتند، مجددا حضرت اذان و اقامه گفتند و نماز مغرب را اقامه فرمودند و سوار بر مركب شده رو به : كردند و گفتند:
- اى جويريه آيا مى گويى اين مرد، جادوگر است ؟ آيا مى گويى من مانند
طلوع و غروب را تا كنون از آفتاب نديده ام ؟ جادوست يا چشم من خطا مى كند؟
بزودى و سوسه شيطان را از نفست بيرون مى كنم : آيا نمى دانى كه خداوند متعال مى فرمايد:
- ولله الاسماء الحسنى فادعوه بها (92).
يعنى : ((نامهاى نيك ، همه مخصوص خداست ، شما او را بدان نامها بخوانيد)).
- اى جويريه ! روزى رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - در حال نزول وحى ، سر مباركش بر دامان من بود كه خورشيد غروب كرد، در حالى كه من هنوز نماز عصر را نخوانده بودم ، از من پرسيد: آيا نماز عصر را خوانده اى ؟ گفتم : نه ، فرمود: خداوندا! على در طاعت تو بسر مى برد و نياز پيامبرت را برآورده مى ساخت آنگاه با اسم اعظم ، خدا را خواند، ناگاه خورشيد براى من برگشت و نماز را با آرامش به جاى آوردم و بعد غروب كرد. سپس آن حضرت - كه پدر و مادرم فدايش باد - آن اسم را به من آموخت و هم اكنون من با همان اسم دعا كردم .
اى جويريه ! حق در قلوب مومنين ، واضحتر و آشكارتر است از القائات شيطان . من از خدا خواستم كه اين القائات را از قلبت بزدايد، حالا چه مى يابى ؟
گفتم : اى آقاى من ! آن القائات از قلبم محو گرديد.
نكوهش در خواست از ديگران 
از جمله نكات حديث امام صادق - عليه السلام - (93) اين بود كه فرمود: ((بنده اگر از مخلوقات ، چيزى نخواست ، اقرارش به بندگى خدا ثابت مى شود)).
اين كلام ، دلالت بر ضعف ايمان فردى دارد كه از ديگران درخواست مى كند و نيز دلالت بر قوت ايمان فردى دارد كه به خدا اميدوار است ، چون وقتى بخشندگى غير خدا را نفى كرد، ديگر به آنها رجوع نمى كند، در نتيجه توحيدش خالص و عبوديتش تام و كامل مى گردد.
در اين معنا رواياتى آمده است كه از جمله در تفسير آيه كريمه :
- و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون (94).
يعنى : ((ايمان اكثر اينان آميخته به شرك است )).
امام صادق - عليه السلام - فرمود:
234 - هو قول الرجل : لولا فلان لهلكت ، ولولا فلان لما اصبت كذا و كذا و لولا فلان لضاع عيالى ، الاترى انه قد جعل الله شريكا فى ملكه يرزقه و يدفع عنه ؟ قلت : فيقول : لولا ان الله من على بفلان لهلكت : قال : نعم ، لا باس ‍ بهذا و نحوه .
يعنى : ((اين شرك همان سخن مردم است كه مى گويند: اگر فلانى نبود، كار من زار بود، اگر فلانى نبود، به چنين و چنان نمى رسيدم ، اگر فلانى نبود، خانواده ام گرفتار مى شدند... مگر نمى بينى كه چنين افرادى براى خداوند در حكومتش شريك قرار داده اند كه آن شريك به اينان روزى مى رساند و ضرر را از اينان دفع ميكند.
راوى مى گويد: گفتم پس بگويد: اگر خداوند متعال به واسطه فلانى بر من منت نمى گذاشت ، هلاك و گرفتار مى شدم (اين چگونه است ؟)، فرمود: بله ، امثال اين سخنان اشكالى ندارد)).
و نيز فرمود:
235 - شيعتنا من لا يسال الناس شيئا ولو مات جوعا .
يعنى : شيعيان ما كسانى اند كه از مردم چيزى طلب نمى كنند، اگر چه از گرسنگى بميرند.
و به همين خاطر است كه شهادت سائل پذيرفته نيست .
رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
236 - شهاده الذى يسال فى كفه ترد .
يعنى : شهادت كسى كه دست نياز به سوى ديگران دراز مى كند، پذيرفته نيست .
نقل است كه حضرت امام زين العابدين - عليه السلام - در روز عرفه افرادى را ديدند كه نزد مردم ابراز نياز مى كنند، به آنان فرمودند:
237 - هولاء شرار من خلق الله ، الناس مقبلون على الله و هم مقبلون على الناس .
يعنى : اينان بدترين مخلوقات حق اند؛ چون مردم همه رو به سوى خدا دارند و اينان روى به سوى مردم .
حضرت صادق - عليه السلام - فرمود:
238 - لو يعلم السائل ما عليه من الوزر ما سال احد احدا ولو يعلم المسوول ما عليه اذا منع ما منع احد احدا .
يعنى : اگر سائل بداند كه در خواستش چه بار سنگينى دارد، هرگز كسى از كس ديگر، چيزى طلب نمى كند. و آن كس كه از او چيزى مى خواهند، اگر بداند كه ممانعت هم چه بار عظ يمى دارد، هرگز كسى را رد نخواهد كرد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
239 - من يسال من غير فكانما ياكل الجمر .
يعنى : كسى كه درخواست مى كند ولى نياز ندارد، گويا آتش ‍ مى خورد.
حضرت امام باقر - عليه السلام - فرمود:
240 - اقسم بالله و هو حق ما فتح رجل على نفسه باب المساله الا فتح الله عليه باب فقر .
يعنى : به خدا قسم مى خورم ، قسم حق كه كسى باب سوال و درخواست را بر روى خود نگشايد مگر آنكه ذات اقدس الهى ، باب فقرى را بر او بگشايد.
حضرت امام زين العابدين - عليه السلام - فرمود:
241 - ضمنت على ربى انه لا يسال احد احدا من غير حاجه الا اضطرته حاجه المساله يوما الى ان يسال من حاجه .
يعنى : من از طرف خدا ضمانت مى كنم (حاجت را بر آورده كند يا دچار فقر نكند) كسى را كه فقط در روز نياز شديد و اضطرار، از ديگران درخواست مى كند.
روزى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - يارانش ‍ فرمود:
242 - الا تبايعونى ؟.
يعنى : آيا با من بيعت نمى كنيد؟.
گفتند: يا رسول الله ! ما با تو بيعت كرديم ، فرمود: تبايعونى على ان لا تسالوا الناس شيئا .
يعنى : با من بيعت كنيد بر اينكه از مردم چيزى نخواهيد.
بعد از آن روز، اگر چيزى از دست كسى بر زمين مى افتاد، خودش خم مى شد و آن را بر مى داشت و به كسى نمى گفت آن را به من بده .
و نيز فرمود:
243 - لو ان احدكم ياخذ حبلا فياتى بحزمه حطب على ظهره فيبيعها فيكف بها وجهه خير له من ان يسال .
يعنى : اگر هر يك از شما ريسمانى بگيرد و با آن بر پشتش هيزم بكشد تا مخارجش را تامين كند، بهتر از آن است كه از ديگران چيزى طلب نمايد.
حضرت صادق - عليه السلام - فرمود :
242 - يكى از اصحاب رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - دست تنگ شد، همسرش گفت : نزد پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - برو و از او حاجتت را طلب كن ، آن مرد نزد حضرت آمده شنيد كه پيامبر اكرم مى فرمايد:
- من سالنا اعطيناه ، و من استغنى اغناه الله .
يعنى : هر كه از ما طلب كند او مى دهيم ، ولى كسى كه اظهار نياز نكند، خداوند او را بى نياز مى سازد.
آن مرد با خود گفت : حتما مقصود حضرت من بودم . آنگاه به سوى همسرش باز گشت و ماجرا را به اطلاعش رساند. زن گفت : رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - بشرى است مانند ديگران (از حال تو چه خبر دارد) برو وضع خودت را براى او بگو. آن مرد مجددا نزد حضرت آمد، چون رسول حق - صلى الله عليه و آله و سلم - او را ديد، همان جمله سابق را بيان فرمود.
اين مرد، رفت و آمد، تا سه مرتبه اين كار تكرار گرديد و آن مرد كه صحنه را اين چنين ديد رفت و تبرى به عاريه گرفت و به طرف كوه روانه گرديد، از كوه بالا رفت و قدرى هيزم جمع كرده به شهر آورد و به اندازه پنج سير آرد، آن را فروخت .
روز بعد مجددا به طرف كوه رفت ، اين بار هيزم بيشترى آورد و فروخت ، همين كار را تكرار كرد تا اينكه تبرى خريد، پس از گذشت مدتى ، دو شتر و يك برده نيز خريدارى نمود تا اينكه داراييش زياد شد و روزگارش رو به راه گرديد، سپس نزد رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - آمد، ماجراى خود را به اطلاع حضرت رساند كه چگونه قصد ابراز نياز به محضر حضرت را داشت و از ايشان چه شنيد.
حضرت فرمود: من كه به تو گفتم هر كه از ما طلب كند به او مى دهيم ولى كسى كه اظهار نياز نكند، خداوند او را بى نياز مى سازد.
امام باقر - عليه السلام - فرمود:
245 - طلب الحوائج الى الناس استسلاب للعزه ، و مذهبه للحياء، و الياس مما فى ايدى الناس عز للمومنين ، و الطمع هو الفقر الحاضر .
يعنى : طلب حاجت از مردم ، موجب از بين رفتن عزت و حيا مى گردد و مايوس شدن از آنچه در دست مردم است ، موجب عزت مومنين مى شود و طمع ، همان فقر نقد است .
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل شده است كه فرمود:
242 - من استغنى اغناه الله ، و من استعف اعفه الله ، و من سال اعطاه الله ، و من فتح على نفسه باب المساعه فتح الله عليه سبعين بابا من الفقر لا يسدا ادناه شى ء .
يعنى : كسى كه اظهار نياز نكند، خداوند او را بى نياز مى گرداند و كسى كه طالب عفت باشد، پروردگار متعال او را عفيف مى نمايد، كسى كه از خدا چيزى بخواهد، خداوند به او عطا مى كند، كسى كه باب سوال و درخواست را بر خود بگشايد، خداوند متعال هفتاد باب از فقر به رويش ‍ مى گشايد كه هيچ چيز نمى تواند حتى كوچكترين بابش را مسدود نمايد.
نقل است كه گدايى از وجود مبارك پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - چيزى خواست و او را به وجه الله قسم داد، حضرت دستور فرمودند تا پنج تازيانه بر او نواختند، آنگاه به وى فرمود:
247 - سل بوجهك اللئيم ولا تسال بوجه الله الكريم .
يعنى : مردم را به روى پست خودت قسم بده ، نه به وجه خداوند كريم .
نكوهش رد سائل 
رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
248 - لا تقطعوا على السائل مسالته فلولا ان المساكين يكذبون ما افلح من ردهم .
يعنى : درخواست سائل را رد نكنيد كه اگر دروغ مساكين و بيچارگان نبود، رد كنندگان آنان بدبخت مى شدند.
249 - ردوا السائل ببذل يسير او بلين و رحمه فانه ياتيكم من ليس ‍ بانس ولا جان لينظر كيف صنعكم فيما خولكم الله .
يعنى : به سائل يا چيز كمى بدهيد يا با نرمى و ترحم ، ردش كنيد، چون چه بسا فردى كه نه انسان است و نه جن ، نزد شما بيايد تا ببيند با نعم الهى چه مى كنيد؟.
فردى گويد من هنگام صبح برد در منزل امام صادق - عليه السلام - نشسته بودم كه گدايى آمد و چيزى خواست ، اطرافيان او را رد كردند، امام - عليه السلام - آنان را بسيار سرزنش كرد و فرمود:
250 - اول سائل قام على باب الدار فسال فردد تموه ؟ اطعموا ثلاثه ثم انتم بالخيار عليه ان شئتم ان تزداد وا فاز داد وا والا فقدا اديتم حق يومكم .
يعنى : اولين گدايى كه برد در خانه ما آمد او را رد كرديد؟ تا سه نفر را غذا بدهيد آنگاه اختيار با شماست اگر خواستيد بيش از سه نفر را هم بدهيد وگرنه حق اين روز را ادا نموده ايد.
و نيز فرمود:
251 - اعطوا الواحد والاثنين و الثلاثه ثم انتم بالخيار .
يعنى : گداى اول ، دوم و سوم را (چيزى ) بدهيد، پس از آن ، اختيار با شماست .
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمود:
252 - اذا طرقكم سائل ذكر بالليل فلا تردوه .
يعنى : هر وقت گدايى ، شبانه در خانه شما را كوبيد و چيزى خواست ، مبادا ردش كنيد.
253 - انا لنعطى غير المستحق حذرا من رد المستحق .
يعنى : ما به غير مستحق هم عطا مى كنيم تا مبادا در اين ميان ، مستحق واقعى را رد كرده باشيم .
گوشه اى از آداب انفاق 
امام على بن الحسين - عليه السلام - فرمود:
254 - صدقه الليل تطفى ء غضب الرب .
يعنى : صدقه شبانه ، غضب پروردگار را خاموش مى نمايد.
و به ابى حمزه فرمود:
255 - اذا اردت ان يطيب الله ميتتك و يغفر لك ذنبك يوم تلقاه فعليك بالبر، و صدقه السر، وصله الرحم ، فانهن يزدن فى العمر، و ينفين الفقر، و يدفعن عن صاحبهن سبعين ميته سوء .
يعنى : اگر مى خواهى خداوند تو را پاك بميرانه و روز ملاقاتش گناهانت از ببخشايد، نيكى كن و در جفا، صدقه ، بده وصله رحم بنما؛ چون اين سه عمل ، عمر را زياد مى كنند، فقر را نفى مى نمايد، و از صاحبانشان هفتاد نوع مرگ بد را دفع مى كنند.
از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - سوال شد: كدام صدقه افضل است ؟ فرمود:
256 - على ذى الرحم الكاشح .
يعنى : بر خويشانى كه دشمنى خود را از تو پنهان مى كنند.
از حضرت صادق - عليه السلام - سوال شد: به چه كسى صدقه بدهيم به كسى كه بر در خانه مى آيد يا نگهداريم و به بستگان نيازمند خود بدهيم ؟ فرمود.
257 - لا يبعث بها الا الى من بينه و بينه قرابه فهو اعظم للاجر .
يعنى - به بستگان و نزديكانش بدهد كه اجر عظيمترى دارد.
از امام باقر - عليه السلام - نقل است كه فرمود:
258 - اذا اردت ان تتصدق بشى قبل اجمعه بيوم فاخره الى يوم الجمعه .
يعنى : اگر يك روز قبل از جمعه مى خواهى صدقه بدهى ، آن را تا روز جمعه به تاخير بينداز.
259 - كسى كه تشنه اى را سيراب كند، خداوند متعال او را از شراب دست نخورده ، سيراب مى نمايد.
حضرت صادق - عليه السلام - فرمود:
260 - افضل الصدقه ابراد الكبد الحرى ، و من سقى كبدا احد من بهيمه او غيرها اظله الله يوم لا ظل الا ظله .
يعنى : بهترين صدقه خنك ساختن عطشان است ، هر كس جگر كسى را سيراب سازد، چه چهار پا باشد و چه غير آن ، خداوند متعال در روز قيامت كه سايه اى جز سايه او نيست ، برايش سايبانى قرار مى دهد.
قسم دوم : اضافه ضروريات زندگى 
اين اضافه ، بار سنگينى است بر دوش صاحبش ؛ چون حرام دنيا عقاب دارد و حلالش حساب . عبد الله بن عمر گويد: شنيدم كه رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - مى فرمود:
261 - تكون امتى فى الدنيا ثلاثه اطباق .
يعنى : امت من در دنيا سه طبقه اند:
- اما الطبق الاول فلا يحبون جمع المال و ادخاره ، ولا يسعون فى اقتنائه و احتكاره ، و انما رضاهم من الدنيا سد جوعه ، و ستر عوره ، و غناهم منها ما بلغ بهم الاخره ، فاولئك هم الامنون الذين لا خوف عليهم ولا هم يحزنون .
يعنى : طبقه اول ، كسانى اند كه جمع مال و ذخيره سازى آن را دوست ندارند و در به دست آوردن و احتكار آن ، تلاش نمى كنند به مقدارى كه سد جوع و ستر عورت كنند، راضى اند، هر مقدار كه اينان را به آخرت برساند، برايشان بس است ، اين گروه در امنيت بسر مى برند و بر ايشان خوف و اندوهى نيست ..
- و اما الطبق الثانى فانهم يحبون المال من اطيب وجوهه و احسن سبله ، يصلون به ارحامهم ، و يبرون به اخوانهم ، و يواسون به فقراء هم و لعض احدهم على الرصف ايسر عليه من ان يكتسب درهما من غير حله او يمنعه من حقه او يكون له خازنا الى يوم موته ، فاولئك الذين ان نوقشوا عذبوا، و ان عفى عنهم سلموا .
يعنى : گروه دوم كسانى اند كه دوست دارند از راه حلال و پاكيزه مال به دست بياورند تا به بستگان خود رسيدگى كنند؛ به برادرانشان نيكى كنند و به فقرا سركشى نمايند، براى اينان سنگ به دندان گرفتن راحت تر است از اينكه يك درهمى را از راه حرام به دست بياورند يا به مستحقش نرسانند تا روز مرگ ، آن را پس انداز كنند، اگر در قيامت با اينان مناقشه شود، گرفتار عذاب مى شوند و اگر عفو گردند، در سلامت خواهند بود.
- و اما الطبق الثالث فانهم يحبون جمع المال مما حل و حرم ، و منعه مما افترض و وجب ، ان انفقو اسرافا و بذارا، و ان امسكوه بخلا و احتكارا، اولئك الذين ملكت الدنيا زمام قلوبهم حتى اوردتهم النار بذنوبهم .
يعنى : دسته سوم ؛ جمع آورى مال را دوست دارند، حلال و حرام برايشان فرقى ندارد، واجبات را ترك مى كنند و در مصرف ، اسرافكارند و اگر دست نگهدارند و خرج نكنند از روى بخل و احتكار است (نه به خاطر تذكر اسراف ) اينان كسانى اند كه دنيا زمام قلبهاشان را مالك گرديده تا به سبب گناهان وارد جهنمشان گرداند.
و نيز فرمود:
262 - لا يكتسب العبد مالا فيتصدق منه فيوجر عليه ، ولا ينفق منه فيبارك له فيه ، ولا يترك خلف ظهره الا كان راده الى النار .
يعنى : نمى شود كسى مالى را از حرام به دست بياورد و آن را صدقه بدهد و اجر ببرد. و اگر از آن مال خرج كند، برايش بركت ندارد و اگر آن مال پس از مرگش باقى بماند او را به آتش خواهد كشاند.
از حضرت على - عليه السلام - در مورد بزرگترين شقاوت سوال شد، فرمود:
263 - رجل ترك الدنيا للدنيا ففاتته الدنيا و خسر الاخره ، و رجل تعبد و اجتهد و صام رباء الناس فذلك الذى حرم الدنيا من دناياه و لحقه التعب الذى لو كان به مخلصا لا ستحق ثوابه فورد الاخره و هو يظن انه قد عمل ما يثقل به ميزان فيجده هباء منثورا .
يعنى : كسى كه دنيا را به خاطر دنيا ترك كند، در نتيجه ، هم دنيا از دستش ‍ رفته و هم در آخرت زيانكار است . و كسى كه زحمت بكشد، عبادت انجام بدهد و روزه بگيرد، ولى براى نشان دادن به مردم باشد، اين فرد، كسى است كه از دنيا محروم است و رنجى برايش باقى مانده كه اگر در آن اخلاص ‍ مى ورزيد، استحقاق ثواب داشت ، چنين فردى ، وارد صحنه قيامت مى شود در حالى كه گمان مى كند عملى به همراه دارد كه موجب سنگينى اعمال نيكش گرديده ، ولى آن را بر باد رفته مى يابد.
سوال شد: بيشترين حسرت مخصوص كيست ؟ فرمود:
- من راى ماله فى ميزان غيره فادخله الله به النار و ادخل وراثه به الجنه .
يعنى : كسى كه مالش را در ترازوى ديگران ببيند در حالى كه او به سبب (كسب حرام ) آن مال ، وارد جهنم مى شود و وارثش به سبب (مصرف حلال و انفاق و اداى حقوق ) آن ، به بهشت مى رود.
گفتند: چگونه چنين چيزى ممكن است ؟ فرمود:
- كما حدثنى بعض اخواننا عن رجل دخل اليه و هو يسوق فقال له : يا فلان ، ما تقول فى مائه الف فى هذا الصندوق ؟ ما اديت منها زكاه قط قال : قلت فعلى ما جمعتها؟ قال : لحقوق السلطان ، و مكاثره العشيره ، و لخوف الفقر على العيال و لروعه الزمان قال - عليه السلام -: ثم لم يخرج من عنده حتى فاضت نفسه .
يعنى : برادرى برايم نقل كرد: نزد مردى رفتم كه در حال جان كنده بود، به من گفت : صد هزار (درهم يا دينار) در اين صندوق دارم كه زكاتش را پرداخت نكرده ام به نظر تو چكنم ؟ آن مرد مى گويد: گفتم براى چه آن را جمع كردى ؟
گفت : براى پرداخت ماليات سلطان ، فخر فروشى بر بستگان ، هراس فقر بر خانواده و ترس از اتفاق روزگار. سپس فرمودند: اين مرد از نزد او بيرون نيامده ، جان داد
.
بعد حضرت فرمودند:
- الحمد لله الذى اخرجه منها ملوما بباطل جمعها و من حق منعها فاو كاها فقطع المفاوز و القفار و الجج البحار، ايها الواقف لا تخدع كما خدع صويحبك بالامس ، ان من اشد الناس حسره يوم القيامه من راى ماله فى ميزان غيره ادخل الله هذا به الجنه و ادخل هذا به النار .
يعنى : سپاس مخصوص خدايى است كه او را با ملامت از دنيا برد در حالى كه مال را از راه باطل جمع كرد و حق حق دار را منع كرده بود، سرش ‍ را هم محكم بسته بود (كه دزد نبرد). مالى كه ، دشتهاى خشك و سوزان و شهرها و درياها را براى جمع آورى آن ، درنورديده بود. اى كسى كه در دنيا مانده اى ! مبادا گول بخورى همچنانكه ديروز آن مرد گول خورد، همانا شديدترين حسرت را در قيامت كسى دارد كه مى بيند مالش در ميزان ديگرى است و به واسطه آن بهشت رفته ولى خودش را به سبب همين مال به جهنم مى برند.
امام صادق - عليه السلام - فرمود:
264 - و اعظم من هذا حسره رجل جمع مالا عظيما بكد شديد، و مباشره الاهوال ، و تعرض الاخطار، ثم افنى ماله بصدقات و مبرات ، و افنى شبابه و قوته فى عبادات و صلوات و هو مع ذلك لا يرى لعلى بن ابى طالب - عليه السلام - حقه ، ولا يعرف له من الاسلام محله ، و يرى ان من لا بعشره ولا بعشر عشر معشاره افضل منه ، يواقف على احجج فلا يتاملها، و يحتج عليه بالايات و الاخبار فيابى الا تماديا فى غيه ، فذاك اعظم من كل حسره ، و ياتى يوم القيامه و صدقاته ممثله له فى مثال الافاعى تنهشه ، و صلواته و عباداته ممثله له فى مثال الزبانيه تدفعه حتى تدعه الى جهنم دعا .
يعنى : حسرت بيشتر از اين مرد را كسى دارد كه مال بسيارى را با زحمات زياد و رنجها و مشقتها فراهم كرد و بعد آن مال را با صدقات و مبرات از بين برد، جوانى (و شادابى ) و قوت و نيرويش را نيز در عبادات و نمازها گذارند، ولى براى على بن ابى طالب - عليه السلام - حقى قائل نبود، محل و مقامى در اسلام براى آن حضرت نمى شناخت ، اما در مقابل ، كسانى را كه يك دهم يا يك صدم آن حضرت هم نمى شوند، برتر از آن جنايت پنداشت . در مورد حجتهاى اليه (و ائمه (ع ) توقف مى كرد و فكرش را به كار نمى انداخت و وقتى با آيات و روايات برايش استدلال مى نمودند، نمى پذيرفت چون در گمراهى خود فرو رفته بود. اين فرد بيشترين حسرت را دارد. روز قيامت وارد مى شود در حالى كه صدقاتش به صورت افعى ها تمثل يافته او را مى گزند و نمازها و عباداتش چون فرشتگان دوزخ هستند كه او را به سوى جهنم خواهند راند.
- يقول : يا ويلتا الم اك من المصلين ؟ الم اك من المزكين ؟ الم اك عن اموال الناس و نسائهم من المتعففين ؟ فلماذا دهيت بما دهيت ؟ .
يعنى : در همين حال مى گويد: اى واى مگر من از نماز گزاران نبودم ؟ آيا من از زكات دهندگان نبودم ؟ آيا من نبودم كه چشم طمع به اموال و زنان مردم نداشتم ؟ پس چرا به اين مصيبت عظيم گرفتار شدم ؟.
- فيقال له : يا شقى ، ما ينفعك ما عملت و قد ضيعت اعظم الفروض ‍ بعد توحيد الله والايمان بنبوه محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - وضعيت ما الزمتك من معرفته حق على ولى الله - عليه السلام - و التزمت عليك من الائتمام بعدو الله ، فلو كان لك بدل اعمالك هذه عباده الدهر من اوله الى اخره و بدل صدقاتك الصديقه بكل اموال الدنيا بل بمل ء الارض ‍ ذهبا ازدادك ذلك من الله الا بعدا، و من سخطه الا قربا .
يعنى : به او گفته مى شود: اى بدبخت ! عملت برايت نفعى ندارد؛ چون تو بزرگترين واجب الهى پس از توحيد و نبوت را ضايع ساختى ، تو ولى حق على بن ابى طالب - عليه السلام - را آن طور كه بايد نشناختى و بر عكس ، به دشمن خدا تن در دادى .
اگر به جاى اين اعمال كه انجام دادى ، روزگار، از اول تا آخر عالم را عبادت مى كردى و به جاى صدقات و بخششهايت ، تمام اموال دنيا بلكه به اندازه كره زمين طلا در راه خدا انفاق مى كردى (هيچ فايده اى برايت نمى داشت و) جز دورى از خدا و نزديكى به غضبش ، برايت حاصلى نمى داد
.
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمود:
265 - از مال حذر كنيد، چون در گذشته مردى اموالى را براى فرزندانش ‍ جمع كرده بود كه ناگاه ملك الموت (در چهره انسانى ) با لباس فقيرانه بر در خانه اش آمد و در را كوفت ، دربانان بيرون آمدند، ملك الموت گفت : آقاى خود را بگوئيد تا بيايد، من با او كار دارم ، گفتند: آقاى ما نزد فردى مانند تو بيايد (كه فقير هستى )؟ با اين جواب آن مرد را از در خانه درو كردند.
فرشته مرگ ، مجددا با همان شكل آمد و گفت : آقايتان را بگوئيد بيايد و به او خبر بدهيد كه من فرشته مرگم . صاحب خانه چون اين صدا را شنيد، ترس وجودش را فرا گرفت ، در همان حال نشست و به يارانش گفت : با او به نرمى گفتگو كنيد و بگوئيد: خدا به تو بركت دهد، شايد (اشتباهى آمدى ) فرد ديگرى را مى خواهى ؟ گفت : خير در همين حال وارد خانه شد و به صاحب خانه گفت : وصيت خود را بكن كه من بايد هر چه زودتر روح تو را قبضه كنم .
در اينجا اطرافيان ، شروع به گريه و زارى نمودند، مرد برخاست و دستور داد تا صندوقها را بگشايند و هر چه طلا و نقره در آن است ، صورت بردارى كنند. بعد رو به مالها نمود و شروع كرد به دشنام دادن به آنها و گفت :
خدا تو را لعنت كند، تو باعث شدى كه من ياد خدا را فراموش كردم ، تو باعث شدى كه من از آخرتم غافل ماندم تا وقتى كه خبر مرگم را به من دادند.
در اين هنگام خداوند متعال ، مال را به سخن در آورده به صاحبش گفت : چرا مرا دشنام مى دهى ؟ خودت از من به ملامت و نكوهش سزاوارترى ، تو در چشم مردم حقير و پست بودى ، من بودم كه تو را بالا آوردم ، مگر نبود كه بر در دربار ملوك و بزرگان حاضر مى شدى و افراد صالح هم آنجا بودند، ولى تو را زودتر از ديگران به درون راه مى دادند؟
مگر نبود كه تو دختران بزرگان را خواستگارى مى كردى ، مردمان پاك نيز خواستگارى مى كردند، ولى آنها تو را مى پذيرفتند؟
اگر تو مرا در راه خير مصرف مى كردى ، آيا من قدرت ممانعت و جلوگيرى داشتم ؟
اگر تو مرا در راه خدا خرج مى كردى ، مالت كم نمى شد (و خداوند بدان بركت مى داد) حال كه وضع اينگونه خراب است ، مرا دشمنام مى دهى در حالى كه خودت به نكوهش سزاوارترى ؟ من و تو، هر دو از خاك آفريده شديم ، من دوباره به آن خاك بر مى گردم ولى تو به سوى گناهانى مى روى كه به واسطه من آنها را كسب نمودى .
آنگاه فرمود: مال با صاحبش اينگونه سخن مى گويد: (يعنى هر مال ، چنين گفتگويى را با صاحبش دارد ولى كو گوش شنوا؟!)
.
رهاورد شوم ثروت اندوزى 
بايد بدانى آن كس كه سعى و تلاش در جمع آورى مال است . زيانكار و كم عقل مى باشد. اين مطلب با چند دليل بيان مى گردد:
اول - به خود ظلم كرده كه هم و غم خويش را صرف طلب آن نموده است ؛ چون اين فرد، اگر بين مردم باشد، فكرش به آن مالها مشغول است و اگر تنها باشد (باز) از ترس دزد، خواب راحتى ندارد.
عالمى مى گفت : فقرا سه خصلت دارند: يقين (به رزاقيت الهى ) دارند فكر و خيالشان هميشه آرام و راحت است و حسابشان در روز قيامت خفيف و اندك مى باشد.
و اغنيا نيز سه خصلت دارند: رنجهايى كه در طلب مال كشيدند، قلبشان بدان مشغول است و حسابشان شديد خواهد بود.
دوم - فكرشان مشغول به اين است كه : با اين مالها چه كنند و از چه راهى آن را زيادتر نمايند، چگونه آن را از شر دزد و مانند آن نگاهدارى كنند و چگونه از آن مالها استفاده نمايند؟
اين گروه ، در همين حالات بسر مى برند كه ناگاه مرگشان فرا مى رسد و آرزوهايشان را بر باد داده ولى بار سنگين آن مال ، بر دوششان مى ماند.
حضرت عيسى - عليه السلام - فرمود:
266 - ويل لصاحب الدنيا كيف يموت و يتركها، و يامنها و تغره و يثق بها و تخذله ؟! .
يعنى : واى بر صاحب دنيا! كه چگونه مى آيد و آن را رها مى سازد، او (به خيالش خودش ) از شر دنيا در امان بود، ولى دنيا او را فريب داد. او به دنيا اعتماد و اطمينان داشت ، ولى دنيا او را خوار و ذليل كرده بود.
سوم - جمع آورى مال ، آرزوهاى طولانى مى آورد، قلب را تيره مى كند و شيرينى عبادت را از قلب خارج مى نمايد كه اين از بزرگترين بدبختيهاى انسان است . حضرت عيسى - عليه السلام - فرمود:
267 - بحق اقول لكم : كما ينظر المريض الى الطعام فلا يلتذ به من شده الوجع كذلك صاحب الدنيا لا يلتذ بالعباده ولا يجد حلاوتها مع ما يجد من حلاوه الدنيا .
يعنى : بحق به شما مى گويم : همچنانكه مريض به غذا نظر مى كند، ولى به خاطر شدت دردش از آن لذت نمى برد، هم چنين صاحب دنيا از عبادتش ‍ لذت نخواهد برد و تا وقتى كه دنيا در ذايقه اش شيرينى مى كند، از شيرينى عبادت بهره اى نصيبش نمى گردد.
- و بحق اقول الكم : كما ان الدابه اذا لم تركب تمتهن و تصعب و تغير خلقها كذلك القلوب اذا لم ترق بذكر الموت و نصب العباده تقسوا و تغلظ .
يعنى : و بحق مى گويم همچنانكه اگر مدتى بر حيوان سوار نشوند و او را رها كنند، پس از آن سوار شدنش مشكل مى شود و حيوان ضعيف مى گردد، هم چنين قلوب انسانها اگر با ياد مرگ و عبادات ، رقيق و نرم نشوند، دچار قساوت مى گردند و سخت مى شوند.
- و بحق اقول لكم : ان الزق اذا لم ينخرق يوشك ان يكون و عاء العسل كذلك القلوب اذا لم تخرقها الشهوات او يدنسها الطمع او يقسها النعم فسوف تكون اوعيه الحكمه .
يعنى : و بحق مى گويم كه اگر مشك پاره نگردد، ممكن است ظرف عسل گردد، هم چنين دلها اگر به وسيله شهوات پاره نگردند، يا با طمع ، چركين نشوند، يا نعمتهاى بسيار، موجب قساوتش نگردند، مى توانند ظروف خوبى براى حكمت باشند.
چهارم - طالب مال ، نه تنها به مرادش نمى رسد؛ بلكه به عكس آن دست مى يابد، چون مقصود از سعى و تلاش و جمع آورى آن ، رسيدن به راحتى بود، بلكه بر عكس موجب ازدياد هم و غم و مشكلاتش مى گردد تا جايى كه آنچنانكه از مال فرار مى كند، از مارهاى سياه و سگهاى درنده فرار نمى نمايد.
عالمى مى گفت : فقير از سه چيز در راحتى و آسايش بسر مى برد و غنى بدان مبتلاست . پرسيدند آن سه چيز چيست ؟ گفت : ظلم حاكمان (كه به زور مال را بگيرند) حسادت همسايگان و چاپلوسى برادران كه امير المومنين - عليه السلام - فرمود:
268 - الفقر خير من حسد الجيران ، و جور السلطان و تملق الاخوان .
يعنى : فقير بودن بهتر است از حسادت همسايگان و ستم حاكمان و چاپلوسى برادران (و نزديكان ) .
شاعرى مى گويد:
و طالب المال فى الدنيا ليحرسه و لم يخف عند جمع المال عقباها
كدوده القز ظنت ان سترتها تعينها و الذى ظنته ارداها

آن كس كه در دنيا در طلب مال بسر مى برد و آن را حراست مى كند اما از عاقبتش نمى هراسد، مانند كرم ابريشم است كه خيال مى كند پليه هايش او را كمك مى كنند ولى همانها موجب هلاكتش مى گردند.
پنجم - دنيا را در برابر فروختن عمرش خريدارى كرد و حال آنكه عمر نفيس ترين چيز است هم براى دنيا و هم براى آخرت كه اگر به عاقلى بگويند عمرت را به ملك دنيا بفروش ، نخواهد پذيرفت ، بلكه هنگام حضور فرشته مرگ ، حاضر است تمام اموالش را در برابر يك روز عمر اضافى بدهد.
اما تو اين عمر را به تدريج به چيزهاى پست و كم ارزشى مى فروشى كه هيچ قيمت ندارند، فكرت را بكار بينداز كه بر فرض ، عمر يك انسان معمولى صد سال باشد، اگر به او بگويند اين صد سال را در مقابل اندازه كره زمين طلا بفروش ، او هرگز اين معامله را انجام نخواهد داد. بعد ببين هر يك سال ، چقدر ارزش دارد (كه برابر است با يك صدم طلا به اندازه زمين ) آنگاه با تقسيم بر دوازده ، ارزش هر ماه و با تقسيم مجدد بر سى ، ارزش هر روز را به يك درهم يا يك دينار يا نصف دينارى مى فروشى ، چه ضررى عظيمتر از اين است ؟
ممكن است گفته شود: انسان براى بقاى حيات ، به غذا نيازمند است و آن هم فراهم نمى شود مگر با كار كردن و حاصل كار (با رعايت جهات شرعى و حقوق ديگران معمولا) در يك روز، يك درهم با يك دينار بيشتر نمى شود، پس خواهى نخواهى انسان ضرر كرده است .
مى گوييم : اگر مقصود بنده از كسب و كار، اين باشد كه قوتش را فراهم كند تا بتواند براى آخرتش عمل نمايد، هرگز چنين فردى يك روز را به يك درهم يا يك دينار نفروخته بلكه آن روزش سراسر عبادت ، ارزشش قابل قياس با چند، برابر كل دنيا نخواهد بود؛ چون نعمت آخرت ، دائمى و نعمت دنيا زوال پذير است ، پس چگونه مى توان چيز دائم را با چيز زايل شدنى ، سنجيد؟
ذكر برخى از نعمتهاى بهشتى 
مگر سخن رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - را نشنيدى كه فرموده است :
269 - من قال : سبحان الله ! غرس الله بها عشر شجرات فى الجنه فيها من انواع الفواكه .
يعنى : هر كس يك سبحان الله بگويد، خداوند متعال ده درخت در بهشت برايش مى كارد كه تمامى انواع ميوه ها را داراست .
طعمهاى اين ميوه ها گوارا و انواعش مختلف است ، حتى روايت شده كه خوردند آن ، وقتى از رطب خوردن (مثلا)، سير شده ، انگور مى شود و از خوردن انگور هم كه سير شد، انجير و انار مى گردد و همينطور در برابر انسان به رنگهاى گوناگون در مى آيد، يعنى ميوه اين درخت بسته به خواست انسان است و هيچ گونه رنج و سختى نيز در تهيه آن وجود ندارد.
اگر چنين درختى را به دنيا بياورند و بخواهند آن را بفروشند ، خيال مى كنى پادشاهان چه مبلغى براى خريداريش مى پردازند؟ مضافا به اينكه اين درخت نياز به آبيارى و رسيدگى ندارد، به علاوه ، اگر چنين درختى ده هزار سال عمر كند، يك چنين رقمى در برابر حيات ابدى و جاويد ، قابل قياست نيست .
رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود :
270 - لو ان ثوبامن ثياب اهل الجنه القى الى اهل الدنيا لم تحتمله ابصارهم و لماتوا من شهوه النظر اليه .
يعنى : اگر لباسى از لباسهاى اهل بهشت براى اهل دنيا فرستاده شود، چشمهايشان قدرت نگاه كردنش را ندارد و از لذت نظر به آن ، جان خواهند داد.
وقتى حال لباس ، اين چنين است ، ديگر حال پوشنده لباس چگونه مى باشد؟ (خدا مى داند) و سخن امير المومنين - عليه السلام -.
رساننده همين معناست كه :
271 - لو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك من نعيمها لزهقت نفسك و لتحملت من مجلسى هذا الى مجاوره اهل القبور استعمالا لها و شوقا اليها .
يعنى : اگر چشمان قلبت را متوجه اوصاف نعمتهاى بهشت كنى ، جان خواهى داد و از همينجا قلبت را متوجه اوصاف نعمتهاى بهشت كنى ، جان خواهى داد و از همينجا به همسايگى اهل قبور خواهى شتافت و در رسيدن به آنان عجله و شوق نشان مى دهى .
وقتى توجه به اوصاف نعم بهشتى ، اينگونه اثر دارد، پس چگونه خواهد بود ديدن خود آن نعمتها؟ از معصومين - عليهم السلام - روايت شده است كه فرمودند:
عجله و شوق نشان مى دهى .
272 - كل شى ء من الدنيا سماعه اعظم من عيانه ، و كل شى ء من الاخره عيانه اعظم من سماعه .
يعنى : هر آنچه در دنياست ، شنيدنش بهتر است از ديدنش و هر چه در آخرت هست ، ديدنش بهتر است از شنيدنش .
خداوند متعال مى فرمايد:
- و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا (95).
يعنى : چون آن جايگاه نيكو را مشاهده كنى ، عالمى پر نعمت و كشورى بى نهايت بزرگ خواهى يافت .
در وحى قديم آمده است :
273 - اعددت لعبادى مالا عين رات ، ولا اذن سمعت ، ولا خطر بقلب بشر .
يعنى : براى بندگانم چيزهايى فراهم كردم كه نه چشم كسى ديده و نه گوشى شنيده و نه به قلب بشرى خطور كرده است .
اى عزيز! اگر مشتاق اين نعمتها هستى بايد دنيا را ترك كنى ؛ چون ترك دنيا مهريه آخرت است . دنيا و آخرت مانند دو هوويند كه هر قدر يكى را راضى كنى ، ديگرى ناراضى مى گردد يا مانند مشرق و مغر بند كه هر چه به يكى نزديك گردى ، از ديگرى دور مى شوى . سخن حضرت صادق - عليه السلام - در همين زمينه است كه مى فرمايد:
274 - انا لنحب الدنيا، و ان لا نوتاها، خير لنا من ان نوتاها و ما اوتى ابن ادم منها شيئا الا نقص حظه من الاخره .
يعنى : - ما (انسانها) دنيا را دوست داريم ، ولى اگر بدان نرسيم بهتر از آن است كه به آن برسيم و هرگز به فرزندان آدم چيزى از دنيا داده نشد مگر آنكه از بهره اخروى شان كم گرديد.
البته بايد توجه داشت كه منظور حضرت از جمله : ما دنيا را دوست داريم ، اشاره به حال نوع انسانهاست كه دنيا را دوست دارند نه اينكه منظور حضرت ، بيان حال خود يا آباء و ابناء طاهرينش - عليهم السلام - باشد كه شان آن بزرگان ، از اين سخنان بسيار بالاتر است ، چگونه چنين چيزى ممكن است در حالى كه جبرئيل سه مرتبه نزد رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - آمد و كليدهاى بهشت را نزد حضرت آورده چنين گفت :
275 - هذه مفاتيج كنوز الدنيا ولا ينقص من حظك عند ربك شى ء .
يعنى : اين كليدهاى گنجهاى دنياست (اگر آنها را بپذيرى ) از مقامات تو نزد پروردگارت ذره اى كم نخواهد شد.
اما حضرت ابا فرمودند و چيزى را كه خداوند متعال آن را كوچك كرده ، بزرگش ننمودند.
دنيايى كه در برابر اين نعمت عظيم آن را مى خرى ، جز يك لحظه بيش ‍ نيست ؛ چون نه لذتهاى گذشته اش فعلا يافت مى شود و نه سختيها و دردهايش .
و آينده هم كه هنوز نيامده ، پس دنيا و لذتهاى آن ، تنها عبارت است از همين يك لحظه اى كه در آن قرار دارى . به همين خاطر است كه على - عليه السلام - به سلمان فارسى فرمود:
276 - وضع عنك همومها لما ايقنت من فراقها .
يعنى : همت تو دنيا نباشد؛ چون يقين دارى كه از تو جدا خواهد شد.
علاوه بر اين ، مى بينيم كسى دنيا را به خاطر آخرت نفروخت مگر اينكه نسبت به هر دو سود برد و كسى آخرت را بخاطر دنيا نفروخت مگر اينكه نسبت به هر زيان ديد، اگر سخن ما را باور نداريد، سخن خدا را باور مى كنيد كه به دنيا مى فرمايد.
277 - اخدمى من خدمنى ، و اتعبى من خدمك .
يعنى : خادم آن كس باش كه خادم من است و به رنج بينداز آن كس را كه خادم تو است .
اگر به كارى مشغول هستى ذكر خدا را غنيمت شمار و نامه اعمالت را از حسنات پر كن ، مگر نشنيدى حكايت عابد دربان و جلالت قدرش را با اينكه در بازار، مشغول كارش بوده است كه آن شاء الله تعالى ماجرايش در همين كتاب در باب ذكر خواهد آمد (96).
روايت شده كه آقاى ما امير المومنين - عليه السلام - هرگاه از جهاد فارغ مى شد، به كار تعليم مردم و قضاوت بين آنان مشغول مى گرديد و از آن هم كه فارغ مى شد، در باغش با دستان مبارك خود، مشغول به كار مى گرديد ولى با اين حال ذكر خداوند جليل را به همراه داشت .
حكم بن مروان ، از جبير بن حبيب روايت كند كه براى عمر، مشكلى پيش آمده بود كه از حل آن عاجز شده رو به مهاجرين كرد و گفت : نظر شما چيست ؟
گفتند: اى امير المومنين ! تو ملجا و پناه مايى (از ما سوال مى كنى ؟) عمر ناراحت شد و گفت : يا ايها لذين امنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا (97).
يعنى : اى اهل ايمان ! متقى و درست گفتار باشيد.
به خدا قسم ! هم من و هم شما، همه مى دانيم كه راهگشاى اين مشكل كيست ؟
گفتند: منظورت على بن ابى طالب - عليه السلام - است ؟
گفت : چرا مردم براى مشكلشان به او رجوع نكردند و به سوى من آمدند؟ آيا تا كنون هيچ زنى ، فرزندى مانند او به دنيا آورده است ؟
گفتند: به دنبالش بفرست .
عمر آهى كشيد و گفت : وى مردى است از بزرگان بنى هاشم ، از نزديكان رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - و باقيمانده علم او ، برويد او را بياوريد.
مردم به طرف آن حضرت حركت كردند، ديدند آن جناب در باغى مشغول بيل زدن است و اين آيه را تلاوت مى فرمايد:
- ايحسب الانسان ان يترك سدى الم يك نطفه من منى يمنى ثم كان علقه فخلق فسوى (98).
يعنى : آيا انسان مى پندارد كه به حال خود واگذاشته شده است ؟ آيا ابتدايش منى نبود؟ سپس به صورت خون بسته در آمد و آنگاه (به اين صورت زيباى حيرت انگيز) آراسته گرديد؟.
اين را مى خواند در حالى كه اشك از چشمان مباركش جارى بود، مردم از گريه آن حضرت به گريه افتادند، وقتى كه آرام شدند، عمر سوال خود را پرسيد و حضرت جواب فرمود، آنگاه عمر دستهايش را به هم پيچانيد و گفت : خدا تو را اراده كرده است ، اما چكنم كه اين قوم آن را نپذيرفتند. حضرت به او فرمود:
278 - يا ابا حفض عليك من هنا و من هنا .
يعنى : اى عمر صدايت را كوتاه كن ، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
- ان يوم الفصل كان ميقاتا (99).
يعنى : همانا روز قيامت ، وعده گاه است .
عمر برگشت در حالى كه چهره اش چون شب ، سياه گشته بود.
اى برادر! اگر عمرت را به نعمت جاودان آخرت نفروشى ، آن را به بهايى اندك چون چند درهم فروخته اى ؛ چون هر چه بدوى و تلاش كنى ، نهايتش ‍ اين است كه در تمام عمرت به اندازه يك اطاق طلا يا نقره يا كمتر از آن ، در آمد كسب كرده باشى ، تو كه راضى نبودى عمرت را به قيمت دنيا بفروشى ، آيا ضرر نكرده اى ؟ به همين خاطر است كه شاعر مى گويد:
الدهر ساومنى عمرى و قلت له ما بعت عمرى بالدنيا و ما فيها
ثم اشتريه بتدريج بلا ثمن تبت يدا صففه قد خاب شاريها
.
يعنى : روزگار در خريدن عمرم مبالغه مى كرد، ولى من مى گفتم آن راحتى را به قيمت دنيا و آنچه در اوست هم نمى دهم .
اما به تدريج ، آن را رايگان از من خريد، نابود باد دو دست معامله گرى كه فروشنده اش زيان ديد.
در خبر از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل شده است كه فرمود:
279 - يفتح للعبد يوم القيامه على كل يوم من ايام عمره اربع و عشرون خزانه عدد ساعات الليل و النهار فخزانه يجدها مملوءه نورا و سرورا فيناله عند مشاهدتها من الفرح و لسرور ما لو وزع على اهل النار لادهشهم عن الاحساس بالم النار و هى الساعه التى اطاع فيها ربه .
يعنى : روز قيامت براى بندگان خدا در برابر هر روز از ايام عمر، بيست و چهار مخزن به تعداد ساعات روز گشوده مى شود، مخزنى را باز مى كنند مى بيند پر است از نور و سرور صاحبش ، با ديدن چنين صحنه اى ، خوشحال و شادمان مى شود بحدى كه اگر شادى او را بين اهل جهنم تقسيم كنند مات و مبهوت شده درد آتش را احساس نخواهند كرد، اين مخزن همان ساعتى است كه در آن پروردگارش را اطاعت كرده بود.
- ثم يفتح له خزانه اخرى فيراها مظلمه منتنه مفزعه فيناله منها عند مشاهدتها من الفزع و الجزع ما لو قسم على اهل الجنه لنقص عليهم نعيمها و هى الساعه التى عصى فيها ربه .
يعنى : سپس مخزن ديگرى را مى گشايند، مى بيند تاريك است و گنديده و ترس آور، صاحبش با ديدن اين صحنه ، آنقدر ترس و زارى او را فرا مى گيرد كه اگر آن را بر اهل بهشت قسمت كنند، نعمتهايش بر آنان ناخوش مى گردد، اين مخزن همان ساعتى است كه در آن معصيت و گناه مرتكب شده بود.
- ثم يفتح له خزانه اخرى فيراها خاليه فيها ما يسره ولا يسوءه ، و هى الساعه التى نام فيها او اشتغل فيها بشى ء من مباحات الدنيا فيناله من الغبن و الاسف على فواتها حيث كان متمكنا من ان يملاها حسنات ما لا يوصف .
يعنى : سپس مخزن سومى را باز مى كنند، مى بيند خالى است ، نه او را مسرور مى كند و نه غمگين . و اين همان ساعتى است كه وى در آن ساعت خوابيده يا به امور مباح دنيايى مشغول بوده است در اينجا او را تاسف و پشيمانى فرا مى گيرد كه چرا چنين لحظاتى را از دست داد در حالى كه مى توانست آن را پر از حسناتى كند به وصف نيايند .
- و من هذا قوله تعالى : ذلك يوم التغابن (100).
يعنى : و آيه شريفه قرآن نيز رسانده همين معناست ، آنجا كه مى فرمايد: آن روز، روز پشيمانى است .